تیر
4
1394

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۳۹

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَهِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (۸۲)

داستان حضرت موسی و جناب خضر به پایان رسید. حضرت موسی «علیه‌السلام» به ماموریت الهی به دنبال جناب خضر راه افتاد تا از او علومی آموزش ببیند که ورای طور ظاهر است. اما خضر گفت: «تو بر آنها طاقت‌نداری.» و در عمل هم مشخص شد که چنین است و در پی سه عمل وی، سه اعتراض کرد. جناب خضر پس از اینکه بیان داشت که دیگر تو نمی‌توانی به دنبال من روان شوی، حقیقت کارهای خود را تبین کرد. اینک کار سوم و حقیقت آن.

آیه ۸۲
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَهِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً
ترجمه
و امّا آن دیوار، از آنِ دو پسر یتیم در آن شهر بود، و زیر آن گنجى نهفته بود که برای آن دو بود. و پدرشان مردى نیکوکار بود. پس پروردگارت ـ‌به سبب رحمت خود ـ خواست که آن دو برومند شوند و گنج خود را بیرون آورند. من از پیش خود کاری نکردم. این بود حقیقت آنچه بر آن شکیبایى نتوانستی کنی.

گنجی مدفون
«وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَهِ» حقیقت واقعه سوم آن است که آن دیوار به ۲ پسر یتیم تعلق داشت که در آن شهر زندگی می‌کردند. در آیه ۷۷ سخن از «قریه» بود و در این آیه از «مدینه». شاید دلیل آن همان باشد که در ذیل آن آیه عرض شد که فرق «قریه» و «مدینه» آن است که «مدینه» در جایی است که مومنان در آن زندگی کنند، وگرنه آنجا «قریه» است. چون این دو یتیم و پدر آنها صالح بودند، واژه «قریه» به «مدینه» تبدیل شد. «وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما» زیر این دیوار گنجی است که این گنج متعلق به آنها است و اگر این دیوار فروریزد، گنج آشکار می‌شود و چون آن دو کودک هستند، و مردم را هم که دیدی که چقدر بخیل بودند، حتماً گنج را به آن دو نمی‌دادند و آنها از حق خود محروم می‌شدند. این تفسیر ظاهر آیه بود.

اما در روایاتی که از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام رسیده، بیان شده است که آن گنج از طلا و نقره نبوده است، بلکه لوح مکتوبی بوده است که حقایق دینی یعنی کلمات توحیدی و معرفتی در آن نوشته شده بود، و می‌باید محفوظ می‌ماند تا به آن دو فرزند برسد. [تفسیر العیاشی: ۲/۳۳۸ ـ ۳۳۹]

تذکاری درباره روایات تفسیری
مفسر اصلی قرآن حکیم پیامبر اعظم «صلی‌الله علیه و آله و سلم» و ائمه اطهار «علیهم‌السلام» هستند. تبین حقایق قرآن از جمله تفصیل داستان‌های قرآن بر عهده آن بزرگواران است [المیزان: ۳/۸۴] و به این دلیل در تفسیر قرآن نباید از روایات غافل بود. این جز روایات تطبیقی یا تأویلی است که در فهم باطن قرآن و تفکر در مقصود آن بسیار راهگشاست. روایتی که در ذیل این آیه آمده است، نشان داد که فهم اولیه ما از حقیقت داستان درست نبوده است و گنجی که جناب خضر برای آن ارزشی قائل بود، از نوع گنج‌هایی که ما می‌شناسیم، نبوده است و مراد الهی از گنج؛ مجموع حقایق متعالی بوده است، نه نقره و طلا. ملاحظه فرمایید که چگونه روایات نگاه ما را تصحیح می‌کند و تعمیق می‌بخشد. طلا و نقره سنگ هستند و چه ارزشی دارند تا محفوظ بمانند، آنچه باارزش است، حقایق متعالی و معارف توحیدی است که باید از دست اغیار دور باشد. و مرد صالح چنین ارثی برای فرزندان خود می‌گذارد.

پدری نیکوکار
به ادامه تفسیر بازگردیم. «کانَ أَبُوهُما صالِحاً» پدر آنان فردی صالح بود. و خدا هم هواخواه صالحان و نیکوکاران است. «فَأَرادَ رَبُّکَ» خدا خواست، دیگر اسمی از من و ما نیست. چون این کار لطف و احسان بود، فقط به خدا نسبت داد. باز ادب بندگی در سخن‌گفتن را به ما آموزش می‌دهد. «فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ» خدا خواست به آن پدر در همین دنیا پاداش نیکوکاری‌اش را بدهد و فرزندان یتیمش را به بهترین وجه اداره فرماید. هم فرزندان صالحی به او عنایت کرد و هم آنان را به بهترین نحو اداره فرمود. من برای کار خود مزد نگرفتم، زیرا هدف بزرگ‌تری داشتم که با این کار تأمین می‌شد.

کار خدایی
بعد هم اصلی کلی را بیان می‌کند: «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» همه این امور کار خدا بود، نه کار من. و من از جانب خودم کاری نکردم. وقتی دانستیم که جناب خضر بنده خاص خداست، محال است که کاری را از جانب خود انجام دهد. او مامور خداست و هرکاری را تنها براساس دستور خدا انجام می‌دهد. این تذکر آخری است که به حضرت موسی داد.

حقیقتی متعالی
«ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً» این اموری که گفته شد، حقیقت چیزهایی است که بر آنها شکیبایی و تحمل نداشتی. اما به آنها متذکر شو تا همین حقایق را در زندگی خود بیابی.
دوستانی که از ابتدای این سفر روحانی با ما همراه بودند، یادشان است که عرض شد محور این سوره را می‌توان آیه شریفه «هُنالِکَ الْوَلایَهُ لِلهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً» [کهف: ۴۴] «آنجا بود که معلوم شد که ولایت تنها از آنِ خداوند است که حق است. اوست بهترین پاداش‌ و نیکوترین فرجام‌» دانست. و عرض شد سوره کهف از سوره‌های مکی است که هدف اصلی آنها تربیت مسلمانان برای نهضت عظیم اسلامی علیه کفر است، نهضتی که سختی‌های خودش را دارد و همراهی با آن شکیبایی می‌خواهد. در این سه واقعه، جناب خضر را کنار بگذاریم، چنانکه خود ایشان تأکید کردند که «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» [کهف: ۸۲] حقیقتی برای ما روشن می‌شود که چه بسا مومنان در حرکت فردی و جمعی خود با مشکلات و نقص‌ها و سختی‌هایی مواجه می‌شوند که حکمت آن را نمی‌دانند، حقیقت این امور جز خیر مومن نیست و چون آنان تحت سرپرستی خداوند متعال هستند، خداوند بهترین را برای آنان درنظر می‌گیرد و به این دلیل باید بر حوادث ناگوار شکیبا باشند و در راه خدا هم بدون چشمداشت کار کنند. خداوند پاداش شکیبایی مومنان را به بهترین وجه می‌دهد و بهترین عاقبت و فرجام را برای آنان مقرر می‌کند، بنابراین از مشکلات نهراسیم،‏ بلکه به مقتضای ایمان و صلاح حرکت کنیم، خدا ما را اداره می‌کند، حتی در ظاهری که نقص و سختی است، بهتر و پاک‌تر از آنچه را از شما گرفت به شما می‌دهد، بالاتر اینکه فرزندان ما را هم تأمین می‌کند. پس چه جای نگرانی و ناشکیبایی و احیاناً اعتراض!
درباره این داستان سخنان متعددی می‌توان گفت، اما نکته‌ای که ما بیان کردیم، توجه به این حقیقت است که آنچه ـ در نگاه اولیه ـ در زندگی عادی ما نامطلوب محسوب می‌شود، چه‌بسا مطلوب باشد و خیر ما هم در آن باشد. به این دلیل نگاه ما به حوادث و رویدادها باید تصحیح شود، بویژه در مسیر پیاده‌کردن دین خدا و تحقق نقشه الهی روی زمین که همواره با محنت‌ها و سختی‌هایی مواجه هستیم. بنابراین باید نگاه سطحی و جزئی‌نگر به رویدادها را کنار بگذاریم و به باطن حوادث رجوع کنیم. مگر نه اینکه موسی علیه‌السلام در حالی که خردسال بود، در تابوت و صندوقچه‌ای نهاده شد و به دریا افکنده شد و دشمن اصلی او یعنی فرعون او را برگرفت و پرورش داد. [طه: ۳۹] این واقعه عجیب‌تر است یا واقعه سوراخ‌کردن کشتی؟ یا مگر موسی ـ در زمان جوانی که هنوز در مصر زندگی می‌کرد و به نبوت مبعوث نشده بود ـ بر دشمن خود مشتی نزد و او کشته شد، به حدی که مجبور به فرار به مدین گردید. [قصص: ۱۵ ـ ۲۱] ظاهر آن کار با عمل خضر چه تفاوتی داشت؟ یا مگر موسی علیه‌السلام در جریان ورود به مدین؛ بدون مزد و چشمداشت ـ در حالی که گرسنه و تشنه بود ـ به ۲ دختر شعیب کمک نکرد؟ [قصص: ۲۳ ـ ۲۴] این سه واقعه نسخه کار موسی علیه‌السلام نبود؟ قرآن در این داستان‌ها ما را به حقیقتی تذکر داد که ما از آن غافل هستیم و اگر درک خود را از ظاهر امور به حقیقت و باطن آنان ببریم، آنگاه به حقایقی تذکر می‌یابیم که فوق نگاه جزئی و عادی ماست. در این صورت است که تحمل سختی‌ها و مشکلات ـ بویژه در مسیر تحقق اهداف اسلامی ـ آسان می‌شود و یقین می‌کنیم که ما همواره تحت سرپرستی و ولایت خداوند متعال هستیم، و این ولایت چون حق است، ما را به مقصد نهایی می‌رساند، و آن برای ما بهترین پاداش و نیکوترین فرجام خواهد بود.
خلاصه اینکه ما با داستان‌هایی مواجه هستیم که همانند حضرت موسی علیه‌السلام همه جوانب آن برای ما ناآشنا و غیرقابل توجیه است. اما در پایان آن؛ تاویل و حقیقت همه امور به‌وضوح بر ما مشخص و مأنوس می‌شود. و می‌بینیم که وقایع مذکور نه‌تنها نامأنوس نیستند؛ بلکه فضای زندگی ما را پر کرده‌اند. اگر ما بتوانیم به تأویل و حقیقت امور پیش‌رو آشنا شویم، به دانشی دست می‌یابیم که رشد ما در آن است. [کهف: ۶۶] و رشد همان است که اصحاب کهف از خدا می‌خواستند: «رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً» [کهف: ۱۰] آری! اگر عالِم به علم لدنی باشد که حقیقت حوادث و رویدادها را تبین کند، جهان به‌گونه‌ای دیگر، غیر از آنچه ما در ظاهر می‌فهمیم، برای ما جلوه‌گر می‌شود. و این حقیقتی است که برای هرظاهری؛ باطنی است، و این رازی است که اهل معنا آن را درمی‌یابند. اما ما اگرچه توان درک آنها را نداریم، حداقل متوجه باشیم که اعتراض و چون و چرا در آنها نداشته باشیم و بر حوادث شکیبا باشیم. و این درسی بزرگ است.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

تیر ۱۳۹۴
ش ی د س چ پ ج
« خرداد   مرداد »
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
2728293031