تیر
5
1394

دعای چهل و نه: دفع مکر دشمنان

نیایش در دفع مکر دشمنان و رد قهر و غلبه ایشان

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی دِفَاعِ کَیْدِ الْأَعْدَاءِ، وَ رَدّ بَأْسِهِمْ

 

إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ، وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ، وَ أَبْلَیْتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیْتُ، ثُمّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرّفْتَنِیهِ، فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ، فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ، فَلَکَ إِلَهِی الْحَمْدُ.
تَقَحّمْتُ أَوْدِیَهَ الْهَلَاکِ، وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ، تَعَرّضْتُ فِیهَا لِسَطَوَاتِکَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِکَ.
وَ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ التّوْحِیدُ، وَ ذَرِیعَتِی أَنّی لَمْ أُشْرِکْ بِکَ شَیْئاً، وَ لَمْ أَتّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً، وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ بِنَفْسِی، وَ إِلَیْکَ مَفَرّ الْمُسی‏ءِ، وَ مَفْزَعُ الْمُضَیّعِ لِحَظّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِئِ.
فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَیّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ، وَ شَحَذَ لِی ظُبَهَ مُدْیَتِهِ، وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدّهِ، وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ، وَ سَدّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ، وَ لَمْ تَنَمْ عَنّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ، وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ، وَ یُجَرّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ.
فَنَظَرْتَ یَا إِلَهِی إِلَى ضَعْفِی عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ، وَ عَجْزِی عَنِ الِانْتِصَارِ مِمّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ، وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی، وَ أَرْصَدَ لِی بِالْبَلَاءِ فِیمَا لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی.
فَابْتَدَأْتَنِی بِنَصْرِکَ، وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِقُوّتِکَ، ثُمّ فَلَلْتَ لِی حَدّهُ، وَ صَیّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِیدٍ وَحْدَهُ، وَ أَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ، وَ جَعَلْتَ مَا سَدّدَهُ مَرْدُوداً عَلَیْهِ، فَرَدَدْتَهُ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ، وَ لَمْ یَسْکُنْ غَلِیلُهُ، قَدْ عَضّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلّیاً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَایَاهُ.
وَ کَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِی بِمَکَایِدِهِ، وَ نَصَبَ لِی شَرَکَ مَصَایِدِهِ، وَ وَکّلَ بِی تَفَقّدَ رِعَایَتِهِ، وَ أَضْبَأَ إِلَیّ إِضْبَاءَ السّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَهِ لِفَرِیسَتِهِ، وَ هُوَ یُظْهِرُ لِی بَشَاشَهَ الْمَلَقِ، وَ یَنْظُرُنِی عَلَى شِدّهِ الْحَنَقِ.
فَلَمّا رَأَیْتَ یَا إِلَهِی تَبَارکْتَ وَ تَعَالَیْتَ دَغَلَ سَرِیرَتِهِ، وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَیهِ، أَرْکَسْتَهُ لِأُمّ رَأْسِهِ فِی زُبْیَتِهِ، وَ رَدَدْتَهُ فِی مَهْوَى حُفْرَتِهِ، فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِیلًا فِی رِبَقِ حِبَالَتِهِ الّتِی کَانَ یُقَدّرُ أَنْ یَرَانِی فِیهَا، وَ قَدْ کَادَ أَنْ یَحُلّ بِی لَوْ لَا رَحْمَتُکَ مَا حَلّ بِسَاحَتِهِ.
وَ کَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِی بِغُصّتِهِ، وَ شَجِیَ مِنّی بِغَیْظِهِ، وَ سَلَقَنِی بِحَدّ لِسَانِهِ، وَ وَحَرَنِی بِقَرْفِ عُیُوبِهِ، وَ جَعَلَ عِرْضِی غَرَضاً لِمَرَامِیهِ، وَ قَلّدَنِی خِلَالًا لَمْ تَزَلْ فِیهِ، وَ وَحَرَنِی بِکَیْدِهِ، وَ قَصَدَنِی بِمَکِیدَتِهِ.
فَنَادَیْتُکَ یَا إِلَهِی مُسْتَغِیثاً بِکَ، وَاثِقاً بِسُرْعَهِ إِجَابَتِکَ، عَالِماً أَنّهُ لَا یُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلّ کَنَفِکَ، وَ لَا یَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِکَ، فَحَصّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ.
وَ کَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَکْرُوهٍ جَلّیْتَهَا عَنّی، وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَیّ، وَ جَدَاوِلِ رَحْمَهٍ نَشَرْتَهَا، وَ عَافِیَهٍ أَلْبَسْتَهَا، وَ أَعْیُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا، وَ غَوَاشِی کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا.
وَ کَمْ مِنْ ظَنّ‏ٍ حَسَنٍ حَقّقْتَ، وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ، وَ صَرْعَهٍ أَنْعَشْتَ، وَ مَسْکَنَهٍ حَوّلْتَ.
کُلّ ذَلِکَ إِنْعَاماً وَ تَطَوّلًا مِنْکَ، وَ فِی جَمِیعِهِ انْهِمَاکاً مِنّی عَلَى مَعَاصِیکَ، لَمْ تَمْنَعْکَ إِسَاءَتِی عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِکَ، وَ لَا حَجَرَنِی ذَلِکَ عَنِ ارْتِکَابِ مَسَاخِطِکَ، لَا تُسْأَلُ عَمّا تَفْعَلُ.
وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ، وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ، وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ، أَبَیْتَ یَا مَوْلَایَ إِلّا إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوّلًا وَ إِنْعَاماً، وَ أَبَیْتُ إِلّا تَقَحّماً لِحُرُمَاتِکَ، وَ تَعَدّیاً لِحُدُودِکَ، وَ غَفْلَهً عَنْ وَعِیدِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ إِلَهِی مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یُغْلَبُ، وَ ذِی أَنَاهٍ لَا یَعْجَلُ.
هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النّعَمِ، وَ قَابَلَهَا بِالتّقْصِیرِ، وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتّضْیِیعِ.
اللّهُمّ فَإِنّی أَتَقَرّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمّدِیّهِ الرّفِیعَهِ، وَ الْعَلَوِیّهِ الْبَیْضَاءِ، وَ أَتَوَجّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَرّ کَذَا وَ کَذَا، فَإِنّ ذَلِکَ لَا یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ، وَ لَا یَتَکَأّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ عَلَى کُلّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ
فَهَبْ لِی یَا إِلَهِی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ دَوَامِ تَوْفِیقِکَ مَا أَتّخِذُهُ سُلّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِکَ، وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِکَ، یَا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ

 

ترجمه :
اى معبود من – هدایتم کردى، پس راه صلاح را بگذاشتم، و در پى خواهش دل رفتم، و پند دادى، پس سنگین‏دل شدم و پند ترا ننیوشیدم، و عطاى جمیل بخشیدى، پس نافرمانى کردم سپس آنچه را که از آنم برگردانده بودى شناختم – چون تو آن را بمن شناساندى – پس آمرزش طلبیدم، تا از نافرمانیم در گذشتى، پس به گناه باز گشتم و باز در پرده غفارى و ستاریم بپوشیدى. پس ستایش ترا – اى معبود من – من خویش را در وادیهاى هلاک در افکنده‏ام، و در دره‏هاى تلف وارد شده‏ام، و در آن وادیها و دره‏ها به مظاهر قهرت بر خورده‏ام، و با فرود آمدن در آن با عقوبت هایت مواجه شده‏ام، و وسیله‏ام بسوى تو توحید است، و دستاویز آن است که چیزى را با تو شریک نساخته‏ام، و با تو معبودى نگرفته‏ام، و اکنون جان خویش را بسویت گریزانده‏ام و گریزگاه شخص بدکار و پناهگاه فرد تبه روزگارى که بهره‏اش را از کف داده، و بست نشین گشته آستان تو است، پس چه بسا دشمنى که شمشیر عداوتش را بر من برهنه ساخت، و دم تیغش را براى من تیز کرد، و سرنیزه‏اش را به قصد جان من تند ساخت، و زهرهاى جانکاهش را براى کام من در آب ریخت، و مرا آماج تیرهاى بر کمان نهاده‏اش قرار داد، و چشم مراقبتش از من نخفت، و در دل آورد که گزندى بمن رساند، و تلخابه مرارت خود را به کامم افشاند، پس تو – اى معبود من – ناتوانیم را از تحمل رنجهاى گران، و عجز مرا از انتقام کشیدن از آنکه در جنگ خود آهنگ من کرده بود، و تنهائیم را در برابر بسیارى عده کسى که با من دشمنى نموده بود، و در حین غفلت من در کمین گرفتار کردن من نشسته بود، در نظر گرفتى تا به یاریم آغاز کردى، و پشتم را به نیرویت محکم ساختى. آنگاه حدت او را شکستى، و پس از آنکه در حمایت گروهى انبوه بود، او را تنها ساختى، و مرا بر او پیروز گرداندى، و تیرى را که به قصد من بر کمان نهاده بود، بسوى خودش باز گرداندى، و بدون آنکه خشمش را شفا دهد و کینه‏اش را فرو نشاند، او را باز گرداندى تا به ناچار سر انگشتان خود را به دندان بگزید، و در آن حال که سپاهیانش و کمین‏هایش با او خلف کردند روى از مصاف برتافت و چه بسا ستمکارى که با مکرهاى خود در باره من ستم کرد، و دامهاى شکارش را بر سر راه من بگسترد، و جستجوى جاسوسى خود را بر من بگماشت، و همچون درنده‏اى که به انتظار شکارش کمین کند در کمین من بنشست، در حالى که خوش‏روئى چاپلوسى را برایم اظهار همى کرد، و با شدت کینه بر من همى نگریست، پس چون تو – اى معبود من – که منزه و بلند بارگاهى، فساد باطن و زشتى اندیشه‏اش را دیدى. او را با مغز در آن گودال که براى شکار کنده بود نگونسار کردى و در پرتگاه حفره‏اش در افکندى، تا پس از سرکشیش در بند دامى که دیدن مرا در آن برآورد مى‏کرد، به ذلت در افتاد، و حقا که اگر رحمت تو نمى‏بود، نزدیک بود که آنچه به او وارد شد بر من وارد شود. و چه بسا حسودى که به سبب من غصه گلوگیرش شد، و شدت خشمش در گلویش پیچید، و با نیش زبانش مرا آزرد، و به تهمت عیوبى که در وجود خود داشت بر من طعنه زد، و آبروى مرا آماج تیرهاى کینه خود ساخت، و صفاتى را به گردن من نهاد که پیوسته در وجودش بود و به نیرنگ خود سینه‏ام را به خشم بیانباشت، و با مکر خود آهنگ من کرد. پس من ترا ندا دادم – اى معبود من – در حالى که از تو فریادرسى مى‏خواستم، و به سرعت اجابتت اطمینان داشتم، و مى‏دانستم که هر کس در سایه حمایت تو جا گرفت ستم‏زده نمى‏شود، و هر کس به پناهگاه انتقام تو ملتجى شد نمى‏هراسد. پس تو مرا به قدرت خود از شدت او محفوظ داشتى. و چه بسا ابرهاى مکروهى که آن را از افق زندگى من بر طرف کردى! و چه بسا ابرهاى نعمت که بر من باراندى! و چه جویهاى رحمت که در کشتزار زندگیم روان ساختى! و چه جامه‏هاى عافیت که بر من پوشیدى! و چه چشمهاى حوادث که بسوى من متوجه بود و تو آنها را کور ساختى! و چه پرده‏هاى غم که تو آنها را از دل من برداشتى! و چه بسا حسن ظنى که آن را به تحقیق پیوستى! و فقرى که آن را تدارک نمودى! و در افتادنى که مرا از آن برداشتى! و مسکنتى که یکباره آن را به انعام و تفضل از جانب خود مبدل کردى، همگى آن عطایا و مواهب از جانب تو ارمغان انعام و احسان بود، و در همگى این موارد از جانب من سرسختى در نافرمانى تو همى افزود! نه بدکردارى من تو را از اتمام احسانت بازداشت، و نه آن همه احسان و تفضل مرا از ارتکاب موجبات خشم تو منع کرد! تو در کرده خود مسئول نیستى و به جلال تو قسم که چون از تو مسئلت شده عطا کرده‏اى، و در آن حال که مورد مسئلت واقع نشده‏اى، خود به بخشش آغاز نموده‏اى، و چون فضل تو طلبیده شد، نعمت اندک نبخشیده‏اى. تو ابا کرده‏اى – اى مولاى من – مگر از احسان و اکرام و تفضل و انعام. و من ابا کرده‏ام، مگر از در افکندن خود در محرماتت و تعدى از حدودت و غفلت از تهدیدت. پس ستایش ترا است – اى خداى من – که مقتدرى هستى که مغلوب نمى‏شوى، و مهلت دهنده‏اى هستى که شتاب نمى‏کنى، این مقام که من اکنون در آن بپا خاسته‏ام، مقام کسى است که به فراوانى نعمتها اعتراف نموده و آن را به تقصیر مقابله کرده، و در باره خود به تضییع احکام و سنن تو و تباه کردن عمر خویش گواهى داده.
خدایا، پس بوسیله مقام رفیع محمد صلى الله علیه و آله و ولایت کریمه علوى بتو تقرب مى‏جویم، و به واسطه آن دو بسویت رو مى‏آورم، که مرا از شر آنچه از آن بتو پناه برده مى‏شود پناه دهى، زیرا که این کار ترا در برابر قدرتت دچار سختى نمى‏سازد. و تو بر هر چیز قدرت بى‏پایان دارى. پس از رحمت و دوام توفیق خود بهره‏اى بمن ببخش که آن را نردبان بر آمدن به سطح خشنودى تو سازم، و بوسیله آن از عقوبتت ایمن شوم. اى مهربانترین مهربانان

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

تیر ۱۳۹۴
ش ی د س چ پ ج
« خرداد   مرداد »
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
2728293031