17
1392
آیه ای که مسیحی را مسلمان کرد
زکریا پسر ابراهیم مى گوید:
من مسیحى بودم و مسلمان شدم. سپس جهت مراسم حج به سوى مکه حرکت کردم. در آنجا محضر امام صادق علیه السلام رسیدم.
عرض کردم :- من مسیحى بودم و مسلمان شده ام.
فرمود:- از اسلام چه دیدى که به خاطر آن مسلمان شدى؟
– این آیه موجب هدایت من گردید که خداوند به پیامبر مى فرماید: ((ما کنت تدرى ماالکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نورا نهدى به من نشاء)) از مضمون این آیه دریافتم ، اسلام دین کاملى است و از کسى که هیچ نوع مکتب و مدرسه اى ندیده ، چنین سخنانى ممکن نیست و بنابراین باید به محمد صلى الله علیه و آله وسلم ، وحى شده است.
حضرت فرمود:- به راستى خدا تو را هدایت کرده .بعد، سه مرتبه گفتند:- ((اللهم اهده )) خدایا! او را به راه ایمان هدایت فرما!
سپس فرمودند:- پسر خان! هر چه مى خواهى سؤ ال کن!
گفتم :- پدر مادر و خانواده ام همه نصرانى هستند و مادرم کور است ، آیا من که مسلمان شده ام و با آنان زندگى مى کنم، مى توانم در ظرف هایشان غذا بخورم؟
فرمودند:- آنان گوشت خوک مى خورند؟
گفتم :- نه حتى دست به آن نمى زنند.
فرمودند:- با آنان باش! مانعى ندارد.آن گاه تاءکید نمودند نسبت به مادرت – بخصوص – خیلى مهربانى کن و اگر مرد او را به دیگرى واگذار مکن (خودت او را کفن و دفن کن ) و به هیچ کس مگو که پیش من آمده اى، تا به خواست خدا در منى نزد من بیایى.
در منى خدمتشان رسیدم ، مردم مانند بچه هاى مکتب ، دور او را گرفته بودند و سؤ ال مى کردند!وقتى به کوفه بازگشتم ، با مادرم بسیار مهربانى کردم ، به او غذا مى دادم و لباس و سرش را مى شستم.
روزى مادرم گفت :پسر جان! تو در موقعى که به دین ما بودى این طور با من مهربانى نمى کردى، اکنون چه سبب شده که این گونه با من رفتار مى کنى؟
گفتم :- من مسلمان شده ام و مردى از فرزندان یکى از پیامبران خدا مرا به خوشرفتارى با مادر دستور داده است.
گفت :- نه ! او پسر پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم است.
– مادرم گفت :خود او باید پیامبر باشد، زیرا چنین سفارش هایى (در مورد احترام به مادر) روش خاص انبیاست .
– نه مادر! بعد از پیغمبر ما پیغمبرى نخواهد آمد و او پسر پیغمبر است .
– دین تو بهترین ادیان است ، آن را بر من عرضه کن !
من هم شهادتین را به او آموختم و او نیز مسلمان شد و نماز خواندن را نیز یاد گرفت و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند.بعد از مدتى مادرم مریض شد، رو به من گفت :- نور دیده ! آنچه به من آموختى تکرار کن!
من شهادتین را برایش گفتم . شهادتین را گفت و در دم از دنیا رفت . صبحگاه ، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم.
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر شهریور ۱۷, ۱۳۹۲
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت شهریور ۱۷, ۱۳۹۲
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان شهریور ۱۷, ۱۳۹۲
- سجده شکر شهریور ۱۷, ۱۳۹۲
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر شهریور ۱۷, ۱۳۹۲