شهریور
11
1392

بزرگواری حضرت محمد صلوات الله علیه

از اَنَس بن مالک روایت است:

من ده سال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را خدمت کردم، پس اُفّ به من نگفت هرگز و نفرمود کاری را که کرده بودم، چرا کردی؟ و کاری را که نکرده بودم، چرا نکردی؟
و از برای آن حضرت شربتی بود که افطار می کرد بر آن و شربتی بود برای سحرش و بسا بود که آن شربت شیری بود و بسا بود که شربت آن حضرت نانی بود که در آب آمیخته شده بود.

پس شبی شربت آن جناب را مهیّا کردم؛ آن بزرگوار دیر کرد، گمان کردم که بعضی از صحابه آن حضرت را دعوت کرده، پس من شربت آن حضرت را خوردم؛ پس یک ساعت بعد از عشا آن حضرت تشریف آورد.

از برخی همراهان آن جناب پرسیدم که آیا پیغمبر صلوات الله علیه در جایی افطار کرده یا کسی آن جناب را دعوت کرده؟

گفت: نه

پس آن شب را به روز آوردم از کثرت غم، به مرتبه ای که غیر از خدا نداند، از جهت آنکه آن حضرت آن شربت را طلب کند و نیابد و گرسنه به روز آورد و همان طور شد، آن جناب داخل صبح شد در حالتی که روزه گرفته بود و تا به حال از من از امر آن شربت سؤال نکرد و یادی از آن ننمود.

منتهی الآمال جلد ۱ صفحه ۴۴

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031