مرداد
10
1399

مأموریت بزرگ حضرت ابراهیم علیه السلام

از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که جبرییل نزدیک زوال شمس به نزد حضرت ابراهیم علیه السلام آمد و گفت: ای ابراهیم! سیراب شو، یعنی آب تهیه کن برای خود و اهل خود و در آن وقت میان مکه و عرفات آب نبود، پس ابراهیم علیه السلام را بُرد به مِنی و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را در آنجا کرد و چون آفتاب طالع شد، روانه ی عرفات شد و در مروه فرود آمد. پس او را گفت: بار کن ونزدیک شو به سوی مشعرالحرام.

پس به مشعرالحرام آمد و نماز شام وخفتن (عشا) را به یک اذان و دو اقامه به جا آورد و شب را در آن جا ماند تا نماز صبح را به جا آورد. پس [جبرییل] امر کرد او را به ذبح و حضرت ابراهیم علیه السلام چون به مشعرالحرام رسید،شب را در آن جا خوابید شاد و خوشحال. پس در خواب دید که پسر خود را ذبح و قربانی کند

در آن جا با فرزند خود مشورت کرد: «ای فرزند عزیز من! به درستی که من در خواب دیدم که تو را ذبح می کردم. پس نظر کن و تفکر نما که چه می بینی و چه مصلحت می دانی؟»

آن فرزند سعادتمند گفت: «ای پدر من! بکن آن چه به آن مأمور شده ای، به زودی مرا خواهی یافت اگر خدا خواهد مرا از صبرکنندگان». و هر دو امر خدا را تسلیم کردند. ناگاه شیطان به صورت مرد پیری آمد و گفت: ای ابراهیم! چه می خواهی از این پسر؟ گفت: می خواهم او را ذبح کنم.

گفت: سبحان اللّه ! می کشی پسری راکه در یک چشم زدن معصیت خدا نکرده است.؟

حضرت ابراهیم علیه السلام گفت: خدا مرا به این، امر فرموده است. گفت: پروردگار تو، نهی می کند تو را از این کار، آن که تو را امر به این کار کرده است، شیطان است. حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: وای بر تو، آن کسی که مرا به این مرتبه رسانیده است او مرا امر کرده است و به همان سروشی که همیشه به گوش من می رسیده است، این را شنیده ام و در این شکی ندارم. گفت: نه واللّه تو را امر به این کار نکرده است، مگر شیطان. حضرت ابراهیم علیه السلام گفت: واللّه دیگر با تو سخن نمی گویم و عزم کرد که فرزندش را ذبح کند.
آماده برای اجرای دستور الهی

پسر گفت: ای پدر! روی مرا بپوشان و دست و پای مرا محکم ببند.

حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: ای فرزند! با کشتن، دست و پایت را ببندم؟ ای هر دو را واللّه که برای تو جمع نخواهم کرد. پس کارد را به قوّت تمام کشید، جبرییل پیش از کشیدن، کارد را گردانید و پشت کارد را به جانب حلقِ طفل کرد. چون حضرت ابراهیم علیه السلام نظر کرد، کارد را برگشته دید، پس کارد را گردانیدو دُمش را به حلق طفل گذاشت و کشید. باز جبرییل کارد را گردانید تاچندین مرتبه چنین شد.

پس جبرییل، گوسفند را از جانب کوه کشید و فرزند را از زیر دست حضرت ابراهیم کشید و گوسفند را به جای او خوابانید و ندا به ابراهیم علیه السلام رسید از جانب چپ مسجد خیف که: «ای ابراهیم! خواب خود را درست کردی، ما چنین جزا می دهیم نیکوکاران را، به درستی که این ابتلا و امتحانی بود هویدا».
برخورد مادر

در این حال شیطان لعین، خود را به مادر طفل رسانید دروقتی که نظرش به کعبه افتاده بود در میان وادی و گفت: کیست این مرد پیری که من او را دیدم؟ گفت: شوهر من است. گفت کیست آن غلامی (پسری) که همراه او دیدم؟

گفت: او پسر من است. گفت: دیدم که آن مرد پیر، آن پسر را خوابانیده بود و کارد گرفته بود که او را بِکُشد.

گفت: دروغ می گویی، ابراهیم رحیم ترینِ مردم است. چگونه پسر خود را می کشد؟! گفت: به حق پروردگار آسمان و زمین و پروردگار این خانه که دیدم او را خوابانیده بود و کارد گرفته بود و اراده ی ذبح او را داشت. گفت: چرا؟

شیطان گفت: گمان می کرد که پروردگارش او را به این، امر کرده است. ساره گفت: سزاوار است او را که اطاعت کند پروردگارش را. پس در دلش افتاد که حضرت ابراهیم در باب فرزندش به امری مأمور شده است. پس چون از مناسکش فارغ شد، در وادی رو به مِنی دوید. پس چون ساره به حضرت ابراهیم علیه السلام رسید و خبر فرزند را شنید و اثر خراشیدن کارد را در گلوی او دید، بترسید و بیمار شد و به همان مرض به عالم بقا ارتحال کرد.

دی
3
1391

توکل حضرت ابراهیم(ع) بر خداوند

یکی از بهترین نمونه و اسوه برای این نوع توکل همانا توکل شگفت‌انگیز حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (ع) است که در آن شرایط حساس به پروردگار خود اعتماد کرد آنگاه که بت‌پرستان تصمیم گرفتند او را در میان آتش بسوزانند و از بین ببرند.

«قالوا حَرَّقُوهُ وَ انصُرُوا الِهَتَکُمْ إنْ کُنتُم فاعِلین»

«گفتند او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید اگر کاری از شما ساخته است.»

برخی از مورخین نوشته‌اند:« یک ماه هیزم جمع‌آوری کردند و آنقدر هیزم روی هم ریختند که هنگام آتش زدن هیزم‌ها به قدری شعله آتش شدید بود که حتی پرندگان قادر نبودند از آن منطقه عبور کنند، زیرا پر و بالشان آتش می‌گرفت»

آنقدر برای جمع‌آوری هیزم کوشش می‌کردند و به آن اهمیت می‌دادند که مرحوم طبرسی می‌نویسد:« کسانی که بیمار بودند و به زنده بودن خود امید نداشتند، وصیت می‌کردند که مقداری از مال آنان را صرف خریدن هیزم برای سوزاندن ابراهیم کنند و حتی برخی از زنان که کارشان پشم ریسی بود و با این زحمت برای خود مال تهیه نموده و از درآمد آن هیزم تهیه می‌کردند. اگر زنی مریض می‌شد نذر می‌کرد چنانچه شفا یابد مقداری هیزم برای سوزانیدن ابراهیم تهیه کند‍‍!!»

به هر حال تا آنجا که توان داشتند هیزم روی هم انباشتند و آنگاه که هیزم‌ها را آتش زدند و خواستند حضرت ابراهیم(ع) را در میان آتش بیفکنند از شدت حرارت نمی‌توانستند نزدیک آتش بروند تا این که شیطان منجنیقی برای آنان ساخت و ابراهیم را بر بالای آن نهادند و آن حضرت را به درون آتش پرتاب کردند.

امام صادق(ع) فرمود:« هنگامی که ابراهیم را بالای منجنیق گذاشتند و می‌خواستند او را در آتش بیفکنند جبرئیل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت: آیا نیازی داری که به تو کمک کنم؟ ابراهیم(ع) جواب گفت: اما به تو نه.»

«جبرئیل به حضرت ابراهیم(ع) پیشنهاد کرد حال که از من کمک نمی‌طلبی پس از خدا نیازت را بخواه.»

و ابراهیم گفت:« همین قدر که خداوند از حال من آگاه است کافی است.»

سرانجام برای این که حضرت ابراهیم(ع) کار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد کرد آتش بر او گلستان شد.

«و ما گفتیم ای آتش! برای ابراهیم سرد و سالم باش.»

«و آنچنان آتش سرد شد که: اگر خداوند متعال به آتش نمی‌فرمود بر ابراهیم سالم باش و تنها می‌فرمود سرد باش، جان ابراهیم از سرما به خطر می‌افتاد.»

کسی که تا این حد بر خدا توکل کند خداوند متعال نیز او را از گرفتاری‌ها و سختی‌ها نجات می‌دهد و آتش را تبدیل به گلستان می‌کند.

پی نوشت:
۱.انبیاء آیه ۶۸
۲. تفسیر قرطبی ج ۱ ص ۳۰۳
۳. تفسیر مجمع البیان ج ۴ ص ۵۴
.۴ بحار، ج ۷۱ ص ۱۵۶
۵. تفسیر تبیان ج ۷ ص ۲۶۳

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031