3
1396
جامانده بزرگ کربلا
مطالعه سرگذشت جاماندگان بزرگ کربلا نشان می دهد بسیاری از آنها حرکت امام حسین (ع) را با نگاه خودشان سنجیدند. برخی امام را از رفتن به کربلا بر حذر داشتند. برخی تلاش کردند برای ایشان از حاکمان ستم پیشه امان نامه بگیرند. دیگران راهکاری برای گریز از جنگ، پیش پای امام حسین (ع) گذاشتند. برخی نیز نصیحت گونه، بی وفایی کوفیان را به امام یاد آوری نمودند. گویا حجت خدا نمی داند آنچه را ایشان می دانند. یا در کار خود وامانده است و نیاز به هدایت ایشان دارد.
اما یاران امام حسین (ع) در کربلا چنین نبودند. آنها به مرتبه ای از بلوغ عقل و عشق رسیده بودند که سراسر وجودشان در اطاعت ولی الله بود. خواست و اراده شان در اراده امام فانی شده بود. در زیارت اربعین به امام حسین (ع) عرضه می داریم: «قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّهٌ» قلب من تسلیم قلب شماست و کار من تابع فرمان شماست و یاری من برای شما آماده است. یعنی تبعیت و تسلیم دل، مقدمه نصرت و یاری امام است.
افرادی که دلهایشان تسلیم نبود در نقطه ای از مسیر، راه خودشان را از امام حسین (ع) جدا نمودند. برخی در مدینه جا ماندند. برخی دیگر در میانه راه کربلا و عده ای در شب عاشورا بازگشتند. و کسی هم بود که تا ظهر عاشورا در رکاب امام حسین (ع) جنگید اما شهادت در راه امام را تاب نیاورد و از صحنه گریخت.
ضحاک بن عبدالله مشرقی
ضحاک در میانه راه کربلا با امام ملاقات نمود و پس از گفتگوی کوتاهی با کاروان حسینی همراه شد. روز عاشورا شجاعانه در رکاب امام جنگید؛ تا آنجا که امام (ع) در حق او دعا فرمودند: «سست نگردی، دستت بریده مباد. خداوند از اهل بیت رسول (ص)، بهترین پاداشها را به تو ارزانی دارد.»
نماز ظهر را هم با امام به جای آورد. اما هنگامی که پیکر یاران امام حسین (ع) را بر زمین دید. خدمت امام حسین (ع) آمد و گفت: «ای فرزند رسول خدا! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟ آقا جان من فردی عیالوارم و به مردم مقروض هستم. قرارمان این بود فقط تا آنجا بجنگم که یاوری برایتان باقی مانده باشد و بتوانم از شما دفاع کنم. اینک یاوری برای شما نمانده و جنگیدن من برای شما سودی ندارد»
حضرت فرمود: «آری، من بیعت خود را از تو برداشتم ولی تو چگونه میتوانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمهای پنهان کردهام و به همین جهت بود که پیاده میجنگیدم»
ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت.
سید مهدی خدایی
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر مهر ۳, ۱۳۹۶
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت مهر ۳, ۱۳۹۶
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان مهر ۳, ۱۳۹۶
- سجده شکر مهر ۳, ۱۳۹۶
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر مهر ۳, ۱۳۹۶