مرداد
14
1393

اولین بانوى شهید عاشورا

وهب پسر عبدالله روز عاشورا همراه مادر و همسرش در میان لشکر امام حسین علیه السلام بود. روز عاشورا مادرش به او گفت : فرزند عزیزم ! به یارى فرزند رسول خدا قیام کن .
وهب در پاسخ گفت : اطاعت مى کنم . و کوتاهى نخواهم کرد. سپس به سوى میدان حرکت کرد.
در میدان جنگ پس از آنکه رجز خواند و خود را معرفى نمود به دشمن حمله کرد و سخت جنگید. بعد از آنکه عده اى را کشت به جانب مادر و همسرش برگشت . در مقابل مادر ایستاد و گفت :
– اى مادر! اکنون از من راضى شدى ؟
مادرش گفت : من از تو راضى نمى شوم ، مگر اینکه در پیش روى امام حسین علیه السلام کشته شوى .
همسر وهب گفت : تو را به خدا سوگند! که مرا در مصیبت خود داغدار منما.
مادر وهب گفت : فرزندم ! گوش به سخن این زن مده . به سوى میدان حرکت کن و در پیش روى فرزند پیغمبر صلى الله علیه و آله بجنگ تا شهید شوى تا فرداى قیامت براى تو شفاعت نماید.
وهب به میدان کارزار برگشت و رجز مى خواند که مطلع آن چنین است :
– ((انى زعیم لک ام وهب بالطعن فیهم تاره و الضرب …)).
۱- اى مادر وهب ! من گاهى با نیزه و گاهى با شمشیر زدن در میان اینها تو را نگهدارى مى کنم .
۲- ضربت جوانى که به پروردگارش ایمان آورده است تا اینکه تلخى جنگ را به این گروه ستمگر بچشاند.
۳- من مردى هستم ، قدرتمند و شمشیر زن و در هنگام بلا، سست و ناتوان نخواهد شد. خداى دانا برایم کافى است .
و با تمام قدرت مى جنگید تا اینکه نوزده نفر سوار و بیست نفر پیاده از لشکر دشمن را به قتل رساند. سپس دستهایش قطع شد. در این وقت همسرش ‍ عمود خیمه را گرفت و به سوى وهب شتافت در حالى که مى گفت : اى وهب ! پدر و مادرم فداى تو باد. تا مى توانى در راه پاکان و خاندان پیامبر بجنگ .
وهب خواست که همسرش را به سراپرده زنان بازگرداند. همسرش دامن وهب را گرفت و گفت :
– من هرگز باز نمى گردم تا اینکه با تو کشته شوم .
امام حسین علیه السلام که این منظره را مشاهده کرد، به آن زن فرمود:
– خداوند جزاى خیر به شما دهد و تو را رحمت کند. به سوى زنان برگرد. زن برگشت سپس وهب به جنگ ادامه داد تا شهید شد.

همسر وهب پس از شهادت او بى تابانه به میدان دوید و خونهاى صورت وهب را پاک مى کرد که چشم شمر به آن بانوى باوفا افتاد و به غلام خود دستور داد تا با عمودى که در دست داشت بر او زد و شهیدش نمود. این اولین بانویى بود که در لشکر امام حسین علیه السلام روز عاشورا شهید شد.

آبان
28
1391

از خاک تا افلاک۲

از دیگر صحابه کربلا وهب ابن عبدالله بن حباب کلبی و همسرش هستند.وهب همراه مادر و همسرش در کربلا حضور داشتند.این سه نفر با نامهای وهب قمر و هانیه در بیابان ثعلبیه زندگی ساده ای داشتند. امام در مسیر سوی کربلا، چشمشان در صحرای ثعلبیه به خیمه سوخته‏ ای افتاد. نزدیک آن خیمه رفت. دید پیرزن فقیری در آنجا زندگی می‏کند. او قمر مادر وهب بود. امام حال و روزگار او را پرسید. اواز مضیقه آب شکایت کردو گفت: اگر آب می‏داشتیم بسیار خوب بود. امام با او به کناری رفتند، تا به سنگی رسیدند، امام با نیزه خود آن سنگ را از جا کند. آب خوش‏گواری از زیر سنگ بیرون آمد. پیرزن بسیار شادمان شد و از امام‏ تشکر کرد. هنگام خداحافظی، امام هدف از هجرت و حرکت‏خود را گفت و به آن مادر پیر فرمود: ما نیاز به یار و یاور داریم. وقتی که پسرت وهب بازگشت، به او بگو به ما بپیوندد و ما را کمک کند.. واینگونه وهب و خانواده اش به یاران امام پیوستند

هانیه همسر وهب که تازه عروس بود با رفتن وهب به میدان جنگ مخالفت میکرد و میگفت: تو وقتی که کشته شوی وارد بهشت می‏گردی و همنشین حورالعین می‏شوی. آنگاه مرا فراموش می‏کنی. اگر می‏خواهی دلم را آرام کنی، نزد امام حسین(‏علیه السلام) برویم در محضر او با من عهد کن که مرا فراموش نکنی. واین عهدی بود که هانیه با امام کرد:

۱. وقتی که وهب کشته شد، من بی‏ سرپرست می‏شوم، مرا به اهل‏بیت‏ خودت ملحق کن.

۲. وقتی که وهب کشته شد و با حورالعین محشور گردید، شاهد باش که او مرا فراموش نکند.

روز عاشورا وهب بن حباب اذن جهاد گرفت. قتالى نیکوکرد و برگشت به سوى همسر و مادرش وبه مادرش گفت: آیا از من راضى شدى؟ گفت: از تو راضى نشوم مگر آن زمان که پیش روى حسین و در راه او کشته گردى. پس جنگید ومقاتله نمود تا به شهادت رسید عمر سعد ملعون دستور داد گردنش را زدند و سربریده او را به سوی لشگر امام انداختند. مادرش قمر، مادرش سر او را گرفت و به آغوش کشید و خون صورتش را پاک کرد و گفت: «حمد و سپاس خداوندی را که با شهادت تو، مرا روسفید کرد» سپس سر بریده فرزندش را به سوی دشمن انداخت. یعنی ما متاعی که در راه خدا دادیم پس نمی‏گیریم.

در مورد چگونگی شهادت هانیه همسر وهب روایت کرده اند چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر وهب به سوى کشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاک از بدن او پاک کرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى که بهشت را روزى تو کرد مى‏خواهم که مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد. در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه‏ هانیه به آرزوى خودرسید و درکنار همسر شهیدش جان داد ایشان اولین بانوی شهید کربلا هستند.

وهب هنگام شهادت ۲۵ سال داشت و ۱۰ روز بود که به اسلام گرویده بود.

پی نوشت:

روے تمام عشق بہ محراب کوجک استـ

انگار عکس فاطمہ در قاب کوچک استـ !!!

 

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031