اسفند
22
1394

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۱۷

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ (۳۸) فَنادَتْهُ الْمَلائِکَهُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (۳۹) قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (۴۰) قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ (۴۱)

فضیلت‌های فراموش‌شده

احترام به پدر و مادر

سیرۀ عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و گفتار و کلام ایشان توجه به جایگاه رفیع پدر و مادر است که لازم است که فرزندان در حیات آنان و پس از مرگشان به آنان توجه کنند و احترام بگذارند. آیات قرآن هم در این جهت فراوان است که رعایت حقوق آنان را در کنار بندگی خدا قرار داده است: «لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» [بقره: ۸۳] «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناَ» [نساء: ۳۶] قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» [انعام: ۱۵۶]  «وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» [اسراء: ۲۳] «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً» [احقاف: ۱۵] به ویژه مادر که  «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً» [همان]

وزی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به یاران خود فرمودند: «هر فرزند نیکوکاری که از روی شفقت و مهربانی به پدر و مادر خود نگاه کند، به ازای ثواب و پاداش یک حج مقبول برای او نوشته می‌شود.» اصحاب گفتند: ای رسول خدا حتی اگر روزی صدمرتبه نگاه کند همین پاداش برای او منظور میشود؟  حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند کریمتر و بزرگوارتر است» [مستدرک الوسائل: ۱۵/ ۲۰۴]. جایگاه حقوق والدین تا آن حد نزد  پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد حضرت رسول اکرم چنان والاست که جتی در امور مهمی چون هجرت و جهاد نیز فرزندان را ملکف می‌فرمودند که رعایت حال آنان را بکنند و بدون اجازۀ آنان کاری را نکنند.

«مردى نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و عرض کرد: ای رسول خدا  آمده‌ام تا با تو بیعت بر هجرت کنم و این در حالی است که پدر و مادرم را با چشمانی گریان رها کرده‌ام. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: به نزد آنان برگرد و آنها را مسرور و شادمان گردان.» [المستدرک: ۴/۱۵۲] ابوسعید خدرى می‌گوید: «شخصى از یمن به سوى پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هجرت کرد. حضرت صلوات الله علیه و علی آله پرسیدند: آیا در یمن کسى را دارى؟ گفت: پدر و مادرم.  حضرت صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: اجازه داده‏اند؟ گفت: نه.  فرمودند: برگرد و اجازه بگیر؛ اگر اجازه دادند جهاد کن، وگرنه به آنان نیکى نما.» [المستدرک: ۲/ ۱۰۳ – ۱۰۴]

در روایتی دیگر وارد شده است که «شخصی خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید و کرد: ای پیامبر خدا! خیلی دوست دارم که در راه خداوند جهاد کنم.  حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: در راه خداوند جهاد کن که اگر در این راه به شهادت برسی نزد خداوند زنده خواهی بود و در بهشت رزق و روزی خواهی خورد و اگر بمیری مزد و پاداش تو با خداوند است و اگر زنده از جهاد باز گردی از گناهان خود پاک شده‌ای همانند روزی که از مادر به دنیا آمده‌ای. آن شخص عرض کرد: یار رسول الله پدر و مادر پیری دارم که آن‌ها با من انس گرفته‌اند و نمی‌خواهند که من از آنان جدا شوم. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: پس با پدر و مادر خود باش سوگند با آن خدایی که جان من در دست اوست انسی که ایشان یک شبانه روز با تو داشته باشند بهتر است از یک سال جهاد در راه خدا.» [الکافی: ۲/ ۱۶۰]

این بخشی از سیرۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارۀ احترام به پدر و مادر و رعایت حال آنان.

آیۀ ۳۸

هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ

مفردات

هنالِک

ظرف زمان است. فعل «دعا» عامل آن است. [مشکل إعراب القرآن: ۱/۱۳۷] «این هنگام زکریا پروردگار خود را خواند.» یا «آن‌جا بود که زکریا پروردگارش را خواند.»

ترجمه

آن‌جا بود که زکریا پروردگارش را خواند. گفت: پروردگارا! مرا از جانب خود فرزندی پاک ببخش که تو دعای بندگانت را می‌شنوی و اجابت می‌کنی.

تفسیر

وقتی زکریا دید که خداوند مریم را بدون این‌که او درخواستی داشته باشد و بدون این‌که در حساب عادی بندگان بگنجد، روزی می‌دهد، پروردگار خود را خواند. وقتی مریم که بندۀ خالص خداست،  و به خدمت خدا مشغول است، و خداوند به او چنین مهربان است که بغیر حساب روزی دهد، زکریا که قوم بنی‌اسرائیل را می‌شناخت که خیلی لجوج هستند و اگر در آینده راهنمایی نداشته باشند، بر گمراهی‌شان افزوده می‌شود، به خودش آمد و از خداوند فرزندی پاک از جانب پروردگار عالم در خواست کرد. این فرزند هم از نزد رحمت خاص خدا باشد تا همانند مریم در رحمت خاص خدا غوطه‌ور باشد.

هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ

کرامت خاص خداوند به مریم علیها السلام منشأ شد که زکریا پروردگارش را بخواند. یعنی حقیقتی غیبی او را به دعا ترغیب کرد. تعبیر «هنالِک» «آن هنگام» «آن‌جا بود که» در حقیقت بیان نتیجه‌گیری از مطلب قبل است، حال که خداوند بغیر حساب به مریم روزی می‌دهد، زکریا پروردگار خود را خواند. بنابراین نوعی تعلیم دعا به مخاطبان قرآن است که اگر شما در فرصت مناسب دعا کنید، دعایتان مستجاب است. فرصت مناسب چه وقتی است؟ وقتی که کاملاً به فهمید که به خداوند متعال نیازمند هستید و کاری از علل مادی و اسباب ظاهری برنمی‌آید.

زکریا که در دوران پیری به سر می‌برد و فرزندی نداشت و همسر او هم نازا بود و هم پیر. طبعاً از نظر ظاهر امکان نداشته که بچه‌دار شوند. از سوی بیم داشت که کسانی وارث او شوند که هیچ صلاحیتی ندارند:  «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی» [مریم: ۵] او در بیم بود که مبادا وارثان او به راه ناصواب بروند و به نام او مردم را گمراه کنند. به این دلیل از خدا فرزندی صالح درخواست کرد تا راه او را که راه نبوت و هدایت امت بود، ادامه دهد: «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» [مریم: ۵ ـ ۶] او به دنبال وارثی شایسته بود که بتواند راه او و پیامبران خاندان یعقوب را ادامه دهد.  و پس از کرامت خدا به مریم سلام الله علیها «هنالک» و در آن هنگام دست به دعا و تضرع به خدا برداشت که خدایا به من فرزندی پاکیزه عنایت بفرما

قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً

زکریا از خداوند صرفاً فرزند نمی‌خواست، بلکه فرزندی پاکیزه می‌خواست که از نزد خدا به او عنایت شود. یعنی کسی که چون مریم همواره در حصن خدا باشد و خداوند او را بغیر حساب روزی دهد. و نشانه‌ای از نشانه‌های خدا باشد.

نکتۀ مهم این‌که این دعا و تضرع و فرزندی که خداوند به دعای زکریا علیه السلام به او عنایت فرمود، از برکات وجود مریم بوده است. زیرا کرامت خدا به او باعث شد که زکریا راه به دعا پیدا کند. بنابراین یکی از جلوه‌های «وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى» [آل‌عمران: ۳۶] «آن پسری که تو می‌خواستی با این دختری که ما به تو عنایت کردیم، همانند نیست» روشن می‌شود و آن یحیی علیه السلام است. [تسنیم: ۱۴/۱۶۷]

من لدنک

توجه هم شود که عرض کرد: «من لدنک» «از جانب و نزد خودت» تا عرض کند که من رحمت و عطوفت خاص تو را می‌خواهم. [رحمۀ من الرحمن: ۱/۴۳۷] طبعاً اگر نعمتی به دلیل رحمت خاص خدا باشد، بعداً وزر و وبال نخواهد شد. مثلاً ما می‌گوییم فلان چیز را می‌خواهیم و نمی‌دانیم که آن بعداً برای ما مشکل‌ساز خواهد شد. بنابراین این ادب دعاست که آن‌چه را رحمت خاص خدا که خیر ماست، اقتضاء دارد از خدا بخواهیم.

إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ

خدایا تو دعا را می‌شنوی و استجابت می‌کنی. یعنی هیچ‌گاه در هنگام دعا نباید از درگاه خدا و پروردگار عالم مأیوس بود.

تذکر

آن‌چنان صحنۀ روزی حضرت مریم برای زکریا تکان‌دهنده بود که او که یقین داشت که کارها دست خداست، این‌بار به خود آمد و پروردگار خود را خواند. یعنی این صحنۀ روزی به غیرحساب چیزی نیست که در حساب و کتاب و برنامه‌ریزی‌های ما بگنجد. شیخ بهایی می‌گوید: «بگذر ز درس رسمی که تمام قیل و قال است/من و درسِ عشق ای دل، که تمام شور و حال است.» خودمان را باید در کوران حوادث به خدا بسپاریم . ایمان به خدا داشته باشیم. و این درس بزرگی است که مریم سلام الله علیها به زکریا علیه السلام و ما داد.

آیۀ ۳۹

فَنادَتْهُ الْمَلائِکَهُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ

مفردات

یحیی

اسم فرزند زکریا است که قرآن به عظمت او را یاد می‌کند. اصل «یحیی» «حی» به معنای زندگی در برابر مرگ است. [التحقیق: ۲/۳۳۷] گفته‌اند:  مادۀ این واژه در لغت عربی و عبری از حیث بفظ و معنی یکی است. یحیی حیات‌بخش است. [التحقیق: ۲٫۳۳۹]

سیداً

اصل السید از «سَود» به معنای تشخص با برتری در مقابل دیگران است. و این مفهوم اعم است از امر مادی و معنوی است. [التحقیق: ۵/۲۵۶] چنان‌چه قرآن  از سیاه‌روی در قیامت سخن می‌گوید: «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوه» [آل‌عمران: ۱۰۶] که از همین ریشه است. سیاه‌رویان کسانی هستند که در دنیا برتری دورغین داشتند که این حالت در قیامت به سیاه‌روی جلوه می‌کند.

السید به کسی گفته می‌شود که در خیر گروه خودش برتری دارد. [تهذیب اللغۀ: ۱۳/۲۶]  فردی سید است که مردم در جمعیت خود به او پناه می‌برند. [مقاییس اللغۀ: ۳/۱۱۴] بنابراین سرپرست جمعیت زیاد را سید گویند. هم‌چنین است به شوهر که زن در پناه اوست، سید او گویند: «وَ أَلْفَیا سَیِّدَها» یوسف: ۲۵] جمع سید سادات است. قرآن از سیاستمداران که از آنان پیروی می‌کنند، ساداتنا تعبیر کرده است: «رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا» [احزاب: ۶۷] [مفردات: ۴۳۲] هم‌چنین به زن به دلیل این‌که خانواده در پناه اوست، سیده گویند.

خلاصه سید بر پروردگار، مالک، شریف، فاضل، کریم، حلیم، شوهر، رئیس و کسی که جلودار قوم خود است، نیز اطلاق شده است. [لسان العرب: ۳/۲۲۸] در حدیث است که به منافق سید نگویید: «لاتقولوا للمنافق‏ سَیِّداً، فهو إِن کان‏ سَیِّدَکم‏ و هو منافق، فحالکم دون حاله و الله لا یرضى لکم ذلک.» [همان] مسیحیان به حضرت عیسی و مسلمانان به نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سید می‌گویند. [فرهنگ ابجدی: ۵۰۷]

حصورا

حصور صفت مشبهه از حصر است. و حصر یعنی جمع و حبس و منع. [مقاییس اللغۀ: ۲/۷۲]  اما حصور یا مرد حصور به کسی گفته می‌شود که از زنان بازداشته شده است و توان مجامعت با آنان را ندارد. [تهذیب اللغۀ: ۴/۱۳۶] و این به دلیل پاک‌بودن وی از غریزۀ جنسی است. بلکه به دلیل عفت و پاک‌دامنی و جهاد با نفس است که خود را آلوده نمی‌کند و به این دلیل است که قرآن او را شایستۀ مدح می‌داند. [مفردات: ۲۳۸]

ترجمه

فرشتگان او را در حالی که در محراب نماز می‌گزارد، ندا دادند که خدا تو را به فرزندی یحیی نام بشارت می‌دهد، که کلمۀ خدا را تصدیق می‌کند، و تشخصی دارد که از دیگران برتر است و از زنان خویش‌دار است و پیامبری از شایستگان است

تفسیر

ادامۀ آیۀ پیش است. زکریا خدا را خواند و از خدا فرزندی صالح کرد. و فرشتگان او را در حالی که محراب عبادت در حال نمازگزاری و اقامۀ نماز بود، او را ندا دادند و مژده دادند که خداوند تو را به پسری یحیی نام بشارت می‌دهد که ویژگی‌های ارزنده‌ای دارد، تصدیق‌کنندۀ کلمۀ خدا یعنی حضرت عیسی است، بزرگ قوم است، پاکدامن و عفیف است، و پیامبری از صالحان است.

فَنادَتْهُ الْمَلائِکَهُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ

زکریا در محراب عبادت بود، در حالی که ایستاده و در حال اقامۀ نماز در محراب بود، فرشتگان او را ندا دادند.  در آیۀ ۳۷ دیدیم که مریم در محراب بود که خداوند به او عنایت کرد. این‌جا هم زکریا در محراب و در حال قیام به نماز است که مورد عنایت خاص خدا قرار می‌گیرد. در روایت هم داریم که «فرمانبرداری خدا روی زمین؛ خدمت به خدا روی زمین است و هیچ چیز از خدمت به خدا، برتر از نماز نیست. و به این دلیل است که فرشتگان زکریا را در حالی که در محراب نماز می‌گزارد، ندا دادند.» [تفسیر تسنیم: ۱۴/۱۹۰] یعنی اقامۀ نماز برترین خدمت به خداست، منظور از اقامه هم نمازخواندن نیست، بلکه اقامۀ آن است که موجب اصلاح دین و جامعه می‌شود.

أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏

خدا تو را به یحیی بشارت می‌دهد.  یحیی نامی است که خداوند برای این فرزند انتخاب کرده است و پیش از او کسی به این نام نامیده نشده است: «یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا» [مریم: ۷] این خود فضیلتی است که نشان از مقامی والای او نزد خداوند دارد. روشن است که منظور هم صرف نام‌گذاری نیست، بلکه او چون حیات‌بخش و زنده‌کنندۀ انسان‌ها بود، به خداوند این نام را برای او برگزید. یعنی نام‌گذاری حقیقی است.  اما قرآن بجز فضیلت نام‌گذاری او از جانب خدا؛ چهار فضیلت دیگر برای او ذکر می‌برد:

مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً

(۱) کلمۀ خدا حضرت عیسی مسیح را که بنی‌اسرائیل منتظرش بودند، بشارت می‌دهد. یعنی مقدمۀ ظهور و حضور عیسی مسیح است. (۲) سرور و آقاست. به این معنی که در قوم بنی‌اسرائیل برتری و تشخصی دارد که شایسته است که زمام  امور مادی و معنوی مردم در اختیار او باشد. (۳) از هرگونه هوی و هوسی و آمیزش با زنان منزه است. پاک‌دامن است نه هوس‌جو و هوس‌خواه. و نهایت عفت بسر می‌برد.

وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ

(۴) پیامبری از صالحان است که این خود دو فضیلت است: هم پیامبر است و هم از زمرۀ صالحان و شایستگان است. پیامبری از سلسلۀ صالحان است که حضرت ابراهیم علیه السلام در دعا آن را خواست: «رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» [شعرا: ۸۳] و یوسف علیه السلام آن را از خدا درخواست کرد: ِ «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ‏» [یوسف: ۱۰۱] حضرت عیسی هم از صالحان است: «وَ مِنَ الصَّالِحِین» [آل‌عمران: ۴۶] لوط هم چنین است: «وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ‏» [انبیاء: ۷۵] خداوند در آیات متعدد پیامبران خدا را از زمرۀ صالحان می‌داند. [انبیاء ۸۵ ـ ۸۶؛ انعام: ۸۵] اما صالحان کسانی هستند که دارای مقامی هستند که شایستگی کرامت الهی را دارد. و مورد نعمت خدا واقع شده است: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ» [نساء: ۶۹] و تحت ولایت خدا هستند: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِین» [اعراف: ۱۹۶] بنابراین مقامی ویژه و خاص است. و این مقام کسانی است که به خدا و روز جزا ایمانی خالصانه دارند، و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و در خیرات و کارهای خوب از دیگران پیشی می‌گیرند: «یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِین» [آل‌عمران: ۱۱۴] و طبعاً رفیق خوبی برای دین خدا و بندگان خدا هستند: «وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً» [نساء: ۶۹] با رفق و مهربانی دین خدا را برای مردم ترویج می‌کنند و آنان را به دین خدا ترغیب می‌کنند.

بحثی روایی

توجه به این نکته هم خوب است که صالحان به معنای واقعی کلمه ائمۀ اطهار علیهم السلام هستند. [تفسیر القمی: ۱/۱۴۳] و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مصداق اکمل آن‌ها را چنین معرفی می‌فرمایند: «أما الصالحون فابنتی فاطمه و أولادها الحسن و الحسین» [تفسیر البرهان: ۲/۱۲۵] و در تبع آن شیعیان هستند. امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: »و أنتم الصالحون فسموا بالصلاح کما سماکم الله» [تفسیر فرات کوفی: ۱۱۴] بنابراین فضیلت این‌که او از زمرۀ صالحان است، به این معناست که او از زمرۀ آل‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. چنان‌چه وقتی حضرت ابراهیم و یوسف درخواست می‌کنند که در قیامت از زمرۀ صالحان باشند، در حقیقت می‌خواستند در محضر ائمۀ اطهار علیهم السلام باشند.

آیۀ ۴۰

قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ

مفردات

غلام

اصل آن «غَلِمَ‏ یَغْلَمُ‏ غَلَماً و غِلْمَهً» کسی است که شهوت بر او چیره شده است و غلام جوانی است که پشت لب او سبز شده باشد. [کتاب العین: ۴/۴۲۲] به این دلیل به کسی که به این سن رسیده است، غلام گویند که نیروی جنسی بر او غلبه دارد. [مفردات: ۶۱۳]  برخی هم گفته‌اند که اصل ریشۀ آن یعنی «غَلم» خروج از حد اعتدال  در مطلق اشتهاء است. و این معنا در کودک تجلی دارد تا به حد حلم و عقل برسد. و بعداً در خاص شهوت جنسی تجلی دارد. [التحقیق: ۷/۲۵۹ ـ ۲۶۰] از این آیه هم مشخص می‌شود که منظور از غلام، طفل و کودک است نه جوان و نوجوان. او هر صورت غلام صفتی است که دلالت می‌کند که کسی که مطلق شهوت در بازی و شکم و کلام و غیر آن در او تجلی دارد که مصداق اتم آن کوردک است. [همان]

عاقر

عاقر؛ نازا را گویند. [کتاب العین: ۱/۱۵۰] زن باشد، یا مرد. [مفردات: ۵۷۷] اصل آن «عَقر» به معنای زخم یا آن‌چه شبیه زخم است که موجب گسیختگی در چیزی می‌شود. [مقاییس اللغۀ: ۴/۹۰]

ترجمه

زکریا پرسید: پروردگارا چگونه مرا فرزندی است، درحالی که مرا سال‌خوردگی فراگرفته و همسرم هم نازاست. پاسخ داده شد:  این‌گونه است که خدا هرکاری که بخواهد، انجام می‌دهد.

تفسیر

گفته‌اند آیۀ شریفه بیان گفت‌گوی زکریا با فرشتگانی است که بشارت فرزند به او داده‌اند؛ پرسش و پاسخی. پس از آن‌که فرشتگان او را به فرزندی با این ویژگی‌های برجسته بشارت دادند. زکریا پرسید که چگونه مرا فرزندی است، در حالی که خودم پیر هستم و همسرم هم نازاست. پاسخ بیان قانون جاری و همیشگی خداوند متعال بود که قدرت خداوند محدودیتی نمی‌شناسد.

قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ

زکریا از خداوند می‌پرسد که چگونه مرا فرزندی است؟ این پرسش به این دلیل است که کاری شگرفی در حال وقوع بود که به اسباب ظاهری ناممکن می‌نماید. توجه شود که پرسش زکریا دلیل بر استعباد او نیست. زیرا او بر ناتوانی خود و همسرش واقف است و همۀ اعتمادش هم به خداست که در دعای وی متجلی است، بنابراین هم حال خود را که نهایت عجز و درماندگی است، خوب می‌شناخت و هم خدای خود را که نهایت عظمت و عزت است. پس او کار خدا را بزرگ می‌شمرد، که او در برابر عظمت آن کوچک و حقیر است و این معادله است که او را به شگفتی وامی‌دارد. من بنده‌ای ناچیز و حقیر چگونه مستحق چنین عنایتی بزرگ شده‌ام؟ و این آموزش ادب دعا به ماست که هر نعمتی که خداوند به ما داد، بدانیم که به دلیل استحقاق ما نیست. بلکه به دلیل بزرگی خداست که بندۀ کوچک خودش را مورد عنایت قرار می‌دهد. پس هرنعمتی از جانب خدا برای ما باید مایۀ شگفتی شود که «شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای؛ یعنی چه؟» و هیچ استحقاقی در آن برای خود نبینییم. [داستان حضرت امیر علیه السلام و خورشت کدو]

وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ

دلیل این پرسش و شگفتی دو ویژگی است که فرزندآوری را برای او و همسرش به ظاهر ناممکن می‌کند: پیری و سال‌خوردگی که او را فراگرفته بود. و دوم نازای همسر او. که اگر دقت کنم، همسر هم  نازا بود و هم پیر. بنابراین هیچ راهی به فرزندداری آنان براساس اثبات ظاهری نبوده است.

قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ

«کذلک الله یفعل ما یشاء» یعنی خدا هرچه بخواهد، همانند این کاری که گفته شد، انجام می‌شود و این جای شگفتی ندارد. پاسخ فرشتگان بیان قانونی همیشگی در نظام آفرینش است که این‌گونه است که خدا هرکاری بخواهد، انجام می‌دهد. و محدودیتی از قدرت خدا نیست که مایۀ شگفتی شود. یعنی اگر از جانب بنده شگفت است، نعمت‌های خدا که بندۀ بی‌مقدار را بالا می‌آورد. اما از جانب فعل خدا هیچ شگفت نیست، او بزرگ است و مهربان و اقتضای بزرگش بخشش بدون حساب و روزی بغیر حساب است. و هیچ محدودیتی توان ایستادگی در برابر قدرت خدا ندارد. حکمت خداوند اقتضاء دارد که دعای تو را اجابت کند و این کار انجام می‌شود. و هرکس خود را در مسیر قدرت مطلق خدا قرار دهد، خداوند هم براساس حکمتش با او رفتار می‌کند.

تذکر:

تعبیر «کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ» که این‌گونه است که خدا هرچه بخواهد از مثل این کارها انجام می‌دهد، مشعر به این حقیقت است که این نخستین بار نبوده است که خداوند کاری را که مشیتش برآن تعلق گرفته است، بغیر حساب انجام داده است و آخرین بار هم نخواهد بود  و ما مخاطبان قرآن هم اگر خود را در معرض رحمت خدا قرار دهیم، با دعا و تضرع و کوچکی‌کردن در پیشگاه خدا، برای ما هم انجام می‌دهد و هیچ جای شگفتی هم نیست.

آیۀ ۴۱

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ

مفردات

اجعل

اجعل به معنای «صَیِّر» و دارای دو مفعول است: «لی» و «آیۀ» «مرا نشانه‌ای قرار بده.» [مشکل الاعراب القرآن: ۱/۱۳۹]

الا تکلم

اصل «الا» «أن لا» است. [مشکل الاعراب القرآن: ۱/۱۴۰] نشانۀ تو آن است که تو سه روز مگر به اشاره با مردم سخن نگویی. یعنی توان سخن‌گفتن با مردم را در مدت سه روز نداری و این نشانه‌ای است که برای تو مقرر شده است.

رمزاً

در اصل هرحرکت خفیفی را که در آن اشاره یا دلالتی به معنا باشد، رمز گویند. اعم از اینکه با لب باشد یا ابرو یا دست یا بدن یا در عضوی دیگر یا در موضوعی دیگر، چنان‌چه موج دریا یا بهم‌خوردن لشکریان آمادۀ نبرد را رمز می‌گیرند. بنابراین اختصاص به لب و چشم و دیگر اندام ندارد. بلکه در هر حرکت خفیفی و بهم‌خوردگی ملایمی که معنی اشاره داشته باشد و به مفهوم دلالت کند، واژۀ رمز استفاده می‌شود.[التحقیق: ۴/۲۲۹] بنابراین رمز هر اشاره و ایماء‌ای را که بدون کلام است، شامل می‌شود. [کتاب العین: ۷/۳۶۶] هم‌چنین رمز کلامی؛ سخنی است که  برای دیگران مفهوم نباشد. [لسان العرب: ۵/۳۵۶]

کثیراً

صفت است که موصوف آن حذف شده است. موصوف آن «ذکراً» است: «ذکراً کثیرا» ً [مشکل إعراب القرآن: ۱/۱۴۰]

بالعشی

«عشو» دلالت بر تاریکی و کمی وضوح در چیزهاست. تاریکی که باعث می‌شود، ما چیزها را به وضوح نبینیم، سپس از آن واژگانی که معنای نزدیک به آن متفرع شده است. از جمله «عشاء» به معنای اول تاریکی شب. و  «العشی» به معنای آخر روز یعنی شام‌گاه [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۲۲] و این معنای مشهور العشی است. اگرچه بین زوال خورشید تا غروب آن را هم عشی گفته‌اند. [المغرب: ۲/۶۳]

الابکار

«بَکر» اول و ابتدای چیزی را گویند. و‏ البُکره سپیده‌دم را گویند که جمع آن البُکَر است. و الإبکار اسم البُکْرَه یعنی سپیده‌دم و بامداد است چنان‌چه الإِصباح اسمی برای  صبح است. [مقاییس اللغۀ: ۱/۲۸۷]

آیۀ می‌فرماید: خدایت را  آخر روز و  سپیده‌دم تسبیح کن. همین تعبیری که در روایات داریم که حتماً در نزد غروب آفتاب و طلوع خورشید خدا را ذکر کنیم.

ترجمه

گفت: پروردگارا! برای من نشانه‌ای قرار بده. فرمود: نشانۀ تو آن است که سه روز مگر به اشاره با مردم سخن نگویی. پروردگارت را زیاد یاد کن و  آخر روز و سپیده‌دم تسبیح کن.

تفسیر

آیۀ شریفه بیان گفتگوی زکریا با خدای سبحان است، در ادامۀ بشارت فرشتگان و گفتگوی او با فرشتگان است. این بار زکریا با خدا سخن می‌گوید و واسطه را کنار می‌زند. او  نشانه‌ای برای تحقق این نعمت بزرگ می‌خواهد تا زمان تحقق این بشارت و وعدۀ الهی را دریابد. خداوند متعال در پاسخ او هم نشانه را بیان فرمود و دستورالعملی هم به او داد. نشانه آن است که سه روز توان سخن‌گفتن از او گرفته می‌شود و تنها می‌تواند با ایماء و اشاره با مردم سخن گوید. اما دستورالعمل دو چیز است: نخست این‌که خدا را زیاد یاد کند. دوم این‌که آخر روز و سپیده‌دم خدا را تسبیح نماید.

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً

گفت: پروردگارا مرا آیه‌ای بنما. زکریا که مشتاق تحقق وعدۀ الهی بود، نشانه‌ای می‌خواست تا زمان تحقق بشارت الهی را دریابد. به این دلیل رو از فرشتگان برداشت و مستقیم با خداوند متعال سخن گفت. توجه کنیم که پیامبران معصوم هستند و همواره حق را می‌شناسند. اما در عین‌حال همیشه می‌دانند که این عصمت از جانب خداست و نه خودشان. بنابراین در هر صحنه‌ای تقاضایشان فقط از خداست.

قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً

خداوند سبحان فرمود: نشانۀ تو آن است که سه روز با مردم سخن نتوانی گفت مگر با رمز و اشاره. گاهی انسان بیمار می‌گردد و به آن دلیل زبانش بد می‌آید، یا ترسی بر او مستولی می‌شود که زبانش را بند می‌آورد. اما قرآن تأکید دارد که زکریا در حالی که سالم بود، با مردم سه روز سخن نمی‌گفت:  «قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا» [مریم: ۱۰] «نشانۀ تو آن است که در حالی که سالم هستی سه روز با مردم سخن نگویی.» در این آیه سخن از سه روز است و در آیۀ سورۀ مبارکۀ مریم از شب. بنابراین او سه‌ شبانه‌روز از سخن‌گفتن با مردم باز ماند.  توجه شود که نفس نتوانستند سخن‌گفتن با مردم ـ آن‌هم در حالی که سالم هستی ـ نشانه‌ای از قدرت خداوند است، هرگاه بخواهد زبان ما را بند می‌آورد و هرگاه بخواهد زبان ما را باز می‌کند.

تذکر: اختیار سکوت و کلام

چه خوب است که ما اختیار خود را در جهت قدرت و حکمت الهی به کار بندیم و زبان خود را به کنترل خود در بیاوریم که هرگاه خواستیم سخن بگوییم و هرگاه نخواستیم، سکوت کنیم. و این خواست را در جهت خواست خداوند سبحان قرار دهیم و ببینیم که خدا کجا از ما سکوت خواسته است، عالما و عامداً سکوت کنیم و کجا از ما کلام خواسته است که عالما و عامدا سخن بگوییم. و این جلوه‌ای از اخلاق الهی است.

وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً

این سه شبانه‌روز با مردم سخن نتوانی گفت. اما زبانت برای ذکر بسیار خدا باز است. دستور حق در صورتی جاری است که مکلف توان اجرای آن را داشته باشد.، وگرنه دستور مالایطاق و فوق توان می‌شود. تو این سه روز را به ذکر بسیار خدا مشغول باش.  این هم نشانی دیگر از قدرت خدا که زبان از سخن‌گفتن با مردم بسته است و از ذکر خدا بازِ باز. یعنی کاملاً گشوده است. و این هم دستوری به ماست که زبان‌مان از سخن‌های بیهوده با مردم بسته باشد و در ذکر خدا باز و گشوده.

البته این دستور عام است که همواره در همۀ زندگی خود خدا را زیاد یاد کن. این ذکر هم زبانی است، که زبان به ذکر خدا مشغول باشد، هم مهم‌تر قلبی است که یاد خدا همواره در قلب انسان باشد و هم عملی است که عمل انسان یاد خدا باشد و دیگران را به یاد خدا بیندازد.

وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکار

ابتدای تاریکی یعنی عصرگاهان و سپیده‌دمان و بامدادن خدا را تسبیح کن. تسبیح یعنی تنزیه خداوند سبحان از هر عیب و نقصی. عبارت قبلی هر ذکری را شامل می‌شد و به اصطلاح ذکر به معنای عام آن است. اما عبارت اخیر ذکر خاص یعنی تسبیح و تنزیه است. برخی هم گفته‌اند که منظور از عبارت اول مطلق ذکر است و منظور از عبارت دوم نماز است. اما وجه اول بهتر است. [تفسیر تسنیم: ۱۴/۲۱۰ ـ ۲۱۱]

 

 

حجت الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031