27
1392
چرا نام امامان به صراحت در قرآن نیامده؟
چرا نام امامان به صراحت در قرآن نیامده است تا به هرگونه ابهام و اختلافی در این مورد خاتمه داده شود؟
اولاً: تاریخ به روشنی گواهی میدهد که مخالفان و دشمنان ولایت ائمه (علیهم السلام)، چه در زمان پیامبر و چه بعد از وی از هیچ کوششی برای مقابله با جانشینی آنان به جای پیامبر فرو گذار نکردند. اینان با آنکه ظاهراً جزو اصحاب شمرده میشدند، در حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جسارت را به حدّی رساندند که هنگامی که پیامبر در اوج بیماری و در واپسین روزهای حیات خویش دستور داد که قلم و کاغذی برای او بیاورند تا وصیتی بنویسد که بعد از او امت اسلام تا قیامت از اختلاف و گمراهی مصون بماند، این تعبیر توهینآمیز را نسبت به ساحت مقدس رسول الله (صلی الله علیه و آله) به زبان آوردند که پیامبر هذیان میگوید و در محضر وی آنقدر جنجال و هیاهو به پا کردند که از نوشته شدن وصیت حضرت جلوگیری کردند، با آنکه خداوند تمام سخنان وی را وحی الهی معرفی میکند و همۀ مسلمانان را به اطاعت مطلق از وی فرمان میدهد و خود حضرتش سوگند یاد میکند که در هر حالتی (سلامت و بیماری، خشم و شادی و …) جز سخن حق از دهان او بیرون نمیآید. اگر پیامبر بیش از حدّ بر موضع خود پای میفشرد و بر نوشتن وصیت اصرار میکرد، کسانی که به خود جرئت دادند که در مقابل نص صریح قرآن و سخن حضرت بایستند و وحیانی بودن کلام وی را به بهانۀ بیماری انکار کنند، هیچ ابائی از این نداشتند که وقتی موقعیت و منافع خود را در خطر جدی و نابودی کامل میدیدند، جرئت و جسارت خود را تا جایی پیش ببرند که اصل وحی و نبوت او را انکار کنند. پیامبر فرمود که من میخواهم وصیتی بنویسم که هرگز دچار گمراهی و اختلاف نشوید. واضح است که آنچه بعد از پیامبر به هدایت و ضلالت کل امت اسلام مربوط است، چیزی جز موضوع جانشینی و رهبری بعد از وی نیست؛ در تمام مواردی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تعبیراتی شبیه به آن را دربارۀ حفظ امت از گمراهی و اختلاف به کار بردهاند، همواره به نحوی زعامت بعد از خود و سپردن هدایت و سرنوشت امت را به دست اهل بیت خود مطرح کرده است. از این رو مخالفانِ نوشتن وصیت پیامبر برای آنکه نگذارند پیامبر در پایان عمر برای آخرین بار با به جا گذاشتن سندی مکتوب بر جانشینی بعد از خود تصریح کند و حجت نهایی را بر همگان تمام نماید، با جار و جنجال و آن تعابیر توهینآمیز مانع نوشتن وصیت پیامبر شدند.
حال اگر قرآن به صراحت اسامی جانشینان پیامبر را مطرح میکرد، همان گروهی که با تمام قوا مانع نوشتن وصیت پیامبر شدند و هیچ اعتقاد واقعی به وحی و نبوت نداشتند، همراه با بقیۀ طرفداران خود از هیچ کوششی برای تحریف قرآن و زدودن نام آنان از قرآن فروگذار نمیکردند و به این ترتیب قرآن در معرض خطر تحریف قرار میگرفت. درست است که خداوند حفظ قرآن و عدم تحریف آن را تضمین کرده است، ولی یکی از راههای حفظ قرآن از تحریف همین است که در آن چیزی وجود نداشته باشد که موجب تحریف آن به دست کسانی شود که به ظاهر معتقد به اسلام و نبوت بودند، ولی چون از قدرت و اکثریت اجتماعی برخوردار بودند (که اگر غیر از این بود در توطئه جلوگیری از نوشتن وصیت پیامبر موفق نمیشدند)، میتوانستند، همانند کتابهای آسمانی پیشین، قرآن را تحریف کنند و به این ترتیب اصل و کیان اسلام و نبوت پیامبر و کتاب آسمانی وی را متزلزل سازند. از این رو خداوند برای اینکه دشمنان قرآن و نبوت، که منافقانه و ریاکارانه در لباس دوست و مسلمان، دشمنی و کفر میورزیدند، نتوانند اصل نبوت و قرآن را نابود کنند، به پیامبرش اجازه نمیدهد که بیش از حدّ بر نوشتن وصیتنامه اصرار کند و نیز اسامی جانشینان او را در قرآن قرار نمیدهد. حقیقت این است که تاریخ نبوت پیامبر و دوران بعد از وی نشان داد که حتی اگر در قرآن هم اسامی امامان ذکر میشد، عملاً تفاوتی نمیکرد؛ زیرا همانطور که پیامبر در طول حیات خود صدها و هزاران بار به موضوع رهبری و جانشینی خود حتی با ذکر نام تصریح کرده بود، ولی آنهایی که قصد پذیرش آن را نداشتند، انواع حیلهها و تدابیر و توجیهات را برای مخالفت خود به کار گرفتند، به همین ترتیب اگر قرآن نام جانشینان پیامبر را هم ذکر میکرد، کسانی که به هر حال قصد تسلیم شدن به سخن خدا و رسول او را نداشتند، بهانه و توجیهی برای بیاعتبار نشان دادن آن آیات فراهم میکردند و مثلاً همانگونه که به بهانۀ بیماری و هذیانگویی سخن پیامبر را، حتی اگر نوشته میشد، بیارزش نشان دادند، در آن بخشی از سخنان وی هم که به عنوان قرآن عرضه میشد، به گونههای مختلف تشکیک میکردند و آن را از اعتبار میانداختند و چون در آن زمان اسلام و قرآن در آغاز دورۀ تکوین خود قرار داشت و هنوز آنگونه که باید و شاید قوت لازم را به خود نگرفته بود، تلاش و ترفندهای آنان به ثمر مینشست و قرآن و نبوت در همان آغاز از اعتبار الهی خود ساقط میشد. به هر تقدیر، تاریخ نشان داد که آنان که اهل تسلیم بودند، به تصریحات پیامبر تسلیم شدند و برایشان فرقی نمیکرد که در قرآن باشد یا نباشد؛ زیرا به دستور خود قرآن، موظف بودند که از پیامبر هم مانند خدا اطاعت کنند، اما آنان که عناد داشتند، سخن حق را، چه از پیامبر و چه از قرآن، نمیپذیرفتند؛ زیرا مگر غیر از این است که این خود پیامبر بود که بین سخنان خود تفکیک میکرد و بعضی را به عنوان سنت و بعضی دیگر را به عنوان قرآن به مردم معرفی میکرد وگرنه خود مردم که نزول وحی و فرشتۀ آن را نمیدیدند که بفهمند کدام یک از سخنان قرآن است و کدام یک نیست. پس اگر کسی تسلیم سخن پیامبر باشد، همۀ آن را میپذیرد و اگر نباشد هیچ یک را نخواهد پذیرفت.
ثانیاً: بر خلاف تصور عامه، ذکر نام امامان ثمرۀ چندانی دربرنداشت؛ زیرا اگر قرآن میگفت که مثلاً نام جانشینان پیامبر، علی، حسن، حسین و … است، در آن جامعه کسان دیگری هم این اسامی را داشتند و ادعا میکردند که خودشان مصداق این آیاتاند و یا مخالفان، همین اسامی را بر روی فرزندان خود میگذاشتند و سپس همین ادعا را برای فرزندانشان و یا خود این فرزندان برای خود مطرح میکردند. حتی اگر قرآن این اسامی را به شکل کاملتر و دقیقتر و مفصلتر بیان میکرد، باز هم تفاوتی نمیکرد؛ زیرا اولاً در آن صورت بسیاری از آیات قرآن به بیوگرافی افراد بدل میشد و این امر از شأن قرآن به دور است و ثانیاً این اسامی هر قدر هم که به تفصیل بیان میشد، باز هم امکان تقلید از آن وجود میداشت.
اما قرآن به جای ذکر اسامی، که هم قرآن را در خطر تحریف قرار میداد و هم قابل تقلید و در نتیجه بیفایده میبود، روشی در معرفی جانشینان پیامبر به کار برد که مهمتر و اساسیتر و سودمندتر بود و در عین حال آثار سوء یادشده را هم نداشت و آن معرفی صفات و کمالات جانشینان پیامبر است. همانگونه که در مباحث قبل گفته شد، قرآن از برگزیدگانی سخن میگوید که علم و عصمت الهی دارند و از همۀ افراد امت برترند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم در سخنان خود فقط به ذکر اسامی آنان اکتفا نکرده و دائماً کمالات و صفات عالی آنها را معرفی کرده است. در واقع قرآن کریم با چنین روشی نکتۀ مهمی را متذکر میشود؛ میخواهد بگوید که صرف نام و عنوان اهمیت چندانی ندارد، بلکه آنچه مهم است این است که جانشینان پیامبر باید صفاتی همانند خود وی مانند علم الهی و کامل به قرآن و سایر امور داشته باشند و از گناه و خطا مصون باشند و از نظر مقام قرب و سایر صفات پسندیده تفاوتی چشمگیر با سایر افراد داشته باشند و هر کس که این ویژگیها را داشت، لیاقت جانشینی پیامبر را دارد. در این صورت دیگر کسی نمیتواند ادعای داشتن این کمالات متعالی و فوق العاده را بکند و اگر کرد، رسوا خواهد شد. اسم قابل تقلید و ادعا است، ولی کمالات عالی را نمیتوان تقلید یا ادعا کرد. اما اگر به فرض هم کسی چنین ادعایی کرد، اقوال و افعال او نشان خواهد داد که علم و عصمت کامل دارد یا خیر. جالب است که بعد از پیامبر کسانی کوشیدند که همان کمالاتی را که قرآن و پیامبر در مورد آن برگزیدگان معرفی میکند، با جعل احادیث به خودشان یا به دیگران نسبت دهند، ولی در عمل کردارها و گفتارهایی از آنان سر زد که نشان دادند کمترین بهرهای از علم و عصمت و کمالات الهی دیگر ندارند و این ادعاهای باطل حاصلی جز رسوایی برای آنها نداشت و ندارد. این احادیث و ادعاهای دروغین دلیل خوبی است بر آنچه در مورد امکان تقلید اسامی گفتیم؛ زیرا در جایی که امکان تقلید کمالات وجود ندارد و ادعای دروغین آن هم به روشنی به رسوایی میانجامد و در عین حال باز هم بعضی به خود جرئت چنین ادعایی میدهند، به طریق اولی تقلید از نام و عنوان صرف به راحتی امکانپذیر است. بنابراین، به دلیل جهات یادشده است که قرآن کریم از ذکر اسامی امامان صرف نظر و به جای آن، ویژگی اساسیتر و مؤثرتر آنان را که همان صفات و کمالات عالی آنها باشد، ذکر میکند.
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر اردیبهشت ۲۷, ۱۳۹۲
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت اردیبهشت ۲۷, ۱۳۹۲
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان اردیبهشت ۲۷, ۱۳۹۲
- سجده شکر اردیبهشت ۲۷, ۱۳۹۲
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر اردیبهشت ۲۷, ۱۳۹۲