شهریور
26
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۳۷

سورۀ آل‌عمران آیات  ۱۲۴ تا ۱۲۸

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ (۱۲۴) بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ (۱۲۵) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱۲۶) لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ (۱۲۷) لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (۱۲۸)

آیۀ ۱۲۴

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ

مفردات

یمدکم

«مدّ» به معنای کشیدن چیزی در طول و اتصال چیزی به چیز دیگر در طول است. مثل «مَدَّ النهرُ و و مَدَّهُ‏ نهرٌ آخر» به معنای آن است که طول آن را زیاد کردند و نهری دیگر به آن  با اضافه‌کردن طول آن به آن متصل شد. یا «مدُّ النهارِ» که به معنای ارتفاع روز است. همین‌گونه است: أمددتُ الجیش بمَدٍ که به این معناست که سپاهیان با پیوستن به آنان یاری کردم.«[مقاییس اللغۀ: ۵/۲۶۹] «الأَمْدَاد» جمع‏ «مَدَد» است و آن گروهی اعوان و انصار هستند که به مسلمانان در جهاد یاری می‌رسانند. [النهایۀ: ۴/۳۰۸]

ترجمه

یادآور زمانی را که به مومنان گفتی: آیا پروردگارتان  شما را بس نیست که شما را با سه هزار فرشته فرودآمده یاری ‌کند؟

تفسیر

آیۀ شریفه بحث امدادهای الهی به مومنان به ویژه در مواقع سخت را بیان می‌فرماید و این یکی از سنت‌های الهی در تاریخ و اجتماعی بشری است و در طول حیات انسانی است. امداد الهی تکیه‌گاهی مطمئن است که مومنان در کارهای خود به ویژه در حرکت‌های جمعی خود باید به آن تکیه کنند، نه این‌که به زیادی عِده و عُدۀ خود توجه نمایند. دیدیم که چگونه قدرت آنان در جنگ احد شکست و در جنگ بدر ضعف آنان ـ نتیجۀ عکس داد؟ به این دلیل به پیامبر خود می‌فرماید که یادآور زمانی را که به مومنان می‌گفتی که آیا برای شما کافی نیست که پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته که نازل کرده است، یاری فرماید؟ بنابراین آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین و ادامۀ جریان بدر است که بیان حقیقتی تاریخی است که مسلمانانی که هیچ گمان پیروزی نداشتند، با امدادهای غیبی خداوند به پیروزی رسیدند. و این حقیقتی است که از سنت الهی پرده برمی‌دارد.

إِذْ

اذ به معنای یادآور و به «نَصَرَکُمُ اللَّه» در آیۀ پیشین برمی‌گردد و چگونگی نصرت را بیان می‌فرماید.

تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ

پیامبر ما تو به مومنان گفتی. به پیامبر خدا و مومنان یادآور می‌شود، کلام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ـ به عنوان مظهر کلام الهی ـ را در مواجه‌ای که در بدر با مشرکان داشتند، در زمانی که نه عِده داشتند و نه عُده و شکست آنان از نظر ظاهری قطعی می‌نمود. و همه چیز به ضرر مسلمانان بود.

أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ

آیا خداوند شما را کفایت نمی‌کند؟ این پرسش از فطرت مسلمانان است، که پاسخ آن در درون خود آن است، اگر انسان به خودش برگردد، می‌داند که خداوند انسان را کفایت می‌کند و دیگران در این جهت کاره‌ای نیستند و طبعاً مسلمانی که خدا را دارد، از غیر او نمی‌ترسند:  «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ» [زمر: ۳۶]

أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ

در این بخش چگونگی کفایت خداوند را بیان می‌فرماید که پروردگار شما؛ با سه هزار فرشته که فروفرستاده بود، شما را یاری کرد. بنابراین کفایت خدا با امدادها و یاری‌های اوست که در محاسبات عادی بشری نمی‌گنجد  و این سنت الهی است که فکر ماده‌بین بشر از درک آن عاجز است و تنها اندیشه و قلب خدابین است که آن را بخوبی درمی‌یابد. طبق گزارشات تاریخی تعداد مشرکان در جنگ مذکور هزار نفر بوده است، خداوند سه برابر آنان فرشته نازل فرمود تا قدرت اسلام به رخ آنان کشیده شود و مسلمانان اطمینان خاطر کامل پیدا کنند.

آیۀ ۱۲۵

بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ

مفردات

فورکم

«فور» به معنای جوشش دیگ و آتش و خشم است. [کتاب العین: ۸/۲۷۹] یعنی وقتی دیگ به جوش آمد و محتویات آن بالا رفت، یا آب از زمین جوشید و روان شد، یا بوی خوش پراکنده شد، یا هیجان غضب و خشم در انسان بالا گرفت، از واژۀ «فور» استفاده می‌شود. «فوّاره» هم به همین مناسبت است که منبع آبی است که آب را بالا می‌آورد و فوران می‌دهد. بنابراین «فور» دلالت بر شدت و غلیان و جوشش دارد.  [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۵۸] آیۀ شریفه می‌فرماید: «وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ» «دشمنان‌تان از شدت هیجان بر شما بتازند و به سرعت بر شما حمله کنند، [لسان العرب: ۵/۶۷] خداوند شما را با ۵ هزار از فرشتگان یاری می‌فرماید.

مسومین

اصل آن «السُّوم» به معنای علامت و نشانه است، ابن‌اثیر در النهایۀ‏ «أنه قال یوم بدر: «سَوِّمُوا فإن الملائکه قد سَوَّمَتْ‏» یعنی در روزجنگ بدر گفت: [مسلمانان] یک‌دیگر را علامتگذاری و نشانه‌گذاری بکنید، به واسطۀ آن‌ها از هم شناخته می‌شوید. فرشتگان هم نشانه‌دار هستند.» بعد می‌نویسد: «و السُّومَهُ و السّمه» هر دو معنای علامت و نشانه است. و استناد به کلامی می‌کند که ‏«إن للّه فرساناً من أهل السماء مُسَوَّمِینَ‏» برای خدا در آسمان شجاعانی نشانه‌دار هستند. و بیان می‌کند که در حدیث خوارج آمده است: «سِیمَاهُم‏ التّحالق» «علامات آنان تراشیدن سر یک‌دیگر است.» [النهایۀ: ۲/۴۲۵] بنابراین «المُسَوَّمین» به معنای نشانه‌دارهاست. [مفردات: ۴۳۸]

اگرچه اصل آن به معنای درخواست چیزی است، هم‌چنین است «سوم» در خرید و فروش است. [مقاییس اللغۀ: ۳/۱۱۸] اما «مسومین» صفت «الملائکۀ» است. [مشکل الاعراب القران: ۱/۱۵۷] در صاحب التحقیق می‌گوید: منظور از «الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ» «فرشتگان نشانه‌دار» آن است که فرشتگان مسلمانان را در چشم و دل دشمن چند برابر و بزرگ نشان دادند و مشرگان را در چشم و دل مسلمانان پست و ناچیز جلوه دادند. [تفسیر روشن: ۵/۱۴] اما «مسمومین» در باب تفعیل است و «تسویم» دلالت دارد که فرشتگان سپاه مسلمین را با القاء رعب و وحشت در  دل‌های کافران نشانه‌دار کردند،  یا تفعیل برای مبالغه است، یعنی کافران را نشانه‌دار کردند در وحشت و اضطراب به القاء ترس در دل‌های آنان و نشان‌دادن عظمت و قدرت و ابهت  و قدرت بر آنان. و این معنا مناسب شأن فرشتگان در إلقاء و نفوذ و تصرف معنوی در دل‌های و موافق نمایان‌گری بر کافران است. [التحقیق: ۵/۲۷۷]

ترجمه

بله! اگر پایداری کنید و تقوا ورزید،  و دشمن بشدت بر شما بتازند و بسرعت حمله کنند، پروردگارتان با پنج هزار فرشتۀ نشان‌دار یاری‌تان کند.

تفسیر

آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین است که امداد غیبی تنها منحصر به جریان غزوۀ بدر نیست، بلکه هرجا که مومنان و جامعۀ ایمانی در راه تحقق اهداف اسلامی استقامت ورزد و تقوا پیشه کنند و از دین و شریعت الهی منحرف نشود، اگر همین ساعت دشمنان سر رسند، خداوند مومنان را با ۵ هزار از فرشتگان خود که همگی نیز نشانه نهاده‌اند، یاری می‌فرماید. و در دل دشمنان شما ترس و وحشت و در دل شما آرامش و اطمینان نشانه می‌گذارند. یعنی یاری پروردگار و امدادهای غیبی الهی فوری است، به شرط این‌که مومنان دو شرط استقامت و تقوا را داشته باشند.

بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا

بلی حرف اثبات است، و نفی «أَ لَنْ یَکْفِیَکُم» آیۀ پیشین را برمی‌دارد. و اثبات می‌کند که خداوند برای بندگانش بس است. و این به معنای نصرت و یاری الهی است که در آیۀ پیشین به آن اشاره رفت. اما این یاری و امداد غیبی دو شرط دارد، مسلمانان در جهت پیاده‌سازی و تحقق اهداف الهی و در مسیر تحقق آن و سختی‌هایی که سر راه‌شان است، اولاً پایدار باشند و خسته نشوند و دست از استقامت برندارند، ثانیآ تقوا داشته باشند و مراقب باشند که در همۀ حال خدا را درنظر بگیرند و جز  برای خدا مجاهده نکنند و همانند، جنگ احد به هوس غنائم نیفتند.

وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا

«هذا» صف یا عطف بیان برای «فور» است. [عطف بیان اسم جامدی است که اسم پیش از خود را توضیح می‌دهد] در حالی که شما در مسیر تحقق اهداف الهی پایدار و ثابت‌قدم هستید و تقوا را هم مراعات می‌کنید، در چنین زمانی دشمنان بر شما بشدت بتازند و با هیجان و سرعت بر شما حمله کنند، امدادهای غیبی به یاری شما می‌آید.

یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ

پروردگارتان با پنج هزار فرشتۀ نشانه‌دار شما را یاری می‌فرماید. زیرا فرشتگان، ماموران الهی هستند و به محض رسیدن دستور الهی فرود می‌آیند و فرمان را اجرا می‌کنند. «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ. لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُون» [انبیاء: ۲۶ ـ ۲۷]

اما تعبیر «مسومین» بیان این مطلب است که هریک از دیگری قابل تشخیص است، زیرا نشانه و علامت را بر کسی می‌گذارند تا از دیگری تمییز داده شود. این فرشتگان نشانه‌دار هستند، یعنی ازهم قابل تمییز هستند، و این تمییز برای مومنان و کافران قابل تشخیص است، به گونه‌ای که در دل‌های مسلمانان آرامش و در دل‌های کافران وحشت می‌اندازند. اما کیفیت این نشانه و تمییز چگونه است؟ برای ما معلوم نیست، هرچه است مربوط به قلب دو طرف است، اگرچه اگر ظاهری باشد و به چشم هم دیده شود، استعبادی ندارد، اما دلیل معتبر می‌خواهد.

سیاق آیه [سنت الهی]

مرحوم علامه طباطبائی می‌فرمایند: آیه دربارۀ جنگ بدر است که خداوند آنان را با پنج هزار فرشته یاری فرمود. [المیزان: ۴/۸] در آیۀ پیشین هم فرمود: با سه هزار فرشته یاری فرمود. اگرچه می‌توان با این سخن همراهی کرد، اما بنظر می‌رسد که این آیه در سیاق آیات سورۀ احد باشد که ما شما را در جنگ بدر با سه هزار نفر یاری کردیم و اگر شما در این جنگ پس از شکستی که خوردید، مجدد به دستوری که در آیۀ ۱۲۰ بیان شد یعنی «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» برگردید و پایداری کنید و تقوا پیشه کنید، پروردگارتان با تعداد بیشتری از فرشتگان که همگی هم نشانه‌دار هستند و از هم مشخص هستند، شما را یاری می‌فرماید. و این بشارتی به مسلمانان و جامعۀ اسلامی است که اگر در جایی خطایی کردید، یا برخی از شما خطا کردند، از راه خطا برگردید و مجدد به دو شرط مذکور  پایبند گردیدید، خداوند بیش از گذشته شما را یاری می‌کنند و شما را رها نمی‌کند. خداوند در سورۀ اسراء آیات ۷ و ۸ می‌فرماید:  «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَه» یعنی خوبی شما برای خود شما خوب و نیکو است، بنابراین اگر دین خدا را یاری کردید، برای خود شما خوب است. اما اگر بدی کنند، به زیان خود بدی کرده‌اید. «عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» و اگر به سوی خوبی بروید، امید است که پروردگارتان شما را رحمت کند و اگر به سوی گناه و بدی باز گردید، خداوند هم از رحمت خود باز می‌گردد. به هر حال آیۀ شریفه بیان سنت الهی است که هرگاه بر سر پیمان الهی بمانید، خداوند هم شما را یاری می‌کند و اگر چنین نکنید، خداوند شما را یاری نمی‌کند و گرفتار دشمن و بلاهای مختلف می‌شوید.

آیۀ ۱۲۶

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ

ترجمه

و خدا آن امداد را جز برای مژدۀ شما و اطمینان قلبی به امداد خدا قرار نداد، و هیچ یاری‌ای مگر از پیش خدای عزیزِ حکیم نیست.

تفسیر

آیه ادامۀ آیۀ پیشین است و در آن سه وجه را به ترتیب برای امداد الهی ذکر کرده است:  بشارت برای مومنان، طمأنیۀ قلبی برای آنان، و سوم فهم و درک این حقیقت که یاری فقط از جانب خدای عزیز حکیم است.

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ

خداوند امداد غیبی و نزول فرشتگان را برای سه هدف و سه وجه خاص مومنان انجام داد.، تعبیر «ما جعله الا» تأکید می‌کند که سه هدف و سه وجه برای امدادهای غیبی الهی درنظر گرفته شده است.

بُشْرى‏ لَکُمْ

نخستین آن‌ها بشارت و مژده برای مومنان. با ضمیر «کم» بیان فرمود که خطاب باشد تا مومنان را تکریم فرماید که محل مخاطب خداوند متعال هستند.

وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ

دوم حصول اطمینان قلبی برای شما مومنان به واسطۀ این امداد الهی است. طبعا وقتی قلب انسان طمأنینه پیدا کند، هرگونه اضطراب قلبی و تزلزل عملی از جان و عمل او زدوده خواهد شد.

وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ

دانستن این حقیقت که یاری فقط از جانب خداوند است، خدایی که عزیز است و بر همۀ قدرت‌های غلبه و احاطه دارد و حکیم است و با حکمت و اتقان حکم می‌کند و کسی را یاری از فرار از حکمت او نیست.

تعبیر «ما النصر الا من عند الله» تأکید است بر این‌که تنها خداوند متعال منشأ یاری و پیروزی است و غیر خدا در این جهت هیچ‌کاره است، زیرا با تأکید می‌فرماید: «نیست یاری مگر از نزد خدای عزیز حکیم.»

نکتۀ مهم آن‌که این سه امر به هم مترتب هستند. اول مژده و بشارت است که موجب انبساط خاطر مومنان می‌شود، در مرتبۀ بعد طمأنینه هست که موجب ثبات قدم و رفع اضطراب درونی و تزلزل بیرونی و عملی می‌شود و آن موجب می‌شود که نصرت خدا بر مومنان حاصل شود. به تعبیر دیگر یاری خدا در جایی است که ایمان در قلب انسان‌ها جای‌گیر شود و به وعدۀ الهی و امدادهای غیبی او ایمان بیاورند و خود را در معرض آن‌ قرار بدهند. بنابراین طمأنینه واسطه است بین مژده و بشارت  و نصرت الهی.

نکتۀ دوم این‌که نصرت الهی از دو اسم عزت و حکمت الهی برمی‌خیزد. پس خدا که بر همۀ امور غالب است: «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» [یوسف: ۲۱] و هرگز مغلوب کس یا چیزی نمی‌شود، مومنان را یاری می‌فرماید، در این صورت پیروزی آنان حتمی است و کسی بر آنان غالب نخواهد شد: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُم» [آل‌عمران: ۱۶۰]. از سوی دیگر خداوند حکیم است و به مقتضای حکمتش یاری می‌فرماید و حتماً در جای خود مومنان را یاری می‌فرماید. و این یاری هم محکم و حتمی است. و تخلف در آن نیست.

بنابراین کسانی که به یاری‌ غیرخدا دل‌خوش کرده‌اند، حتماً مغلوب می‌شوند.  «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ» [انفال: ۴۸] «و [یاد کن‏] هنگامى را که شیطان اعمال آنان را برایشان بیاراست و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد، و من پناه شما هستم.» پس هنگامى که دو گروه، یکدیگر را دیدند [شیطان‏] به عقب برگشت و گفت: «من از شما بیزارم، من چیزى را مى‏بینم که شما نمى‏بینید، من از خدا بیمناکم.» و خدا سخت‏کیفر است.»

آیۀ ۱۲۷

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ

مفردات

طرفاً

أَطْرَافُ‏ الأَرْضِ به معنای نواحی و کناره‌های آن است که مفرد آن «طَرَفٌ‏» است.« الطَّرَفُ‏» هم به معنای پاره‌ای از چیز است. [کتاب العین: ۷/۴۱۴] اصل معنایی آن هم به معنای حد چیزی و کنارۀ آن است. [مقاییس اللغۀ: ۳/۴۴۷] اما تعبیر «لِیَقْطَعَ طَرَفاً» قطع را که به معنای جدایی و فاصله است، با «الطرف» و کنار تخصیص داد  تا نشان دهد که نقصی در اطراف کفار پیدا شد و آن موجب سستی یا ازبین‌رفتن آنان گردید. [مفردات: ۵۱۷]  خلاصه خداوند متعال که فاعل جدایی‌افکندن است، چنان در محیط کافران جدایی افکند که حتی اطراف و کناره‌هایی آنان هم از هم پاشید.

یکبت

اصل آن «کَبَت» است، به معنای فرومایگی و منصرف‌شدن از چیزی است. وقتی کسی به ذلت و فرومایگی افتاد و خدا از او روی برگرداند، گفته می‌شود: «کَبَتَ‏ اللَّهُ العدُوَّ یَکْبِتُه‏»، [مقاییس اللغۀ: ۵/۱۵۲] به این دلیل در لغت چیزی را از روی به زمین‌ زندند «الکَبت» گویند. [کتاب العین: ۵/۳۴۲] بنابراین این واژه دلالت دارد بر رد‌کردن با قهر و خواری در آن است. [مفردات: ۶۹۵]

ترجمه

تا خدا پاره‌ای از پیکر کسانی را که کافر شدند، نابود سازد، یا  با خواری سرنگون‌شان سازد که ناامید و ناکام بازگردند

تفسیر

این آیه و آیۀ بعد نشان می‌دهد که خداوند چگونه مسلمانان را یاری کرده است و آن هزیمت در سپاه مشرکان است. در این آیه دو مطلب آمده است: اولاً چنان رعب و وحشتی در سپاه کفر انداخت که نظم نظامی آنان از بین رفت و سپاه از هم پاشید. و ثانیاً آنان را چنان دچار فرومایگی و خواری کرد که آنان از روی به زمین خوردند و کاملاً از هرگونه پیروزی ناامید شدند.

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا

فاعل «لیقطع» «الله» است که در آیۀ پیشین آمد: «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیم» درست است که فرشتگان به یاری مومنان می‌آیدند، اما خداوند است که فرشتگان را به یاری می‌فرستد و یاری نیز فقط از جانب خداست، به این دلیل خداوند است که در محیط سپاه مشرکان را در جنگ بدر فاصله و جدایی انداخت تا جایی که به کناره و پهلوی این سپاه هم رسید و سپاه به طور کامل از هم پاشید. معمولاً در جنگ اول به کناره‌های سپاه ضربه زده می‌شود و آن‌گاه است که میدان نبرد را از دست می‌دهند. اما در این‌جا محیط و دامنه ضربه می‌خورد و بدین‌سان همۀ کناره‌های مشرکان از هم می‌پاشد، چنان‌چه در جنگ بدر سران مشرکان کشته ‌شدند و همین موجب ازهم‌پاشیدگی سپاه دشمن شد و تعداد بسیاری از آن‌ها اسیر گردیدند. البته تعبیر «لیقطع طرفا» اشعار دارد که پاره‌ای از سپاه دشمن قطع شد، نه این‌که به صورت کامل نابود شدند. توجه شود که ظاهراً این‌جا منظور از «طرفا» کناره نیست، بلکه مرکز سپاه ضربه دشمن قطع می‌شود، اما این قطع موجب قطع برخی از ریشه‌های کافران است. زیرا می‌فرماید: «من الذین کفروا» «من» به معنای بخشی است، بخشی از کسانی که کافر هستند، ریشه‌شان قطع می‌شود و آن‌هم پاره‌ای از این ریشه قطع می‌شود.

أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ

یا آنان را از روی به زمین بزند و چنان دچار فرومایگی فرماید که آنان کاملاً از رسیدن به پیروزی ناامید شوند. به این دلیل دگرگونی آنان به نوع محرومیت است که آنان هرگز به هدف خودشان نمی‌رسند. اما این دگرگونی ناامیدانه که شکست را همراه دارد، مجازات خداوند است که به دلیل پایداری و تقوای مومنان بر دشمنان مسلمانان وارد می‌شود.

آیۀ ۱۲۸

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ

ترجمه

چیزى از کار به دست تو نیست؛ خدا، یا توبه آنها را مى‏پذیرد و یا دچار عذابشان مى‏سازد. پس براستى آنها ستمکارانند.

تفسیر

در آیۀ پیش دو مجازات خاص کافران را بیان فرمود، در این آیه دو امر دیگر را بیان می‌فرماید: یا خدا آنان را می‌بخشاید یا عذاب می‌کند. اما پیش از آن می‌فرماید، هیچ امری دست تو پیامبر ما نیست. و این بیانی ناب از توحید افعالی است، وقتی کار دست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست که شخص اول عالم خلقت است، دست هیچ کس دیگری هم نیست: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى» [انفال: ۱۷]

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ

همۀ امور پیشین و امدادهای الهی و هرچه موجب می‌شد که مسلمانان پیروز شوند و کافران محروم؛ تو در آن‌ها کاره‌ای نیستی. بلکه اختیار در همۀ کارهای دنیویی و اخروی؛ تکوینی و تشریعی فقط دست خداست. و در همۀ امور فقط خواست خداوند متعال است که موثر است.

أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ

خداوند متعال این فشارها را بر کافران می‌آورد تا آنان هم بدانند که کار دست خداست و غیر او کاره‌ای نیست تا توبه کنند و به سوی خدا بازگردند و خدا توبۀ آنان را بپذیرد و این لطف و رحمت خداست که بر آنان جاری است.

از این بخش آیه که یا بر آنان ببخشاید، دو نکته مشخص می‌شود:

نخست این‌که دلیل این‌که ریشۀ پاره‌ای از کافران را قطع فرمود، نه همگی آنان را چون احتمال پیشمانی و توبه آنان است، بنابراین همه را مجازات نفرمود. بله! پس از آن اگر آنان توبه نکردند، ستم‌کاری در آن‌ها نهادینه شده است و عذاب آنان حتمی است.

دوم این‌که منظور از «طرفا» پاره‌ای است نه «کنار». یعنی خداوند پاره‌ای از پیکره و محیط کفار را قطع می‌کند که این موجب هزیمت آنان می‌شود، و همین موجب می‌شود که اطراف و پیاده‌نظام آنان به خود فرو روند و به فکر افتند و توبه کنند. وگرنه اگر پیاده‌نظام زده شود، اولاً بنیان آنان ضربه نمی‌خورد، زیرا ریشه و اصل جریان کفر باقی می‌ماند. ثانیاً افرادی ازیین می‌روند که امید بود که توبه کنند.  به این دلیل است که وقتی قرآن دستور مقاتله می‌دهد، دستور جنگ با سران کفر را می‌دهد: «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفر» [توبه: ۱۲] یا «فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطان» [نساء: ۷۶] و این‌جاها مطلق است، اما دربارۀ دیگران مقید است: «فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّه» [۹] درست است که این ظاهر آیه دربارۀ مسلمانان است، اما شامل غیرمسلمان هم می‌شود. چنان‌چه دربارۀ اهل کتاب فرمود: «قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ‏» [توبه: ۲۹].

أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ

اما اگر توبه نکردند، چون ستم‌کار هستند، آنان را عذاب فرماید. «فانهم ظالمون» توجه می‌دید که دلیل عذاب آنان این است که آنان ستم‌کارند.

البته این توبه و عذاب هم چون دو امر سابق نتیجۀ امداد و نصرت الهی است که زمینۀ به‌خودآمدن و توبه را در آنان فراهم می‌کند، اما اگر خودسری کردند و از خباثت خود دست برنداشتند، آنان را عذاب می‌فرماید. نکته آن است که دو امر اول که در آیۀ پیشین بود، در عالم محسوس و دنیا رخ می‌‌دهد و امری است که در تاریخ و اجتماع می‌توانیم ردپای آن را بیابیم. اما دو نکتۀ دیگر امر ظاهری و محسوس نیست، اگرچه نتیجه ظاهری هم دارد.

 

 حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031