مهر
3
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۳۹

سورۀ آل‌عمران آیات  ۱۳۳ تا ۱۳۵

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۳) الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۱۳۴) وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۱۳۵)

آیۀ ۱۳۳

وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

مفردات

سارعوا

«سرع» از «سرعۀ» در جریان آب و رودها و باران  و امثال آن است. و «سریع» نقیض «بطیء» «کُند» و «سست» است. [کتاب العین: ۱/۳۳۰؛ مقایس اللغۀ: ۳/۱۵۲] اما «سارعوا» «المسارعه» «مفاعلۀ» است که به معنای شدت در سرعت و شتاب است. «به سوی چیزی بشتابید». و شدت در سرعت در امور خیر ممدوح است و در کارهای شر مذموم. [المیزان: ۴/۱۹]

مغفرۀ

«غفر» به معنای پوشاندن است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۸۵] اما مغفرۀ به معنای پوشاندن گناه و پاک‌کردن آن است [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۸۵] که این فقط کار خداست: «غافِرِ الذَّنْبِ»[غافر: ۳] وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ» [بقره: ۱۳۵]

عرضها

معنای عرض معروف است، و معنایی مخالف طول دارد. و همۀ معنای آن به همین معنا برمی‌گردد. [مقاییس اللغۀ: ۴/۱۶۹] اما «عرض» در این آیه به معنای وسعت و پهناست. «بهشتی که پهنای آن آسمان ‌ها و زمین است.  بنابراین وسعت پهنای بهشت را توصیف می‌فرماید که چنان وسیع است که وقتی به آن نگاه بیاندازند، همانند فراخنای آسمان‌ها و زمین است. [التحقیق: ۸/۹۶]

ترجمه

بشتابید به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که فراخنای آن، آسمان‌ها و زمین است، که برای  تقواپیشگان آماده شده است.

تفسیر

پس از این‌که در آیۀ پیشین دستور فرمان‌برداری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را داد، در این آیۀ مومنان را موعظه می‌کند که در امر دین شتاب کنید و سرعت‌ بگیرید و کُندی و سستی نکنید. می‌فرماید: به مغفرت از جانب پروردگارتان بشتابید، و در این مغفرت سرعت بگیرید، نتیجۀ مغفرت و آمرزش بهشتی است که پهنای آن آسمان‌ها و زمین است. این بهشت هم‌اکنون برای تقواپیشگان آماده و مهیاست.

وَ سارِعُوا

دستور و فرمان به سرعت‌گیری و شتاب در سرعت است. سرعت در مقابل با کُندی و سستی است، در امور دین و فرمان‌برداری خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله  و سلم سستی نکنید،  بلکه با سرعت بشتابید.

إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ

به سوی مغفرت و آمرزش پروردگارتان بشتابید. «وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا» [بقره: ۲۶۸] «و خدا شما را  به مغفرتی از جانب خود و فضلی دعوت می‌کند.» «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلنَّاسِ عَلى‏ ظُلْمِهِم» [رعد: ۶] «و پروردگار تو برای مردم بر ستم‌شان صاحب آمرزش است.»  مغفرت الهی برآمده از رحمت وسیع الهی بر مردم است که هرچند ما انسان‌ها به دلیل ستم‌های خودمان و کمبودهای‌مان مشکل برای‌مان ایجاد می‌شود، اما خداوند خطاها و کمبودهای ما را می‌پوشاند. به این دلیل می‌فرماید: «غافِرِ الذَّنْب» [غافر: ۳] اما مغفرت زمینه و مقدمۀ ضروری ورود به بهشت است.

وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ

«جنۀ» را عطف به مغفرت فرمود تا نشان دهد که انسان تا پاک نشود، وارد بهشت نمی‌شود. بنابراین اول باید   از بدی‌ها و گناهان و خطاهای خود پاک شویم، تا شایستگی ورود به بهشت را پیدا کنیم. بعد می‌فرماید: مساحت و پهنای این بهشت که به هر انسان داده می‌شود، به پهنای آسمان‌ها و زمین است. و این از روایات ذیل آیه هم روشن می‌شود. بنابراین متقیان در آخرت هیچ محدودیت و تزاحمی ندارند، بلکه در وسعتی تام و کامل زندگی می‌کنند و این همان تعبیر زیبای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که « لَا عَیْشَ‏ إِلَّا عَیْشُ الْآخِرَه» [تفسی القمی: ۲/۱۷۷]

تذکر این‌ نکته هم ضروری است که وقتی می‌فرماید: پهنای بهشت مساحت آسمان‌ها و زمین است، برای درک ماست که محدودیت دارد و امور حقیقی که خارج از حوزۀ حس و عقل ماست، برای ما قابل درک نیست. اما بهشت و جهنم در آسمان‌ دنیویی نیست، اصلاً در قیامت بساط زمین و آسمان برچیده می‌شود. «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» [ابراهیم: ۴۸]  بنابراین حقیقت پشت این واژگان آن است که  بهشت که برای متقیان مهیا است، هیچ محدودیتی نیست، بلکه هرچه است، فراخی و گستردگی است. به تعبیر دقیق‌تر ما در عالم ماده هرکمالی هم که کسب کنیم، همراه با محدویت و نقصی است، اما کمالی که در قیامت ظهور پیدا می‌کند، هیچ نقصی آن را همراهی نمی‌کند.

امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ مَعَ هَذَا رَحْمَهُ اللَّهِ الَّتِی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ لَا تَعْجِزُ عَنِ الْعِبَادَهِ وَ جَنَّهٌ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاوَاتِ‏  وَ الْأَرْضِ‏ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ‏؛  خَیْرٌ لَا یَکُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً وَ شَهْوَهٌ لَا تَنْفَدُ أَبَداً وَ لَذَّهٌ لَا تَفْنَى أَبَداً وَ مَجْمَعٌ لَا یَتَفَرَّقُ أَبَداً» [الغارات: ۱/۱۵۲]

أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

این بهشت هم‌اکنون برای تقواپیشگان آماده است. بنابراین این وعده دور و نسیه نیست، بلکه نزدیک و در کنار ماست. نکتۀ مهم آن است که بهشت جز با تقوا میسر نیست و جز با تقوا نتوان به این بهشت رسید. «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا» [مریم: ۷۱ ـ ۷۲]

چه کسانی تقواپیشه هستند؟ اجمالاً از آیه مشخص می‌شود که کسانی که فرمان‌بردار خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند. و در آیات بعدی جنبۀ دیگری از متقین را معرفی می‌فرماید.

سارعوا و سابقوا

در این آیه فرمود: «سارعوا» «بشتابید» در آیۀ ۲۱ سورۀ مبارکۀ حدید می‌فرماید: «سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِه» «بر یک‌دیگر پیشی بگیرید»  در «سارعوا» و «سابقوا» رسیدن به هدف که همانا مغفرت و بهشت است، مشترک است، اما در «سارعوا»  مسابقه و غلبه نیست، در «سابقوا» مسابقه و پیروزی بر دیگری است. یعنی هم سرعت است و هم پیش‌گرفتن تا زودتر از دیگران به هدف برسیم. از این‌جا روشن می‌شود که مومنان در همۀ امور دینی که جمع آن ایمان به خدا و رسول خدا و فرمانبرداری تام و تقواست، باید شتاب داشته باشند و کندی و سستی نکنند، اما برخی از امور بجز شتاب باید تلاش کنند که زودتر از دیگران به هدف برسند، از جمله جهاد فی سبیل الله است.

هشدار

آیۀ شریفه «جنت» را به «مغفرت» عطف فرموده است و معنای آن این است که بدون مغفرت و آمرزش؛ خبری از بهشت نیست  اما کار مغفرت چیست؟ پاک‌کردن جان انسان. بنابراین حتی اگر ذره‌ای ناپاکی در جان ما باشد، خبری از بهشت نیست و ما ناچار هستیم که جان خودمان را در دنیا با استغفار پاک کنیم، یعنی از خدا بخواهیم که گناهان و بدی‌های ما را پاک فرماید، تا شایستگی ورود به بهشت را پیدا کنیم. اما اگر چنین نکنیم، در هنگامۀ مرگ و برزخ و حشر و نشر و دیگر مواقف قیامت یا در درون جهنم باید پاک شویم و این پاک‌شدن دردآور است. «اعاذنا الله من کلهم» این‌که امام حسین سلام الله علیه در دعای عرفه می‌فرمایند: «یَا مَوْلَایَ حَاجَتِی الَّتِی إِنْ أَعْطَیْتَنِیهَا لَمْ یَضُرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی وَ إِنْ مَنَعْتَنِیهَا لَمْ یَنْفَعْنِی مَا أَعْطَیْتَنِی أَعْطِنِی فَکَاکَ‏ رَقَبَتِی‏ مِنَ‏ النَّار» [کتاب المزار للمفید: ۱۶۱] بیان همین حقیقت است که مغفرت گردن ما را از آتش پس از مرگ نجات می‌دهد.

بحث روایی

توصیۀ امیرالمومنین علیه السلام

«إِنْ کُنْتُمْ رَاغِبِینَ لَا مَحَالَهَ فَارْغَبُوا فِی‏ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏» [غرر الحکم: ۱۶۸]

مساحت بهشت

ابوبصیر از امام صادق علیه السلام درخواست می‌کند که بهشت را برای وی توصیف فرماید تا او شوقش به آن زیاد شود. امام علیه السلام ویژگی‌هایی از بهشت فرمودند، از جمله

«وَ إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّهِ مَنْزِلًا لَوْ نَزَلَ بِهِ أَهْلُ الثَّقَلَیْنِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ لَوَسِعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ لَا یَنْقُصُ مِمَّا عِنْدَهُ شَیْ‏ء» [تفسیر القمی: ۲/۸۲]

آیۀ ۱۳۴

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

مفردات

السراء و الضراء

این دو واژه نقیض هم هستند، «السراء» به معنای آسایش و نعمت است و «الضراء» به معنای شدت و تنگی. [تهذیب اللغۀ: ۱۲/۲۰۳؛ الصحاح: ۲/۶۸۳؛ لسان العرب: ۴/۳۶۱]

الکاظمین

کَظَمَ الرجل غیظه یعنی خشم خود را فرونشاند. [کتاب العین: ۵/۳۴۵]

العافین

عفو دلالت بر ترک چیزی می‌کند. [مقاییس اللغۀ: ۴/۵۶] بنابراین معنای «العافین عن الناس» این است که کسانی از مردم را که استحقاق مجازات دارند، مجازات آنان را ترک می‌کنند. زیرا عفو یعنی ترک و گذشت از کسی که استحقاق مجازات دارد. [کتاب العین: ۲/۲۵۸]

ترجمه

کساتی که در آسایش و سختی انفاق می‌کنند، و خشم خود را فرو می‌نشانند، و از مردم می‌گذرند. و خدا احسان‌کنندگان را دوست دارد.

تفسیر

در آیۀ پیشین بیان شد که بهشت برای تقواپیشگان آماده و مهیاست، در این آیه ویژگی‌هایی از آنان را معرفی می‌فرماید. تقواپیشگان چه کسانی هستند؟ کسانی که در جامعۀ اسلامی با مردم روابطی خوب و محسنانه دارند. اولاً چه در حالی که دست‌شان باز است و چه در وقتی دست‌شان تنگ است، انفاق می‌کنند و در امور اجتماعی جامعۀ خود حضوری چشم‌گیری و هم‌دلانه دارند. ثانیاً آن‌جا که خشم و اندوه بالا می‌گیرد که طبع آن انتقام و برخورد خشم‌آلوده است، خشم خود را فرومی‌خورند.  و ثالثاً از اشتباهات و خطاهای مردم درمی‌گذرند. آنان در یک کلام نیکوکار هستند. و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ

نخستین ویژگی در جامعۀ ایمانی و اسلامی انفاق و کمک هم‌دلانه است، چه در آسایش و نعمت و چه در حال سختی و تنگ‌دستی. منظور از انفاق هم که عام آمده است، فقط انفاق به فقراء نیست، بلکه هرآن‌چه جامعۀ اسلامی به آن نیاز باشند، آنان اسلام و جامعه را بر خود مقدم می‌دارند.

وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ

انسانی که از شدت ناملایمات و سختی‌ها و شدت غضب  و خشم به هیجان می‌آید، انبوه خشم و غصب و ناراحتی خود را فرو می‌نشانند و بروز نمی‌دهند. این کظم غیظ؛ طبعاً عاقلانه است، یعنی هرجا عقل حکم کرد، وی خشم خود را فرومی‌خورد. و این همان تعبیری است که در قرآن آمده است:  ِ «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» [فتح: ۲۹] بنابراین مومن نسبت به بدی حالت خشم و غضب دارد، اما در میان جامعه و امور شخص خود تا آن‌جا که ممکن است، خشم خود را فرومی‌خورد و ناراحتی خود را بروز نمی‌دهد.

وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ

از اشتباهات مردم می‌گذرد. عفو و گذشت از مردم پس از فرونشاندن خشم است. کسانی که می‌توانند خشم خود را بخوانند، توانایی بخشیدن و گذشت را دارند. توجه داریم گذشتن و عفو مردم مربوط به حقوق خودشان است، نه حق الله یا حق الناس.

وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

این افراد نیکوکار هستند. بنابراین همۀ تقواپیشگان؛ نیکوکار هستند. یعنی کسانی که در روابط اجتماعی خود نیکوکار و محسن هستند، اهل تقوا هستند. و خدا نیکوکاران را دوست دارد. یعنی آنان را به درجات و مقامات قرب می‌رساند. زیرا دوست‌داشتن خدا اثر وضعی و حقیقی دارد که بروز حقیقت آن رسیدن بنده به مقام قرب الهی است. پس انسانی که برای رضای خدا به مردم احسان می‌کند، مورد عنایت خاص خداست تا حدی که خدا او را دوست دارد.

بحث دربارۀ مقام احسان زیاد است، اما فقط توجه به این نکته ضروری است که احسان با مردم و در درون جامعه؛ مسبوق به آن است که ما در مقام بندگی و در رابطه با خدا به مقام احسان برسیم.  یعنی انسان همۀ کارهای خود را برمبنای مقام «حُسن» انجام دهد، «حسن فعلی و حسن فاعلی» و فقط طبق دستور خدای سبحان و برای جلب رضای او کار کند..

آیۀ ۱۳۵

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ

مفردات

فاحشۀ

«فحش» دلالت دارد بر زشتی و ناروایی در هر چیزی است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۷۸] به تعبیر دیگر هر زشتی آشکاری را «فحش» گویند. این آشکاریِ زشتی در خود کار است، که از طریق عرف و شرع معلوم می‌شود، اگرچه زشتی در باطن آن کار باشد. [التحقیق: ۹/۳۵] بنابراین هر چیزی که از حد بگذرد، «فاحش» است و آن تنها در امور زشت و ناپسند است. و فُحش و فَحشاء و فاحشۀ از همین معنی ناشی می‌شود. [مقاییس: همان] که به اموری اطلاق می‌شوند که موافق حق نیستند [کتاب العین: ۳/۹۶] و دلالت بر کارها یا سخنانی دارد که زشتی آن بزرگ است. [مفردات: ۶۲۶] پس هر گناهی که روشن و شدید باشد، «فاحشۀ» و «فحشاء» است و البته «فحشاء» از «فاحشۀ» مفهوم شدیدتری را می‌رساند. [التحقیق: همان] یکی از مصادیق «فاحشۀ» عمل زنا است [الصحاح: ۳/۱۰۱۴] که در دنیای امروز زشتی آن پنهان است، اما ذات آن آشکارا زشت و ناپسند است.

ترجمه

و آنان که چون کار زشتی را کنند، یا بر خود ستم کنند، یاد خدا نمایند، پس بر گناهان خود استغفارکنند، و چه کسی گناهان را می‌آمرزد، مگر خدا؟ و بر آن‌چه عمل کرده‌اند، چون می‌دانند،  نارواست، پافشاری نکنند.

تفسیر

بخش دیگری از ویژگی‌های متقیان را بیان می‌فرماید. زندگی اجتماعی همراه با بدی و ناروایی است، که انسان‌ها را نفسانیت و شیطان به کارهای زشت و ناروا و ستم‌ به خود می‌کشاند، که نمونۀ بارز آن را مسلمانان در جنگ احد تجربه کردند، اما متقیان وقتی گرفتار شیطان و نفس و ظهورات و جلوه‌های آن شدند، به یاد خدا می‌افتند، و همین‌ که به یادی خدا افتادند، از خدا طلب آمرزش می‌کنند. و بر گناهان ـ هرچند کوچک و ناچیز و به اصطلاح صغیره یا پنهانی باشد ـ پافشاری نمی‌کنند، چون می‌دانند که گناه هتک مقام ربوبی و بی‌ادبی در محضر خداوند متعال است. آیۀ شریفه بین دو عبارت «فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» و  «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا» جملۀ «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ» بیان فرمود تا تشویق استغفار و طلب آمرزش باشد، تا اهل تقوا بدانند، که اگر خطایی کردند، راه استغفار باز است و خدا گناهان آنان را می‌آمرزد و آنان بر گناهان خود اصرار و پافشاری نکنند.

وَ الَّذِینَ

و الذین عطف به «الذین»[۱] در آیۀ پیشین است که بیان ویژگی دیگر متقیان در جامعه و اجتماع اسلامی است که جامعه‌ای که پر از تزاحم و درگیری است، و انسان هم دو دشمن درونی نفس و شیطان دارد که هرلحظه او را به بدی فرمان می‌دهند، مراقب هستند که ظهورات و جلوه‌های نفس که به صورت فاحشه و ستم به خود ظهور پیدا می‌کند، آنان را به ورطۀ گمراهی نکشاند، بلکه همواره مراقب خود هستند و این معنا حقیقی تقواست که هرگاه گرفتار شدند، خدا را یاد می‌کنند. «خوشا آنان که دائم در نمازند.» بنابراین هرگاه دچار غفلت یا فراموشی شدند، به سرعت یاد خدا می‌افتند.

إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً

منظور از فاحشه هر گناه آشکاری است که از انسان سر می‌زند که اثر اجتماعی آن هم روشن است که نمونۀ بارز آن  زناست.

أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

«او» یعنی «یا». اهل تقوا چون زشتی بیّن و گناهی آشکار مرتکب شوند، یا کار و گناهی کنند که ستم به خود است و جنبۀ اجتماعی و آشکار ندارد، در هر دو صورت از خودشان مراقبت می‌کنند. چگونه؟

ذَکَرُوا اللَّهَ

خدا را یاد می‌کنند.  ذکر و یادآوری در جایی است که غفلتی یا فراموشی‌ای به وجود آمده است که موجب گناه می‌شود، و غفلت و فراموشی کار شیطان و نفس است و تنها درمان آن یاد خداست. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون» [اعراف: ۲۰۱] این ذکر، یاد قلبی است که قلب آنان به یاد خدا می‌افتد و خدا را بر خود حاضر و ناظر می‌بینند، و همین ذکر قلبی است که آنان را بیدار می‌کند.

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ

نتیجۀ این ذکر قلبی؛ استغفار و طلب آمرزش از گناهان آنان است. از تعبیر «لذنوبهم» معلوم می‌شود که دو دستۀ «فاحشۀ» و «ظلموا انفسهم» هر دو گناه هستند، منتها یکی آشکار و دیگری پنهانی است.[۲] خلاصه این‌که استغفار نتیجۀ ذکر و یادآوری سابق است. بنابراین حقیقت استغفار برآمده است از ذکر خداست، نه لقلقۀ زبان.

[۱] استاد علامه جوادی آملی می‌فرمایند که «و الذین» عطف به «للمتقین» است نه «الذین» آیۀ سابق و آیۀ ادامۀ اوصاف  متقین نیست، بلکه  این آیه به گروهی دیگری اشاره دارد. [تسنیم: ۱۵/۵۷۲] اما بنظر می‌رسد که این نظر ناتمام است. زیرا در آیۀ ۱۳۳ فرمودند: «اعدتت للمتقین» و در دو آیۀ بعد با «الذین» و «و الذین» متقین را معرفی فرمود. بلکه متفین درجاتی دارند، برخی به مقام احساس رسیده‌اند و برخی در درجات پائین‌تری هستند. اما حقیقت آن است که تزاحم و مشکلات اجتماعی در مقام حکومت و سیاست و جامعۀ اسلامی و تحقق اهداف اسلامی روی زمین؛ چنان سخت است که موجب می‌شود، بیشتر مومنان و متقیان هم در لحظاتی بلغزند، و خداوند متعال به آنان نوید می‌دهد که اگر لغزیدید، راه باز است و آن یاد خدا و استغفار و عدم پافشاری برگناهان است.

[۲] یا یکی کبیره و دیگری صغیره چنان‌چه مرحوم علامه فرمودند. اما ظاهراً آشکار و پنهان با سیاق آیه بیشتر سازگاری دارد.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

شهریور
26
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۳۸

سورۀ آل‌عمران آیات  ۱۲۸  تا ۱۳۲

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (۱۲۸) وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۲۹) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۳۰) وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ (۱۳۱) وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۳۲)

آیۀ ۱۲۸

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ

لیس لک من الامر شیء

این بخش آیه بمنزلۀ حد وسطی است که چهار امری که خداوند در دو آیۀ مذکور بیان فرمود، تبین فرماید. خداوند با امدادهای غیبی خود را مسلمانان را یاری فرمود تا پاره‌ای از پیکر مشرکان را قطع کند یا با حالت خاری سرنگون نماید؛ یا آنان پشیمان شوند و توبه کنند یا چون خودسری‌های خود را ستم‌کارانه ادامه می‌دهند، عذاب فرماید. اما در همۀ این امور تو که پیامبر ما هستی هیچ‌کاره‌ای نیستی. بنابراین در همۀ امور کار دست خداست نه تو. پس نه مدحی است و نه ذمی. اگر پیروز شدید، خدا شما را پیروز کرد، پس مدحی بر تو نیست، اگر شکست خوردید، به دلیل سرپیچی مسلمانان از دستور خدا و پایداری نکردند و تقوا نورزیدن آن‌هاست، پس تو ذم نمی‌شوی.

بنابراین پیامبر خدا و هرکس دیگری به اذن خدا و تحت ولایت الله است که در عالم وجود کار می‌کند، به ویژه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمۀ اطهار علیهم که خلفای الهی هستند که از جانب خدا و در محدوده‌ای که مقرر اذن و خلافت و اجازه دارند که تحت ولایت الله کاری بکنند. پس وقتی به این ذاوت مقدسه از حیث ذات نگاه می‌کنیم، آنان کاره‌ای نیستند و کار فقط دست خداست، اما وقتی به اجازه‌ای که خداوند به آن بزرگواران داده است، نگاه می‌کنیم، توسل و شفاعت و امثال آن در حق آنان صحیح است، زیرا آنان اولیاء الهی و خلفای الهی روی زمین هستند.

بحث روایی

۱٫ رسول خدا مظهر تام خدا

روایتی در کشف الغمۀ آمده است که در روز احد به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از سوی مشرکان خیلی زخم وارد شد، به گونه‌ای که خون رخسار مبارک حضرت را فراگرفت و بر محاسن آن حضرت جاری شد. سالم مولی ابی‌حذیفه خون را از چهرۀ مبارک آن حضرت پاک می‌کرد و می‌گفت: چگونه رستگار شوند جماعتی که با پیامبر خود چنین می‌کنند، با آن‌که ایشان، آن‌ها را به خدا دعوت می‌کند که آیه نازل شد. [کشف الغمۀ: ۱۸۹] اولاً روایت بیان می‌کند که آیه در بحبوحۀ جنگ احد نازل شد، نه جنگ بدر. ثانیاً  در برابر دل‌سوزی اصحاب می‌فرماید که پیامبر ما کار دست تو نیست، خداست که می‌خواهد آنان را یا توبه دهد یا عذاب کند.

اما نکتۀ مهم‌تر آن است که قرآن کریم می‌فرماید: «قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّه» [آل‌عمران: ۱۵۴] در این آیه هم می‌فرماید: «لیس لک من الامر شیء» پس اولاً کار فقط دست خداست، ثانیاً پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ‌کاری دست‌شان نیست. از سوی سوم طبق روایات حقیقت مقام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم «إنَّ له مِنَ الأمرِ شیئاً شیئاً شیئاً» [تفسیر العیاشی: ۱/۱۹۷] است، که این روایت تفسیر آیات «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه» [نساء: ۸۰] «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» [حشر: ۷]  است. جمع این آیات و روایات نشان می‌دهد که هر کار و حکم و سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، کار و حکم و کلام خداست. یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم مظهر تام خداوند متعال روی زمین است. بنابراین پیامبر خدا خلیفۀ تام الهی و مظهر کامل خدا است، و از خود هیچ استقلالی ندارد.

۲٫ امامت امیرالمومنین علیه السلام امری الهی

چندین روایت بیان می‌کند که صدر آیۀ شریفه یعنی «لیس لک من الامر شیء» دربارۀ اصل ولایت امیرالمومنین علیه السلام و استنکاف امت از آن است.

نخست: جابر الجعفی از امام باقر صلوات الله علیه می‌فرماید که وقتی خداوند متعال ولایت علی علیه السلام را بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آشکار کرد که ایشان برای مردم بیان کند، حضرت در اندیشۀ دشمنی‌های قوم خود با ایشان رفت «ذَلِکَ لِلَّذِی فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ عَلَیْهِمْ فِی جَمِیعِ خِصَالِهِ کَانَ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ بِمَنْ أَرْسَلَهُ وَ کَانَ أَنْصَرَ النَّاسِ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ أَقْتَلَهُمْ لِعَدُوِّهِمَا وَ أَشَدَّهُمْ بُغْضاً لِمَنْ خَالَفَهُمَا وَ فَضَّلَ عِلْمَهُ الَّذِی لَمْ یُسَاوِهِ‏ أَحَدٌ وَ مَنَاقِبَهُ الَّتِی لَا تُحْصَى شَرَفاً» این امور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به اندیشه فرو برد که کار برای امت سخت می‌شود و مخالفت می‌کنند. «فَأَخْبَرَ اللَّهُ أَنَّهُ لَیْسَ لَهُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ إِنَّمَا الْأَمْرُ فِیهِ إِلَى اللَّهِ أَنْ یُصَیِّرَ عَلِیّاً علیه السلام وَصِیَّهُ وَ وَلِیَّ الْأَمْرِ بَعْدَهُ فَهَذَا عَنَى اللَّهُ» [بحارالانوار: ۱۷/۱۱ ـ ۱۲] روایت ادامه دارد که به آن اشاره می‌کنم. این روایت نوع اول که روایات دیگری هم است که مضمون آن‌ها این است که ولایت منصب الهی است، و  مخالفت و موافقت مردم در آن اهمیتی ندارد و خلاصه هم خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و هم مردم در این نصب کاره‌ای نیستند. اما روایت نوع دوم.

در تفسیر فرات کوفی از جابر بن یزید الجعفی نقل شده است که من آیۀ  «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ» را نزد امام باقر سلام الله علیه خواندم. امام صلوات الله علیه فرمودند: «بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ لَهُ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ وَ شَیْ‏ءٌ» آری به خدا قسم که برای پیامبر خدا از امر چیزهای بسیاری است» یعنی ایشان مظهر خدا و خلیفۀ الهی است و خداوند کار را به ایشان سپرده است، اما نه به استقلال. «فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ‏ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ؟ «عرض می‌کنم که فدای شما شوم، تأویل آیه چیست؟ «قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم  حَرَصَ عَلَى‏ أَنْ یَکُونَ الْأَمْرُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ‏ علیه السلام مِنْ بَعْدِهِ فَأَبَى اللَّهُ» «پیامبر خدا علاقۀ شدید داشتند که حکومت و فرمانروایی پس از خودشان بر عهدۀ امیرالمونین علیه السلام باشد، اما خداوند ابا داشت که چنین باشد.» زیرا خداوند امور را از اسباب خودش به ثمر می‌رساند و می‌دانست که مردم فریب می‌خورند و امیدی به آنان برای یاری حق نیست. [در روایت اختصاص [ص: ۳۳۲] آمده است: وَ ذَلِکَ الَّذِی عَنَى اللَّهُ‏ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ؛ این معنای آیه است که امر و اختیار مردم دست تو نیست، بلکه خداوند به آنان اختیار داده است که راه یا بی‌راهه بروند تا خداوند آنان را ـ با حُسن اختیار خود و پذیرش حق ـ توبه پذیرد، یا ـ با سوءاختیار خود و سرپیچی از حق ـ عذاب کند.] بنابراین هم نصب امیرالمومنین علیه السلام در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست، هم مخالفت و پیروی‌نکردن مردم.

اما ادامه روایت دوم را توجه فرمایید که در همۀ روایات با تغییراتی مشترک است و نکات مهمی دارد و به ما تفسیر قرآن به قرآن را هم آموزش می‌دهد:

ثُمَّ قَالَ: وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ وَ قَدْ فَوَّضَ إِلَیْهِ. فَمَا أَحَلَّ کَانَ حَلَالًا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ مَا حَرَّمَ کَانَ حَرَاماً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ. [تفسیر فرات الکوفی: ۹۲]

هم‌چنین در ادامۀ روایت اول هم چنین آمده است: «وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ لَهُ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ وَ قَدْ فَوَّضَ اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ جَعَلَ مَا أَحَلَّ فَهُوَ حَلَالٌ وَ مَا حَرَّمَ فَهُوَ حَرَامٌ قَالَ:‏ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [حشر: ۷]» [بحارالانوار: ۱۷/۱۱ ـ ۱۲] ملاحظه می‌فرمایید که امام علیه السلام با آیه‌ای مشکل تفسیری این آیه را حل کرده است. دو روایت دیگر برای تفسیر آیه از آیات دیگری استفاده شده است و ضمن بازکردن معنای آیۀ شریفه به ما هم راه درست تفسیر آیات قرآن را نشان می‌‌دهد:

روایت دیگر که از بصائر الدرجات نقل شده و در آن از امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمودند: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَدَّبَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم فَلَمَّا تَأَدَّبَ فَوَّضَ إِلَیْهِ؛ فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى:‏ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»  وَ قَالَ‏: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‏» [نساء: ۸۰] فَکَانَ فِیمَا فَرَضَ فِی الْقُرْآنِ فَرَائِضُ الصُّلْبِ وَ فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَرَائِضَ الْجَدِّ فَأَجَازَ اللَّهُ ذَلِکَ‏ لَهُ فِی أَشْیَاءَ کَثِیرَهٍ فَمَا حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَهُوَ بِمَنْزِلَهِ مَا حَرَّمَ اللَّه‏» [همان: ۱۰]

تفسیر العیاشی عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَوْلَهُ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم‏ «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ» فَسِّرْهُ لِی. قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: لِشَیْ‏ءٍ قَالَهُ اللَّهُ وَ لِشَیْ‏ءٍ أَرَادَهُ اللَّهُ یَا جَابِرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم کَانَ حَرِیصاً عَلَى‏ أَنْ یَکُونَ عَلِیٌّ علیه السلام مِنْ بَعْدِهِ عَلَى النَّاسِ وَ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ خِلَافُ مَا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ قُلْتُ: فَمَا مَعْنَى ذَلِکَ؟ قَالَ نَعَمْ عَنَى بِذَلِکَ قَوْلَ اللَّهِ لِرَسُولِهِ‏ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ یَا مُحَمَّدُ الْأَمْرُ [إِلَیَ‏] فِی عَلِیٍّ أَوْ فِی غَیْرِهِ أَ لَمْ أَتْلُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ فِیمَا أَنْزَلْتُ مِنْ کِتَابِی إِلَیْکَ‏ «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»[عنکبوت: ۱ ـ ۳] إِلَى قَوْلِهِ‏ فَلَیَعْلَمَنَ‏ قَالَ فَوَّضَ‏  رَسُولُ اللَّهِ الْأَمْرَ إِلَیْه‏» [بحار: ۱۷/۱۲]

آیۀ ۱۲۹

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

ترجمه

و  آن‌چه در آسمان‌ها و آن‌چه در زمین است از آنِ خداست. هر که را بخواهد مى‏آمرزد، و هر که را بخواهد عذاب مى‏کند، و خداوند، آمرزنده مهربان است.

تفسیر

آیۀ شریفه به منزلۀ تعلیل آیۀ پیشین است، با جملۀ اول دلیل این‌که «لیس لک من الامر شیء» بیان شد و با جملۀ دوم دلیل بخش دو آیۀ پیشین.

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ

همۀ آن‌‌چه در آسمان‌ها و هرآن‌چه در زمین است، از آنِ خداست، یعنی ملک خداست و خداوند مالک حقیقی همۀ موجودات است، بنابراین کار فقط دست خداست و همۀ موجودات لشکریان او هستند: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً» [فتح: ۴ و ۷] بنابراین هیچ کس در عالم خلقت کاره‌ای نیست، بلکه همۀ سپاهیان او هستند و تو هم در این امر کاره‌ای نیستی.

صدر آیۀ شریفه در عین حال مقدمه است، برای ادامۀ آیه

یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

زیرا وقتی همۀ موجودات، از آنِ خدا هستند، خداوند هر تصرفی بخواهد در ملک خود می‌کند، هرکه را بخواهد، می‌آمرزد و هرکه را بخواهد، عذاب می‌کند. بنابراین انسان‌ها تا زنده هستند، باید بین خوف و رجا حرکت کنند، نه خود را از عذاب الهی ایمن بدانند و نه این‌که از رحمت الهی ناامید شوند.

اما آن‌چه در عالم وجود حاکم است، غفران و رحمت الهی است که بر عذاب و غضب او سبقت دارد. و در هر صورت حکمت الهی حاکم مطلق در همۀ امور است. به این دلیل است که خداوند با لطف و رحمت خود با بندگان خود رفتار می‌کنند و زمینۀ بازگشت از گناهان و مخالفت‌ها را برای آنان مهیا می‌فرماید، حتی با کفار چنین رفتار می‌کند.

آیۀ ۱۳۰

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

ترجمه

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، ربا را با سود چندین برابر مخورید، و خدا را مراقب باشید تا رستگار شوید.

تفسیر

گفتیم که هدف اصلی سورۀ مبارکۀ آل‌عمران جامعه‌سازی است، و ما در فصل ششم آن قرار داریم. پس از این‌که وضع مردم در برابر پیاده‌سازی جامعۀ اسلامی و تحقق آن و مشکلات سر راه دو دسته شدند، گروهی در راه اهداف الهی پایدار هستند و تقواپیشه می‌کنند، گروهی سرباز زدند، و حاضر نشدند در مسیر تحقق کار کنند. اما یکی از ارکان اساسی جامعۀ اسلامی سلامت اقتصادی است که رکن آن مبارزه با رباست که در این آیه و آیۀ بعد به آن توجه داده می‌شود.

خطاب آیه به مومنان و جامعۀ اسلامی است که از هرگونه ربا با سود چندین برابر خودداری کنید، و تقوای الهی داشته باشید و مراقب باشید که خداوند بر نیات و کردار شما احاطه دارد و با او و دستوراتش مخالفت نکنید که در این صورت است که رستگار می‌شوید و به مقصد و مقصود نهایی که قرب الهی و اهداف زیرمجموعۀ آن یعنی تحقق جامعه و تمدن اسلامی نائل می‌آید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً

مومنان ربا را با سود چند برابر مخورید. منظور از اضعاف مضاعفه» «سود چندین برابر» آن است که به کسانی قرض بدهید و چون مدیون نتوانست دَین خود را به موقع پرداخت کند، مدت اصل و سود آن را جمعاً به عنوان دین تمدید می‌کنند. [تفسیر تسنیم: ۱۵/۵۲۳] این ربای تصاعدی است، یعنی امری که هم‌اکنون در نظام بانکی جاری و ساری است. در سورۀ بقره بیان شد که نقس ربا کم باشد یا زیاد حرام است و در حکم جنگ با خداست، در این آیه ربای تصاعدی نهی می‌شود. چنان‌چه  در سورۀ بقره عرض شد، این آیه پیش از آیات سوره بقره نازل شده است، بنابراین ابتداء ربای تصاعدی حرام شد و بعد اصل ربا.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

تقوا الهی در این آیه به معنای خودداری از خوردن ربا و افتادن در حرام و آن‌‌چیزی است که خداوند متعال آن را نهی کرده و حرام فرموده است. مسلمانان مراقب باشید که از دستورات خداوند متعال تخطی نکنید. بعد می‌فرماید: «لعل» شاید رستگار شوید. یعنی تقوا به منزلۀ شرط رستگاری و رسیدن به اهداف الهی و تحقق مأموریت اسلامی یعنی تحقق جامعۀ اسلامی و حصول قرب الهی است. این شرط لازم است، اما شرط کافی نیست، بنابراین فرمود: «شاید» رستگار شوید تا نشان دهد که مومن تا زنده است، باید در مجاهده باشد، زیرا از آیندۀ خود خبر ندارد و کوچک‌ترین تخطی می‌تواند وی را از جادۀ فلاح بیرون بیاندازد. [داستان آیت الله تحریری و علامه و آن عالم دیگر]

آیۀ ۱۳۱

وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ

مفردات

أُعدَّت

اصل آن «عدَّ» به معنای شمردن است و إعداد یعنی تهیه‌کردن. و همۀ فروع معنای این واژه از همین اصل مشتق می‌شود. چنان‌چه «عدد» یعنی مقداری که شمرده می‌شود. و «اعددته» و «اعدّه» یعنی آماده آن کار شدم. [مقاییس اللغۀ: ۴/۲۹] بنابراین «اعدت» یعنی آماده شده است  که حکایت می‌کند که هم‌اکنون برای کافران آماده است.

ترجمه

خود را از آتشی که برای کافران آماده شده است، محافظت کنید.

تفسیر

در این آیه بلافاصله تهدید می‌کند که اگر تقوای الهی نداشته باشید، شما دچار کفر می‌شویم و بترسید و مراقب آتشی باشید که برای کافران مهیا شده است.

وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ

تقوای الهی یعنی مراقبت و نگه‌داشتن حرمت الهی و انجام از روی میل و قلب خود دستورات الهی را. مومن باید حرمت خدا را نگهدارد و ربا نخورد. اما اگر چنین نکرد، لااقل از آتشی که برای کافران آماده شده است، پرهیز کند و خود را مراقبت کند. آیه توجه می‌دهد که رباخوار کافر است، زیرا او گرفتار «شُح نفس» یعنی «بخل درونی» خود است و برای برآوردن آن حاضر است که جامعۀ اسلامی را از درون بخورد و نابود کند. و این مخالفت و جنگ با خدا و رسول خداست:  «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه» [بقره: ۲۷۹] اگر ربا را رها کنید، بدانید که به خدا و رسول او برخاسته‌اید.» بنابراین باید بدانند که آتشی برای آنان آماده و مهیا شده است که هم‌اکنون درون آن هستند، اگرچه حجاب دنیا نمی‌گذارد، این حقیقت را درک کنند، اما مرگ که پرده‌های افکنده می‌شود، حقیقت آتش برای آنان آشکار می‌شود.

آیۀ ۱۳۲

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ

ترجمه

خدا و پیامبر را فرمان برید باشد که بر شما بر شما رحمت آید.

تفسیر

بلافاصله پس از تقوا و ترس از آتش دستور جامع فرمانبرداری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داده می‌شود. و این راهی است که خداوند رحمت خود را بر جامعۀ ایمانی شامل می‌فرماید.

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ

تحقق جامعۀ اسلامی راهی سخت در پیش دارد، و برای پیمودن این راه دشوار فقط یک مسیر باز است، فرمانبرداری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. و همۀ راه‌ها جز این راه بسته است. اما اطاعت رسول را کنار اطاعت خدا و باید دستور جامع «اطیعوا» قرار داد تا بیان فرماید که اطاعت فقط در جنبۀ اطاعت از قانون الهی نیست، بلکه اطاعت عملی و اجرایی هم است، یعنی قانون با قانون اسلام باشد و مجری آن نیز پیامبر خدا یا کسانی که از جانب خدا مجاز هستند که در قرآن از آنان به «اولی الامر» یاد می‌شود.

اما این تنها جنبۀ آیه نیست، بلکه جنبۀ مهم‌تر آن این است که اطاعت مذکور هم در جنبۀ فردی و شخصی است و هم در وجهۀ جمعی و اجتماعی. یعنی ما هم باید از شریعت الهی در زندکی شخص خود اطاعت کنیم و هم دستورات پیامبر خدا و اولیاء الهی را در زیست فردی خود پیروی نماییم و هم در زندگی جمعی و اجتماعی خود، حرکت و اطاعت جمعی به سمت اهداف الهی داشته باشیم. و در این میان جنبۀ جمعی مهم‌تر است، زیرا سیاق آیات  دربارۀ خودداری از رباست که نظام اجتماعی و اقتصادی را مختل می‌کند. هم‌چنین دربارۀ جنگ احد و سرپیچی مسلمانان از فرمان فرماندۀ الهی خود است که سرپیچی در امور اجتماعی نتیجه‌اش تلخ‌تر است و فرمانبرداری در این وجه از اهمیت بیشتر برخوردار است.

 لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ

اما تعبیر «لعلکم» به این دلیل است که نشان دهد که فرمانبرداری همه‌جانبه به ویژه در مقام اجرا و امور جزیی که در زیست اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه و نظام آن اهمیت دارد، بسیار مشکل است و چه‌بسا افرادی در ابتدا همراه شوند، از مهم آن است که در همۀ مسیر چنین باشند. و این امر تلاش و مجاهده درونی می‌خواهد تا مسلمانان در هیچ امری از دستورات و فرامین الهی و اولیاء الهی ـ به ویژه در امور اجرایی و عملی ـ تخطی نکنند. وگرنه مشمول رحمت خدا نخواهند شد. اما تعبیر «ترحمون» که به صیغۀ مجهول بیان شده است، تعبیری ملاطفت‌آمیز است که نشان می‌دهد که مومنان در زیست فردی و اجتماعی خود تحت حمایت رحمانی خداوند متعال اداره می‌شوند.

الرسول

این‌که «الرسول» را بلافاصله پس از «الله» و با یک فعل «اطیعوا» بیان فرمود، نشان می‌دهد که نظام حکومتی اسلامی؛ نظامی الهی است که بین حاکم اسلامی که رسول خداست و الله جدایی و اختلافی نیست. به تعبیر دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مجری مطلق دستورات الهی است. بنابراین پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم باید کسی حاکم باشد که چنین اهلیتی را داشته باشد و آن بجز امیرالمومنین علیه السلام و ائمۀ اطهار علیهم السلام نیستند که اطاعت‌شان مساوی با اطاعت خداست.

فَإِنِّی لَکُمْ مُطِیعٌ مَنْ‏ أَطَاعَکُمْ‏ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‏ وَ مَنْ عَصَاکُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّه‏» [من لا یحضره الفقیه: ۲/۶۱۷]

بنابراین این‌که امت از جانب خود خلیفه انتخاب کند یا یک خلیفه‌ای پسر خود یا کس دیگری را حاکم پس از خود معرفی کند، و نام خود را هم خلیفۀ رسول خدا بگذارند، سخنی است که هیچ‌وجه دینی و قرآنی ندارد. و این مشکلی است که مسلمانان را از درون به چنان‌چه انحطاط و ابتذالی رساند. هم‌چنین است که حکومت در عصر غیبت مگر با مجوز و طبق برنامه و دستوراتی که دین مبین معین کرده است، تحقق نمی‌یابد و در حقیقت حاکم اسلامی که ولی امر مسلمانان است، تنها برمبنای این برنامه انتخاب می‌شود و حکومت می‌کند  که تفصیل آن در بحث ولایت فقیه باید بیاید.  پس این‌که بگوییم که حکومت را بر مبنای عرف و انتخاب مردم بنا می‌کنیم، این تسامح در امر دین است، مردم در حکومت دینی مبنای مقبولیت آن هستند، نه مشروعیت آن. بلکه در این حکومت فقط حکم و قانون خدا حکومت می‌کند و ولی و حاکم هم باید براساس همین موازین حکومت می‌کند.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

 

 

 

 

 

شهریور
26
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۳۷

سورۀ آل‌عمران آیات  ۱۲۴ تا ۱۲۸

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ (۱۲۴) بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ (۱۲۵) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱۲۶) لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ (۱۲۷) لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (۱۲۸)

آیۀ ۱۲۴

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ

مفردات

یمدکم

«مدّ» به معنای کشیدن چیزی در طول و اتصال چیزی به چیز دیگر در طول است. مثل «مَدَّ النهرُ و و مَدَّهُ‏ نهرٌ آخر» به معنای آن است که طول آن را زیاد کردند و نهری دیگر به آن  با اضافه‌کردن طول آن به آن متصل شد. یا «مدُّ النهارِ» که به معنای ارتفاع روز است. همین‌گونه است: أمددتُ الجیش بمَدٍ که به این معناست که سپاهیان با پیوستن به آنان یاری کردم.«[مقاییس اللغۀ: ۵/۲۶۹] «الأَمْدَاد» جمع‏ «مَدَد» است و آن گروهی اعوان و انصار هستند که به مسلمانان در جهاد یاری می‌رسانند. [النهایۀ: ۴/۳۰۸]

ترجمه

یادآور زمانی را که به مومنان گفتی: آیا پروردگارتان  شما را بس نیست که شما را با سه هزار فرشته فرودآمده یاری ‌کند؟

تفسیر

آیۀ شریفه بحث امدادهای الهی به مومنان به ویژه در مواقع سخت را بیان می‌فرماید و این یکی از سنت‌های الهی در تاریخ و اجتماعی بشری است و در طول حیات انسانی است. امداد الهی تکیه‌گاهی مطمئن است که مومنان در کارهای خود به ویژه در حرکت‌های جمعی خود باید به آن تکیه کنند، نه این‌که به زیادی عِده و عُدۀ خود توجه نمایند. دیدیم که چگونه قدرت آنان در جنگ احد شکست و در جنگ بدر ضعف آنان ـ نتیجۀ عکس داد؟ به این دلیل به پیامبر خود می‌فرماید که یادآور زمانی را که به مومنان می‌گفتی که آیا برای شما کافی نیست که پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته که نازل کرده است، یاری فرماید؟ بنابراین آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین و ادامۀ جریان بدر است که بیان حقیقتی تاریخی است که مسلمانانی که هیچ گمان پیروزی نداشتند، با امدادهای غیبی خداوند به پیروزی رسیدند. و این حقیقتی است که از سنت الهی پرده برمی‌دارد.

إِذْ

اذ به معنای یادآور و به «نَصَرَکُمُ اللَّه» در آیۀ پیشین برمی‌گردد و چگونگی نصرت را بیان می‌فرماید.

تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ

پیامبر ما تو به مومنان گفتی. به پیامبر خدا و مومنان یادآور می‌شود، کلام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ـ به عنوان مظهر کلام الهی ـ را در مواجه‌ای که در بدر با مشرکان داشتند، در زمانی که نه عِده داشتند و نه عُده و شکست آنان از نظر ظاهری قطعی می‌نمود. و همه چیز به ضرر مسلمانان بود.

أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ

آیا خداوند شما را کفایت نمی‌کند؟ این پرسش از فطرت مسلمانان است، که پاسخ آن در درون خود آن است، اگر انسان به خودش برگردد، می‌داند که خداوند انسان را کفایت می‌کند و دیگران در این جهت کاره‌ای نیستند و طبعاً مسلمانی که خدا را دارد، از غیر او نمی‌ترسند:  «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ» [زمر: ۳۶]

أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ

در این بخش چگونگی کفایت خداوند را بیان می‌فرماید که پروردگار شما؛ با سه هزار فرشته که فروفرستاده بود، شما را یاری کرد. بنابراین کفایت خدا با امدادها و یاری‌های اوست که در محاسبات عادی بشری نمی‌گنجد  و این سنت الهی است که فکر ماده‌بین بشر از درک آن عاجز است و تنها اندیشه و قلب خدابین است که آن را بخوبی درمی‌یابد. طبق گزارشات تاریخی تعداد مشرکان در جنگ مذکور هزار نفر بوده است، خداوند سه برابر آنان فرشته نازل فرمود تا قدرت اسلام به رخ آنان کشیده شود و مسلمانان اطمینان خاطر کامل پیدا کنند.

آیۀ ۱۲۵

بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ

مفردات

فورکم

«فور» به معنای جوشش دیگ و آتش و خشم است. [کتاب العین: ۸/۲۷۹] یعنی وقتی دیگ به جوش آمد و محتویات آن بالا رفت، یا آب از زمین جوشید و روان شد، یا بوی خوش پراکنده شد، یا هیجان غضب و خشم در انسان بالا گرفت، از واژۀ «فور» استفاده می‌شود. «فوّاره» هم به همین مناسبت است که منبع آبی است که آب را بالا می‌آورد و فوران می‌دهد. بنابراین «فور» دلالت بر شدت و غلیان و جوشش دارد.  [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۵۸] آیۀ شریفه می‌فرماید: «وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ» «دشمنان‌تان از شدت هیجان بر شما بتازند و به سرعت بر شما حمله کنند، [لسان العرب: ۵/۶۷] خداوند شما را با ۵ هزار از فرشتگان یاری می‌فرماید.

مسومین

اصل آن «السُّوم» به معنای علامت و نشانه است، ابن‌اثیر در النهایۀ‏ «أنه قال یوم بدر: «سَوِّمُوا فإن الملائکه قد سَوَّمَتْ‏» یعنی در روزجنگ بدر گفت: [مسلمانان] یک‌دیگر را علامتگذاری و نشانه‌گذاری بکنید، به واسطۀ آن‌ها از هم شناخته می‌شوید. فرشتگان هم نشانه‌دار هستند.» بعد می‌نویسد: «و السُّومَهُ و السّمه» هر دو معنای علامت و نشانه است. و استناد به کلامی می‌کند که ‏«إن للّه فرساناً من أهل السماء مُسَوَّمِینَ‏» برای خدا در آسمان شجاعانی نشانه‌دار هستند. و بیان می‌کند که در حدیث خوارج آمده است: «سِیمَاهُم‏ التّحالق» «علامات آنان تراشیدن سر یک‌دیگر است.» [النهایۀ: ۲/۴۲۵] بنابراین «المُسَوَّمین» به معنای نشانه‌دارهاست. [مفردات: ۴۳۸]

اگرچه اصل آن به معنای درخواست چیزی است، هم‌چنین است «سوم» در خرید و فروش است. [مقاییس اللغۀ: ۳/۱۱۸] اما «مسومین» صفت «الملائکۀ» است. [مشکل الاعراب القران: ۱/۱۵۷] در صاحب التحقیق می‌گوید: منظور از «الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ» «فرشتگان نشانه‌دار» آن است که فرشتگان مسلمانان را در چشم و دل دشمن چند برابر و بزرگ نشان دادند و مشرگان را در چشم و دل مسلمانان پست و ناچیز جلوه دادند. [تفسیر روشن: ۵/۱۴] اما «مسمومین» در باب تفعیل است و «تسویم» دلالت دارد که فرشتگان سپاه مسلمین را با القاء رعب و وحشت در  دل‌های کافران نشانه‌دار کردند،  یا تفعیل برای مبالغه است، یعنی کافران را نشانه‌دار کردند در وحشت و اضطراب به القاء ترس در دل‌های آنان و نشان‌دادن عظمت و قدرت و ابهت  و قدرت بر آنان. و این معنا مناسب شأن فرشتگان در إلقاء و نفوذ و تصرف معنوی در دل‌های و موافق نمایان‌گری بر کافران است. [التحقیق: ۵/۲۷۷]

ترجمه

بله! اگر پایداری کنید و تقوا ورزید،  و دشمن بشدت بر شما بتازند و بسرعت حمله کنند، پروردگارتان با پنج هزار فرشتۀ نشان‌دار یاری‌تان کند.

تفسیر

آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین است که امداد غیبی تنها منحصر به جریان غزوۀ بدر نیست، بلکه هرجا که مومنان و جامعۀ ایمانی در راه تحقق اهداف اسلامی استقامت ورزد و تقوا پیشه کنند و از دین و شریعت الهی منحرف نشود، اگر همین ساعت دشمنان سر رسند، خداوند مومنان را با ۵ هزار از فرشتگان خود که همگی نیز نشانه نهاده‌اند، یاری می‌فرماید. و در دل دشمنان شما ترس و وحشت و در دل شما آرامش و اطمینان نشانه می‌گذارند. یعنی یاری پروردگار و امدادهای غیبی الهی فوری است، به شرط این‌که مومنان دو شرط استقامت و تقوا را داشته باشند.

بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا

بلی حرف اثبات است، و نفی «أَ لَنْ یَکْفِیَکُم» آیۀ پیشین را برمی‌دارد. و اثبات می‌کند که خداوند برای بندگانش بس است. و این به معنای نصرت و یاری الهی است که در آیۀ پیشین به آن اشاره رفت. اما این یاری و امداد غیبی دو شرط دارد، مسلمانان در جهت پیاده‌سازی و تحقق اهداف الهی و در مسیر تحقق آن و سختی‌هایی که سر راه‌شان است، اولاً پایدار باشند و خسته نشوند و دست از استقامت برندارند، ثانیآ تقوا داشته باشند و مراقب باشند که در همۀ حال خدا را درنظر بگیرند و جز  برای خدا مجاهده نکنند و همانند، جنگ احد به هوس غنائم نیفتند.

وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا

«هذا» صف یا عطف بیان برای «فور» است. [عطف بیان اسم جامدی است که اسم پیش از خود را توضیح می‌دهد] در حالی که شما در مسیر تحقق اهداف الهی پایدار و ثابت‌قدم هستید و تقوا را هم مراعات می‌کنید، در چنین زمانی دشمنان بر شما بشدت بتازند و با هیجان و سرعت بر شما حمله کنند، امدادهای غیبی به یاری شما می‌آید.

یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ

پروردگارتان با پنج هزار فرشتۀ نشانه‌دار شما را یاری می‌فرماید. زیرا فرشتگان، ماموران الهی هستند و به محض رسیدن دستور الهی فرود می‌آیند و فرمان را اجرا می‌کنند. «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ. لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُون» [انبیاء: ۲۶ ـ ۲۷]

اما تعبیر «مسومین» بیان این مطلب است که هریک از دیگری قابل تشخیص است، زیرا نشانه و علامت را بر کسی می‌گذارند تا از دیگری تمییز داده شود. این فرشتگان نشانه‌دار هستند، یعنی ازهم قابل تمییز هستند، و این تمییز برای مومنان و کافران قابل تشخیص است، به گونه‌ای که در دل‌های مسلمانان آرامش و در دل‌های کافران وحشت می‌اندازند. اما کیفیت این نشانه و تمییز چگونه است؟ برای ما معلوم نیست، هرچه است مربوط به قلب دو طرف است، اگرچه اگر ظاهری باشد و به چشم هم دیده شود، استعبادی ندارد، اما دلیل معتبر می‌خواهد.

سیاق آیه [سنت الهی]

مرحوم علامه طباطبائی می‌فرمایند: آیه دربارۀ جنگ بدر است که خداوند آنان را با پنج هزار فرشته یاری فرمود. [المیزان: ۴/۸] در آیۀ پیشین هم فرمود: با سه هزار فرشته یاری فرمود. اگرچه می‌توان با این سخن همراهی کرد، اما بنظر می‌رسد که این آیه در سیاق آیات سورۀ احد باشد که ما شما را در جنگ بدر با سه هزار نفر یاری کردیم و اگر شما در این جنگ پس از شکستی که خوردید، مجدد به دستوری که در آیۀ ۱۲۰ بیان شد یعنی «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» برگردید و پایداری کنید و تقوا پیشه کنید، پروردگارتان با تعداد بیشتری از فرشتگان که همگی هم نشانه‌دار هستند و از هم مشخص هستند، شما را یاری می‌فرماید. و این بشارتی به مسلمانان و جامعۀ اسلامی است که اگر در جایی خطایی کردید، یا برخی از شما خطا کردند، از راه خطا برگردید و مجدد به دو شرط مذکور  پایبند گردیدید، خداوند بیش از گذشته شما را یاری می‌کنند و شما را رها نمی‌کند. خداوند در سورۀ اسراء آیات ۷ و ۸ می‌فرماید:  «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَه» یعنی خوبی شما برای خود شما خوب و نیکو است، بنابراین اگر دین خدا را یاری کردید، برای خود شما خوب است. اما اگر بدی کنند، به زیان خود بدی کرده‌اید. «عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» و اگر به سوی خوبی بروید، امید است که پروردگارتان شما را رحمت کند و اگر به سوی گناه و بدی باز گردید، خداوند هم از رحمت خود باز می‌گردد. به هر حال آیۀ شریفه بیان سنت الهی است که هرگاه بر سر پیمان الهی بمانید، خداوند هم شما را یاری می‌کند و اگر چنین نکنید، خداوند شما را یاری نمی‌کند و گرفتار دشمن و بلاهای مختلف می‌شوید.

آیۀ ۱۲۶

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ

ترجمه

و خدا آن امداد را جز برای مژدۀ شما و اطمینان قلبی به امداد خدا قرار نداد، و هیچ یاری‌ای مگر از پیش خدای عزیزِ حکیم نیست.

تفسیر

آیه ادامۀ آیۀ پیشین است و در آن سه وجه را به ترتیب برای امداد الهی ذکر کرده است:  بشارت برای مومنان، طمأنیۀ قلبی برای آنان، و سوم فهم و درک این حقیقت که یاری فقط از جانب خدای عزیز حکیم است.

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ

خداوند امداد غیبی و نزول فرشتگان را برای سه هدف و سه وجه خاص مومنان انجام داد.، تعبیر «ما جعله الا» تأکید می‌کند که سه هدف و سه وجه برای امدادهای غیبی الهی درنظر گرفته شده است.

بُشْرى‏ لَکُمْ

نخستین آن‌ها بشارت و مژده برای مومنان. با ضمیر «کم» بیان فرمود که خطاب باشد تا مومنان را تکریم فرماید که محل مخاطب خداوند متعال هستند.

وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ

دوم حصول اطمینان قلبی برای شما مومنان به واسطۀ این امداد الهی است. طبعا وقتی قلب انسان طمأنینه پیدا کند، هرگونه اضطراب قلبی و تزلزل عملی از جان و عمل او زدوده خواهد شد.

وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ

دانستن این حقیقت که یاری فقط از جانب خداوند است، خدایی که عزیز است و بر همۀ قدرت‌های غلبه و احاطه دارد و حکیم است و با حکمت و اتقان حکم می‌کند و کسی را یاری از فرار از حکمت او نیست.

تعبیر «ما النصر الا من عند الله» تأکید است بر این‌که تنها خداوند متعال منشأ یاری و پیروزی است و غیر خدا در این جهت هیچ‌کاره است، زیرا با تأکید می‌فرماید: «نیست یاری مگر از نزد خدای عزیز حکیم.»

نکتۀ مهم آن‌که این سه امر به هم مترتب هستند. اول مژده و بشارت است که موجب انبساط خاطر مومنان می‌شود، در مرتبۀ بعد طمأنینه هست که موجب ثبات قدم و رفع اضطراب درونی و تزلزل بیرونی و عملی می‌شود و آن موجب می‌شود که نصرت خدا بر مومنان حاصل شود. به تعبیر دیگر یاری خدا در جایی است که ایمان در قلب انسان‌ها جای‌گیر شود و به وعدۀ الهی و امدادهای غیبی او ایمان بیاورند و خود را در معرض آن‌ قرار بدهند. بنابراین طمأنینه واسطه است بین مژده و بشارت  و نصرت الهی.

نکتۀ دوم این‌که نصرت الهی از دو اسم عزت و حکمت الهی برمی‌خیزد. پس خدا که بر همۀ امور غالب است: «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» [یوسف: ۲۱] و هرگز مغلوب کس یا چیزی نمی‌شود، مومنان را یاری می‌فرماید، در این صورت پیروزی آنان حتمی است و کسی بر آنان غالب نخواهد شد: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُم» [آل‌عمران: ۱۶۰]. از سوی دیگر خداوند حکیم است و به مقتضای حکمتش یاری می‌فرماید و حتماً در جای خود مومنان را یاری می‌فرماید. و این یاری هم محکم و حتمی است. و تخلف در آن نیست.

بنابراین کسانی که به یاری‌ غیرخدا دل‌خوش کرده‌اند، حتماً مغلوب می‌شوند.  «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ» [انفال: ۴۸] «و [یاد کن‏] هنگامى را که شیطان اعمال آنان را برایشان بیاراست و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد، و من پناه شما هستم.» پس هنگامى که دو گروه، یکدیگر را دیدند [شیطان‏] به عقب برگشت و گفت: «من از شما بیزارم، من چیزى را مى‏بینم که شما نمى‏بینید، من از خدا بیمناکم.» و خدا سخت‏کیفر است.»

آیۀ ۱۲۷

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ

مفردات

طرفاً

أَطْرَافُ‏ الأَرْضِ به معنای نواحی و کناره‌های آن است که مفرد آن «طَرَفٌ‏» است.« الطَّرَفُ‏» هم به معنای پاره‌ای از چیز است. [کتاب العین: ۷/۴۱۴] اصل معنایی آن هم به معنای حد چیزی و کنارۀ آن است. [مقاییس اللغۀ: ۳/۴۴۷] اما تعبیر «لِیَقْطَعَ طَرَفاً» قطع را که به معنای جدایی و فاصله است، با «الطرف» و کنار تخصیص داد  تا نشان دهد که نقصی در اطراف کفار پیدا شد و آن موجب سستی یا ازبین‌رفتن آنان گردید. [مفردات: ۵۱۷]  خلاصه خداوند متعال که فاعل جدایی‌افکندن است، چنان در محیط کافران جدایی افکند که حتی اطراف و کناره‌هایی آنان هم از هم پاشید.

یکبت

اصل آن «کَبَت» است، به معنای فرومایگی و منصرف‌شدن از چیزی است. وقتی کسی به ذلت و فرومایگی افتاد و خدا از او روی برگرداند، گفته می‌شود: «کَبَتَ‏ اللَّهُ العدُوَّ یَکْبِتُه‏»، [مقاییس اللغۀ: ۵/۱۵۲] به این دلیل در لغت چیزی را از روی به زمین‌ زندند «الکَبت» گویند. [کتاب العین: ۵/۳۴۲] بنابراین این واژه دلالت دارد بر رد‌کردن با قهر و خواری در آن است. [مفردات: ۶۹۵]

ترجمه

تا خدا پاره‌ای از پیکر کسانی را که کافر شدند، نابود سازد، یا  با خواری سرنگون‌شان سازد که ناامید و ناکام بازگردند

تفسیر

این آیه و آیۀ بعد نشان می‌دهد که خداوند چگونه مسلمانان را یاری کرده است و آن هزیمت در سپاه مشرکان است. در این آیه دو مطلب آمده است: اولاً چنان رعب و وحشتی در سپاه کفر انداخت که نظم نظامی آنان از بین رفت و سپاه از هم پاشید. و ثانیاً آنان را چنان دچار فرومایگی و خواری کرد که آنان از روی به زمین خوردند و کاملاً از هرگونه پیروزی ناامید شدند.

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا

فاعل «لیقطع» «الله» است که در آیۀ پیشین آمد: «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیم» درست است که فرشتگان به یاری مومنان می‌آیدند، اما خداوند است که فرشتگان را به یاری می‌فرستد و یاری نیز فقط از جانب خداست، به این دلیل خداوند است که در محیط سپاه مشرکان را در جنگ بدر فاصله و جدایی انداخت تا جایی که به کناره و پهلوی این سپاه هم رسید و سپاه به طور کامل از هم پاشید. معمولاً در جنگ اول به کناره‌های سپاه ضربه زده می‌شود و آن‌گاه است که میدان نبرد را از دست می‌دهند. اما در این‌جا محیط و دامنه ضربه می‌خورد و بدین‌سان همۀ کناره‌های مشرکان از هم می‌پاشد، چنان‌چه در جنگ بدر سران مشرکان کشته ‌شدند و همین موجب ازهم‌پاشیدگی سپاه دشمن شد و تعداد بسیاری از آن‌ها اسیر گردیدند. البته تعبیر «لیقطع طرفا» اشعار دارد که پاره‌ای از سپاه دشمن قطع شد، نه این‌که به صورت کامل نابود شدند. توجه شود که ظاهراً این‌جا منظور از «طرفا» کناره نیست، بلکه مرکز سپاه ضربه دشمن قطع می‌شود، اما این قطع موجب قطع برخی از ریشه‌های کافران است. زیرا می‌فرماید: «من الذین کفروا» «من» به معنای بخشی است، بخشی از کسانی که کافر هستند، ریشه‌شان قطع می‌شود و آن‌هم پاره‌ای از این ریشه قطع می‌شود.

أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ

یا آنان را از روی به زمین بزند و چنان دچار فرومایگی فرماید که آنان کاملاً از رسیدن به پیروزی ناامید شوند. به این دلیل دگرگونی آنان به نوع محرومیت است که آنان هرگز به هدف خودشان نمی‌رسند. اما این دگرگونی ناامیدانه که شکست را همراه دارد، مجازات خداوند است که به دلیل پایداری و تقوای مومنان بر دشمنان مسلمانان وارد می‌شود.

آیۀ ۱۲۸

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ

ترجمه

چیزى از کار به دست تو نیست؛ خدا، یا توبه آنها را مى‏پذیرد و یا دچار عذابشان مى‏سازد. پس براستى آنها ستمکارانند.

تفسیر

در آیۀ پیش دو مجازات خاص کافران را بیان فرمود، در این آیه دو امر دیگر را بیان می‌فرماید: یا خدا آنان را می‌بخشاید یا عذاب می‌کند. اما پیش از آن می‌فرماید، هیچ امری دست تو پیامبر ما نیست. و این بیانی ناب از توحید افعالی است، وقتی کار دست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست که شخص اول عالم خلقت است، دست هیچ کس دیگری هم نیست: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى» [انفال: ۱۷]

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‏ءٌ

همۀ امور پیشین و امدادهای الهی و هرچه موجب می‌شد که مسلمانان پیروز شوند و کافران محروم؛ تو در آن‌ها کاره‌ای نیستی. بلکه اختیار در همۀ کارهای دنیویی و اخروی؛ تکوینی و تشریعی فقط دست خداست. و در همۀ امور فقط خواست خداوند متعال است که موثر است.

أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ

خداوند متعال این فشارها را بر کافران می‌آورد تا آنان هم بدانند که کار دست خداست و غیر او کاره‌ای نیست تا توبه کنند و به سوی خدا بازگردند و خدا توبۀ آنان را بپذیرد و این لطف و رحمت خداست که بر آنان جاری است.

از این بخش آیه که یا بر آنان ببخشاید، دو نکته مشخص می‌شود:

نخست این‌که دلیل این‌که ریشۀ پاره‌ای از کافران را قطع فرمود، نه همگی آنان را چون احتمال پیشمانی و توبه آنان است، بنابراین همه را مجازات نفرمود. بله! پس از آن اگر آنان توبه نکردند، ستم‌کاری در آن‌ها نهادینه شده است و عذاب آنان حتمی است.

دوم این‌که منظور از «طرفا» پاره‌ای است نه «کنار». یعنی خداوند پاره‌ای از پیکره و محیط کفار را قطع می‌کند که این موجب هزیمت آنان می‌شود، و همین موجب می‌شود که اطراف و پیاده‌نظام آنان به خود فرو روند و به فکر افتند و توبه کنند. وگرنه اگر پیاده‌نظام زده شود، اولاً بنیان آنان ضربه نمی‌خورد، زیرا ریشه و اصل جریان کفر باقی می‌ماند. ثانیاً افرادی ازیین می‌روند که امید بود که توبه کنند.  به این دلیل است که وقتی قرآن دستور مقاتله می‌دهد، دستور جنگ با سران کفر را می‌دهد: «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفر» [توبه: ۱۲] یا «فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطان» [نساء: ۷۶] و این‌جاها مطلق است، اما دربارۀ دیگران مقید است: «فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّه» [۹] درست است که این ظاهر آیه دربارۀ مسلمانان است، اما شامل غیرمسلمان هم می‌شود. چنان‌چه دربارۀ اهل کتاب فرمود: «قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ‏» [توبه: ۲۹].

أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ

اما اگر توبه نکردند، چون ستم‌کار هستند، آنان را عذاب فرماید. «فانهم ظالمون» توجه می‌دید که دلیل عذاب آنان این است که آنان ستم‌کارند.

البته این توبه و عذاب هم چون دو امر سابق نتیجۀ امداد و نصرت الهی است که زمینۀ به‌خودآمدن و توبه را در آنان فراهم می‌کند، اما اگر خودسری کردند و از خباثت خود دست برنداشتند، آنان را عذاب می‌فرماید. نکته آن است که دو امر اول که در آیۀ پیشین بود، در عالم محسوس و دنیا رخ می‌‌دهد و امری است که در تاریخ و اجتماع می‌توانیم ردپای آن را بیابیم. اما دو نکتۀ دیگر امر ظاهری و محسوس نیست، اگرچه نتیجه ظاهری هم دارد.

 

 حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

مرداد
23
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۳۵

سورۀ آل‌عمران آیات ۱۱۷ ـ ۱۲۰

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۱۱۷) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (۱۱۸) ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۱۹) إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (۱۲۰)

فضیلت‌های فراموش‌شده

شوخی و لبخند

در اوصاف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: «جُلُّ ضِحکِهِ التَّبَسُّم». [بحارالانوار: ۱۶/۱۵۰] «بیشترین خندۀ ایشان تبسم بود.» خوب به این صفت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توجه فرمایید. دنیا اقبال و ادبار دارد، ما اگر باشیم، وقتی دنیا به ما رو آورد، فرحناک می‌شود، و اگر ادبار کند، آه و فغال‌مان دنیا را برمی‌دارد. اما اقبال و ادبار دنیا برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یک‌سان بود.  در همان روایت دارد: «کَانَ صلی الله علیه و آله و سلم مُوَاصِلَ‏  الْأَحْزَانِ دَائِمَ الْفِکْر» [همان: ۱۴۹] «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم قلب‌شان با حزن  متصل بود، و همواره اندیشه می‌کردند، فکر می‌کردند.» این حالت برای انسان وقار می‌آورد، و آن‌وقت همۀ وجود آدمی پاک می‌شود، هم اعضا و جوارح او و هم قلب او. اما  پیامبر ما که قلب‌شان اندوهگین بود و همواره در فکر بودند، وقتی به مردم می‌رسیدند، لبخند داشتند: انس می‌گوید:  «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم تَبَسَّمَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُه» [همان: ۲۹۸] «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را می‌دیدم که می‌خندیدند، به‌گونه‌ای که دندان‌های آسیاب ایشان معلوم می‌شد.» این در چه حالتی بود؟ وقتی با مردم سخن می‌‌گفتند: ابی درداء می‌گوید:  «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله  سلم إِذَا حَدَّثَ بِحَدِیثٍ تَبَسَّمَ فِی حَدِیثِه» [همان] در روایتی جناب یُونُسَ الشَّیْبَانِیِّ که می‌گوید: «قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: کَیْفَ مُدَاعَبَهُ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» «شوخی شما با هم چگونه است؟» با هم شوخی و مزاح هم دارید. او پاسخ می‌دهد: «قَلِیلًا» «کم» راوبط ما با هم جدی است و کم‌تر شوخی می‌کنیم. امام علیه السلام می‌فرمایند:  «فَلَا تَفْعَلُوا» «این کار را نکنید، یعنی در معاشرت‌های با هم شوخی کند، خوش‌رو و شوخ‌طبع باشید. امام علیه السلام دو دلیل برای لزوم رفتار همراه با مزاح و شوخی بیان می‌فرمایند. اول: «فَإِنَّ الْمُدَاعَبَهَ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ» «شوخی نشانۀ اخلاق نیکوست.» دوم: «وَ إِنَّکَ لَتُدْخِلُ بِهَا السُّرُورَ عَلَى أَخِیکَ» «تو با شوخی به برادرت شادی را وارد می‌کنی.» خب آدم‌ها در زندگی مشکلات متعددی دارد که بنا هم نیست، برای هم بازگو کنند، وقتی مومنان با هم شوخی و مزاح می‌کنند، شادی را در میان هم رواج می‌‌دهند. بعد امام علیه السلام می‌فرمایند که این سنت همیشگی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بوده است که با مردم شوخی می‌کردند و هدف‌شان هم شادی‌کردن آنان بوده است. «وَ لَقَدْ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم یُدَاعِبُ الرَّجُلَ یُرِیدُ بِهِ أَنْ یَسُرَّه» [همان]

البته شوخی هم حد دارد، هم نباید، زیاد از حد باشد، هم نباید از اخلاق و شرع خارج شود. ‏

آیۀ ۱۱۷

 مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

مفردات

صِر

اصل معنای آن ظهور شدت است و این معنای حقیقی آن است که به اختلاف مصادیق و موارد آن متخلف می‌شود. الصِّرَّۀُ به معنای شدت در هواست، یا سردی شدید، یا گرمی شد، یا هوای سخت و مانند آن [التحقیق: ۶/۲۲۶] بنابراین  «ریحُ‏ صِرُّ» تندباد بسیار سرد یا بسیار گرم است که همراه با سرو صدای بسیار است که زراعت‌ها و امثال آن را نابود می‌کند.

ترجمه

مَثَل آن‌چه در این زندگى دنیا خرج مى‏کند، چون تندبادی است که در آن سرما یا گرمایی شدید باشد، که به کشتزار کسانی برسد که به خود ستم کرده‌اند، و کِشت آنان را ازبین ببرد. خدا به آنان ستم نکرده بلکه خودشان به خود ستم می‌کنند.

تفسیر

قرآن کریم حال کافران در زندگی دنیا و مخارج سنگینی را که برای اهداف دنیوی خود می‌کنند، در این آیه بیان می‌فرماید. و ارتباط آن با آیۀ پیشین روشن است که بیان حال کافران است تصور می‌کنند که ثروت و امکانات دنیوی‌شان موجب می‌شود که آنان از خدا بی‌نیاز شوند. آیۀ شریفه این تصور باطل را با مثلی تبین و باطل می‌کند که انفاق آنان چون بادی تند و پر سر و صداست که یا شدیداً سرد است یا بشدت گرم و سوزان و موجب می‌شود که هرچه کشته‌اند، نابود شود. بنابراین نه تنها بهره‌ای از انفاق خود نمی‌برند، بلکه هرچه کشته‌اند، نیز می‌سوزاند و نابود می‌کند. دلیل این امر آن است که آنان به خودشان ستم کرده‌اند، بنابراین خودشان به خودشان ضرر می‌رسانند.

مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیاهِ الدُّنْیا

بیان حال مخارجی‌ای که دشمنان دین و خدا و سران کافر اهل کتاب به اهدف دنیوی خودشان می‌کنند. بنابراین انفاق آنان برای اهداف اخروی و خدا نیست. قید «فی هذه الحیاۀ الدنیا» نشان می‌دهد که این کار آنان به اهداف دنیویی است، آنان می‌خواهند که زندگی دنیویی‌شان خوب و راحت باشد. به این دلیل پول خرج می‌کنند و این خرج را هم برای نابودی دین حق به کار می‌برند و هم برای تثبیت باطل خودشان. اما کار آنان بی‌فایده است، زیرا کاری است که دنیا را موردنظر خود دارد، به این دلیل حتی اگر ظاهر آن هم کار خیر و در جهت اهداف اجتماعی و خوب باشد، هیچ نتیجه‌ای در برندارد: «وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً» [فرقان: ۲۳] «و به هرگونه کارى که کرده‏اند مى‏پردازیم و آن را [چون‏] گَردى پراکنده مى‏سازیم.» یعنی همۀ کارهای آنان ـ از جمله انفاق آنان ـ چون گردی پراکنده و نابود می‌شود و چیزی دست‌شان را نمی‌گیرد و برای آنان هیچ سودی نخواهد داشت.

کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

موضوع را در قابل مثالی بیان می‌فرماید. مثل انفاق آنان همانند تندباد خشنی است که از شدت سرما یا شدت گرما هرچه کشته‌اند، نابود می‌کند. قرآن تأکید می‌فرماید که حقیقت همۀ کِشتۀ آنان «ستم به خود» است، لذا می‌فرماید: «حرثَ قومٍ ظَلموا انفُسَهم» نظیر آن آیۀ ۱۸ سورۀ مبارکۀ ابراهیم است: «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‏ شَیْ‏ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ»  «مَثَل کسانى که به پروردگار خود کافر شدند، کردارهای‌شان به خاکسترى مى‏ماند که بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد: از آن‌چه به دست آورده‏اند هیچ [بهره‏اى‏] نمى‏توانند بُرد. این است همان گمراهىِ دور و دراز.» که عمل آنان به خاکسترى که باد آن را پراکنده کند، تشبیه شده است .

فَأَهْلَکَتْهُ

قرآن کارهای دنیایی ما را به کِشت تشبیه کرده است، که اگر کافرانه و به اهداف دنیویی باشد؛ نابود می‌شود و ازبین می‌رود. و این نابودی و هلاکت کِشتۀ آنان به دلیل ستمی است که آنان به خود روا داشته‌اند.  یعنی باد که یکی از وسایل رشد زراعت است، چون شدید شود؛ نابودی همراه خود دارد و کارهای آنان و انفاق و خرج آنان هم چون باد شدید عذاب‌آور است. زیرا همۀ برنامه‌ها و کارهای آنان با نیات فاسد و مقاصد دنیویی همراه است.

وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

اما خدا بر آنان ستمی نکرده است و این نابودی به خدا متنسب نیست، بلکه به دلیل کردار ناشایست خودشان است.

هشدار به ما

هرچه ما بخواهیم کارهای خیر انجام بدهیم، اما نیت‌مان خدا نباشد، بلکه خودمان و جلوه‌کردن خودمان باشد، یعنی اغراض فاسد باشد، نتیجۀ آن جز هلاکت کار و نابودی هرچه کشته‌ایم، نخواهد بود. و نه تنها سودی برای ما نخواهد داشت، موجب ضرر هم می‌شود.  قید «فى هذه الحیوه الدّنیا» نشان می‌دهد که انفاق‌هایی ما انسان‌ها که انجام می‌دهیم، دو گونه است: برخی برای خداست و برخی برای زندگی دنیاست. اگر  نگاه مادی به کار خود داشته باشند، نتیجۀ الهی و روحانی نخواهد داشت، بلکه چون تندبادی خشن و بشدت سرد یا گرم و سوزان است که همۀ محصول فعالیت و تلاش و زحمت و عمل آن‌ها را نابود می‌کند. و این ستم به خود است، زیرا کار پرزحمتی را انجام می‌دهد که هیچ سودی ندارد و کاملاً بی‌اثر است، بلکه اثر عکس دارد. زیرا چنین انسانی؛ با زحمت و تلاش؛ خود را خدا دور کرده است و خود را با دستان خود نابود کرده است. و از آن مهم‌تر جامعۀ خود و جامعۀ بشری را رو به نابودی کشانده است. بنابراین  ستم آنان به خودشان همیشگی است. زیرا مالی که باید مایۀ سعادت آنان شود، موجب بدبختی آنان شده است.

آیۀ ۱۱۸

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ

مفردات

بطانۀ

اصل «بطانۀ» «البَطن» است و «بطن در هرچیزی گفته می‌شود که خلاف آشکار است، مانند بطن زمین که درون آن است که مقابل روی زمین یا ظاهر ان است. و «بِطَانَۀ» مقابل «ظَهَاَرۀ» است که آن آستر لباس است، در مقابل رویۀ آن. [کتاب العین: ۷/۴۴۰] اما «بِطَانَۀ» استعاره است از کسی که از باطن و راز کار آگاه است. [مفردات:۱۳۱] و در حقیقت آن کسی است که یار و محرم و دوست گرفته شده است و راز و باطن به او گفته شده است. به تعبیر دیگر او یار صمیمی است که رازدار انسان است. [التحقیق: ۱/۲۹۳] جمع آن «بَطَائِن» است.

خَبالاً

اصل آن «الخَبل» است که آن دیوانگی یا شبیه آن است که در قلب پیدا می‌شود. [کتاب العین: ۴/۲۷۲] اما خَبال به معنای خواری و زبونی است. [مقاییس اللغۀ: ۲/۲۴۳] هم‌چنین فساد و تباهی است که به انسان یا حیوان می‌رسد و عوارضی نامطلوب در او ایجاد می‌کند. [مفردات: ۲۷۶]

عنتم

«عَنَت» دلالت بر سختی و مشابه آن و معنای ضد سلامتی و راحتی دارد. [مقاییس اللغۀ: ۵/۱۵۰] بنابراین بیان ورود سختی بر انسان است. [کتاب العین: ۲/۷۲]

البغضاء

بُغض معنای مخالف حُب دارد. [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۶۹] یعنی چنان‌چه حُب دلالت بر تمایل و کشش نفس به چیزی است، بُغض از ناخوشنودی و تنفر نفس از چیزی حکایت می‌کند و دلالت بر بی‌میلی دارد. [مفردات: ۱۳۶] اما بَعضاء به معنای شدت بُغض دارد. [کتاب العین: ۴/۲۶۹]

افواه

کنایه است از گفتاری است که از حقیقت  و تعقل و باور خالی است. و این اصطلاحی قرآنی است، وگرنۀ معنای عام آن دهان‌هاست. [مفردات: ۶۵۰؛ تسنیم: ۱۵/۴۲۸]  اما بنظر می‌رسد که ذکر افواه در این آیه به معنای همان معنای عام است، یعنی این دشمنی چنان شدید است که از ظاهر زبان و دهان آنان پیداست.

ترجمه

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، دوست رازدار جز خودتان مگیرید، که در تباهی و خواری شما، کوتاهی نکنند، آنان دوست دارند که شما را رنج و سختی رسد. بیقین دشمنی آنان از دهان‌هایشان پیداست، و آن‌چه در دل‌های آنان است،  بمراتب بیشتر است. ما نشانه‌ها را برای شما بیان می‌کنیم، اگر تعقل کنید.

تفسیر

آیۀ شریفه و دو آیۀ بعدی به منزلۀ نتیجه فصل پنجم سورۀ مبارکۀ آل‌عمران است که در ادامۀ تحذیر  مومنان است که از دوستی‌های عمیق با دشمنان خود خودداری کنند.  و در حقیقت نوعی نتیجه‌گیری از آیات این فصل از سورۀ مبارکۀ آل‌عمران است. به این دلیل مومنان را خطاب قرار داده است که بجز از درون جامعۀ اسلامی و کسانی که مومن هستند، دیگران را یار صمیمی خود نگیرید و آن‌ها را رازدار خود نکنید. زیرا آنان از این‌که شما را به تباهی و خواری بکشند، از هیچ تلاشی فروگذار نخواهند کرد و همۀ همت‌شان آن است که شما را به سختی و زحمت بیاندازند و از اهداف اسلامی و مسیر تحقق نقشۀ الهی در روی زمین یعنی دین خدا باز دارند، از گفتار آنان شدت کینه و دشمنی آنان با شما روشن است و آن‌چه در قلب‌‌ها و درون آنان جریان دارد که برای شما آشکار نمی‌کنند، به مراتب بیشتر است. در انتهای خداوند متعال خرد مومنان را مخاطب قرار می‌دهد که اگر اندیشه کنند، و خرد خود را بکار بیاندازید، خداوند نشانه‌های آنان را به روشنی برای شما بیان فرموده است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا

خطاب به جامعۀ مومنین است. جامعۀ اسلامی که نظام اسلامی مقوم آن است. پس بیشتر دولتمردان مخاطب آیه هستند.

 لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ

نزدیکان آدمی به رازهای او آگاهی دارند، رازهایی که برای بیگانگان پنهان است. آیۀ مومنان ـ نظام و دولت و جامعۀ اسلامی ـ را نهی می‌کند که دیگران را که با شما بیگانه هستند، یار صمیمی و  خویش خود نگیرید تا رازهای خود را به آنان بازگو کنید. و این یک دستور مهم سیاسی ـ امنیتی برای سالم‌ماندن جامعۀ اسلامی از خطرات دشمنی آنان است.

لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً

قرآن در ادامه دو دلیل این نهی شدید را بیان می‌کند. نخست این‌که آنان از این‌که شما و دین و نظام و جامعۀ شما را به فساد و تباهی بکشند و شما و نظام و جامعۀ شما را خوار و زبون کنند، از هیچ کوششی خودداری نمی‌کنند؛ بلکه همۀ توان خود را در این جهت به کار می‌گیرند.

وَدُّوا ما عَنِتُّمْ

دوم دوست دارند که به شما سختی و مشقت برسد و همواره زندگی پر زحمت و سختی داشته باشید. یعنی کوشش و توجۀ آنان آن است که شما را از راه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی دچار سختی و فساد و خواری کنند.

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ

آن‌گاه بیان می‌فرماید که اگر در گفتار آنان توجه کنید، شدت دشمنی آنان با شما از گفتارشان پیداست.  یعنی دشمنی آنان چنان زیاد است، که آنان هرچه می‌کنند، آن را پنهان کنند، از گفتار آنان پیدا می‌شود.

وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ

و آن‌چه در دل‌های خود پنهان کرده‌اند و به گفتار آنان نیامده است، به مراتب بیشتر از آن‌چیزی است که در زبان‌ها آشکار شده است. بنابراین عمق دشمنی آنان بر شما ناپیداست، زیرا آن را مخفی می‌دارند و تنها با تحلیل عقلی به دست می‌آید به این دلیل در انتها عقل و خرد مومنان را حَکَم قرار داد.

قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ

خداوند عقل و خرد را حَکَم می‌کند که در مواجهه با بیگانگان عاقلانه رفتار کنید و ما نشانه‌های دشمنی و خباثت آنان را بر شما آشکار کردیم و فقط عقل و اندیشه می‌خواهد که بتواند آن را با مصادیق بیرونی بسنجد. و اگر شما تعقل کنید، با بیگانگان دوستی نمی‌کنید و خود و جامعۀ خود را از آنان برحذر می‌دارید.

هشدار به ما

آیۀ شریفه هشداری مهم به نظام اسلامی و مردم در جامعۀ اسلامی است که مراقب اسرار شخصی و اجتماعی و سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی خود باشند، زیرا دشمنان آنان همواره در فکر توطئه هستند و برای این کار سازمان‌های جاسوسی تدارک دیده‌اند تا درون شما نفوذ کنند و به اسرار شما پی ببرند و از آن‌ها به نفع خود استفاده نمایند و شما و جامعۀ شما را به فساد و تباهی و خواری و ضعف و در نتیجه آشفتگی بکشانند. و این برنامۀ قطعی آنان است، اگرچه کوشش کنند که در ظاهر نشان ندهند، اما این شدت دشمنی از ظاهر آنان هم پیداست. حالا ببینید که با این هشدارهای قرآنی چگونه است که برخی از مسئولان ما، به آمریکا و سازمان‌های بین المللی اطمینان می‌کنند. و این‌گونه چه بلاهایی سر کشور می‌آورند.

آیۀ ۱۱۹

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ

مفردات

ها

حرف تنبیه است، [تهذیب اللعۀ: ۶/۲۵۳] آگاه باشید، ما در فارسی می‌گوییم، «هان» خاقانی می‌سرایند: «هان ای دل عبرت بین از دیده عِبر کن هان/ ایوان مدائن را آیینۀ عبرت دان» [در برخی نسخ هم نظر کن] آمده است.  بنابراین پس از ان کلمه یا جمله‌ی می‌آید که گویند قصد دارد که مخاطب به آن تنبیه و توجه پیدا کند. [التحقیق: ۱۱/۲۳۲]

ترجمه

هان! شما همان‌هایی هستید که آنان را دوست دارید و آنان شما را دوست ندارند. و شما به همۀ کتاب ایمان دارد. و چون شما را ببینند، گویند: ایمان آوردیم، و چون خلوت کنند، سرانگشت‌های خود را از شدت خشم بر شما می‌گزند. بگو به خشم خود بمیرید، که خداوند آگاه است، به آن‌چه در درون سینه‌هاست.

تفسیر

آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین و بیان برخی دیگر از دشمنی‌های شدید آنان نسبت به مسلمانان است و در آن نشان می‌‌دهد که مسلمانان هرگز نباید به آنان اعتماد کنند، زیرا سینه‌های آنان انباشه از کینه نسبت به اسلام و مسلمانان است. بنابراین آیۀ هشدار می‌دهد که مسلمانان نباید با ساده‌لوحی با بیگانگان برخورد کنند، و آنان را دوست بدارند، زیرا آنان نه تنها شما را دوست ندارند، بلکه منافقانه با شما برخورد می‌کنند، در حالی که شما به قرآن یعنی کتاب الهی ایمان دارید، آنان در ملاقات با شما؛ بیان می‌کنند که ما هم ایمان داریم، و شما از ما در امنیت هستید، اما در نهان و خلوت خود، از شدت خشم، انگشت‌های خود را به دندان می‌گزند. بنابراین شما که مسلمان هستید و قرآن در نزد شما است، نباید ساده‌لوحی کنید و کینۀ درونی آنان را نبینید و به هشدارهای کتاب خدا را بی‌توجه باشید. آن‌گاه خطاب را رو به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌کند، که به دشمنان دین بگو که از خشم‌تان بمیرید. یعنی با شدت با آنان برخورد کن،  زیرا درون آنان آلوده است و خداوند به این دورن آلوده آگاه است.

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ

هان ای مسلمانان، شما آنان را دوست دارید، در حالی که آنان شما را دوست ندارند. یعنی از یک طرف دوستی است و از طرف دیگر دشمنی. این هشدار و تحذیر به مسلمانان و نظام و جامعۀ اسلامی است که مراقب باشند و ساده‌لوحی نکنند. و این بیان شدت نگرانی است که قرآن از خامی دولت‌مردان و مردم مسلمان ابراز می‌کند.

وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ

این در حالی است که شما به همۀ قران ایمان دارید و قرآن تکلیف و وظیفۀ شما در مواجهه با کفار و بیگاناگان و دشمنان اسلام مشخص کرده و موارد تولی و تبری را برای شما معین فرموده است.

وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ

رفتار منافقانۀ آنان در مواجهه با شما کاملاً مشهود است، آنان در حضور و ملاقات با شما، ابراز ایمان می‌کنند تا نظر شما را جلب کنند و شما به آنان اعتماد کنید، اما در نهان خود، از شدت خشم، انگشتان خود را می‌گزند. و این نشاندهندۀ شدت غضب و خشم آنان نسبت به شما مسلمانان است و دیگر جایی برای دوستی با آنان نیست.

قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ

به این دلیل روی کلام را از عموم مسلمانان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برمی‌گرداند که به آنان بگو که از شدت خشم خود بمیرید. و این برخورد صریح و محکم با دشمنان است و همان است که در آیۀ ۲۹ سورۀ مبارکۀ فتح فرمود: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» منظور آیه فقط نفرین نیست، برخلاف نظر علامه استاد بزگوار [المیزان: ۳/…؛ تسنیم: ۱۵/۴۵۰] بلکه بیشتر برخورد محکم و شدید است، منظور این نیست که در مقابل آنان بی‌ادب باشید، بلکه محکم و استوار باشید و مقتدرانه برخورد بکنید. توجه کنید که آیه خطاب است، پیامبر ما به آنان بگو که با شدت خشم خود بمیرید، یعنی ما گول ظاهر شما را نمی‌خوریم و باطن خشم‌ناک شما را شناخته‌ایم و ما هم با شدت با شما برخورد می‌کنیم. و این تنها وظیفۀ پیامبر خدا نیست، بلکه تکلیف همۀ مومنان است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِین» [توبه: ۱۲۳] اى کسانى که ایمان آورده‏اید، با کافرانى که مجاور شما هستند کارزار کنید، و آنان باید در شما خشونت بیابند، و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.» اما در این آیه وقتی به مسلمانان هشدار دارد و از ساده‌دلی آنان ابراز نگرانی فرمود، پیامبر  را فرمان شدت و محکمی داد تا مسلمانان هم به ایشان اقتدا کنند. بنابراین هم رهبر جامعۀ اسلامی و هم نظام و دولت اسلامی و هم احاد جامعۀ اسلامی باید نسبت به دشمنان مقتدر و محکم و استوار باشند و نه تنها فریب ظاهر دیپلماتیک آنان را نخورند، بلکه با شدت با آنان برخورد کنند.

این همان روش خاصی است که حضرت امام با امریگا در پیش گرفتند و حضرت آقا هم همین روشن را دارند.

إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ

آنان کینه‌های خود را در دل‌های خود پنهان کرده‌اند، اما خداوند به دل‌های آنان آگاه است و از نیات و مقاصد و افکار درونی آنان که پنهان می‌دارند، آگاه است. و در قرآن نیز برای شما مسلمانان در ضمن همین آیات و آیات دیگر روشن فرموده است، بنابراین ساده‌دلی در مقابل دشمنان دین ممنوع است و این شدت هشدار و نگرانی شدید است.

خداوند متعال پرده از دورن آنان و مقاصد و افکار پلید آنان برداشته است، تا مسلمانا فریب ظاهر خیرخواه و دوستانۀ آنان را نخورند، و به شدت نفاق و دوررویی آنان را پی ببرند.

آیۀ ۱۲۰

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ      

مفردات

کید

اصل این واژه به معنای چاره‌جویی است، و بر چاره‌جویی بر چیزی به شدت دلالت دارد. [مقاییس اللغۀ: ۵/۱۴۹] و در آن حیله‌گری هم نهفته است که هم در معنای ممدوح به کار می‌رود و هم مذموم، اگرچه استعمال در معنای مذموم بیشتر است. [مفردات: ۷۲۸] برخی هم گفته‌اند که کید دلالت دارد بر تدبیر و فکر تا این‌که پشت سر آن عملی باشد که به دیگری زیان برسد. پس  در آن این سه قید «تدبیر»، «عمل» و «این‌که زیان به دیگری است» قرار دارد. [التحقیق: ۱۰/۱۴۳]

ترجمه

اگر کم‌ترین خوبی به شما رسد، آنان را ناراحت می‌‌کند، و اگر به شما گزندی رسد، بدان شادمان می‌شوند؛ و اگر صبر کنید، و تقوا پیشه نمایید، نیرنگ آنان هیچ زبانی شما را نمی‌رساند، که بیقین خدا به آن‌چه می‌کنند، احاطه دارد.

تفسیر

آیۀ پایانی فصل پنجم است که در آن بخشی دیگر از دشمنی‌های شدید بیگانگان کافرپیشه را تبین می‌فرماید. و درون پلید آنان را برای مسلمانان آشکار می‌کند تا مسلمانان هم به درون سینه‌های آنان و نیت‌ها و مقاصد و افکار پنهانی آنان آگاه شوند. و بیان می‌فرماید که اگر به شما نیکی و خوبی‌ای و پیروزی برسد، ناراحت می‌شوند. و اگر به شما سختی و ناگواری و بدحالی برسد، خوشحال می‌شوند. آن‌گاه مسلمان را فرمانی جامع می‌دهد که اگر استقامت داشته باشید، و تقوا پیشه کنید و مراقب باشید که دستورات دین و اطاعت و حرکت جمعی تحت رهبری امام مسلمین را مراعات کنید، آنان هیچ زیانی به شما نمی‌توانند برسانندو از کید آنان در امان خواهید بود. زیرا خداوند بر کارهای آنان احاطه دارد.

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ

یکی دیگر از ویژگی‌های خبیثانۀ دشمنان اسلام که حکایت از شدت کینه و خشم آنان نسبت به مسلمانان دارد، اگر به شما مسلمانان خوبی برسد، ناراحت می‌شوند. دیدید که در جریان انرژی هسته‌ای چگونه کینه و کید خود را نشان دادند؟

وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها

بخشی دیگر از شدت دشمنی آنان با شما مسلمانان آن است که اگر به شما ناگواریی برسد، خوشحال می‌شوند. باز دیدیم که تلاشی کردند که ما را محاصرۀ اقتصادی بدهند تا در شدت معیشت باشیم و از این کار خود و مشکلات جامعۀ ما خوشحال بودند.

تفاوت مس و اصابت

دربارۀ خیر به «مس» تعبیر کرد که حتی اگر خیر و خوبی شما را مس کند، و تماس کمی با شما داشته باشد، که مثل این‌که تنها به شما برخورد کرده است، موجب ناراحتی آنان می‌شود. اما اگر ناگواری به شما برسد، و به شما اصابت کند، موجب شادکامی آنان می‌شود.  یعنی آنان در عین حالی که از کم‌ترین خیر و خوبی که به شما برسد؛ ناراحت می‌شوند و تلاش می‌کنند از آن جلوگیری کنند، اما همۀ توان آنان این است که ناگواری و بدی به‌طور کامل به شما اصابت کند.

وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً

اما دو عامل است که شما را از کید دشمنان دین محفوظ می‌دارد: صبر و تقوا. اگر دربرابر دشمنی‌های بی‌پایان آنان استفامت کنید. صبر در این‌جا به معنای استقامت است، یعنی برنامۀ الهی که در جامعه باید پیاده شود، تنها با ثبات قدم و پایداری و استفامت در تحقق آن برنامه و نقشه بستگی دارد. این عامل نخست است.

اما عامل دوم تقواست. اگر تقوا داشته باشید و مراقب باشید که  در حرکت جمعی و اطاعت جمعی شما تحت رهبری امام المسلمین خللی وارد نشود و به خودتان تردیدی ندهید، کید آنان یعنی همۀ تدبیرهای آنان برای ضربه‌زدن به شما و همۀ تلاش‌های آنان برای این‌که به شما زیان برسانند، هیچ زیانی به شما نمی‌رسانند. و توانانی چنین کاری را نخواهند داشت.

إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ

دلیل آن این است که خداوند بر هر آن‌چه آنان انجام می‌دهند، احاطه دارد و کید آنان را خنثی می‌کند و به خودشان برمی‌گرداند.

تحلیل قرآنی

تحلیل قرآن آن است که جامعۀ اسلامی برای این‌که از زیان حیله‌گریی‌های دشمنان خود در امان باشد و از نقشه‌های خطرناک آنان در امان باشد، باید در راه تحقق اهداف اسلامی پایداری و استقامت داشته باشد و مراقب باشد که هیچ‌گاه از مسیر حق و برنامۀ الهی تخطی نکند. این‌گونه است که با احاطۀ قیومی خدای سبحان هماهنگ می‌شود، و از همۀ نقشه‌ها و حیله‌ها و توطئه‌های آنان در امان می‌ماند. و این تفاوت علوم اجتماعی و سیاسی است که مبتنی بر قرآن است یا علوم اجتماعی و سیاسی سکولار که تنها بر امور و حوادث مادی متکی است. اما علوم اجتماعی و سیاسی مبتنی بر قرآن احاطۀ خداوند بر مخلوقات و انسان‌ها و کردار و نیات آنان است، و احاطۀ جامع خداوند را در تحلیل‌های خود به حساب می‌آورد. بنابراین در علوم اجتماعی تجویزی مومنان را دستور می‌دهد که با پایداری و تقوا؛ تا خود را با احاطۀ قیومی خداوند هماهنگ کنند. در این صورت است که همواره راه برای شما باز است: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» [طلاق: ۲]  زیرا خداوند بر  کافران و کردار آنان و مومنان و کردار آنان احاطه و استیلاء دارد و از سوی دیگر مولا و یاور مومنان است، بنابراین اجازه نمی‌دهد که آنان بتوانند نقشه‌های خائنانۀ خود را در مقابل مومنان و نظام و دولت و جامعۀ اسلامی پیاده کند.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031