مهر
10
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۴۰

سورۀ آل‌عمران آیات  ۱۳۵ تا ۱۳۸

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۱۳۵) أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۱۳۶) قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ (۱۳۷) هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۸)

آمادگی برای محرم

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ‏ نَظَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِی حِجْرِهِ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم: إِنَ‏ لِقَتْلِ‏ الْحُسَیْنِ‏ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً. ثُمَّ قَالَ علیه السلام: بِأَبِی قَتِیلُ کُلِّ عَبْرَهٍ. قِیلَ وَ مَا قَتِیلُ کُلِّ عَبْرَهٍ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَ: لَا یَذْکُرُهُ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَى‏» [مستدرک الوسائل: ۱۰/۳۱۸]

امام صادق علیه السلام فرمود: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) در حالی که حسین (علیه السلام) را می‌بوسید به او نگاه کرد و او را در بغلش نشاند و فرمود: شهادت حسین آتشى در قلب مؤمنان افروخته شود که هرگز سردى و خاموشى نمى‌پذیرد. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم فدای کشتۀ اشک‌ها باد. گفته شد: ای پسر رسول خدا، کشتۀ اشک‌ها چیست؟ فرمود: کسی که مؤمنی او را یاد نمی‌کند مگر این که می‌گرید.

محرم یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌ها برای ما شیعیان است که ما را در خیمه‌های امام حسین علیه السلام راه می‌دهند، خیمه‌هایی که با اشک و ناله مستحکم شده است. ما در محرم با اشک مومنانه و محبانه است که با امام حسین علیه السلام پیوند می‌خوریم و این خیلی با ارزش است. حواس‌مان را جمع کنیم که خیلی‌ها در این ماه به سعادت رسیده‌اند که اگر جز این ماه نبود، امکان آن برای‌شان مسیر نبود. پس هم شفای دردهای مادی و معنوی خودمان را در نزد این طبیب الهی ببریم و هم حل مشکلات کشور و جامعه و نظام اسلامی و هم جهان بشریت را. (داستان علی گندابی)

 

آیۀ ۱۳۵

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ

مفردات

فاحشۀ

«فحش» دلالت دارد بر زشتی و ناروایی در هر چیزی است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۷۸] به تعبیر دیگر هر زشتی آشکاری را «فحش» گویند. این آشکاریِ زشتی در خود کار است، که از طریق عرف و شرع معلوم می‌شود، اگرچه زشتی در باطن آن کار باشد. [التحقیق: ۹/۳۵] بنابراین هر چیزی که از حد بگذرد، «فاحش» است و آن تنها در امور زشت و ناپسند است. و فُحش و فَحشاء و فاحشۀ از همین معنی ناشی می‌شود. [مقاییس: همان] که به اموری اطلاق می‌شوند که موافق حق نیستند [کتاب العین: ۳/۹۶] و دلالت بر کارها یا سخنانی دارد که زشتی آن بزرگ است. [مفردات: ۶۲۶] پس هر گناهی که روشن و شدید باشد، «فاحشۀ» و «فحشاء» است و البته «فحشاء» از «فاحشۀ» مفهوم شدیدتری را می‌رساند. [التحقیق: همان] یکی از مصادیق «فاحشۀ» عمل زنا است [الصحاح: ۳/۱۰۱۴] که در دنیای امروز زشتی آن پنهان است، اما ذات آن آشکارا زشت و ناپسند است.

ترجمه

و آنان که چون کار زشتی را کنند، یا بر خود ستم کنند، یاد خدا نمایند، پس بر گناهان خود استغفارکنند، و چه کسی گناهان را می‌آمرزد، مگر خدا؟ و بر آن‌چه عمل کرده‌اند، چون می‌دانند،  نارواست، پافشاری نکنند.

تفسیر

بخش دیگری از ویژگی‌های متقیان را بیان می‌فرماید. زندگی اجتماعی همراه با بدی و ناروایی است، که انسان‌ها را نفسانیت و شیطان به کارهای زشت و ناروا و ستم‌ به خود می‌کشاند، که نمونۀ بارز آن را مسلمانان در جنگ احد تجربه کردند، اما متقیان وقتی گرفتار شیطان و نفس و ظهورات و جلوه‌های آن شدند، به یاد خدا می‌افتند، و همین‌ که به یادی خدا افتادند، از خدا طلب آمرزش می‌کنند. و بر گناهان ـ هرچند کوچک و ناچیز و به اصطلاح صغیره یا پنهانی باشد ـ پافشاری نمی‌کنند، چون می‌دانند که گناه هتک مقام ربوبی و بی‌ادبی در محضر خداوند متعال است. آیۀ شریفه بین دو عبارت «فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» و  «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا» جملۀ «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ» بیان فرمود تا تشویق استغفار و طلب آمرزش باشد، تا اهل تقوا بدانند، که اگر خطایی کردند، راه استغفار باز است و خدا گناهان آنان را می‌آمرزد و آنان بر گناهان خود اصرار و پافشاری نکنند.

وَ الَّذِینَ

و الذین عطف به «الذین»[۱] در آیۀ پیشین است که بیان ویژگی دیگر متقیان در جامعه و اجتماع اسلامی است که جامعه‌ای که پر از تزاحم و درگیری است، و انسان هم دو دشمن درونی نفس و شیطان دارد که هرلحظه او را به بدی فرمان می‌دهند، مراقب هستند که ظهورات و جلوه‌های نفس که به صورت فاحشه و ستم به خود ظهور پیدا می‌کند، آنان را به ورطۀ گمراهی نکشاند، بلکه همواره مراقب خود هستند و این معنا حقیقی تقواست که هرگاه گرفتار شدند، خدا را یاد می‌کنند. «خوشا آنان که دائم در نمازند.» بنابراین هرگاه دچار غفلت یا فراموشی شدند، به سرعت یاد خدا می‌افتند.

إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً

منظور از فاحشه هر گناه آشکاری است که از انسان سر می‌زند که اثر اجتماعی آن هم روشن است که نمونۀ بارز آن  زناست.

أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

«او» یعنی «یا». اهل تقوا چون زشتی بیّن و گناهی آشکار مرتکب شوند، یا کار و گناهی کنند که ستم به خود است و جنبۀ اجتماعی و آشکار ندارد، در هر دو صورت از خودشان مراقبت می‌کنند. چگونه؟

ذَکَرُوا اللَّهَ

خدا را یاد می‌کنند.  ذکر و یادآوری در جایی است که غفلتی یا فراموشی‌ای به وجود آمده است که موجب گناه می‌شود، و غفلت و فراموشی کار شیطان و نفس است و تنها درمان آن یاد خداست. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون» [اعراف: ۲۰۱] این ذکر، یاد قلبی است که قلب آنان به یاد خدا می‌افتد و خدا را بر خود حاضر و ناظر می‌بینند، و همین ذکر قلبی است که آنان را بیدار می‌کند.

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ

نتیجۀ این ذکر قلبی؛ استغفار و طلب آمرزش از گناهان آنان است. از تعبیر «لذنوبهم» معلوم می‌شود که دو دستۀ «فاحشۀ» و «ظلموا انفسهم» هر دو گناه هستند، منتها یکی آشکار و دیگری پنهانی است.[۲] خلاصه این‌که استغفار نتیجۀ ذکر و یادآوری سابق است. بنابراین حقیقت استغفار برآمده است از ذکر خداست، نه لقلقۀ زبان.

وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ

این جمله که به صورت پرسش آمده است، تشویق است که هرگاه خطا کردید، سریع یاد خدا بیفتید و از خدا طلب آمرزش کنید، زیرا چه کسی گناهان را می‌آمرزد، مگر خدا؟ بنابراین فطرت مخاطب را بیدار می‌کند و مومنان را از ناامیدی نجات می‌دهد. نوید در این آیه موج می‌زند که تنها خداوند آمرزنده و غافر است.

وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا

اهل تقوا اگر دچار گناه و خطا شدند، نه تنها استغفار می‌کنند، بلکه بر گناهان خود اصرار و پافشاری هم ندارند. بنابراین حقیقت استغفار نه تنها مسبوق به ذکر خداست، بلکه نتیجۀ آن عدم پافشاری بر گناهان است.

وَ هُمْ یَعْلَمُونَ

این عدم پافشاری به این دلیل است که می‌دانند، که گناه هتک حرمت الهی و تجاورز از مقام بندگی است. و چون آنان همواره مراقب قلب و جان خود هستند، بر گناهان و خطاهای خود پافشاری نمی‌کنند.

بحث روایی

معنای اصرار برگناه

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‏» قَالَ: الْإِصْرَارُ هُوَ أَنْ یُذْنِبَ الذَّنْبَ فَلَا یَسْتَغْفِرَ اللَّهَ وَ لَا یُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَهٍ فَذَلِکَ الْإِصْرَارُ.» [الکافی: ۲/۲۸۸]

نتیجۀ اصرار برگناهان

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ:‏ لَا وَ اللَّهِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ شَیْئاً مِنْ طَاعَتِهِ عَلَى الْإِصْرَارِ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْ مَعَاصِیهِ» [الکافی: ۲/۲۸۸]

آیۀ ۱۳۶

أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ

ترجمه

آنان پاداش‌شان آمرزش پروردگارشان و بهشت‌هایی است که نهرهایی در آن جاری است، که در آن ماندگارند. و پاداش عمل‌کنندگان نیکوست.

تفسیر

در آیۀ ۱۳۳ فرمود: به مغفرت پروردگارتان و بهشتی به فراخنای آسمان‌ها و زمین بشتابید که آماده برای متقیان شده است، در این آیه بیان می‌فرماید که این شتاب و سرعت که در امور چهارگانۀ دو آیۀ پیشین بیان شد، نتیجه‌اش مغفرت پروردگار و بهشت‌هایی است که رودهایی در آن روان است و متقیان در آن جاودانه هستند و این بهترین پاداشی است که خداوند به عمل‌کنندگان می‌دهند.

أُولئِکَ

«اولئک» به «للمتقین» برمی‌گردد که در آیۀ ۱۳۳ بیان شد و وصف و ویژگی‌ آنان در دو آیۀ ۱۳۴ و ۱۳۵ با «الذین» و «و الذین» بیان شد. متقین در جامعۀ اسلامی ۵ ویژگی بارز دارند. اول: در آسایش و تنگ‌دستی انفاق می‌کنند، دوم خشم خود را فرو می‌نشانند، سوم، از مردم می‌گذرند. و خطاهای آنان را نادیده می‌گیرند، چهارم در مقابل گناهان و خطاهای آشکار و پنهان، یاد خدا می‌کنند و استغفار می‌نمایند و پنجم بر گناهان پافشاری نمی‌کنند.

 جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ

پاداش متقیان با این ویژگی‌ها آمرزش پروردگارشان است که گناهان آنان نادیده و پاک می‌شود و آنان شایستگی ورود به بهشت را پیدا می‌کنند.

وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ

بهشت که وسعت آن چنان است، دارای رودهایی است که در زیر این بهشت‌ها در حرکت هستند و همواره با طراوت‌اند.

خالِدِینَ فِیها

این بهشت و پاداش جاودان است. یعنی چند صباحی در دنیا  رنج‌ها و سختی‌ها و مشکلات را  تحمل کردند و برای تحقق اهداف اسلامی و برپایی جامعۀ دینی و مقدمات آن زحمات کشیدند، در نتیجه پاداش و بهشتی ابدی نصیب آنان شد.

وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ

در ابتدای آیه فرمود: «جزاوهم» در انتهای می‌فرماید «اجر العاملین» اجر پاداش و مزدی که به کسانی داده می‌شود که برطبق دستورات الهی عمل می‌کنند. و متقیان همواره عمل‌شان بر مقتضای دستور خداوند متعال است، بنابراین پاداش عمل‌کنندگان را می‌گیرند، یعنی پاداشی پیش از عمل را می‌گیرند. زیرا «جزاء» نوعی پاداش جبرانی است، اما «اجر» پاداشی بیش از حد است.

بحث روایی

معنای نعم اجر العاملین

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ: إِذَا جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ قَامَ مُنَادٍ فَنَادَى یُسْمِعُ النَّاسَ فَیَقُولُ: أَیْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ قَالَ: فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَیُقَالُ: لَهُمُ اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّهِ بِغَیْرِ حِسَابٍ. قَالَ: فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ فَیَقُولُونَ: إِلَى أَیْنَ؟ فَیَقُولُونَ: إِلَى الْجَنَّهِ بِغَیْرِ حِسَابٍ. قَالَ فَیَقُولُونَ: فَأَیُّ ضَرْبٍ‏  أَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ؟ فَیَقُولُونَ: نَحْنُ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ. قَالَ فَیَقُولُونَ: وَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ؟ قَالُوا: کُنَّا نُحِبُّ فِی اللَّهِ وَ نُبْغِضُ فِی اللَّهِ قَالَ: فَیَقُولُونَ‏ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ» [الکافی: ۲/۱۲۶]

وَ رُوِیَ‏ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ نَادَى مُنَادٍ أَیْنَ الصَّابِرُونَ؟ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَیُقَالُ: لَهُمُ اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّهِ بِغَیْرِ حِسَابٍ. قَالَ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ فَیَقُولُونَ أَیُّ شَیْ‏ءٍ کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ فَیَقُولُونَ: کُنَّا نَصْبِرُ عَلَى طَاعَهِ اللَّهِ وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعْصِیَهِ اللَّهِ فَیَقُولُونَ‏ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ‏» [الفقه الرضوی: ۳۶۸]

آیۀ ۱۳۷

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ

مفردات

سنن

سنن جمع سنت است و اصل آن «سن» است که اصل آن «جاری‌ساختن آب» است،  و به همین مناسب جریان چیزی و پی‌درپی آمدن آن با راحتی را نیز «سن» گویند. «رجل‏ مسنون‏ الوجه» «مردی که چهره یا بینی‌اش داز و کشیده است،» از همین ریشه مشتق شده است، مانند این‌که گوشت در چهرۀ او پی‌درپی روییده است. خلاصه در این معنا «جریان» خوابیده است. سنت به معنای سیره هم از همین معنا مشتق شده است که حکایت از راه و روش دارد. [مقاییس اللغۀ: ۳/۶۰] و سنت الله یعنی روش و راه الهی که در عالم جاری است. ظهور صفات الهی بر ضوابط خاص وقتی جریان پیدا کند، از آن به سنت الهی تعبیر می‌شود که این ضوابط به اختلاف هر صفت و به مقتضای هر خصوصیتی مختلف است. [التحقیق: ۵/۲۳۷] بنابراین سنت الهی یعنی قانون الهی در عالم وجود ـ چه عالم ماده و چه عالم غیرمادی و چه عالم انسانی و چه غیرانسانی ـ که غیرقابل تغییر است. «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً» [فاطر: ۴۳]

فسیروا

«سیر» دلالت بر گذشتن و جریان دارد. و سیره به معنای طریقه و روش است. [مقاییس اللغۀ: ۳/۱۲۰] برای گذشتن و سیر در زمین نیز از همین واژه استفاده می‌شود. [مفردات: ۴۳۲] «فسیروا فی الارض» یعنی در زمین بگردید، که دستور به سفر در زمین است.

فانظروا

نظر دلالت بر دیدن با چشم و دیدن با قلب است  که اندیشه است. نظر دلالت به توجه و دقت می‌کند، هر دیدن از روی غفلت را نظر نمی‌گویند. [کتاب العین: ۸/۱۵۴] بنابراین بر تأمل در چیزی و توجه به آن دلالت دارد [مقاییس اللغۀ: ۵/۴۴۴] چه با چشم ظاهر باشد یا چشم باطن و پس از آن معرفت و شناخت حاصل می‌شود. [مفردات: ۸۱۲] «عاشق که باشد که یار به حالش نظر نکرد/ای خواجه درد نیست، وگرنه طبیب هست.»

ترجمه

پیش از شما سنت‌هایی بوده که گذشته است، در زمین بگردید و  تأمل کنید که فرجام تکذیب‌کنندگان چگونه بود.

تفسیر

آیات پیشین از حال مومنان و کافران خبر دارد. در این آیه اصلی کلی را بیان می‌فرماید که جهان بشری براساس سنن و قوانین ثابت الهی اداره می‌شود، سنت‌هایی که هم بر پیشینیان شما حاکم بوده و هم بر شما حاکم است. اگر می‌خواهید دانید که بر گذشتگان چه گذشته است، در زمین بگردید و با تأمل و دقت در حال پیشییان و آثار برجاماندۀ آنان توجه کنید، و حال تکذیب‌کنندگان را ببینید که چه بر آنان گذشت.

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ

این بخش آیه بیان یک قانون کلی و عمومی است که بر جوامع و تاریخ بشری حکم‌فرماست. پس از شما سنت‌هایی بوده که گذشته و با شما هم این سنت‌ها هست و پس از شما هم خواهد بود. یعنی شخصیت‌ها و قوانین ثابت است و شخص‌ها عوض می‌شوند. آیه به ما نشان می‌دهد که تاریخ آینۀ عبرت و فهم و درک درست روش صحیح زندگی و زیست فردی و اجتماعی است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت.

فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ

بنابراین در زمین سفر کنید و بگردید.

فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ

این سفر باید از روی تأمل و تدبر باشد، محققانه در زمین بگردید و تاریخ پیش از خود را فحص کنید و در آثار به جای مانده را پیشینیان با عمق توجه کنید، و احوال و نهایت و عاقبت تبه‌کاران را که حق و حقیقت را تکذیب می‌کردند، بنگردید.

دعوت عام الهی؛ عبرت از دنیا

خداوند متعال در این آیه مومنان را دعوت می‌کند که به سفرهای عمیق در سرزمین‌های مختلف به ویژه سرزمین‌های کافران که دین حق را تکذیب می‌کردند، بروید، و سفر کنید. این سفر به معنای گردشگری نیست که برای تفریح و تفرج می‌روند. بلکه سفر علمی و تحقیقی است که از سرنوشت پیشینیان و امت‌های گذشته عبرت بگیرید، پادشاهان پیشین چقدر برای خودشان جبروت و قدرت داشتند و چه قصرها و امکاناتی داشتند، موزه‌ها را با دقت ببینید که چه ثروتی اندوخته بودند، اما خداوند متعال همگی را از بین برد و هم‌اکنون مایۀ عبرت شما هستند. مومن همیشه محققانه زندگی می‌کند، و سفرهای او هم محققانه است. عقل و قلب و اندیشۀ خود را در سفر به کار ببنید و آثار باستانی و به جای مانده را نگاه کنید و ببینید که اهل دنیا چگونه دنیا را گذاشتند و رفتند؟ این سفر و دیدن‌ها چقدر تفاوت دارد، با سفرها و بازدیدهای ما که همگی از سر غفلت است و هیچ عبرتی در آن نیست.  الان علم باستان‌شناسی و تاریخ که ما می‌آموزیم، علم غفلت از حقیقت است که فقط به ما نشان می‌دهد که پیشینیان چه عظمتی داشتند، اما نمی‌گوید که سرنوشت تلخ آنان چه شد. علم اصلی در قرآن و مخاطبان اصلی قران است. نمونه‌ای از آن را در کلام امیر و امیر کلام بخوانیم.

امیرالمومنین سلام الله علیه بسیار زیبا برای ما این حقیقت قرانی را تبین می‌فرمایند:

«وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ‏ أَنَّکُمْ‏ وَ مَا أَنْتُمْ‏ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَى سَبِیلِ مَنْ قَدْ مَضَى قَبْلَکُمْ مِمَّنْ کَانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً وَ أَعْمَرَ دِیَاراً وَ أَبْعَدَ آثَاراً «بندگان خدا بدانید شما و آن‌چه در این دنیا در آن به سر می‌برید، بر همان راهی است که پیشینیان شما آن را رفتند و پیمودند، کسانی که عمرشان دارازتر، سرزمین‌شان آبادتر و آثارشان باشکوه‌تر بود.»

أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُمْ هَامِدَهً وَ رِیَاحُهُمْ رَاکِدَهً وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِیَهً وَ دِیَارُهُمْ خَالِیَهً وَ آثَارُهُمْ عَافِیَهً «اینک صدای‌شان خاموش، غرورشان فرونشته، بدن‌هایشان پوسیده، سرزمین‌شان خالی، و آثارشان نابود شده است.»

فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ الْمُشَیَّدَهِ وَ النَّمَارِقِ الْمُمَهَّدَهِ الصُّخُورَ وَ الْأَحْجَارَ الْمُسَنَّدَهَ وَ الْقُبُورَ اللَّاطِئَهَ الْمُلْحَدَهَ الَّتِی قَدْ بُنِیَ عَلَى‏ الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا وَ شُیِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا «قصرهای محکم، و بالش‌های نرم، بسترهای گستردۀ خود را با سنگ‌های به‌هم‌پیوسته و گورهای به‌هم‌چسبیده، و لحدهای درزمین‌کنده‌شده بدل کرده‌اند، آنان در گورهایی جای گرفته‌اند که آستانه‌ش بر ویرانی بنا شد، و با خاک زمین آن را محکم کرده‌اند.»

فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ بَیْنَ أَهْلِ مَحَلَّهٍٍ مُوحِشِینَ وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِینَ لَا یَسْتَأْنِسُونَ بِالْأَوْطَانِ وَ لَا یَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِیرَانِ عَلَى مَا بَیْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ وَ دُنُوِّ الدَّارِ «این گورها به هم نزدیک هستند، اما ساکنان آن از هم دورند، [از هم بیگانه هستند] در آن محل‌ها آنان در ترش و وحشتند، به ظاهر آسوده هستند، اما در واقع پرمشغله هستند و در زحمتند و به وطن‌ها و جایگاه‌های خود انس نمی‌گیرند، با هم چون همسایه‌ها در کنار هم هستند، اما به هم پیوندی ندارند.

 وَ کَیْفَ یَکُونُ بَیْنَهُمْ تَزَاوُرٌ وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بِکَلْکَلِهِ الْبِلَى وَ أََکَلَتْهُمُ الْجَنَادِلُ وَ الثَّرَى «چگونه با هم دیدار کنند، در حالی که پوسیدگی سنگینی خویش را بر پیکر آنان افکنده و آنان را متلاشی کرده و سنگ و خاک اعضای‌شان را خورده است.

وَ کَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَارُوا إِلَیْهِ وَ ارْتَهَنَکُمْ ذَلِکَ الْمَضْجَعُ وَ ضَمَّکُمْ ذَلِکَ

الْمُسْتَوْدَعُ؛ فَکَیْفَ بِکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ وَ بُعْثِرَتِ الْقُبُورُ «هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ  نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ‏» [نهج البلاغۀ: ۳۴۸ ـ ۳۴۸۹]

عبرت از حال گذشتگان و پیشینیان این‌جاست:

مانند این است که اینک به جای آنان هستید، گرو همان گور است و  امانت‌گاه شما را در آغوش کشیده، چگونه خواهید بود که آن هنگام که امور به سرانجام رسیده و مرده‌ها از گورها بیرون آورده شوند؟ «آن‌جاست که هرکس هرچه از پیش فرستاده می‌آزماید، و به سوی خدا که مولای حقیقی خود است، باز گردانیده می‌شوند و آن‌چه دورغ بافته‌اند، از دست‌شان بدر می‌رود.» [یونس: ۳۰]

این فایده توجه به سنت‌های الهی است که انسان خودش را جای گذشتگان می‌گذارد و از راهی که آنان رفته‌اند، عبور می‌کند و خود را گرفتار بدی‌ها و سختی‌هایی که آنان به دلیل بدکرداری خود به آن دچار شده‌اند، نمی‌کند و خود را نجات می‌دهد.

آیۀ ۱۳۸

هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ

ترجمه

این بیانى است براى همۀ مردم، و هدایت و پندى است براى متقیان.

تفسیر

پس از آن‌چه بیان فرمود که پیشینیان درس‌آموزی بسیار خوبی برای همگان است. در این آیه بیان می‌فرماید که قران از همۀ تاریخ و درس‌آموزنده‌تر است. و برای همۀ مردم بیان است، اما برای متقین که مخاطبان اصلی قران هستند، هدایت و موعظه و پند است. به تعبیر دیگر مردم دربرابر قران دو دسته هستند: گروهی تنها آن را چون بیانی درک می‌کنند، آن را می‌خوانند و می‌فهمند. اما اهل تقوا از عموم مردم بالاتر می‌آیند و قران برای آنان هدایت و پند است که هم مشکل علمی آنان را برطرف می‌فرماید و هم مشکل عملی آنان را. هم راهنمای علمی آنان است و هم راهنمای عملی آنان.

هذا

هذا اشاره است به همین صورت مکتوب قران کریم

بَیانٌ لِلنَّاسِ

این قران برای همۀ مردم بیان است، یعنی جملات  و گزاره‌هایی است که به صورتی روشن برای همۀ مردم بیان شده است و مسائل و حقایق را به صورتی روشن تبین فرموده است.

وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ

اما اهل تقوا بجز این استفادۀ عام از قران کریم، استفاده‌ای خاص هم دارند و آن هدایت عملی و پند است. آن‌چه در قرآن آمده است برای آنان بمراتب بالاتر از فهم و بیان است، بلکه آنان از بیانات قرآنی هدایت می‌شوند و پند می‌گیرند. «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر» این آیه که ۵ بار در سورۀ مبارکۀ قمر آمده است، [۱۷؛ ۲۲؛ ۳۲؛ ۴۰؛ ۵۱] بیان می‌فرماید که «و ما قرآن را براى پندگرفتن و یادآوری آسان کردیم، آیا هیچ پندپذیرنده‏یى هست؟» در همان سوره آیۀ ۱۵ دربارۀ جریان عذاب قوم نوح می‌فرماید: «وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَهً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر» «این جریان را نشانه و آیتی ساختیم، آیا پندگیرنده‌ای هست؟» این پندگیری و تذکر و هدایت فقط مختص اهل تقواست که قلب‌های خود را برای درک حقایق متعالی آماده کرده‌اند و خود را در مسیر هدایت قرار داده‌اند.

تقوا و هدایت

خلاصه قرآن کتاب هدایت و سعادت و پند و کمال است، و نباید از این حقیقت به این اهمیت بی‌توجه بود. و این هدف و مقصود اصلی از نزول قرآن است،  که خود قرآن بر آن تأکید دارد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقان» [بقره: ۱۸۵] منتها چه کسانی از هدایت بهره می‌برند؟ «متقین» «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» [بقره: ۲]. متقین چون به گناه آلوده نیستند، اندیشه و عقل‌شان آمادگی فهم و درک حقایف متعالی و پذیرش پند و تذکر را دارند: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُواالْأَلْبابِ» [ص: ۲۹] این‌که آنان صاحبان خرد ناب هستند، به دلیل نور تقواست که آنان را تشنۀ هدایت و پندگیری می‌کند.

اما آنان که تقوا را در صحنۀ قلب خود راه نداده‌اند، از معارف و مواعظ قران محروم هستند. این هشدار بزرگی به ماست. وقتی همۀ همت انسان دنیا شد، قلب از خدا غافل می‌شود، و پردۀ غفلت قلب او را می‌پوشاند، آن‌گاه قلب قفل می‌شود، و توان تدبر در قرآن ندارد: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها» [محمد: ۲۴] فقل یعنی بندی که دنیاطلبی و دنیادوستی و شهوات و نفسانیت بر قلب ما زده است. نتیجۀ آن است که ارتباط ما با قران قطع می‌شود، و چه بسا از یک رمان و داستان بیشتر از قرآن لذت ببریم. بنابراین هرکس که تقوا را از قلب خود بیرون کرد، از فهم و درک حقیقت قران و هدایت و موعظۀ ان محروم است. اما هرچه از تقوا در قلب جای گرفت، از مراتب اولیۀ تقوا که گریز از گناهان است، تا مراتب نهایی آن که فقط خدا را دیدن است؛ نور قران هم به همان اندازه به قلب ما سرایت می‌کند، و برای ما هدایت و موعظه خواهد بود. زیرا تأکید فرمود: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ‏ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ‏ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.» [واقعه: ۷۷ ـ ۷۹]

بنابراین راه فهم قرآن و درک حقایق متعالی آن بر روی ما باز است، بلکه راه هدایت و پندگیری از قران به روی ما باز است، اما شرط اولیۀ آن تقواست. تقوا به هر مرتبه‌ای که باشد، درهای بیشتری از هدایت به روی ما باز می‌شود. آیۀ شریفۀ «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ‏ یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» [مائده: ۱۵] جامع بیانی است که عرض شد که قرآن کتاب هدایت برای اهل تقواست. تقوا اگر باشد، راه‌های سلامت باز هستند. اما کجاست انسان بیداردل که تذکر یابد و پند گیرد و آن‌گاه در قرآن تدبر کند؟

[۱] استاد علامه جوادی آملی می‌فرمایند که «و الذین» عطف به «للمتقین» است نه «الذین» آیۀ سابق و آیۀ ادامۀ اوصاف  متقین نیست، بلکه  این آیه به گروهی دیگری اشاره دارد. [تسنیم: ۱۵/۵۷۲] اما بنظر می‌رسد که این نظر ناتمام است. زیرا در آیۀ ۱۳۳ فرمودند: «اعدتت للمتقین» و در دو آیۀ بعد با «الذین» و «و الذین» متقین را معرفی فرمود. بلکه متفین درجاتی دارند، برخی به مقام احساس رسیده‌اند و برخی در درجات پائین‌تری هستند. اما حقیقت آن است که تزاحم و مشکلات اجتماعی در مقام حکومت و سیاست و جامعۀ اسلامی و تحقق اهداف اسلامی روی زمین؛ چنان سخت است که موجب می‌شود، بیشتر مومنان و متقیان هم در لحظاتی بلغزند، و خداوند متعال به آنان نوید می‌دهد که اگر لغزیدید، راه باز است و آن یاد خدا و استغفار و عدم پافشاری برگناهان است.

[۲] یا یکی کبیره و دیگری صغیره چنان‌چه مرحوم علامه فرمودند. اما ظاهراً آشکار و پنهان با سیاق آیه بیشتر سازگاری دارد.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

مهر
3
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۳۹

سورۀ آل‌عمران آیات  ۱۳۳ تا ۱۳۵

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۳) الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۱۳۴) وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۱۳۵)

آیۀ ۱۳۳

وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

مفردات

سارعوا

«سرع» از «سرعۀ» در جریان آب و رودها و باران  و امثال آن است. و «سریع» نقیض «بطیء» «کُند» و «سست» است. [کتاب العین: ۱/۳۳۰؛ مقایس اللغۀ: ۳/۱۵۲] اما «سارعوا» «المسارعه» «مفاعلۀ» است که به معنای شدت در سرعت و شتاب است. «به سوی چیزی بشتابید». و شدت در سرعت در امور خیر ممدوح است و در کارهای شر مذموم. [المیزان: ۴/۱۹]

مغفرۀ

«غفر» به معنای پوشاندن است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۸۵] اما مغفرۀ به معنای پوشاندن گناه و پاک‌کردن آن است [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۸۵] که این فقط کار خداست: «غافِرِ الذَّنْبِ»[غافر: ۳] وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ» [بقره: ۱۳۵]

عرضها

معنای عرض معروف است، و معنایی مخالف طول دارد. و همۀ معنای آن به همین معنا برمی‌گردد. [مقاییس اللغۀ: ۴/۱۶۹] اما «عرض» در این آیه به معنای وسعت و پهناست. «بهشتی که پهنای آن آسمان ‌ها و زمین است.  بنابراین وسعت پهنای بهشت را توصیف می‌فرماید که چنان وسیع است که وقتی به آن نگاه بیاندازند، همانند فراخنای آسمان‌ها و زمین است. [التحقیق: ۸/۹۶]

ترجمه

بشتابید به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که فراخنای آن، آسمان‌ها و زمین است، که برای  تقواپیشگان آماده شده است.

تفسیر

پس از این‌که در آیۀ پیشین دستور فرمان‌برداری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را داد، در این آیۀ مومنان را موعظه می‌کند که در امر دین شتاب کنید و سرعت‌ بگیرید و کُندی و سستی نکنید. می‌فرماید: به مغفرت از جانب پروردگارتان بشتابید، و در این مغفرت سرعت بگیرید، نتیجۀ مغفرت و آمرزش بهشتی است که پهنای آن آسمان‌ها و زمین است. این بهشت هم‌اکنون برای تقواپیشگان آماده و مهیاست.

وَ سارِعُوا

دستور و فرمان به سرعت‌گیری و شتاب در سرعت است. سرعت در مقابل با کُندی و سستی است، در امور دین و فرمان‌برداری خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله  و سلم سستی نکنید،  بلکه با سرعت بشتابید.

إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ

به سوی مغفرت و آمرزش پروردگارتان بشتابید. «وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا» [بقره: ۲۶۸] «و خدا شما را  به مغفرتی از جانب خود و فضلی دعوت می‌کند.» «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلنَّاسِ عَلى‏ ظُلْمِهِم» [رعد: ۶] «و پروردگار تو برای مردم بر ستم‌شان صاحب آمرزش است.»  مغفرت الهی برآمده از رحمت وسیع الهی بر مردم است که هرچند ما انسان‌ها به دلیل ستم‌های خودمان و کمبودهای‌مان مشکل برای‌مان ایجاد می‌شود، اما خداوند خطاها و کمبودهای ما را می‌پوشاند. به این دلیل می‌فرماید: «غافِرِ الذَّنْب» [غافر: ۳] اما مغفرت زمینه و مقدمۀ ضروری ورود به بهشت است.

وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ

«جنۀ» را عطف به مغفرت فرمود تا نشان دهد که انسان تا پاک نشود، وارد بهشت نمی‌شود. بنابراین اول باید   از بدی‌ها و گناهان و خطاهای خود پاک شویم، تا شایستگی ورود به بهشت را پیدا کنیم. بعد می‌فرماید: مساحت و پهنای این بهشت که به هر انسان داده می‌شود، به پهنای آسمان‌ها و زمین است. و این از روایات ذیل آیه هم روشن می‌شود. بنابراین متقیان در آخرت هیچ محدودیت و تزاحمی ندارند، بلکه در وسعتی تام و کامل زندگی می‌کنند و این همان تعبیر زیبای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که « لَا عَیْشَ‏ إِلَّا عَیْشُ الْآخِرَه» [تفسی القمی: ۲/۱۷۷]

تذکر این‌ نکته هم ضروری است که وقتی می‌فرماید: پهنای بهشت مساحت آسمان‌ها و زمین است، برای درک ماست که محدودیت دارد و امور حقیقی که خارج از حوزۀ حس و عقل ماست، برای ما قابل درک نیست. اما بهشت و جهنم در آسمان‌ دنیویی نیست، اصلاً در قیامت بساط زمین و آسمان برچیده می‌شود. «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» [ابراهیم: ۴۸]  بنابراین حقیقت پشت این واژگان آن است که  بهشت که برای متقیان مهیا است، هیچ محدودیتی نیست، بلکه هرچه است، فراخی و گستردگی است. به تعبیر دقیق‌تر ما در عالم ماده هرکمالی هم که کسب کنیم، همراه با محدویت و نقصی است، اما کمالی که در قیامت ظهور پیدا می‌کند، هیچ نقصی آن را همراهی نمی‌کند.

امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ مَعَ هَذَا رَحْمَهُ اللَّهِ الَّتِی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ لَا تَعْجِزُ عَنِ الْعِبَادَهِ وَ جَنَّهٌ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاوَاتِ‏  وَ الْأَرْضِ‏ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ‏؛  خَیْرٌ لَا یَکُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً وَ شَهْوَهٌ لَا تَنْفَدُ أَبَداً وَ لَذَّهٌ لَا تَفْنَى أَبَداً وَ مَجْمَعٌ لَا یَتَفَرَّقُ أَبَداً» [الغارات: ۱/۱۵۲]

أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

این بهشت هم‌اکنون برای تقواپیشگان آماده است. بنابراین این وعده دور و نسیه نیست، بلکه نزدیک و در کنار ماست. نکتۀ مهم آن است که بهشت جز با تقوا میسر نیست و جز با تقوا نتوان به این بهشت رسید. «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا» [مریم: ۷۱ ـ ۷۲]

چه کسانی تقواپیشه هستند؟ اجمالاً از آیه مشخص می‌شود که کسانی که فرمان‌بردار خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند. و در آیات بعدی جنبۀ دیگری از متقین را معرفی می‌فرماید.

سارعوا و سابقوا

در این آیه فرمود: «سارعوا» «بشتابید» در آیۀ ۲۱ سورۀ مبارکۀ حدید می‌فرماید: «سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِه» «بر یک‌دیگر پیشی بگیرید»  در «سارعوا» و «سابقوا» رسیدن به هدف که همانا مغفرت و بهشت است، مشترک است، اما در «سارعوا»  مسابقه و غلبه نیست، در «سابقوا» مسابقه و پیروزی بر دیگری است. یعنی هم سرعت است و هم پیش‌گرفتن تا زودتر از دیگران به هدف برسیم. از این‌جا روشن می‌شود که مومنان در همۀ امور دینی که جمع آن ایمان به خدا و رسول خدا و فرمانبرداری تام و تقواست، باید شتاب داشته باشند و کندی و سستی نکنند، اما برخی از امور بجز شتاب باید تلاش کنند که زودتر از دیگران به هدف برسند، از جمله جهاد فی سبیل الله است.

هشدار

آیۀ شریفه «جنت» را به «مغفرت» عطف فرموده است و معنای آن این است که بدون مغفرت و آمرزش؛ خبری از بهشت نیست  اما کار مغفرت چیست؟ پاک‌کردن جان انسان. بنابراین حتی اگر ذره‌ای ناپاکی در جان ما باشد، خبری از بهشت نیست و ما ناچار هستیم که جان خودمان را در دنیا با استغفار پاک کنیم، یعنی از خدا بخواهیم که گناهان و بدی‌های ما را پاک فرماید، تا شایستگی ورود به بهشت را پیدا کنیم. اما اگر چنین نکنیم، در هنگامۀ مرگ و برزخ و حشر و نشر و دیگر مواقف قیامت یا در درون جهنم باید پاک شویم و این پاک‌شدن دردآور است. «اعاذنا الله من کلهم» این‌که امام حسین سلام الله علیه در دعای عرفه می‌فرمایند: «یَا مَوْلَایَ حَاجَتِی الَّتِی إِنْ أَعْطَیْتَنِیهَا لَمْ یَضُرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی وَ إِنْ مَنَعْتَنِیهَا لَمْ یَنْفَعْنِی مَا أَعْطَیْتَنِی أَعْطِنِی فَکَاکَ‏ رَقَبَتِی‏ مِنَ‏ النَّار» [کتاب المزار للمفید: ۱۶۱] بیان همین حقیقت است که مغفرت گردن ما را از آتش پس از مرگ نجات می‌دهد.

بحث روایی

توصیۀ امیرالمومنین علیه السلام

«إِنْ کُنْتُمْ رَاغِبِینَ لَا مَحَالَهَ فَارْغَبُوا فِی‏ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏» [غرر الحکم: ۱۶۸]

مساحت بهشت

ابوبصیر از امام صادق علیه السلام درخواست می‌کند که بهشت را برای وی توصیف فرماید تا او شوقش به آن زیاد شود. امام علیه السلام ویژگی‌هایی از بهشت فرمودند، از جمله

«وَ إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّهِ مَنْزِلًا لَوْ نَزَلَ بِهِ أَهْلُ الثَّقَلَیْنِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ لَوَسِعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ لَا یَنْقُصُ مِمَّا عِنْدَهُ شَیْ‏ء» [تفسیر القمی: ۲/۸۲]

آیۀ ۱۳۴

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

مفردات

السراء و الضراء

این دو واژه نقیض هم هستند، «السراء» به معنای آسایش و نعمت است و «الضراء» به معنای شدت و تنگی. [تهذیب اللغۀ: ۱۲/۲۰۳؛ الصحاح: ۲/۶۸۳؛ لسان العرب: ۴/۳۶۱]

الکاظمین

کَظَمَ الرجل غیظه یعنی خشم خود را فرونشاند. [کتاب العین: ۵/۳۴۵]

العافین

عفو دلالت بر ترک چیزی می‌کند. [مقاییس اللغۀ: ۴/۵۶] بنابراین معنای «العافین عن الناس» این است که کسانی از مردم را که استحقاق مجازات دارند، مجازات آنان را ترک می‌کنند. زیرا عفو یعنی ترک و گذشت از کسی که استحقاق مجازات دارد. [کتاب العین: ۲/۲۵۸]

ترجمه

کساتی که در آسایش و سختی انفاق می‌کنند، و خشم خود را فرو می‌نشانند، و از مردم می‌گذرند. و خدا احسان‌کنندگان را دوست دارد.

تفسیر

در آیۀ پیشین بیان شد که بهشت برای تقواپیشگان آماده و مهیاست، در این آیه ویژگی‌هایی از آنان را معرفی می‌فرماید. تقواپیشگان چه کسانی هستند؟ کسانی که در جامعۀ اسلامی با مردم روابطی خوب و محسنانه دارند. اولاً چه در حالی که دست‌شان باز است و چه در وقتی دست‌شان تنگ است، انفاق می‌کنند و در امور اجتماعی جامعۀ خود حضوری چشم‌گیری و هم‌دلانه دارند. ثانیاً آن‌جا که خشم و اندوه بالا می‌گیرد که طبع آن انتقام و برخورد خشم‌آلوده است، خشم خود را فرومی‌خورند.  و ثالثاً از اشتباهات و خطاهای مردم درمی‌گذرند. آنان در یک کلام نیکوکار هستند. و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ

نخستین ویژگی در جامعۀ ایمانی و اسلامی انفاق و کمک هم‌دلانه است، چه در آسایش و نعمت و چه در حال سختی و تنگ‌دستی. منظور از انفاق هم که عام آمده است، فقط انفاق به فقراء نیست، بلکه هرآن‌چه جامعۀ اسلامی به آن نیاز باشند، آنان اسلام و جامعه را بر خود مقدم می‌دارند.

وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ

انسانی که از شدت ناملایمات و سختی‌ها و شدت غضب  و خشم به هیجان می‌آید، انبوه خشم و غصب و ناراحتی خود را فرو می‌نشانند و بروز نمی‌دهند. این کظم غیظ؛ طبعاً عاقلانه است، یعنی هرجا عقل حکم کرد، وی خشم خود را فرومی‌خورد. و این همان تعبیری است که در قرآن آمده است:  ِ «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» [فتح: ۲۹] بنابراین مومن نسبت به بدی حالت خشم و غضب دارد، اما در میان جامعه و امور شخص خود تا آن‌جا که ممکن است، خشم خود را فرومی‌خورد و ناراحتی خود را بروز نمی‌دهد.

وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ

از اشتباهات مردم می‌گذرد. عفو و گذشت از مردم پس از فرونشاندن خشم است. کسانی که می‌توانند خشم خود را بخوانند، توانایی بخشیدن و گذشت را دارند. توجه داریم گذشتن و عفو مردم مربوط به حقوق خودشان است، نه حق الله یا حق الناس.

وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

این افراد نیکوکار هستند. بنابراین همۀ تقواپیشگان؛ نیکوکار هستند. یعنی کسانی که در روابط اجتماعی خود نیکوکار و محسن هستند، اهل تقوا هستند. و خدا نیکوکاران را دوست دارد. یعنی آنان را به درجات و مقامات قرب می‌رساند. زیرا دوست‌داشتن خدا اثر وضعی و حقیقی دارد که بروز حقیقت آن رسیدن بنده به مقام قرب الهی است. پس انسانی که برای رضای خدا به مردم احسان می‌کند، مورد عنایت خاص خداست تا حدی که خدا او را دوست دارد.

بحث دربارۀ مقام احسان زیاد است، اما فقط توجه به این نکته ضروری است که احسان با مردم و در درون جامعه؛ مسبوق به آن است که ما در مقام بندگی و در رابطه با خدا به مقام احسان برسیم.  یعنی انسان همۀ کارهای خود را برمبنای مقام «حُسن» انجام دهد، «حسن فعلی و حسن فاعلی» و فقط طبق دستور خدای سبحان و برای جلب رضای او کار کند..

آیۀ ۱۳۵

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ

مفردات

فاحشۀ

«فحش» دلالت دارد بر زشتی و ناروایی در هر چیزی است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۷۸] به تعبیر دیگر هر زشتی آشکاری را «فحش» گویند. این آشکاریِ زشتی در خود کار است، که از طریق عرف و شرع معلوم می‌شود، اگرچه زشتی در باطن آن کار باشد. [التحقیق: ۹/۳۵] بنابراین هر چیزی که از حد بگذرد، «فاحش» است و آن تنها در امور زشت و ناپسند است. و فُحش و فَحشاء و فاحشۀ از همین معنی ناشی می‌شود. [مقاییس: همان] که به اموری اطلاق می‌شوند که موافق حق نیستند [کتاب العین: ۳/۹۶] و دلالت بر کارها یا سخنانی دارد که زشتی آن بزرگ است. [مفردات: ۶۲۶] پس هر گناهی که روشن و شدید باشد، «فاحشۀ» و «فحشاء» است و البته «فحشاء» از «فاحشۀ» مفهوم شدیدتری را می‌رساند. [التحقیق: همان] یکی از مصادیق «فاحشۀ» عمل زنا است [الصحاح: ۳/۱۰۱۴] که در دنیای امروز زشتی آن پنهان است، اما ذات آن آشکارا زشت و ناپسند است.

ترجمه

و آنان که چون کار زشتی را کنند، یا بر خود ستم کنند، یاد خدا نمایند، پس بر گناهان خود استغفارکنند، و چه کسی گناهان را می‌آمرزد، مگر خدا؟ و بر آن‌چه عمل کرده‌اند، چون می‌دانند،  نارواست، پافشاری نکنند.

تفسیر

بخش دیگری از ویژگی‌های متقیان را بیان می‌فرماید. زندگی اجتماعی همراه با بدی و ناروایی است، که انسان‌ها را نفسانیت و شیطان به کارهای زشت و ناروا و ستم‌ به خود می‌کشاند، که نمونۀ بارز آن را مسلمانان در جنگ احد تجربه کردند، اما متقیان وقتی گرفتار شیطان و نفس و ظهورات و جلوه‌های آن شدند، به یاد خدا می‌افتند، و همین‌ که به یادی خدا افتادند، از خدا طلب آمرزش می‌کنند. و بر گناهان ـ هرچند کوچک و ناچیز و به اصطلاح صغیره یا پنهانی باشد ـ پافشاری نمی‌کنند، چون می‌دانند که گناه هتک مقام ربوبی و بی‌ادبی در محضر خداوند متعال است. آیۀ شریفه بین دو عبارت «فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» و  «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا» جملۀ «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ» بیان فرمود تا تشویق استغفار و طلب آمرزش باشد، تا اهل تقوا بدانند، که اگر خطایی کردند، راه استغفار باز است و خدا گناهان آنان را می‌آمرزد و آنان بر گناهان خود اصرار و پافشاری نکنند.

وَ الَّذِینَ

و الذین عطف به «الذین»[۱] در آیۀ پیشین است که بیان ویژگی دیگر متقیان در جامعه و اجتماع اسلامی است که جامعه‌ای که پر از تزاحم و درگیری است، و انسان هم دو دشمن درونی نفس و شیطان دارد که هرلحظه او را به بدی فرمان می‌دهند، مراقب هستند که ظهورات و جلوه‌های نفس که به صورت فاحشه و ستم به خود ظهور پیدا می‌کند، آنان را به ورطۀ گمراهی نکشاند، بلکه همواره مراقب خود هستند و این معنا حقیقی تقواست که هرگاه گرفتار شدند، خدا را یاد می‌کنند. «خوشا آنان که دائم در نمازند.» بنابراین هرگاه دچار غفلت یا فراموشی شدند، به سرعت یاد خدا می‌افتند.

إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً

منظور از فاحشه هر گناه آشکاری است که از انسان سر می‌زند که اثر اجتماعی آن هم روشن است که نمونۀ بارز آن  زناست.

أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

«او» یعنی «یا». اهل تقوا چون زشتی بیّن و گناهی آشکار مرتکب شوند، یا کار و گناهی کنند که ستم به خود است و جنبۀ اجتماعی و آشکار ندارد، در هر دو صورت از خودشان مراقبت می‌کنند. چگونه؟

ذَکَرُوا اللَّهَ

خدا را یاد می‌کنند.  ذکر و یادآوری در جایی است که غفلتی یا فراموشی‌ای به وجود آمده است که موجب گناه می‌شود، و غفلت و فراموشی کار شیطان و نفس است و تنها درمان آن یاد خداست. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون» [اعراف: ۲۰۱] این ذکر، یاد قلبی است که قلب آنان به یاد خدا می‌افتد و خدا را بر خود حاضر و ناظر می‌بینند، و همین ذکر قلبی است که آنان را بیدار می‌کند.

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ

نتیجۀ این ذکر قلبی؛ استغفار و طلب آمرزش از گناهان آنان است. از تعبیر «لذنوبهم» معلوم می‌شود که دو دستۀ «فاحشۀ» و «ظلموا انفسهم» هر دو گناه هستند، منتها یکی آشکار و دیگری پنهانی است.[۲] خلاصه این‌که استغفار نتیجۀ ذکر و یادآوری سابق است. بنابراین حقیقت استغفار برآمده است از ذکر خداست، نه لقلقۀ زبان.

[۱] استاد علامه جوادی آملی می‌فرمایند که «و الذین» عطف به «للمتقین» است نه «الذین» آیۀ سابق و آیۀ ادامۀ اوصاف  متقین نیست، بلکه  این آیه به گروهی دیگری اشاره دارد. [تسنیم: ۱۵/۵۷۲] اما بنظر می‌رسد که این نظر ناتمام است. زیرا در آیۀ ۱۳۳ فرمودند: «اعدتت للمتقین» و در دو آیۀ بعد با «الذین» و «و الذین» متقین را معرفی فرمود. بلکه متفین درجاتی دارند، برخی به مقام احساس رسیده‌اند و برخی در درجات پائین‌تری هستند. اما حقیقت آن است که تزاحم و مشکلات اجتماعی در مقام حکومت و سیاست و جامعۀ اسلامی و تحقق اهداف اسلامی روی زمین؛ چنان سخت است که موجب می‌شود، بیشتر مومنان و متقیان هم در لحظاتی بلغزند، و خداوند متعال به آنان نوید می‌دهد که اگر لغزیدید، راه باز است و آن یاد خدا و استغفار و عدم پافشاری برگناهان است.

[۲] یا یکی کبیره و دیگری صغیره چنان‌چه مرحوم علامه فرمودند. اما ظاهراً آشکار و پنهان با سیاق آیه بیشتر سازگاری دارد.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031