20
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۴۴
سورۀ مبارکۀ آلعمران آیات ۱۴۹ ـ ۱۵۱
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ (۱۴۹) بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ (۱۵۰) سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ (۱۵۱)
فضیلتهای فراموششده
بندگی و عبادت
«وَصِیَّتِی لَکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِاللَّهِ شَیْئاً وَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله و سلم؛ فَلَا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْنِ وَ خَلَاکُمْ ذَم» [نهج البلاغۀ: ۳۷۸]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یک ویژگی داشتند که آن حاکم بر وجودشان بود و همین ویژگی ایشان را ممتاز میکرد و هرکس هم بخواهد به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تأسی بکند، باید این ویژگی را در خودش ایجاد کند، و آن اینکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم «عبد» بودند و این مقامی است که خداوند متعال به ایشان داده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتاب» [کهف: ۱]. عبد یعنی چه؟ یعنی جز خدا را نمیدیدند، و کاملاً فانی در خدا و اسماء و صفات الهی بوند و هرکاری را فقط برای خدا انجام میدادند و بجز خدا به هیچکس و هیچچیزی تکیه نداشتند و از هیچکس و هیچچیزی هم نمیترسیدند و طمع هم به هیچکس و هیچچیزی جر خدا نداشتند.
وقتی میگوییم، مقام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن است که بنده است، منظور ما از مقام، منزلت و شأن ایشان است. شأن و منزلت ایشان آن است که بندۀ خداست. حضرت امام رضوان الله تعالی علیه کلامی دارند و آن اینکه مبدأ سفر روحانی انسان آن است که از بیت مُظلمۀ نفس بیرون بیاییم و غایت آن است که به ذات مقدس حق برسیم. [چهل حدیث: ۵۹۰] یعنی غایت سفر ما آن است که بندۀ خدا بشویم و به جایی برسیم که وجودمان، وجود خدایی بشود و این راهش آن است که سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دنبال کنیم.
تمام تلاش ۲۳ سالۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم این بود که همۀ ما را بندۀ خدا بکنند. حقیقت این است که ما بندۀ خدا نیستیم، بندۀ نفس خودمان هستیم، بندۀ شیطانیم؛ فاصلۀ ما با بندگی خدا زیاد است و به این راحتی هم این فاصله کم نمیشود. یک راه هم بیشتر ندارد، آن اینکه پا روی نفسانیتهای خود بگذاریم. این راه را رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ما نشان دادند.
خیلی هم زحمت کشیدند، اول خودشان در عبادت به خودشان سختی میدادند. از شدت ایستادن در محضر حق پاهای مبارکشان ورم کرده بود. بعد هم برای اینکه ماها را به راه بیاورند و آدم کنند. آیه نازل شد که «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» [طه: ۱ ـ ۲] چرا پیامبر خدا چنین در بندگی خدا مستغرق بودند؟ از ترس جهنم بود یا دنبال بهشت بودند؟ نه! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، چنان محود جمال و جلال خدا و فانی در صفات و اسماء الهی بودند، عاشقانه برای عبادت سراز پا نمیشناختند.
حالا ملاحظه فرمایید که روایت میگوید: جبرئیل کلید خزائن ارض را براى خاتم النبیین، صلّى اللّه علیه و آله، آورد از جانب حق تعالى، و آن حضرت تواضع فرمود و قبول نکرد و فقر را فخر خود دانست. [چهل حدیث: ۴۴۵]
ایشان نمیتوانستند که بهترین زندگی را برای خودشان و عزیزانشان فراهم کنند؟ حتماً میتوانستند، اما مقام بندگی کجا و فکر دنیابودن کجا؟ یک نمونه عرض کنم و تکلیف خودمان را بفهمیم. اولاً رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با چه وضعی زندگی میکردند و ثانیاً دختر دلبندشان چگونه بودند و ثالثاً رابطۀ این دختر و پدر چگونه بود. در [حلیه الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام ؛ ج۱ ؛ ص۲۴۲] از منابع اهل سنت یعنی از مسند احمد نقل میکند که «أنّ فاطمه علیها السلام جاءت بکسره خبز إلى النبیّ صلى اللّه علیه و آله» حضرت زهرا نان پختند و تکهای از یک نان را. ـ توجه فرمایید، نه یک نان را ـ تکهای از یک نان را ـ آوردند خدمت پدر بزرگوارشان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. هدیه دادند. خب حضرت زهراء سلام الله علیها، جانش است و پدر بزرگوارشان؛ هدیه میآورند، بهترین چیزی که داشتند، یک تکه نان بود!
«فقال:» پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما هذه الکسره یا فاطمه؟» فاطمه جان! این چیست؟ این تکه چیست؟ نمیدانم، یا خیلی کوچک و کم بوده یا اینکه نمیدانم چه بوده است، اما انگار حضرت نفهیمدند که آن تکۀ نانی است. یعنی بیاعتنایی مطلق به دنیا؛ در همین عبارت موج میزند. نمیگوییم، نداشته باشیم، اما باید وجود خود را از هرآنچه رنگ تعلق دارد، آزاد کنیم. این سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که ما باید آن را ضایع نکنیم. حقیقت بندگی همین است.
خب سوال میکنند که فاطمه جان! این تکه چیست؟ حضرت زهراء عرض میکنند: «قالت: قُرصُ خُبزَتۀٍ.» یک گرده نان است. «فَلَم تَطُب نَفسی حتى أَتیتُکَ بهذهِ» دلم نیامد، این تکه را به شما نرسانم. گفتم حالا که خودم با دستهای خودم نان جو تهیه کردم، خودم و شوهرم و بچهها به تنهایی نخوریم، یک تکه هم به شما بدهیم. معلوم خیلی کم بوده است که بیشتر از آن را نمیتوانستند هدیه بیاورند برای پدر دلبندشان.
حالا ببینیم که پیامبر خدا ضلی الله علیه و آله و سلم چه میفرمایند: «فقال: أما إنّه أوّل طعام دخل فم أبیک منذ ثلاثه أیّام» این اول غذایی است که بعد از سه روز به دهان پدرت رسیده است. یعنی سه روز است که پدرت با گرسنگی مطلق سر کرده است.
این وضع پیامبر خدا صلی الله علیه و آل و سلم است. ما که بنا نیست، مثل ایشان بشویم، اما میتوانیم که تأسی بکنیم و جز مال حلال به دهانمان نرسانیم. اسراف هم نکنیم، پرخوری هم نکنیم. تطمع به دست دیگران و مال دیگران نداشته باشیم، هر لقمه که خوردیم، حواسمان به دیگران و فقراء هم باشد. این میشود، تأسی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قدم گذاشتن در راه بندگی که راه و سنت رسول خداست که بر ما واجب است که آن را ضایع نکنیم.
آیۀ ۱۴۹
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ
ترجمه
اى کسانى که ایمان آوردهاید، اگر آنان را که کفر ورزیدند پیروى کنید، شما را به نیاکانتان برمیگردانند، پس زیانکار خواهید شد.
تفسیر
آیات ۱۴۹ تا ۱۵۵ ادامۀ مباحث پیرامونی جنگ احد است که به نوعی نتیجهگیری از آیات پیشین است. بنابراین چنانچه مرحوم علامه طباطبائی فرمودند، آیات فوق یک سیاق دارند. و مومنان را از فتنۀ کفار پس از جنگ و اختلاف و تفرقه برحذر میدارند، و به آنان دستور میدهند که تنها از خدا فرمان ببرند.
اما آیۀ ۱۴۹ خطاب است و در آن مومنان و جامعۀ اسلامی را تهدید میفرماید که اگر به دلیل ضعف و سستی فریب تهدید یا تطمیع کفار را بخورید، و به جای خدا از آنان پیروی کنید، زبون و خوار میشوید، زیرا شما را به ارتداد و بازگشت به عقب یعنی بازگشت به دوران جاهلیت و کفر و ستم و ذلت و حقارت آن دوران میکشانند و یقیناً این انقلابی ارتجاعیِ زیانبار است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
خطاب به جامعۀ اسلامی و جامعۀ ایمانی و مجموع مومنان است.
إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا
اگر از کافران پیروی کنید، کافران از ضعفها و سستیها و ترسها و طمعها و شکستهای مومنان نهایت استفاده را میکنند و آنان را وادار میکنند که از جریان کفر پیروی کنند و از دعوت به توحید و تحقق مقاصد الهی در روی زمین و تشکیل حکومت اسلامیِ معطوف به عدالت و معنویت و مبارزه با کفر و شرک و ستم و ناعدالتی و فساد که برنامۀ رسمی کافران است، دست بردارند. بنابراین حقیقت پیروی از کافران، دو جنبۀ فوق است، ـ اول: دست برداشتن از تحقق مقاصد الله؛ دوم: سستی در مبارزه با ستم و فساد ـ نه اینکه رسماً کافر و مشرک شوند. اسلامی که با شرک و ستم و فساد بسازد، هیچ مشکلی برای آنان ندارد.
یَرُدُّوکُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ
نتیجۀ پیروی از کافران و سستی در راه دین، چیزی جز بازگشت به عقب و رفتن به دوران جاهلی نیست که نیاکان مسلمانان در آن میزیستند. و این حقیقت ارتداد است، حتی اگر ظاهر اسلام را حفظ کنند. بلکه حقیقت ارتداد سستی و وهن در راه دین خداست، در حالی که مومنان مأمور هستند که تحت رهبری پیامبران و اولیاء الهی؛ وهن و سستی و ضعف در راه خدا نداشته باشند، که در آیۀ ۱۴۶ گذشت: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا» بنابراین هرگونه ضعف و سستی و اظهار عجز و ناتوانی نتیجهای جز عقبگرد از دین خدا و رویگردانی از حقیقت دین ندارد، بهگونهای که حتی اگر ظاهر دینی داشته باشد، باطن آن مصیبت در دین است. در دعا هم داریم که «وَ لَا تَجْعَلْ مُصِیبَتَنَا فِی دِینِنَا» [تهذیب الاحکام: ۳/۹۲] است.
تطبیق آیه با وقایع صدر اسلام
بلایی است که سر مسلمانان در صدر اسلام افتاد، به دلیل بیتوجهای و بیاعتنایی به حقیقت قرآن بود که آنان رد به اعقابشان داشتند و انقلاب و تحول زیانکارانه پیدا کردند. به این دو روایت توجه فرمایید:
عن ابیجعفر علیه السلام: «ارْتَدَّ النَّاسُ[۱] بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَّا ثَلَاثَهَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْد» [الاختصاص: ۶] أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم لَمَّا قُبِضَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمْ کُفَّاراً إِلَّا ثَلَاثاً سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ» [همان] روایات بیان میکنند که حتی عمار در روزی که باید امیرالمومنین علیه السلام را یاری میکرد، خواب ماند که از آن به خواب غفلت یاد میشود که ظاهراً خواب پس از نماز صبح و خواب روز است. [همان] روایات میگویند، این تعداد در نهایت به ۷ نفر رسیدند. معنای ارتداد این نیست که آنان از دین برگشتند و رسماً کافر شدند، بلکه معنای دقیق بازگشت به عقب و ارتداد آن است که ظاهراً دین است، اما باطن و حقیقت آن کفر و شرک است و این گرفتاری اصلی مسلمانان است که به دلیل سستی و غفلت و ترس و تطمیع، دست از پیادهسازی اهداف اسلامی برمیدارند و در حقیقت از کافران پیروی میکنند و مرتد ـ نه به معنای فقهی ـ بلکه به حقیقت معنای آن میشود. بنابراین میفرماید: مومنان که حق آن است که به سوی تحقق اهداف اسلامی تحت رهبری ولی خدا حرکت کنند، به پشت خود برگشته و برخلاف راه حق گام برمیدارد. این عقبگرد و ارتدادی است که هرچه بیشتر برود، فاصلۀ جامعه را از حقیقت ایمان بیشتر میکند، چنانچه در صدر اسلام بخوبی قابل رویت است.
فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ
اما نتیجۀ این ارتداد عقبگردانه چیست؟ زیانباری در دنیا و آخرت است. این نوعی انقلاب است، اما زیانکارانه! که مومنان و جامعۀ ایمانی سرمایههای مادی و معنوی خود را در دنیا و آخرت از دست میدهد و در دنیا دچار (۱) گمراهی و (۲) رویبرگردانی از راه خدا و سعادت و (۳) گرفتارشدن به ذلت و زبونی تحت الحمایگی کافران و در آخرت به دوری از خدا و عذاب الهی گرفتار میآیند. قران دربارۀ مومنانی که در امتحانهای سخت، دچار سستی و کاهلی میشوند و ایمان فقط بر زبان آنهاست نه دل قلب آنها میفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِین» [حج: ۱۱]
توجه به این مطلب هم باشد، که انقلاب تحول سریع است، چنانچه سحرۀ فرعون تحول درونی و سریع به خدا داشتند که از آن به انقلاب تعبیر فرمود: «وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون» [زخرف: ۱۴] اینجا که انقلاب یعنی تحول سریع به زیانکاری است.
تذکر:
کسانی که مورد خطاب قرآن در این آیه هستند، مرتدد به عنوان فقهی نیست که احکام ارتداد دربارهشان صادر شود. همچنین منافق هم نیستند. زیرا منافق عالماً عامداً از ابتدا یا به مرور زمان و با قصد قبلی ظاهرش مسلمان است یا باطنش کافر. خود نفاق هم در یک تقسیمبندی کلی دو قسم است: نفاق از روی ترس و نفاق به دلیل طمع که نفاق دوم بهمراتب برای اسلام خطرناکتر است، زیرا از برای نفوذ برنامهریزی کرده است. البته نفاق هم مراتب دارد. اما مخاطبان آیۀ شریفه مسلمانانی هستند که در عین حالی که مسلمانند، صار منقلبین خاسرین و یردون علی أعقابهم. و یک دسته هم نیستند. جامع آنان این است که سستی و ضعف و تطمع آنان را وادار میکند که از کافران تبعیت کنند؛ و دستههای مختلف انسانی را تشکیل میدهند: گروه عقل خود را بر کلام خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برتری دادند. یعنی در عین حالی که میدانند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نصب فرموده است، اما با خودشان میگویند: فرمودند، اما ما فکر میکنیم… گروه دیگر نگران منافع مادی خود هستند و اصلاً به عاقبت کار خود فکر نمیکنند. گروهی میخواهند هم دنیا را داشته باشند و هم آخرت را و نمیدانند که این شدنی نیست. گروهی میگویند: کاری که شده است و الان کاری از دست ما ساخته نیست. خلاصه باید این گروهها را از حیث جامعهشناختی دستهبندی کنیم.
آیۀ ۱۵۰
بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ
ترجمه
بلکه تنها خدا مولا و سرپرست شماست، و او بهترین یاریدهندگان است.
تفسیر
قرآن که کتاب هدایت جامع است، پس از نهی و تهدید شدیدی که در آیۀ پیشین فرمود، در این آیه، امری اثباتی را بیان میکند که سعادت و خیر شما مومنان، تنها در این است که بدانید که خدا مولای شماست، و او بهترین یاور است که میتواند دنیا و آخرت شما را به نحو احسن تأمین فرماید.
بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ
«بل اضرابیه» است، یعنی آنچه در آیۀ پیش آمده بود، تصحیح میکند که رفتار درست آن نیست که از کافران تبعیت کنید، بلکه آن است که خود را تحت ولایت خدا قرار دهید. زیرا مولای شما فقط خداست. بنابراین «بل» مفید حصر است. شما مومنان هیچ مولایی جز الله ندارید و فقط خداوند سبحان مولای شماست، بنابراین ضرورت دارد که از هیچ کس جز خدا خدا پیروی نکنید تا سعادت دنیا و آخرت شما تأمین شود و نه تنها گرفتار فتنهها و کیدهای کافران نشوید، بلکه بتوانید حقیقت توحید و معنویت و عدالت را در جامعۀ بشری پیاده کنید.
اما به جای اینکه بفرماید، خداوند «ولی شماست» فرمود: «الله مولاکم» ظهور ولایت فقط در خداوند متعال است و جز در خداوند ولایت ظهور و حقیقتی ندارد، بنابراین در زندگی فردی و اجتماعی خود جز به خدا پناه نبرید و جز از او تبعیت و پیروی نکنید. و این امر را با جملۀ «وَ هو خیر الناصرین» تأکید فرمود. زیرا
وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ
خداوند است که توان دارد که شما را یاری کند و شما را در برنامۀ زندگیتان به اهداف و آرمانهایتان برساند. بنابراین اگر میخواهیم زبون و ذلیل و خوار و زیانکار نشویم، و در دنیا و آخرت سعادتمند شویم، تنها باید دل به یاری خدواند خوش کنید که هیچ چیز و هیچ کس را یارای آن نیست که او را مغلوب خود کند. خداوند خیر الناصرین است که قدرت او نامحدود است و به یاری هرکس بیاید، او یقیناً پیروز است. بنابراین، اگرچه در نگاه اولیه دیگران هم یاریکننده و ناصر هستند، اما آنان یا از جنود خداوند هستند که مظهر و تجلی نصرت خدایند، چون فرشتگان و پیامبر خدا و ائمۀ اطهار و مومنان سپاه اسلام. یا اصلاً یاور نیستند و بهدورغ و فریب خود را یاور جا میزنند. پس تنها خداوند مولای حقیقی و یاور حقیقی است: «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِیر» [انفال: ۴۰] «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیم» [آلعمران: ۱۲۶] بنابراین مومنان بدانید که کافران و هرچه و هرکس که غیرخداست و به خود دعوت میکند، مولا و سرپرست و دوست و یاور شما نیستند، بلکه تنها خداست که سرپرست شماست و او بهترین یاور است که هیچ یاوری جز او نیست.
آیۀ ۱۵۱
سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ
مفردات
سنقلی
اصل آن «اللقاء» به معنای روبروشدن با چیزی و باهم مصادفشدن است. این امر یا حسی است یا عقلی. [مفردات: ۷۴۵] همچنین هم مادی است و هم معنوی. اما «القاء» [مصدر باب افعال] به معنای روبروکردن است و آن را به صورت متکلم مع الغیر و با نون تأکید بیان فرمود تا نشان دهد که هراسافکندن در دل کافران که آنان را با وحشت روبرو میکند، کار خداست که با قدرت آن را انجام میدهد.
الرعب
حالت ترس شدید است که دل انسان را پاره میکند. [مفردات: ۳۵۶] یعنی ترس چنان بر دل او چیره شده است که بهطور کامل امنیت و آسایش از او گرفته شده است که دیگر نمیتواند کار خود را بههمانگونه که برنامه ریخته بود، انجام بدهد. [التحقیق: ۴/۱۵۷ ـ ۱۵۸]
ترجمه
به زودى دل آنان را که کفر ورزیدند، با هراسی روبرو میکنیم که بر قلب آنان احاطه دارد، بدان سبب که چیزهایی را با خدا شریک قرار دادند، که خدا هیچ دلیلی بر آن فرو نفرستاده است. و جایگاه آنان آتش است که بدجایی است سقوطگاه ستمکاران.
تفسیر
یکی از تجلیات ولایت و نصرت خداوند را بیان میفرماید که خداوند در دل کافران وحشت میاندازد، همانگونه که در جریان جنگ بدر در دل آنها ترس انداخت و در حالی که آنان از جهت عِده و عُده چندین برابر مسلمانان بودند و تجهیزات نظامی آنان هم کامل بود و مسلمانان هیچ سلاحی نداشتند، آنان چنان هراسناک شدند که آن شکست سخت را خوردند.
در جنگ احد هم در حالی که مسلمانان فرار کرده بودند، و مدینه هم بیدفاع بود، آنان از وحشتی که در دلشان بود، مسلمانان را تعقیب نکردند و به مکه باز گشتند. این سنت الهی است که مشرکان را که در شرک فرو رفتهاند، در هراس بیفکند و در نهایت هم جایگاه آنان دوزخ است که بدجایگاهی برای ستمکاران است که در آن سقوط میکنند.
سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ
ما چنان در دلهای آنان که کفر ورزیدند، وحشت را چیره میکنیم، و چنان وحشت را در دلهای آنان سلطنت و قوت میبخشیم که هرچه هدف در ذهنشان بود و هر نقشهای که کشیده بودند، از ذهنشان رفت و نتوانستند پیاده کنند.
بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً
دلیل این ترس و وحشت شدید، چیزی نیست، مگر شرک آنان که بر آن هیچ دلیلی ندارند. انسانی که برای اعتقادات و باورها و برنامهها و کارهای خود، دلیل و برهان درست و مستحکم نداشته باشد، همواره در مواجهه با حق دچار ترس و وحشت میشود. شرک هم مصداق اکمل بیبرهان و بیدلیلبودن است: «ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطان» [یوسف: ۴۰] بلکه نامهایی بدون معنی و پشتوانۀ عقلی و دینی است. بلکه تنها ایمان است که موجب میشود که انسان ترس نداشته باشد و سستی هم نکند: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین» [آلعمران: ۱۳۱]
دلیل این امر آن است که انسان مومن در پناهگاه توحید سنگر گرفته است و تکیهگاهی مطمئن و مستحکم دارد که هیچ خللی در آن نیست، اما انسان مشرک، برخلاف مومن هیچ تکیهگاه و پناهگاهی ندارد و با هر بادی به طرفی کشیده میشود. به این دلیل همواره قلبش پر از وحشت است و وحشت بر دل او احاطه دارد. قرآن میفرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» [رعد: ۲۸] یاد خداست که اطمینان قلبی میآورد. اما قلبی در آن خدا نباشد، ثبات و اطمینانی ندارد، به این دلیل همواره در وحشت است. زیرا سلطان و تکیهگاه ندارد. بنابراین اگر بر این قلبی که هیچ تکیهگاه و سلطانی ندارد، از جانب خدای سبحان وحشتی بر آن چیره شود، دیگر برطرف کردن آن امکان ندارد. قران دلیل اطمینان مومن آرامش و استحکام او و عدم اطمینان و ترس مشرکان و کافران را چنین تبین میفرماید: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى لَه» [محمد: ۱۱]
وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ
اما نتیجۀ اخروی مشرکان سختتر است. زیرا جایگاه آنان آتش است. این کنایۀ سنگینی است. زیرا منظور از مأوی، جایگاه استراحت و استقرار است، اما مشرکان با اعمال خود، برای خود جایی را تدارک میبینند که در سیر استکمالی و تنزلی خود به آن میرسند که آن آتش است. بنابراین آنان که حقیقت وجودیشان ستمکاری است، و بد جایی سقوط میکنند. کسی که خود را از جایگاه انسانی تنزل داد، این سیر نزولی اوست که در قیامت ظهور پیدا میکند.
حضرت امام در بیانی میفرمایند:
«کسانى که کسب رذایل کردهاند، دوزخِ تجرّدىِ کامل، زودتر نصیبشان مىشود، و در دوزخ برزخى، زیاد معطّلى ندارند. و به همین جهت است که آن مرد گفت: «از نردبان که افتادم به جهنّم سقوط کردم»[۲]
[۱] منظور از «الناس» توجه به مردم مدینه آن زمان دارد که سخنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را شنیده بودند و بیشتر آنان در واقعۀ غدیر حضور داشتند و در جریان سقیفه حضرت امیرالمومنین علیه السلام به همراه حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام به نزد آنان رفتند، و چهل تن آنان آمادگی خود را برای دفاع اعلام کردند، اما از میان آنان ۳ یا ۴ نفر بیشتر نیامدند.
[۲] امام خمینی، ۳/۷۳
12
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیده ۴۲
آیات ۱۴۲ ـ ۱۴۵
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (۱۴۳) وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (۱۴۴) وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ (۱۴۵)
آیۀ ۱۴۲
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ
سنت امتحان و جزاء
سنت امتحان و جزاء از سنتهای قطعی الهی در روی زمین است که انسانها به ویژه مومنان تا زنده هستند، در میان آن دو پیچیده شدهاند. بنابراین نباید، هیچگاه خود را از آن تهی ببینند. آری مومنان نباید بپندارند که خداوند متعال دولت و مکنت و برتری و بهشت را برای آنان نوشته است و آنان آزمایش نمیشوند و بدون اینکه استحقاق برتری و ایمان پیدا کنند، به بهشت میروند. بلکه باید بدانند که آنان همواره در میان امتحان و جزاء در حرکت هستند و آزمونهای سخت در پیش دارند. خداوند ما را به بوتههای سخت امتحان میگذارد، آنگاه با اختیار خود و عمل اختیاری خود، یا از امتحان سربلند بیرون میآییم یا در آزمون مردود میشود. نتیجۀ عمل اختیاری ما در برابر امتحان؛ همان جزایی الهی است که در دنیا برتری و در اخرت بهشت است یا ذلت و خواری دنیویی و اخروی است.
چند روایت در موضوع
روایات دربارۀ آزمون و امتحان و جزای آن زیاد است، به ویژه در عصر غیبت که زمان ما که حکایت از امتحانهای سخت دارد
قَالَ أَبُو الْحَسَنِ [امام باقر] علیه السلام: أَمَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّى تُمَیَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا وَ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَرُ. ثُمَّ تَلَا «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِین» [بحارالانوار: ۵۲/۱۱۳]
آنچه شما چشمان خود را به سویش میدارید و منتظر و چشم به راه آن هستید، واقع نخواهد شد تا اینکه جدا و پاکسازی شوید و تا اینکه نماند از شما مگر هر چه کمتر و کمتر.
خیلی کم از کسانی که ادعا دارند، باقی میمانند: «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور» [سبأ: ۳۴] توضیح بیشتر را در روایت دیگر بخوانیم:
«أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَرُ. قُلْتُ: وَ مَا الْأَنْدَرُ؟ قَالَ الْبَیْدَرُ؛ وَ هُوَ أَنْ یَدْخُلَ الرَّجُلُ قُبَّهَ الطَّعَامِ یُطَیِّنُ عَلَیْهِ ثُمَّ یُخْرِجُهُ وَ قَدْ تَأَکَّلَ بَعْضُهُ فَلَا یَزَالُ یُنَقِّیهِ ثُمَّ یُکِنُّ عَلَیْهِ یُخْرِجُهُ حَتَّى یَفْعَلَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى یَبْقَى مَا لَا یَضُرُّهُ شَیْءٌ.» [بحارالانوار: ۵/۲۱۶]
[بیدر؛ موضعی است برای خرمنکردن گندم آماده میشود.]
امام صادق علیه السلام با تأکید و قسم به خدا میفرمایند: به خدا قسم شما را با آزمونهای متعدد خالص میکنند، (تا کافر از مومن جدا شود،) به خدا قسم (مومن حقیقی از مومن دورغین) را جدا میکند، به خدا قسم شما را غربال میکند، (و مومنان حقیقی را در سختی میگذارد تا خالصان ناب مشخص شود) تا اینکه کسی از شما باقی نماند، مگر (اندر) اندکترین شمار. پرسیدند: اندر چیست؟ فرمود: گندم خرمن شده! و آن انسانی است که در جایگاه غذایی وارد شود که آنجا را گِل فراگرفته باشد، او گِلها را خارج کند، و کمی از غذا بخورد، اما همواره مجبور باشد که آن مکان و طعام را پاکیزه کند، و گِلها را خارج کند و این کار را سه مرتبه انجام دهد تا در آن غذا چیزی که موجب ضرر او باشد، باقی نمانده باشد. (یعنی غذا از هر ناپاکی خالص و پاک شود.)
یعنی مومنان سه مرحله دارند: مرحلۀ اول مومن از غیرمومن جدا میشود، این امتحان تمحیص است، مرحلۀ دوم مومن خالص از غیرخالص تمییز و بازشناسی میشود، که امتحان تمییز است و مرحلۀ سوم مومنان خالص در آزمونهای سختی قرار میگیرند تا غربال شوند و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمودند:
«الناس کلهم هلکى إلا العالمین، و العالمون کلهم هلکى إلا العاملین و العاملون کلهم هلکى إلا المخلصین و المخلصون على خطر عظیم» [روضۀ المتقین فی شرح من لا بحضره الفقیه: ۱۲/۱۴۶]
«مردم همگی هلاک میشوند، مگر دانشمندان؛ دانشمندان همگی هلاک میشوند، مگر عملکنندگان؛ عملکنندگان همگی هلاک میشوند مگر مخلصان، مخلصان در خطری بزرگ هستند.»
روایت میفرمایند: جهاد با نفس بسیار سخت است و آزمونها و امتحانهای فراوانی انسان باید طی کند، و او باید در این آزمونهای تدریجی خود را پاک کند تا در درون او هیچ چیز از نفسانیت نماند و به طور کامل خالص شود. بنابراین امتحانها از این دست هستند، بلکه ما امتحانهای متعدد به مسائل و امور مختلف و متنوعی در پیش داریم که عمل ما تعیین میکند که چه جزایی در انتظار ماست.
به ویژه عصر غیبت است که امتحانها سختتر میشود و روایات ما در عصر غیبت تأکید دارند که عصر غیبت دوران آسایش و راحتطلبی نیست، یعنی دوران آزمایشهای سخت است. و مسلمانان بشدت امتحان میشوند و در فشارهای سنگین قرار میگیرند، در کورههای سهمگین انداخته میشوند تا ناپاکان و ناخالصان جدا شوند، و پاکان، به درجۀ خلوصِ پاکی بزند و دیگر هیچ ناخالصی در وجود آنان نباشد.
امام صادق سلام الله علیه:
«وَ اللَّهِ لَتُکْسَرُنَ تَکَسُّرَ الزُّجَاجِ وَ إِنَّ الزُّجَاجَ لَیُعَادُ فَیَعُودُ کَمَا کَانَ وَ اللَّهِ لَتُکْسَرُنَ تَکَسُّرَ الْفَخَّارِ فَإِنَّ الْفَخَّارَ لَیَتَکَسَّرُ فَلَا یَعُودُ کَمَا کَانَ وَ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ وَ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَقَلُّ ـ وَ صَعَّرَ کَفَّه» [الغیبۀ: ۲۰۷]
به خدا قسم مانند شکستن شیشه شکسته میشوید، شیشه امکان بازسازی دارد، که همانگونه که بوده است بگردد. و به خدا قسم شما مانند کوزهها شکسته میشوید، کوزه همانگونه که بودند، برنمیگردند به خدا قسم شما غربال میشوید، به خدا قسم شما از همدیگر جدا میشوید، به خدا قسم شما خالص میشوید تا اینکه از شما مگر تعداد کمی نماند و آنگاه امام دستشان را به سمت جمعیت بالا برند.
در نهج البلاغه هم از امیرالمومنین علیه السلام در ضمن آیۀ دوم سورۀ مبارکۀ عنکبوت «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون» و وصف فتنههای زمان خودشان وارد شده است:
الإمامُ علیٌّ علیه السلام… فقلتُ : یا رسولَ اللّه!ِ ما هذهِ الفِتنَهُ التی أخبَرَکَ اللّه ُ تعالى بِها ؟ فقالَ : یا علیُّ ، إنّ اُمَّتِی سَیُفتَنُونَ مِن بَعدی…یا علیُّ ، إنَّ القَومَ سَیُفتَنُونَ بأموالِهِم، و یَمُنُّون بِدِینِهِم على رَبِّهِم، و یَتَمَنَّونَ رَحمَتَهُ، و یَأمَنونَ سَطوَتَهُ، و یَستَحِلُّونَ حَرامَهُ بالشُّبُهاتِ الکاذِبَهِ، و الأهواءِ الساهِیَهِ، فَیَستَحِلُّونَ الخَمرَ بالنَّبیذِ، و السُّحتَ بالهَدیَّهِ، و الرِّبا بالبَیعِ . قلتُ: یا رسولَ اللّه !ِ فَبِأیِّ المَنازِلِ اُنزِلُهُم عندَ ذلکَ؟ أ بِمَنزِلَهِ رِدَّهٍ، أم بِمَنزِلَهِ فِتنَهٍ؟ فقالَ : بِمَنزِلَهِ فِتنَهٍ . [نهج البلاغۀ: ۲۲۰]
امام على علیه السلام… گفتم: اى پیامبر خدا! این چه فتنهاى است که خداوند بزرگ شما را از آن خبر داده است؟ پیامبر فرمود : اى على! زودا که امّتم بعد از من آزموده شوند…اى على! بزودى مسلمانان با اموال خود آزموده مىشوند و به خاطر دینشان بر خدا منّت مىنهند و آرزوى رحمت او را مىکنند و خود را از خشم او در امان مىدانند و با شبهههاى دروغین و خواهشهاى نفسانىِ غفلتزا، حرام او را حلال مىگردانند. مثلاً شراب را به نام آب انگور یا آب خرما، و رشوه را به نام هدیه و ربا را به نام بیع و معامله روا مىشمارند! عرض کردم: اى پیامبر خدا! در این هنگام آنها را در چه جایگاهى قرار دهم؟ آیا در جایگاه ارتداد یا در جایگاه فتنه و آزمایش؟ فرمود: در جایگاه فتنه و آزمایش.
آیۀ ۱۴۳
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
ترجمه
و شما پیش از آنکه با مرگ روبرو شوید، آرزوى آن را داشتید، اما آن را که دیدید، تنها در آن مینگرید.
تفسیر
ادامۀ آیۀ پیشین است که رسیدن به اهداف الهی و تحقق دین خدا و رسیدن به سعادت و کمال به صرف آرزو نیست، بلکه شما آزمون میشوید تا صادق از کاذب و خالص از ناخالص جدا شوند. به این دلیل مسلمانانی را که در مشکلات به ویژه جمگ مقاومت ندارند، نکوهش میفرماید که شما پیش از جنگ احد آرزوی شهادت داشتید، اما همینکه آن را دیدند، ترسیدند و آن را فقط نگریستند، و فرار کردید و تن به خطر ندادید. بنابراین صرف آرزو به کار شما نمیآید، بلکه ایمان مستحکم میخواهد تا بتوانید اهداف دین خدا را تحقق بخشید.
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ
جو جامعۀ اسلامی بهگونهای است که مسلمانان شهادت را آرزوی خود میدانند، اما چه بسیار از آرزوها از بنیان هوسی خام است و مبنای ایمانی و عقلانی ندارد. به این دلیل است که تا امتحان جدی چون جنگ احد پیش نیامده است، و مرگ را ملاقات نکردهاند، آرزوی مرگ میکنند.
فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
اما همینکه آن را میبینند، و آن را از نزدیک روبت میکنند، و میفهمند که خطر جدی است، یعنی نشانههای کشتهشدن هویدا میشود، سستایمانی آنان روشن میشود.
وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
این در حالی است که شما صرفاً تماشاگر صحنه هستید، و هیچ اقدامی نمیکنید. بنابراین آیۀ شریفه عتاب و توبیخ شدید است به مسلمانان که مدعی هستند اما در عمل هیچکاری نمیکنند. بلکه از صحنه فرار میکنند و آرزوها را فراموش میکنند.
حکمت امتحان
همۀ ما تا امتحان نشدهاید، ادعاها و آروزها داریم که امتحان و آزمون نشان میدهد که کدام ادعا درست و برآمده از ایمان و عقل است و کدام ادعا، صرف آرزو و پندار دورغین است. بنابراین کمال انسان به ایمان و عمل صالح است که با اختیار و ارادۀ آنان عجین است و خدا هم برای سنجش ایمان و عمل صالح و اخلاص ما، بیقین ما را امتحان میفرماید. بدینسان حوادث و پدیدههای اجتماعی و همچنین گرفتاریها و مشکلات و نعمتهای فردی و اجتماعی همگی بر آن است که انسان استعداد خود را فعلیت بخشد، و آنچه در نهان خود دارد؛ به ظهور برساند، تا انسان به کمال نهایی خود برسد، و این کمال یا سعادت و روح و ریحان است، یا شقاوت و عذاب الهی؛ بنابراین کار جهان و انسان و جهان انسانی با آرزو و تمنی درست میشود. امتحان هم به همین معنی است، زیرا امتحان یعنی شخص را در موقعیتی قرار دهند، و اجازۀ تصرف در امری را به او بدهند، تا معلوم شود که آیا وی صلاحیت دارد یا فاقد صلاحیت است. خداوند دنیا را برای ما انسانها جایگاه امتحان و آزمون قرار داده است و از سوی دیگر استعداد کمال و سعادت را هم به ما داده است، و دین را هم برای ما معین کرده است که نقشۀ راه است برای تحقق اهداف اسلامی. حالا ما هستیم و عمل اختیاری ما تا ما با عمل اختیاری و ارادی خود، باطن و حقیقت کار خود را ظاهر کنیم. بنابراین امتحانکننده و آزمایشگر خداست و آزمایششونده ما انسانها و ابزار آزمون هم حوادث روزگار است و هم ادیان الهی که راه و مقصد را به انسانها نشان داده است. و خداوند متعال رب است یعنی صاحب اختیار ماست که تربیت و پرورش ما به دست اوست. و یکی از ابزار تربیت و پرورش او امتحانها و آزمونهایی است که ما را میفرماید تا حقیقت وجود ما به ظهور برسد و به مقام قرب الهی برسیم، و ما اگر در مسیر امتحان صادق باشیم، این هدف تأمین میشود، وگرنه حال بد ما ظاهر میشود که عاقبت آن سوء است: «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى» [روم: ۱۰] «سپس عاقبت کسانی که بدی کردند، بدی بود.» و این امتحان سنت الهی است که همۀ انسانها را شامل میشود و استثنا هم ندارد: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» [مومنون: ۱۱۵] بنابراین حکمت امتحان آن است که انسانها به امور و حوادث مختلف آزمون شوند، تا استعداد آنان به فعلیت رسد و کمال و سعادت و نقص و شقاوت آنان روشن و معلوم گردد و مومن از غیر مومن تمیز داده شود و این همان معنای «وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا» است، وقتی مومن از کافر جدا شد، زمینه برای نابودی و محو تدریجی کفر و نفاق آماده میشود و این معنای «وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ» است و زمین تنها مختص مومنانی شود که اخلاص در اندیشه و ایمان و عمل خود دارند: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِین» [قصص: ۵] «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون» [انبیاء: ۱۰۵]
آیۀ ۱۴۴
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ
مفردات
خلت
به معنای گذشت و سپریشدن زمان است. [مفردات: ۶۳۶]
ترجمه
و محمد جز پیامبرى نیست، که پیش از او پیامبرانى آمدند و گذشتند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به گذشته بازمیگردید؟ و هر کس بعقب برگردد زیانى بخدا نمىرساند و بزودى خدا به سپاسگزاران پاداش میدهد.
تفسیر
آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین و توبیخ کسانی است که در جنگ احد از آزمون سربلند بیرون نیامدند و با شایعۀ کشتهشدن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هزیمت کردند و بیانگر اصلی مهم از اصول اجتماعی است. اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا برود یا به شهادت برسد، شما از دین برمیگردید؟ این توبیخ بیان این اصل است که شخصیتها هرچند در مقام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشند، در مسیر تحقق اهداف الهی بر روی زمین، نقش عمدهای ندارند تا با مرگ یا شهادت آنان در ایمان و یقین و عزم و ارادۀ مومنان خللی وارد شود، زیرا مومنان فقط به خدا ایمان دارند و فقط برای خدا کار میکنند. و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم پیامبری چون پیامبران گذشته هستند، که زمانی آمدند و زمان آنان سپری شد و از این دنیا رفتند، بنابراین اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم از دنیا بروند یا به شهادت برسند، نباید مسلمانان به عقب برگردند و مرتد شوند. زیرا پیامبر هم بشری است و همانند همۀ انسانها دوران زندگی او محدود است و مرگ وی نباید منجر به انحراف در دین و زوال اسلام شود. اما اگر کسانی مرتد شوند و به گذشتۀ جاهلی خود برگردند، به خدا زیانی نمیرساند. و کسانی که ثابتقدم میمانند، آنان در منطق آیه شاکر هستند، و جزا و پاداش آنان را خدا میدهد.
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ
بیان اصل مهم اجتماعی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، پیامبری از پیامبران خداست که پیش از ایشان هم پیامبرانی آمدهاند و مدت آنان به سر آمد و سپری شد و از دنیا به سرای باقی رفتند. و این سرنوشت همۀ انسانهاست: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُون» [زمر: ۳۰] و این سنت قطعی الهی است که «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُون» [عنکبوت: ۵۷]
أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ
آیا اگر بمیرد یا به شهادت برسد… «موت» به معنای مرگ یعنی بیرونآمدن جان از بدن است و قتل به معنای مرگ است به سبب امری غیرطبیعی؛ حال عمدی باشد یا شبهعمد؛ شهادت باشد یا غیرشهادت. زبان آیه توبیخ است، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود…
انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ
انقلاب به عقب یعنی حرکت قهقهرائی دارید؟ به گذشته و حال اول خود برمیگردید؟ یعنی شما تصور کردهاید که دین خدا قائم به فرد خاصی حتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که تا او زنده هست، شما مومن و متدین باشید و همانکه از دنیا به صورت برود، بنیان دین هم برداشته شود و شما مرتد شوید و از دین برگردید و به حال جاهلی خود بازگردید؟ توبیخ در این آیه موج میزند؛ اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا بروند، خدای او که زنده است، پس چرا پسگرد؟
نمونۀ این افراد، کسانی هستند که در جنگ احد، وقتی شایعۀ شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیچید، پشت به جبهه کردند و فرار نمودند. اما آنان فقط از جبهه فرار نکردند، بلکه در آن حال از اسلام بازگشتند. یعنی صحنه چنان برآنان گران آمده بود که ایمان را به کناری زدند و به کفر سابق بازگشتند.
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً
کسانی که با مرگ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم یا ولی خدا و رهبر دینی از دین و نظام دینی برمیگردند؛ و مرتد میشوند یا دچار انحرافات فکری و مالی و امثال آن میشوند، آنان دنیاطلبانی هستند که دین را هم برای منافع مادی خود میخواهند، و مرگ رهبر الهی آزمونی است که حقیقت ایمان آنان را نشان میدهد که آنان دین را وسیلۀ دنیای خود قرار دادهاند، به این دلیل هرکس به گذشته و جاهلیت برگردد، هیچ ضرری به خدا و دین خدا نمیزنند.
وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ
و خدا بزودی شاکران را پاداش میدهد، پس از توبیخ نسبت به کسانی که انقلاب قهقرایی پیدا کردند، و مرتد شدند، شاکران را میستاید. معلوم میشود که شاکران نه تنها انقلاب قهقهرائی نداشتند، بلکه در امتحان الهی شکرگزار بودند. اما حقیقت شکر، اظهار نعمت الهی است، یعنی نشان میدهند که در دین خدا که نعمت بزرگ الهی است، ثابتقدم هستند و کوتاه نمیآیند. مرحوم علامه طباطبائی میفرمایند: منظور از شاکران؛ مخلَصان هستند که هنگام خطر تا آخر میایستند و هرگز عقبنشینی نمیکنند و هرگز مغلوب شیطان نمیشوند. قران هم میفرماید: شیطان تصریح میکند که من همۀ انسانها را گمراه میکند، مگر بندگان مخلَص را: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین» [حجر: ۳۹ ـ ۴۰] و در جای دیگر هم میگوید که من همۀ انسانها را اغواء و گمراه میکنم و به حدی که اکثر آنان را شاکر نمییابی: «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیم ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِین» [اعراف: ۱۶ ـ ۱۷] بنابراین شاکرین همان مخلَصان هستند که از آلودگیهای شیطان آزاد هستند. [المیزان: ۴/۳۸ ـ ۴۰]
بحث تاریخی
آیه در ضمن جنگ احد نازل شده است و از آیه بخوبی روشن میشود که مسلمانان در جنگ احد تصور کردند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به شهادت رسیده است، و به این گمان فرار کردند. ابنهشام هم در تاریخ خود، سیرۀ ابنهشام (ج: ۳؛ ص: ۳۰) نقل میکند که در جنگ احد «انس بن نضر» رضوان الله تعالی علیه عموی انس بن مالک، عمر بن خطاب و طلحه بن عبید اللَّه و جمعى از مهاجرین و انصار را میبیند که دست از جنگ کشیدهاند، میپرسد: به چه دلیل ایستادهاید؟ گفتند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم کشته شده است. او گفت: زندگی پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را برای چه میخواهید؟ شما هم به همان راهی بروید که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته است. و آنقدر شمشیر زد تا کشته شد.» [المیزان؛ ۴: ۳۸]
کما فی ما رواه ابن هشام فی السیره-: أن أنس بن النضر- عم أنس بن مالک- انتهى إلى عمر بن الخطاب و طلحه بن عبید الله فی رجال من المهاجرین و الأنصار- و قد ألقوا بأیدیهم- فقال: ما یحبسکم؟ قالوا: قتل رسول الله قال: فما ذا تصنعون بالحیاه بعده؟ فموتوا على ما مات علیه رسول الله، ثم استقبل القوم فقاتل حتى قتل.»
این معنای بازگشت به عقب است که در آیه آمده است، برخی از مسلمانان که ایمان مستحکمی نداشتند، در جریان جنگ احد، با شایعۀ شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست از جنگ کشیدند و فرار کردند، و از دین خدا دست برداشتند، قرآن هم آنان را توبیخ میکند که جهان و امور آن فقط در اختیار خداست و دین هم از جانب خداست، و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم نه در عالم کارهای است و نه در دین. بنابراین شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نباید موجب شود که شما به عقب برگردید و مرتد شوید. و دین و ایمان شما نباید، وابسته به زندگی و حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد.
و این درسی است که قران به ما میدهد که ما باید در جهت دین خدا کار کنیم، و وابسته به شخصیتها نباشیم حتی اگر آن شخصیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد. و این امر تنها با ایمان کامل و مستحکم ممکن است.
آیۀ ۱۴۵
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ
ترجمه
و هیچ کسی جز به اجازۀ خدا نمىمیرد که کتابی معین برای اوست. و هر که پاداش دنیا بخواهد، از آن به او بدهیم، و آنکه پاداش آخرت را بجوید، از آنش به او بدهیم. و ما بزودی پاداش سپاسگزاران را میدهیم.
تفسیر
پس از بیان اینکه جنگ و هرچه سختی که در راه خدا پیش بیاید، امتحان خداست که در آن شاکران که نعمت خدا را قدر میدانند، و برای تحقق دین خدا از هیچ فداکاری کوتاه نمیآیند از سستایمانان مشخص میشوند و سستایمانان از این آزمون سرافکنده میشوند و انقلاب قهقهرایی دارند، اصلی کلی دیگری را بیان میکند که مرگ و زندگی دست خداست، و در خدمت دینخدابودن موجب نمیشود که در مرگ شما تعجیل شود، و فرار از مسئولیت هم موجب نمیشود که در مرگ شما تأخیر بیافتد. اما مردم دو دسته هستند: گروهی ثواب و پاداش دنیا را میخواهند، یعنی دنیاطلب و دنیادار هستند، خدا از دنیا بهرهای به آنان میدهد و آنان را بینصیب نمیگذارد و کسانی که آخرت را میجویند و به دنبال پاداش اخروی هستند، و کارهای آنان به اهداف اخروی است، خداوند به آنان پاداش میدهد، اما پاداش و جزای شاکران را خدا خود میدهد که به محاسبۀ انسانها نمیآید.
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ
بیان اصلی کلی که مرگ انسانها به اذن خداست و تا خدا زمان آن را اراده نکرده است، فرانمیرسد. بنابراین نه فرار جنگ و مسئولیتهای الهی موجب میشود که عمر طولانی شود و نه قبول مسئولیت و شرکت در جهاد موجب میشود که زندگی کوتاهتر از حدی شود که خدا مقرر فرموده است. انسان در مرگ و زمان آن اختیار و ارادهای ندارد.
کِتاباً مُؤَجَّلاً
مرگ سرنوشتی معین و نوشتهشده از جانب خدای سبحان است. منظور از «کتاب موجل» مدت زمانی معینی است که هر شخص حق حیات دارد. [تسنیم: ۱۵/۶۸۸] بنابراین هر انسانی زمانی معین برای زندگی دارد که آن نه تأخیر میشود و نه تقدیم میگردد: « فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُون» [نحل: ۶۱] «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها» [منافقون: ۱۱]
وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها
اما مردم در دنیا دو دسته هستند: گروهی دنیاطلب هستند و همه چیز و همه کس و حتی دین را هم برای دنیای خود میخواهند، ارادۀ آنان صرفاً به سمت دنیاست، و هیچ توجهای به آخرت خود ندارند و بین متاع دنیا و اهداف اخروی؛ دنیا را انتخاب میکنند، خداوند هم از دنیا به آنان چیزکی میدهد. خود بهرۀ دنیا اندک و ناچیز است: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ» [نساء: ۷۷] و به آنان هم از این بهرۀ ناچیز؛ اندکی ـ به اندازهای که خدا اراده فرماید ـ داده میشود، اما آنانا از آخرت هیچ بهرهای ندارند: «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَهَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً» [اسراء: ۱۸] «هرکس خواهان [دنیاى] زودگذر است، به زودى هر که را خواهیم [نصیبى] از آن مىدهیم، آن گاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد، براى او مقرر مىداریم»
وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْها
اما آنان که بین دنیا و آخرت، اهداف اخروی را دنبال میکنند: «الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى» [نساء: ۷۷] خداوند از آخرت به آنان به قدر همتشان میدهد. وقتی آخرت آمد، دنیا هم تأمین میشود: «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَهَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» [اسراء: ۱۹]
وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ
اما دستۀ سومی هم هستند که شاکران و مخلَصان هستند که پاداش آنان را خودِ خدا مشخص میکند، زیرا جز به خدا نیانشیدند و جز برای خدا کار نکردند، و نه تنها دنیا را نخواستند، بلکه آخرت و بهشت را هم طلب نکردند، بنابراین آنان را مقامی است که خداوند میداند و خود پاداش آنان را معین میفرماید. توجه شود که در بخش پایانی آیه با تعبیر «سنجری» «ما به زودی پاداش میدهیم» یعنی تعبیر ضمیر متکلم مع الغیر نشان میدهد که پاداش شاکران دست خداست و برای ما قابل تصور نیست.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
11
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیده ۴۱
سورۀ آلعمران آیات ۱۳۹ ـ ۱۴۲
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۳۹) إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (۱۴۰) وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ (۱۴۱) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ (۱۴۲)
آیۀ ۱۳۹
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
مفردات
لا تهنوا
وهن دلالت بر ضعف و ناتوانی دارد [مقاییس اللغۀ: ۶/۱۴۹] ناتوانی در کارها و در چیزها و بدن و مفاضل. [کتاب العین: ۴/۹۲] البته توجه شود که ضعف و ناتوانی معنای ضد قوت و توان دارد، اما وهن ـ اگر در خلق و بدن نباشد که بدن رو به سستی میرود، [مفردات: ۸۸۷] در عمل و اخلاق انسانی و از جانب انسان امری است که مربوط به عمل و کار و امر انسانی است که انسان سستی میکند و در کار و امری که بر عهده دارد، ضعیف ظاهر میشود. [فروق اللغۀ: ۱/۱۱۸]
لا تحزنوا
الحُزن و الحَزَن معنایی مقابل سرور و شادی دارد [مفردات: ۲۳۱؛ لسان العرب: ۱۳/۱۱۱] و آن حالت انقباضی است که در قلب ایجاد میشود، چنانچه سرور حالت انبساط قلب است. [التحقیق: ۲/۲۰۹] عرب زمین سفت و سخت را هم الارض الحَزن گویند. [کتاب العین: ۳/۱۶۰] بنابراین «و لا تحزنوا» یعنی غمگین و اندوهگین مباشید.
ترجمه
و سست نشوید و اندوهگین مباشید که شما برترید اگر مومن باشید.
تفسیر
پس از اینکه بیان فرمود که جهان انسانی برمبنای سنن الهی اداره میشود و هیچ امری بدون دلیل و علت نیست. و بیان فرمود که اگر تقوا داشته باشید، قران شما را به حق هدایت میکند و پند و موعظه است، مسلمانان و مومنان را از سستی و اندوه در راه تحقق اهداف اسلامی برحذر میدارد. مسلمانان دیدند که وقتی در جنگ احد سستی کردند، چگونه گرفتارآمدند، و این درس بزرگی برای آنان بود و برای مخاطبان قرآن هم درسی بزرگ است که شما نظر کنید، به مسلمانانی که این آیات در ضمن عمل آنان نازل شده است که سستی و اندوه دنیا را خوردند، چه برسر آنان آمد. بنابراین برای تحقق اهداف اسلامی نه سستی کنید و نه اندوه به خود راه دهید که اگر مومن باشید، شما برتر هستید و این بیان یکی از سنتهای الهی است که هرگاه مومنان بر مقتضای ایمان عمل کردند و سستی نکردند و ضعف به خرج ندادند و در این مسیر کوتاهی نکردند، و اندوه نخوردند، برتر خواهند بود. بنابراین نباید حوادث تلخ و ناگواری که در مسیر تحقق اهداف اسلامی پیش میآید، آنان را سست و ضعیف کند و اندوهگین نماید. شکست در جنگ احد نمونهای عینی است که مسلمانان را نباید سست کند و اندوهگین نماید، بلکه باید برای آنان درس عبرت و تجربهای گرانبها تلقی شود که اگر بر ایمان مستحکم باشند؛ خداوند آنان را بر دشمنان برتری میدهد.
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا
حوادث ناگوار و سختیها در راه تحقق اهداف الهی که طبیعی چنین راهی است، نباید مومنان را سست کند، بنابراین آیه خطاب به مومنان است که وقتی با حادثۀ تلخی چون شکست در جنگ احد مواجه شدید، به خود سستی و ضعف راه ندهید، و در عزم و ارادۀ شما در مسیر تحقق اهداف اسلامی خللی وارد نشود، و اندوهگین و غمگین هم نشویم، که تصور کنید که مشکلات و سختیها کمبودها، کشتهشدنها و زخمیشدنها و ضربات و شکستها راه شما را سد کرده است و نزدیک است که شما از هدف باز مانید.
وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
بلکه شما اگر مومن باشید، بر همۀ مشکلات و سختیها فائق میآیید و از همۀ دشمنان برتر هستید. اگر در جنگ احد مصیبت و صدمات جبران ناپذیر وارد شد، آن بود که شما بر مقتضای ایمان عمل نکردید، ایمان اقتضا میکند که مسلمانان از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تبعیت و پیروی تام داشته باشند:«فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُون» این ترجیحبند سخنان همۀ پیامبران خدا از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که تقوای خدا داشته باشید و از من پیروی کنید. [آلعمران: ۵۰؛ شعراء: ۱۰۸ و ۱۱۰ و ۱۲۶ و ۱۳۱ و ۱۴۴ و ۱۵۰ و ۱۶۳ و ۱۷۹؛ زخرف: ۶۳؛ نوح: ۳] بنابراین آیۀ شریفه پرده از سنت الهی برمیدارد که مسلمانان اگر به مقتضای ایمان عمل کنند، یعنی از حکم الهی و ولی خدا پیروی کنند، پیروز هستند و نباید به خود سستی و اندوه راه بدهند، و اگر در جایی هم شکست خوردند، به این دلیل است که ایمان را رعایت نکردند و باز هم نباید، سستی کنند و ضعف به خود راه بدهند و اندوهگین شوند، بلکه به ایمان برگردند، آنگاه برتری آنان جلوه خواهد کرد.
وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ
برتری را مشروط به ایمان کرد، تا به ما نشان دهد که ایمان تنها شرط برتری مسلمانان است، و البته ایمان همراه با استقامت و تقوا و پیروی و اطاعت جمعی از ولی خدا همراه و عجین است. بنابراین مسلمانان نباید در برابر هجمۀ دشمنان بترسند و به خود سستی و ضعف راه بدهند، چنانچه دربرابر وعدههای آنان نباید سست شوند، همچنین نباید از سختیها و صدمات و مشکلاتی که در راه است، اندوهگین شوند که این سنت خداست که رسیدن به نتیجۀ مطلوب به آسانی میسر نیست و برای رسیدن به آن باید تلاش و مجاهده کردند و سختیها و مشکلات و تنگناهای را هم تحمل نمود. بنابراین اگر مسلمانان بخواهند در دنیا به آقایی و برتری برسند، هیچ راهی ندارند، الا اینکه در راه خدا ثابتقدم باشند و همواره ایمان و ملزومات آن را رعایت کنند. اما هرگاه به مقتضای ایمان عمل نکنند، اندوه جان آنان را فرامیگیرد و در عمل هم سست میشوند و به این دلیل ضربه میخورند. بنابراین آیه هم تشویق است مومنان حقیقی را و هم بیم و اندرز است مومنان سستایمان را.
ان کنتم مومنین
آیۀ شریفه ملاک برتری را ایمان میداند، نه امور مادی که ما به عنوان ملاکهای برتری میشناسیم، اموری چون سلاح و قدرت نظامی و علمی و مالی و امثال آن که در دست کافران است، چنانچه امروزه در دست استکبار و و جنایتکاران غربی میبینیم، از نظر قرآن ملاک برتری نیستند. ما اگر مومن باشیم، یعنی ایمان در جان و عمل ما استمرار و تداوم داشته باشد، پیروزی و برتری ما حتمی است، قرآن میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض» [اعراف: ۹۶] گشایش برکت الهی از آسمان و زمین منوط به آن است که مردم جوامع ایمان و تقوا داشته باشند. و منظور از برکت هم رفاه عمومی، پیشرفت همهجانبۀ علمی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی، عدالت اجتماعی، امنیت، معنویت است. و این سنت الهی است که خداوند بر آن تأکید دارد: «وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِین» [روم: ۴۷]
آیۀ ۱۴۰
إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِین
مفردات
یمسسکم
المس به معنای دستکشیدن با دست بر چیزی است. [مقاییس اللغۀ: ۵/۲۷۱] همچنین هرچه را به انسان برسد و موجب اذیت انسان بشود، مس گویند [مفردات: ۷۶۷] که در این آیۀ منظور همین معنی است.
قرح
قرح دردی است که براثر جراحت و مثل آن ایجاد میشود. [مقاییس اللغۀ: ۵/۸۲] القَرح اثر و جای زخم در بدن را گویند که به دلیل برخورد چیزی از خارج به بدن است. [مفردات: ۶۶۵]
نداولها
دول به معنای دگرگونی چیزی از مکانی به مکانی دیگر است. و تداوَلَ که از باب مفاعله است، به معنای دست به دست شدن چیزی بین مردم انسان. [مقاییس اللغۀ: ۲/۳۱۴] دَولت به معنای دگرگونی و دست به دست شدن مال دست مردم است، و دُولت در جنگ است که به معنای دست به دست شدن و تحول از این گروه به آن گروه است. [همان]
ترجمه
اگر آسیبی به شما رسد، یقیناً بدان گروه هم آسیبی همانند آن رسیده است. و این روزگاران است که ما میان مردم میگردانیم تا خدا کسانی را که ایمان آوردهاند، معلوم کند، و از آنان گواهانی را برگیرد. و خدا ستمکاران را دوست ندارد.
تفسیر
ادامۀ منطقی سنت الهی است که در آیۀ پیشین بیان شد که وقتی مسلمانان در جهت تحقق اهداف اسلامی قدم بر میدارند، با دشمنیها و مخالفتهای کفار و دشمنان دین خدا مواجه میشوند، دچار آسیب و سختی و گزند در مالی و جانی و امثال آن میشوید، به ویژه وقتی کار به جنگ و کارزار میرسد، نمود این امر مشخصتر است. و همۀ این امور برای امتحان مومنان است. چنانچه آسیبهایی که مسلمانان در جنگ احد دیدند که ۷۰ نفر شهید شدند که از جملۀ آنها سرداری چون حمزۀ سید الشهداء علیه السلام است. و تعداد بیشتری زخمی شدند. قرآن میفرماید که شما سست نشوید و اندوهگین نگردید، زیرا اولاً شما برتری اگر مومن باشید و ثانیاً اگر آسیب و گزندی در راه خدا به شما میرسد، به دشمنان شما هم میرسد و همۀ این امور آزمون شماست و در این آزمون وقتی شما برمقتضای ایمان عمل کنید، خداوند شما را خالص میگرداند، و کافران را بتدریج نابود میفرماید. بنابراین آیه مذکور و آیۀ بعدی ادامۀ بیان سنت الهی در آیۀ پیشین است.
إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ
گفتیم که «قرح» به معنای اثر زخم و جراحت است، معنای کنایی آن «آسیب و گزند» است، اگر به شما در مسیر تحقق اهداف اسلامی گزند و آسیبی برسد، مشکلات مالی و اقتصادی و شهادت و جراحت، همانند آن به طرف مقابل شما که دشمن دین خداست، میرسد. منظور از «القوم» به دلیل «الکافرین» در آیۀ بعدی؛ کافران هستند. و این سنت الهی است که کار دنیا به آسانی میسر نشود، پس در جهت تحقق اهداف الهی سستی نکنید و مشکلات و صدمات موجب اندوه شما نشود.
وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ
پرده از سنت الهی عمومی در میان همۀ انسانها و جوامع بشری برمیدارد که قانون عمومی و غیرقابل تبدیل و تحویل و دگرگونی الهی که از ابتدایی آفرینش بشر تا انتهای حضور او در دنیا جاری است، یعنی هم در گذشته بوده و هم در آینده خواهد، بود آن است که ما دورانها و روزگاران را بین مردم دست به دست میکنیم. اینگونه نیست که یک گروه و جماعت برای همیشه قدرت و مکنت در اختیار او باشد، بلکه قدرت و مکنت در میان انسانها در گردش است. بنابراین مومنان باید بدانند که همواره در معرض امتحان الهی هستند، گاهی به پیروزی و گاهی به شکست و تلخکامی.
وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا
اما مصلحت و حکمت این کار چیست؟ نخست آن است که مومنان شناسایی شوند. یعنی مومنان در کشاکش دوران و روزگاران و سختیها و مشکلات و گزندها و آسیبهای آن است که شناسایی میشوند، زیرا همۀ حوادث آزمون است برای انسانها و مومنان در این آزمونهاست که ایمانشان محک میخورد و مشخص میشود که چه کسانی حقیقتاً مومن هستند و چه کسانی به دروغ ادعای ایمان میکنند، وگرنه اگر آزمون نباشد، همه ادعای ایمان میکنند. و این همان تعبیر زیبای امام حسین علیه السلام است:
«إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون» [تحف العقول: ۲۴۵]
قران هم در سورۀ مبارکۀ عنکبوت آیۀ ۲ میفرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون» مومنان باید بدانند که ایمان به زبان نیست، بلکه همینکه گفتند: ایمان داریم، مورد آزمونهای الهی واقع میشوند. و این مختص مسلمانان صدر اسلام هم نیست، در آیۀ ۳ میفرماید: پیشینیان هم مورد آزمون واقع شدند: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» آیندگان هم مورد آزمون واقع میشوند به این هدف که کسانی که در ایمان خود صادق هستند و پای تحقق اهداف الهی میایستند و کسانی که دورغگو هستند و ایمان آنان از زبانشان تجاوز نمیکند، معلوم و مشخص شود: «فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِین»
پس خداوند با آزمون و امتحان؛ از جمله به امتحان گزند و آسیب و دگرگونی روزگاران؛ در وهلۀ نخست ایمان مومنان را آشکار میکند و مومن از غیرمومن مشخص میشود.
وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ
هدف دوم از جریان این سنت آن است که برخی از شما مومنان گواهان کردار و اعمال امت باشید، توجه شود، میفرماید: خداوند برخی از مومنان ـ نه همۀ آنان را ـ گواهان گرفت، یعنی همۀ مومنان شاهد و گواه نیستند.
وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ
با عبارت خداوند ستمکاران را دوست ندارد، تأکید میفرماید که همۀ مسلمانان شاهدان و گواهان نیستند، زیرا برخی از آنان آلوده به گناه و نفسانیت هستند و خداوند آنان را ارتقاء نمیدهد تا بتوانند، بر اعمال و کردار مردم گواه باشند. بنابراین گواهان امت کسانی هستند که دامن به گناه آلوده نکردهاند، و با توجه به آیۀ «قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین» [بقره: ۱۲۴] آنها پیامبر خدا و ائمۀ اطهار علیهم السلام و به تبع آن بزرگواران اولیاء و عرفایی هستند، دامن به گناه و نفسانیت آلوده نکردهاند.
توضیحی دربارۀ تلک الایام نداولها بین الناس و انتم الاعلوان ان کنتم مومنین
ضرورت دارد که رابطۀ این دو بخش از دو آیه را توضیح دهیم. «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین» و «وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاس» سنت الهی آن است که مومنان در هر صحنهای برتر هستند، چون حق هستند، از سوی دیگر میفرماید: ما روزگاران را میچرخانیم و در دست مردم میگردانیم تا دست به دست شود، بنابراین مومنان هم محنت میبینند و هم پیروزی و شادی؛ هم حکومت و دولت دارند و هم زیردست قرار میگیرند. بین دو سنت چگونه جمع ممکن است؟ زیرا دو سنت الهی وجود دارد که باهم سازگاری ظاهری ندارند. از جمع آن آیه روشن روشن میشود که مومنان تا زمانی که به مقتضای ایمان عمل کنند، برتر هستند، به تعبیر دیگر حق همیشه پیروز است؛ اما مسلمانان همواره بر پایۀ حق و ایمان حرکت نمیکنند، بلکه چهبسا ـ همانند جنگ احد ـ کم بیاورند، و دچار هزیمت شوند، یعنی در ستیز حق و باطل پیروز نهایی حق است، اما اگر مسلمانان در ایمان و حق کم بیاورند، به همان اندازه که از ایمان و حق کم بگذارند، هزیمت میشوند. اما در نهایت که ایمان به کمال میرسد، یعنی در زمان امام زمان صلوات الله علیه که عصر ظهور حق است، دیگر باطل جایی ندارد و حق به پیروزی نهایی میرسد.
بنابراین مسلمانان باید بدانند که در میان دو سنت الهی قرار دارند، اولاً کار فقط دست خداست، ثانیاً خداوند کار جهان را در سلسلۀ اختیار ما قرار داده است، ثالثاً تا زمانی که به مقتضای ایمان عمل کنند، بر دشمنان خود برتری خواهند داشت، رابعاً زمانی که به مقتضای ایمان عمل نکنند، شکست میخورند، زیرا از حق دور شدهاند، اما همین شکست هم برای آن است که مایۀ عبرت است که ضرورت دارد به ایمان بازگردند. بنابراین همین شکست زمینهساز پیروزی است، اگر به ایمان برگردند. خامساً نباید از شکستها و سختیها ناامید و دلنگران و دلچرکین شوند، بلکه باید مشکلات ایمان آن را مستحکمتر کند تا بتوانند، در مسیر تحقق اهداف الهی قرار گیرند.
آیۀ ۱۴۱
وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ
مفردات
لیمحص
محص به معنای خالصگردانند و پاککردن چیزی دارد، «مَحَصَه مَحصاً» یعنی او را از هر عیبی خالص و پاک کرد. «مَحَصَ اللَّه العبدَ من الذَّنْب» یعنی خدا بندۀ خود را از گناهان پاک کرد و او را پاکیزه کرد. [مقاییس اللغۀ: ۵/۳۰۰؛ کتاب العین: ۳/۱۲۷]
یمحق
مَحقَ دلالت بر نقصان دارد، هر چیزی که کم شود و نقصان پذیرد، با این واژه از آن یاد میشود، از جمله است، مَحاق که آخر ماه قمری است که دیده نمیشود. وقتی میگویند: «مَحَقَه الله یعنی خداوند خیر و برکت را از او دور کند. و این عبارت نفرین است. [کتاب العین: ۳/۵۶؛ مقاییس اللغۀ: ۵/۳۰۱] بنابراین در اصل مادۀ این واژه نقضان خوابیده است، تدریجی باشد یا دفعی تا جایی که به نابودی یا محو کامل برسد. [التحقیق: ۱۱/۳۹]
ترجمه
و تا خداوند کسانى را که ایمان آوردهاند، خالص گرداند و کافران را نابود کند.
تفسیر
ادامۀ آیۀ پیشین است، و دو دلیل دیگر برای حکمت تداول روزگار بین انسانها را بیان فرموده است که اولی آنها آن است که خدا مومنان را از هرگونه ناخالصی و آمیختگی پاک و خالص فرماید و دوم اینکه خداوند به تدریج کافران را نابود کند و از صحنۀ روزگار محو فرماید.
وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا
حکمت و دلیل سوم آن است که خداوند مومنان را از هرگونه آلودگی و آمیختگی پاک و خالص فرماید. کاری برمبنای حق است که مومنان آن را با نیت خالص انجام دهند. اما در نیت بسیاری از مومنان نفسانیتها دخالت دارند، بهگونهای که کارها خالصانه برای خدا انجام نمیشود، در نتیجه حق ظهور تامی ندارد، و همواره ایمان با نوعی شرک مخلوط است: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُون» [یوسف: ۱۰۶] اکثر مومنان به خدا ایمان نمیآورند، مگر اینکه در حالی که مومن هستند، مشرکند. و این آزمونها مومنان را در بوتههای آزمایش خالص میکند و شرک و نفسانیت را از آنها میزداید.
وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ
کافران در مقابل مومنان هستند که خداوند با گردش دولتها و روزگاران؛ بتدریج آنان را نابود و محو میفرماید.
نتیجۀ آزمون
بنابراین حکمت دست به دست شدن روزگاران و قدرت و مکنت روشن میشود که هم امتحان است و هم جزاء امتحان است تا مومن از غیرمومن مشخص شود، و برخی مومنان بر بشریت گواه و شاهد باشند، نتیجه است که مومنان از هرگونه آلودگی نفسانی پاک شوند، و بتدریج کافران نابود و محو میشوند.
آیات سهگانۀ مذکور پرده از سنت الهی برمیدارد و نشان میدهد که انسانها و جوامع انسانی پیچیده در آزمونهای الهی هستند. سنت الهی امتحان و جزاء سنتی است که بر زیست فردی و اجتماعی همۀ ما انسانها حضوری تام دارد تا در آنها مومنان از کافران، مومنان حقیقی از مومنانی که فقط به زبان ایمان دارند، تمییز داده میشوند و خالصکردن مومنان و نابودی تدریحی کافران و جریان کفر است. بنابراین جهان آینده؛ جهانی است که مومنان در آن خالص هستند و کفر از بینرفته است و تنها ایمان و تقوا، و معنویت و عدالت، و به تعبیر دیگر حق حاکم است.
آیۀ ۱۴۲
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ
ترجمه
آری گمان بردهاید که به بهشت وارد شوید، با آنکه خدا کسانى را که جهاد کردند، نمىشناسد و همچنین شکیبایان را نمىشناسد؟
تفسیر
آیه رفع توهم از برخی مسلمانان میکند، و مطالبی که در آیات پیشین بیان فرموده بود، به طور مشخصی بیان میفرماید. در آیه نوعی توبیخ مسلمانان هم است که میپندارند که بدون آزمون و سختی بتوانند، برتری یابند و پیروز شوند و به بهشت راه یابند، که شما گمان کردهاید که چون به اسلام گرویدهاید و اسلام دین حق است و شما هم از گروه مومنان محسوب میشوید، بدون آزمون و امتحان برتری مییابید و به بهشت میروید، اما خداوند شما را به آزمونها سخت میآزماید تا معلوم شود که چه کسانی در راه خدا جهاد میکنند و در راه خدا پایدار هستند و هنوز شما آزمون نشدهاید و برای معلومشدن مجاهدان و صابران امتحانها در راه است. بنابراین آیه ضمن اینکه توبیخ و هشدار است، تأکید بر سنت الهی امتحان و جزاء است. و مانند آن است که سه آیۀ پیشین مقدمهای برای تبین مفاد این آیۀ شریفه.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ
أم به معنای «بل» است، آری میپندارید که وارد بهشت میشوید! برخی تصور میکنند که همین که بگویند، ما مومن هستیم، بهشت آنان تضمین است، اما از امتحان الهی غافل هستند و همین توهم آنان را از سعادت باز میدارد. این آیه بیان میکند که برخی از گروه مسلمانان دچار عجب و خودپسندی شدهاند و توهم آنان را برداشته است که چون به اسلام ایمان آوردهاند، تا ابد سعادت آنان تضمین است و در دنیا با برتری و غنیمت سعادتمند میشوند و بهشت آنان هم تضمین است. و این خیالپردازی بسیار خطرناکی است که تصور میکنند که خداوند با آنان عقدی بسته است که آنان خود را برتر میدانند.
امیرالمومنین علیه السلام در خطبۀ معروف به قاصعه که در آن متکبران را تحقیر میفرمایند، بیانی دارند که برای تفسیر این آیه بسیار مناسب است: «مَا بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَهٌ فِی إِبَاحَهِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِین» [نهج البلاغه: ۲۸۷] «بین خدا و هیچکس مدارا و آشتی نیست که با آن آنچه را بر جهانیان حرام کرده است، بر او مباح کند.» بنابراین چه خیال باطلی آنان در سر میپرورانند!
وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ
این در حالی است که خداوند علمی به مجاهدان شما ندارد. تحقق اهداف اسلامی و تحقق جامعۀ اسلامی و تحقق دین خدا در روی زمین بدون جهاد در راه خدا امکان ندارد، و خداوند با آزمون معلوم میکند که از میان شما چه کسی مجاهد است تا شایستۀ برتری و بهشت را داشته باشد.
بلکه در تفسیر آیه میتوان گفت که خداوند علمی به مجاهدان شما ندارد و این تعبیری بسیار تند و توبیخی عظیم برای مسلمانان خیالپرداز است که برای خود حسابی ویژه باز کردهاند. زیرا وقتی میگوییم، خداوند علم به کسانی که از شما مجاهد هستند، ندارد، معنایش آن است که چنین افرادی اصلاً وجود ندارند، زیرا عدم علم خدا به معنای عدم وجود آن امر است. خداوند به هر امر موجودی در گذشته و حال و آینده علم دارد، وقتی به چیزی علم نداشت، یعنی آن چیز وجود و تحقق ندارد، پس شما در آزمون مردود هستید و جزای شما هم برتری و بهشت نیست. [تسنیم: ۱۵/۶۴۷ ـ ۶۴۸]
وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ
منظور از «الصابرین» استقامت و پایداری در جهت تحقق اهداف اسلامی است. و مومنان همانگونه که به جهاد امتحان میشوند، به صبر و پایداری هم امتحان میشوند و بهشت جزایی جهاد و استقامت در راه تحقق اهداف اسلامی و دین خدا روی زمین است. صبر معنایی وسیعتر از جهاد دارد: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِین» [بقره: ۱۵۵]
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
10
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۴۰
سورۀ آلعمران آیات ۱۳۵ تا ۱۳۸
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۱۳۵) أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۱۳۶) قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ (۱۳۷) هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۸)
آمادگی برای محرم
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ نَظَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِی حِجْرِهِ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم: إِنَ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً. ثُمَّ قَالَ علیه السلام: بِأَبِی قَتِیلُ کُلِّ عَبْرَهٍ. قِیلَ وَ مَا قَتِیلُ کُلِّ عَبْرَهٍ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَ: لَا یَذْکُرُهُ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَى» [مستدرک الوسائل: ۱۰/۳۱۸]
امام صادق علیه السلام فرمود: پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) در حالی که حسین (علیه السلام) را میبوسید به او نگاه کرد و او را در بغلش نشاند و فرمود: شهادت حسین آتشى در قلب مؤمنان افروخته شود که هرگز سردى و خاموشى نمىپذیرد. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم فدای کشتۀ اشکها باد. گفته شد: ای پسر رسول خدا، کشتۀ اشکها چیست؟ فرمود: کسی که مؤمنی او را یاد نمیکند مگر این که میگرید.
محرم یکی از بزرگترین نعمتها برای ما شیعیان است که ما را در خیمههای امام حسین علیه السلام راه میدهند، خیمههایی که با اشک و ناله مستحکم شده است. ما در محرم با اشک مومنانه و محبانه است که با امام حسین علیه السلام پیوند میخوریم و این خیلی با ارزش است. حواسمان را جمع کنیم که خیلیها در این ماه به سعادت رسیدهاند که اگر جز این ماه نبود، امکان آن برایشان مسیر نبود. پس هم شفای دردهای مادی و معنوی خودمان را در نزد این طبیب الهی ببریم و هم حل مشکلات کشور و جامعه و نظام اسلامی و هم جهان بشریت را. (داستان علی گندابی)
آیۀ ۱۳۵
وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ
مفردات
فاحشۀ
«فحش» دلالت دارد بر زشتی و ناروایی در هر چیزی است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۷۸] به تعبیر دیگر هر زشتی آشکاری را «فحش» گویند. این آشکاریِ زشتی در خود کار است، که از طریق عرف و شرع معلوم میشود، اگرچه زشتی در باطن آن کار باشد. [التحقیق: ۹/۳۵] بنابراین هر چیزی که از حد بگذرد، «فاحش» است و آن تنها در امور زشت و ناپسند است. و فُحش و فَحشاء و فاحشۀ از همین معنی ناشی میشود. [مقاییس: همان] که به اموری اطلاق میشوند که موافق حق نیستند [کتاب العین: ۳/۹۶] و دلالت بر کارها یا سخنانی دارد که زشتی آن بزرگ است. [مفردات: ۶۲۶] پس هر گناهی که روشن و شدید باشد، «فاحشۀ» و «فحشاء» است و البته «فحشاء» از «فاحشۀ» مفهوم شدیدتری را میرساند. [التحقیق: همان] یکی از مصادیق «فاحشۀ» عمل زنا است [الصحاح: ۳/۱۰۱۴] که در دنیای امروز زشتی آن پنهان است، اما ذات آن آشکارا زشت و ناپسند است.
ترجمه
و آنان که چون کار زشتی را کنند، یا بر خود ستم کنند، یاد خدا نمایند، پس بر گناهان خود استغفارکنند، و چه کسی گناهان را میآمرزد، مگر خدا؟ و بر آنچه عمل کردهاند، چون میدانند، نارواست، پافشاری نکنند.
تفسیر
بخش دیگری از ویژگیهای متقیان را بیان میفرماید. زندگی اجتماعی همراه با بدی و ناروایی است، که انسانها را نفسانیت و شیطان به کارهای زشت و ناروا و ستم به خود میکشاند، که نمونۀ بارز آن را مسلمانان در جنگ احد تجربه کردند، اما متقیان وقتی گرفتار شیطان و نفس و ظهورات و جلوههای آن شدند، به یاد خدا میافتند، و همین که به یادی خدا افتادند، از خدا طلب آمرزش میکنند. و بر گناهان ـ هرچند کوچک و ناچیز و به اصطلاح صغیره یا پنهانی باشد ـ پافشاری نمیکنند، چون میدانند که گناه هتک مقام ربوبی و بیادبی در محضر خداوند متعال است. آیۀ شریفه بین دو عبارت «فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» و «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا» جملۀ «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ» بیان فرمود تا تشویق استغفار و طلب آمرزش باشد، تا اهل تقوا بدانند، که اگر خطایی کردند، راه استغفار باز است و خدا گناهان آنان را میآمرزد و آنان بر گناهان خود اصرار و پافشاری نکنند.
وَ الَّذِینَ
و الذین عطف به «الذین»[۱] در آیۀ پیشین است که بیان ویژگی دیگر متقیان در جامعه و اجتماع اسلامی است که جامعهای که پر از تزاحم و درگیری است، و انسان هم دو دشمن درونی نفس و شیطان دارد که هرلحظه او را به بدی فرمان میدهند، مراقب هستند که ظهورات و جلوههای نفس که به صورت فاحشه و ستم به خود ظهور پیدا میکند، آنان را به ورطۀ گمراهی نکشاند، بلکه همواره مراقب خود هستند و این معنا حقیقی تقواست که هرگاه گرفتار شدند، خدا را یاد میکنند. «خوشا آنان که دائم در نمازند.» بنابراین هرگاه دچار غفلت یا فراموشی شدند، به سرعت یاد خدا میافتند.
إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً
منظور از فاحشه هر گناه آشکاری است که از انسان سر میزند که اثر اجتماعی آن هم روشن است که نمونۀ بارز آن زناست.
أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ
«او» یعنی «یا». اهل تقوا چون زشتی بیّن و گناهی آشکار مرتکب شوند، یا کار و گناهی کنند که ستم به خود است و جنبۀ اجتماعی و آشکار ندارد، در هر دو صورت از خودشان مراقبت میکنند. چگونه؟
ذَکَرُوا اللَّهَ
خدا را یاد میکنند. ذکر و یادآوری در جایی است که غفلتی یا فراموشیای به وجود آمده است که موجب گناه میشود، و غفلت و فراموشی کار شیطان و نفس است و تنها درمان آن یاد خداست. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون» [اعراف: ۲۰۱] این ذکر، یاد قلبی است که قلب آنان به یاد خدا میافتد و خدا را بر خود حاضر و ناظر میبینند، و همین ذکر قلبی است که آنان را بیدار میکند.
فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ
نتیجۀ این ذکر قلبی؛ استغفار و طلب آمرزش از گناهان آنان است. از تعبیر «لذنوبهم» معلوم میشود که دو دستۀ «فاحشۀ» و «ظلموا انفسهم» هر دو گناه هستند، منتها یکی آشکار و دیگری پنهانی است.[۲] خلاصه اینکه استغفار نتیجۀ ذکر و یادآوری سابق است. بنابراین حقیقت استغفار برآمده است از ذکر خداست، نه لقلقۀ زبان.
وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ
این جمله که به صورت پرسش آمده است، تشویق است که هرگاه خطا کردید، سریع یاد خدا بیفتید و از خدا طلب آمرزش کنید، زیرا چه کسی گناهان را میآمرزد، مگر خدا؟ بنابراین فطرت مخاطب را بیدار میکند و مومنان را از ناامیدی نجات میدهد. نوید در این آیه موج میزند که تنها خداوند آمرزنده و غافر است.
وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا
اهل تقوا اگر دچار گناه و خطا شدند، نه تنها استغفار میکنند، بلکه بر گناهان خود اصرار و پافشاری هم ندارند. بنابراین حقیقت استغفار نه تنها مسبوق به ذکر خداست، بلکه نتیجۀ آن عدم پافشاری بر گناهان است.
وَ هُمْ یَعْلَمُونَ
این عدم پافشاری به این دلیل است که میدانند، که گناه هتک حرمت الهی و تجاورز از مقام بندگی است. و چون آنان همواره مراقب قلب و جان خود هستند، بر گناهان و خطاهای خود پافشاری نمیکنند.
بحث روایی
معنای اصرار برگناه
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» قَالَ: الْإِصْرَارُ هُوَ أَنْ یُذْنِبَ الذَّنْبَ فَلَا یَسْتَغْفِرَ اللَّهَ وَ لَا یُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَهٍ فَذَلِکَ الْإِصْرَارُ.» [الکافی: ۲/۲۸۸]
نتیجۀ اصرار برگناهان
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: لَا وَ اللَّهِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ شَیْئاً مِنْ طَاعَتِهِ عَلَى الْإِصْرَارِ عَلَى شَیْءٍ مِنْ مَعَاصِیهِ» [الکافی: ۲/۲۸۸]
آیۀ ۱۳۶
أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ
ترجمه
آنان پاداششان آمرزش پروردگارشان و بهشتهایی است که نهرهایی در آن جاری است، که در آن ماندگارند. و پاداش عملکنندگان نیکوست.
تفسیر
در آیۀ ۱۳۳ فرمود: به مغفرت پروردگارتان و بهشتی به فراخنای آسمانها و زمین بشتابید که آماده برای متقیان شده است، در این آیه بیان میفرماید که این شتاب و سرعت که در امور چهارگانۀ دو آیۀ پیشین بیان شد، نتیجهاش مغفرت پروردگار و بهشتهایی است که رودهایی در آن روان است و متقیان در آن جاودانه هستند و این بهترین پاداشی است که خداوند به عملکنندگان میدهند.
أُولئِکَ
«اولئک» به «للمتقین» برمیگردد که در آیۀ ۱۳۳ بیان شد و وصف و ویژگی آنان در دو آیۀ ۱۳۴ و ۱۳۵ با «الذین» و «و الذین» بیان شد. متقین در جامعۀ اسلامی ۵ ویژگی بارز دارند. اول: در آسایش و تنگدستی انفاق میکنند، دوم خشم خود را فرو مینشانند، سوم، از مردم میگذرند. و خطاهای آنان را نادیده میگیرند، چهارم در مقابل گناهان و خطاهای آشکار و پنهان، یاد خدا میکنند و استغفار مینمایند و پنجم بر گناهان پافشاری نمیکنند.
جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ
پاداش متقیان با این ویژگیها آمرزش پروردگارشان است که گناهان آنان نادیده و پاک میشود و آنان شایستگی ورود به بهشت را پیدا میکنند.
وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
بهشت که وسعت آن چنان است، دارای رودهایی است که در زیر این بهشتها در حرکت هستند و همواره با طراوتاند.
خالِدِینَ فِیها
این بهشت و پاداش جاودان است. یعنی چند صباحی در دنیا رنجها و سختیها و مشکلات را تحمل کردند و برای تحقق اهداف اسلامی و برپایی جامعۀ دینی و مقدمات آن زحمات کشیدند، در نتیجه پاداش و بهشتی ابدی نصیب آنان شد.
وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ
در ابتدای آیه فرمود: «جزاوهم» در انتهای میفرماید «اجر العاملین» اجر پاداش و مزدی که به کسانی داده میشود که برطبق دستورات الهی عمل میکنند. و متقیان همواره عملشان بر مقتضای دستور خداوند متعال است، بنابراین پاداش عملکنندگان را میگیرند، یعنی پاداشی پیش از عمل را میگیرند. زیرا «جزاء» نوعی پاداش جبرانی است، اما «اجر» پاداشی بیش از حد است.
بحث روایی
معنای نعم اجر العاملین
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ: إِذَا جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ قَامَ مُنَادٍ فَنَادَى یُسْمِعُ النَّاسَ فَیَقُولُ: أَیْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ قَالَ: فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَیُقَالُ: لَهُمُ اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّهِ بِغَیْرِ حِسَابٍ. قَالَ: فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ فَیَقُولُونَ: إِلَى أَیْنَ؟ فَیَقُولُونَ: إِلَى الْجَنَّهِ بِغَیْرِ حِسَابٍ. قَالَ فَیَقُولُونَ: فَأَیُّ ضَرْبٍ أَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ؟ فَیَقُولُونَ: نَحْنُ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ. قَالَ فَیَقُولُونَ: وَ أَیَّ شَیْءٍ کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ؟ قَالُوا: کُنَّا نُحِبُّ فِی اللَّهِ وَ نُبْغِضُ فِی اللَّهِ قَالَ: فَیَقُولُونَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ» [الکافی: ۲/۱۲۶]
وَ رُوِیَ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ نَادَى مُنَادٍ أَیْنَ الصَّابِرُونَ؟ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَیُقَالُ: لَهُمُ اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّهِ بِغَیْرِ حِسَابٍ. قَالَ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ فَیَقُولُونَ أَیُّ شَیْءٍ کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ فَیَقُولُونَ: کُنَّا نَصْبِرُ عَلَى طَاعَهِ اللَّهِ وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعْصِیَهِ اللَّهِ فَیَقُولُونَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ» [الفقه الرضوی: ۳۶۸]
آیۀ ۱۳۷
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ
مفردات
سنن
سنن جمع سنت است و اصل آن «سن» است که اصل آن «جاریساختن آب» است، و به همین مناسب جریان چیزی و پیدرپی آمدن آن با راحتی را نیز «سن» گویند. «رجل مسنون الوجه» «مردی که چهره یا بینیاش داز و کشیده است،» از همین ریشه مشتق شده است، مانند اینکه گوشت در چهرۀ او پیدرپی روییده است. خلاصه در این معنا «جریان» خوابیده است. سنت به معنای سیره هم از همین معنا مشتق شده است که حکایت از راه و روش دارد. [مقاییس اللغۀ: ۳/۶۰] و سنت الله یعنی روش و راه الهی که در عالم جاری است. ظهور صفات الهی بر ضوابط خاص وقتی جریان پیدا کند، از آن به سنت الهی تعبیر میشود که این ضوابط به اختلاف هر صفت و به مقتضای هر خصوصیتی مختلف است. [التحقیق: ۵/۲۳۷] بنابراین سنت الهی یعنی قانون الهی در عالم وجود ـ چه عالم ماده و چه عالم غیرمادی و چه عالم انسانی و چه غیرانسانی ـ که غیرقابل تغییر است. «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً» [فاطر: ۴۳]
فسیروا
«سیر» دلالت بر گذشتن و جریان دارد. و سیره به معنای طریقه و روش است. [مقاییس اللغۀ: ۳/۱۲۰] برای گذشتن و سیر در زمین نیز از همین واژه استفاده میشود. [مفردات: ۴۳۲] «فسیروا فی الارض» یعنی در زمین بگردید، که دستور به سفر در زمین است.
فانظروا
نظر دلالت بر دیدن با چشم و دیدن با قلب است که اندیشه است. نظر دلالت به توجه و دقت میکند، هر دیدن از روی غفلت را نظر نمیگویند. [کتاب العین: ۸/۱۵۴] بنابراین بر تأمل در چیزی و توجه به آن دلالت دارد [مقاییس اللغۀ: ۵/۴۴۴] چه با چشم ظاهر باشد یا چشم باطن و پس از آن معرفت و شناخت حاصل میشود. [مفردات: ۸۱۲] «عاشق که باشد که یار به حالش نظر نکرد/ای خواجه درد نیست، وگرنه طبیب هست.»
ترجمه
پیش از شما سنتهایی بوده که گذشته است، در زمین بگردید و تأمل کنید که فرجام تکذیبکنندگان چگونه بود.
تفسیر
آیات پیشین از حال مومنان و کافران خبر دارد. در این آیه اصلی کلی را بیان میفرماید که جهان بشری براساس سنن و قوانین ثابت الهی اداره میشود، سنتهایی که هم بر پیشینیان شما حاکم بوده و هم بر شما حاکم است. اگر میخواهید دانید که بر گذشتگان چه گذشته است، در زمین بگردید و با تأمل و دقت در حال پیشییان و آثار برجاماندۀ آنان توجه کنید، و حال تکذیبکنندگان را ببینید که چه بر آنان گذشت.
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ
این بخش آیه بیان یک قانون کلی و عمومی است که بر جوامع و تاریخ بشری حکمفرماست. پس از شما سنتهایی بوده که گذشته و با شما هم این سنتها هست و پس از شما هم خواهد بود. یعنی شخصیتها و قوانین ثابت است و شخصها عوض میشوند. آیه به ما نشان میدهد که تاریخ آینۀ عبرت و فهم و درک درست روش صحیح زندگی و زیست فردی و اجتماعی است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت.
فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ
بنابراین در زمین سفر کنید و بگردید.
فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ
این سفر باید از روی تأمل و تدبر باشد، محققانه در زمین بگردید و تاریخ پیش از خود را فحص کنید و در آثار به جای مانده را پیشینیان با عمق توجه کنید، و احوال و نهایت و عاقبت تبهکاران را که حق و حقیقت را تکذیب میکردند، بنگردید.
دعوت عام الهی؛ عبرت از دنیا
خداوند متعال در این آیه مومنان را دعوت میکند که به سفرهای عمیق در سرزمینهای مختلف به ویژه سرزمینهای کافران که دین حق را تکذیب میکردند، بروید، و سفر کنید. این سفر به معنای گردشگری نیست که برای تفریح و تفرج میروند. بلکه سفر علمی و تحقیقی است که از سرنوشت پیشینیان و امتهای گذشته عبرت بگیرید، پادشاهان پیشین چقدر برای خودشان جبروت و قدرت داشتند و چه قصرها و امکاناتی داشتند، موزهها را با دقت ببینید که چه ثروتی اندوخته بودند، اما خداوند متعال همگی را از بین برد و هماکنون مایۀ عبرت شما هستند. مومن همیشه محققانه زندگی میکند، و سفرهای او هم محققانه است. عقل و قلب و اندیشۀ خود را در سفر به کار ببنید و آثار باستانی و به جای مانده را نگاه کنید و ببینید که اهل دنیا چگونه دنیا را گذاشتند و رفتند؟ این سفر و دیدنها چقدر تفاوت دارد، با سفرها و بازدیدهای ما که همگی از سر غفلت است و هیچ عبرتی در آن نیست. الان علم باستانشناسی و تاریخ که ما میآموزیم، علم غفلت از حقیقت است که فقط به ما نشان میدهد که پیشینیان چه عظمتی داشتند، اما نمیگوید که سرنوشت تلخ آنان چه شد. علم اصلی در قرآن و مخاطبان اصلی قران است. نمونهای از آن را در کلام امیر و امیر کلام بخوانیم.
امیرالمومنین سلام الله علیه بسیار زیبا برای ما این حقیقت قرانی را تبین میفرمایند:
«وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَى سَبِیلِ مَنْ قَدْ مَضَى قَبْلَکُمْ مِمَّنْ کَانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً وَ أَعْمَرَ دِیَاراً وَ أَبْعَدَ آثَاراً «بندگان خدا بدانید شما و آنچه در این دنیا در آن به سر میبرید، بر همان راهی است که پیشینیان شما آن را رفتند و پیمودند، کسانی که عمرشان دارازتر، سرزمینشان آبادتر و آثارشان باشکوهتر بود.»
أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُمْ هَامِدَهً وَ رِیَاحُهُمْ رَاکِدَهً وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِیَهً وَ دِیَارُهُمْ خَالِیَهً وَ آثَارُهُمْ عَافِیَهً «اینک صدایشان خاموش، غرورشان فرونشته، بدنهایشان پوسیده، سرزمینشان خالی، و آثارشان نابود شده است.»
فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ الْمُشَیَّدَهِ وَ النَّمَارِقِ الْمُمَهَّدَهِ الصُّخُورَ وَ الْأَحْجَارَ الْمُسَنَّدَهَ وَ الْقُبُورَ اللَّاطِئَهَ الْمُلْحَدَهَ الَّتِی قَدْ بُنِیَ عَلَى الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا وَ شُیِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا «قصرهای محکم، و بالشهای نرم، بسترهای گستردۀ خود را با سنگهای بههمپیوسته و گورهای بههمچسبیده، و لحدهای درزمینکندهشده بدل کردهاند، آنان در گورهایی جای گرفتهاند که آستانهش بر ویرانی بنا شد، و با خاک زمین آن را محکم کردهاند.»
فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ بَیْنَ أَهْلِ مَحَلَّهٍٍ مُوحِشِینَ وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِینَ لَا یَسْتَأْنِسُونَ بِالْأَوْطَانِ وَ لَا یَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِیرَانِ عَلَى مَا بَیْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ وَ دُنُوِّ الدَّارِ «این گورها به هم نزدیک هستند، اما ساکنان آن از هم دورند، [از هم بیگانه هستند] در آن محلها آنان در ترش و وحشتند، به ظاهر آسوده هستند، اما در واقع پرمشغله هستند و در زحمتند و به وطنها و جایگاههای خود انس نمیگیرند، با هم چون همسایهها در کنار هم هستند، اما به هم پیوندی ندارند.
وَ کَیْفَ یَکُونُ بَیْنَهُمْ تَزَاوُرٌ وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بِکَلْکَلِهِ الْبِلَى وَ أََکَلَتْهُمُ الْجَنَادِلُ وَ الثَّرَى «چگونه با هم دیدار کنند، در حالی که پوسیدگی سنگینی خویش را بر پیکر آنان افکنده و آنان را متلاشی کرده و سنگ و خاک اعضایشان را خورده است.
وَ کَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَارُوا إِلَیْهِ وَ ارْتَهَنَکُمْ ذَلِکَ الْمَضْجَعُ وَ ضَمَّکُمْ ذَلِکَ
الْمُسْتَوْدَعُ؛ فَکَیْفَ بِکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ وَ بُعْثِرَتِ الْقُبُورُ «هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» [نهج البلاغۀ: ۳۴۸ ـ ۳۴۸۹]
عبرت از حال گذشتگان و پیشینیان اینجاست:
مانند این است که اینک به جای آنان هستید، گرو همان گور است و امانتگاه شما را در آغوش کشیده، چگونه خواهید بود که آن هنگام که امور به سرانجام رسیده و مردهها از گورها بیرون آورده شوند؟ «آنجاست که هرکس هرچه از پیش فرستاده میآزماید، و به سوی خدا که مولای حقیقی خود است، باز گردانیده میشوند و آنچه دورغ بافتهاند، از دستشان بدر میرود.» [یونس: ۳۰]
این فایده توجه به سنتهای الهی است که انسان خودش را جای گذشتگان میگذارد و از راهی که آنان رفتهاند، عبور میکند و خود را گرفتار بدیها و سختیهایی که آنان به دلیل بدکرداری خود به آن دچار شدهاند، نمیکند و خود را نجات میدهد.
آیۀ ۱۳۸
هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ
ترجمه
این بیانى است براى همۀ مردم، و هدایت و پندى است براى متقیان.
تفسیر
پس از آنچه بیان فرمود که پیشینیان درسآموزی بسیار خوبی برای همگان است. در این آیه بیان میفرماید که قران از همۀ تاریخ و درسآموزندهتر است. و برای همۀ مردم بیان است، اما برای متقین که مخاطبان اصلی قران هستند، هدایت و موعظه و پند است. به تعبیر دیگر مردم دربرابر قران دو دسته هستند: گروهی تنها آن را چون بیانی درک میکنند، آن را میخوانند و میفهمند. اما اهل تقوا از عموم مردم بالاتر میآیند و قران برای آنان هدایت و پند است که هم مشکل علمی آنان را برطرف میفرماید و هم مشکل عملی آنان را. هم راهنمای علمی آنان است و هم راهنمای عملی آنان.
هذا
هذا اشاره است به همین صورت مکتوب قران کریم
بَیانٌ لِلنَّاسِ
این قران برای همۀ مردم بیان است، یعنی جملات و گزارههایی است که به صورتی روشن برای همۀ مردم بیان شده است و مسائل و حقایق را به صورتی روشن تبین فرموده است.
وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ
اما اهل تقوا بجز این استفادۀ عام از قران کریم، استفادهای خاص هم دارند و آن هدایت عملی و پند است. آنچه در قرآن آمده است برای آنان بمراتب بالاتر از فهم و بیان است، بلکه آنان از بیانات قرآنی هدایت میشوند و پند میگیرند. «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر» این آیه که ۵ بار در سورۀ مبارکۀ قمر آمده است، [۱۷؛ ۲۲؛ ۳۲؛ ۴۰؛ ۵۱] بیان میفرماید که «و ما قرآن را براى پندگرفتن و یادآوری آسان کردیم، آیا هیچ پندپذیرندهیى هست؟» در همان سوره آیۀ ۱۵ دربارۀ جریان عذاب قوم نوح میفرماید: «وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَهً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر» «این جریان را نشانه و آیتی ساختیم، آیا پندگیرندهای هست؟» این پندگیری و تذکر و هدایت فقط مختص اهل تقواست که قلبهای خود را برای درک حقایق متعالی آماده کردهاند و خود را در مسیر هدایت قرار دادهاند.
تقوا و هدایت
خلاصه قرآن کتاب هدایت و سعادت و پند و کمال است، و نباید از این حقیقت به این اهمیت بیتوجه بود. و این هدف و مقصود اصلی از نزول قرآن است، که خود قرآن بر آن تأکید دارد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقان» [بقره: ۱۸۵] منتها چه کسانی از هدایت بهره میبرند؟ «متقین» «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» [بقره: ۲]. متقین چون به گناه آلوده نیستند، اندیشه و عقلشان آمادگی فهم و درک حقایف متعالی و پذیرش پند و تذکر را دارند: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُواالْأَلْبابِ» [ص: ۲۹] اینکه آنان صاحبان خرد ناب هستند، به دلیل نور تقواست که آنان را تشنۀ هدایت و پندگیری میکند.
اما آنان که تقوا را در صحنۀ قلب خود راه ندادهاند، از معارف و مواعظ قران محروم هستند. این هشدار بزرگی به ماست. وقتی همۀ همت انسان دنیا شد، قلب از خدا غافل میشود، و پردۀ غفلت قلب او را میپوشاند، آنگاه قلب قفل میشود، و توان تدبر در قرآن ندارد: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» [محمد: ۲۴] فقل یعنی بندی که دنیاطلبی و دنیادوستی و شهوات و نفسانیت بر قلب ما زده است. نتیجۀ آن است که ارتباط ما با قران قطع میشود، و چه بسا از یک رمان و داستان بیشتر از قرآن لذت ببریم. بنابراین هرکس که تقوا را از قلب خود بیرون کرد، از فهم و درک حقیقت قران و هدایت و موعظۀ ان محروم است. اما هرچه از تقوا در قلب جای گرفت، از مراتب اولیۀ تقوا که گریز از گناهان است، تا مراتب نهایی آن که فقط خدا را دیدن است؛ نور قران هم به همان اندازه به قلب ما سرایت میکند، و برای ما هدایت و موعظه خواهد بود. زیرا تأکید فرمود: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.» [واقعه: ۷۷ ـ ۷۹]
بنابراین راه فهم قرآن و درک حقایق متعالی آن بر روی ما باز است، بلکه راه هدایت و پندگیری از قران به روی ما باز است، اما شرط اولیۀ آن تقواست. تقوا به هر مرتبهای که باشد، درهای بیشتری از هدایت به روی ما باز میشود. آیۀ شریفۀ «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» [مائده: ۱۵] جامع بیانی است که عرض شد که قرآن کتاب هدایت برای اهل تقواست. تقوا اگر باشد، راههای سلامت باز هستند. اما کجاست انسان بیداردل که تذکر یابد و پند گیرد و آنگاه در قرآن تدبر کند؟
[۱] استاد علامه جوادی آملی میفرمایند که «و الذین» عطف به «للمتقین» است نه «الذین» آیۀ سابق و آیۀ ادامۀ اوصاف متقین نیست، بلکه این آیه به گروهی دیگری اشاره دارد. [تسنیم: ۱۵/۵۷۲] اما بنظر میرسد که این نظر ناتمام است. زیرا در آیۀ ۱۳۳ فرمودند: «اعدتت للمتقین» و در دو آیۀ بعد با «الذین» و «و الذین» متقین را معرفی فرمود. بلکه متفین درجاتی دارند، برخی به مقام احساس رسیدهاند و برخی در درجات پائینتری هستند. اما حقیقت آن است که تزاحم و مشکلات اجتماعی در مقام حکومت و سیاست و جامعۀ اسلامی و تحقق اهداف اسلامی روی زمین؛ چنان سخت است که موجب میشود، بیشتر مومنان و متقیان هم در لحظاتی بلغزند، و خداوند متعال به آنان نوید میدهد که اگر لغزیدید، راه باز است و آن یاد خدا و استغفار و عدم پافشاری برگناهان است.
[۲] یا یکی کبیره و دیگری صغیره چنانچه مرحوم علامه فرمودند. اما ظاهراً آشکار و پنهان با سیاق آیه بیشتر سازگاری دارد.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر مهر ۱۰, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت مهر ۱۰, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان مهر ۱۰, ۱۳۹۵
- سجده شکر مهر ۱۰, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر مهر ۱۰, ۱۳۹۵