12
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیده ۴۲
آیات ۱۴۲ ـ ۱۴۵
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (۱۴۳) وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (۱۴۴) وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ (۱۴۵)
آیۀ ۱۴۲
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ
سنت امتحان و جزاء
سنت امتحان و جزاء از سنتهای قطعی الهی در روی زمین است که انسانها به ویژه مومنان تا زنده هستند، در میان آن دو پیچیده شدهاند. بنابراین نباید، هیچگاه خود را از آن تهی ببینند. آری مومنان نباید بپندارند که خداوند متعال دولت و مکنت و برتری و بهشت را برای آنان نوشته است و آنان آزمایش نمیشوند و بدون اینکه استحقاق برتری و ایمان پیدا کنند، به بهشت میروند. بلکه باید بدانند که آنان همواره در میان امتحان و جزاء در حرکت هستند و آزمونهای سخت در پیش دارند. خداوند ما را به بوتههای سخت امتحان میگذارد، آنگاه با اختیار خود و عمل اختیاری خود، یا از امتحان سربلند بیرون میآییم یا در آزمون مردود میشود. نتیجۀ عمل اختیاری ما در برابر امتحان؛ همان جزایی الهی است که در دنیا برتری و در اخرت بهشت است یا ذلت و خواری دنیویی و اخروی است.
چند روایت در موضوع
روایات دربارۀ آزمون و امتحان و جزای آن زیاد است، به ویژه در عصر غیبت که زمان ما که حکایت از امتحانهای سخت دارد
قَالَ أَبُو الْحَسَنِ [امام باقر] علیه السلام: أَمَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ الَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّى تُمَیَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا وَ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَرُ. ثُمَّ تَلَا «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِین» [بحارالانوار: ۵۲/۱۱۳]
آنچه شما چشمان خود را به سویش میدارید و منتظر و چشم به راه آن هستید، واقع نخواهد شد تا اینکه جدا و پاکسازی شوید و تا اینکه نماند از شما مگر هر چه کمتر و کمتر.
خیلی کم از کسانی که ادعا دارند، باقی میمانند: «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور» [سبأ: ۳۴] توضیح بیشتر را در روایت دیگر بخوانیم:
«أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَرُ. قُلْتُ: وَ مَا الْأَنْدَرُ؟ قَالَ الْبَیْدَرُ؛ وَ هُوَ أَنْ یَدْخُلَ الرَّجُلُ قُبَّهَ الطَّعَامِ یُطَیِّنُ عَلَیْهِ ثُمَّ یُخْرِجُهُ وَ قَدْ تَأَکَّلَ بَعْضُهُ فَلَا یَزَالُ یُنَقِّیهِ ثُمَّ یُکِنُّ عَلَیْهِ یُخْرِجُهُ حَتَّى یَفْعَلَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى یَبْقَى مَا لَا یَضُرُّهُ شَیْءٌ.» [بحارالانوار: ۵/۲۱۶]
[بیدر؛ موضعی است برای خرمنکردن گندم آماده میشود.]
امام صادق علیه السلام با تأکید و قسم به خدا میفرمایند: به خدا قسم شما را با آزمونهای متعدد خالص میکنند، (تا کافر از مومن جدا شود،) به خدا قسم (مومن حقیقی از مومن دورغین) را جدا میکند، به خدا قسم شما را غربال میکند، (و مومنان حقیقی را در سختی میگذارد تا خالصان ناب مشخص شود) تا اینکه کسی از شما باقی نماند، مگر (اندر) اندکترین شمار. پرسیدند: اندر چیست؟ فرمود: گندم خرمن شده! و آن انسانی است که در جایگاه غذایی وارد شود که آنجا را گِل فراگرفته باشد، او گِلها را خارج کند، و کمی از غذا بخورد، اما همواره مجبور باشد که آن مکان و طعام را پاکیزه کند، و گِلها را خارج کند و این کار را سه مرتبه انجام دهد تا در آن غذا چیزی که موجب ضرر او باشد، باقی نمانده باشد. (یعنی غذا از هر ناپاکی خالص و پاک شود.)
یعنی مومنان سه مرحله دارند: مرحلۀ اول مومن از غیرمومن جدا میشود، این امتحان تمحیص است، مرحلۀ دوم مومن خالص از غیرخالص تمییز و بازشناسی میشود، که امتحان تمییز است و مرحلۀ سوم مومنان خالص در آزمونهای سختی قرار میگیرند تا غربال شوند و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمودند:
«الناس کلهم هلکى إلا العالمین، و العالمون کلهم هلکى إلا العاملین و العاملون کلهم هلکى إلا المخلصین و المخلصون على خطر عظیم» [روضۀ المتقین فی شرح من لا بحضره الفقیه: ۱۲/۱۴۶]
«مردم همگی هلاک میشوند، مگر دانشمندان؛ دانشمندان همگی هلاک میشوند، مگر عملکنندگان؛ عملکنندگان همگی هلاک میشوند مگر مخلصان، مخلصان در خطری بزرگ هستند.»
روایت میفرمایند: جهاد با نفس بسیار سخت است و آزمونها و امتحانهای فراوانی انسان باید طی کند، و او باید در این آزمونهای تدریجی خود را پاک کند تا در درون او هیچ چیز از نفسانیت نماند و به طور کامل خالص شود. بنابراین امتحانها از این دست هستند، بلکه ما امتحانهای متعدد به مسائل و امور مختلف و متنوعی در پیش داریم که عمل ما تعیین میکند که چه جزایی در انتظار ماست.
به ویژه عصر غیبت است که امتحانها سختتر میشود و روایات ما در عصر غیبت تأکید دارند که عصر غیبت دوران آسایش و راحتطلبی نیست، یعنی دوران آزمایشهای سخت است. و مسلمانان بشدت امتحان میشوند و در فشارهای سنگین قرار میگیرند، در کورههای سهمگین انداخته میشوند تا ناپاکان و ناخالصان جدا شوند، و پاکان، به درجۀ خلوصِ پاکی بزند و دیگر هیچ ناخالصی در وجود آنان نباشد.
امام صادق سلام الله علیه:
«وَ اللَّهِ لَتُکْسَرُنَ تَکَسُّرَ الزُّجَاجِ وَ إِنَّ الزُّجَاجَ لَیُعَادُ فَیَعُودُ کَمَا کَانَ وَ اللَّهِ لَتُکْسَرُنَ تَکَسُّرَ الْفَخَّارِ فَإِنَّ الْفَخَّارَ لَیَتَکَسَّرُ فَلَا یَعُودُ کَمَا کَانَ وَ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ وَ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَقَلُّ ـ وَ صَعَّرَ کَفَّه» [الغیبۀ: ۲۰۷]
به خدا قسم مانند شکستن شیشه شکسته میشوید، شیشه امکان بازسازی دارد، که همانگونه که بوده است بگردد. و به خدا قسم شما مانند کوزهها شکسته میشوید، کوزه همانگونه که بودند، برنمیگردند به خدا قسم شما غربال میشوید، به خدا قسم شما از همدیگر جدا میشوید، به خدا قسم شما خالص میشوید تا اینکه از شما مگر تعداد کمی نماند و آنگاه امام دستشان را به سمت جمعیت بالا برند.
در نهج البلاغه هم از امیرالمومنین علیه السلام در ضمن آیۀ دوم سورۀ مبارکۀ عنکبوت «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون» و وصف فتنههای زمان خودشان وارد شده است:
الإمامُ علیٌّ علیه السلام… فقلتُ : یا رسولَ اللّه!ِ ما هذهِ الفِتنَهُ التی أخبَرَکَ اللّه ُ تعالى بِها ؟ فقالَ : یا علیُّ ، إنّ اُمَّتِی سَیُفتَنُونَ مِن بَعدی…یا علیُّ ، إنَّ القَومَ سَیُفتَنُونَ بأموالِهِم، و یَمُنُّون بِدِینِهِم على رَبِّهِم، و یَتَمَنَّونَ رَحمَتَهُ، و یَأمَنونَ سَطوَتَهُ، و یَستَحِلُّونَ حَرامَهُ بالشُّبُهاتِ الکاذِبَهِ، و الأهواءِ الساهِیَهِ، فَیَستَحِلُّونَ الخَمرَ بالنَّبیذِ، و السُّحتَ بالهَدیَّهِ، و الرِّبا بالبَیعِ . قلتُ: یا رسولَ اللّه !ِ فَبِأیِّ المَنازِلِ اُنزِلُهُم عندَ ذلکَ؟ أ بِمَنزِلَهِ رِدَّهٍ، أم بِمَنزِلَهِ فِتنَهٍ؟ فقالَ : بِمَنزِلَهِ فِتنَهٍ . [نهج البلاغۀ: ۲۲۰]
امام على علیه السلام… گفتم: اى پیامبر خدا! این چه فتنهاى است که خداوند بزرگ شما را از آن خبر داده است؟ پیامبر فرمود : اى على! زودا که امّتم بعد از من آزموده شوند…اى على! بزودى مسلمانان با اموال خود آزموده مىشوند و به خاطر دینشان بر خدا منّت مىنهند و آرزوى رحمت او را مىکنند و خود را از خشم او در امان مىدانند و با شبهههاى دروغین و خواهشهاى نفسانىِ غفلتزا، حرام او را حلال مىگردانند. مثلاً شراب را به نام آب انگور یا آب خرما، و رشوه را به نام هدیه و ربا را به نام بیع و معامله روا مىشمارند! عرض کردم: اى پیامبر خدا! در این هنگام آنها را در چه جایگاهى قرار دهم؟ آیا در جایگاه ارتداد یا در جایگاه فتنه و آزمایش؟ فرمود: در جایگاه فتنه و آزمایش.
آیۀ ۱۴۳
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
ترجمه
و شما پیش از آنکه با مرگ روبرو شوید، آرزوى آن را داشتید، اما آن را که دیدید، تنها در آن مینگرید.
تفسیر
ادامۀ آیۀ پیشین است که رسیدن به اهداف الهی و تحقق دین خدا و رسیدن به سعادت و کمال به صرف آرزو نیست، بلکه شما آزمون میشوید تا صادق از کاذب و خالص از ناخالص جدا شوند. به این دلیل مسلمانانی را که در مشکلات به ویژه جمگ مقاومت ندارند، نکوهش میفرماید که شما پیش از جنگ احد آرزوی شهادت داشتید، اما همینکه آن را دیدند، ترسیدند و آن را فقط نگریستند، و فرار کردید و تن به خطر ندادید. بنابراین صرف آرزو به کار شما نمیآید، بلکه ایمان مستحکم میخواهد تا بتوانید اهداف دین خدا را تحقق بخشید.
وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ
جو جامعۀ اسلامی بهگونهای است که مسلمانان شهادت را آرزوی خود میدانند، اما چه بسیار از آرزوها از بنیان هوسی خام است و مبنای ایمانی و عقلانی ندارد. به این دلیل است که تا امتحان جدی چون جنگ احد پیش نیامده است، و مرگ را ملاقات نکردهاند، آرزوی مرگ میکنند.
فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
اما همینکه آن را میبینند، و آن را از نزدیک روبت میکنند، و میفهمند که خطر جدی است، یعنی نشانههای کشتهشدن هویدا میشود، سستایمانی آنان روشن میشود.
وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
این در حالی است که شما صرفاً تماشاگر صحنه هستید، و هیچ اقدامی نمیکنید. بنابراین آیۀ شریفه عتاب و توبیخ شدید است به مسلمانان که مدعی هستند اما در عمل هیچکاری نمیکنند. بلکه از صحنه فرار میکنند و آرزوها را فراموش میکنند.
حکمت امتحان
همۀ ما تا امتحان نشدهاید، ادعاها و آروزها داریم که امتحان و آزمون نشان میدهد که کدام ادعا درست و برآمده از ایمان و عقل است و کدام ادعا، صرف آرزو و پندار دورغین است. بنابراین کمال انسان به ایمان و عمل صالح است که با اختیار و ارادۀ آنان عجین است و خدا هم برای سنجش ایمان و عمل صالح و اخلاص ما، بیقین ما را امتحان میفرماید. بدینسان حوادث و پدیدههای اجتماعی و همچنین گرفتاریها و مشکلات و نعمتهای فردی و اجتماعی همگی بر آن است که انسان استعداد خود را فعلیت بخشد، و آنچه در نهان خود دارد؛ به ظهور برساند، تا انسان به کمال نهایی خود برسد، و این کمال یا سعادت و روح و ریحان است، یا شقاوت و عذاب الهی؛ بنابراین کار جهان و انسان و جهان انسانی با آرزو و تمنی درست میشود. امتحان هم به همین معنی است، زیرا امتحان یعنی شخص را در موقعیتی قرار دهند، و اجازۀ تصرف در امری را به او بدهند، تا معلوم شود که آیا وی صلاحیت دارد یا فاقد صلاحیت است. خداوند دنیا را برای ما انسانها جایگاه امتحان و آزمون قرار داده است و از سوی دیگر استعداد کمال و سعادت را هم به ما داده است، و دین را هم برای ما معین کرده است که نقشۀ راه است برای تحقق اهداف اسلامی. حالا ما هستیم و عمل اختیاری ما تا ما با عمل اختیاری و ارادی خود، باطن و حقیقت کار خود را ظاهر کنیم. بنابراین امتحانکننده و آزمایشگر خداست و آزمایششونده ما انسانها و ابزار آزمون هم حوادث روزگار است و هم ادیان الهی که راه و مقصد را به انسانها نشان داده است. و خداوند متعال رب است یعنی صاحب اختیار ماست که تربیت و پرورش ما به دست اوست. و یکی از ابزار تربیت و پرورش او امتحانها و آزمونهایی است که ما را میفرماید تا حقیقت وجود ما به ظهور برسد و به مقام قرب الهی برسیم، و ما اگر در مسیر امتحان صادق باشیم، این هدف تأمین میشود، وگرنه حال بد ما ظاهر میشود که عاقبت آن سوء است: «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى» [روم: ۱۰] «سپس عاقبت کسانی که بدی کردند، بدی بود.» و این امتحان سنت الهی است که همۀ انسانها را شامل میشود و استثنا هم ندارد: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» [مومنون: ۱۱۵] بنابراین حکمت امتحان آن است که انسانها به امور و حوادث مختلف آزمون شوند، تا استعداد آنان به فعلیت رسد و کمال و سعادت و نقص و شقاوت آنان روشن و معلوم گردد و مومن از غیر مومن تمیز داده شود و این همان معنای «وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا» است، وقتی مومن از کافر جدا شد، زمینه برای نابودی و محو تدریجی کفر و نفاق آماده میشود و این معنای «وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ» است و زمین تنها مختص مومنانی شود که اخلاص در اندیشه و ایمان و عمل خود دارند: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِین» [قصص: ۵] «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون» [انبیاء: ۱۰۵]
آیۀ ۱۴۴
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ
مفردات
خلت
به معنای گذشت و سپریشدن زمان است. [مفردات: ۶۳۶]
ترجمه
و محمد جز پیامبرى نیست، که پیش از او پیامبرانى آمدند و گذشتند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به گذشته بازمیگردید؟ و هر کس بعقب برگردد زیانى بخدا نمىرساند و بزودى خدا به سپاسگزاران پاداش میدهد.
تفسیر
آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین و توبیخ کسانی است که در جنگ احد از آزمون سربلند بیرون نیامدند و با شایعۀ کشتهشدن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هزیمت کردند و بیانگر اصلی مهم از اصول اجتماعی است. اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا برود یا به شهادت برسد، شما از دین برمیگردید؟ این توبیخ بیان این اصل است که شخصیتها هرچند در مقام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشند، در مسیر تحقق اهداف الهی بر روی زمین، نقش عمدهای ندارند تا با مرگ یا شهادت آنان در ایمان و یقین و عزم و ارادۀ مومنان خللی وارد شود، زیرا مومنان فقط به خدا ایمان دارند و فقط برای خدا کار میکنند. و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم پیامبری چون پیامبران گذشته هستند، که زمانی آمدند و زمان آنان سپری شد و از این دنیا رفتند، بنابراین اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم از دنیا بروند یا به شهادت برسند، نباید مسلمانان به عقب برگردند و مرتد شوند. زیرا پیامبر هم بشری است و همانند همۀ انسانها دوران زندگی او محدود است و مرگ وی نباید منجر به انحراف در دین و زوال اسلام شود. اما اگر کسانی مرتد شوند و به گذشتۀ جاهلی خود برگردند، به خدا زیانی نمیرساند. و کسانی که ثابتقدم میمانند، آنان در منطق آیه شاکر هستند، و جزا و پاداش آنان را خدا میدهد.
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ
بیان اصل مهم اجتماعی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، پیامبری از پیامبران خداست که پیش از ایشان هم پیامبرانی آمدهاند و مدت آنان به سر آمد و سپری شد و از دنیا به سرای باقی رفتند. و این سرنوشت همۀ انسانهاست: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُون» [زمر: ۳۰] و این سنت قطعی الهی است که «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُون» [عنکبوت: ۵۷]
أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ
آیا اگر بمیرد یا به شهادت برسد… «موت» به معنای مرگ یعنی بیرونآمدن جان از بدن است و قتل به معنای مرگ است به سبب امری غیرطبیعی؛ حال عمدی باشد یا شبهعمد؛ شهادت باشد یا غیرشهادت. زبان آیه توبیخ است، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود…
انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ
انقلاب به عقب یعنی حرکت قهقهرائی دارید؟ به گذشته و حال اول خود برمیگردید؟ یعنی شما تصور کردهاید که دین خدا قائم به فرد خاصی حتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که تا او زنده هست، شما مومن و متدین باشید و همانکه از دنیا به صورت برود، بنیان دین هم برداشته شود و شما مرتد شوید و از دین برگردید و به حال جاهلی خود بازگردید؟ توبیخ در این آیه موج میزند؛ اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا بروند، خدای او که زنده است، پس چرا پسگرد؟
نمونۀ این افراد، کسانی هستند که در جنگ احد، وقتی شایعۀ شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیچید، پشت به جبهه کردند و فرار نمودند. اما آنان فقط از جبهه فرار نکردند، بلکه در آن حال از اسلام بازگشتند. یعنی صحنه چنان برآنان گران آمده بود که ایمان را به کناری زدند و به کفر سابق بازگشتند.
وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً
کسانی که با مرگ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم یا ولی خدا و رهبر دینی از دین و نظام دینی برمیگردند؛ و مرتد میشوند یا دچار انحرافات فکری و مالی و امثال آن میشوند، آنان دنیاطلبانی هستند که دین را هم برای منافع مادی خود میخواهند، و مرگ رهبر الهی آزمونی است که حقیقت ایمان آنان را نشان میدهد که آنان دین را وسیلۀ دنیای خود قرار دادهاند، به این دلیل هرکس به گذشته و جاهلیت برگردد، هیچ ضرری به خدا و دین خدا نمیزنند.
وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ
و خدا بزودی شاکران را پاداش میدهد، پس از توبیخ نسبت به کسانی که انقلاب قهقرایی پیدا کردند، و مرتد شدند، شاکران را میستاید. معلوم میشود که شاکران نه تنها انقلاب قهقهرائی نداشتند، بلکه در امتحان الهی شکرگزار بودند. اما حقیقت شکر، اظهار نعمت الهی است، یعنی نشان میدهند که در دین خدا که نعمت بزرگ الهی است، ثابتقدم هستند و کوتاه نمیآیند. مرحوم علامه طباطبائی میفرمایند: منظور از شاکران؛ مخلَصان هستند که هنگام خطر تا آخر میایستند و هرگز عقبنشینی نمیکنند و هرگز مغلوب شیطان نمیشوند. قران هم میفرماید: شیطان تصریح میکند که من همۀ انسانها را گمراه میکند، مگر بندگان مخلَص را: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین» [حجر: ۳۹ ـ ۴۰] و در جای دیگر هم میگوید که من همۀ انسانها را اغواء و گمراه میکنم و به حدی که اکثر آنان را شاکر نمییابی: «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیم ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِین» [اعراف: ۱۶ ـ ۱۷] بنابراین شاکرین همان مخلَصان هستند که از آلودگیهای شیطان آزاد هستند. [المیزان: ۴/۳۸ ـ ۴۰]
بحث تاریخی
آیه در ضمن جنگ احد نازل شده است و از آیه بخوبی روشن میشود که مسلمانان در جنگ احد تصور کردند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به شهادت رسیده است، و به این گمان فرار کردند. ابنهشام هم در تاریخ خود، سیرۀ ابنهشام (ج: ۳؛ ص: ۳۰) نقل میکند که در جنگ احد «انس بن نضر» رضوان الله تعالی علیه عموی انس بن مالک، عمر بن خطاب و طلحه بن عبید اللَّه و جمعى از مهاجرین و انصار را میبیند که دست از جنگ کشیدهاند، میپرسد: به چه دلیل ایستادهاید؟ گفتند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم کشته شده است. او گفت: زندگی پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را برای چه میخواهید؟ شما هم به همان راهی بروید که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته است. و آنقدر شمشیر زد تا کشته شد.» [المیزان؛ ۴: ۳۸]
کما فی ما رواه ابن هشام فی السیره-: أن أنس بن النضر- عم أنس بن مالک- انتهى إلى عمر بن الخطاب و طلحه بن عبید الله فی رجال من المهاجرین و الأنصار- و قد ألقوا بأیدیهم- فقال: ما یحبسکم؟ قالوا: قتل رسول الله قال: فما ذا تصنعون بالحیاه بعده؟ فموتوا على ما مات علیه رسول الله، ثم استقبل القوم فقاتل حتى قتل.»
این معنای بازگشت به عقب است که در آیه آمده است، برخی از مسلمانان که ایمان مستحکمی نداشتند، در جریان جنگ احد، با شایعۀ شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست از جنگ کشیدند و فرار کردند، و از دین خدا دست برداشتند، قرآن هم آنان را توبیخ میکند که جهان و امور آن فقط در اختیار خداست و دین هم از جانب خداست، و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم نه در عالم کارهای است و نه در دین. بنابراین شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نباید موجب شود که شما به عقب برگردید و مرتد شوید. و دین و ایمان شما نباید، وابسته به زندگی و حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد.
و این درسی است که قران به ما میدهد که ما باید در جهت دین خدا کار کنیم، و وابسته به شخصیتها نباشیم حتی اگر آن شخصیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد. و این امر تنها با ایمان کامل و مستحکم ممکن است.
آیۀ ۱۴۵
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ
ترجمه
و هیچ کسی جز به اجازۀ خدا نمىمیرد که کتابی معین برای اوست. و هر که پاداش دنیا بخواهد، از آن به او بدهیم، و آنکه پاداش آخرت را بجوید، از آنش به او بدهیم. و ما بزودی پاداش سپاسگزاران را میدهیم.
تفسیر
پس از بیان اینکه جنگ و هرچه سختی که در راه خدا پیش بیاید، امتحان خداست که در آن شاکران که نعمت خدا را قدر میدانند، و برای تحقق دین خدا از هیچ فداکاری کوتاه نمیآیند از سستایمانان مشخص میشوند و سستایمانان از این آزمون سرافکنده میشوند و انقلاب قهقهرایی دارند، اصلی کلی دیگری را بیان میکند که مرگ و زندگی دست خداست، و در خدمت دینخدابودن موجب نمیشود که در مرگ شما تعجیل شود، و فرار از مسئولیت هم موجب نمیشود که در مرگ شما تأخیر بیافتد. اما مردم دو دسته هستند: گروهی ثواب و پاداش دنیا را میخواهند، یعنی دنیاطلب و دنیادار هستند، خدا از دنیا بهرهای به آنان میدهد و آنان را بینصیب نمیگذارد و کسانی که آخرت را میجویند و به دنبال پاداش اخروی هستند، و کارهای آنان به اهداف اخروی است، خداوند به آنان پاداش میدهد، اما پاداش و جزای شاکران را خدا خود میدهد که به محاسبۀ انسانها نمیآید.
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ
بیان اصلی کلی که مرگ انسانها به اذن خداست و تا خدا زمان آن را اراده نکرده است، فرانمیرسد. بنابراین نه فرار جنگ و مسئولیتهای الهی موجب میشود که عمر طولانی شود و نه قبول مسئولیت و شرکت در جهاد موجب میشود که زندگی کوتاهتر از حدی شود که خدا مقرر فرموده است. انسان در مرگ و زمان آن اختیار و ارادهای ندارد.
کِتاباً مُؤَجَّلاً
مرگ سرنوشتی معین و نوشتهشده از جانب خدای سبحان است. منظور از «کتاب موجل» مدت زمانی معینی است که هر شخص حق حیات دارد. [تسنیم: ۱۵/۶۸۸] بنابراین هر انسانی زمانی معین برای زندگی دارد که آن نه تأخیر میشود و نه تقدیم میگردد: « فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُون» [نحل: ۶۱] «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها» [منافقون: ۱۱]
وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها
اما مردم در دنیا دو دسته هستند: گروهی دنیاطلب هستند و همه چیز و همه کس و حتی دین را هم برای دنیای خود میخواهند، ارادۀ آنان صرفاً به سمت دنیاست، و هیچ توجهای به آخرت خود ندارند و بین متاع دنیا و اهداف اخروی؛ دنیا را انتخاب میکنند، خداوند هم از دنیا به آنان چیزکی میدهد. خود بهرۀ دنیا اندک و ناچیز است: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ» [نساء: ۷۷] و به آنان هم از این بهرۀ ناچیز؛ اندکی ـ به اندازهای که خدا اراده فرماید ـ داده میشود، اما آنانا از آخرت هیچ بهرهای ندارند: «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَهَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً» [اسراء: ۱۸] «هرکس خواهان [دنیاى] زودگذر است، به زودى هر که را خواهیم [نصیبى] از آن مىدهیم، آن گاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد، براى او مقرر مىداریم»
وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْها
اما آنان که بین دنیا و آخرت، اهداف اخروی را دنبال میکنند: «الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى» [نساء: ۷۷] خداوند از آخرت به آنان به قدر همتشان میدهد. وقتی آخرت آمد، دنیا هم تأمین میشود: «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَهَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً» [اسراء: ۱۹]
وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ
اما دستۀ سومی هم هستند که شاکران و مخلَصان هستند که پاداش آنان را خودِ خدا مشخص میکند، زیرا جز به خدا نیانشیدند و جز برای خدا کار نکردند، و نه تنها دنیا را نخواستند، بلکه آخرت و بهشت را هم طلب نکردند، بنابراین آنان را مقامی است که خداوند میداند و خود پاداش آنان را معین میفرماید. توجه شود که در بخش پایانی آیه با تعبیر «سنجری» «ما به زودی پاداش میدهیم» یعنی تعبیر ضمیر متکلم مع الغیر نشان میدهد که پاداش شاکران دست خداست و برای ما قابل تصور نیست.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
2
1395
سنن الهی در واقعۀ عاشورا (۳)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین نحمدوه و نستعینه و نستغفروه و نتوب الیه و نتوکل علیه و صلی الله علی سیدنا و مولانا؛ حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی العالمین روحی له الفداء؛ بهم اتوالی و من اعدائهم اتبریء الی الله
قال الله الحکیم فی محکم کتابه
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً [بقره: ۱۴۳]
امتحان و جزاء در امت اسلامی
گفتیم زندگی ما محکوم و پیچیده در سنتهای الهی یعنی قوانین ثابت و لایتغیر خداوند متعال است که هیچ گریزی از آنها نیست و بیان داشتیم که یکی از سنتهای بنیادین در زندگی ما امتحان و جزا است به این معنی که ما تا زندگی هستیم، مورد امتحان الهی هستیم: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ» تا ما عمل کنیم، با اختیار خودمان عمل کنیم و محسن و نیکوکار از مفسد و بدکار بازشناسی شوند: «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» این سنت الهی است که هیچ تبدیل و تحویل و دگرگونی از آن نیست. ما اگر در برابر امتحان الهی ایمان آوریم و تقوا پیشه کنیم، خداوند جزای خیر به ما میدهد و اگر خدای نکرده بدکردار شویم و در عمل خدا و معاد را تکذیب کنیم، خداوند گریبان ما را میگیرد. بنابراین هرچه برسر ما میآید، نتیجۀ عمل خودمان است و چیزی از بیرون بر ما وارد نمیشود. پس نه تنها ما در آخرت یا عمل خودمان محشور میشویم، در دنیا هم با عمل خودمان زندگی میکنیم. اگر عمرسعد و شمر و امثال آنها جلوی امام حسین علیه السلام میایستند، این ایستادگی و خباثت نتیجۀ عمل پیشین خودشان است که در امتحانهای متعدد یا سوءاختیار خود بدکرداری و فساد کردند و الان رسیدن به جایی که بتوانند پسر پیامبر خود را براحتی بکشند. و اگر کسی مثل حُر به اردوگاه امام حسین علیه السلام میپیوند است به خاطره آن است که با حُسن اختیار خود راه ایمان و تقوا را رفته بود و به این دلیل خداوند دست او را میگیرد و نجاتش میدهد. این تعبیری که در دعای کمیل میخوانیم: «یَا سَرِیعَ الرِّضَا اغْفِرْ لِمَنْ لَا یَمْلِکُ إِلَّا الدُّعَاءَ فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاء» [مصباح المتهجد: ۲/۸۵۰] کسی که با خدا باشد، خداوند زود از او راضی میشود و او را به خودش وانمیگذارد. این قانون خداست که بر عالم خلقت و جهان ما انسانها حاکم است و گریزی هم از آن نیست که هرچه ما هماکنون انجام میدهیم و آنچه در آینده انجام میدهیم و نتیجۀ نهایی که در قیامت آشکار میشود، تحت ضابطۀ کلی سنت امتحان و جزاست. خودمان ما را به بوتۀ امتحان میگذارد تا آنچه در درون ماست، به منصۀ ظهور برسد، درون ما آشکار شود، این درون که برای دیگران ناپیداست، با عمل ما آشکار میشود، و هرچه عمل کردیم، از خوب و بد، نتیجه و جزای آن را میبینیم و این سنت تا زنده هستیم، در زندگی ما حکومت میکند. پس ما هر بدی و خطا که بکنیم، جزای آن را میبینیم، این هم در دنیاست و هم در آخرت و هر خوبی و خیری را که انجام بدهیم، جزای آن را در دنیا و آخرت مینشینیم. خلاصه همۀ ما سر سفرۀ عمل خودمان نشستهایم.
اما نکته این است که این سنت فقط بر زندگی فردی ما حاکم نیست، بلکه مهمتر بر زندگی اجتماعی ما حاکم است، یعنی جوامع انسانی هم در میان این دو سنت پیچیده شدهاند، جوامعی که رو به معنویت و عدالت بروند، خداوند به آنها برکت میدهد و جوامعی که رو به انحطاط و فساد مالی و اخلاقی بروند، خداوند گریبان آن جوامع را میگیرد. حالا برای ما چه جامعۀ انقلابی هستیم و میخواهیم جامعۀ اسلامی و الهی باشیم، خیلی مهم است که این سنت را تشخیص بدهیم. اگر بخواهیم که جامعۀ ما اسلامی بشود، هیچ راهی نداریم که دولت و ملت ما اسلامی شوند و هیج راهی نیست مگر اینکه معنویت و عدالت در دولت و ملت و جامعه و کشور ما حاکم شود. بجز این هرچه برویم، بیراهه است. اگر خدای نکرده دچار فساد بشویم، هرچه بیشتر در فساد غوطه بخوریم، بیشتر از جامعۀ اسلامی و اهداف الهی دور میشویم و در این شکی نیست.
ملاحظه بفرمایید که قرآن چه میفرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» خداوند شما امت اسلامی را امتی وسط و میانه قرار داد که نه فرض بفرمایید نه ستم میکند و نه زیربار ستم میرود، عدالت براین جامعه حاکم است، نه فساد میکند و نه فساد میپذیرد، با صلاح و معنویت و تقوا زیست این جامعه عجین شده است، به این دلیل این جامعه و امت، برای همۀ انسانها الگوست. و الگوی این جامعه هم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ» [انبیاء: ۹۲] خداوند امت اسلامی را امت واحده یعنی یک امت مجتمع و هماهنگ قرار داده است و ملاک و میزان یگانگی آن هم این است که بندۀ خداست و جز تحقق اهداف الهی روی زمین هدفی ندارد. اگر این امت منحرف شد، قران میفرماید: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْن» [مائده: ۲] از مردم نباید بترسد، یعنی از دشمنان بیرونی نترسید، بلکه از من خدا بترسید، یعنی از سنت الهی جزا بترسید که نتیجۀ انحراف بسیار سخت است. خداوند میفرماید که ما شما امت اسلامی را حجت و برهانی برای همۀ مردم قرار دادیم و هیچ جامعه و حکومتی هرچند مستکبر و قوی باشد، بر شما چیرگی و قدرت ندارد: «لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّهٌ» شما قدرتمند و مقتدر و عزیز هستیم، و از آنان نترسید، از ستمگران و گردنکشان آنان «إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ» اما از من خدا بترسید و منحرف نشوید: «وَ اخْشَوْنِی» که سنت من گریبان شما را میگیرد، خدایی که «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ» نعمت را بر شما تمام کرده است، تا «وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» [بقره: ۱۵۰] هدایت شوید و ایمان و تقوا پیدا کنید و جامعهای با معنویت و عدالت تشکیل دهید. بنابراین باید مراقبت کنیم که خداوند گریبان ما را نگیرد که آن وقت راه چارهای نداریم.
سه آزمون مهم جامعۀ اسلامی
حالا وارد بحث کربلا شویم. جامعۀ اسلامی آن زمان سه امتحان مهم جلوی رویش آمد که در هر سه امتحان مردود شد؛ اولی امتحان سیاسی بود که غدیر و امامت را به سقیفه و سلطنت تبدیل کرد. دومی امتحان مالی و گسترش امکانات مالی و فساد مالی بود که متاسفانه بطن جامعه را فاسد کرد و سومی فساد و انحطاط فرهنگی و اخلاقی بود که حتی مراکز وحی یعنی مکه و مدینه را به مراکز اصلی فسادهای اخلاقی مبدل کرده بود. ما از این سه آزمون؛ فقط دومی را کمی بررسی میکنیم.
فساد اقتصادی
گفتیم آزمون دوم؛ آزمون اقتصادی و فساد اقتصادی است. به دنبال گستردگی کشور اسلامی و فتوحات مسلمانان موجهای وسیعی از رفاهزدگی در جامعۀ اولیۀ اسلامی به وجود آمد. برخی معتقدند که رفاه موجب رویآوردن به خوشیهای دنیا و زیادهخواهی و دنیاطلبی میشود و همین باعث میشود که جامعه فاسد گردد، و همۀ ارزشهای الهی و اخلاقی که توحید و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پایهگذاری کردند، از بین برود. [تحلیل شهید صدر[۱]] اما این سخن دقیق نیست، دیدیم که در آیۀ ۹۶ سورۀ مبارکۀ اعراف بیان شد که اگر ایمان و تقوا باشد، خداوند برکات آسمانی و زمینی را بر جامعه میگشاید. پس رفاه بهطور کلی نه تنها بد نیست، بلکه مطلوب اولیۀ جامعۀ اسلامی است، آنچه بد است، دو امر است: اول فقر؛ و دوم ثروتهای نامشروع و ویژهخواری است که موجب فاصله و شکاف طبقاتی و فساد میشود. بنابراین ثروت و رفاه نه تنها مانع گسترش دین و معنویت و اخلاق نیست، بلکه میتواند زمینه را برای آنها فراهم کند. اگر رفاه و پیشرفت عمومی و همگانی باشد، و عدالت و گشایش در جامعۀ ایمانی به وجود آید، این جامعه که تحت ادارۀ ولی خدا اداره میشود، توان رسیدن به مدارج بالای معنویت و توحید را هم دارد.
اما آنچه خطرناک است و موجب فساد و تباهی میشود، ثروتهای نامشروع و حرامخوری و به زبان امروزی ما ویژهخواری است. کسانی که خود را صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا فرزندان آنها و تابعان آنان میدانستند، برای خودشان حق ویژه قائل بودند که ما چون در چنین جایگاهی هستیم، باید از حقوق ویژه برخوردار باشیم و بیت المال در حقیقت متعلق به ماست و دیگران ریزه خوار ما هستند. اینجاست که عدالت از جامعه رخت برمیبندد و امیرالمومنین علیه السلام هرچه تلاش میکند، آن را مجدد در جامعه جایگزین کنند، چنین امری ممکن نیست و آخر الامر هم به تعبیر جورج جورداق «قُتِلَ عَلِیٌّ فِی مِحْرَابِ عِبَادَتِهِ لِشِدَّهَ عَدْلِهِ» این مشکلی بود که جامعۀ اسلامی آن روز را به خودش مشغول کرده بود. و دلیل اینکه شخصی مثل یزید میتواند خلیفۀ و حاکم اسلامی بشود، همین فساد درونی جامعۀ اسلامی بود.
دو جبهه در برابر امام حسین
امام حسین علیه السلام در این زمان با دو جبهه میجنگید: جبهۀ نخست؛ یزید و حکومت یزیدی بود که جریان آن را میدانید. «وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ» [بحارالانوار: ۴۴/۳۲۷]، بیعتکردن یعنی قبول سلطۀ یزید و کسی که مثل من باشد، با مثل یزیدی بیعت نمیکند. وقتی هم برادرش محمد بن حنفیه امام را نصحیت میکند که تصمیم شما خطرناک است برای جانتان؛ میفرمایند: «وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ یَکُنْ مَلْجَأٌ وَ لَا مَأْوًى لَمَا بَایَعْتُ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَهَ» [بحارالانوار: ۴/۳۲۹] «اگر اصلاً پناهگاه و جایگاهی نباشد، باز هم من با یزید بیعت نمیکنم.»
اما جبهۀ دوم فسادی بود که در درون جامعۀ اسلامی به وجود آمده بود و بدنۀ این جامعه و همچنین نخبگان و افراد مطرح آن زمان را فاسد کرده بود. طبقۀ اشراف قریش نابود شده بود، امام طبقۀ اشراف جدیدی به نام اسلام شکل گرفته بود که این شکلگیری هم از راه حرام بود و این فساد اقتصادی به همۀ جامعۀ آن روز سرایت کرده بود.
افرادی که نماز میخوانند و روزه میگرفتند، اما حاضر نبودند که امام حسین علیه السلام را یاری کنند؟ چرا بزرگان آن زمان کنار کشیدند، حتی امام حسین علیه السلام را نصحیت کردند که شما که کناری بکشید و کاری به کاری یزید نداشته باشید؟ معلوم است که آنان به درد امام حسین علیه السلام و اسلام نمیخوردند، اگر خیری در آنها بود، به جای اینکه فرار کنند، کنارهگیری؛ در وسط میدان بودند. وقتی بررسی میکنید، میبنیند که اتفاقی افتاده است، تاریخ خیلی توضیح نمیدهد، امام اجمالاً میشود با اصل کلی سنت الهی امتحان و جزاء روشن میشود که آنان مورد امتحانی سخت واقع شدند و عمل شایسته انجام ندادند. وقتی زید بن ارقم این صحابی جلیل القدر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین صلوات الله علیه در مجلس یزید که میبینید که بر لب و دندان مبارک حضرت چوب خیزران میزنند و از مجلس که بیرون میرود، میگوید: ذلت همۀ جامعه را گرفته است، خودش هم یکی از این جامعه است. فساد ذلت میآورد. این تازه در میان محبان است که آرامآرام از امام حسین علیه السلام و امتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بنیاد نهاده بودند، فاصله گرفته بودند.
اما شما مردم کوفه را ببینید، آنها هم نماز میخواندند و به آداب اسلامی مودب بودند. اما برای کشتن امام حسین علیه السلام صف کشیده بودند. در روزعاشورا که امام حسین علیه السلام آمدند، برای آنان صحبت کنند و آنان را نصحیت کنند، جنجال و هلهله کردند تا صدای امام به جمعیت نرسد. امام میفرمایند:
«وَ إِنَّمَا أَدْعُوکُمْ إِلَى سَبِیلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِی کَانَ مِنَ الْمُرْشَدِینَ وَ مَنْ عَصَانِی کَانَ مِنَ الْمُهْلَکِینَ وَ کُلُّکُمْ عَاصٍ لِأَمْرِی غَیْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِی» اگر حرف مرا گوش کنید شما را هدایت میکنم و اگر نشنوید، همهتان گناهکار خواهید بود. شماها یک دستهتان تطمیع شدید، به شما پول دادهاند که به جنگ با من آمدهاید. اما دلیل این امر چیست؟ «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ» [بحارالانوار: ۴۵/۸] شکمهای شما از حرام پر شده است. فکر نکنیم، که این حرامخوری آنان فساد ۳ هزار میلیارد تومانی بود! نه همین فسادهای کوچک، دزدیها و دستدرازیهای کوچک که به چشم نمیآید، همینکه به خودمان اجازه میدهیم به بیتالمال دستدرازی کنیم، چون موقعیتی داریم، برای خودمان و فرزندانمان از رانت هرچند کوچک استفاده کنیم، این باعث میشود که شکمهای ما از حرام پر شود. کوفیات هم به خودشان اجازه داده بودند که به بیت المال مسلمانان دستدرازی کنند، وقتی نگاه میکنید، شاید برخی از آنان به اندازۀ کمی حرام خورده باشند، اما وقتی بدنۀ جامعه فاسد شد، کار به جایی میرسد که شهادت امام حسین علیه السلام هم بر آنها آسان میشود. ملاحظه میکنید که وقتی مردم در درون جامعۀ اسلامی دربرابر قدرت فساد مالی نمیتوانند مقاومت کنند، نتیجه چه میشود؟ صبح تا عصر امام حسین علیه السلام و اصحابش را میکشتند، و غروب خیمهها را غارت میکنند و شب میخورند و به راحتی میخوابند و وقتی به شهر خودشان برگشتند، بر سر کسب و کار خود میروند. این چه فاجعه و چه پندی است!
این یکطرف ماجرا؛ طرف دیگر امام حسین علیه السلام و اقلیتی بودند که همراه ایشان بودند. شنیدهاید که حیات و بقاء اسلام از امام حسین علیه السلام است. وقتی دیدند که فساد همۀ ارکان جامعه را گرفته است، و مثل یزیدی حاکم جامعۀ اسلامی شده است، به قیمت فداکردن جان خود و نزدیکان خود و اسارت حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای نجات اسلام قیام کردند و اینگونه است که الگویی جاویدان برای همۀ انسانهای بیداردل شدند. کار امام حسین علیه السلام کار کوچکی نبود، بلکه کاری سترگ بود که جوهرۀ آن تا قیامت در تاریخ ماند. برخی گفتهاند، که امام حسین برای حکومت قیام کرد و شکست خورد. اما امام حسین علیه السلام برای نجات اسلام از انحطاط و فساد حاکم قیام کردند، این قیام منجر به حکومت برپای عدالت بشود، چه بهتر! نشد، به شهادت منجر شود، حقیقتی در جامعه بنا مینهد که میتواند اسلام و حکومت و نظام و جامعۀ اسلامی را تغذیه کند.
ذکر توسل
کتابی است به نام «بستان الواعظین و ریاض السامعین» اثر «عبدالرحمن علی بن جوزی» صفحه ۲۶۳ نقل میکند که «إنَّ الحُسَینَ علیه السلام استَسقى ماءً حینَ قُتِلَ ؛ فَمُنِعَ مِنهُ» ، «امام حسین علیه السلام پیش از شهادت از آب خواست، ولی کوفیان مانع شدند که آب به حضرت برسد، امام حسین برای علیاصغر آب خواستند،، اما کوفیان امام را از آب منع کردند، اجازه نداند که به آب دسترسی داشته باشند خودشان هم به شط رفتند، حتی برخی روایات میگویند، آب را برداشتند، اما با تیر به لبان مبارک حضرت زدند و نتوانستند، آب را بنوشند. «و قُتِلَ وهُوَ عَطشانُ، وأتَى اللّه َ حَتّى سَقاهُ من شَرابِ الجَنَّهِ» «امام شهید شدند، در حالی که تشنه بودند، و خداوند از شراب بهشتی ایشان را نوشاندند «و ذُبِحَ ذَبحاً» کوفیان به این اکتفاء نکردند و حضرت را با لب تشنه شهید کردند ، «و سُبِیَت حَرَمُهُ» و حرم رسول خدا را «وَ حُمِلنَ مُکَشَّفاتِ الرَّؤوسِ عَلَى الاُکُفِ بِغَیرِ وِطاءٍ» این جنایتکاران پوشش این مخدرات را غارت کرده بودند و سرهای آنان باز بود و آنان را بر مرکبهای بدون جهاز سوار کردند..». «حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ ورَأسُ الحُسَینِ بَینَهُنَّ عَلى رُمحٍ» تا وارد شام شدند، در کل سفر هم سر امام حسین بالای نیزه روبروی آنان بود. «إذا بَکَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤیَتِهِ ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ» «و هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مىگریست، نگهبانان او را با تازیانه مىزدند» «و وَقَفَ أهلُ الذِّمَّهِ لَهُنَّ فی سوقِ دِمَشقَ یَبصُقونَ فی وُجوهِهِنَّ» خدایا چگونه این واقعیات را بیان کنیم، یهودیانی که در شام بودند، چون از رسول خدا و امیرالمومنین علیهما السلام کینه داشتند، کینۀ خودشان را بر چهرۀ آفتابزدۀ این زن و بچه خالی میکردند و بر صورتهای مبارک آنان آب دهان میریختند. «حَتّى وَقَفنَ بِبابِ یَزیدَ ، فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ وَ جَمیعُ حَرَمِهِ حَولَهُ ، وَ وُکِّلَ بِهِ الحَرَسُ، وقالَ : إذا بَکَت مِنهُنَّ باکِیَهٌ فَالِطموها فَظَلَلنَ ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ.» اسرای کربلا آوردند کنار کاخ یزید لعنت الله علیه. سر امام حسین را بر در آویختند و حرم رسول خدا را دور سر جمع کردند. به نگهبانان گفته بودند که هرکدام از آنان گریه کردند، آنان را تازیانه بزنید. آنان را ۹ ساعت به این حالت نگه داشتند.
ملاحظه فرمایید. سر در میان، دور آنان را نگهبانان قسی القلب یزید با تازیانههای آماده گرفته است، دور آنان را هم مردم شام گرفتند، یهودیان هم در میان جمعیت هستند، هر زن و بچهای که گریه میکند، تازیانه میخورد، در این ۹ ساعت چه بر حرم رسول خدا گذشت، خدا میداند. در این هنگان ام کلثوم سرشان را بلند کردند و سر امام حسین را دیدند و گریه کردند: «وَ إنَّ اُمَّ کُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها ، فَرَأَت رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام فَبَکَت» تازیانههاست که برسر دختر پیامبر خدا فرود میآید. ناله زدند: «یا جَدّاه هذا رَأسُ حَبیبِکَ الحُسَینِ مَصلوبٌ، این سر حسین تو است که آن هم دوستش داشتی که اینگونه آویزان شده است. ناله زد و گریه کرد و تازیانه خود «و بَکَت ، فَرَفَعَ یَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ و لَطَمَها لَطمَهً حَصَرَ وَجهَها» میگوید: چنان تازیانهای بر سر و صورت او زند که صورت حضرت آسیب دید و گرفتار «وََ شَلَّت یَدُهُ مَکانَهُ.» دست آن نگهبان از کار افتاد.
[۱]http://www.imam-sadr.com
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
سخنرانی ماه محرم: ۲۹/۷/۹۵
2
1395
سنن الهی در واقعۀ عاشورا (۲)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین نحمدوه و نستعینه و نستغفروه و نتوب الیه و نتوکل علیه و صلی الله علی سیدنا و مولانا؛ حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی العالمین روحی له الفداء؛ بهم اتوالی و من اعدائهم اتبریء الی الله
قال الله الحکیم فی محکم کتابه
بسم الله الرحمن الرحیم
تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُور [ملک: ۱ ـ ۲]
بحث ما دربارۀ سنتهای الهی در واقعۀ عاشوراست. جلسۀ پیش تلاش کردیم که مشخص کنیم که سنتهای الهی که در قرآن به آن تأکید فراوانی شده است، به چه معنایی است و گفتیم، منظور از آن قانون قطعی خدا در میان مخلوقات است که تبدیل و تحویل و دگرگونی در آنها نیست. همچنین بیان کردیم که این سنتهای در زندگی انسانی هم جاری است، هم زندگی فردی و هم اجتماعی. این جلسه میخواهم از اصلیترین سنت الهی در زندگی بشر سخن بگویم و آن سنت امتحان و جزاء تا برسیم به بحث عاشورا و پیادهکردن این سنت در واقعۀ عاشورا.
سنت امتحان و جزاء
اما معنای سنت امتحان و جزاء چیست؟ معنایش این است که زندگی ما در دنیا پیچیده است، در بین این دو قانون الهی. ما تا زنده هستیم، مورد امتحان الهی هستیم، ـ توجه فرمایید، تا زنده هستیم، مورد امتحان الهی هستیم. در این امتحان چگونه عمل میکنیم، هرگونه عمل کردیم، جزای آن را میبینیم. خوب دقت فرمایید، ما هرگونه عمل کنیم، همان نتیجه را میبینیم.
ملاحظه فرمایید: دنیا خانۀ آزمایش و آزمون پیدرپی ماست، با این آزمایشهاست که درون ما آشکار میشود، تعبیری استاد مطهری رضوان الله علیه دارند، دنیا رحم ماست، چگونه است که جنین در رحم مادر پرورش مییابد تا به حدی برسد که بتواند پا به دنیا بگذارد؟ انسان در رحم است که شکل میگیرد، اما قلم در رحم دست کیست؟ دست خداست، خدا آنگونه که بخواهد، جنین را شکل میدهد. اما رحم دنیا؛ قلم را به ما دادهاند، ما آزمون میشویم و براساس آن عمل میکنیم. هر عملی که کردیم، جزا و نتیجۀ مناسب آن را میبینیم. بنابراین میتوانیم آیندۀ خودمان را تشخیص بدهیم که ما چه آیندهای داریم، زیرا خودمان هستیم، که آیندۀ خودمان را میسازیم. همینگونه است، آیندۀ جامعۀ خودمان را میتوانیم تشخیص دهیم، زیرا ما هستیم که جامعۀ خودمان را میسازیم. بنابراین هرکاری که میکنیم، باطن و حقیقیتی دارد که این حقیقت در آینده ظهور پیدا میکند.
توجه به بُعد اجتماعی امور
به آیۀ ۹۶ سورۀ مبارکۀ اعراف توجه فرمایید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» اگر مردم سرزمینها ایمان داشته باشند و تقوا پیشه کنند، برای آنان برکاتی از آسمان و زمین را میگشاییم. جماعت انسانها که در شهرها هستند، مردمی که در شهرها و جوامع زندگی میکنند، مومن و متقی یاشند، برکات الهی بر روی آنان باز میشود، یعنی امنیت و آسایش، ثروت و رفاه، سلامتی و عمرهای طولانی بر روی این جوامع باز میشود.
«وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون» اما جوامع به جای ایمان و تقوا، آیات الهی را تکذیب کردند، در نتیجۀ این تکذیب موجب شد، که خداوند آنان را به دلیل کردار ناپسندشان بگیرد. بنابراین هم برکت و هم کیفری که گریبان مردم را میگیرد، نتیجۀ عمل خودشان است.
ملاحظه میفرمایید که جوامع و مردم جوامع امتحان میشوند و این سنت الهی است که همۀ جوامع مورد امتحان قرار گیرند، مردم و جوامع بشری در برابر امتحان الهی دو دسته میشوند، جوامعی هستند که به مقتضای ایمان و تقوا حرکت میکند. پس اول سنت امتحان الهی است، آنگاه عمل جوامع انسانی که تقوا و ایمان است، بعد سنت جزای الهی است که برکات آسمان و زمین بر روی آنان گشوده میشود. اما کسانی که در برابر امتحان الهی تاب نیاورند، و حق و حقیقت و دین خدا را تکذیب کردند، و دچار بدی شدند، چه جزایی میبینند؟ آنان را خداوند به دلیل عملکردشان مجازات میکند. پس ملاحظه میفرمایید که ما در میان دو سنت الهی حرکت میکنیم، در این میان اختیار داریم که حرکت کنیم، اما هرچه را اختیار کردیم، نتیجه در اختیار ما نیست و ما مجبور هستیم که نتیجه را که در سنت الهی آمده است، تحمل کنیم.
حالا در همینجا ببینید که عاشورا از کجا پدید آمد، «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض» [مصباح المتهجد: ۲/۷۲۱] اگر ایمان و تقوا بود، و مردم در امتحان ثروت و رفاه و تنپروری؛ معنویت را از دست نمیدادند و دنیاطلب نمیشدند، چنین حادثۀ بزرگ و سختی در جامعۀ اولیۀ اسلامی رخ نمیداد. اساس جامعۀ اسلامی معنویت و عدالت است، و این دو امر با ایمان و تقوا حاصل میشود، اگر جامعهای از ایمان و تقوا تهی شد، معنویت و عدالت در آن میمیرد، و در نتیجه از درون تهی و نابود میشود، فساد یعنی همین، که مثل سرطان کل جامعه را میگیرد و در نتیجه چیزی از آن باقی نمیماند. خداوند مهلت میدهد، اما این مهلت براساس سنت استدراج است: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِین» [آلعمران: ۱۸۷] « کسانى که کافر شدند، تصور نکنند اگر ما به آنان مهلت مىدهیم بسود آنهاست. ما به آنان مهلت مىدهیم تا بر گناهان خویش بیفزایند و بدترین عذاب در انتظار آنهاست» جامعهای که از معنویت و عدالت دور شد، دیگر روی سعادت و برکت را نمیبیند، و خدا عنایت خود را از آن جامعه برمیدارد و آنوقت کسی مثل یزید حاکم سرزمینهای اسلامی میشود و همان کلام امام حسین علیه السلام رخ مینماید که «مثلی لا یبایع مثله» حاکمیتی یزیدی از امام حسین علیه السلام هم نمیگذرد، نتیجه چه میشود؟ کوفیان میآیند و امام حسین را به شهادت میرسانند و حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به اسارت میگیرند.
آزمون جامعۀ ایمانی
بنابراین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جامعۀ ایمانی را تحقق بخشیدند، اما این جامعه هم در زمان پیامبر خدا و هم پس از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم مورد آزمونهای الهی بود: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون» [عنکبوت: ۲] همین که گفتیم، ایمان داریم، مورد آزمون الهی واقع میشویم. و این مختص به جامعۀ اولیۀ اسلامی نیست، پیش از آن جامعه و پس از آن هم آزمون است: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ» [عنکبوت: ۳] هدف این آزمون چیست؟ مسلمان و مومن صادق از کسانی که به دورغ ادعای ایمان میکنند، شناخته شوند. این سنت الهی امتحان است، که در همۀ جوامع انسانی ـ به ویژه جوامع ایمانی ـ جاری است.
شما صحنۀ عاشورا را خوب برانداز کنید، صحنۀ عجیب و عبرتآموزی است، بهطور کامل نبرد حق و باطل؛ عدالت و ستم؛ معنویت و بیایمانی را در آن میبینیم. یک صحنۀ واقعی و زنده که نقشهای انسانها در آن برای همۀ تاریخ تعریف شده است، از همۀ سنها و جنسها در آن میبینید، صحنهای معنویت مطلق و صحنهای پستترین افراد بشر قرار دارند که از فجیعترین کارها ابایی ندارند، زن، کودک شیرخوار، پیرمرد سالمند، توبهکار و گنهکار، همه در آن هستند. هم والایی و بلندمرتبگی در آن هست و هم پستی و فرومایگی. [شهید صدر؛ امامان اهل بیت علیهمالسلام مرزبانان حریم اسلام؛ ص ۴۸۴]
یکطرف افرادی هستند، که به خدا و معاد ایمان دارند، یک نمونۀ آن را مثال بزنیم، جناب حر را ملاحظه بفرمایید، وقتی موعظۀ امام حسین علیه السلام را به گوش ایشان میخورد، چون به معاد ایمان دارد، توبه میکند، اما عمرسعد طرف دیگر ماجراست، او چون به معاد ایمان نداشت، به ظاهر میگفت: قبول دارم، اما در واقع ایمان نداشت. لذاست حُرّ به عمرسعد گفت: «أ تُقَاتِلُ هَذَا الرَّجُلَ»؛ آیا میخواهی با این مرد بجنگی؟! آیا هیچیک از پیشنهادهایش را نمیپذیری؟! عمر سعد گفت با او چنان جنگی کنم که آسانترینش آن باشد که دستها و سرها از پیکرها جدا شود. اینجاست که حُر به خودش میلرزد و خودش را بین بهشت و جهنم میبیند که باید انتخاب کند، و چون ایمان دارد، تقوا به کمک او میآید و توبه میکند و بهشت را انتخاب میکند، اما عمرسعد که معاد را تکذیب میکند، به خودش مغرور میکند و به ورطۀ هلاکت میافتد.
ذکر توسّل
از کاروان کربلا ۲۰ نفر از مخدرات باقی مانده بودند، غیر کودکان و امام زینالعابدین که در جریان کربلا به شدت بیمار بودند. همگی باید سوار مرکبهای بدون جهاز بشوند، این کار سختی است. نمیدانم که دیدهاید که سوار شدن به شتر بیجهاز بسیار سخت است. میگویند: بیبی همه را سوار کردند، اما خودشان چگونه سوار شوند، نه محرمی و نه کسی. خدا میداند که به حضرت زینب چه گذشته است. ناظر این صحنه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند. این در حالی است که بدنهای مطهر شهدا در زمین گرم کربلا افتاده است. این چه صحنهای که عمرسعد دستور داد که اجساد پلید کشتههای کوفه دفن شوند، اما بدنهای مطهر شهداء همینجور روی زمین بماند! در روایات میگویند: همۀ کاروان امام حسین را غارت کرده بودند، لا اله الا الله، یعنی حرم رسول خدا پوشش نداشتند، چقدر کوفیان خبیث بودند، و چه کردند؟ به همین بسنده کردند، اسرا را آوردند به سمت قتگاه تا این بانوان بزرگوار پیکر امام حسین علیه السلام را ببینند، امام زین العابدین علیه السلام میفرمایند: «تا چشم من افتاد به بدن مقدس پدرم، داشت روح از بدنم مفارقت میکرد. اینجا عمهام زینب بود که به من نگاه کرد و گفت: «مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ یَا بَقِیَّهَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی» [ بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۱۷۹] چرا با جانت داری بازی میکنی؟! ما دیگر کسی را جز تو نداریم. به عمهام گفتم: عمه نگاه کن! آخر، این اجساد مطهره که هستند؟!
راوی میگوید: فراموش نمیکنم، «لاأنسَی قَولَ زَینَبَ» گفتار زینب را فراموش نمیکنم، وقتی که «مَرَّت» تعبیر میکند از مصرع حسین(علیهالسلام) گذشت و این پیکر برادر را دید، « فَنَادَت» با صدای بلند گفت: «وَامُحَمَّدَاهُ!» [بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۵۷] اینجا زینب کبری پیامبر خدا را صدا زنند، و بین درودیوار فاطمۀ زهرا سلام الله علیها است که پدرشان را صدا زدند: « فَنَادَتْ: یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابْنَتِکَ»[ بحارالأنوار، ج ۳۰، ص ۲۹۳] ای پیغمبر! ای بابا! آیا با دخترت باید اینطور رفتار کنند؟
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
سخنرانی ماه محرم: ۲۸/۷/۹۵
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« اردیبهشت | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر آبان ۲, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت آبان ۲, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان آبان ۲, ۱۳۹۵
- سجده شکر آبان ۲, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر آبان ۲, ۱۳۹۵