15
1395
جمع بین دنیا و آخرت را نشاید!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین نحمدوه و نستعینه و نستغفروه و نتوب الیه و نتوکل علیه و صلی الله علی سیدنا و مولانا؛ حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی العالمین روحی له الفداء؛ بهم اتوالی و من اعدائهم اتبریء الی الله
قال الله الحکیم فی محکم کتابه
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُون [حشر: ۱۸]
دنیا مزرعۀ آخرت
بحث این مجلس شریف را پیرامون یکی از مشکلاتی قرار میدهم که معمولاً ما، جامعۀ مومنین و متدین گرفتار آن هستیم و آن جمع بین دنیا و آخرت است، امری که به هیچوجه امکان ندارد و شدنی نیست. یعنی جمع بین دنیا و آخرت محال است.
دنیا برای ما مزرعه است، و همۀ ما زارعی هستیم که زراعت و کشاورزی خود را داریم، و هرچه در دنیا بکاریم، در قیامت همان را درو میکنیم. مرگ و برزخ و حشر ما با عمل خودمان است. اگر آنچه کاشتیم، ایمان و عمل صالح بود، ملکاتِ فضائل اخلاقی بود، مرگ و برزخ و حشر ما هم روح و ریحان خواهد بود، اما اگر خدای ناکرده عمل ناروا و رذائل اخلاقی بود، مرگ و برزخ و قیامت سختی خواهیم داشت. بنابراین «ما باید در اعتقادات و اعمال، چه عمل شخصیمان یا عمل نوعی و اجتماعیمان و در عبادتمان، از تحصیل رضایت خدا، لحظهای غافل نشویم و مسامحه نکنیم که اگر مسامحه بکنیم، در همان آن، خاسر و زیانکار شدهایم!» [مرحوم آیت الله العظمی بهجت؛ فیضی از ورای سکوت: ۵٣]
غفلت انسان
اما در میان موجودات عالَم تنها ما انسانها هستیم که غافل هستیم. دوروییها، نفاقها، پردهدریها، خلافکاریها، انحرافات، و خلاصه بدیها فقط از ما انسانها سر میزند، تنها ما انسانها هستیم که از صراط مستقیم که راه خداست، فاصله میگیریم، این در حالی است که ما نیازمند سعادت ابدی هستیم و سعادت ابدی هم بدون ایمان و عمل صالح امکان ندارد. ملاحظه بفرمایید که قرآن چه میفرماید، چگونه ما را راهنمایی میکند و چه دستورالعمل و سفارشی به ما میکند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» خطاب به من و شماست، ای مومنان! ای کسانی که ایمان آوردید! «اتَّقُوا اللَّهَ» تقوای خدا داشته باشید، مراقب جانتان باشید تا مخالفت با خدا نکنید و خدا و دستورات او را کاملاً رعایت کنید، «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» هرکس ببیند که برای فردای خودش چه فراهم میکند، چه کاشته است، در این مزرعۀ جانتان چه کاشتهاید تا فردا آن را درو کنید؟ غلفت نکنید! «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» حواستان را جمع کنید، تقوا داشته باشید، دنیا خانۀ عمل و کار و جهاد است، خانۀ تفریح و خوشگذرانی و سورچرانی و غفلت نیست. «إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُون» خداوند بالای سر شماست و از هرچه میکنید، با خبر است.
تمام فتنهها، تمام آتشها، تمام عذابها، تمام بدبختیها، به این دلیل است که یادمان میرود که ما کیستیم و به کجا میرویم، و بعد چون مسلمان هستیم، میخواهیم بین دنیا و آخرت را جمع کنیم، هم دنیا را داشته باشیم و هم آخرت را. این چه غفلت بزرگی است که ما گرفتار آن شدهایم؟
ببینید که قرآن چگونه به ما تذکر میدهد، حیوانات اهلی مثل گاو و گوسفند و شتر را ملاحظه فرمایید که کارشان چریدن است، از آنان نمیتوانیم توقع عقل و ایمان داشته باشیم، قران دربارۀ انسانهایی که دنیاطلب هستند، میفرماید: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون» [حجر: ۳] بگذارید این حیوانات بچرند، و هی بچرند، وقتی پردهها برافتد، میفهمند که «درد بیدردی علاجش آتش است.» او انسانی است که صورت حیوان پیدا کرده است، و این خیلی درد است، حقیقت او مسخ شده و حالا شده حیوان! چقدر سخت و دردناک است. بنابراین ما باید مراقب باشیم و تا وقت داریم، خودمان را از آلودگیهای دنیا پاک کنیم.
دنیا و اخرت دو هووی ناسازگار
امیرالمومنین علیه السلام که امام حقیقی ما هستند و ما باید به ایشان اقتداء کنیم، لباسی کهنه و پینهزده بر تن داشتند، به ایشان عرض کردند، چرا چنین جامهای بر تن دارید؟ [نهج البلاغۀ: ۴۸۶] فرمودند: «َخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ» اولا با این جامه قلب خاشعه میشود، «وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ» ثانیاً نفس به واسطۀ این جامه خوار میشود، نفس که خوار شد و قلب که خاشع شد، انسان سرکشی نمیکند، طغیان نمیکند، بلکه دربرابر خدا رام و خاضع است. ثالثا «وَ یَقْتَدِی بِهِ الْمُؤْمِنُونَ» میخواهم مومنان ـ یعنی من و شما ـ به من اقتداء کنند. الگوی ما امیرالمومنین علیه السلام است، خودمان را در لباسهای فاخر بپیچیم، خانههای آنچنانی، غذاهای لذیذ، اینها در زندگی امیرالمومنین علیه السلام نیست. بنده توفیق شد، از نزدیک رفتم زیارت مقام عظمای ولایت، ناخودآگاه توجهام به عبا و قبا و عمامۀ ایشان افتاد و رفتم در بهر جامۀ ایشان. حقیقتاً اگر این لباسها را به سمساری بدهیم، ـ اگر صاحب آن را نشناسد ـ محال است، بردارد. به طلبۀ فقیر بدهیم، ناراحت میشود و توهین به خودش تلقی میکند. همۀ این لباسها کهنه و مندرس! من از خودم خجالت کشیدم. بعد امام علیه السلام کلامی جامع میفرمایند که من و شما باید به گوش بگیریم و در جان خودمان بنشانیم «إِنَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ» دنیا و آخرت دو دشمن هم هستند که در دو جبهۀ متفاوت قرار دارند. «وَ سَبِیلَانِ مُخْتَلِفَانِ» و دو راهی هستند که از هم جدا هستند و مخالف هم هستند. «فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَهَ وَ عَادَاهَا» هرکس دنیا را دوست داشته باشد و مهر دنیا را در دل بپروراند، آخرت ناپسند او باشد و دشمن آن است. «وَ هُمَا بِمَنْزِلَهِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» و آن دو به منزلۀ مشرق و مغرب هستند، «وَ مَاشٍ بَیْنَهُمَا کُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ» هرکس میان این دو حرکت کند، و به یکی نزدیک شود، از دیگری دور میشود، به دنیا نزدیک شدیم، از آخرت دور میشویم و به آخرت نزدیک شدیم، از دنیا دور میشویم و گریزی از آن نیست. «وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ» دنیا و آخرت دو هووی ناسازگار هستند. اصلاً با هم سازش ندارند و قابل جمع نیستند.
از حضرت عیسی علیه السلام هم نقل است که «الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهُ ضَرَّتَانِ فَبِقَدْرِ مَا تَرْضَى إِحْدَاهُمَا تَسْخَطُ الْأُخْرَى» [مجموعۀ ورام: ۱/۱۳۸] دنیاو آخرت دو هووی ناسازگار هستند که با هم جمع نمیشوند، به هر اندازه که یکی را از خود خشنود کردی، دیگری را به همان اندازه از خود ناخشنود و ناراحت کردهای.» حالا ما چه بکنیم؟ ببینید که قرآن چگونه دنیا و آخرت را در کنار هم توصیف میفرماید و تکلیف ما را روشن میکند. آیۀ ۷۷ سورۀ مبارکۀ نساء میفرماید: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ» پیامبر ما به مردم بگو، به مخاطبان قران، مومنین بگو بهرۀ دنیا اندک است «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى» و آخرت برای کسی که تقوا داشته باشد، خوب است، دنبال خوبی و سعادت هستید، راهش آخرت است: «وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً» و خدا از کسی کم نمیگذارد و به کسی ستم نمیکند. بلافاصله در آیۀ بعد میفرماید: «أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَه» «هرجا باشید، مرگ شما را دربرمیگیرد، حتی اگر در کاخها و برجهای استوار باشد.» دنیا هیچ ارزشی ندارد که برای آن آخرتمان را خراب کنیم. این درس قرآن به ماست.
حالت مومن در دنیا
حالا ما چه بکنیم؟ در دنیا چگونه باشیم؟ این سوال را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: «وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم کَیْفَ یَکُونُ الرَّجُلُ فِی الدُّنْیَا» انسان در دنیا چگونه باشد؟ قَالَ: «مُتَشَمِّراً کَطَالِبِ الْقَافِلَهِ» شتابان؛ مانند کسی که به دنبال قافله است و نگران است که از قافله عقب نماند؛ چگونه همۀ توشۀ خود را آماده کرده است و بار و بونۀ خود را بسته است و عجله و شتاب دارد، سریعاً برسد و جا نماند. این باید حالت ما در دنیا باشد. «قِیلَ: فِی کَمِ الْقَرَارُ فِیهَا؟» باز از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوال میشود: «چقدر باید در دنیا قرار داشته باشیم؟» چقدر روی دنیا حساب باز کنیم و برایش کار بکنیم؟ «قَالَ: کَقَدْرِ الْمُتَخَلِّفِ عَنِ الْقَافِلَهِ» فرمودند: به اندازهای که از قافله عقب نماند. خدا توفیق بدهد، برویم کربلاء؛ اربعین را کربلاء باشیم. پرواز ساعت ۷ صبح است، گفتهاند: ۳ ساعت زودتر یعنی ساعت ۴ فرودگاه امام باشید. تا ساعت ۶ میخوابیم و بعد هم بلند میشویم و صبحانۀ کامل میخوریم و آرامآرام میرویم فرودگاه، یا همۀ وسایل خودمان را از شب قبل آماده میکنیم و ساعت را نه یک ساعت، چند ساعت را کوک میکنیم تا ساعت ۳ بیدار شویم و با شتاب برویم سمت فرودگاه؟ تازه اگر خوابمان ببرد! این حال ما باید در دنیا باشد. «قِیلَ فَکَمْ مَا بَیْنَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ؟» سوال سوم میپرسند که «فاصلۀ دنیا و آخرت چقدر است؟» دور است یا نزدیک؟ اگر دور است، فعلاًَ نقد را بچسبیم و به دنیا بپردازیم. اگر نزدیک است، خودمان را برای آن آماده کنیم. «قَالَ: غَمْضَهُ عَیْن» [روضۀ الواعظین: ۲/۴۴۸] «یک چشم بههمزدن.» نزدیکتر از آن است که فکرش را بکنیم. همین که فرشتۀ مرگ بیاید، ما از دنیا رفتهایم به آخرت و کار تمام است! بنابراین هیچ فرصتی نداریم و بقول معروف «زود؛ دیر میشود.»
بنابراین باید تکلیف خودمان را با دنیا روشن کنیم، اولاً دنیا و آخرت قابل جمع نیستند، ثانیاً ما باید بین دنیا و آخرت یکی را انتخاب کنیم، و هرکدام را انتخاب کردیم، از دیگری وامیمانیم. یک مثال عینی بزنم. عمر بن سعد، آقازاده است، پدرش سعد ابیوقاص از صحابی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و از سرداران دورۀ اولیۀ اسلام است. هم پدر و هم پسر جفتشان میخواهند بین دنیا و آخرت را جمع کنند، پدر در این خیال خام وقتی امیرالمومنین علیه السلام خلیفۀ مسلمانان میشود، شبهه میکند و با امیرالمومنین علیه السلام بیعت نمیکند، به جنگ امام هم نمیرود. جمع دنیا و آخرت این است دیگر؟ حاضر نمیشود که حق را یاری کند، به قول خودش با حق هم نمیجنگد، اما بیچاره نمیداند که وقتی حق را یاری نکردی، به این معناست که باطل را یاری کردهای و در سپاه معاویه شمشیر میزنی. اما پسر که عمر بن سعد باشد. به او وعدۀ ملک و حکومت ری را دادند، ری که میگوییم، فقط همین شهرری ما نبوده است، تا گرگان را میگرفته است، یعنی سرزمین حاصلخیز ایران در اختیار او باشد، ثروت و مکنت به جیب او سرازیر میشد و او دنبال قدرتی بود که برایش ثروت بیاورد. ابنزیاد گفت: شرط ملک ری آن است که امام حسین علیه السلام را به شهادت برسانی. او بین دنیا و آخرت گیر کرده است: قدرت و ثروت دنیا یا آخرت و پشتپازدن به دنیا؟ او وقتی به کربلاء آمد، با خودش حساب کرد که من وسط را میگیرم که نه سیخ بسوزد و نه کباب؛ هم دنیای من تأمین بشود و هم به آخرتم ضربه نخورد. چکار میکنم، حسین بن علی علیهما السلام را راضی میکنم که با یزید بیعت کند. آن وقت قهرمان ملی میشوم، و همه از من راضی میشوند، با این نیت هم به کربلاء آمد، امام حسین علیه السلام را با نمایش لشکر بزرگ کوفه تهدید کرد و خلاصه گفت: گزینهها روی میز است، تا به خیال خام خودش امام حسین علیه السلام را بترساند. هرچه جلوتر رفت، دید امام حاضر به سازش نیست، اینجاست که گرفتاری او شروع شد، یک راه بیشتر جلوی راه او نیست، امام حسین علیه السلام را به شهادت برساند و دنیای خودش را آباد کند، به قیمت نابودی آخرت خودش. کسی که آمده بود تا این وسط قهرمان شود و با افتخار کاری کند که هم دنیایش تأمین شود و هم آخرتش؛ مجبور شد اولین تیر را او بیاندازد و دست آخر هم گفت: حالا که امام حسین علیه السلام را به این وضع شهید کردید، بر بدن مبارکش اسب هم بتازانید و حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به بدترین وضع به اسارت بگیرید! این سرنوشت تلخ جمع بین دنیا و اخرت است. اگر امتحان پیش بیاید، آنوقت میبینیم که ما در سپاه امام حسین علیه السلام هستیم یا سپاه یزید؟
دنیای بلاغ و دنیای ملعونۀ
آقاجان دنیا گرفتارمان کرده است، و دنیایی که ما را به سمت خودش بکشاند و گرفتار کند، دنیای مذموم است. مگر دنیای ممدوح هم داریم؟ بله داریم، دنیایی که برای ما مزرعه است، تجارتخانه است که در آن کار کنیم و برای آخرت خود توشه برداریم، دنیای خوب و ممدوحی است. چنین دنیایی وسیلۀ کسب اخرت و رسیدن به قرب خداست و چه چیزی بهتر از این دنیا. امام زین العابدین علیه السلام میفرمایند: «الدُّنْیَا دُنْیَاءَانِ دُنْیَا بَلَاغٌ وَ دُنْیَا مَلْعُونَه» [الکافی: ۲/۱۳۱] «دنیا دو دنیا است: دنیای بلاغ که ما را به آخرت میرساند، دنیای نفرینشده که ما را به خود مشغول میکند. دنیایی که جناب حبیب بن مظاهر در آن زندگی میکرد، جناب حُر در آن زندگی میکرد، بهترین نعمت الهی است که آنها را به قرب خدا رساند، اما دنیای عمربنسعد و شمر و امثال آن نفرینشده است و هرکس در آن باشد، نفرین میشود، چنانچه خداوند آن دو را نفرین کرد: «وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً» [مصباح المتهجد: ۲/۵۵۴]
توجه هم بفرمایید که منظور این نیست که از فردا برویم و بخوابیم و کاری نکنیم، چون میخواهیم دنیاطلب و دنیادار نشویم و دنیا ما را گرفتار نکند. خداوند بیکاری را دشمن دارد. این بیکاری که امروزه به جان این ملت و جوانان آن افتاده است، خیلی خطرناک و بد است و حقیقتاً دولت باید فکری برای آن بکند. دولتها به جای حرفهای بدردنخور سیاسی و دعوای جناحی باید به فکر شغل و معشیت ملت باشد که متأسفانه نیستند، آنقدر که این دولت به دنبال تجارت با خارجیهاست، به فکر رونق اقتصاد کشور و تولید داخلی نیست. بگذریم. هرکدام از ما هر شغل و حرفهای که داریم، کاسب هستیم، صنعتگر هستیم، تاجر هستیم، کارمند دولتیم، کشاورزیم، همۀ این شغلها محترم هستند و ما باید در آنها جدیت داشته باشیم، در کسب و کار و کسب روزی حلالِ طیب وسیع کوشا باشیم. امکان ندارد که ما شغلی نداشته باشیم و بیکار و بیعار باشیم و به جایی برسیم؟ روزی حلال، درآمد حلالِ طیب که با کار و زحمت به دست آمده است، خوب است، وسیع باشد که بهتر است. همۀ ما باید به خانوادۀ خودمان وسعت بدهیم و تلاش کنیم که آسایش آنها را فراهم کنیم. اینها مصداق دنیا بلاغ و دنیای ممدوح است. عظمت و آقایی و عزت و شخصیت ما به این است که رزق پاک حلال داشته باشیم، دستمان جلوی کسی دراز نشود، تا مجبور نشویم که خودمان را رایگان بفروشیم! و همۀ ما باید از مال حرام، غذای حرام، مال شبههناک، غذایی شبههناک فرار کنیم، مثل کسی که از شیر درنده فرار میکند. و بدانیم که اگر در پی کسب حلال باشیم، خداوند به ما روزی حلال پاکیزه میدهد به قدری هم میدهد که زندگی خودمان را اداره کنیم و شخصیت و عزت ما هم حفظ شود.
اختلاس و دزدی در جامعۀ ما
چه اتفاقی در کشور ما افتاده است که یکروز میگویند: اختلاس ۳ هزار میلیارد تومانی، یک روز ۸ هزار میلیارد تومان و یک روز دیگر ۱۲ هزار میلیارد تومانی. شما جامعۀ پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ملاحظه بفرمایید، بنیاد جامعۀ جاهلی برچیده شد، اما گروه جدیدی اشراف و دزد و مال حرامخور پیدا شدند، به نام اسلام و صحابۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و تابعین و فرزندان جلیلالقدر صحابه! در جامعۀ ما هم بساط رژیم شاه برچیده شد، و گروه به اسم انقلابی و آقازاده چنین به جان ملت افتادهاند. ما را چه شده است؟ پردهدری تا کی؟ و تا کجا؟ خب اگر ما دنبال حرام برویم، از حلال ما کم میشود، بلکه درِ روزی حلال بسته میشود و آنوقت هرچه از حرام به دست بیاوریم، برکت که ندارد، در قیامت علیه ما حساب میشود.
حالا حواسمان را جمع کنیم، ما اگر دنبال دین خدا باشیم و تن به حرام آلوده نکنیم، خداوند ما را از کسب حلال تأمین میفرماید و این وعدۀ الهی است. دنیا ما را فریب ندهد. قران [سورۀ لقمان آیۀ ۳۳] چگونه ما را موعظه میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ» باز سخن از تقواست «اى مردم، تقوای خدا داشته باشید، از خودتان مراقبت کنید» «وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً» «و بترسید از روزى که هیچ پدرى به کار فرزندش نمىآید، و هیچ فرزندى [نیز] به کار پدرش نخواهد آمد. «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» وعدۀ خدا حق است» من و شما را در قیامت به محاکمه میکشند و آنجا باید پاسخگو باشیم، «فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور» «زنهار تا این زندگى دنیا شما را نفریبد، و زنهار تا شیطان شما را مغرور نسازد» تلاش بکنیم و در کسب و کار جدی باشیم، از خدا هم روزی حلال پاکیزۀ وسیع بخواهیم تا زن و بچۀ ما در آسایش باشند، به خانوادۀ خودمان برسیم، به نیازمندان کمک کنیم، حج برویم، زیارت برویم، دست دیگران را بگیریم، اینها همهاش آخرت است. اما مراقب باشیم که به حرام و شبهه آلوده نشویم، به دنیاطلبی آلوده نشویم.
حقیقت این مجالس برای تذکر است، که به راهی برویم که ائمۀ ما رفتند، راه امام حسین علیه السلام، راه دنیاطلبی نیست، راه عزت و آخرت است و ما هم که پیرو و محبت آن حضرت هستیم، باید همین راه را برویم. اگر بخواهیم به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی» امام حسین علیه السلام پاسخ بدهیم، اگر میخواهم راه امام حسین را دنبال کنیم، راهی نداریم جز اینکه در راه امام حسین باشیم، و این با دنیاطلبی به هر اندازهای که باشد، امکان ندارد. نمیشود که حسینی باشیم و راه و سیرۀ حسینی نداشته باشیم.
ذکر توسل
السلام علیک با اباعبدالله؛ دختر سه سالۀ امام حسین علیه السلام؛ اسیر سهساله؟ چقدر در راه خدا سختی کشیدند، چه فداکاریها کردند تا دین به ما رسید! دستش را ببندند و دنبال کاروان بکشندش و عقب هم ماند یا گریه کرد، با شلاق از او پذیرایی کنند؟ این تاریخ ماست که چقدر تأسفبار است؟ آنهم در شام؛ پشت دروازۀ ساعات و پذیرایی زنهای یهودی با توهین و خدوانداختن! الله اکبر! بعد هم ۷ ساعت پشت کاخ یزید آنها را نگهدارند، هرکس هم گریه کند، با تازیانه مهمانش کنند. عجب مهمانیای؟! یکروز مادر را در مدینه سیلی زدند و صورتش را کبود کردند؛ یکروز دختر را در شام با تازیانه به صورت مبارکش زدند و صورت را کبود کردند! یکروز هم نوبت دختر سهسالۀ امام حسین است که سیلی بخورد.
اما چه بگوییم از خرابۀ شام. حضرت رقیه، خوابیده است، خواب بابا را میبیند، بیدار میشود، بهانۀ پدر را میگیرد، خواب دیده که در آغوش پدر جا گرفته است، حالا بیدار شده و میبیند، در زمین سرد خرابه است…
سر مبارک را برای دختر آوردند. «فقالت: ما هذا الرّأس؟ قالوا لها: رأسُ أبیک» سر را برداشت و به سینه چسباند، زبان گرفته است، بلبل کنار گل زبانریزی میکند و با گریه و ناله با سر پدر سخن میگوید: «یا أباه! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟» «پدر جان! چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟» یا أبتاه! مَن ذاالذی قطع وریدک؟» «پدر جان! چه کسی رگهای گردنت را برید؟» «یا أبتاه! مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی؟» «پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟» «یا أبتاه! مَن بقی بعدک نرجوه ؟» «پدر جان! بعد از تو دیگر به چه کسی دل ببندم؟» «یا أبتاه! مَن للیتیمه حتّى تکبر؟» «پدر جان! دختر یتیم تو به چه کسی چناه ببرد تا بزرگ شود؟» «یا أبتاه! مَن للنساء الحاسرات؟» «پدر جان! زنان بیپوشش چه بکنند؟» «یا أبتاه! مَن للأرامل المسبیّات؟» «پدر جان! زنان اسیر و سرگردان کجا پناه ببرند؟» «یا أبتاه! مَن للعیون الباکیات؟» «پدر جان! چه کسی این چشمهای گریان را چاره سازد؟» «یا أبتاه! مَن للضائعات الغریبات؟» «پدر جان! بعد از تو چه کسی پناه این بیپناهان است؟» «یا أبتاه! مَن للشعور المنشرات؟» «پدر جان! چه کسی این موهای پریشان را سامان میبخشد؟» «یا أبتاه! مَن بعدک؟» «پدر جان! بعد از تو چه کسی با ما همراه است؟» «واخیبتنا! یا أبتاه! مَن بعدک؟» «وای برما! ما و غریبی بعد از تو؟» «واغربتنا! یا أبتاه!» «وای بر غربیی ما ای پدر جان!» «لیتنی کنت الفدى» من به قربان تو!» «یا أبتاه! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیاً» «پدر جان! کاش پیش از این کور شده بودم و سر بریدۀ تو را نمیدیدم.» «یا أبتاه! لیتنی و سدت الثّرى و لا أرى شیبک مخضّباً بالدّماء» «پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خونت را نمیدیدم.» «ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف، و بکت بُکاءاً شدیداً حتّى غشی علیها، فلمّا حرّکوها، فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا» دلش طاقت نیاورد، لبها را بر لبهای پدرش گذاشت؛ بشدت گریست، خرابۀ شام چه خبر است؟ یا صاحب الزمان آجرک الله! دیدند، ساکت شد، خدایا چه شده است؟ گل یکطرف افتاده است و بلبل یکطرف! لا حول و لا قوۀ الا بالله.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
پنجشنبه سوم صفر ۱۴۳۸ سیزدهم آبان ۱۳۹۵
2
1395
سنن الهی در واقعۀ عاشورا (۳)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین نحمدوه و نستعینه و نستغفروه و نتوب الیه و نتوکل علیه و صلی الله علی سیدنا و مولانا؛ حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی العالمین روحی له الفداء؛ بهم اتوالی و من اعدائهم اتبریء الی الله
قال الله الحکیم فی محکم کتابه
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً [بقره: ۱۴۳]
امتحان و جزاء در امت اسلامی
گفتیم زندگی ما محکوم و پیچیده در سنتهای الهی یعنی قوانین ثابت و لایتغیر خداوند متعال است که هیچ گریزی از آنها نیست و بیان داشتیم که یکی از سنتهای بنیادین در زندگی ما امتحان و جزا است به این معنی که ما تا زندگی هستیم، مورد امتحان الهی هستیم: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ» تا ما عمل کنیم، با اختیار خودمان عمل کنیم و محسن و نیکوکار از مفسد و بدکار بازشناسی شوند: «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» این سنت الهی است که هیچ تبدیل و تحویل و دگرگونی از آن نیست. ما اگر در برابر امتحان الهی ایمان آوریم و تقوا پیشه کنیم، خداوند جزای خیر به ما میدهد و اگر خدای نکرده بدکردار شویم و در عمل خدا و معاد را تکذیب کنیم، خداوند گریبان ما را میگیرد. بنابراین هرچه برسر ما میآید، نتیجۀ عمل خودمان است و چیزی از بیرون بر ما وارد نمیشود. پس نه تنها ما در آخرت یا عمل خودمان محشور میشویم، در دنیا هم با عمل خودمان زندگی میکنیم. اگر عمرسعد و شمر و امثال آنها جلوی امام حسین علیه السلام میایستند، این ایستادگی و خباثت نتیجۀ عمل پیشین خودشان است که در امتحانهای متعدد یا سوءاختیار خود بدکرداری و فساد کردند و الان رسیدن به جایی که بتوانند پسر پیامبر خود را براحتی بکشند. و اگر کسی مثل حُر به اردوگاه امام حسین علیه السلام میپیوند است به خاطره آن است که با حُسن اختیار خود راه ایمان و تقوا را رفته بود و به این دلیل خداوند دست او را میگیرد و نجاتش میدهد. این تعبیری که در دعای کمیل میخوانیم: «یَا سَرِیعَ الرِّضَا اغْفِرْ لِمَنْ لَا یَمْلِکُ إِلَّا الدُّعَاءَ فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاء» [مصباح المتهجد: ۲/۸۵۰] کسی که با خدا باشد، خداوند زود از او راضی میشود و او را به خودش وانمیگذارد. این قانون خداست که بر عالم خلقت و جهان ما انسانها حاکم است و گریزی هم از آن نیست که هرچه ما هماکنون انجام میدهیم و آنچه در آینده انجام میدهیم و نتیجۀ نهایی که در قیامت آشکار میشود، تحت ضابطۀ کلی سنت امتحان و جزاست. خودمان ما را به بوتۀ امتحان میگذارد تا آنچه در درون ماست، به منصۀ ظهور برسد، درون ما آشکار شود، این درون که برای دیگران ناپیداست، با عمل ما آشکار میشود، و هرچه عمل کردیم، از خوب و بد، نتیجه و جزای آن را میبینیم و این سنت تا زنده هستیم، در زندگی ما حکومت میکند. پس ما هر بدی و خطا که بکنیم، جزای آن را میبینیم، این هم در دنیاست و هم در آخرت و هر خوبی و خیری را که انجام بدهیم، جزای آن را در دنیا و آخرت مینشینیم. خلاصه همۀ ما سر سفرۀ عمل خودمان نشستهایم.
اما نکته این است که این سنت فقط بر زندگی فردی ما حاکم نیست، بلکه مهمتر بر زندگی اجتماعی ما حاکم است، یعنی جوامع انسانی هم در میان این دو سنت پیچیده شدهاند، جوامعی که رو به معنویت و عدالت بروند، خداوند به آنها برکت میدهد و جوامعی که رو به انحطاط و فساد مالی و اخلاقی بروند، خداوند گریبان آن جوامع را میگیرد. حالا برای ما چه جامعۀ انقلابی هستیم و میخواهیم جامعۀ اسلامی و الهی باشیم، خیلی مهم است که این سنت را تشخیص بدهیم. اگر بخواهیم که جامعۀ ما اسلامی بشود، هیچ راهی نداریم که دولت و ملت ما اسلامی شوند و هیج راهی نیست مگر اینکه معنویت و عدالت در دولت و ملت و جامعه و کشور ما حاکم شود. بجز این هرچه برویم، بیراهه است. اگر خدای نکرده دچار فساد بشویم، هرچه بیشتر در فساد غوطه بخوریم، بیشتر از جامعۀ اسلامی و اهداف الهی دور میشویم و در این شکی نیست.
ملاحظه بفرمایید که قرآن چه میفرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» خداوند شما امت اسلامی را امتی وسط و میانه قرار داد که نه فرض بفرمایید نه ستم میکند و نه زیربار ستم میرود، عدالت براین جامعه حاکم است، نه فساد میکند و نه فساد میپذیرد، با صلاح و معنویت و تقوا زیست این جامعه عجین شده است، به این دلیل این جامعه و امت، برای همۀ انسانها الگوست. و الگوی این جامعه هم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ» [انبیاء: ۹۲] خداوند امت اسلامی را امت واحده یعنی یک امت مجتمع و هماهنگ قرار داده است و ملاک و میزان یگانگی آن هم این است که بندۀ خداست و جز تحقق اهداف الهی روی زمین هدفی ندارد. اگر این امت منحرف شد، قران میفرماید: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْن» [مائده: ۲] از مردم نباید بترسد، یعنی از دشمنان بیرونی نترسید، بلکه از من خدا بترسید، یعنی از سنت الهی جزا بترسید که نتیجۀ انحراف بسیار سخت است. خداوند میفرماید که ما شما امت اسلامی را حجت و برهانی برای همۀ مردم قرار دادیم و هیچ جامعه و حکومتی هرچند مستکبر و قوی باشد، بر شما چیرگی و قدرت ندارد: «لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّهٌ» شما قدرتمند و مقتدر و عزیز هستیم، و از آنان نترسید، از ستمگران و گردنکشان آنان «إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ» اما از من خدا بترسید و منحرف نشوید: «وَ اخْشَوْنِی» که سنت من گریبان شما را میگیرد، خدایی که «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ» نعمت را بر شما تمام کرده است، تا «وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» [بقره: ۱۵۰] هدایت شوید و ایمان و تقوا پیدا کنید و جامعهای با معنویت و عدالت تشکیل دهید. بنابراین باید مراقبت کنیم که خداوند گریبان ما را نگیرد که آن وقت راه چارهای نداریم.
سه آزمون مهم جامعۀ اسلامی
حالا وارد بحث کربلا شویم. جامعۀ اسلامی آن زمان سه امتحان مهم جلوی رویش آمد که در هر سه امتحان مردود شد؛ اولی امتحان سیاسی بود که غدیر و امامت را به سقیفه و سلطنت تبدیل کرد. دومی امتحان مالی و گسترش امکانات مالی و فساد مالی بود که متاسفانه بطن جامعه را فاسد کرد و سومی فساد و انحطاط فرهنگی و اخلاقی بود که حتی مراکز وحی یعنی مکه و مدینه را به مراکز اصلی فسادهای اخلاقی مبدل کرده بود. ما از این سه آزمون؛ فقط دومی را کمی بررسی میکنیم.
فساد اقتصادی
گفتیم آزمون دوم؛ آزمون اقتصادی و فساد اقتصادی است. به دنبال گستردگی کشور اسلامی و فتوحات مسلمانان موجهای وسیعی از رفاهزدگی در جامعۀ اولیۀ اسلامی به وجود آمد. برخی معتقدند که رفاه موجب رویآوردن به خوشیهای دنیا و زیادهخواهی و دنیاطلبی میشود و همین باعث میشود که جامعه فاسد گردد، و همۀ ارزشهای الهی و اخلاقی که توحید و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پایهگذاری کردند، از بین برود. [تحلیل شهید صدر[۱]] اما این سخن دقیق نیست، دیدیم که در آیۀ ۹۶ سورۀ مبارکۀ اعراف بیان شد که اگر ایمان و تقوا باشد، خداوند برکات آسمانی و زمینی را بر جامعه میگشاید. پس رفاه بهطور کلی نه تنها بد نیست، بلکه مطلوب اولیۀ جامعۀ اسلامی است، آنچه بد است، دو امر است: اول فقر؛ و دوم ثروتهای نامشروع و ویژهخواری است که موجب فاصله و شکاف طبقاتی و فساد میشود. بنابراین ثروت و رفاه نه تنها مانع گسترش دین و معنویت و اخلاق نیست، بلکه میتواند زمینه را برای آنها فراهم کند. اگر رفاه و پیشرفت عمومی و همگانی باشد، و عدالت و گشایش در جامعۀ ایمانی به وجود آید، این جامعه که تحت ادارۀ ولی خدا اداره میشود، توان رسیدن به مدارج بالای معنویت و توحید را هم دارد.
اما آنچه خطرناک است و موجب فساد و تباهی میشود، ثروتهای نامشروع و حرامخوری و به زبان امروزی ما ویژهخواری است. کسانی که خود را صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا فرزندان آنها و تابعان آنان میدانستند، برای خودشان حق ویژه قائل بودند که ما چون در چنین جایگاهی هستیم، باید از حقوق ویژه برخوردار باشیم و بیت المال در حقیقت متعلق به ماست و دیگران ریزه خوار ما هستند. اینجاست که عدالت از جامعه رخت برمیبندد و امیرالمومنین علیه السلام هرچه تلاش میکند، آن را مجدد در جامعه جایگزین کنند، چنین امری ممکن نیست و آخر الامر هم به تعبیر جورج جورداق «قُتِلَ عَلِیٌّ فِی مِحْرَابِ عِبَادَتِهِ لِشِدَّهَ عَدْلِهِ» این مشکلی بود که جامعۀ اسلامی آن روز را به خودش مشغول کرده بود. و دلیل اینکه شخصی مثل یزید میتواند خلیفۀ و حاکم اسلامی بشود، همین فساد درونی جامعۀ اسلامی بود.
دو جبهه در برابر امام حسین
امام حسین علیه السلام در این زمان با دو جبهه میجنگید: جبهۀ نخست؛ یزید و حکومت یزیدی بود که جریان آن را میدانید. «وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ» [بحارالانوار: ۴۴/۳۲۷]، بیعتکردن یعنی قبول سلطۀ یزید و کسی که مثل من باشد، با مثل یزیدی بیعت نمیکند. وقتی هم برادرش محمد بن حنفیه امام را نصحیت میکند که تصمیم شما خطرناک است برای جانتان؛ میفرمایند: «وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ یَکُنْ مَلْجَأٌ وَ لَا مَأْوًى لَمَا بَایَعْتُ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَهَ» [بحارالانوار: ۴/۳۲۹] «اگر اصلاً پناهگاه و جایگاهی نباشد، باز هم من با یزید بیعت نمیکنم.»
اما جبهۀ دوم فسادی بود که در درون جامعۀ اسلامی به وجود آمده بود و بدنۀ این جامعه و همچنین نخبگان و افراد مطرح آن زمان را فاسد کرده بود. طبقۀ اشراف قریش نابود شده بود، امام طبقۀ اشراف جدیدی به نام اسلام شکل گرفته بود که این شکلگیری هم از راه حرام بود و این فساد اقتصادی به همۀ جامعۀ آن روز سرایت کرده بود.
افرادی که نماز میخوانند و روزه میگرفتند، اما حاضر نبودند که امام حسین علیه السلام را یاری کنند؟ چرا بزرگان آن زمان کنار کشیدند، حتی امام حسین علیه السلام را نصحیت کردند که شما که کناری بکشید و کاری به کاری یزید نداشته باشید؟ معلوم است که آنان به درد امام حسین علیه السلام و اسلام نمیخوردند، اگر خیری در آنها بود، به جای اینکه فرار کنند، کنارهگیری؛ در وسط میدان بودند. وقتی بررسی میکنید، میبنیند که اتفاقی افتاده است، تاریخ خیلی توضیح نمیدهد، امام اجمالاً میشود با اصل کلی سنت الهی امتحان و جزاء روشن میشود که آنان مورد امتحانی سخت واقع شدند و عمل شایسته انجام ندادند. وقتی زید بن ارقم این صحابی جلیل القدر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین صلوات الله علیه در مجلس یزید که میبینید که بر لب و دندان مبارک حضرت چوب خیزران میزنند و از مجلس که بیرون میرود، میگوید: ذلت همۀ جامعه را گرفته است، خودش هم یکی از این جامعه است. فساد ذلت میآورد. این تازه در میان محبان است که آرامآرام از امام حسین علیه السلام و امتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بنیاد نهاده بودند، فاصله گرفته بودند.
اما شما مردم کوفه را ببینید، آنها هم نماز میخواندند و به آداب اسلامی مودب بودند. اما برای کشتن امام حسین علیه السلام صف کشیده بودند. در روزعاشورا که امام حسین علیه السلام آمدند، برای آنان صحبت کنند و آنان را نصحیت کنند، جنجال و هلهله کردند تا صدای امام به جمعیت نرسد. امام میفرمایند:
«وَ إِنَّمَا أَدْعُوکُمْ إِلَى سَبِیلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِی کَانَ مِنَ الْمُرْشَدِینَ وَ مَنْ عَصَانِی کَانَ مِنَ الْمُهْلَکِینَ وَ کُلُّکُمْ عَاصٍ لِأَمْرِی غَیْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِی» اگر حرف مرا گوش کنید شما را هدایت میکنم و اگر نشنوید، همهتان گناهکار خواهید بود. شماها یک دستهتان تطمیع شدید، به شما پول دادهاند که به جنگ با من آمدهاید. اما دلیل این امر چیست؟ «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ» [بحارالانوار: ۴۵/۸] شکمهای شما از حرام پر شده است. فکر نکنیم، که این حرامخوری آنان فساد ۳ هزار میلیارد تومانی بود! نه همین فسادهای کوچک، دزدیها و دستدرازیهای کوچک که به چشم نمیآید، همینکه به خودمان اجازه میدهیم به بیتالمال دستدرازی کنیم، چون موقعیتی داریم، برای خودمان و فرزندانمان از رانت هرچند کوچک استفاده کنیم، این باعث میشود که شکمهای ما از حرام پر شود. کوفیات هم به خودشان اجازه داده بودند که به بیت المال مسلمانان دستدرازی کنند، وقتی نگاه میکنید، شاید برخی از آنان به اندازۀ کمی حرام خورده باشند، اما وقتی بدنۀ جامعه فاسد شد، کار به جایی میرسد که شهادت امام حسین علیه السلام هم بر آنها آسان میشود. ملاحظه میکنید که وقتی مردم در درون جامعۀ اسلامی دربرابر قدرت فساد مالی نمیتوانند مقاومت کنند، نتیجه چه میشود؟ صبح تا عصر امام حسین علیه السلام و اصحابش را میکشتند، و غروب خیمهها را غارت میکنند و شب میخورند و به راحتی میخوابند و وقتی به شهر خودشان برگشتند، بر سر کسب و کار خود میروند. این چه فاجعه و چه پندی است!
این یکطرف ماجرا؛ طرف دیگر امام حسین علیه السلام و اقلیتی بودند که همراه ایشان بودند. شنیدهاید که حیات و بقاء اسلام از امام حسین علیه السلام است. وقتی دیدند که فساد همۀ ارکان جامعه را گرفته است، و مثل یزیدی حاکم جامعۀ اسلامی شده است، به قیمت فداکردن جان خود و نزدیکان خود و اسارت حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای نجات اسلام قیام کردند و اینگونه است که الگویی جاویدان برای همۀ انسانهای بیداردل شدند. کار امام حسین علیه السلام کار کوچکی نبود، بلکه کاری سترگ بود که جوهرۀ آن تا قیامت در تاریخ ماند. برخی گفتهاند، که امام حسین برای حکومت قیام کرد و شکست خورد. اما امام حسین علیه السلام برای نجات اسلام از انحطاط و فساد حاکم قیام کردند، این قیام منجر به حکومت برپای عدالت بشود، چه بهتر! نشد، به شهادت منجر شود، حقیقتی در جامعه بنا مینهد که میتواند اسلام و حکومت و نظام و جامعۀ اسلامی را تغذیه کند.
ذکر توسل
کتابی است به نام «بستان الواعظین و ریاض السامعین» اثر «عبدالرحمن علی بن جوزی» صفحه ۲۶۳ نقل میکند که «إنَّ الحُسَینَ علیه السلام استَسقى ماءً حینَ قُتِلَ ؛ فَمُنِعَ مِنهُ» ، «امام حسین علیه السلام پیش از شهادت از آب خواست، ولی کوفیان مانع شدند که آب به حضرت برسد، امام حسین برای علیاصغر آب خواستند،، اما کوفیان امام را از آب منع کردند، اجازه نداند که به آب دسترسی داشته باشند خودشان هم به شط رفتند، حتی برخی روایات میگویند، آب را برداشتند، اما با تیر به لبان مبارک حضرت زدند و نتوانستند، آب را بنوشند. «و قُتِلَ وهُوَ عَطشانُ، وأتَى اللّه َ حَتّى سَقاهُ من شَرابِ الجَنَّهِ» «امام شهید شدند، در حالی که تشنه بودند، و خداوند از شراب بهشتی ایشان را نوشاندند «و ذُبِحَ ذَبحاً» کوفیان به این اکتفاء نکردند و حضرت را با لب تشنه شهید کردند ، «و سُبِیَت حَرَمُهُ» و حرم رسول خدا را «وَ حُمِلنَ مُکَشَّفاتِ الرَّؤوسِ عَلَى الاُکُفِ بِغَیرِ وِطاءٍ» این جنایتکاران پوشش این مخدرات را غارت کرده بودند و سرهای آنان باز بود و آنان را بر مرکبهای بدون جهاز سوار کردند..». «حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ ورَأسُ الحُسَینِ بَینَهُنَّ عَلى رُمحٍ» تا وارد شام شدند، در کل سفر هم سر امام حسین بالای نیزه روبروی آنان بود. «إذا بَکَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤیَتِهِ ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ» «و هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مىگریست، نگهبانان او را با تازیانه مىزدند» «و وَقَفَ أهلُ الذِّمَّهِ لَهُنَّ فی سوقِ دِمَشقَ یَبصُقونَ فی وُجوهِهِنَّ» خدایا چگونه این واقعیات را بیان کنیم، یهودیانی که در شام بودند، چون از رسول خدا و امیرالمومنین علیهما السلام کینه داشتند، کینۀ خودشان را بر چهرۀ آفتابزدۀ این زن و بچه خالی میکردند و بر صورتهای مبارک آنان آب دهان میریختند. «حَتّى وَقَفنَ بِبابِ یَزیدَ ، فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ وَ جَمیعُ حَرَمِهِ حَولَهُ ، وَ وُکِّلَ بِهِ الحَرَسُ، وقالَ : إذا بَکَت مِنهُنَّ باکِیَهٌ فَالِطموها فَظَلَلنَ ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ.» اسرای کربلا آوردند کنار کاخ یزید لعنت الله علیه. سر امام حسین را بر در آویختند و حرم رسول خدا را دور سر جمع کردند. به نگهبانان گفته بودند که هرکدام از آنان گریه کردند، آنان را تازیانه بزنید. آنان را ۹ ساعت به این حالت نگه داشتند.
ملاحظه فرمایید. سر در میان، دور آنان را نگهبانان قسی القلب یزید با تازیانههای آماده گرفته است، دور آنان را هم مردم شام گرفتند، یهودیان هم در میان جمعیت هستند، هر زن و بچهای که گریه میکند، تازیانه میخورد، در این ۹ ساعت چه بر حرم رسول خدا گذشت، خدا میداند. در این هنگان ام کلثوم سرشان را بلند کردند و سر امام حسین را دیدند و گریه کردند: «وَ إنَّ اُمَّ کُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها ، فَرَأَت رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام فَبَکَت» تازیانههاست که برسر دختر پیامبر خدا فرود میآید. ناله زدند: «یا جَدّاه هذا رَأسُ حَبیبِکَ الحُسَینِ مَصلوبٌ، این سر حسین تو است که آن هم دوستش داشتی که اینگونه آویزان شده است. ناله زد و گریه کرد و تازیانه خود «و بَکَت ، فَرَفَعَ یَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ و لَطَمَها لَطمَهً حَصَرَ وَجهَها» میگوید: چنان تازیانهای بر سر و صورت او زند که صورت حضرت آسیب دید و گرفتار «وََ شَلَّت یَدُهُ مَکانَهُ.» دست آن نگهبان از کار افتاد.
[۱]http://www.imam-sadr.com
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
سخنرانی ماه محرم: ۲۹/۷/۹۵
2
1395
سنن الهی در واقعۀ عاشورا (۲)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین نحمدوه و نستعینه و نستغفروه و نتوب الیه و نتوکل علیه و صلی الله علی سیدنا و مولانا؛ حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی العالمین روحی له الفداء؛ بهم اتوالی و من اعدائهم اتبریء الی الله
قال الله الحکیم فی محکم کتابه
بسم الله الرحمن الرحیم
تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُور [ملک: ۱ ـ ۲]
بحث ما دربارۀ سنتهای الهی در واقعۀ عاشوراست. جلسۀ پیش تلاش کردیم که مشخص کنیم که سنتهای الهی که در قرآن به آن تأکید فراوانی شده است، به چه معنایی است و گفتیم، منظور از آن قانون قطعی خدا در میان مخلوقات است که تبدیل و تحویل و دگرگونی در آنها نیست. همچنین بیان کردیم که این سنتهای در زندگی انسانی هم جاری است، هم زندگی فردی و هم اجتماعی. این جلسه میخواهم از اصلیترین سنت الهی در زندگی بشر سخن بگویم و آن سنت امتحان و جزاء تا برسیم به بحث عاشورا و پیادهکردن این سنت در واقعۀ عاشورا.
سنت امتحان و جزاء
اما معنای سنت امتحان و جزاء چیست؟ معنایش این است که زندگی ما در دنیا پیچیده است، در بین این دو قانون الهی. ما تا زنده هستیم، مورد امتحان الهی هستیم، ـ توجه فرمایید، تا زنده هستیم، مورد امتحان الهی هستیم. در این امتحان چگونه عمل میکنیم، هرگونه عمل کردیم، جزای آن را میبینیم. خوب دقت فرمایید، ما هرگونه عمل کنیم، همان نتیجه را میبینیم.
ملاحظه فرمایید: دنیا خانۀ آزمایش و آزمون پیدرپی ماست، با این آزمایشهاست که درون ما آشکار میشود، تعبیری استاد مطهری رضوان الله علیه دارند، دنیا رحم ماست، چگونه است که جنین در رحم مادر پرورش مییابد تا به حدی برسد که بتواند پا به دنیا بگذارد؟ انسان در رحم است که شکل میگیرد، اما قلم در رحم دست کیست؟ دست خداست، خدا آنگونه که بخواهد، جنین را شکل میدهد. اما رحم دنیا؛ قلم را به ما دادهاند، ما آزمون میشویم و براساس آن عمل میکنیم. هر عملی که کردیم، جزا و نتیجۀ مناسب آن را میبینیم. بنابراین میتوانیم آیندۀ خودمان را تشخیص بدهیم که ما چه آیندهای داریم، زیرا خودمان هستیم، که آیندۀ خودمان را میسازیم. همینگونه است، آیندۀ جامعۀ خودمان را میتوانیم تشخیص دهیم، زیرا ما هستیم که جامعۀ خودمان را میسازیم. بنابراین هرکاری که میکنیم، باطن و حقیقیتی دارد که این حقیقت در آینده ظهور پیدا میکند.
توجه به بُعد اجتماعی امور
به آیۀ ۹۶ سورۀ مبارکۀ اعراف توجه فرمایید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» اگر مردم سرزمینها ایمان داشته باشند و تقوا پیشه کنند، برای آنان برکاتی از آسمان و زمین را میگشاییم. جماعت انسانها که در شهرها هستند، مردمی که در شهرها و جوامع زندگی میکنند، مومن و متقی یاشند، برکات الهی بر روی آنان باز میشود، یعنی امنیت و آسایش، ثروت و رفاه، سلامتی و عمرهای طولانی بر روی این جوامع باز میشود.
«وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون» اما جوامع به جای ایمان و تقوا، آیات الهی را تکذیب کردند، در نتیجۀ این تکذیب موجب شد، که خداوند آنان را به دلیل کردار ناپسندشان بگیرد. بنابراین هم برکت و هم کیفری که گریبان مردم را میگیرد، نتیجۀ عمل خودشان است.
ملاحظه میفرمایید که جوامع و مردم جوامع امتحان میشوند و این سنت الهی است که همۀ جوامع مورد امتحان قرار گیرند، مردم و جوامع بشری در برابر امتحان الهی دو دسته میشوند، جوامعی هستند که به مقتضای ایمان و تقوا حرکت میکند. پس اول سنت امتحان الهی است، آنگاه عمل جوامع انسانی که تقوا و ایمان است، بعد سنت جزای الهی است که برکات آسمان و زمین بر روی آنان گشوده میشود. اما کسانی که در برابر امتحان الهی تاب نیاورند، و حق و حقیقت و دین خدا را تکذیب کردند، و دچار بدی شدند، چه جزایی میبینند؟ آنان را خداوند به دلیل عملکردشان مجازات میکند. پس ملاحظه میفرمایید که ما در میان دو سنت الهی حرکت میکنیم، در این میان اختیار داریم که حرکت کنیم، اما هرچه را اختیار کردیم، نتیجه در اختیار ما نیست و ما مجبور هستیم که نتیجه را که در سنت الهی آمده است، تحمل کنیم.
حالا در همینجا ببینید که عاشورا از کجا پدید آمد، «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض» [مصباح المتهجد: ۲/۷۲۱] اگر ایمان و تقوا بود، و مردم در امتحان ثروت و رفاه و تنپروری؛ معنویت را از دست نمیدادند و دنیاطلب نمیشدند، چنین حادثۀ بزرگ و سختی در جامعۀ اولیۀ اسلامی رخ نمیداد. اساس جامعۀ اسلامی معنویت و عدالت است، و این دو امر با ایمان و تقوا حاصل میشود، اگر جامعهای از ایمان و تقوا تهی شد، معنویت و عدالت در آن میمیرد، و در نتیجه از درون تهی و نابود میشود، فساد یعنی همین، که مثل سرطان کل جامعه را میگیرد و در نتیجه چیزی از آن باقی نمیماند. خداوند مهلت میدهد، اما این مهلت براساس سنت استدراج است: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِین» [آلعمران: ۱۸۷] « کسانى که کافر شدند، تصور نکنند اگر ما به آنان مهلت مىدهیم بسود آنهاست. ما به آنان مهلت مىدهیم تا بر گناهان خویش بیفزایند و بدترین عذاب در انتظار آنهاست» جامعهای که از معنویت و عدالت دور شد، دیگر روی سعادت و برکت را نمیبیند، و خدا عنایت خود را از آن جامعه برمیدارد و آنوقت کسی مثل یزید حاکم سرزمینهای اسلامی میشود و همان کلام امام حسین علیه السلام رخ مینماید که «مثلی لا یبایع مثله» حاکمیتی یزیدی از امام حسین علیه السلام هم نمیگذرد، نتیجه چه میشود؟ کوفیان میآیند و امام حسین را به شهادت میرسانند و حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به اسارت میگیرند.
آزمون جامعۀ ایمانی
بنابراین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جامعۀ ایمانی را تحقق بخشیدند، اما این جامعه هم در زمان پیامبر خدا و هم پس از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم مورد آزمونهای الهی بود: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون» [عنکبوت: ۲] همین که گفتیم، ایمان داریم، مورد آزمون الهی واقع میشویم. و این مختص به جامعۀ اولیۀ اسلامی نیست، پیش از آن جامعه و پس از آن هم آزمون است: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ» [عنکبوت: ۳] هدف این آزمون چیست؟ مسلمان و مومن صادق از کسانی که به دورغ ادعای ایمان میکنند، شناخته شوند. این سنت الهی امتحان است، که در همۀ جوامع انسانی ـ به ویژه جوامع ایمانی ـ جاری است.
شما صحنۀ عاشورا را خوب برانداز کنید، صحنۀ عجیب و عبرتآموزی است، بهطور کامل نبرد حق و باطل؛ عدالت و ستم؛ معنویت و بیایمانی را در آن میبینیم. یک صحنۀ واقعی و زنده که نقشهای انسانها در آن برای همۀ تاریخ تعریف شده است، از همۀ سنها و جنسها در آن میبینید، صحنهای معنویت مطلق و صحنهای پستترین افراد بشر قرار دارند که از فجیعترین کارها ابایی ندارند، زن، کودک شیرخوار، پیرمرد سالمند، توبهکار و گنهکار، همه در آن هستند. هم والایی و بلندمرتبگی در آن هست و هم پستی و فرومایگی. [شهید صدر؛ امامان اهل بیت علیهمالسلام مرزبانان حریم اسلام؛ ص ۴۸۴]
یکطرف افرادی هستند، که به خدا و معاد ایمان دارند، یک نمونۀ آن را مثال بزنیم، جناب حر را ملاحظه بفرمایید، وقتی موعظۀ امام حسین علیه السلام را به گوش ایشان میخورد، چون به معاد ایمان دارد، توبه میکند، اما عمرسعد طرف دیگر ماجراست، او چون به معاد ایمان نداشت، به ظاهر میگفت: قبول دارم، اما در واقع ایمان نداشت. لذاست حُرّ به عمرسعد گفت: «أ تُقَاتِلُ هَذَا الرَّجُلَ»؛ آیا میخواهی با این مرد بجنگی؟! آیا هیچیک از پیشنهادهایش را نمیپذیری؟! عمر سعد گفت با او چنان جنگی کنم که آسانترینش آن باشد که دستها و سرها از پیکرها جدا شود. اینجاست که حُر به خودش میلرزد و خودش را بین بهشت و جهنم میبیند که باید انتخاب کند، و چون ایمان دارد، تقوا به کمک او میآید و توبه میکند و بهشت را انتخاب میکند، اما عمرسعد که معاد را تکذیب میکند، به خودش مغرور میکند و به ورطۀ هلاکت میافتد.
ذکر توسّل
از کاروان کربلا ۲۰ نفر از مخدرات باقی مانده بودند، غیر کودکان و امام زینالعابدین که در جریان کربلا به شدت بیمار بودند. همگی باید سوار مرکبهای بدون جهاز بشوند، این کار سختی است. نمیدانم که دیدهاید که سوار شدن به شتر بیجهاز بسیار سخت است. میگویند: بیبی همه را سوار کردند، اما خودشان چگونه سوار شوند، نه محرمی و نه کسی. خدا میداند که به حضرت زینب چه گذشته است. ناظر این صحنه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند. این در حالی است که بدنهای مطهر شهدا در زمین گرم کربلا افتاده است. این چه صحنهای که عمرسعد دستور داد که اجساد پلید کشتههای کوفه دفن شوند، اما بدنهای مطهر شهداء همینجور روی زمین بماند! در روایات میگویند: همۀ کاروان امام حسین را غارت کرده بودند، لا اله الا الله، یعنی حرم رسول خدا پوشش نداشتند، چقدر کوفیان خبیث بودند، و چه کردند؟ به همین بسنده کردند، اسرا را آوردند به سمت قتگاه تا این بانوان بزرگوار پیکر امام حسین علیه السلام را ببینند، امام زین العابدین علیه السلام میفرمایند: «تا چشم من افتاد به بدن مقدس پدرم، داشت روح از بدنم مفارقت میکرد. اینجا عمهام زینب بود که به من نگاه کرد و گفت: «مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ یَا بَقِیَّهَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی» [ بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۱۷۹] چرا با جانت داری بازی میکنی؟! ما دیگر کسی را جز تو نداریم. به عمهام گفتم: عمه نگاه کن! آخر، این اجساد مطهره که هستند؟!
راوی میگوید: فراموش نمیکنم، «لاأنسَی قَولَ زَینَبَ» گفتار زینب را فراموش نمیکنم، وقتی که «مَرَّت» تعبیر میکند از مصرع حسین(علیهالسلام) گذشت و این پیکر برادر را دید، « فَنَادَت» با صدای بلند گفت: «وَامُحَمَّدَاهُ!» [بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۵۷] اینجا زینب کبری پیامبر خدا را صدا زنند، و بین درودیوار فاطمۀ زهرا سلام الله علیها است که پدرشان را صدا زدند: « فَنَادَتْ: یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابْنَتِکَ»[ بحارالأنوار، ج ۳۰، ص ۲۹۳] ای پیغمبر! ای بابا! آیا با دخترت باید اینطور رفتار کنند؟
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
سخنرانی ماه محرم: ۲۸/۷/۹۵
2
1395
سنن الهی در واقعۀ عاشورا (۱)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین نحمدوه و نستعینه و نستغفروه و نتوب الیه و نتوکل علیه و صلی الله علی سیدنا و مولانا؛ حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیۀ الله فی العالمین روحی له الفداء؛ بهم اتوالی و من اعدائهم اتبریء الی الله
قال الله الحکیم فی محکم کتابه
فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا.» [فاطر: ۴۳]
مقدمه
بحثی که برای این سه جلسه آماده کردهام، بحثی است دربارۀ سنتهای الهی در عاشوراست. دلیل انتخاب این بحث آن است که ما اگر سنتهای الهی را بشناسیم، میتوانیم از پیشینیان و حوادثی که گذشتگان ما در آن وارد شدهاند و دچار مشکل شدهاند، عبرت بگیریم. از کلمات نورانی امیرالمومنین علیه السلام است که «وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ قَبْلَ أَنْ یَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُم» [نهج البلاغۀ: ۷۶] «از پیشینان خود پند گیرید، پیش از آن که مایۀ پند و عبرت آیندگان شوید.
سنن الهی در جهان آفرینش
از آیات قرآن مشخص میشود که عالم وجود ـ چه جهان مادی که ما در آن هستیم، و چه عالم ملکوت و جبروت ـ همگی تحت ضابطۀ سنن الهی اداره میشوند. منظور این است که در عالم قوانین خاصی حاکم است که منشأ همۀ این قوانین هم ارادۀ الهی است. قرآن میفرماید: «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْن» [الرحمن: ۲۹] «هرکه در آسمان و زمین است، از او درخواست میکند و او هر روز در کاری است.» همۀ عالم نیازمند خداست، و هرچه در آسمانها و زمین است، محتاج خداست و خدا هم هر روز در کار است، «اگر نازی کند، در دم فروریزد قالبها» همۀ عالم بسته و محتاج اوست. اما خدا در عالم چگونه کار میکند، با سنن و قوانینی که اراده فرموده است. یعنی خداوند کار جهان را براساس نظام اسباب و مسببات جلو میبرد.
اگر بناست که درخت بارور شود، باید باد بورزد، پرچمهای گلها را به روی مادگی آنها بپاشد، و همین سبب تلقیح میشود: «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِح» [حجر: ۲۲] «ما بادها را بارکنندۀ گیاهان فرستادیم.» فرستادن باران و باردارشدن گیاهان کار خداست، اما گترهای نیست، بلکه براساس قانون و سنت خاصی این کار انجام میشود. همچنین موجودات زمین میبایست، سیراب شوند، خداست که باران را از آسمان نازل میفرماید تا همۀ ماها را سیراب کند: «فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ» [حجر: ۲۲] «و از آسمان، آبى نازل کردیم، پس شما را بدان سیراب نمودیم، و شما خزانهدار آن نیستید» ما چکاره هستیم؟ هیچکاره! بنابراین خداوند هرروز و هر آنی در کار است، اما ارادۀ الهی براساس سنتهایی است که در جهان جاری فرموده است.
سنت الهی در جهان بشری
بنابراین همۀ عالم آفرینش و عالم وجود برپایۀ سنتهای الهی اداره میشود، طبعاً عالم بشری هم از این اصل کلی مستثنی نیست. اول یک مثالی بزنم که همگی ما با آن آشنا هستیم و آن سنت الهی مرگ است: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُون» [زمر: ۴۰] مرگ یک قانون و سنت قطعی در زندگی ماست که معمولاً هم ـ با کمال تأسف اکثر ما از آن غافلیم. «أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَه» [نساء: ۸۷] قران ما را تذکر میدهد که «هرجا باشید، حتی در کاخهای استوار مرگ شما را درمییابد» فراری از مرگ نیست. تعبیر قران از مرگ «توفی» است، «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها» [زمر: ۴۲] «توفی» یعنی گرفتن جان کار خداست، اما زمینهها و اسباب آن متفاوت است، در رختخواب، یا تصادف یا قتل یا شهادت یا هر امر دیگری.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِم» [یونس: ۹] خداوند بشریت را هدایت میفرماید، هدایت کار خداست، اما «بایمانهم» باید ایمان در قلب ما باشد تا هدایت خدا بیاید. تا ایمان نباشد، هدایتی نیست. اینگونه نیست، که ما کارهای باشیم، خداست که هدایت میفرماید: «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاء» [قصص: ۵۶] خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، اختیار دست تو نیست که هرکه را تو دوست داشته باشی، هدایت کنی، بلکه خداست که هرکه را بخواهد هدایت میکند.» پس هدایت کار خداست، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم واسطۀ فیض الهی و واسطۀ هدایت هستند. پس هم باید خدا را شاکر بود و هم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تشکر کرد، اما نه در عرض هم بلکه در طول هم. یعنی اصل خداست و فرع پیامبر. یا بفرمایید، بالذات و بالحقیقۀ خداست، و بالعرض و بالمجاز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم. این در همۀ مسائل است، بیمار میشویم، باید برویم نزد پزشک، او معالجه کند و دستورات او را بکار ببنیدیم و داروهایی که داده و پرهیزی که گفته عمل کنیم، خداوند ما را شفا دهد. این سنت الهی است، یعنی همۀ امور به اذن الهی به کار خود مشغول هستند. اما توجه داشته باشیم که در ورای همۀ این امور خداست که دارد، خدایی میکند. حالا ما در زندگی خودمان کسی به ما خدمت کرد؟ پزشکی ما را معالجه کرد، مهندسی نقشۀ خوبی برای منزل ما داد، معلمی ما را آموزش داد، تشکر بکنیم، یا نکنیم؟ حتماً باید تشکر کرد، آنها واسطۀ فیض الهی به ما هستند، و باید از آنها تشکر کنیم. چه زیبا فرموده است امام رضا علیه السلام: «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل» [وسائل الشیعۀ: ۱۳/۳۱۳] «کسی که نعمتدهنده از مخلوقات را شکرگزار نباشد، شکرگزار خداوند نیز نخواهد بود». اما در عین حال توجه داریم، که اینها اسباب ظاهری هستند، اصل و حقیقت خداست و ارادۀ الهی است، این ارادۀ تکوینی خداست که موجب شده است که این امر چنین بن نتیجه برسد
بلکه حرف ما این است که هرچه در عالم رخ میدهد، هر اتفاقی که میافتد، هر حادثهای که حادث میشود، براساس سنن الهی است، یعنی همۀ امور دارای اسباب خاص خود هستند، و خلاصه در جهان ما قوانین الهی حاکم هستند. شما اگر گرسنه باشید، و کسی به شما بگوید، برو بدو، میگویید که مرا مسخره کردهای! چارۀ گرسنگی غذاست و چارۀ تشنگی آب. شما اگر سردتان بود، سراغ وسایل گرمکننده میرویم، نه وسایل سرمازا. بحث روشن است.
سنتِ اسباب
بنابراین سنت الهی آن است که خداوند کارها را براساس نظام اسباب انجام میدهد. یک روایت از امام صادق سلام الله علیه برای شما بخوانم که قسمت اول آن را معمولاً بلد هستیم.
«أَبَى اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ» این بخش را بیشتر ما شنیدهایم؛ خداوند کارها را با اسباب خاص خودش انجام میدهد: «فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» این خیلی حرف مهمی است، جهان براساس قانون علت و معلول اداره میشود. «وَ جَعَلَ لِکُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً» «برای هر سبب شرحی قرار داده است»، این اسباب و علل اموری مجهول و مجمل نیستند، اگر بخواهیم جریان عالم را درست درک کنیم، باید اسباب عالم را شرح کنیم، حد و رسم هریک را بشناسیم، و جریان عالم قابل شرح و بیان است. «وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَرْحٍ عِلْماً» «برای هرشرحی هم علمی قرار داد.» منظور از علم در روایات ما علم یقینی است، که بتوانیم حدود اشیاء را با آن بشناسیم، میخواهیم جریان سنن الهی در عالم را بفهیم، باید علم یقینی پیدا کنیم. «وَ جَعَلَ لِکُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً» اما کسب علم هم راه دارد، اینگونه نیست که بخواهیم سنن الهی را بشناسیم، از هر راهی بتوانیم، علم ساکت نیست، بلکه ناطق است و نیاز به سخنگو دارد که این سخنگو پیامبر خدا و ائمۀ اطهار علیهم السلام هستند. «عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم. وَ نَحْن» [الکافی: ۱/۱۸۳] بنابراین اگر بخواهیم سنن و قوانین الهی را درک کنیم، باید از راهش وارد شویم و آن هم حجتهای الهی هستند، یعنی قرآن و پیامبر خدا و اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم. [ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۲/۵۳۰ ـ ۵۳۲]
پس عالم با اسبابی اداره میشود که این اسباب در وجود و تأثیرگذاری خودشان مستقل نیستند، بلکه همانگونه که در روایت آمده است: خداوند اراده کرده است که با اسباب جهان را اداره فرماید. و این مطلب مهمی است که ما را در فهم حوادث جهان پیرامون و همچنین حوادث انسانی و اجتماعی یاری میکند. معلوم است که ما در هنگام بیماری پیش کسی که از پزشکی خبرویتی ندارد، نمیرویم و اگر رفتیم و مشکل ما دوچندان شد، جز خودمان را ملامت نباید بکنیم. حالا این مسأله در همۀ امور است، در امور دین هم باید به متخصص امر مراجعه کنیم، دین خدا، دست پیامبر خدا و ائمۀ اطهار علیهم السلام است، باید برای فهم دین و حل مشکلات معنوی و اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی به آن بزرگواران مراجعه کرد، کار هم مبهم گذاشته نشده است، اگر نرفتیم، و گرفتار شدیم، تقصیر خودمان است و باید خودمان را سرزنش کنیم.
پس چشم خدابین، در هر پدیده و حادثهای خدا را حاضر و ناظر میبیند، و اسباب سد راه او نمیشود. اما در عین حال توجه دارد که خداوند از طریق همین اسباب کار را پیش میبرد. گرسنه شد، سراغ غذا میرود، اما میداند که این اسم رازق خداست که او را روزی داده است، بنابراین ابتدای غذا را با «بسم الله» و انتهای آن را با «الحمدلله» از ته قلب همراه میکند. [داستان آیت الله سیدی؛ در قم افتخار همسایگی عالمی جلیل القدر را داشتم، حضرت آیت الله سیدی که از نوادگان مرحوم میرزای قمی بودند و از خواص مرحوم عارف بالله آیت الله میرزا ابوالقاسم قمی؛ چندین بار همغذا با ایشان شدم، ایشان تقریباً در هرلقمه با دولقمه بلند میگفتند: الحمدلله رب العالمین» چنان این جمله را با حال میگفتند که در جان آدمی مینشست. رحم خدا بر ایشان باد.
از راهش باید وارد شد!
حالا ملاحظه فرمایید، میخواهیم به مدارج ایمانی برسیم، باید از راهش وارد بشویم. بعضی فکر میکنند که مثلاً حضرت آیت الله بهجت از راه گفتن اذکار به این مقام معنوی رسیدند، نخیر ایشان تلاش و مجاهده داشتند، میخواهی چشمت نورانی شود و حقایق را ببیند، باید این چشم گناه را نامحرم بداند، از هر صحنۀ گناهی چشم را بپوشاند. امکان ندارد که چشم هرزهگرد، خدابین شود. میخواهید در قلب شیطان نتواند، وسوسه کند، راهش را پیدا کنیم، باید با گناه فاصله بگیریم، تقوا داشته باشیم و خدا را حرم خدا بکنیم.
توجه فرمایید که اگر بخواهیم در درون سنت الهی حرکت کنیم، راهش را باید از قرآن و پیامبر خدا و اهل بیت ایشان صلی الله علیه و آله و سلم بپرسیم، آنها هم فرمودهاند که راهش بندگی خداست، نه چیز دیگر؛ مجاهده با نفس و مقابله با شیطان درون.
تفسیر آیه
میخواهیم وارد سنت الهی در واقعۀ عاشورا بشویم، و آن را شرح کنیم و از آن علم بیاموزیم و عبرت بگیریم. اول اجازه بدهیم، آیه را تفسیر کنیم. آیۀ ۴۳ سورۀ مبارکۀ فاطر است. در انتهای آیۀ ۴۲ میفرماید: «فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً» حالت کفار این است که وقتی بیمدهندهای برای آنها میآید، نفرت و دوری آنان افزوده میشود. این سنتی است که در کفار وجود دارد که قلبشان را کفر گرفته و شیطان تسخیر کرده است که نسبت به حق حالت نفرت دارند. بعد در آیۀ ۴۳ میفرماید: «اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ» دلیل این نفرت و دوری آنان چیست؟ آنان مستکبر هستند، و در زمین مستکبرانه زندگی میکند، این یک و دوم در زمین به بدی حیله میکند، آنان نیرنگبازند «وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» اما نمیدانند که این نیرنگ به خودشان برمیگردد، و دامنگر خودشان میشود. بدی آنان موجب میشود که مومنان و خوبان عالم اذیت شوند و ضرر بینند، اما نهایت این آزار در دنیاست، و بزودی از آنان برداشته میشود، اما این زشتی و نابکاری دامن آنان را تا ابد میگیرد، بنابراین در حقیقت نیرنگهای ناروا دامن خود آنان را میگیرد، چه در آخرت یا در دنیا و آخرت.
حالا به محل بحث توجه فرمایید: «فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ» «فاء» برای نتیحه از جملۀ پیشین است، این آدمهای مستکبر و مکار و حیلهگر، آیا جز سنت و قانونی پیشینیان را انتظار دارند؟ یعنی آنان گرفتار همان سنتی میشوند که گذشتگان و پیشینان شدند. خداوند سنتی دائمی دارد که در همۀ امتها جاری است، امتهای گذشته و پیشین و امتهای حاضر و امتهایی که آینده میآیند. نکتۀ مهم آن است که این سنت نتیجۀ نیتها و اندیشهها و کارهای آدمیان است. این خیلی نتیجۀ مهمی است که من و شما باید به آن توجه داشته باشیم.
خداوند داستان فرعون و طاغوتهای پیش از او را بیان میفرماید که به دلیل کفر و گناهانشان گرفتار عذاب الهی شدند و میفرماید: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیم» [انعام: ۵۳] «این بخاطر آنست که خدا هیچ نعمتى را که به جماعتى داده تغییر نمیدهد (از آنان نمىگیرد) تا هنگامى که آنان (عقاید و خط مشى) خودشان را تغییر دهند. البته خدا شنواى داناست.» خوب توجه فرمایید، سنتهای اجتماعی خدا را که ما هم تحت همانها زندگی میکنیم. یا میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم» [رعد: ۱۱] پس سنت الهی در روی زمین و در مسائل انسانی و اجتماعی نتیجۀ کار ماست. هم هدایت بستگی به خود ما دارد، و هم ضلالت. ما هستیم که میخواهیم در سپاه امام حسین علیه السلام باشیم، و حرکت میکنیم و میرسیم و ما هستیم که علیرغم اینکه امام حسین علیه السلام را دوست داریم، از ایشان فرار میکنیم.
بعد میفرماید: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا» خدا هرگز سنت خودش را تبدیل نمیکند، اگر سنت الهی عذاب است، این عذاب تبدیل به عافیت نمیشود و اگر سنت الهی عافیت است، تبدیل به عذاب نمیشود. «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا» اگر عذاب برای قومی مقرر شده است، به سوی قوم دیگری نمیرود و همچنین است نعمت و عافیت. ملتی که در راه مستقیم الهی حرکت میکند، مطمئن باشد که خداوند برطبق وعدۀ خودش عمل میکند: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُون» [فصلت: ۳۰]
ذکر توسل
ساعات آخر عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. ابنعباس میگوید: دیدیم حضرت خیلی شدید گریه میکند، یکطوری که این اشکهای مبارکش روی محاسن شریفش جاری میشود. چه اتفاقی افتاده است که پیامبر خدا چنین گریه میکنند. سؤال کردند: آقا چرا شما گریه میکنید؟ فرمودند: برای فرزندانم گریه میکنم! بعد از من خیلی به آنان ستم میکنند. ستم این امت بر فاطمه زهرا را شنیدهاید، بر امام حسن را هم. بر امام حسین را هم. بر زینب کبری را هم. علاقه پیامبر بر این دردانههای خلقت بر کسی پوشیده نبود. وقتی پیامبر خدا میخوابید، امام حسن و امام حسین میرفتند، روی سینۀ پیامبر خدا میخوابیدند. تا جایی که در لحظات آخر عمر آن حضرت هم خودشان را روی سینه ایشان انداختند و پیامبر نگذاشتند که آنان را از ایشان جدا کنند.
حالا زینب کبری بیاید در قتلگاه و ببینند که امام حسین روی زمین افتاده، چه افتادنی، همۀ بدن زخم، تیرها بدن را پارهپاره کردهاند، سر را از بدن جدا کردهاند. اینجاست که ندا میدهد: «یومٌ علی صدر المصطفی و یومٌ علی وجه الثری» «تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى… وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاء» [اللهوف: ۱۳۳] این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست/ این صید دست و پا زده در خون حسین توست.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
سخنرانی ماه محرم: ۲۷/۷/۹۵
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« اردیبهشت | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر آبان ۲, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت آبان ۲, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان آبان ۲, ۱۳۹۵
- سجده شکر آبان ۲, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر آبان ۲, ۱۳۹۵