3
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۳۹
سورۀ آلعمران آیات ۱۳۳ تا ۱۳۵
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۳) الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۱۳۴) وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۱۳۵)
آیۀ ۱۳۳
وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ
مفردات
سارعوا
«سرع» از «سرعۀ» در جریان آب و رودها و باران و امثال آن است. و «سریع» نقیض «بطیء» «کُند» و «سست» است. [کتاب العین: ۱/۳۳۰؛ مقایس اللغۀ: ۳/۱۵۲] اما «سارعوا» «المسارعه» «مفاعلۀ» است که به معنای شدت در سرعت و شتاب است. «به سوی چیزی بشتابید». و شدت در سرعت در امور خیر ممدوح است و در کارهای شر مذموم. [المیزان: ۴/۱۹]
مغفرۀ
«غفر» به معنای پوشاندن است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۸۵] اما مغفرۀ به معنای پوشاندن گناه و پاککردن آن است [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۸۵] که این فقط کار خداست: «غافِرِ الذَّنْبِ» [غافر: ۳] وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ» [بقره: ۱۳۵]
عرضها
معنای عرض معروف است، و معنایی مخالف طول دارد. و همۀ معنای آن به همین معنا برمیگردد. [مقاییس اللغۀ: ۴/۱۶۹] اما «عرض» در این آیه به معنای وسعت و پهناست. «بهشتی که پهنای آن آسمان ها و زمین است. بنابراین وسعت پهنای بهشت را توصیف میفرماید که چنان وسیع است که وقتی به آن نگاه بیاندازند، همانند فراخنای آسمانها و زمین است. [التحقیق: ۸/۹۶]
ترجمه
بشتابید به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که فراخنای آن، آسمانها و زمین است، که برای تقواپیشگان آماده شده است.
تفسیر
پس از اینکه در آیۀ پیشین دستور فرمانبرداری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را داد، در این آیۀ مومنان را موعظه میکند که در امر دین شتاب کنید و سرعت بگیرید و کُندی و سستی نکنید. میفرماید: به مغفرت از جانب پروردگارتان بشتابید، و در این مغفرت سرعت بگیرید، نتیجۀ مغفرت و آمرزش بهشتی است که پهنای آن آسمانها و زمین است. این بهشت هماکنون برای تقواپیشگان آماده و مهیاست.
وَ سارِعُوا
دستور و فرمان به سرعتگیری و شتاب در سرعت است. سرعت در مقابل با کُندی و سستی است، در امور دین و فرمانبرداری خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سستی نکنید، بلکه با سرعت بشتابید.
إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ
به سوی مغفرت و آمرزش پروردگارتان بشتابید. «وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا» [بقره: ۲۶۸] «و خدا شما را به مغفرتی از جانب خود و فضلی دعوت میکند.» «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِم» [رعد: ۶] «و پروردگار تو برای مردم بر ستمشان صاحب آمرزش است.» مغفرت الهی برآمده از رحمت وسیع الهی بر مردم است که هرچند ما انسانها به دلیل ستمهای خودمان و کمبودهایمان مشکل برایمان ایجاد میشود، اما خداوند خطاها و کمبودهای ما را میپوشاند. به این دلیل میفرماید: «غافِرِ الذَّنْب» [غافر: ۳] اما مغفرت زمینه و مقدمۀ ضروری ورود به بهشت است.
وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ
«جنۀ» را عطف به مغفرت فرمود تا نشان دهد که انسان تا پاک نشود، وارد بهشت نمیشود. بنابراین اول باید از بدیها و گناهان و خطاهای خود پاک شویم، تا شایستگی ورود به بهشت را پیدا کنیم. بعد میفرماید: مساحت و پهنای این بهشت که به هر انسان داده میشود، به پهنای آسمانها و زمین است. و این از روایات ذیل آیه هم روشن میشود. بنابراین متقیان در آخرت هیچ محدودیت و تزاحمی ندارند، بلکه در وسعتی تام و کامل زندگی میکنند و این همان تعبیر زیبای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که « لَا عَیْشَ إِلَّا عَیْشُ الْآخِرَه» [تفسی القمی: ۲/۱۷۷]
تذکر این نکته هم ضروری است که وقتی میفرماید: پهنای بهشت مساحت آسمانها و زمین است، برای درک ماست که محدودیت دارد و امور حقیقی که خارج از حوزۀ حس و عقل ماست، برای ما قابل درک نیست. اما بهشت و جهنم در آسمان دنیویی نیست، اصلاً در قیامت بساط زمین و آسمان برچیده میشود. «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» [ابراهیم: ۴۸] بنابراین حقیقت پشت این واژگان آن است که بهشت که برای متقیان مهیا است، هیچ محدودیتی نیست، بلکه هرچه است، فراخی و گستردگی است. به تعبیر دقیقتر ما در عالم ماده هرکمالی هم که کسب کنیم، همراه با محدویت و نقصی است، اما کمالی که در قیامت ظهور پیدا میکند، هیچ نقصی آن را همراهی نمیکند.
امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ مَعَ هَذَا رَحْمَهُ اللَّهِ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ لَا تَعْجِزُ عَنِ الْعِبَادَهِ وَ جَنَّهٌ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ؛ خَیْرٌ لَا یَکُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً وَ شَهْوَهٌ لَا تَنْفَدُ أَبَداً وَ لَذَّهٌ لَا تَفْنَى أَبَداً وَ مَجْمَعٌ لَا یَتَفَرَّقُ أَبَداً» [الغارات: ۱/۱۵۲]
أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ
این بهشت هماکنون برای تقواپیشگان آماده است. بنابراین این وعده دور و نسیه نیست، بلکه نزدیک و در کنار ماست. نکتۀ مهم آن است که بهشت جز با تقوا میسر نیست و جز با تقوا نتوان به این بهشت رسید. «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا» [مریم: ۷۱ ـ ۷۲]
چه کسانی تقواپیشه هستند؟ اجمالاً از آیه مشخص میشود که کسانی که فرمانبردار خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند. و در آیات بعدی جنبۀ دیگری از متقین را معرفی میفرماید.
سارعوا و سابقوا
در این آیه فرمود: «سارعوا» «بشتابید» در آیۀ ۲۱ سورۀ مبارکۀ حدید میفرماید: «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِه» «بر یکدیگر پیشی بگیرید» در «سارعوا» و «سابقوا» رسیدن به هدف که همانا مغفرت و بهشت است، مشترک است، اما در «سارعوا» مسابقه و غلبه نیست، در «سابقوا» مسابقه و پیروزی بر دیگری است. یعنی هم سرعت است و هم پیشگرفتن تا زودتر از دیگران به هدف برسیم. از اینجا روشن میشود که مومنان در همۀ امور دینی که جمع آن ایمان به خدا و رسول خدا و فرمانبرداری تام و تقواست، باید شتاب داشته باشند و کندی و سستی نکنند، اما برخی از امور بجز شتاب باید تلاش کنند که زودتر از دیگران به هدف برسند، از جمله جهاد فی سبیل الله است.
هشدار
آیۀ شریفه «جنت» را به «مغفرت» عطف فرموده است و معنای آن این است که بدون مغفرت و آمرزش؛ خبری از بهشت نیست اما کار مغفرت چیست؟ پاککردن جان انسان. بنابراین حتی اگر ذرهای ناپاکی در جان ما باشد، خبری از بهشت نیست و ما ناچار هستیم که جان خودمان را در دنیا با استغفار پاک کنیم، یعنی از خدا بخواهیم که گناهان و بدیهای ما را پاک فرماید، تا شایستگی ورود به بهشت را پیدا کنیم. اما اگر چنین نکنیم، در هنگامۀ مرگ و برزخ و حشر و نشر و دیگر مواقف قیامت یا در درون جهنم باید پاک شویم و این پاکشدن دردآور است. «اعاذنا الله من کلهم» اینکه امام حسین سلام الله علیه در دعای عرفه میفرمایند: «یَا مَوْلَایَ حَاجَتِی الَّتِی إِنْ أَعْطَیْتَنِیهَا لَمْ یَضُرَّنِی مَا مَنَعْتَنِی وَ إِنْ مَنَعْتَنِیهَا لَمْ یَنْفَعْنِی مَا أَعْطَیْتَنِی أَعْطِنِی فَکَاکَ رَقَبَتِی مِنَ النَّار» [کتاب المزار للمفید: ۱۶۱] بیان همین حقیقت است که مغفرت گردن ما را از آتش پس از مرگ نجات میدهد.
بحث روایی
توصیۀ امیرالمومنین علیه السلام
«إِنْ کُنْتُمْ رَاغِبِینَ لَا مَحَالَهَ فَارْغَبُوا فِی جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض» [غرر الحکم: ۱۶۸]
مساحت بهشت
ابوبصیر از امام صادق علیه السلام درخواست میکند که بهشت را برای وی توصیف فرماید تا او شوقش به آن زیاد شود. امام علیه السلام ویژگیهایی از بهشت فرمودند، از جمله
«وَ إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّهِ مَنْزِلًا لَوْ نَزَلَ بِهِ أَهْلُ الثَّقَلَیْنِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ لَوَسِعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ لَا یَنْقُصُ مِمَّا عِنْدَهُ شَیْء» [تفسیر القمی: ۲/۸۲]
آیۀ ۱۳۴
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
مفردات
السراء و الضراء
این دو واژه نقیض هم هستند، «السراء» به معنای آسایش و نعمت است و «الضراء» به معنای شدت و تنگی. [تهذیب اللغۀ: ۱۲/۲۰۳؛ الصحاح: ۲/۶۸۳؛ لسان العرب: ۴/۳۶۱]
الکاظمین
کَظَمَ الرجل غیظه یعنی خشم خود را فرونشاند. [کتاب العین: ۵/۳۴۵]
العافین
عفو دلالت بر ترک چیزی میکند. [مقاییس اللغۀ: ۴/۵۶] بنابراین معنای «العافین عن الناس» این است که کسانی از مردم را که استحقاق مجازات دارند، مجازات آنان را ترک میکنند. زیرا عفو یعنی ترک و گذشت از کسی که استحقاق مجازات دارد. [کتاب العین: ۲/۲۵۸]
ترجمه
کساتی که در آسایش و سختی انفاق میکنند، و خشم خود را فرو مینشانند، و از مردم میگذرند. و خدا احسانکنندگان را دوست دارد.
تفسیر
در آیۀ پیشین بیان شد که بهشت برای تقواپیشگان آماده و مهیاست، در این آیه ویژگیهایی از آنان را معرفی میفرماید. تقواپیشگان چه کسانی هستند؟ کسانی که در جامعۀ اسلامی با مردم روابطی خوب و محسنانه دارند. اولاً چه در حالی که دستشان باز است و چه در وقتی دستشان تنگ است، انفاق میکنند و در امور اجتماعی جامعۀ خود حضوری چشمگیری و همدلانه دارند. ثانیاً آنجا که خشم و اندوه بالا میگیرد که طبع آن انتقام و برخورد خشمآلوده است، خشم خود را فرومیخورند. و ثالثاً از اشتباهات و خطاهای مردم درمیگذرند. آنان در یک کلام نیکوکار هستند. و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ
نخستین ویژگی در جامعۀ ایمانی و اسلامی انفاق و کمک همدلانه است، چه در آسایش و نعمت و چه در حال سختی و تنگدستی. منظور از انفاق هم که عام آمده است، فقط انفاق به فقراء نیست، بلکه هرآنچه جامعۀ اسلامی به آن نیاز باشند، آنان اسلام و جامعه را بر خود مقدم میدارند.
وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ
انسانی که از شدت ناملایمات و سختیها و شدت غضب و خشم به هیجان میآید، انبوه خشم و غصب و ناراحتی خود را فرو مینشانند و بروز نمیدهند. این کظم غیظ؛ طبعاً عاقلانه است، یعنی هرجا عقل حکم کرد، وی خشم خود را فرومیخورد. و این همان تعبیری است که در قرآن آمده است: ِ «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» [فتح: ۲۹] بنابراین مومن نسبت به بدی حالت خشم و غضب دارد، اما در میان جامعه و امور شخص خود تا آنجا که ممکن است، خشم خود را فرومیخورد و ناراحتی خود را بروز نمیدهد.
وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ
از اشتباهات مردم میگذرد. عفو و گذشت از مردم پس از فرونشاندن خشم است. کسانی که میتوانند خشم خود را بخوانند، توانایی بخشیدن و گذشت را دارند. توجه داریم گذشتن و عفو مردم مربوط به حقوق خودشان است، نه حق الله یا حق الناس.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
این افراد نیکوکار هستند. بنابراین همۀ تقواپیشگان؛ نیکوکار هستند. یعنی کسانی که در روابط اجتماعی خود نیکوکار و محسن هستند، اهل تقوا هستند. و خدا نیکوکاران را دوست دارد. یعنی آنان را به درجات و مقامات قرب میرساند. زیرا دوستداشتن خدا اثر وضعی و حقیقی دارد که بروز حقیقت آن رسیدن بنده به مقام قرب الهی است. پس انسانی که برای رضای خدا به مردم احسان میکند، مورد عنایت خاص خداست تا حدی که خدا او را دوست دارد.
بحث دربارۀ مقام احسان زیاد است، اما فقط توجه به این نکته ضروری است که احسان با مردم و در درون جامعه؛ مسبوق به آن است که ما در مقام بندگی و در رابطه با خدا به مقام احسان برسیم. یعنی انسان همۀ کارهای خود را برمبنای مقام «حُسن» انجام دهد، «حسن فعلی و حسن فاعلی» و فقط طبق دستور خدای سبحان و برای جلب رضای او کار کند..
آیۀ ۱۳۵
وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ
مفردات
فاحشۀ
«فحش» دلالت دارد بر زشتی و ناروایی در هر چیزی است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۷۸] به تعبیر دیگر هر زشتی آشکاری را «فحش» گویند. این آشکاریِ زشتی در خود کار است، که از طریق عرف و شرع معلوم میشود، اگرچه زشتی در باطن آن کار باشد. [التحقیق: ۹/۳۵] بنابراین هر چیزی که از حد بگذرد، «فاحش» است و آن تنها در امور زشت و ناپسند است. و فُحش و فَحشاء و فاحشۀ از همین معنی ناشی میشود. [مقاییس: همان] که به اموری اطلاق میشوند که موافق حق نیستند [کتاب العین: ۳/۹۶] و دلالت بر کارها یا سخنانی دارد که زشتی آن بزرگ است. [مفردات: ۶۲۶] پس هر گناهی که روشن و شدید باشد، «فاحشۀ» و «فحشاء» است و البته «فحشاء» از «فاحشۀ» مفهوم شدیدتری را میرساند. [التحقیق: همان] یکی از مصادیق «فاحشۀ» عمل زنا است [الصحاح: ۳/۱۰۱۴] که در دنیای امروز زشتی آن پنهان است، اما ذات آن آشکارا زشت و ناپسند است.
ترجمه
و آنان که چون کار زشتی را کنند، یا بر خود ستم کنند، یاد خدا نمایند، پس بر گناهان خود استغفارکنند، و چه کسی گناهان را میآمرزد، مگر خدا؟ و بر آنچه عمل کردهاند، چون میدانند، نارواست، پافشاری نکنند.
تفسیر
بخش دیگری از ویژگیهای متقیان را بیان میفرماید. زندگی اجتماعی همراه با بدی و ناروایی است، که انسانها را نفسانیت و شیطان به کارهای زشت و ناروا و ستم به خود میکشاند، که نمونۀ بارز آن را مسلمانان در جنگ احد تجربه کردند، اما متقیان وقتی گرفتار شیطان و نفس و ظهورات و جلوههای آن شدند، به یاد خدا میافتند، و همین که به یادی خدا افتادند، از خدا طلب آمرزش میکنند. و بر گناهان ـ هرچند کوچک و ناچیز و به اصطلاح صغیره یا پنهانی باشد ـ پافشاری نمیکنند، چون میدانند که گناه هتک مقام ربوبی و بیادبی در محضر خداوند متعال است. آیۀ شریفه بین دو عبارت «فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» و «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا» جملۀ «وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ» بیان فرمود تا تشویق استغفار و طلب آمرزش باشد، تا اهل تقوا بدانند، که اگر خطایی کردند، راه استغفار باز است و خدا گناهان آنان را میآمرزد و آنان بر گناهان خود اصرار و پافشاری نکنند.
وَ الَّذِینَ
و الذین عطف به «الذین»[۱] در آیۀ پیشین است که بیان ویژگی دیگر متقیان در جامعه و اجتماع اسلامی است که جامعهای که پر از تزاحم و درگیری است، و انسان هم دو دشمن درونی نفس و شیطان دارد که هرلحظه او را به بدی فرمان میدهند، مراقب هستند که ظهورات و جلوههای نفس که به صورت فاحشه و ستم به خود ظهور پیدا میکند، آنان را به ورطۀ گمراهی نکشاند، بلکه همواره مراقب خود هستند و این معنا حقیقی تقواست که هرگاه گرفتار شدند، خدا را یاد میکنند. «خوشا آنان که دائم در نمازند.» بنابراین هرگاه دچار غفلت یا فراموشی شدند، به سرعت یاد خدا میافتند.
إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً
منظور از فاحشه هر گناه آشکاری است که از انسان سر میزند که اثر اجتماعی آن هم روشن است که نمونۀ بارز آن زناست.
أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ
«او» یعنی «یا». اهل تقوا چون زشتی بیّن و گناهی آشکار مرتکب شوند، یا کار و گناهی کنند که ستم به خود است و جنبۀ اجتماعی و آشکار ندارد، در هر دو صورت از خودشان مراقبت میکنند. چگونه؟
ذَکَرُوا اللَّهَ
خدا را یاد میکنند. ذکر و یادآوری در جایی است که غفلتی یا فراموشیای به وجود آمده است که موجب گناه میشود، و غفلت و فراموشی کار شیطان و نفس است و تنها درمان آن یاد خداست. «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون» [اعراف: ۲۰۱] این ذکر، یاد قلبی است که قلب آنان به یاد خدا میافتد و خدا را بر خود حاضر و ناظر میبینند، و همین ذکر قلبی است که آنان را بیدار میکند.
فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ
نتیجۀ این ذکر قلبی؛ استغفار و طلب آمرزش از گناهان آنان است. از تعبیر «لذنوبهم» معلوم میشود که دو دستۀ «فاحشۀ» و «ظلموا انفسهم» هر دو گناه هستند، منتها یکی آشکار و دیگری پنهانی است.[۲] خلاصه اینکه استغفار نتیجۀ ذکر و یادآوری سابق است. بنابراین حقیقت استغفار برآمده است از ذکر خداست، نه لقلقۀ زبان.
[۱] استاد علامه جوادی آملی میفرمایند که «و الذین» عطف به «للمتقین» است نه «الذین» آیۀ سابق و آیۀ ادامۀ اوصاف متقین نیست، بلکه این آیه به گروهی دیگری اشاره دارد. [تسنیم: ۱۵/۵۷۲] اما بنظر میرسد که این نظر ناتمام است. زیرا در آیۀ ۱۳۳ فرمودند: «اعدتت للمتقین» و در دو آیۀ بعد با «الذین» و «و الذین» متقین را معرفی فرمود. بلکه متفین درجاتی دارند، برخی به مقام احساس رسیدهاند و برخی در درجات پائینتری هستند. اما حقیقت آن است که تزاحم و مشکلات اجتماعی در مقام حکومت و سیاست و جامعۀ اسلامی و تحقق اهداف اسلامی روی زمین؛ چنان سخت است که موجب میشود، بیشتر مومنان و متقیان هم در لحظاتی بلغزند، و خداوند متعال به آنان نوید میدهد که اگر لغزیدید، راه باز است و آن یاد خدا و استغفار و عدم پافشاری برگناهان است.
[۲] یا یکی کبیره و دیگری صغیره چنانچه مرحوم علامه فرمودند. اما ظاهراً آشکار و پنهان با سیاق آیه بیشتر سازگاری دارد.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
26
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۳۸
سورۀ آلعمران آیات ۱۲۸ تا ۱۳۲
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (۱۲۸) وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۲۹) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۳۰) وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ (۱۳۱) وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۳۲)
آیۀ ۱۲۸
لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ
لیس لک من الامر شیء
این بخش آیه بمنزلۀ حد وسطی است که چهار امری که خداوند در دو آیۀ مذکور بیان فرمود، تبین فرماید. خداوند با امدادهای غیبی خود را مسلمانان را یاری فرمود تا پارهای از پیکر مشرکان را قطع کند یا با حالت خاری سرنگون نماید؛ یا آنان پشیمان شوند و توبه کنند یا چون خودسریهای خود را ستمکارانه ادامه میدهند، عذاب فرماید. اما در همۀ این امور تو که پیامبر ما هستی هیچکارهای نیستی. بنابراین در همۀ امور کار دست خداست نه تو. پس نه مدحی است و نه ذمی. اگر پیروز شدید، خدا شما را پیروز کرد، پس مدحی بر تو نیست، اگر شکست خوردید، به دلیل سرپیچی مسلمانان از دستور خدا و پایداری نکردند و تقوا نورزیدن آنهاست، پس تو ذم نمیشوی.
بنابراین پیامبر خدا و هرکس دیگری به اذن خدا و تحت ولایت الله است که در عالم وجود کار میکند، به ویژه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمۀ اطهار علیهم که خلفای الهی هستند که از جانب خدا و در محدودهای که مقرر اذن و خلافت و اجازه دارند که تحت ولایت الله کاری بکنند. پس وقتی به این ذاوت مقدسه از حیث ذات نگاه میکنیم، آنان کارهای نیستند و کار فقط دست خداست، اما وقتی به اجازهای که خداوند به آن بزرگواران داده است، نگاه میکنیم، توسل و شفاعت و امثال آن در حق آنان صحیح است، زیرا آنان اولیاء الهی و خلفای الهی روی زمین هستند.
بحث روایی
۱٫ رسول خدا مظهر تام خدا
روایتی در کشف الغمۀ آمده است که در روز احد به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از سوی مشرکان خیلی زخم وارد شد، به گونهای که خون رخسار مبارک حضرت را فراگرفت و بر محاسن آن حضرت جاری شد. سالم مولی ابیحذیفه خون را از چهرۀ مبارک آن حضرت پاک میکرد و میگفت: چگونه رستگار شوند جماعتی که با پیامبر خود چنین میکنند، با آنکه ایشان، آنها را به خدا دعوت میکند که آیه نازل شد. [کشف الغمۀ: ۱۸۹] اولاً روایت بیان میکند که آیه در بحبوحۀ جنگ احد نازل شد، نه جنگ بدر. ثانیاً در برابر دلسوزی اصحاب میفرماید که پیامبر ما کار دست تو نیست، خداست که میخواهد آنان را یا توبه دهد یا عذاب کند.
اما نکتۀ مهمتر آن است که قرآن کریم میفرماید: «قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّه» [آلعمران: ۱۵۴] در این آیه هم میفرماید: «لیس لک من الامر شیء» پس اولاً کار فقط دست خداست، ثانیاً پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچکاری دستشان نیست. از سوی سوم طبق روایات حقیقت مقام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم «إنَّ له مِنَ الأمرِ شیئاً شیئاً شیئاً» [تفسیر العیاشی: ۱/۱۹۷] است، که این روایت تفسیر آیات «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه» [نساء: ۸۰] «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» [حشر: ۷] است. جمع این آیات و روایات نشان میدهد که هر کار و حکم و سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، کار و حکم و کلام خداست. یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم مظهر تام خداوند متعال روی زمین است. بنابراین پیامبر خدا خلیفۀ تام الهی و مظهر کامل خدا است، و از خود هیچ استقلالی ندارد.
۲٫ امامت امیرالمومنین علیه السلام امری الهی
چندین روایت بیان میکند که صدر آیۀ شریفه یعنی «لیس لک من الامر شیء» دربارۀ اصل ولایت امیرالمومنین علیه السلام و استنکاف امت از آن است.
نخست: جابر الجعفی از امام باقر صلوات الله علیه میفرماید که وقتی خداوند متعال ولایت علی علیه السلام را بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آشکار کرد که ایشان برای مردم بیان کند، حضرت در اندیشۀ دشمنیهای قوم خود با ایشان رفت «ذَلِکَ لِلَّذِی فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ عَلَیْهِمْ فِی جَمِیعِ خِصَالِهِ کَانَ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ بِمَنْ أَرْسَلَهُ وَ کَانَ أَنْصَرَ النَّاسِ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ أَقْتَلَهُمْ لِعَدُوِّهِمَا وَ أَشَدَّهُمْ بُغْضاً لِمَنْ خَالَفَهُمَا وَ فَضَّلَ عِلْمَهُ الَّذِی لَمْ یُسَاوِهِ أَحَدٌ وَ مَنَاقِبَهُ الَّتِی لَا تُحْصَى شَرَفاً» این امور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به اندیشه فرو برد که کار برای امت سخت میشود و مخالفت میکنند. «فَأَخْبَرَ اللَّهُ أَنَّهُ لَیْسَ لَهُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ شَیْءٌ إِنَّمَا الْأَمْرُ فِیهِ إِلَى اللَّهِ أَنْ یُصَیِّرَ عَلِیّاً علیه السلام وَصِیَّهُ وَ وَلِیَّ الْأَمْرِ بَعْدَهُ فَهَذَا عَنَى اللَّهُ» [بحارالانوار: ۱۷/۱۱ ـ ۱۲] روایت ادامه دارد که به آن اشاره میکنم. این روایت نوع اول که روایات دیگری هم است که مضمون آنها این است که ولایت منصب الهی است، و مخالفت و موافقت مردم در آن اهمیتی ندارد و خلاصه هم خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و هم مردم در این نصب کارهای نیستند. اما روایت نوع دوم.
در تفسیر فرات کوفی از جابر بن یزید الجعفی نقل شده است که من آیۀ «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ» را نزد امام باقر سلام الله علیه خواندم. امام صلوات الله علیه فرمودند: «بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ لَهُ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ وَ شَیْءٌ» آری به خدا قسم که برای پیامبر خدا از امر چیزهای بسیاری است» یعنی ایشان مظهر خدا و خلیفۀ الهی است و خداوند کار را به ایشان سپرده است، اما نه به استقلال. «فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ؟ «عرض میکنم که فدای شما شوم، تأویل آیه چیست؟ «قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم حَرَصَ عَلَى أَنْ یَکُونَ الْأَمْرُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام مِنْ بَعْدِهِ فَأَبَى اللَّهُ» «پیامبر خدا علاقۀ شدید داشتند که حکومت و فرمانروایی پس از خودشان بر عهدۀ امیرالمونین علیه السلام باشد، اما خداوند ابا داشت که چنین باشد.» زیرا خداوند امور را از اسباب خودش به ثمر میرساند و میدانست که مردم فریب میخورند و امیدی به آنان برای یاری حق نیست. [در روایت اختصاص [ص: ۳۳۲] آمده است: وَ ذَلِکَ الَّذِی عَنَى اللَّهُ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ؛ این معنای آیه است که امر و اختیار مردم دست تو نیست، بلکه خداوند به آنان اختیار داده است که راه یا بیراهه بروند تا خداوند آنان را ـ با حُسن اختیار خود و پذیرش حق ـ توبه پذیرد، یا ـ با سوءاختیار خود و سرپیچی از حق ـ عذاب کند.] بنابراین هم نصب امیرالمومنین علیه السلام در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست، هم مخالفت و پیروینکردن مردم.
اما ادامه روایت دوم را توجه فرمایید که در همۀ روایات با تغییراتی مشترک است و نکات مهمی دارد و به ما تفسیر قرآن به قرآن را هم آموزش میدهد:
ثُمَّ قَالَ: وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ وَ قَدْ فَوَّضَ إِلَیْهِ. فَمَا أَحَلَّ کَانَ حَلَالًا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ مَا حَرَّمَ کَانَ حَرَاماً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ. [تفسیر فرات الکوفی: ۹۲]
همچنین در ادامۀ روایت اول هم چنین آمده است: «وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ لَهُ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ وَ قَدْ فَوَّضَ اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ جَعَلَ مَا أَحَلَّ فَهُوَ حَلَالٌ وَ مَا حَرَّمَ فَهُوَ حَرَامٌ قَالَ: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [حشر: ۷]» [بحارالانوار: ۱۷/۱۱ ـ ۱۲] ملاحظه میفرمایید که امام علیه السلام با آیهای مشکل تفسیری این آیه را حل کرده است. دو روایت دیگر برای تفسیر آیه از آیات دیگری استفاده شده است و ضمن بازکردن معنای آیۀ شریفه به ما هم راه درست تفسیر آیات قرآن را نشان میدهد:
روایت دیگر که از بصائر الدرجات نقل شده و در آن از امام باقر علیه السلام نقل میکند که فرمودند: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَدَّبَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم فَلَمَّا تَأَدَّبَ فَوَّضَ إِلَیْهِ؛ فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» وَ قَالَ: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» [نساء: ۸۰] فَکَانَ فِیمَا فَرَضَ فِی الْقُرْآنِ فَرَائِضُ الصُّلْبِ وَ فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَرَائِضَ الْجَدِّ فَأَجَازَ اللَّهُ ذَلِکَ لَهُ فِی أَشْیَاءَ کَثِیرَهٍ فَمَا حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَهُوَ بِمَنْزِلَهِ مَا حَرَّمَ اللَّه» [همان: ۱۰]
تفسیر العیاشی عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَوْلَهُ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ» فَسِّرْهُ لِی. قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: لِشَیْءٍ قَالَهُ اللَّهُ وَ لِشَیْءٍ أَرَادَهُ اللَّهُ یَا جَابِرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم کَانَ حَرِیصاً عَلَى أَنْ یَکُونَ عَلِیٌّ علیه السلام مِنْ بَعْدِهِ عَلَى النَّاسِ وَ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ خِلَافُ مَا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ قُلْتُ: فَمَا مَعْنَى ذَلِکَ؟ قَالَ نَعَمْ عَنَى بِذَلِکَ قَوْلَ اللَّهِ لِرَسُولِهِ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ یَا مُحَمَّدُ الْأَمْرُ [إِلَیَ] فِی عَلِیٍّ أَوْ فِی غَیْرِهِ أَ لَمْ أَتْلُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ فِیمَا أَنْزَلْتُ مِنْ کِتَابِی إِلَیْکَ «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ» [عنکبوت: ۱ ـ ۳] إِلَى قَوْلِهِ فَلَیَعْلَمَنَ قَالَ فَوَّضَ رَسُولُ اللَّهِ الْأَمْرَ إِلَیْه» [بحار: ۱۷/۱۲]
آیۀ ۱۲۹
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
ترجمه
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ خداست. هر که را بخواهد مىآمرزد، و هر که را بخواهد عذاب مىکند، و خداوند، آمرزنده مهربان است.
تفسیر
آیۀ شریفه به منزلۀ تعلیل آیۀ پیشین است، با جملۀ اول دلیل اینکه «لیس لک من الامر شیء» بیان شد و با جملۀ دوم دلیل بخش دو آیۀ پیشین.
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ
همۀ آنچه در آسمانها و هرآنچه در زمین است، از آنِ خداست، یعنی ملک خداست و خداوند مالک حقیقی همۀ موجودات است، بنابراین کار فقط دست خداست و همۀ موجودات لشکریان او هستند: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً» [فتح: ۴ و ۷] بنابراین هیچ کس در عالم خلقت کارهای نیست، بلکه همۀ سپاهیان او هستند و تو هم در این امر کارهای نیستی.
صدر آیۀ شریفه در عین حال مقدمه است، برای ادامۀ آیه
یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
زیرا وقتی همۀ موجودات، از آنِ خدا هستند، خداوند هر تصرفی بخواهد در ملک خود میکند، هرکه را بخواهد، میآمرزد و هرکه را بخواهد، عذاب میکند. بنابراین انسانها تا زنده هستند، باید بین خوف و رجا حرکت کنند، نه خود را از عذاب الهی ایمن بدانند و نه اینکه از رحمت الهی ناامید شوند.
اما آنچه در عالم وجود حاکم است، غفران و رحمت الهی است که بر عذاب و غضب او سبقت دارد. و در هر صورت حکمت الهی حاکم مطلق در همۀ امور است. به این دلیل است که خداوند با لطف و رحمت خود با بندگان خود رفتار میکنند و زمینۀ بازگشت از گناهان و مخالفتها را برای آنان مهیا میفرماید، حتی با کفار چنین رفتار میکند.
آیۀ ۱۳۰
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه
اى کسانى که ایمان آوردهاید، ربا را با سود چندین برابر مخورید، و خدا را مراقب باشید تا رستگار شوید.
تفسیر
گفتیم که هدف اصلی سورۀ مبارکۀ آلعمران جامعهسازی است، و ما در فصل ششم آن قرار داریم. پس از اینکه وضع مردم در برابر پیادهسازی جامعۀ اسلامی و تحقق آن و مشکلات سر راه دو دسته شدند، گروهی در راه اهداف الهی پایدار هستند و تقواپیشه میکنند، گروهی سرباز زدند، و حاضر نشدند در مسیر تحقق کار کنند. اما یکی از ارکان اساسی جامعۀ اسلامی سلامت اقتصادی است که رکن آن مبارزه با رباست که در این آیه و آیۀ بعد به آن توجه داده میشود.
خطاب آیه به مومنان و جامعۀ اسلامی است که از هرگونه ربا با سود چندین برابر خودداری کنید، و تقوای الهی داشته باشید و مراقب باشید که خداوند بر نیات و کردار شما احاطه دارد و با او و دستوراتش مخالفت نکنید که در این صورت است که رستگار میشوید و به مقصد و مقصود نهایی که قرب الهی و اهداف زیرمجموعۀ آن یعنی تحقق جامعه و تمدن اسلامی نائل میآید.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً
مومنان ربا را با سود چند برابر مخورید. منظور از اضعاف مضاعفه» «سود چندین برابر» آن است که به کسانی قرض بدهید و چون مدیون نتوانست دَین خود را به موقع پرداخت کند، مدت اصل و سود آن را جمعاً به عنوان دین تمدید میکنند. [تفسیر تسنیم: ۱۵/۵۲۳] این ربای تصاعدی است، یعنی امری که هماکنون در نظام بانکی جاری و ساری است. در سورۀ بقره بیان شد که نقس ربا کم باشد یا زیاد حرام است و در حکم جنگ با خداست، در این آیه ربای تصاعدی نهی میشود. چنانچه در سورۀ بقره عرض شد، این آیه پیش از آیات سوره بقره نازل شده است، بنابراین ابتداء ربای تصاعدی حرام شد و بعد اصل ربا.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
تقوا الهی در این آیه به معنای خودداری از خوردن ربا و افتادن در حرام و آنچیزی است که خداوند متعال آن را نهی کرده و حرام فرموده است. مسلمانان مراقب باشید که از دستورات خداوند متعال تخطی نکنید. بعد میفرماید: «لعل» شاید رستگار شوید. یعنی تقوا به منزلۀ شرط رستگاری و رسیدن به اهداف الهی و تحقق مأموریت اسلامی یعنی تحقق جامعۀ اسلامی و حصول قرب الهی است. این شرط لازم است، اما شرط کافی نیست، بنابراین فرمود: «شاید» رستگار شوید تا نشان دهد که مومن تا زنده است، باید در مجاهده باشد، زیرا از آیندۀ خود خبر ندارد و کوچکترین تخطی میتواند وی را از جادۀ فلاح بیرون بیاندازد. [داستان آیت الله تحریری و علامه و آن عالم دیگر]
آیۀ ۱۳۱
وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ
مفردات
أُعدَّت
اصل آن «عدَّ» به معنای شمردن است و إعداد یعنی تهیهکردن. و همۀ فروع معنای این واژه از همین اصل مشتق میشود. چنانچه «عدد» یعنی مقداری که شمرده میشود. و «اعددته» و «اعدّه» یعنی آماده آن کار شدم. [مقاییس اللغۀ: ۴/۲۹] بنابراین «اعدت» یعنی آماده شده است که حکایت میکند که هماکنون برای کافران آماده است.
ترجمه
خود را از آتشی که برای کافران آماده شده است، محافظت کنید.
تفسیر
در این آیه بلافاصله تهدید میکند که اگر تقوای الهی نداشته باشید، شما دچار کفر میشویم و بترسید و مراقب آتشی باشید که برای کافران مهیا شده است.
وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ
تقوای الهی یعنی مراقبت و نگهداشتن حرمت الهی و انجام از روی میل و قلب خود دستورات الهی را. مومن باید حرمت خدا را نگهدارد و ربا نخورد. اما اگر چنین نکرد، لااقل از آتشی که برای کافران آماده شده است، پرهیز کند و خود را مراقبت کند. آیه توجه میدهد که رباخوار کافر است، زیرا او گرفتار «شُح نفس» یعنی «بخل درونی» خود است و برای برآوردن آن حاضر است که جامعۀ اسلامی را از درون بخورد و نابود کند. و این مخالفت و جنگ با خدا و رسول خداست: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه» [بقره: ۲۷۹] اگر ربا را رها کنید، بدانید که به خدا و رسول او برخاستهاید.» بنابراین باید بدانند که آتشی برای آنان آماده و مهیا شده است که هماکنون درون آن هستند، اگرچه حجاب دنیا نمیگذارد، این حقیقت را درک کنند، اما مرگ که پردههای افکنده میشود، حقیقت آتش برای آنان آشکار میشود.
آیۀ ۱۳۲
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
ترجمه
خدا و پیامبر را فرمان برید باشد که بر شما بر شما رحمت آید.
تفسیر
بلافاصله پس از تقوا و ترس از آتش دستور جامع فرمانبرداری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داده میشود. و این راهی است که خداوند رحمت خود را بر جامعۀ ایمانی شامل میفرماید.
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ
تحقق جامعۀ اسلامی راهی سخت در پیش دارد، و برای پیمودن این راه دشوار فقط یک مسیر باز است، فرمانبرداری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. و همۀ راهها جز این راه بسته است. اما اطاعت رسول را کنار اطاعت خدا و باید دستور جامع «اطیعوا» قرار داد تا بیان فرماید که اطاعت فقط در جنبۀ اطاعت از قانون الهی نیست، بلکه اطاعت عملی و اجرایی هم است، یعنی قانون با قانون اسلام باشد و مجری آن نیز پیامبر خدا یا کسانی که از جانب خدا مجاز هستند که در قرآن از آنان به «اولی الامر» یاد میشود.
اما این تنها جنبۀ آیه نیست، بلکه جنبۀ مهمتر آن این است که اطاعت مذکور هم در جنبۀ فردی و شخصی است و هم در وجهۀ جمعی و اجتماعی. یعنی ما هم باید از شریعت الهی در زندکی شخص خود اطاعت کنیم و هم دستورات پیامبر خدا و اولیاء الهی را در زیست فردی خود پیروی نماییم و هم در زندگی جمعی و اجتماعی خود، حرکت و اطاعت جمعی به سمت اهداف الهی داشته باشیم. و در این میان جنبۀ جمعی مهمتر است، زیرا سیاق آیات دربارۀ خودداری از رباست که نظام اجتماعی و اقتصادی را مختل میکند. همچنین دربارۀ جنگ احد و سرپیچی مسلمانان از فرمان فرماندۀ الهی خود است که سرپیچی در امور اجتماعی نتیجهاش تلختر است و فرمانبرداری در این وجه از اهمیت بیشتر برخوردار است.
لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
اما تعبیر «لعلکم» به این دلیل است که نشان دهد که فرمانبرداری همهجانبه به ویژه در مقام اجرا و امور جزیی که در زیست اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه و نظام آن اهمیت دارد، بسیار مشکل است و چهبسا افرادی در ابتدا همراه شوند، از مهم آن است که در همۀ مسیر چنین باشند. و این امر تلاش و مجاهده درونی میخواهد تا مسلمانان در هیچ امری از دستورات و فرامین الهی و اولیاء الهی ـ به ویژه در امور اجرایی و عملی ـ تخطی نکنند. وگرنه مشمول رحمت خدا نخواهند شد. اما تعبیر «ترحمون» که به صیغۀ مجهول بیان شده است، تعبیری ملاطفتآمیز است که نشان میدهد که مومنان در زیست فردی و اجتماعی خود تحت حمایت رحمانی خداوند متعال اداره میشوند.
الرسول
اینکه «الرسول» را بلافاصله پس از «الله» و با یک فعل «اطیعوا» بیان فرمود، نشان میدهد که نظام حکومتی اسلامی؛ نظامی الهی است که بین حاکم اسلامی که رسول خداست و الله جدایی و اختلافی نیست. به تعبیر دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مجری مطلق دستورات الهی است. بنابراین پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم باید کسی حاکم باشد که چنین اهلیتی را داشته باشد و آن بجز امیرالمومنین علیه السلام و ائمۀ اطهار علیهم السلام نیستند که اطاعتشان مساوی با اطاعت خداست.
فَإِنِّی لَکُمْ مُطِیعٌ مَنْ أَطَاعَکُمْ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاکُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّه» [من لا یحضره الفقیه: ۲/۶۱۷]
بنابراین اینکه امت از جانب خود خلیفه انتخاب کند یا یک خلیفهای پسر خود یا کس دیگری را حاکم پس از خود معرفی کند، و نام خود را هم خلیفۀ رسول خدا بگذارند، سخنی است که هیچوجه دینی و قرآنی ندارد. و این مشکلی است که مسلمانان را از درون به چنانچه انحطاط و ابتذالی رساند. همچنین است که حکومت در عصر غیبت مگر با مجوز و طبق برنامه و دستوراتی که دین مبین معین کرده است، تحقق نمییابد و در حقیقت حاکم اسلامی که ولی امر مسلمانان است، تنها برمبنای این برنامه انتخاب میشود و حکومت میکند که تفصیل آن در بحث ولایت فقیه باید بیاید. پس اینکه بگوییم که حکومت را بر مبنای عرف و انتخاب مردم بنا میکنیم، این تسامح در امر دین است، مردم در حکومت دینی مبنای مقبولیت آن هستند، نه مشروعیت آن. بلکه در این حکومت فقط حکم و قانون خدا حکومت میکند و ولی و حاکم هم باید براساس همین موازین حکومت میکند.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر شهریور ۲۶, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت شهریور ۲۶, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان شهریور ۲۶, ۱۳۹۵
- سجده شکر شهریور ۲۶, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر شهریور ۲۶, ۱۳۹۵