بهمن
20
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۵۱

تفسیر سورۀ آل‌عمران آیات  ۱۶۵ ـ ۱۶۷

فضیلت‌های فراموش‌شده

رعایت حق

روزى پیامبر صلى الله علیه و آله در حال استراحت بود، فرزندشان امام حسن علیه السلام آب خواست، حضرت نیز قدرى شیر دوشید و کاسه شیر را به دست وى داد، در این حال ، حسین علیه السلام از جاى خود بلند شد تا شیر را بگیرد، اما رسول خدا صلى الله علیه و آله شیر را به حسن علیه السلام داد.

حضرت فاطمه علیها السلام که این منظره را تماشا مى‌کرد عرض کرد:

–  یا رسول الله ! گویا حسن را بیشتر دوست دارى ؟

پاسخ دادند:

– چنین نیست ، علت دفاع من از حسن علیه السلام حق تقدم اوست ، زیرا زودتر آب خواسته بود. باید نوبت را مراعات نمود. [داستان‌هایی از بحار الانوار: ۱]

اگر ما این را یاد بگیریم، در رعایت حق تقدم در رانندگی؛ در رفت‌وآمدها، در صف‌ها، در معاشرت‌های خانوادگی و با دوستان و ارباب رجوع و امثال آن وضع جامعه چقدر تغییر می‌کند. آماری که می‌دهند که بیشتر تصادفات که منجر به جراحت می‌شود، به دلیل همین عدم رعایت حق تقدم است، این‌همه بی‌نظمی در ترافیک شهری به همین دلیل است که خودمان ـ همگی‌مان ـ می‌دانیم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ أَنَّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۶۵) وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۶۶) وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ (۱۶۷)

آیۀ ۱۶۵

 أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ أَنَّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ

ترجمه

آیا هرگاه به شما مصیبتی رسید که دو برابر آن را به دشمن وارد ساختید، گفتید: این از کجاست؟ بگو از خودتان است. همانا خدا بر هر چیزی تواناست.

تفسیر

آیۀ شریفه پاسخ شبهه‌ای است که در جنگ احد از سوی منافقان مطرح شد که این شکست و مصیبت از کجا بود؟ پس از آن‌که ـ به مثابۀ اصلی جامع ـ فرمود که بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نعمتی بزرگ بر مومنان است، شبهه‌ای را که منافقان مطرح کردند و می‌کنند که اگر اسلام حق است و خداوند به پیروزی مسلمانان وعده داده است، دلیل این شکست‌ها و مصیبت‌ها چیست؟ پرداخته است. خداوند پاسخ می‌دهد، سبب این مصیبت که دو برابر آن به کفار رسید،  خود شما هستید. یعنی شما به سوءاختیار و سوء‌عمل خودتان گرفتار چنین بلیه‌ای شدید. و خدا بر هر کاری تواناست.

أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها

آیۀ شریفه بیان حکمی کلی است، مصیبتی که به مسلمانان می‌رسد، از خودشان و مستند به سوءاختیار خودشان است که با سوءعمل خودشان به آن رسیده‌اند.  این در حالی است که مصیبتی که به کفار در جنگ بدر رسید، دو برابر مصیبتی بود که به شما رسید. یعنی وقتی شما در جنگ بدر ثابت‌قدم بودید، با حداقل هزینه توانستید، چنین شکست سختی را به آنان وارد کنید. اما در جنگ احد شما به دلیل سوءاختیار و سوءعمل خود به چنان مصیبتی گرفتار آمدند. آیۀ استفهام انکاری است، «و آیا چون به شما در جنگ احد مصیبتی رسید، در حالی که دو برابر آن در جنگ بدر به دشمنان خود رسانید؟

قُلْتُمْ أَنَّى هذا

باز پرسش می‌کنید. این مصیبت از کجا به ما رسیده است؟ یعنی شبهه‌ای را مطرح می‌کنند که اگر بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خیر و منت است، ما نباید به عنوان مسلمان شکست بخوریم.

 قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ

بگو آن از نزد خودتان است. وقتی شما برخلاف دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمل می‌کنید و از دستورات ایشان سرپیچی می‌کنید، معلوم است که به شما آسیب وارد می‌شود، بنابراین خودتان مقصر هستید. یعنی مسلمانان به دست خود بر خود مصیت وارد می‌کنند.

إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ

خداوند بر هر چیزى قادر و توانا است. مسلمانان موظف هستند که بر مبنای وظیفۀ خود عمل کنند و از دستورات خدا و دین خدا تخطی نکنند، و بدانند که خدا بر هرکاری تواناست. قدرت خدا نامتناهی است، و بر همۀ چیزها احاطه دارد و هیچ محدودیتی در آن نیست.  و اگر شما بر مبنای دین خدا عمل کنید، شما را با قدرت یاری خواهد کرد. اما اگر از فرمان الهی سرپیچی کنید، بدانید که خداوند بر شکست شما هم تواناست.

آیۀ ۱۶۶

وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ

ترجمه

و آن‌چه به شما رسید، در روزى که دو گروه (در جنگ احد) روبرو شدند؛ به اجازه خدا بود تا مؤمنان  شناخته شوند.

تفسیر

آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین است که در آن فرمود: شکست از نزد خودتان است، در این آیه می‌فرماید: این شکست و آسیبی که در جنگ احد در هنگامۀ مصاف دو گروه مومنان و مشرکان به شما رسید، در عین حالی که از نزد خودتان است، اما به اذن خداست. زیرا هیچ رخدادی در عالم بدون اجازۀ خدا رخ نخواهد داد. در حقیقت آیۀ شریفه شرحی است بر آیۀ پیشین به ویژه عبارت پایانی آن «ان لله علی کل شیء قدیر». تا مسلمانان این حقیقت را درک کنند که در هر حال تحت قدرت الهی هستند.

 آن‌گاه می‌فرماید: یکی از حکمت‌های این شکست شناخت مومنان و کسانی است که نفاق می‌ورزند، است.

وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ

مسلمانان در جنگ احد به دلیل سستی ایمان و سستی اراده و دنیاطلبی شکست خوردند، و این آسیبی بود که خودشان به خودشان وارد کردند. همواره در مصاف دو جریان حق و باطل ـ چون جنگ احد ـ؛ مسلمانان موظف هستند که از حق دفاع کنند و گرایش به دنیا و مادیت نداشته باشند. اما اگر از این امر تخطی کنند، شکست آنان حتمی است و این تدبیر و تقدیر الهی است که اشتباهات مسلمانان به ضرر و زیان خودشان تمام می‌شود. به این دلیل فرمود که آن‌چه بر شما وارد شد به اذن و اجازۀ خدا بود. به تعبیر دیگر عمل در اختیار شماست «من عند انفسکم» اما نتیجۀ آن در اختیار شما نیست، بلکه «باذن الله» و «من الله» است.

تحلیلی از باذن الله

منظور از «باذن الله» اذن و اجازۀ تکوینی خداست. بنابراین در تحلیل نهایی امور و کارها به علل و امور طبیعی نسبت داده نمی‌شود؛ بلکه تنها اذن تکوینی خداست که امور را تدبیر می‌کند. اما باید توجه شود که تکوین در درون طبیعت و ماده و عامل انسانی جریان دارد. به تعبیر دیگر انسان مبدأ فعل خود است، به این دلیل است که در آیۀ پیشین تأکید فرمود که این آسیب «من عند انفسکم» است. و خودتان سبب مصیبتی هستید که بر شما وارد شده است:  «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیر» [شوری: ۳۰]  بنابراین خودتان مقصر هستید، با این وجود خداوند بسیاری از خطاهای شما را چشم‌پوشی فرمود. بنابراین مصیبت و آسیب از نزد خودتان است که به اجازۀ خدا به شما اصابت می‌کند. از این‌رو انسان مبدأ فعل خود است، اما به اذن تکوینی خدا؛ و علل مادی هم مبدأ فعل هستند، اما به اذن خدا: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّه» [تغابن: ۱۱] در نتیجه ما انسان‌ها هرچه کسب می‌کنیم، از شکست و پیروزی همگی به اذن خداست، و هیچ امری اتفاقی نیست و هیچ امری در نظام آفرینش بی‌حساب نمی‌باشد. و این تفاوت «باذن الله» و «من عند انفسکم» است.

بنابراین «باذن الله» جملۀ «هو من عند انفسکم» را توضیح می‌دهد که آسیب از نزد خودتان است، اما سبب آن شما نیستید، بلکه علت تامۀ آن خدا و اجازۀ خداست و این بیان توحید افعالی است. قران بیان می‌فرماید که منافقان و سست‌ایمانان می‌گویند: «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ» و قاطعانه پاسخ می‌دهد: «قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّه» [نساء: ۷۸] یعنی سبب و علت فقط خداست. بعد بلافاصله خطاب به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ.» [نساء: ۸۹] آن‌چه خوبی‌هاست از جانب خداست. و آن‌چه بدی به شما می‌رسد، از خودتان است، شما هستید که بدی را برای خود کسب می‌کنید.

وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ

«واو» عطف به محذوف است، یعنی حکمت شکست شما اموری است که در آیه بیان نشده است، و حکمی که در آیه بیان شده است، یعنی شناخت مومنان یکی از حکمت‌های این شکست است، اما حکمت‌های دیگر محذوف است. اما در پایان آیۀ بعدی که به منزلۀ نتیجه‌گیری است، می‌فرماید: «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ» و این تصریح است که خداوند به نهان انسان‌ها آگاه است، بنابراین حکمت شکست و آزمونی که مومنان به آن آزمایش شدند، این نیست که خدا آنان را بشناسد و مومن را از منافق بازشناسی کند. بلکه حکمت آن است که خداوند مومنان را از منافقان معلوم کند. تا آزمایش نباشد، حقیقت درونی انسان‌ها بیرون ریخته نمی‌شود، به ویژه آزمایش‌های تلخ و سخت است که این حقیقت را برای همگان روشن می‌کند.

تذکار

یکی از حکمت‌های شکست بیداری است تا مسلمانان بدانند که برای دین خدا باید تلاش کنند و سستی نورزند و دنیاطلبی با تحقق اهداف الهی جور در نمی‌آید. و دنیاطلبی موجب سستی آنان است و سستی موجب شکست است که این حکمت در آیات پیشین بیان شد که شکست کیفر کارهای خود شماست. بنابراین بصیرت‌افزایی، بیدارباشی یکی از حکمت‌های آسیب‌هاست تا مسلمانان بدانند که همواره در امتحان هستند و لحظه‌ای از آن غافل نشوند.

آیۀ ۱۶۷

وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ

ترجمه

و تا کسانى را که نفاق ورزیدند، معلوم کند. به آنان گفته شد: بیایید در راه خدا بجنگید، یا دفاع کنید. گفتند: اگر ما جنگ می‌دانستیم، در یقیناً پی شما می‌آمدیم. آنان آن روز به کفر نزدیک‌تر بودند تا به ایمان؛ به زبان‌‌های خود چیزهای می‌گویند که در دل‌های‌شان نیست. و خدا به آن‌چه نهان می‌دارند، داناتر است.

تفسیر

آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ گذشته است که یکی از حکمت‌های شکست و آسیبی که بر جامعۀ اسلامی وارد شد، آن بود که مومنان شناسایی شوند؛ هم‌چنین کسانی که نفاق پیشه کرده‌اند، مشخص و معلوم شوند. بنابراین یکی از حکمت‌های شکست و آسیب و سختی‌ها بازشناسی مومنان و کسانی است که نفاق می‌ورزند. زیرا در آستانۀ این نبرد مهم به منافقان گفته شد که بیایید، در راه خدا پیکار کنید، یا حداقل از خود و ناموس و اموال و زندگی و شهر و دیار خود دفاع کنید. آنان بهانه آوردند که اگر ما  این کاری که شما نام جنگ بر آن نهاده‌اید، جنگ می‌دانستیم، از شما پیروی می‌کردیم و با شما همراه می‌شدید. اما ما کار شما را خودکشی می‌دانیم که هیچ عاقلی تن به آن نمی‌دهد.   پاسخ قرآن تند و صریح است که آنان در چنین روزی به کفر نزدیک‌تر به ایمان هستند. و سخنانی را به زبان می‌آورند که در دل‌شان نیست و خدا به آن‌چه پنهان کرده‌اند، از خودشان به آن داناتر است.

وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا

ادامۀ بیان حکمت شکست و آسیب جنگ احد که در همۀ حوادث و وقایع مسیر تحقق اهداف اسلامی جاری است، تنها حکمت آن نیست که مومنان شناسایی شوند، بلکه در کنار آن معلوم‌شدن کسانی است که نفاق می‌ورزند. بنابراین بازشناسی مومنان از کسانی که نفاق ورزیده‌اند، یکی از حکمت‌های آزمون‌های سخت و تلخ است. منافق کسی است که به ظاهر مسلمان است و در باطن کافر. «وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ‏» [بقره: ۱۴] و این وجهی اصلی نفاق است که آنان از از مومنان و کافران جدا می‌کند.

الذین نافقوا

نکتۀ آیه این است که از مومنان با تعبیر «المومنین» یاد فرمود که حکایت از ملکۀ ایمان در آنان دارد. یعنی آنان در ایمان خود مستحکم و پابرجا هستند. اما دربارۀ گروه دوم تعبیر «الذین نافقوا» به‌کار برد. اگر می‌فرمود: «المنافقین» حکایت از رسوخ نفاق در قلب آنان داشت، اما تعبیر «الذین نافقوا» معنای عامی است که شامل همۀ کسانی می‌شود که نفاق در درون‌شان است. یعنی همۀ کسانی را که به صفت نفاق متصف هستند،  شامل می‌شود؛ چه منافقانی که نفاق در قلب‌شان رسوخ دارد و چه منافقانی که هنوز در ابتدای نفاق هستند و در درجات (درکات) پست آن قرار نگرفته‌اند. چنان‌چه بین تعبیر «المومنین» و «الذین آمنوا» تفاوت است. تعبیر دوم شامل همۀ مومنان با همۀ تفاوت درجات آنان می‌شود، از مومنان درجات پائین تا مومنانی که ایمان در قلب آنان رسوخ تام دارد. اما تعبیر «المومنین» صفتی است که ملکۀ مومنان است و حکایت از استحکام و رسوخ ایمان دارد. اما از آیه می‌توانیم برداشت کنیم که منافقانی که مورد بحث هستند، منافقانی هستند که در این واقعه نفاق آنان حادث شده است، و همگی منافق حرفه‌ای نیستند. و این هشداری است که مسلمانان سست‌ایمان همواره در معرض خطر نفاق هستند.

بنابراین بین «مومنان» «الذین نافقوا» و «سست‌ایمانان» تفاوت است، سست‌ایمانان دنیا چشم آنان را کور کرد، به دنبال غنائم رفتند یا فرار کردند، اما مومنان هرگز به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم خیانت نکردند و تا آخر ثابت‌قدم ماندند، و کسانی که نفاق ورزیدند شامل همۀ منافق می‌شود، که اصلاً در جنگ شرکت نکردند، و از اول بهانه آوردند؛  چه آنانی که نفاق در آنان رسوخ داشت و ملکۀ آنان شده بود، و چه آنانی که نفاق به آنان حادث شد. ادامۀ آیۀ شریفه جریان گفت‌گوی مومنان با آنان بیان می‌شود که چهرۀ نفاق آنان روشن شود:

وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا

به آنان دو پیشنهاد داده شده است. بیایید، در راه خدا پیکار کنید، این مطلوبی است که از مسلمان واقعی توقع می‌رود. دوم: اگر حاضر نیستید که پیکار در راه خدا داشته باشید، دست‌کم از خود و زندگی خود و ناموس و اموال و شهر و دیار خود دفاع کنید. تفاوت دو درخواست «قاتلوا…» و «ادفعوا» با «أو» «یا» آمده است تا نشان دهد که مومنان به آنان دو پیشنهاد داده‌اند که از حیث رتبۀ اولی بر دومی مقدم است. بنابراین در آن زمان وضع منافقان برای مسلمانان ـ حداقل بخشی از آنان ـ روشن شده بود.

قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناکُمْ

پاسخ آنان کاملاً منافقانه است. آنان عدم حضور در نبرد را توجیه می‌کنند و راه فرار برای خود می‌گذارند. اگر ما کاری که شما در جنگ احد در پیش گرفته‌اید، جنگ و پیکار بدانیم، حتماً با شما همراه می‌شویم و در پی شما می‌آییم. اما این کار از نظر ما خودکشی است که بدون عِده و عُده در مقابل مشرکان تا دندان مسلح قرار گرفته‌اید. و کاری که شما می‌کنید، هیچ عاقلی آن را انجام نمی‌دهد.

این دقیقاً همان بهانه‌ای است که ما بارها از زبان کسان زیادی در جنگ تحمیلی و در مبارزه با امریکا شنیده‌ایم و هنوز هم می‌شنویم.

هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ

پاسخ قرآن به سخنان منافقانۀ آنان این است که آنان در این سخن و در آن روز به کفر نزدیک‌تر از ایمان هستند. یعنی باطن خود را آشکار کردند و کفر پنهانی خود را ظاهر کردند. به این دلیل به کفری که در دل نهان می‌کنند، نزدیک‌تر شدند، از ایمان که اظهار می‌کنند.  این بیان نشان می‌دهد که منافقان ایمان واقعی حتی در حد سست‌ایمانان هم ندارند، بلکه آن را اظهار می‌کنند، برای جلب نظر مومنان: یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون» [بقره: ۹] اما در حقیقت ایمان ندارند: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین» [بقره: ۸]

توجه‌ای به هم للکفر یومنذ اقرب للایمان

تعبیر «هم للکفر یومئذ اقرب للایمان» می‌تواند مشعر به این مطلب باشد، که کفر و ایمان دو حقیقت وجودی هستند که انسان‌ها به آن نزدیک یا دور می‌شوند. به تعبیر دیگر مومنان به حقیقت ایمان نزدیک‌تر از حقیقت کفر هستند تا جایی که به مقامی می‌رسند که ایمان را در آغوش می‌گیرند، و بلکه خودشان ایمان ممثل می‌شوند و این سِر تفاوت مومنان در ایمان است. هم‌چنین کافران به کفر نزدیک‌تر از ایمان هستند و چنان در درکات آن پیش می‌روند که کفر را در آغوش می‌کشند و بلکه کفر ممثل می‌شوند. منافقان هم همانند کافران به کفر از ایمان نزدیک‌تر هستند و در درکات پیش می‌روند تا نهایت کفر و نفاق. بنابراین تعبیر «الذین نافقوا» یا «الذین کفروا» مشعر به درکاتی است که آنان در نفاق و کفر طی می‌کنند، و تعبیر «الذین آمنوا» مشعر به درجاتی است که آنان در ایمان طی می‌کنند تا جایی است، «الذین کفروا» به «الکافرون» و امثال آن و «الذین نافقوا» به «المنافقان» و امثال آن و «الذین آمنوا» به «المومنان» و امثال آن می‌رسد. البته خود آنان نیز در یک درجه نیستند، بلکه تفاوت در حدوث و ملکه (رسوخ) است.

یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ

بعد بیان می‌فرماید: آنان به زبان‌های خود چیزهایی می‌گویند که در دل‌های‌شان نیست. یعنی آنان در زبان ایمان دارند، اما این ایمان ـ حتی مراتب ضعیف آن ـ در دل‌های آنان نیست. و این حقیقت نفاق در همۀ مراتب آن است.

 وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ

در انتها می‌فرماید که خداوند به آن‌چه در دل‌های آنان پنهان است، از خودشان داناتر است. «وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ‏ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِین» [یونس: ۶۱] و در هیچ کارى نباشى و از سوى او [خدا] هیچ [آیه‏اى‏] از قرآن نخوانى و هیچ کارى نکنید، مگر اینکه ما بر شما گواه باشیم آن گاه که بدان مبادرت مى‏ورزید. و هم‏وزن ذره‏اى، نه در زمین و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نیست، و نه کوچک‌تر و نه بزرگ‌تر از آن چیزى نیست، مگر این‌که در کتابى روشن [درج شده‏] است.

بحث روایی

هشدار به مسلمانان سست‌ایمان و سست‌یقین

امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «وَ مَنْ‏ ضَعُفَ‏ یَقِینُهُ‏ تَعَلَّقَ‏ بِالْأَسْبَابِ‏ وَ رَخَّصَ لِنَفْسِهِ بِذَلِکَ وَ اتَّبَعَ الْعَادَاتِ وَ أَقَاوِیلَ النَّاسِ بِغَیْرِ حَقِیقَهٍ وَ السَّعْیَ فِی أَمْرِ الدُّنْیَا وَ جَمْعِهَا وَ إِمْسَاکِهَا مُقِرّاً بِاللِّسَانِ أَنَّهُ لَا مَانِعَ وَ لَا مُعْطِیَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ الْعَبْدَ لَا یُصِیبُ إِلَّا مَا رُزِقَ وَ قُسِمَ لَهُ وَ الْجَهْدَ لَا یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ وَ یُنْکِرُ ذَلِکَ بِفِعْلِهِ وَ قَلْبِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُون‏» [مصباح الشریعۀ: ۱۷۸]

امام علیه السلام به این آیۀ شریفه استناد فرموده است که برای بیان حال کسانی که دارای ضعف یقین هستند و سخنانی به زبان می‌آورند که در قلب‌های آنان نیست. و این خطر بزرگی است که نفاق پنهان را در پی دارد. زیرا با خدا نیرنگ می‌کنند. این نفاق نهانی  بسیار خطرناک است و اگر درمان نشود، چه‌بسا به نفاق آشکار منجر شود. به تعبیر دیگر همان‌گونه که شرک دو نوع است: شرک آشکار و شرک پنهان. نفاق هم دو نوع است: نفاقی که قران از آن یاد کرده است که نفاق آشکار است و نفاق پنهانی که در مسلمانان سست‌یقین است که سخنانی به زبان می‌گویند که در دل‌های‌شان نیست.

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

 

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031