خرداد
30
1396

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیده ۵۶

سورۀ آل‌عمران آیات ۱۷۹ ـ ۱۸۰

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۷۹) وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۱۸۰)

آیۀ ۱۷۹

ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ

مفردات

الخبیث

خبیث (ناپاک و بد) معنایی مخالف طیب دارد، و آن‌چه را پاک نباشد، خبیث گویند. [مقاییس اللغۀ: ۲/۲۳۸] و صفت هر چیز فاسد است، چون غذای خبیث، رنگ خبیث، یا به فرزند نامشروعی که از گناه متولد می‌شود، می‌گویند: «هذا ولد الخِبْثَهِ».  [کتاب العین: ۴/۲۴۹] خلاصه هرآن‌چه زشت و ناپسند است، محسوس باشد، یا معقول [مفردات: ۲۷۲] اعم از رزق و فرزند و انسان؛ خبیث گویند. [لسان العرب: ۲/۱۴۱] در قرآن کریم که خبیث هموار مقابل طیب استعمال شده است. [التحقیق: ۳/۸]

الطیب

طیب به معنای پاک معنایی مخالف خبیث و ناپاکی دارد، [مقاییس اللغۀ: ۳/۴۳۵]؛ امری که مطلوب آدمی باشد، و ناپاکی ظاهری یا باطنی نداشته باشد. و در مقابل آن خبیث است که در ظاهر یا باطن ناپاک است، به‌گونه‌ای که موجب کراهت آدمی می‌شود. اما طیب در هرچیزی به حسب خودش است، مثل غذای طیب، زندگی طیب، همسر طیب، سخن طیب، مکان طیب، باغ طیب، نفس طیب، بوی طیب، روزی طیب، درخت طیب، خاک طیب. [التحقیق: ۷/۱۵۱]  و خلاصه طیب چیزی است که برای حواس یا نفس لذت‌بخش است. [مفردات: ۵۲۷]

یجتبی

اجتباء به معنای برگزیدن به همراه جمع است. چنان‌چه خداوند برخی از بندگان خود را به فیض خود برگزیده و انتخاب کرده است و برای خود پاک و خالص کرده است. [مفردات: ۱۸۶]

ترجمه

خدا بر آن نیست که مؤمنان را بر حالی واگذارد که شما برآن هستید تا ناپاک را از پاک جدا سازد. و خدا بر آن نیست که شما را از غیب آگاه کند، لیکن خداوند از پیامبرانش آن‌که را بخواهد ـ بر این امر ـ برگزید. پس به خدا و پیامبرانش ایمان آورید. و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، برای شما پاداشی بزرگ است.

تفسیر

در آیات پیشین فرمود که کافران از مهلتی که به آنان داده شد، است، خوشحال نباشند، که این سنت املا و مهلت الهی است که کار آنان را به تأخیر می‌اندازد تا باعث شود که بیشتر گناه کنند، گناهی که دنبالۀ آن عذابی خوارکننده است. یعنی آنان در آزمون الهی هستند و از سنت آزمون و آزمایش الهی گریزی ندارند. در این آیه روی را به مومنان بلکه جامعۀ اسلامی می‌فرماید، که سنت آزمون برای شما هم است، تا منافقان و افراد ضعیف الایمان از مومنان شناسایی شوند. جامعۀ اسلامی جامعه‌ای متشکل از مسلمانان است و در آن مومنان خالص و کسانی که در ظاهر مومن هستند، باهم زندگی می‌کنند، و امتحان است که موجب بازشناسی آنان خواهد شد.

بنابراین محور آیۀ شریفه سنت امتحان الهی در جامعۀ اسلامی است. و هدف آزمون هم جداسازی و بازشناسی ناپاکان از پاکان و منافقان و مومنان ضعیف الایمان از مومنان است.  آیه در ادامه می‌فرماید، خداوند شما را از غیب مطلع نمی‌فرماید یعنی راه شناخت ناپاکان، غیب نیست، بلکه ظاهر انسان‌هاست که از طریق آزمون شناخته می‌شوند. اما پیامبران خود را که برگزیدۀ الهی هستند و خود را برای خدا خالص کرده‌اند. از باطن انسان‌ها آگاه می‌کند. خداوند متعال پس از بیان  ضرورت آزمون الهی، دستور ایمان به خدا و پیامبران الهی می‌دهد که حقیقت در اختیار آنان است و هرچه دستور می‌دهند، ایمان بیاورید و فرمان ببرید. و این نشان می‌دهد که ایمان است که مومنان را از آزمون سربلند بیرون می‌آورد.

در انتها می‌فرماید اگر ایمان داشته باشید و تقوا پیشه کنید ـ که عبارت دیگری از طیب است، خداوند به شما پاداشی بزرگ می‌دهد.

ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ

خطاب آیه به جامعۀ اسلامی است که بنای خداوند آن نیست که  مومنان و جامعۀ ایمانی را همان‌گونه که شما ـ مسلمانان ـ در آن هستید، رها کند. مسلمانان در جامعۀ اسلامی باهم زندگی می‌کنند و از هم بازشناسی نمی‌شوند و نمی‌توانند حقیقت هم‌دیگر را بشناسند. و راه شناخت یا آزمون است یا اطلاع غیبی. اطلاع غیبی که امکان ندارد، زیرا اهلیت می‌خواهد. می‌ماند، آزمون تا در این آزمون شناخت درست انجام شود. بنابراین خداوند متعال مومنان و جامعۀ اسلامی را رها نمی‌کند، بلکه همواره در بوتۀ آزمایش‌های مختلف می‌گذارد و در آن غربال‌گری می‌کند.

حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ

هدف آزمون جداسازی خبیث از طیب است. منظور از خبیث انسان‌هایی هستند که درون‌شان ناپاک است و نیت‌های ناپاک دارند، و منظور از طیب انسان‌هایی هستند که درون‌شان پاک است. به تعبیر دیگر طیب مومنان حقیقی هستند و خیبث منافقان و مومنان ضعیف الایمان که در آیات گذشته مفصل از آن‌ها بحث شد. بنابراین هدف آزمون شناخت خبیث از طیب است. اما لازم است به چند نکته توجه شود:

دو هدف آزمون الهی

اول: در قرآن دو هدف برای آزمون بیان شده است. هدف اول همان شناخت است که در این آیه بیان شد، در جامعۀ اسلامی و برای خود مردم ناپاکان از پاکان شناسایی شوند. هدف دوم به کما‌ل‌رساندن انسان‌ها و جامعۀ اسلامی است. انسان موجودی است بالقوه و دارای دو استعداد رو به بالا و پائین یا کمال و سقوط است و این دو استعداد با امتحان ظهور پیدا می‌کنند: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون» [انبیاء: ۲۳] بنابراین آزمون‌هاست که خُبث و طهارت درونی را آشکار می‌کند و کمال یا انحطاط انسان‌ها و جوامع را رقم می‌زند.

مومنان اصل هستند

دوم: آیۀ شریفه بیان می‌فرماید تا خبیث را از طیب جدا سازد، نه این‌که طیب را از خبیث. زیرا اصل در جامعۀ اسلامی طیب و مومنان هستند. یعنی جامعۀ اسلامی؛ جامعه‌ای است که از مومنان تشکیل می‌شود و با آزمون انسان‌های ناپاک شناسایی می‌شوند تا در این جامعه مصدر خدمت و مسئولیت‌های کلیدی و حکومتی و حاکمیتی نباشند.

کمال و آزمون

سوم: همین اصل در جان ما انسان‌ها و زندگی فردی ما نیز حاکم است که هدف زندگی ما رسیدن به قرب الهی است و رسیدن به این هدف تنها از دنیا میسر است و آزمون‌های مختلف است ابزاری هستند که ما با آن‌ها می‌توانیم ناپاکی‌های جان خود را

شناسایی کنیم و آن‌ها را از جان‌مان بزداییم و به پاکی و خلوص برسیم تا در قیامت به مقام قرب الهی نائل شویم. زیرا خودمان هم از نهان خودمان اطلاعی نداریم، و اگر آزمون نباشد، نمی‌توانیم ناپاکی‌های خود را شناسایی و نابود کنیم.

در نتیجه این‌که آزمون سنتی الهی است که همان‌گونه کفار و منافقان را مهلت می‌دهد تا بیشتر در کفر و نفاق خود فرو بروند و استعداد ناپاکی خود را تحقق و فعلیت ببخشند، مومنان را فرصتی است برای این‌که استعداد ایمانی خود را شکوفا کنند و ایمان و تقوا را در خود ظهور بدهند و جامعۀ اسلامی را هم فرصتی است که ناخالصی‌های خود را بزداید و رو به جامعۀ مطلوب اسلامی برود.

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ

بنابراین تنها راه شناخت انسان‌ها آزمون است. بله خداوند از غیب و نهان ما انسان‌ها مطلع است: «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور» [آل‌عمران: ۱۱۹] «فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» [طه: ۷] اما بنا نیست که شما را بر غیب و نهان آدمیان مطلع و آگاه کند و این راه بر عامۀ مومنان بسته است و فقط راه آزمون است که شناسایی را ممکن می‌کند، آن هم در حد همین دنیا. اما شناخت نهایی در قیامت است که هیچ راهی برای پنهان‌کاری نیست: «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» [طارق: ۹] تعبیر «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُم» که حکایت دارد که اطلاع بر غیب برای عامۀ مومنان امکان ندارد. زیرا آن شایستگی‌هایی می‌خواهد که آنان فاقد آن هستند. استاد ارجند حضرت آیت الله جوادی می‌فرمایند: «چنان‌چه امکان ندارد، مطلوبیت هم ندارد.» [تسنیم: ۱۶/] اما بنظر می‌رسد که اگر مومنان به سطحی برسند که توان فهم غیب را داشته باشند، مطلوبیت دارد، اما آنان توان علم و اطلاع بر غیب را ندارند.

وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ

بلافاصله بیان می‌فرماید که خداوند پیامبرانی را برگزیده است که خود او صلاحیت آنان را می‌شناسد و آنان از غیب مطلع هستند. بنابراین این‌گونه نیست که راه غیب به صورت کامل بسته باشد، بلکه این راه برای عامۀ مردم و عامۀ مومنان بسته است، اما برای پیامبران که برگزیدۀ خدا هستند، باز است و آنان از نهان انسان‌ها باخبر هستند.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ

حال که این‌گونه است، به خدا و پیامبران الهی ایمان بیاورید. ایمان به خدا تا در آزمون‌هایی که در پیش دارید، سربلند بیرون بیایید و ایمان به پیامبران که نهان شما را می‌دانند و بهترین راهنما برای شما هستند که در کشاکش دوران و حوادث و آزمون‌ها راهنمایی شما باشند و دست شما را بگیرند تا از آزمون‌ها موفق بیرون بیایید و خداوند به شما توفیق دهد که به کمال مطلوب برسید.

نکته

از این آیه مثل آیات گذشته مشخص می‌شود که بین پیامبران ـ در اصل دین ـ تفاوتی نیست و همگی به یک دین دعوت می‌کنند و مومنان باید به همۀ پیامبران الهی ایمان داشته باشند و همۀ آنان چراغ‌های هدایت هستند.

وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ

در انتها می‌فرماید، اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، خداوند به شما پاداشی بزرگ می‌دهد. یعنی شما با ایمان و تقواست که استحقاق برخورداری از پاداشی بزرگ را دارید. بنابراین ایمان بدون عمل صالح ـ یا چنان‌چه آیۀ شریفه می‌فرماید، بدون تقوا ـ ره به جایی نمی‌برد.

آیه هم می‌فرماید که هدف آزمون‌های الهی آن است که خبیث از طیب جدا شود و تنها با ایمان است که به پاکی می‌رسیم و ایمان بدون تقوا و عمل صالح انسان را به طهارت ذات نمی‌رساند. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ، فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» [نحل: ۹۷] بنابراین پاداش بزرگ فرع بر عمل صالح است، زیرا ایمان بدون عمل صالح حیات طیبه نمی‌بخشد.

ضرورت آزمون

از آیه شریفه چند مطلب را می‌توانیم برای زندگی فردی و اجتماعی خود استفاده کنیم:

نخست: ضرورت آزمون برای رسیدن به کمال مطلوب است. انسان چاره‌ای ندارد، جز این‌که مسیر دنیا را با پاکی طی کند تا به هدف نهایی برسد، وگرنه مسیر او به سوی بدبختی و شقاوت است. پس سعادت و قرب الهی تنها با پاکی ممکن است و طهارت نفس هم در صورتی است که انسان ایمان حقیقی داشته باشد و آن را با عمل صالح که در آیه از آن به تقوا یاد شده است، برای خود کسب کند تا ذاتی او شود. بنابراین انسان ناچار است که مسیر خود را به سوی خدا طی کند و این مسیر از دنیا می‌گذرد و دنیا هم پر از آزمون‌های مختلف فردی و جمعی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است. اما همۀ این مسیر با اختیار انسانی پیموده می‌شود و نهایت کار هم یا پاکی ذات است یا ناپاکی که بر ذات آدمی عارض شده و صفت ثانویۀ او شده است. و انسان پاک به هدف می‌رسد و انسان ناپاک تیره‌روز می‌شود. بنابراین انسان حتماً ناگزیز است در دنیا مسیری را طی ‌کند تا به کمال خود برسد، اما وی این مسیر را با اختیار خود می‌رود و یا به قرب الهی می‌رسد یا  خود را از خدا دور می‌کند. بنابراین آزمون برای برون‌افتادن درون انسان و رسیدن به کمال مطلوب او ضروری است. [نگا: المیزان ذیل آیه]

تکرار لفظ جلالۀ الله

دوم: در آیۀ شریفه چهار با لفظ جلالۀ الله تکرار شده است، در حالی که می‌توانست از ضمیر استفاده کند. و این نشانۀ عظمت مطلب است که این کارها یعنی آزمون، اطلاع بر غیب، برگزیدی پیامبران و ضرورت ایمان به «الله» نسبت داده شده است و همۀ این امور تحت الوهیت قرار دارد که اسم جامع الهی است.

الان وارد این بحث نمی‌شویم و فقط اشاره‌ای می‌کنیم که مظهر اسم جامع «الله» وجود اقدس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمۀ معصومین سلام الله علیهم اجمعین هستند و تنها با توسل به وجودات مقدس است که راه سخت آزمون پیموده می‌شود، و به مقام مومن حقیقی می‌رسیم و طهارت نفس و قلب و ذات پیدا می‌کنیم که  اطلاع بر غیب شأنی از شوون آن است. و در عصر حاضر ضرورت دارد که پیوند خود را به‌ویژه با وجود اقدس و اطهر امام زمان حضرت ولی الله الاعظم سلام الله علیه مستحکم کنیم وگرنه در خطری عظیم هستیم.

طیب و قرب الهی

بیان شد که طیب به مقام قرب الهی می‌رسد و بلکه تنها راه رسیدن به مقام قرب الهی پاک‌بودن درون است و همۀ آزمون‌ها هم برای این‌ است که ما استعدادهای خدادادی خود را شکوفا کنیم و به مقام پاکی برسیم و جان‌مان مطهر شود. روشن است که رسیدن به کمال امر دفعی نیست، بلکه تدریجی است که در دنیا و با ایمان و عمل صالح و به تعبیری که در آیۀ شریفه آمد با ایمان و تقوا حاصل می‌شود. و انسان تا زمانی که زنده است باید در راه پاک‌کردن خود گام بردارد تا زمانی که فرشتگان مرگ برای اخذ جان او آمدند با بشارت بیایند: «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون» [نحل: ۳۲] بنابراین تنها مومنان پاک‌نهاد هستند که به محض این‌که از دنیا رفتند، با سلام ـ یعنی سلامت کامل ـ وارد بهشت می‌شوند. این سلامت حال برزخ آنان است، و در قیامت هم به دلیل پاکی جان‌شان همین‌که به سمت بهشت آمدند، درهای آن باز می‌شوند و آنان با سلامت به بهشت وارد می‌شوند: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّهِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِین» [زمر: ۷۳]

اما ماها که در دنیا خودمان را پاک نمی‌کنیم و آلودگی‌ها در جان‌مان باقی هستند، ناگزیر در مرگ و برزخ تا قیامت و حشر و نشر یا حتی دورانی در جهنم آخروی باید توقف کنیم تا پاک شویم و وارد بهشت گردیم. زیرا بهشت جایگاه بهشتیان است. و این البته یک لحظه‌اش هم سخت و جان‌کاه است، چه برسد زمان‌های طولانی برزخ و قیامت. اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.

آیۀ ۱۸۰

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

مفردات

یبخلون

بخل در جایی گفته می‌شود که حقی منع شود. [الفروق فی اللغۀ: ۱۷۰] یعنی نگهداشتن مالی است که حق نیست، نگه‌داشته شود و صفت مقابل آن جود و بخشندگی است. و بخیل صفت مشبه به معنای کسی است که در بخل زیاده‌روی می‌کند، چناچه رحیم کسی است که در رحم شدت دارد و بسیار مهربان است. [مفردات: ۱۹۰] انسان در بخل دوست دارد و می‌خواهد که مال یا خیر به دیگران نرسد. [التحقیق: ۱/۲۲۵] و به دیگران چیزی نمی‌دهند و حتی تلاش دارد که دیگران را با خود همراه کند.

سیطوقون

طوق ریسمانی است که در گردن می‌اندازند و هرچیز دایره‌وار را هم طوق گویند، مثل طوق آسیاب که دور قطب آن می‌چرخدـ قطب آسیاب میله‌ای است که وسط سنگ زیرین قرار دارد که سنگ روئین به دور آن می‌چرخد. [کتاب العین: ۵/۱۹۳] بنابراین اصل آن هر چیز دایره‌واری است. [مقاییس اللغۀ: ۳/۴۳۳] و آن‌چه بر گردن قرار دارد، چه طبیعی باشد مثل طوق کبوتر یا دست‌ساز باشد، چون گردنبندی که بر گردن می‌اندازد، طوق است. [مفردات: ۵۳۵] آیۀ شریفه هم می‌فرماید: «سَیُطَوَّقُونَ‏ ما بَخِلُوا بِهِ» آن‌چه را بخل ورزید، بر گردن آنان افکنده می‌شود. برخی هم گفته‌اند دو امر احاطه و دایره‌وار در مادۀ این واژه خوابیده است. و اغلب هم همراه با مقهوریت و محدودیت و تحمل سختی است. [التحقیق: ۷/۱۴۵]

ترجمه

و گمان مبرند آنان‌که بخل می‌ورزند، از آن‌چه خدا از فضل خود به آنان داده است، برای‌شان بهتر است، بلکه برای آنان شر است. بزودی آن‌چه را بخل ورزیدند، در قیامت طوق گردنشان کنند. و میراث آسمان‏ها و زمین فقط از آن خداست، و خدا به آنچه کرده‏اید آگاه است.

تفسیر

یکی از مصادیق آزمون الهی؛ آزمون‌های مالی است که خداوند از فضل خود به انسان‌ها مال و ثروت می‌بخشد، و بر او واجب است که در برابر این نعمت الهی، حقوق الهی و واجبات مالی را ایتاء کند و دربارۀ آن بخل نورزد. بلکه در راه خدا و دین خدا ـ به مقتضای آن‌چه شرع معین کرده است، بخشی ـ بلکه بخش کمی از ثروتی را که خدا به او داده است ـ خرج کند. بنابراین آیۀ شریفه ادامۀ منطقی آیات پیشین به ویژه آیۀ گذشته است که مسلمانان در جامعۀ اسلامی آزمایش می‌شوند تا خبیث از طیب شناسایی شود و مومنان حقیقی به خدا و رسولان الهی و دستورات شرعی ایمان دارند و به مقتضای شرع عمل می‌کنند و یکی از این دستورات حقوق مالی است.

اما برخی بخل می‌ورزند و دربارۀ ثروتی را که خداوند از فضل خود به آنان بخشیده است، بخل می‌ورزند و حقوق واجب مالی خود را بجا نمی‌آورند و این را نشانۀ زرنگی خود و خیر می‌پندارند، اما حقیقت بخل شر و بدی برای آنان است. زیرا همین بخل در قیامت طوقی می‌شود و بر گردن آنان آویزان می‌گردد و آنان را به جهنم می‌کشاند.

ادامۀ آیه بیان اصلی کلی است که میراث آسمان‌ها و زمین فقط آنِ خداست. و این بیان است از  حقیقتی پرده برمی‌دارد و آن حقیقت این است که آن‌چه به انسان داده شده است، متعلق به او نیست، بلکه او امانت‌دار است تا مال را در مسیری که خداوند فرموده است، خرج کند. ثانیاً حقیقت این ثروت آزمون الهی است که اگر طبق دستور خدا خرج شود، خیر اوست و اگر دربارۀ آن بخل روا شود، برای او شر است. انتهای آیه هم هشداری به مسلمانان است که بدانند خداوند به هرچه انجام می‌دهند، آگاه است.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ

بخشی از نظام مالی نظام و جامعۀ اسلامی مبتنی بر حقوق مالی است که بر عهدۀ انسان‌هایی است که خداوند به آنان مکنت و امکانات مالی داده است، و بخل موجب اختلال در نظام و جامعۀ اسلامی می‌شود. از این‌ جهت مومنان و مسلمانان نباید بپندارند که می‌توانند از حقوق مالی و واجبات مالی که بر عهدۀ آنان است، شانه خالی کنند.

آیۀ شریفه تصریح دارد که ثروت ایتاء و دهش الهی است،  و آن هم به دلیل استحقاق انسان‌ها نیست، بلکه خداوند این دهش را براساس «فضل» خود انجام می‌دهد. برخی تفکر قارونی دارند و توهم آنان را برمی‌دارد که به این ثروت به دلیل دانش خودشان رسیده‌اند. «قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِی» [قصص: ۷۸] اما حقیقت آن است که خداوند از «فضل» خود به آنان ثروت و مال داده است. بنابراین بخل در مالی که دهش خداست، کاملاً بی‌معنی است.

هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ

آنان توهم دارند که این بخل و امساک از حق؛ برای آنان خیر و خوب است، زیرا می‌پندارند که از ثروت آنان کاسته نمی‌شود، در حالی که یقیناً چنین امری برای آنان شر است. منظور از این شر هم شر دنیایی است  و هم شر اخروی. اما شر دنیایی آن است که وقتی مسلمانان به حقوق واجب خود عمل نکنند، در نظام و جامعۀ اسلامی اختلال وارد می‌شود و جامعه امنیت و آسایش روانی و اجتماعی خود را از دست می‌دهد و همان موجب بحران‌های فراوان می‌گردد  و در نهایت موجب سقوط و انحطاط نظام و جامعه می‌شود که دود آن به چشم افراد بخیل هم خواهد رفت. در آخرت هم آنان باید پاسخ‌گوی بی‌توجه‌ای به نعمت الهی باشند.

سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ

بزودی آن‌چه آنان به آن بخل ورزیدند، در قیامت برای آنان طوقی می‌شود که آنان را در تنگنا و محدودیت و سختی می‌اندازد. و این نشان از عذاب سختی است که آنان در قیامت دچار آن می‌شوند. زیرا طوقی از آتش بر گردن آنان آویخته می‌شود. دلیل این طوق آن است که آنان با کار خود نظام و جامعۀ اسلامی را به تنگنا و محدودیت و سختی انداختند. بنابراین طوق در آیۀ شریفه مجاز نیست، بلکه حقیقت عمل آنان طوقی است خودشان به سوءعمل خود بر گردن خود می‌اندازند، اما در دنیا از این حقیقت بی‌خبر هستند، و اگر به غیب علم داشتند، این حقیقت را درک می‌کردند و زمانی به این حقیقت علم پیدا می‌کنند که کار از کار گذشته است و طوق آتش بر گردن آنان آویخته شده است.

وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

در ادامه خداوند اصلی کلی بیان می‌فرماید و با تقدیم «لله» بر «میراث» نشان می‌دهد که میراث و ثروت آسمان‌ها و زمین منحصراً متعلق به خداست و خداوند مالک حقیقی است و انسان هیچ مالکیتی در برابر خدا ندارد، بلکه او امانت‌داری است که خداوند از فضل خود به او نعمت ثروت و مال داد تا او را بیازماید که چگونه عمل می‌کند. «وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُم» [مائده: ۴۸] «و لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» [هود: ۷] آیا آنان نسبت به مال ـ که در حقیقت متعلق به خداست ـ جواد هستند و در راه دین خدا و کمک به محرمان و طبق شرع عمل می‌کنند یا بخل می‌ورزند و جامعۀ اسلامی را دچار تنگنا و سختی می‌کنند و خود را هم به سختی و محرومیت ابدی می‌سازند؟

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

پایان آیه هشدار است به انسان‌های بخیل که خداوند به هرچه انجام می‌دهید، آگاه است. می‌توان «ما تعلمون» برداشت کرد که بخل فقط در مال نیست. بلکه بخل در مقام علم و قدرت و آبرو هم شامل این تحذیر است. آن‌که علم خود را از جامعۀ اسلامی دریغ می‌کند، علمی را که خداوند متعال از فضل خود به او داده است، یا کسی که خداوند از فضل خود به او قدرت داده است و او بخل می‌ورزد و به جای خدمت به مردم، قدرت را طمعه می‌داند و چون حیوان درنده به جان مردم می‌افتد یا شکم خود را پر می‌کند، آنان هم شامل چنین تهدیدی هستند.

هشدار به بخیلان

بنابرای آیۀ شریفه هشدار به بخیلان است، که مال خود را در راه خدا انفاق نمی‌کنند، بلکه به بخیلانی است که آن‌چه خداوند به آنان داده است، در راه خدا خرج نمی‌کنند، چه مال باشد یا علم و قدرت و آبرو. بنابراین بخل ـ به تعبیر مرحوم علامه درد بی‌درمان است، دردی است که درمان آن آتش جهنم است که طوق گردن آنان می‌شود. زیرا مال و ثروت و گونه مکنتی دهش خداست و خیلی فرومایگی می‌خواهد که انسان آن را طبق دستور خدا خرج نکند. و این فرومایگی برای آنان شر است. و این شر دامن آنان را در دنیا می‌گیرد، اما شر اصلی در آخرت است که راه گریزی از آن ندارند. و این هشداری جدی است به مسلمانانی که دارای مکنت و ثروت هستند، و مال و مکنت خود را در مسیر خدا خرج نمی‌کنند. و حقوق واجب مالی چون زکات و خمس را بجا نمی‌آورند.  روایات در این جهت متعدد است که فقط یک روایت را می‌آوریم:

در تفسیر القمی از امام صادق سلام الله علیه نقل کرده است که فرمودند:

«من‏ بخل‏ و لم‏ ینفق ماله فی طاعه الله صار ذلک یوم القیامه طوقاً من نار فی عنقه و هو قوله‏ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَه» [تفسیر القمی: ۱/۱۲۷]

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031