آبان
8
1392

سخنرانى عبدالملک مروان در مکه ! 

عبدالملک مروان، خلیفه اموى در مکه سخنرانى مى کرد. همین که سخنانش به پند و موعظه رسید، مردى از میان جمعیت برخاست و گفت :

– بس است ، بس است !! شما امر مى کنید ولى خود عمل نمى کنید و نهى مى کنید، اما از کارهاى زشت نمى پرهیزید، پند مى دهید ولى پند نمى گیرید. آیا ما از کردار شما پیروى کنیم ، یا مطیع گفتار شما باشیم ؟! اگر بگویید پیرو روش ما باشید، چگونه مى توان از ستمگران پیروى کرد یا به چه دلیل ما از گناهکارانى اطاعت کنیم که اموال خدا را ثروت خود مى دانند و بندگان او را بنده خویش حساب مى کنند؟ و اگر بگویید از دستورات ما اطاعت نمایید و نصیحت ما را بپذیرید، آیا ممکن است آن کس که خود را پند نمى دهد، دیگرى را نصیحت کند؟ مگر اطاعت از کسى که عادل نیست جایز است ؟اگر بگویید، علم را در هر کجا یافتید بگیرید و نصیحت را از هر که باشد بپذیرید، شاید در میان ما کسانى باشند که بهتر از شما سخن بگویند و زیباتر حرف بزنند!از خلافت دست بردارید و نظام قفل و بند را کنار گذارید تا آنان که در شهرها در به در گشته اند و در بیابان ها آواره کرده اید، پیش بیایند و این خلافت را به طور شایسته اداره کنند.به خدا سوگند! ما هرگز از شما پیروى نکرده ایم و شما را مسلط بر مال و جان و دین خود نساخته ایم تا مانند ستمگران با ما رفتار کنید ما به وضع زمان خود آگاهیم و منتظر پایان مدت حکومت شما، و تمام شدن همه رنج ها و محنت هاى خود هستیم .هر کدام از شما که بر سریر حکومت تکیه زند مدت معینى دارد و به زودى پرونده اى که همه کردار و اعمال کوچک و بزرگ در آن نوشته شده مى خواند و آن وقت خواهد فهمید که ستمگران چه ظلم هایى روا داشته اند!

در این هنگام ، یکى از ماءموران مسلح خلیفه ، پیش آمده و او را گرفت ، دیگر از سرنوشت او خبرى نشد!

فرستادن دیدگاه

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031