2
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۲۳
تفسیر سورۀ آل عمران ۶۴ تا ۶۸
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (۶۴) یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراهُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۶۵) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۶۶) ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۶۷) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ (۶۸)
شروع و پایان مناجات شعبانیه با صلوات است. صلوات به تنهایی دعایی کامل است که در آن برای پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان پاکشان صلوات الله علیه تقاضای رحمت خاص معنوی میکنیم و در ضمن آن، آن بزرگواران را برای حوائج و نیازهای خود شفیع قرار میدهیم. صلوات جزء دعاهایی است که یقیناً مقبول درگاه الهی است و دعایی که شروع و ختم آن با صلوات باشد، مقبول و مستجاب است. [وسائل الشیعۀ: ۴/۱۱۳۷ ـ ۱۱۳۸] اما باید توجه داشت که صلوات لغلغۀ زبان نباشد، بلکه واقعاً ما برای آن بزرگواران تقاضای کمال و رحمت خاص بکنیم. همچنین صلوات را برای برآوردهشدن حاجات نباشد.
در حقیقت صلوات اعلام وفاداری به عهدی است که ما در میثاق سپردهایم.
فصل چهارم
آیات ۶۴ تا ۸۵ بمنزلۀ فصل چهارم سورۀ مبارکۀ آل عمران است، که احتجاج با اهل کتاب و خصوص مسیحیان دربارۀ توحید و عقیدۀ باطل آنان دربارۀ حضرت مسیح و پاک بودن مسیح از ادعای باطل آنان است. آیات با ضرورت پذیرش اسلام به پایان میرسد. آیات این فصل ادامۀ منطقی آیات گذشته است، حد وسط و رابطۀ همۀ این آیات «اسلام» است که در آیۀ ۱۸ همین سوره آمده است: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» و منظور از اسلام هم «تسلیم همۀ وجود انسان به خداست» که امر جامع بین دعوت همۀ پیامبران الهی است. محور احتجاج با اهل کتاب و مسیحیان هم همین اصل جامع است که ابراهیم پدر ایمان نیز مبین آن بوده است. و براساس همین محور جامع است که آیات این فصل نظم مییابند. تأکید آیات این فصل به نزاهت حضرت عیسی از نسبتهای ناحق مسیحیان به ایشان؛ و اینکه وی پیامبر خداست، احتجاج با مسیحیان را تکمیل میکند. بنابراین تثلیث سخنی بیپایه است. اما اهل کتاب حقایق الهی را میپوشانند و تلاش میکنند که دین را به نفع خود تأویل کنند. قرآن در این دسته آیات؛ مخاطبان خود را به اسلام یعنی دین یگانۀ الهی فرامیخواند و این میثاق همۀ پیامبران الهی است و همۀ عالم وجود بر آن استوار است و بنابراین پذیرش غیر از اسلام از هیچ کس پذیرفته نیست و این راه همۀ پیامبران خدا و راه ما مسلمانان است، اهل کتاب و همۀ مخاطبان قرآن را به اسلام ناب فرامیخواند
آیۀ ۶۴
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون
ترجمه
بگو ای اهل کتاب! بیایید به کلمهای که میان ما و شما یکسان است، گرد آییم، که غیر خدای یگانه را نپرستیم و چیزى را شریک او قرار ندهیم، و برخى از ما برخى دیگر را به جاى خدا صاحباختیار خود نگیرد. پس اگر از این دعوت روى برتافتند، بگویید گواه باشید که ما تسلیم خدا هستیم.
تفسیر
شروع فصل جدید با خطاب به اهل کتاب و این نشان میدهد که بحث با اهل کتابی حتی پس از مباهله تمام نمیشود. بلکه آنان را به کلمۀ توحید که محور دعوت همه پیامبران الهی است، میخواند. توحید اصل محوری دین است که در مقام عمل و ملکات نفسانی پیاده میشود. و در میان همۀ پیروان ادیان الهی یکسان پذیرفته شده است. لازمۀ این اصل نفی رب بودن و صاحب اختیاربودن انسانها بر انسانهاست. و همۀ انسانها بدانند و بر این دانش خود گواه باشند که پیروان قرآن مسلمان هستند و با همۀ وجود تسلیم خدا و فرامین او هستند. و این حقیقت اسلام یعنی شریعت خاتم است.
قُلْ
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم را مامور میکند که با اهل کتاب گفتگو و احتجاج فرماید و محور احتجاج و گفتگو هم توحید است.
یا أَهْلَ الْکِتابِ
مخاطب دعوت و گفتگو اهل کتاب هستند. اهل کتاب کسانی هستند که پیش از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم مخاطب کتاب آسمانی و پیامبر الهی بودهاند که آیات قرآن مشخصاً یهودیان و مسیحیان را مخاطب گفتگوی خود قرار میدهد و در این آیات بیشتر مسیحیان مورد خطاب و احتجاج هستند.
تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ
شروع احتجاج و گفتگو، بیایید بر کلمهای که بین ما و شما مساوی و یکسان است، جمع شویم. یعنی یک کلمه بین همگی ما نقطۀ اشتراک و جمع ماست و آن کلمۀ توحید است که اصل جامعِ همۀ پیامبران الهی و کتب آسمان است که همۀ پیامبران خدا برای آن مبعوث شدند و جز به آن دعوت نمیکنند. حالا که همگی ما به این کلمه پایبند هستیم، این پایبندی را از نظر به عمل بگسترانیم و نقطۀ وحدت و جمع همگی ما عمل به کلمۀ توحید باشد.
أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ
قرآن این کلمه را باز و تفسیر میفرماید. بیایید، جز خدا را نپرسیم، یعنی توحید در مقام عبادت و عمل داشته باشیم. لازمۀ کلمۀ توحید، بندگی خداست، آن هم بندگی انحصاری خدا که غیر خدا را معبود خود نگیریم. بنابراین همۀ الههها و معبودها به صورت کلی نفی میشوند.
وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً
بلافاصله میفرماید که هیچ چیز و کسی را برای خدا معبود یگانه شریک نگیریم که تأکید فرماید که اقتضای کلمۀ توحید، نفی هرگونه شرکی است. بنابراین اینکه فرمود: «و برای او هیچ شریکی نگیریم» جملۀ جدیدی نبوده، بلکه تأکید بر جملۀ پیشین بود که «غیر الله را نپرسیم». بنابراین نشان داد که التزام عملی به کلمۀ توحید، هرگونه شرکی را نفی میکند، در نتیجه اعتقاد باطل تثلیث با همۀ وجوهاش هم شرکی است که خروج از تعالیم عیسی مسیح علیه السلام است.
وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ
بخش دیگری از کلمۀ توحید را باز میفرماید. هیچ کس را رب خود نگیریم. همگی ما وقتی به کلمۀ توحید التزام عملی داشتیم، در مقام عمل هم باید هیچ کدام از ما دیگری را ارباب و رب خود نگیرد، جز اینکه الله رب العالمین است. وقتی ثابت شد که معبودی جز الله نیست، رب هم جز الله نیست.
توضیح اینکه انسانها که ناگزیر هستند، در اجتماع بشری با هم گرد آیند و طبعاً جامعه از افراد انسانی تشکیل شده است که برخی باید بر دیگری مدیریت و قدرت داشته باشند، اما این رابطه باید «من دون الله» نباشد، زیرا رابطۀ «من دون الله» منجر میشود به سیطره و تسلط زوگویان و ارباب و طاغوتها میشود. آیه تأکید میفرماید که ربوبیت فقط مختص خداست که او تنها صاحب اختیار بشر و عالم است و بشر حق ندارد، جز در برابر الله تسلیم باشد. بنابراین نه تنها هرگونه شرکی منتفی است، بلکه هرگونه سلطهپذیری جز از خدا ممنوع و منتفی است. از اینجا روشن میشود که جز حکومت دین خدا و احکام الهی و اولیاء الهی که از جانب خدا مأذون هستند، به کس دیگری نباید سر سپرد. بنابراین آیه نفی هرگونه بردگی و سلطهپذیری چه در مقام سیاست و حکومت است و چه در مقام روابط اجتماعی و چه در مقام روابط بینالمللی است. زیرا تأکید آیه براین است که ما ابناء آدم حق نداریم که بعضی از ما بعض دیگر را ارباب خود قرار دهیم، و تنها خداست که رب ماست. پس اگر کسانی به خدا ما را دعوت کردند و از جانب خدا هم ما را به خدا فراخوانند، در حقیقت، این به معنای بندگی خدا و سرسپردگی به ربوبیت الهی است، اما اگر کسانی به خود فراخواند یا از جانب خدا ماموریتی نداشتند، این سرسپردگی به آنان است که آیه آن را نفی میکند.
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون
روی سخن را از اهل کتاب به مسلمانان برمیگرداند. اگر اهل کتاب دعوت و گفتگوی شما را نپذیرفتند، بگویید که شما شهادت بدهید که ما بر کلمۀ توحید استوار هستیم، و تسلیم او هستیم و غیر او را نمیپرسیم و برای او شریکی قائل نمیشویم. معنای اسلام همین است که ما نه تنها در مقام نظر، بلکه در مقام نظر و عمل تسلیم خدای سبحان و دین حق او هستیم و بهطور کامل پایبند توحید عملی هستیم. زیرا لازمۀ توحید، مسلمانبودن و تسلیم خداشدن است. از کلمۀ شهادت استفاده فرمود تا نشان دهد که اهل کتاب از روی علم باید شهادت بدهند که مسلمانان در مقام نظری و عمل تسلیم خدا هستند.
آیۀ ۶۵
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراهُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ
ترجمه
اى اهل کتاب! چرا دربارۀ ابراهیم محاجه مىکنید با آنکه تورات و انجیل بعد از او نازل شده است؟ آیا خرد نمیورزید؟
تفسیر
آیه ادامۀ احتجاج پیشین است، و «قل» در تقدیر است. پس ازتوحید، در این آیه ابراهیم یعنی پدر توحید محور گفتگو و محاجه است. حضرت ابراهیم پیامبری است که همۀ اهل کتاب و پیروان پیامبران الهی به عظمت از او یاد میکنند و یهودیان او را یهودی و مسیحیان او را مسیحی میدانند، در حالی که ابراهیم خود را حنیف مسلم معرفی میکند و این آیه با اهل کتاب محاجه میکند که گفتوگوها و بگوومگوهای شما دربارۀ ابراهیم باطل است، زیرا تورات و انجیل پس از ابراهیم نازل شده است و اهل کتاب نابخردند که پیامبری را هم پیش از نزول تورات و انجیل آمده است، تابع دین باطل خود میدانند و نفهمیده سخنان و احتجاجات بیهوده و لغو بیان میکنند.
یا أَهْلَ الْکِتابِ
ادامۀ احتجاج با اهل کتاب است. و از سویی آغاز احتجاجی دیگر دربارۀ حضرت ابراهیم است که آیات بعدی را براساس آن بنا شده است. بنابراین آیۀ شریفه از سویی این آیه مقدمه و زمینۀ آیات بعدی دربارۀ ابراهیم است و از سوی دیگر ادامۀ آیۀ پیشین؛ و آیات پیشین و پسین را به هم متصل میکند.
لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ
سوال توبیخی است، احتجاج و بحثهای شما دربارۀ ابراهیم باطل است. قرآن از محاجهای بین اهل کتاب یعنی یهودیان و مسیحیان سخن میگوید که محور آن ابراهیم است که آنان ابراهیم را به خود منتسب میدانند،. اما مناظرۀ آنان مبتنی بر علم نبوده است، بلکه صرف تمنی و آرزو بوده است.
وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراهُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ
شما که دربارۀ ابراهیم بگوومگو میکنید، دربارۀ کتابهای آسمانی خود که پس از او نازل شده است، علم نداریم، زیرا هماکنون در اختیار شما نیست تا بتوانید دربارۀ آن دو کتاب آسمانی از روی علم سخن بگویید، حالا چگونه است که دربارۀ ابراهیم سخن میگویید که هیچ اطلاعاتی نسبت به او ندارید؟
أَ فَلا تَعْقِلُونَ
آیا خرد نمیورزید و اندیشه نمیکنید که همۀ احتجاجات شما بر مبنایی جز عقل بنا شده است؟ این توبیخ نهایی آیه، ادامۀ سوال توبیخی اولیه است که شما از عقل و اندیشه تهی شدهاید. این بحث قبلاً در سورۀ بقره گذشت: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ» [بقره: ۱۴۰] که نشان میدهد که این بگوومگو آنان صرف قیل و قال است و هیچ مبنای علمی و عقلی ندارد.
آیۀ ۶۶
ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ
ترجمه
هان! شما همانانی هستید که دربارۀ آنچه علمی داشتید، بگومگو کردید، اما چرا دربارۀ آنچه به آن علمی ندارید، چونوچرا میکنید؟ و خداوند میداند و شما نمیدانید.
تفسیر
توبیخ آیۀ پیشین را آشکارا بیان میکند، شما به کتاب آسمانی خود که علم داشتید، محاجه کردید و شکست خوردید، اکنون دربارۀ چیزی که علم ندارید، مناظره و گفتگو و چون و چرا میکنید؟ در پایان آیه هم علم را به طور مطلق از آنان نفی میفرماید و به خداوند متعال نسبت میدهد، یعنی آنان حتی دربارۀ تورات و انجیل هم علم ندارند. و علم آنان پنداری بیش نیست. و این جدال احسن با آنان است که اول به پندار آنان سخن میگوید که شما میپندارید که به تورات و انجیل علم دارید و ما هم از شما میپذیرید، اما دیدید که در همان هم که میپنداشتید که علم دارید، هم هیچ علمی ندارید.
ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ
یهودیان و مسیحیان از روی کتاب آسمانی خود اجمالاً میدانستند که ابراهیم پیامبر خداست، اما حقیقت وجودی او کیست و بر چه ملتی است، هیچ علمی نداشتند. قرآن تأکید میکند که شما در حد علمتان سخن بگویید و بحث کنید. و آنچه را علم میپنداردید، مبنای محاجات و بگوومگوهای خود قرار دهید.
فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ
اما به آنچه آگاهی نداریم، چرا وارد میشوید و بحث و محاجه میکنید؟ یعنی وقتی نمیدانیم که حقیقت آئین ابراهیم چیست، به چه دلیل او را به خود منتسب میکنید تا افتخاری برای خود بخرید و بحثها و مجادلات بیهوده راه میاندازید؟
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ
بنابراین برخی از معارف و احکام دین است که در اختیار آنان است، و سخنگفتن از آن موجه است، اما دربارۀ اموری که به آنها علم ندارند، هرسخنی بیوجه است. اما ذیل آیه میفرماید: «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» تنها خدا میداند و شما نمیدانید، حتی علم را دربارۀ آنچه را میپندارند که میدانند، نفی فرمود. بنابراین همۀ محاجات آنان بدون علم و اندیشه و تعقل است و این نشان از این دارند که آنان از خرد بهرهای ندارند. و قرآن در آیۀ دیگری این حقیقت را بازگو میکند: «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَه» [بقره: ۱۳۰] آنان از ملت ابراهیم روی برگردانندهاند و این نشاندهند، سفاهت و سبکمغزی و بیخردی آنان است. دلیل مطلب آن است که تورات و انجیل حقیقی که کتاب آسمانی هستند و حقایق الهی را بازگو کردهاند، تحریف شده است و در اختیار آنان نیست، و مکتب آنان دین الهی نیست، بلکه مکتبی دستساز و ساختگی است که تنها نام دین و کتاب الهی را یدک میکشد. بنابراین همۀ سخنان آنان بدون علم و اندیشه است و آنان به صورت کامل از خرد تهی هستند و توان خردورزی ندارند.
آیۀ ۶۷
ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
ترجمه
ابراهیم نه یهودى بود و نه مسیحی؛ بلکه حقگرایِ تسلیم خدا بود، و از مشرکان نبود.
تفسیر
خداوند حقیقت مطلب را دربارۀ ایراهیم بیان میفرماید تا همگان علم پیدا کنند. ادعای یهودیان و مسیحیان باطل است، ابراهیم نه یهودی بوده است و نه مسیحی، و نه مشرک ـ چنانچه مشرکان مکه خود را به او منتسب میدانستند. بلکه او حقگرایِ مسلمان است و بهطور کامل تسلیم خداوند متعال است.
ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا
نفی محاجات یهودیان و مسیحیان دربارۀ حضرت ابراهیم است که او نه یهودی است و نه مسیحی.
وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً
بلکه او حنیف یعنی حقگرا و مسلم یعنی تسلیم محض خدای سبحان است. همۀ میل او به خداست و تنها برای خدا تسلیم است. بنابراین ابراهیم حنیف است که دین فطری است که خداوند انسان را بر آن فطرت آفریده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم» [روم: ۳۰] و پیرو دین اسلام است که خداوند برای وی و همۀ انسانها برگزیده است: «قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِین» [بقره: ۱۳۱].
پس در جملۀ پیشین هرگونه افراط و تفریط یهودیت و مسیحیت را از ابراهیم نفی کرد و در این جمله بیان میفرماید که او در خط مستقیم الهی یعنی دین حنیفِ مسلم قرار دارد.
وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
او مشرک هم نبوده است، هرگونه شرکی از ساحت ابراهیم دور است، چه شرکی که یهودیان و مسیحیان داشتند و چه شرکِ مشرکان مکه. «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» [انعام: ۷۰]
آیۀ ۶۸
إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ
مفردات
اولی
أَوْلَى بکذا یعنی سزاوارتر و شایستهتر. [مفردات: ۸۸۷] کسی که بیشترین نزدیکی را دارد.
ترجمه
بىگمان، نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانىاند که از او پیروى کردهاند، و این پیامبر و کسانى که به او ایمان آوردهاند. و خدا ولی مؤمنان است.
تفسیر
حقیقت وجودی حضرت ابراهیم را در آیۀ پیشین روشن کرد که او حنیفِ مسلمان است و از هرگونه شرکی پیراسته است. بنابراین ابراهیم به یهودیت و مسیحیت که انحراف از دین حق و فطرت اسلام است، انتسابی ندارد. در این آیه میفرماید که نزدیکترین انسانها به وی کسانی هستند که راه حنیف و فطری او که فرهنگ ناب اسلامی است، پیروی کرده و میکنند که آنان پیروان معاصر او همۀ پیامبران الهی پس از او و پیروان و مومنان واقعی و همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مومنان پیرو او هستند. و دلیل این پیوند معنوی از زمان بعثت ابراهیم تاکنون هم آن است که خداوند ولی مومنان هستند و ابراهیم و همۀ مومنان تا قیامت تحت ولایت خدا هستند و بنابراین یک فرهنگ بیشتر ندارند که آن فرهنگ ناب حقگرای اسلامی است.
إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ
بنابراین نسبتداشتن به ابراهیم به صرف تمنی نیست، بلکه لازمۀ آن این است که از ابراهیم و ملت و فرهنگ ابراهیمی که فرهنگ ناب اسلامی است، تبعیت شود: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلاً» [نساء: ۱۲۵] «و دینِ چه کسى بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حقگرا پیروى نموده است؟ و خدا ابراهیم را دوست گرفت.» خود حضرت ابراهیم هم به خداوند عرض میکند که آنکه از من تبعیت و پیروی کند، از من است: «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی» [ابراهیم: ۳۶]
وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا
همچنین است پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و پیروان راستین او که مومنان به اسلام هستند، آنان نیز پیرو او هستند: «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیم هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ» [حج: ۸۷] «از فرهنگ پدر خود ابراهیم پیروی کنید که او از پیش شما را مسلمان نامید.» یعنی نام فرهنگ ابراهیمی اسلام است و پیروان حقیقی او هم مسلمان نام دارند. بنابراین اهل کتاب هیچ نسبت و ارتباطی با ابراهیم ندارند، زیرا از فرهنگ ناب توحیدی او دور هستند.
وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ
دلیل این امر آن است که ابراهیم و همۀ پیروان راستین او ـ یعنی همۀ مومنان تاریخ ـ از زمان او تا قیامت تحت ولایت خداوند هستند. ملاک هم این است که تحت ولایت الله باشند. روشن است کسی که مومن نیست، تحت ولایت خدا نیست، و کسی که تحت ولایت الله نباشد، نسبتی با ابراهیم که پدر توحید است، ندارد. بنابراین محور حقیقتی فرهنگ توحیدی «الله» و «ولایت الله» است و ابراهیم و پیروان او و پیامبر خاتم و مومنان به او همگی تحت ولایت خدا هستند و به این دلیل است که همگی در یک جریان قرار دارند: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» [بقره: ۲۵۷]
امری عقلانی
قرآن در این آیه ما را به امری عقلانی تذکر میدهد و آن اینکه ابراهیم تقدم تاریخی بر پیامبران ابراهیمی دارد، بنابراین انتساب وی به آن پیامبران و مکاتب آنان درست نیست، بلکه وی را باید مبنای سنجش دیگران قرار داد که آیا دیگران تابع ملت او هستند یا خیر. به تعبیر دیگر موسس بنای فرهنگ اسلامی ابراهین خلیل است و دیگران در سنجۀ او سنجیده میشوند که اگر از او پیروی کنند و حقگرا و مسلمان باشند، پیرو او هستند، وگرنه از او و فرهنگ او منحرف گشتهاند. بنابراین سخن یهود و مسیحیان مبناءاً غلط است. و این همان تعبیری است که قرآن دربارۀ نسبت ابراهیم و نوح دارد که «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیم» [صافات: ۸۳] از شیعیان و پیروان نوح نبی، ابراهیم است. زیرا ابراهیم همان راه نوح را رفت، بنابراین یکی از شیعیان او بود که راه توحیدی او را ادامه داد. تعبیر «إنَّ مِن» «یکی از شیعیان او» نشان میدهد، ابراهیم یکی از شیعیان و پیروان او ـ در جریان توحید ناب ـ بود و از پیروان دیگر، همۀ پیامبران الهی پس از و پیروان صادق انبیاء الهی هستند.
بحث روایی
۱٫ مصداق نزدیکترین مردم به ابراهیم
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» قَالَ: «هُمُ الْأَئِمَّهُ وَ أَتْبَاعُهُم» [بحار: ۶۵/۸۴] ائمۀ اطهار علیهم السلام شایستهترین افراد و نزدیکترین افراد به ابراهیم و فرهنگ ناب توحیدی ایشان هستند و در مرتبۀ بعدی پیروان ائمۀ اطهار یعنی شیعیان قرار دارند.
۲٫ تطبیقی بر آیه
عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): یَا ابْنَ یَزِیدَ، أَنْتَ وَ اللَّهِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؟ قَالَ: إِی وَ اللَّهِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ. قُلْتُ: مِنْ أَنْفُسِهِمْ، جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: إِی وَ اللَّهِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، یَا عُمَرُ، أَ مَا تَقْرَأُ کِتَابَ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ): «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» وَ مَا تَقْرَأُ قَوْلَ اللَّهِ (عَزَّ اسْمُهُ): «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» [الأمالی للطوسی: ۴۵]
امام علیه السلام با استفاده از آیۀ مذکور و آیۀ ۳۶ سورۀ مبارکۀ ابراهیم، تکلیف شیعیان را هم روشن فرمود، جناب عمر بن یزید که از شیعیان خاص است، از خاندان پیامبر محسوب میشود، به دلیل این دو آیه که فرمود که سزاوارترین و نزدیکترین افراد به ابراهیم پیروان او هستند و هرکس از ابراهیم پیروی کند، از اوست. بنابراین امام علیه السلام اولاً به ما روش بهرهگیری و تطبیق از آیات قرآن را آموزش دادند. ثانیاً با همین روش به ما نشان دادند که اگر پیرو خالص و صادق آن بزرگواران باشیم، مصداق «منا اهل البیت» آن هم «من انفسهم» خواهیم بود و تنها سلمان «منا اهل البیت» نیست.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
مطالب مرتبط
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر خرداد ۲, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت خرداد ۲, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان خرداد ۲, ۱۳۹۵
- سجده شکر خرداد ۲, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر خرداد ۲, ۱۳۹۵