اردیبهشت
22
1394

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۳۴

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً (۶۰) فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً (۶۱) فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (۶۲) قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَى الصَّخْرَه فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً (۶۳) قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً (۶۴)

بیان کلی
آیات ۶۰ تا ۸۲ دومین داستان از داستان‌های شگرف سوره مبارکه کهف است که تنها هم در همین سوره آمده است و آن ملاقات حضرت موسی علیه‌السلام با فردی است که قرآن از آن به «عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَه مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» یاد می‌کند که طبق روایات ما حضرت خضر است. [تفسیر برهان: ۳/۶۴۵] هدف این ملاقات هم به تصریح قرآن علم‌آموزی حضرت موسی از او بوده است، علمی که به رشد حضرت موسی می‌افزود. این علم از نوع علوم عادی نبوده است، بلکه علم لدنی و باطنی بوده است که حقیقت و باطن برخی امور را روشن می‌کرده است.

آیه ۶۰
وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً
ترجمه: و یادکن هنگامی را که موسى به جوان همراهش گفت: پا از رفتن بازنکشم تا به محل پیوستن دو دریا برسم یا سالیانی دراز راه پیمایم.

تذکاری برای توجه به باطن دین
آیات با «اذ» یعنی با تذکار به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم شروع می‌شود و این چهارمین تذکار در این سوره است. بنابراین مفاد داستان؛ تذکاری به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و امت اسلامی است. ظاهراً مفاد تذکار هم آن است که باید در جهت رسیدن به اهداف الهی و رشدیابی استقامت و بردباری داشت و در این جهت باید درپی خضر راهی بود. بویژه با این نگاه که دین گذشته از اینکه ظاهری دارد که باید به آن ملتزم بود، باطنی دارد که این باطن حقیقت و متن دین است که فهم و درک آن جز از طریق ولی‌الله امکان ندارد. همچنین دنیا که ظاهر زندگی ما را تشکیل می‌دهد، باطنی دارد که آخرت نام دارد اما اکثر مردم خوابند و از آن غافل. و کسی که ما را بیدار می‌کند، ولی‌خداست.

داستان موسی و خضر
داستانی که در این آیات بیان می‌شود، نمونه‌ای از جریان باطن دنیا و دین است که خداوند برای حضرت موسی علیه‌السلام روشن می‌فرماید. و در ضمن آن نشان می‌دهد که در دین باید کاملاً تابع ولی خدا بود و در برابر دستورات او چون و چرا نکرد.

لزوم یافتن استاد راه
«وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ» صحنه‌ای را یادآور می‌شود که موسی به جوانی که همراه و همدم او بود، یعنی جناب یوشع بن نون که وصی موسی است، [تفسیر برهان: ۳/۶۴۵] گفت. «لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ»، ««بَرِحَ» به معنای زوال و از بین رفتن است. [مقاییس اللغه: ۱/۲۳۸] «لا أَبْرَحُ‏» که حرف نفی سرش آمده، نفی در نفی معنای مثبت می‌دهد، [مفردات: ۱۱۶] و به معنای «پیوسته می‌روم» است. «مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ» محل پیوستن و برخورد دو دریاست. «لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ» «پیوسته می‌روم تا به محل پیوستن دو دریا برسم.» اگر کسی را که قرار است، استاد باطنی من شود، پیدا کردم، که بهتر؛ وگرنه سال‌های طولانی هم طول بکشد، راه می‌روم تا او را بیابم. «أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً» «حقب» به معنای روزگار و هشتاد سال، بلکه به معنای مدت نامعینی از زمان است. [مفردات: ۲۴۸] علم باطن آن‍چنان ارزش دارد که می‌ارزد انسان عمر خودش را برای آن بگذارد.

دستوری جامع
این حقیقتی است که قرآن برای ما روشن می‌فرماید. نخست اینکه یافتن و رسیدن به باطن و حقیقت دین مطلوب است، دوم عبور از ظاهر دین و رسیدن به باطن آن تنها به طریق استاد راه ممکن است، و بدون آن امکان ندارد: «ترک این مرحله بی‌همرهی خضر مکن/ظلمات است، بترس از خطر همراهی»، سوم برای پیداکردن استاد راه که ولی خداست، می‌ارزد که سال‌های متمادی زحمت بکشیم و مسافرت‌های طولانی بکنیم.

آیه ۶۱
فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً
ترجمه: پس چون به جایگاه به هم پیوستن دو دریا رسیدند، ماهی خود را فراموش کردند، و ماهی هم راه دریا را پیش گرفت و رفت.

فراموشی و حرکت
«فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا» چون به محل پیوستن دو دریا رسیدند، یعنی در مکانی که قرار بود، خضر را ملاقات کنند، مقداری استراحت کردند. «نَسِیا حُوتَهُما» موسی و جوان همراه او ماهی را فراموش کردند، «فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً»، «السَّرب» به معنای رفتن در شیب است. [مفردات: ۴۰۵] ماهی راه خود را در دریا گرفت و رفت. چه بگوییم ماهی زنده بوده و در گوشه دریا گذاشته شده بود و مسیرش باز شد و آن هم رفت، یا ماه سرخ‌شده بوده و در کنار دریا بوده و موج آمده و آن در دریا فرو رفته است یا ماهی زنده شد و به دریا فرو رفت. آن جوان این صحنه را دید اما یادش رفت به موسی گزارش دهد، موسی هم از او سوالی نکرد.
توجه دارید که محل ملاقات همین مکان است؛ و در آیه ۶۴ می‌بینیم که این رخداد نشانه آن بوده است اما فراموشی جوان باعث شده که دیدار به تأخیر بیفتد.

آیه ۶۲
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً
ترجمه: چون از آن‏ منطقه گذشتند، موسى به جوان همراهش گفت: چاشت‌مان را بیاور که ما از این سفرمان رنج و خستگى دیدیم.

خستگی سفر
«فَلَمَّا جاوَزا»، «جوز» به معنای عبور از نقطه خاصی است. [التحقیق: ۲۳/۱۴۲] چون آن دو از آن منطقه گذشتند «قالَ لِفَتاهُ» موسی علیه‌السلام به جوان همراه خود که خدمتش می‌کرد، گفت: «آتِنا غَداءَنا» «غدا» به معنای اول روز است و به چاشت هم اطلاق می‌شود. [مفردات: ۶۰۳] معلوم می‌شود که این صحنه در اوایل روز اتفاق افتاده است. غذای نیمروز ما- یعنی چاشت ما ـ را بیاور تا تناول کنیم. زیرا «لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً» ما از این سفر خسته شده‌ایم. «نَصَب» به معنای رنج و خستگی است [مفردات: ۸۰۷].

آیه ۶۳
قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَى الصَّخْرَه فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً
ترجمه: جوان گفت: دیدى؟ وقتى کنار آن صخره جاى گرفتیم، من ماهی را فراموش کردم، و کسى جز شیطان یاد آن را از خاطره‌ام نبرد، و ماهى به‌گونه‏اى شگفت‏انگیز راه خود را در دریا پیش گرفت.

پاسخ جوان
«قالَ أَ رَأَیْتَ» جوان با شگفتی گفت: دیدی چه شد؟ «إِذْ أَوَیْنا إِلَى الصَّخْرَه فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ» ما وقتی در کناره صخره استراحت می‌کردیم، برای ماهی اتفاقی افتاد که من یادم رفت جریان آن را برای شما بازگو کنم. «وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ» و کسی جز شیطان آن واقعه را از خاطر من نبرد. شیطان باعث شد که من واقعه را فراموش کنم و گزارش آن را به شما ندهم. واقعه چه بود؟ «وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً» شگفتا که ماهی راه دریا را درپیش گرفت. این جمله نشان می‌دهد که جریان فرورفتن ماهی در دریا عادی نبوده و باعث شگفتی جوان شده بود.

آیه ۶۴
قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً
ترجمه: موسى گفت: این رخداد همان است که ما در پى آن بودیم، پس ردّ پاى خود را دنبال کردند و بازگشتند.

بازگشت به محل ملاقات
«قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ» موسی گفت: ما در پی همین رویداد بودیم، یعنی ما دنبال چنین نشانه‌ای بودیم. اینکه ماهی راه خود را در دیا پی بگیرد و برود، نشانه‌ای بود از محل ملاقات با آن بنده صالح که قرار است به خدمت او برسم. «فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً» باید به آن منطقه برگردیم و ردپای خود را دنبال کردند و آنان به آن منطقه بازگشتند. گام به گام به عقب برگشتند تا به جایگاهی که ماهی به دریا رفته است، بازگشتند، زیرا آنجا محل ملاقات بود.

شیطان عامل فراموشی
آن جوان عامل فراموشی را به شیطان نسبت می‌دهد، آنکه باعث شد تا من فراموش کنم و واقعه را برای شما بازگو نکنم، شیطان بود: «وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ» در آیه ۴۲ سوره مبارکه یوسف هم بیان می‌فرماید که یوسف به آن کسی که یقین داشت آزاد می‌شود، گفت: بی‌گناهی مرا نزد حاکم خود بازگو کن؛ اما شیطان او را به فراموشی واداشت. «وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ». هر دو مورد در جایی است که باید حقیقتی روشن شود اما شیطان دخالت می‌کند و مطلب را از خاطره‌ها می‌زداید. این چه معنایی دارد؟ آیا نمی‌رساند که آنگاه که قرار است به راه خدا برویم یا کار خیری انجام دهیم، شیطان از هر راهی حتی به فراموشی انداختن ما تلاش می‌کند جلوی آن کار را بگیرد؟ بنابراین همواره باید مراقب مکر و کید شیطان بود و از او به خدا پناه برد.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۳۹۴
ش ی د س چ پ ج
« فروردین   خرداد »
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
262728293031