اردیبهشت
7
1395

تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آل‌عمران

چکیدۀ ۲۱

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِین  (۵۴) إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (۵۵) فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِین (۵۶) وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِین (۵۷) ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیم (۵۸)

آیۀ ۵۴

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ

مفردات

مکر

المَکر: به معنای چارۀ پنهانی است، چاره‌اندیشی به غیر آن‌چه در ضمیر است. نوعی چاره‌اندیشی و تصرف در دیگران. اما چاره‌اندیشی که به آن‌چه آشکار نیست، کید و نیرنگ است.  [کتاب العین: ۵/۳۷۰] مکر همواره با تدبر و اندیشه همراه است. و کید از آن قوی‌تر است. [فروق اللغۀ: ۱/۲۵۵] هم‌چنین گفته شده است که در مکر هیچ نفعی برای دیگری نیست، اما در حیله نفع دیگری هم متصور است. [همان] به این دلیل مکر در هر امر حلالی حرام است. [کتاب العین: همان] اما دقیق‌تر آن است که بگوییم، در مکر هم نفع است. زیرا  مکر نوعی چاره‌اندیشی است که کسی از هدف خود باز بماند و آن دو نوع است؛ مکر محمود که در همین آیه می‌فرماید:  «وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ» و مکر ناپسند که «وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِه» [فاطر: ۴۳] «سییء» صفت مکر است، و مشخص می‌شود که مکر ناپسند و گناه در مقابل مکر خوب است.  [مفردات: ۷۷۲] بنابراین اگر هدف و قصد نیک باشد، مکر حیله و چارۀ پنهانی خوب است و اگر هدف ناپسند باشد، که به واسطۀ آن هدف ناپسندی و زشتی را دنبال کند، ناپسند است. البته راغب بعد می‌گوید: که گفته‌ شده است که مکر خدا به معنای مهلت‌دادن به بنده است، یعنی به او در دنیا بهره‌مندی و تمکن می‌دهد تا در اهداف دنیویی خود عرق شود و خدا و قیامت را یادش رود و به کلامی از امیر المومنین علیه السلام استناد می‌کند: «مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّهُ‏ مُکِرَ بِهِ فَهُوَ مَخْدُوعٌ عَنْ عَقْلِهِ» [همان] «کسی که دنیا بر او وسیع شد و آگاه نشد که هدف از این امر چیست، او مورد مکر واقع شده است و  از عقلش فریب خورده است.» یعنی خردش مغلوب شده و فریب بر او چیره شده است.

در دعا داریم که «اللَّهُمَّ امْکُرْ لِی‏ وَ لَا تَمْکُرْ عَلَیَّ وَ أَعِنِّی وَ لَا تُعِنْ عَلَیَّ وَ انْصُرْنِی وَ لَا تَنْصُرْ عَلَی» [مصباح المتهجد: ۲/۵۰۷] «خدایا به نفع من چاره بیاورد و برضرر من چاره مکن، و مرا کمک کند و بر من کمک مکن، و مرا یاری فرما و ضرر من یاری مفرما.» هم‌چنین «اللَّهُمَّ أَعِنِّی وَ لَا تُعِنْ عَلَیَّ، وَ انْصُرْنِی وَ لَا تَنْصُرْ عَلَیَّ، وَ امْکُرْ لِی‏ وَ لَا تَمْکُرْ بِی‏» [الدروع الواقیۀ: ۲۳۵] بنابراین مکر خدا گاهی به نفع کسی است که این نفع مومنان است و گاهی به ضرر کسی است که به ضرر  منافقان و کافران است، که باید گفت دربارۀ آنان همین مهلت و فرصت است که بیشتر گناه کنند و دربارۀ مومنان به این است که اندیشه آنان را برای مقابله با دشمنان درون و بیرون باز می‌کند و حیات عقل به آنان عنایت می‌فرماید، تعبیر «امکر لی» بنظر می‌رساند همین معنی را می‌رساند. یعنی زمینه را به گونه‌ای مهیا فرما که من به اهداف خود که اهداف الهی است، برسم و بر دشمنان دین غالب شوم و بر مشکلات فائق آیم و خلاصه به من چاره‌اندیشی درست عنایت می‌فرماید. اما دربارۀ کفار مثل این است که عقل آنان تعطیل می‌شود و چاره‌های آنان ناچار می‌شود. و برخلاف نظر مرحوم مصطفوی معنی تدبیر برای ضرررساندن به دیگری به صورت پنهانی نخوابیده است. [التحقیق: ۱۱/۱۴۳] بلکه مکر چاره‌اندیشی پنهانی دربارۀ کسی است که غافل یا بی‌توجه است. و چه‌بسا مکر در جاهایی به صورت پنهانی جلوی ضرر را می‌گیرد. مثلاً در واقع طبس خداوند چاره کرد و به امریکایی‌ها ضرر رسید و به ملت ما نفع. و مکر خدا به نفع مومنان از همین دست است که جلوی ضرر آنان را می‌گیرد و به آنان نفع می‌رساند در حالی که غافل هستند. بنابراین استعمال واژۀ مکر دربارۀ خدا هیچ محذوری ندارد.

ترجمه

و آنان (بنى اسرائیل) مکر کردند و خدا نیز مکر کرد، و خدا بهترین مکرکنندگان است.

تفسیر

بنی اسرائیل که به آنان وعدۀ پیامبری حضرت عیسی علیه السلام داده شده بود و نشانه‌ها و معجزات متعدد حضرت عیسی علیه السلام و کتاب بدون تحریف تورات و انجیل در دست ایشان بود، که همگی حکایت از صدق ایشان داشت، دست از عناد و لجاج خود برنداشتند و کفر پیشه کردند. و کفر خود را با مکر و حیلۀ همراه کردند. و خدا هم با آنان مکر کرد. و عیسی علیه السلام را از دست آنان نجات داد و به آنان مهلت داد تا در کفر خود بیشتر فرو رفتند تا زمان مقرر آنان را به دلیل مکرشان عذاب کند.

وَ مَکَرُوا

بنی‌اسرائیل مکر کردند.  مکر آنان با عیسی علیه السلام بود. یعنی آنان بجز کفر آشکار، مکر و حیلۀ پنهان هم داشتند. دسیسۀ آنان اولاً قتل عیسی بود و ثانیاً نابودی دین او.

وَ مَکَرَ اللَّهُ

خداوند در برابر مکر آنان با آنان مکر کرد. مکر خدا آن است که حیلۀ کافران را به خودشان بازمی‌گرداند و هرچه توطئه کنند، اگرچه چند صباحی را موفق جلوه کنند، اما در نهایت همۀ حیله‌های آنان بی‌اثر می‌شود.  و کفر و باطل آنان نابود می‌شود: و«َ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» [اسراء: ۸۱] چنان‌چه در آیۀ سورۀ مبارکۀ صف هم تأکید کرد که گروه مومنان بر گروه کافران بنی‌اسرائیل به تأیید خدا پیروز شدند: «فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلى‏ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِین» [صف: ۱۴] بنابراین هم عیسی را از دست آنان نجات داد و هم پیروان راستین او را بر کافران برتری داد که بحث آن در آیات بعدی می‌آید.

وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ

خداوند بهترین مکرکنندگان است، زیرا مکر خدا عام است، هم به نفع مومنان است و هم چاره و حیله و توطئۀ کافران را به خودشان برمی‌گرداند و آنان را در توطئۀ‌شان ناکام می‌گذارد. این حکم کلی و سنت جامع در زیست اجتماعی انسانی است که در نهایت توطئه‌های عقیم می‌شود.

خداوند کافرانِ مکار را به خودشان وامی‌گذارد. ظاهر کار آن است که دستشان برای توطئه باز است و آنان تصور می‌کنند که در نعمت غرق هستند و بر حال طغیان و سرکشی باقی خواهند ماند. اما همۀ این‌ها مهلتی است، برای توبه که وقتی در کفر خود متمرکز شدند، نعمت به نقمت تبدیل می‌شود و هرچه نعمت بیشتر شود، آنان بر گناهان و طغیان خود می‌افزایند تا زمانی که خداوند آنان را به دلیل گناهانشان بگیرید. قرآن می‌فرماید: «فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُون وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِین» [قلم: ۴۴ ـ ۴۵] چه تهدیدی بالاتر از آن‌که خداوند به پیامبر خدا می‌فرماید: «آنان را که حق را تکذیب می‌کنند؛ با من تنها بگذار! من آنان را از جهتی که نمی‌دانند، عذاب می‌کنم. و تو به آنان مهلت بده، زیرا کید من سخت است.» آنان چنان در نعمت کاذب غرق می‌شوند که جز توطئه کاری نمی‌توانند بکنند و تصور هلاکت و تیره‌روزی هم نمی‌کنند و همۀ فرصت‌های توبه و بازگشت از آنان گرفته می‌شود تا زمانی که مهلت پایان پذیرد. و این کید سخت سخت است: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ»  [آل‌عمران: ۱۷۸] و این درست همان است که در نهایت به نفع مومنان تمام می‌شود.

هشدار

آیۀ شریفه بیان سنتی کلی است که در جامعۀ بشری رواج دارد که هرکس به خیال خام خودش با خدا و دین خدا و پیامبران الهی مکر و حیله بورزد، خداوند متعال هم با او مکر می‌ورزد و نتیجه در این میان روشن است که بازنده آن فرد است. از جمله در رابطه با حضرت عیسی علیه السلام است که بنی‌اسرائیل مکر ورزیدند و دچار مکر خدا شدند. و همۀ کسانی که در برابر حق می‌ایستند، گرفتار چنین سرنوشت تلخی هستند.

آیۀ ۵۵

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ

مفردات

متوفیک

اضل آن «وفی» دلالت بر اکمال و اتمام دارد که وفای به عهد از این ریشه است و منظور آن است که فرد به عهد خود به صورت کامل و تمام وفا می‌کند و همۀ شروط را کمال به جای می‌آورد. اما «توفی» به معنای آن است که همۀ آن را گرفت و هیچ چیز از او را وامگذاشت و مرگ را توفی گویند، زیرا خداوند همۀ حقیقت فرد را می‌گیرد و چیزی از جان او را وانمی‌گذارد. [مقاییس اللغۀ: ۶/۱۲۹] وقتی عمر انسان در دنیا تمام شود، به مرگ منتهی می‌شود، و همۀ جان او از دنیا کنده می‌شود و به برزخ منتقل می‌گردد.  در این آیه هم می‌فرماید که ما همۀ حقیقت عیسی را به نزد خود برید.

ترجمه

یاد کن هنگامی را که خدا گفت: ای عیسی! من تو را به طور کامل برمی‌گیرم و به سوی خود بالا می‌برم، و تو را از کسانی که کافرند؛ پاک می‌گردانم. و کسانی که از تو پیروی کرده‌اند، تا روز قیامت بر کسانی که کافر هستند، برتری می‌دهم. سپس بازگشت همۀ شما به سوی من است و میان شما در آن‌چه اختلاف می‌کردید، داوری می‌کنم.

تفسیر

آیۀ شریفه بیان مکر کافران بنی‌اسرئیل است که می‌خواستند پنهانی  حضرت عیسی را بکشند، و دین آئین او را ازبین ببرند. اما مکر خداوند به نفع حضرت عیسی و مومنان پیرو او و به ضرر کافران بنی‌اسرائیل رقم خورد و اولاً آنان به عیسی دست نیافتند و امر را بر آنان مشتبه کرد و خداوند عیسی علیه السلام را به نزد خود برد و ثانیاً پیروان او را تا قیامت بر آنان برتری داد.  این آیه نشان از نعمتی دیگر بر حضرت عیسی علیه السلام است که در عین حالی که زنده است، به صورت کامل به سوی خدا رفته است. بنابراین هم تولد او معجزه‌ بود و هم توفی و رفعت ایشان. در عین حال او را از آن جامعۀ آلوده که هم منزه و پاک فرمود، به‌گونه‌ای که هیچ‌گونه نجاست کفر و کافران به او اصابت نمی‌کند. و هم‌چنین تا قیامت پیروان او را بر کافران برتری داده است. و در نهایت هم می‌فرماید، بازگشت و مرجع همگی به خداست و خدا دربارۀ آن‌چه اختلاف کرده‌اند، حکم می‌فرماید.

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ

یاد کن زمانی را که خداوند به عیسی گفت: من حیله و نیرنگ بنی‌اسرائیل را به خودشا باز می‌گردانم و امر را بر آنان مشتبه می‌کنم و جان تو را در حالی که زنده هستی، می‌گیرم و به نزد خود بالا می‌آورم. «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَه» [نساء: ۱۵۳] گفتیم که توفی به معنای اخذ تام و کمال است. اما نباید توفی را با مرگ یکی گرفت، بلکه مرگ توفی است، اما توفی مرگ نیست و رابطۀ این دو عموم و خصوص مطلق است که بخشی از توفی مرگ است و بخش دیگر هم خواب است: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها» [زمر: ۴۲] «خدا جان‌ها را در هنگام مرگ اخذ تام می‌کند و در هنگام خواب آنان را نمی‌میراند.» در دو حالت قبض روح و جان است، اما یکی مرگ است و دیگری خواب. نوع سوم توفی هم در این آیه است که حضرت عیسی در عین حال که زنده بود، همۀ وجودش اخذ شد و به سوی خدا رفت. و این حکایت از معجزۀ الهی دربارۀ او دارد. پس حضرت عیسی در حالی که زنده بود، متوفا شد.

بنابراین او دارای مقامی خاص در محضر پروردگار عالم شد که حکایت از معجزه‌ای دیگر در حق ایشان است. اما مقام او در این حد نماند، بلکه خداوند به به او رفعت معنوی داد و  این رفعت را به تعبیر «الیّ» «به سوی من» بیان فرمود تا نشان ‌دهد که او نزد خدا رفعت دارد. و این همان مطلبی است که در آیۀ ۱۵۸ سورۀ مبارکۀ نساء به آن تأکید فرمود: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْه»  خدا حضرت عیسی را به سوی خود رفعت داد. و رفعت به سوی خدا مکانی نیست، بلکه معنوی است. بنابراین خداوند حضرت عیسی را از دست بنی‌اسرائیل گرفت و نزد خود محفوظ داشت و مکانتی رفیع به او داد تا در آخر الزمان بازگردد و کار نیمه‌تمام خود را تمام فرماید. و این رفعت معنوی خاص اوست.

وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا

و نعمت دیگر به تو آن است که ما تو را از نجاست کفار که همواره مکر و فریب و نیرنگ است، پاک کردیم و نجات دادیم. وقتی او نزد خدا رفت از همۀ آلودگی‌هایی که آنان به سبب کفر خود در نظر و عمل داشتند، نجات پیدا کرد و از آن ناپاکان رهایی یافت و این معنای پاک‌کردن تو از آنان است. در حقیقت او از دنیای آلودۀ کافران بنی‌اسرائیل پاک و آسوده شد و این هم نعمتی دیگر است.

وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ

و کسانی را که از تو پیروی کنند تا قیامت بر کافران برتری می‌دهیم.  و این سنت الهی است که تا قیامت جاری است. تعبیر «الذین اتبعوک» قیدی است که مشخص می‌کند که تنها پیروان راستین حضرت عیسی تا قیامت بر «الذین کفروا» برتری دارند. یعنی حتی مسیحیانی که کافر شدند ـ با تثلیث ـ هم شامل «الذین کفروا» هستند. پس منظور از «الذین تبعوک» همۀ پیروان حق هستند، اعم از مسیحیان راستین تا زمان رسالت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان تا قیامت.

اما اگر بگوییم که چرا هم‌اکنون صهیونیست‌ها و مسیحیان صلیبی بر مسلمانان برتری دارند؟ می‌گوییم: دلیل آن این است که مسلمانان هم دچار شرک و کفر شده‌اند و فقط در اسم مسلمان هستند و در حقیقت پیرو راستین پیامبران الهی نیستند. اما هرجا مسلمانان بر دین خود پابرجا بوده‌اند، این برتری حاصل شده است که انقلاب اسلامی یک نمونۀ معاصر آن است که علی‌رغم همۀ تلاش‌ صهیونیست‌ها و امریکایی‌ها و دیگر دول غربی و شرقی؛ پیروز شد و جلوه کرد و تا حدی که ما بر آئین و آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی مستحکم و پابرجا بودیم، انقلاب و ملت ما بر همۀ کفار شرق و غرب برتری یافتند. و هرگاه که بر عهد خود یعنی پیروی صادقانه از حق مستحکم باشیم، به اندازۀ استحکام خود، این برتری تحقق پیدا می‌کند. بنابراین منظور از «الذین تبعوک» «کسانی هستند که از حق پیروی می‌کنند.»

ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ

سپس مرجع همۀ شما من هستم. یعنی مرجع همۀ انسان‌ها و کارهای شما در دنیا و آخرت خداست. پس در هر حال کار فقط دست خداست و مرجع همۀ کارها خداست و خداست که حاکم مطلق بین انسان‌هاست. و هرگاه بین انسانها بین حق و باطل اختلاف شود، خداوند است که حاکم مطلق است و حکم می‌کند.

بنابراین منظور از اختلاف؛ اختلاف دینی است که بین مومنان حقیقی دین خدا و کافرانی است که در ظاهر دین دارند: «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُم» [آل‌عمران: ۱۹] و آن‌که در دنیا و آخرت حکم نهایی را صادر می‌کند، خداست. بنابراین مومنان اگر در دین خدا پابرجا و مستحکم باشند، خداوند ولی آنان است و حکم تکوینی خدا به نفع آنان صادر می‌شود و شکست کافران حتمی است. دو آیۀ بعد بیان همین حکم خداوند است.

آیۀ ۵۶

فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِین

ترجمه

اما کسانی که کافر شدند،  در دنیا و آخرت به سختی عذاب‌شان می‌کند و آنان را هیچ یاری‌کنندگانی نیست.

تفسیر

این آیه و آیۀ بعدی اجمالی که در آیۀ پیشین فرمود که «فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» را تشریح می‌فرماید. در آیۀ ۵۶ حکم کافران و در آیۀ ۵۷ حکم مومنان حقیقی را بیان می‌فرماید.

کسانی که کافر شدند، در دنیا و آخرت به شدیدترین مجازات‌ها گرفتار می‌شوند و هیچ یاوری هم نخواهند داشت. قدر متقین این «الذین کفروا» یهودیان است که از ابتداء تولد حضرت مریم بنای لجاجت گذاشتند و اوج این انکار و مخالفت را در زمان رسالت حضرت عیسی علیه السلام نشان دادند.

فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا

آیۀ شریفه بیان قاعدۀ کلی دربارۀ کسانی است که کافر شدند و بیان حکم خدا دربارۀ کسانی است که در دین خدا کافر شدند و در آن اختلاف می‌اندازند و جلوه‌ای از مکر خدا به آنان را بیان می‌کند. اما مصداق روشن آن در آیۀ شریفه، یهودیان هستند که از همۀ امکانات خود برای نابودی دین حق استفاده کردند.

فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ

خداوند آنان را در دنیا و آخرت عذاب و مجازاتی شدید می‌فرماید. این مجازات و عذاب به دلیل کفرشان بود. عذاب دنیوی آنان مثل «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُم» [نساء: ۱۶۰] «وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَه» [بقره: ۱۶۰] نمونه‌های ذلت و بیچارگی یهود در تاریخ فراوان است. هم‌چنین است دیگر امت‌های دینی که گرفتار کفر شدند.

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِین

و آنان را هیچ یاروانی نیست. کسی توان ندارد که آنان را در دنیا و آخرت یاری کند. زیرا «وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ‏» [محمد: ۱۱] وقتی خدا مولای کافران نباشد، همۀ عالم که تحت فرمان خداست، از یاری آنان خودداری می‌کنند. و اصولاً کسی را یارای کمک و یاری آنان نیست: «وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیر» [توبه: ۷۸] و «وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیر» [حج: ۷۱] دلیل آن این است که  »أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیر» [بقره: ۱۰۷] همۀ عالم مُلک و جنود خدا هستند و جز خدا کسی یار و یاور ما نیست. بنابراین کافران در سراسر جهان آفرینش یار و یاوری نخواهند یافت: «ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً» [فتح: ۲۲]

.آیۀ ۵۷

وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِین

ترجمه

و اما کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، خدا مزدشان را به تمامى به آنان مى‏دهد. و خدا ستم‌کاران را دوست نمى‏دارد.

تفسیر

گفتیم که آیات دوگانۀ فوق بیان حکم اجمالی است که در آیۀ ۵۵ آمد که خداوند در دنیا و آخرت بین آنان حکم می‌کند. حکم خدا کافران روشن شد و برای مومنانی که عمل شایسته انجام می‌دهند هم در این آیه روشن می‌شود. این مکر خدا به نفع مومنان است که در آیۀ ۵۴ گذشت که خداوند پاداش تلاش آنان را به تمامی ـ در دنیا و آخرت ـ می‌دهد. بعد یک نتیجه کلی می‌گیرد که خداوند ستم‌کاران را دوست ندارد. و دلیل این‌که با مومنان این رفتار و با کافران آن رفتار را دارد، آن است که کافران، ستم‌کار هستند و خداوند ستم‌کاران را دوست ندارد. بنابراین تلاش آنان را به ثمر نمی‌رساند.

وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ

در عذاب کافران، شرط کفر کافی بود. اما در پاداش  مومنان، دو شرط لازم است: ایمان و عمل صالح. یعنی ایمان تنها کاری از پیش نمی‌برد، بلکه ایمان باید با عمل صالح و شایسته همراه شود.

فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ

خداوند پاداش مومنانی که عمل صالح دارند، به تمامی می‌دهد و از آنان کم نمی‌گذارد. دنیا به پیروزی و نصرت الهی است: «وَ أُخْرى‏ تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیب» [صف: ۱۳] که آنان به پیروزی و بهره‌روزی دنیویی بسیار نزدیک هستند، زیرا همواره یاور آنان خداست: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا» [محمد: ۱۱]. در قیامت هم که پاداش آنان همراه با بخشش پروردگار است: «جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً» [نباء: ۳۶]

وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِین

و خدا ستم‌کاران را دوست ندارد. هرکس که ستم‌کار باشد، چه کافری که به دلیل کفر خود دچار ستم شده است که هیچ ستمی بالاتر از کفر و شرک نیست و چه مومنی که به دلیل این‌که ایمان او فقط در حد زبان است و به عمل صالح منتهی نمی‌شود. هر دو گروه ستم‌کار هستند. بنابراین ذیل آیه نوعی تهدید است که نصرت خدا تنها به افرادی تعلق می‌گیرد که در ایمان خود مستحکم هستند و ایمان آنان با عمل شایسته همراه است.

بنابراین دو آیۀ مذکور حکمی کلی است که شامل همۀ افراد بشر می‌شود، و حکم نهایی هم در ذیل این آیه آمد که تنها کسانی که ایمان و عمل صالح دارند، ستم‌کار نیستند. اما گروه‌های دیگر ستم‌کار هستند و خدا آنان را دوست ندارد و بارها گفته شد که دوست‌نداشتن خدا به آن معنی است که در دنیا و آخرت به هدف نمی‌رسند. نتیجه این‌که مومنانی که ایمانشان در حد حرف است، از دایرۀ نصرت خدا بیرون هستند و آنان همانند کفار گرفتار مکر خداوند هستند.

آیۀ ۵۸

ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیم

ترجمه

آن حقایق که بر تو می‌خوانیم، از آیات خدا و ذکر و یاد حکیم است.

تفسیر

قرآن که در این آیه از آن به ذکر حکیم یاد شده است، داستان حضرت عیسی را در این بخش می‌بندد و وارد بحث احتجاج با مسیحیان می‌شود. بنابراین کل داستان از ابتداء مقدمه و زمینه است برای آیات بعدی که احتجاج قرآن با مسیحیان شروع می‌شود.

ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ

آن‌چه برای تو تلاوت شد، بخشی از آیات مربوط به عیسی است. زیرا تعبیر به «مِن» کرد تا نشان دهد که تنها بخشی از آیات مربوط بیان شده است و بخش‌های دیگر در سوره‌های دیگر تلاوت می‌شود. این تلاوت هم بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و ما هم به تبع آن بزرگوار مشمول این نعمت می‌شود.

وَ الذِّکْرِ الْحَکِیم

منظور از «ذکر حکیم» قرآن کردیم است. قرآن هم ذکر است که یادآوری به بشر است. و هم حکیم است که هیچ باطل و هزلی در آن راه ندارد، بلکه هم دانشی شایسته ارائه می‌دهد و هم راه عمل  شایسته را ـ تا روز قیامت ـ بخوبی و درست نشان می‌دهد.  بنابراین نه در مقام علم و نظر باطل در آن راه دارد و نه در مقام عمل شوخی و هزل در آن راه دارد. و درهمۀ امور نظری و عملی بهترین راهنمایی بشر است.

داستان مریم و عیسی علیهما السلام هم از منبع حکمت نازل شده است و هیچ باطل و مجاز و هزلی در آن نیست، بلکه عین حقیقت است که بر تو تلاوت شد.

 

 

حجت الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی

 

شهریور
28
1394

ترجمه و تفسیر آیه ۲۲ سوره مجادله

لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٢٢﴾
هرگز قومی رانمی یابی که ایمان به خدا و روز جزا داشته باشد و در عین حال با کسانی که با خدا ورسولش دشمنی می کنند، دوستی کنند، هرچند که آنها پدران یا برادران و یا قوم و قبیله ایشان باشند، چون آنها کسانی هستند که خداوند ایمان را در دلهایشان نوشته و با روحی از جانب خود ایشان را تأیید کرده و آنها را در بهشتهایی داخل می کند که نهرها دردامنه آن جاریست و در آن جاودانه خواهند بود، خدا از ایشان راضی است و آنها هم از خدا راضی هستند، آنها حزب خدایند، بدانید که فقط حزب خدا رستگارند.

تفسیر
در این آیه شریفه می خواهد بفرماید، ایمان راستین به خدا و روز جزا با دوستی بادشمنان خدا و رسول نمی سازد و کسی که واقعا به خدا و روز جزا ایمان دارد، ممکن نیست با دشمنان خدا دوستی کند، هر چند که همه قسم اسباب مودت و انگیزه برای دوستی موجود باشد، مثلا آن دشمنان پدر یا پسر یا برادر او بوده و یا از قوم وقبیله اوباشند، چون این عمل با ایمان به خدا منافات دارد، زیرا رابطه عقیدتی بر همه روابط دیگر مقدم است ، (و بعضی عقیده دارند این آیه در باره کسانی است که باسلطان همنشینی می کنند) اینکه در اینجا از بیان همه اسباب مودت فقط قرابت را ذکر کرد به جهت آنست که مودت خویشاوندی قویترین و باثبات ترین مودتهاست که زوال آن به آسانی ممکن نیست .در ادامه برای تعلیل این مطلب می فرماید: خداوند ایمان را در قلبهای چنین کسانی نوشته ، بنابراین هرگز ایمانشان متغیر و زایل نمی شود و نیز خداوند آنها را با روحی ازجانب خود تقویت نموده ، یا با روحی از جنس ایمان آنها را تأیید کرده و دلهایشان را باآن روح زنده ساخته (روح ) عبارتست از مبداء حیات ، که قدرت و شعور از آن نشأت می گیرد، بنابراین آیه شریفه این معنا را افاده می کند که در مؤمنین به غیر از روح بشری که در کافر و مؤمن موجود است ، روحی دیگر وجود دارد که از آن حیات و قدرت وشعور جدیدی ناشی می شود که همان حیات طیبه است و آثار این حیات طیبه ، عقیده طیب و عمل صالح خواهد بود و سعادت ابدی را برای انسان به ارمغان خواهد آورد وهمین حیات سبب برتری مؤمن و حزب الله بر کافر و حزب شیطان است .در ادامه به این مؤمنان وعده جمیلی می دهد که خداوند آنها را وارد بهشتهایی می کند که تا ابد درآن جاودانه خواهند بود، بدلیل آنکه خدا از ایشان راضی بوده است و رضایت خدا همان رحمت اوست که مخصوص افرادیست که در ایمان به خدا خالص باشند، و آنها نیز از خدا راضیند، چون با نیل به آن زندگی طیب و آن بهشت ، شادمان وخرسند می شوند، سپس در مقام بزرگداشت و احترام افراد مخلص در ایمان می فرماید:اینها حزب خدا هستند،(به خلاف منافقان که از حزب شیطان و زیانکار بودند)و بدانیدکه حزب الله رستگارند، و این جماعت حزب الله همیشه افعالشان در زمین تجسم منهج و راه الهی است ، انسان لامحاله عضو یکی از این دو حزب خواهد بود یا حزب الله و یاحزب شیطان .
تفسیر المیزان

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031