7
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۲۱
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِین (۵۴) إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (۵۵) فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِین (۵۶) وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِین (۵۷) ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیم (۵۸)
آیۀ ۵۴
وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ
مفردات
مکر
المَکر: به معنای چارۀ پنهانی است، چارهاندیشی به غیر آنچه در ضمیر است. نوعی چارهاندیشی و تصرف در دیگران. اما چارهاندیشی که به آنچه آشکار نیست، کید و نیرنگ است. [کتاب العین: ۵/۳۷۰] مکر همواره با تدبر و اندیشه همراه است. و کید از آن قویتر است. [فروق اللغۀ: ۱/۲۵۵] همچنین گفته شده است که در مکر هیچ نفعی برای دیگری نیست، اما در حیله نفع دیگری هم متصور است. [همان] به این دلیل مکر در هر امر حلالی حرام است. [کتاب العین: همان] اما دقیقتر آن است که بگوییم، در مکر هم نفع است. زیرا مکر نوعی چارهاندیشی است که کسی از هدف خود باز بماند و آن دو نوع است؛ مکر محمود که در همین آیه میفرماید: «وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ» و مکر ناپسند که «وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِه» [فاطر: ۴۳] «سییء» صفت مکر است، و مشخص میشود که مکر ناپسند و گناه در مقابل مکر خوب است. [مفردات: ۷۷۲] بنابراین اگر هدف و قصد نیک باشد، مکر حیله و چارۀ پنهانی خوب است و اگر هدف ناپسند باشد، که به واسطۀ آن هدف ناپسندی و زشتی را دنبال کند، ناپسند است. البته راغب بعد میگوید: که گفته شده است که مکر خدا به معنای مهلتدادن به بنده است، یعنی به او در دنیا بهرهمندی و تمکن میدهد تا در اهداف دنیویی خود عرق شود و خدا و قیامت را یادش رود و به کلامی از امیر المومنین علیه السلام استناد میکند: «مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّهُ مُکِرَ بِهِ فَهُوَ مَخْدُوعٌ عَنْ عَقْلِهِ» [همان] «کسی که دنیا بر او وسیع شد و آگاه نشد که هدف از این امر چیست، او مورد مکر واقع شده است و از عقلش فریب خورده است.» یعنی خردش مغلوب شده و فریب بر او چیره شده است.
در دعا داریم که «اللَّهُمَّ امْکُرْ لِی وَ لَا تَمْکُرْ عَلَیَّ وَ أَعِنِّی وَ لَا تُعِنْ عَلَیَّ وَ انْصُرْنِی وَ لَا تَنْصُرْ عَلَی» [مصباح المتهجد: ۲/۵۰۷] «خدایا به نفع من چاره بیاورد و برضرر من چاره مکن، و مرا کمک کند و بر من کمک مکن، و مرا یاری فرما و ضرر من یاری مفرما.» همچنین «اللَّهُمَّ أَعِنِّی وَ لَا تُعِنْ عَلَیَّ، وَ انْصُرْنِی وَ لَا تَنْصُرْ عَلَیَّ، وَ امْکُرْ لِی وَ لَا تَمْکُرْ بِی» [الدروع الواقیۀ: ۲۳۵] بنابراین مکر خدا گاهی به نفع کسی است که این نفع مومنان است و گاهی به ضرر کسی است که به ضرر منافقان و کافران است، که باید گفت دربارۀ آنان همین مهلت و فرصت است که بیشتر گناه کنند و دربارۀ مومنان به این است که اندیشه آنان را برای مقابله با دشمنان درون و بیرون باز میکند و حیات عقل به آنان عنایت میفرماید، تعبیر «امکر لی» بنظر میرساند همین معنی را میرساند. یعنی زمینه را به گونهای مهیا فرما که من به اهداف خود که اهداف الهی است، برسم و بر دشمنان دین غالب شوم و بر مشکلات فائق آیم و خلاصه به من چارهاندیشی درست عنایت میفرماید. اما دربارۀ کفار مثل این است که عقل آنان تعطیل میشود و چارههای آنان ناچار میشود. و برخلاف نظر مرحوم مصطفوی معنی تدبیر برای ضرررساندن به دیگری به صورت پنهانی نخوابیده است. [التحقیق: ۱۱/۱۴۳] بلکه مکر چارهاندیشی پنهانی دربارۀ کسی است که غافل یا بیتوجه است. و چهبسا مکر در جاهایی به صورت پنهانی جلوی ضرر را میگیرد. مثلاً در واقع طبس خداوند چاره کرد و به امریکاییها ضرر رسید و به ملت ما نفع. و مکر خدا به نفع مومنان از همین دست است که جلوی ضرر آنان را میگیرد و به آنان نفع میرساند در حالی که غافل هستند. بنابراین استعمال واژۀ مکر دربارۀ خدا هیچ محذوری ندارد.
ترجمه
و آنان (بنى اسرائیل) مکر کردند و خدا نیز مکر کرد، و خدا بهترین مکرکنندگان است.
تفسیر
بنی اسرائیل که به آنان وعدۀ پیامبری حضرت عیسی علیه السلام داده شده بود و نشانهها و معجزات متعدد حضرت عیسی علیه السلام و کتاب بدون تحریف تورات و انجیل در دست ایشان بود، که همگی حکایت از صدق ایشان داشت، دست از عناد و لجاج خود برنداشتند و کفر پیشه کردند. و کفر خود را با مکر و حیلۀ همراه کردند. و خدا هم با آنان مکر کرد. و عیسی علیه السلام را از دست آنان نجات داد و به آنان مهلت داد تا در کفر خود بیشتر فرو رفتند تا زمان مقرر آنان را به دلیل مکرشان عذاب کند.
وَ مَکَرُوا
بنیاسرائیل مکر کردند. مکر آنان با عیسی علیه السلام بود. یعنی آنان بجز کفر آشکار، مکر و حیلۀ پنهان هم داشتند. دسیسۀ آنان اولاً قتل عیسی بود و ثانیاً نابودی دین او.
وَ مَکَرَ اللَّهُ
خداوند در برابر مکر آنان با آنان مکر کرد. مکر خدا آن است که حیلۀ کافران را به خودشان بازمیگرداند و هرچه توطئه کنند، اگرچه چند صباحی را موفق جلوه کنند، اما در نهایت همۀ حیلههای آنان بیاثر میشود. و کفر و باطل آنان نابود میشود: و«َ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» [اسراء: ۸۱] چنانچه در آیۀ سورۀ مبارکۀ صف هم تأکید کرد که گروه مومنان بر گروه کافران بنیاسرائیل به تأیید خدا پیروز شدند: «فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِین» [صف: ۱۴] بنابراین هم عیسی را از دست آنان نجات داد و هم پیروان راستین او را بر کافران برتری داد که بحث آن در آیات بعدی میآید.
وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ
خداوند بهترین مکرکنندگان است، زیرا مکر خدا عام است، هم به نفع مومنان است و هم چاره و حیله و توطئۀ کافران را به خودشان برمیگرداند و آنان را در توطئۀشان ناکام میگذارد. این حکم کلی و سنت جامع در زیست اجتماعی انسانی است که در نهایت توطئههای عقیم میشود.
خداوند کافرانِ مکار را به خودشان وامیگذارد. ظاهر کار آن است که دستشان برای توطئه باز است و آنان تصور میکنند که در نعمت غرق هستند و بر حال طغیان و سرکشی باقی خواهند ماند. اما همۀ اینها مهلتی است، برای توبه که وقتی در کفر خود متمرکز شدند، نعمت به نقمت تبدیل میشود و هرچه نعمت بیشتر شود، آنان بر گناهان و طغیان خود میافزایند تا زمانی که خداوند آنان را به دلیل گناهانشان بگیرید. قرآن میفرماید: «فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُون وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِین» [قلم: ۴۴ ـ ۴۵] چه تهدیدی بالاتر از آنکه خداوند به پیامبر خدا میفرماید: «آنان را که حق را تکذیب میکنند؛ با من تنها بگذار! من آنان را از جهتی که نمیدانند، عذاب میکنم. و تو به آنان مهلت بده، زیرا کید من سخت است.» آنان چنان در نعمت کاذب غرق میشوند که جز توطئه کاری نمیتوانند بکنند و تصور هلاکت و تیرهروزی هم نمیکنند و همۀ فرصتهای توبه و بازگشت از آنان گرفته میشود تا زمانی که مهلت پایان پذیرد. و این کید سخت سخت است: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ» [آلعمران: ۱۷۸] و این درست همان است که در نهایت به نفع مومنان تمام میشود.
هشدار
آیۀ شریفه بیان سنتی کلی است که در جامعۀ بشری رواج دارد که هرکس به خیال خام خودش با خدا و دین خدا و پیامبران الهی مکر و حیله بورزد، خداوند متعال هم با او مکر میورزد و نتیجه در این میان روشن است که بازنده آن فرد است. از جمله در رابطه با حضرت عیسی علیه السلام است که بنیاسرائیل مکر ورزیدند و دچار مکر خدا شدند. و همۀ کسانی که در برابر حق میایستند، گرفتار چنین سرنوشت تلخی هستند.
آیۀ ۵۵
إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ
مفردات
متوفیک
اضل آن «وفی» دلالت بر اکمال و اتمام دارد که وفای به عهد از این ریشه است و منظور آن است که فرد به عهد خود به صورت کامل و تمام وفا میکند و همۀ شروط را کمال به جای میآورد. اما «توفی» به معنای آن است که همۀ آن را گرفت و هیچ چیز از او را وامگذاشت و مرگ را توفی گویند، زیرا خداوند همۀ حقیقت فرد را میگیرد و چیزی از جان او را وانمیگذارد. [مقاییس اللغۀ: ۶/۱۲۹] وقتی عمر انسان در دنیا تمام شود، به مرگ منتهی میشود، و همۀ جان او از دنیا کنده میشود و به برزخ منتقل میگردد. در این آیه هم میفرماید که ما همۀ حقیقت عیسی را به نزد خود برید.
ترجمه
یاد کن هنگامی را که خدا گفت: ای عیسی! من تو را به طور کامل برمیگیرم و به سوی خود بالا میبرم، و تو را از کسانی که کافرند؛ پاک میگردانم. و کسانی که از تو پیروی کردهاند، تا روز قیامت بر کسانی که کافر هستند، برتری میدهم. سپس بازگشت همۀ شما به سوی من است و میان شما در آنچه اختلاف میکردید، داوری میکنم.
تفسیر
آیۀ شریفه بیان مکر کافران بنیاسرئیل است که میخواستند پنهانی حضرت عیسی را بکشند، و دین آئین او را ازبین ببرند. اما مکر خداوند به نفع حضرت عیسی و مومنان پیرو او و به ضرر کافران بنیاسرائیل رقم خورد و اولاً آنان به عیسی دست نیافتند و امر را بر آنان مشتبه کرد و خداوند عیسی علیه السلام را به نزد خود برد و ثانیاً پیروان او را تا قیامت بر آنان برتری داد. این آیه نشان از نعمتی دیگر بر حضرت عیسی علیه السلام است که در عین حالی که زنده است، به صورت کامل به سوی خدا رفته است. بنابراین هم تولد او معجزه بود و هم توفی و رفعت ایشان. در عین حال او را از آن جامعۀ آلوده که هم منزه و پاک فرمود، بهگونهای که هیچگونه نجاست کفر و کافران به او اصابت نمیکند. و همچنین تا قیامت پیروان او را بر کافران برتری داده است. و در نهایت هم میفرماید، بازگشت و مرجع همگی به خداست و خدا دربارۀ آنچه اختلاف کردهاند، حکم میفرماید.
إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ
یاد کن زمانی را که خداوند به عیسی گفت: من حیله و نیرنگ بنیاسرائیل را به خودشا باز میگردانم و امر را بر آنان مشتبه میکنم و جان تو را در حالی که زنده هستی، میگیرم و به نزد خود بالا میآورم. «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَه» [نساء: ۱۵۳] گفتیم که توفی به معنای اخذ تام و کمال است. اما نباید توفی را با مرگ یکی گرفت، بلکه مرگ توفی است، اما توفی مرگ نیست و رابطۀ این دو عموم و خصوص مطلق است که بخشی از توفی مرگ است و بخش دیگر هم خواب است: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها» [زمر: ۴۲] «خدا جانها را در هنگام مرگ اخذ تام میکند و در هنگام خواب آنان را نمیمیراند.» در دو حالت قبض روح و جان است، اما یکی مرگ است و دیگری خواب. نوع سوم توفی هم در این آیه است که حضرت عیسی در عین حال که زنده بود، همۀ وجودش اخذ شد و به سوی خدا رفت. و این حکایت از معجزۀ الهی دربارۀ او دارد. پس حضرت عیسی در حالی که زنده بود، متوفا شد.
بنابراین او دارای مقامی خاص در محضر پروردگار عالم شد که حکایت از معجزهای دیگر در حق ایشان است. اما مقام او در این حد نماند، بلکه خداوند به به او رفعت معنوی داد و این رفعت را به تعبیر «الیّ» «به سوی من» بیان فرمود تا نشان دهد که او نزد خدا رفعت دارد. و این همان مطلبی است که در آیۀ ۱۵۸ سورۀ مبارکۀ نساء به آن تأکید فرمود: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْه» خدا حضرت عیسی را به سوی خود رفعت داد. و رفعت به سوی خدا مکانی نیست، بلکه معنوی است. بنابراین خداوند حضرت عیسی را از دست بنیاسرائیل گرفت و نزد خود محفوظ داشت و مکانتی رفیع به او داد تا در آخر الزمان بازگردد و کار نیمهتمام خود را تمام فرماید. و این رفعت معنوی خاص اوست.
وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا
و نعمت دیگر به تو آن است که ما تو را از نجاست کفار که همواره مکر و فریب و نیرنگ است، پاک کردیم و نجات دادیم. وقتی او نزد خدا رفت از همۀ آلودگیهایی که آنان به سبب کفر خود در نظر و عمل داشتند، نجات پیدا کرد و از آن ناپاکان رهایی یافت و این معنای پاککردن تو از آنان است. در حقیقت او از دنیای آلودۀ کافران بنیاسرائیل پاک و آسوده شد و این هم نعمتی دیگر است.
وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ
و کسانی را که از تو پیروی کنند تا قیامت بر کافران برتری میدهیم. و این سنت الهی است که تا قیامت جاری است. تعبیر «الذین اتبعوک» قیدی است که مشخص میکند که تنها پیروان راستین حضرت عیسی تا قیامت بر «الذین کفروا» برتری دارند. یعنی حتی مسیحیانی که کافر شدند ـ با تثلیث ـ هم شامل «الذین کفروا» هستند. پس منظور از «الذین تبعوک» همۀ پیروان حق هستند، اعم از مسیحیان راستین تا زمان رسالت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان تا قیامت.
اما اگر بگوییم که چرا هماکنون صهیونیستها و مسیحیان صلیبی بر مسلمانان برتری دارند؟ میگوییم: دلیل آن این است که مسلمانان هم دچار شرک و کفر شدهاند و فقط در اسم مسلمان هستند و در حقیقت پیرو راستین پیامبران الهی نیستند. اما هرجا مسلمانان بر دین خود پابرجا بودهاند، این برتری حاصل شده است که انقلاب اسلامی یک نمونۀ معاصر آن است که علیرغم همۀ تلاش صهیونیستها و امریکاییها و دیگر دول غربی و شرقی؛ پیروز شد و جلوه کرد و تا حدی که ما بر آئین و آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی مستحکم و پابرجا بودیم، انقلاب و ملت ما بر همۀ کفار شرق و غرب برتری یافتند. و هرگاه که بر عهد خود یعنی پیروی صادقانه از حق مستحکم باشیم، به اندازۀ استحکام خود، این برتری تحقق پیدا میکند. بنابراین منظور از «الذین تبعوک» «کسانی هستند که از حق پیروی میکنند.»
ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ
سپس مرجع همۀ شما من هستم. یعنی مرجع همۀ انسانها و کارهای شما در دنیا و آخرت خداست. پس در هر حال کار فقط دست خداست و مرجع همۀ کارها خداست و خداست که حاکم مطلق بین انسانهاست. و هرگاه بین انسانها بین حق و باطل اختلاف شود، خداوند است که حاکم مطلق است و حکم میکند.
بنابراین منظور از اختلاف؛ اختلاف دینی است که بین مومنان حقیقی دین خدا و کافرانی است که در ظاهر دین دارند: «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُم» [آلعمران: ۱۹] و آنکه در دنیا و آخرت حکم نهایی را صادر میکند، خداست. بنابراین مومنان اگر در دین خدا پابرجا و مستحکم باشند، خداوند ولی آنان است و حکم تکوینی خدا به نفع آنان صادر میشود و شکست کافران حتمی است. دو آیۀ بعد بیان همین حکم خداوند است.
آیۀ ۵۶
فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِین
ترجمه
اما کسانی که کافر شدند، در دنیا و آخرت به سختی عذابشان میکند و آنان را هیچ یاریکنندگانی نیست.
تفسیر
این آیه و آیۀ بعدی اجمالی که در آیۀ پیشین فرمود که «فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» را تشریح میفرماید. در آیۀ ۵۶ حکم کافران و در آیۀ ۵۷ حکم مومنان حقیقی را بیان میفرماید.
کسانی که کافر شدند، در دنیا و آخرت به شدیدترین مجازاتها گرفتار میشوند و هیچ یاوری هم نخواهند داشت. قدر متقین این «الذین کفروا» یهودیان است که از ابتداء تولد حضرت مریم بنای لجاجت گذاشتند و اوج این انکار و مخالفت را در زمان رسالت حضرت عیسی علیه السلام نشان دادند.
فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا
آیۀ شریفه بیان قاعدۀ کلی دربارۀ کسانی است که کافر شدند و بیان حکم خدا دربارۀ کسانی است که در دین خدا کافر شدند و در آن اختلاف میاندازند و جلوهای از مکر خدا به آنان را بیان میکند. اما مصداق روشن آن در آیۀ شریفه، یهودیان هستند که از همۀ امکانات خود برای نابودی دین حق استفاده کردند.
فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ
خداوند آنان را در دنیا و آخرت عذاب و مجازاتی شدید میفرماید. این مجازات و عذاب به دلیل کفرشان بود. عذاب دنیوی آنان مثل «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُم» [نساء: ۱۶۰] «وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَه» [بقره: ۱۶۰] نمونههای ذلت و بیچارگی یهود در تاریخ فراوان است. همچنین است دیگر امتهای دینی که گرفتار کفر شدند.
وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِین
و آنان را هیچ یاروانی نیست. کسی توان ندارد که آنان را در دنیا و آخرت یاری کند. زیرا «وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى لَهُمْ» [محمد: ۱۱] وقتی خدا مولای کافران نباشد، همۀ عالم که تحت فرمان خداست، از یاری آنان خودداری میکنند. و اصولاً کسی را یارای کمک و یاری آنان نیست: «وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیر» [توبه: ۷۸] و «وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیر» [حج: ۷۱] دلیل آن این است که »أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیر» [بقره: ۱۰۷] همۀ عالم مُلک و جنود خدا هستند و جز خدا کسی یار و یاور ما نیست. بنابراین کافران در سراسر جهان آفرینش یار و یاوری نخواهند یافت: «ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً» [فتح: ۲۲]
.آیۀ ۵۷
وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِین
ترجمه
و اما کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، خدا مزدشان را به تمامى به آنان مىدهد. و خدا ستمکاران را دوست نمىدارد.
تفسیر
گفتیم که آیات دوگانۀ فوق بیان حکم اجمالی است که در آیۀ ۵۵ آمد که خداوند در دنیا و آخرت بین آنان حکم میکند. حکم خدا کافران روشن شد و برای مومنانی که عمل شایسته انجام میدهند هم در این آیه روشن میشود. این مکر خدا به نفع مومنان است که در آیۀ ۵۴ گذشت که خداوند پاداش تلاش آنان را به تمامی ـ در دنیا و آخرت ـ میدهد. بعد یک نتیجه کلی میگیرد که خداوند ستمکاران را دوست ندارد. و دلیل اینکه با مومنان این رفتار و با کافران آن رفتار را دارد، آن است که کافران، ستمکار هستند و خداوند ستمکاران را دوست ندارد. بنابراین تلاش آنان را به ثمر نمیرساند.
وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
در عذاب کافران، شرط کفر کافی بود. اما در پاداش مومنان، دو شرط لازم است: ایمان و عمل صالح. یعنی ایمان تنها کاری از پیش نمیبرد، بلکه ایمان باید با عمل صالح و شایسته همراه شود.
فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ
خداوند پاداش مومنانی که عمل صالح دارند، به تمامی میدهد و از آنان کم نمیگذارد. دنیا به پیروزی و نصرت الهی است: «وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیب» [صف: ۱۳] که آنان به پیروزی و بهرهروزی دنیویی بسیار نزدیک هستند، زیرا همواره یاور آنان خداست: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا» [محمد: ۱۱]. در قیامت هم که پاداش آنان همراه با بخشش پروردگار است: «جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً» [نباء: ۳۶]
وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِین
و خدا ستمکاران را دوست ندارد. هرکس که ستمکار باشد، چه کافری که به دلیل کفر خود دچار ستم شده است که هیچ ستمی بالاتر از کفر و شرک نیست و چه مومنی که به دلیل اینکه ایمان او فقط در حد زبان است و به عمل صالح منتهی نمیشود. هر دو گروه ستمکار هستند. بنابراین ذیل آیه نوعی تهدید است که نصرت خدا تنها به افرادی تعلق میگیرد که در ایمان خود مستحکم هستند و ایمان آنان با عمل شایسته همراه است.
بنابراین دو آیۀ مذکور حکمی کلی است که شامل همۀ افراد بشر میشود، و حکم نهایی هم در ذیل این آیه آمد که تنها کسانی که ایمان و عمل صالح دارند، ستمکار نیستند. اما گروههای دیگر ستمکار هستند و خدا آنان را دوست ندارد و بارها گفته شد که دوستنداشتن خدا به آن معنی است که در دنیا و آخرت به هدف نمیرسند. نتیجه اینکه مومنانی که ایمانشان در حد حرف است، از دایرۀ نصرت خدا بیرون هستند و آنان همانند کفار گرفتار مکر خداوند هستند.
آیۀ ۵۸
ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیم
ترجمه
آن حقایق که بر تو میخوانیم، از آیات خدا و ذکر و یاد حکیم است.
تفسیر
قرآن که در این آیه از آن به ذکر حکیم یاد شده است، داستان حضرت عیسی را در این بخش میبندد و وارد بحث احتجاج با مسیحیان میشود. بنابراین کل داستان از ابتداء مقدمه و زمینه است برای آیات بعدی که احتجاج قرآن با مسیحیان شروع میشود.
ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ
آنچه برای تو تلاوت شد، بخشی از آیات مربوط به عیسی است. زیرا تعبیر به «مِن» کرد تا نشان دهد که تنها بخشی از آیات مربوط بیان شده است و بخشهای دیگر در سورههای دیگر تلاوت میشود. این تلاوت هم بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و ما هم به تبع آن بزرگوار مشمول این نعمت میشود.
وَ الذِّکْرِ الْحَکِیم
منظور از «ذکر حکیم» قرآن کردیم است. قرآن هم ذکر است که یادآوری به بشر است. و هم حکیم است که هیچ باطل و هزلی در آن راه ندارد، بلکه هم دانشی شایسته ارائه میدهد و هم راه عمل شایسته را ـ تا روز قیامت ـ بخوبی و درست نشان میدهد. بنابراین نه در مقام علم و نظر باطل در آن راه دارد و نه در مقام عمل شوخی و هزل در آن راه دارد. و درهمۀ امور نظری و عملی بهترین راهنمایی بشر است.
داستان مریم و عیسی علیهما السلام هم از منبع حکمت نازل شده است و هیچ باطل و مجاز و هزلی در آن نیست، بلکه عین حقیقت است که بر تو تلاوت شد.
حجت الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
25
1393
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۲۰
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداه وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَه الْحَیاه الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (۲۸)
ترجمه
اى پیامبر، خود را با کسانی که هر بامداد و شامگاه پروردگارشان را میخوانند و خشنودی او را خواهان هستند؛ شکیبادار و پایبند آنان باش و دیدگانت را از آنان- به سوی توانگران کفرپیشه- مگردان که آرایش زندگى این دنیا را بخواهى و از آن کس که ما دلش را از یاد خود غافل کردیم و از پى هواى خویش رفته و کارش افراط و تفریط و نادیدهگرفتن حق است، پیروى مکن.
تفسیر
خداوند وکیل مومنان تهیدست
آیه از آیاتی است که بسیار به مومنان نوید میدهد، در سوره مبارکه مزمل آیه ۹ میفرماید: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً» «خدا را وکیل خود بگیر» و در آیات متعدی میفرماید که کسی که به خدا توکل میکند چنین وکالتی برای او کافی است: «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الله وَ کَفى بِالله وَکِیلاً» [احزاب: ۳] آیه شریفهای که در خدمت آن هستیم از نمونههای آیاتی است که نشان میدهد خداوند چگونه وکیلمدافع مومنان است. گروهی از صنادید قریش نزد پیامبر خدا «صلیاللهعلیهوآلهوسلم» آمدند و دیدند جمعی از مومنان تهیدست چون سلمان، بلال، عمار و ابوذر نزد ایشان نشستهاند و تقاضا کردند که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم این جمع را- در زمانی که آنان در محضر حضرت هستند- از خود دور کند. و آیه شریفه به دفاع از مومنان نازل شد و قلب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را به آنان گرم کرد. [تفسیر القمی: ۲/۳۵، المیزان: ۷/۱۱۰] و این پیشنهادی است که البته پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نپذیرفتند، زیرا به پبامبران گذشته هم چنین پیشنهاداتی میشد و آن بزرگواران آن را رد میکردند.
روش گردنکشان
گردنکشان در طول تاریخ از گذشته دور تاکنون حاضر نیستند که با افراد فقیر و تهیدست دور هم جمع شوند و بیان میکنند یکی از دلایلی که حاضر به قبول دعوت پیامبران الهی نیستند، حضور همین گروه مومن تهیدست و فقیر در اطراف پیامبران است. قرآن نقل میفرماید کافران قوم نوح به ایشان عرض کردند:
«فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ وَ ما نَرى لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ» [هود: ۲۷] «اشراف قوم او که کافر شدند، به او گفتند: ما تو را جز بشرى همانند خود نمىبینیم و نمىبینیم از تو جز کسانى که در نخستین نگاه فرومایگان ما هستند کسى پیروى کرده باشد و شما را بر خودمان هیچ برترى نمىبینیم. بلکه شما را دروغگو مىپنداریم.» یعنی آنان مومنان را فرومایه میدانستند. کلام آنان این بود که اگر این فرومایگان را رها کنی ما امکان دارد به تو بپیوندیم. حضرتنوح هم قاطعانه پاسخ میدادند: «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُون» [هود: ۲۹] «و من کسانی را که ایمان آوردهاند، از خود نمیرانم. آنان پروردگار خود را ملاقات میکنند اما من شما را گروهی نادان میبینم.» یعنی آنانی را که شما فرومایه میپندارید، قلبی آکنده از ایمان به خدا دارند و در مقابل شما نادانید که حقیقت ایمان آنان را نمیتوانید ببینید.
دستوری جامع
اما خطاب آیه به پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، با این وجود در حقیقت خطاب به همه جامعه اسلامی بویژه رهبران و علمای آن است: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداه وَ الْعَشِیِّ» «پیامبر ما، دل به کافران مرفه نبند که آنان ایمان ندارند، بلکه با کسانى شکیبا باش که هرصبح و شام پروردگارشان را مىخوانند و خشنودى او را مىطلبند.» یعنی همواره پایبند و همراه این گروه باش زیرا آنان صبحگاه تا شامگاهان یعنی کل روزگار خود ملازم با یاد خدا هستند. در سوره مبارکه انعام آیه ۵۲ نیز چنین دستور میدهد: «وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداه وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَه ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ». «و ای پیامبر ما از خود دور نساز کسانى را که پروردگارشان را در بامداد و شامگاه مىخوانند و در آن حال رضاى او مىجویند. هیچ از حساب آنان بر تو نیست و هیچ از حساب تو بر ایشان نیست تا برانیشان و در نتیجه از ستمکاران باشى» ملاحظه بکنید که چگونه خداوند از مومنان فقیر دفاع میکند، طرد و بیرونراندن مومنان ستم و ظلم است. مومنانی که صبحگاهان و شامگاهان به یاد خدا هستند و نماز بر پا میدارند.
خواست خالصانه خدا
آری! آنان تنها برای خدا زندگی میکنند: «یُرِیدُونَ وَجْهَهُ» «وجه به معنای چهره و نیت و قصد است، [تفسیر ادبی قرآن: ۱/۳۱۱] و «یُرِیدُونَ وَجْهَهُ» یعنی خواستشان وجه الله است و خالصانه همه وجودشان متوجه خداست و نزدیکی به او را میجویند [المیزان: ۱۳/۳۰۲] و طبعاً هیچگاه به گناه آلوده نمیشوند. کسی که همواره خواستش وجه خداست، او در پیشگاه خداوند آبرومند است: «وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَ الْآخِرَه.. وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ» [آلعمران: ۴۵] و خداوند مدافع او است. حال که چنین است، با آنان در راه خدا استقامت بورز و همواره با این جماعت باش. [تفسیر ابنعربی (تاویلات عبدالرزاق) ۱/۱۹۵]
دو نهی پس از امر
«وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَه الْحَیاه الدُّنْیا» مبادا برای زندگی بیارزش دنیا که برای اهل آن آراسته شده است، دیدگانت را از آنان برگردانی و از ایشان چشمپوشی کنی. [المیزان: همان] چشمان تو از مومنانی که چنین هستند به سوی ثروتمندان برنگردد که مومنان فقیر را نبینی و چشماندازت توانگران باشد. آیه شریفه دو نهی دارد: یکی چشم از مومنان فقیر برنگردان و از آنان چشمپوشی نکن. دوم چشمانداز تو توانگران که ایمان ندارند، نباشد. برخی به دنبال زینت زندگی دنیویی هستند و همه توجهشان به توانگران است و آنان را احترام میکنند و بزرگ میپندارند و از فقیران و ناتوانان روی برمیگردانند اما در مقابل قرآن فرمان میدهد که چشمانداز شما جوانمردان مومن باشد، هرچند که فقیر و ناتوان جلوه کنند. زیرا آنان دارای طهارت روح هستند و از دو جهان آزادند.
نهی سوم
«وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» این نهی سوم است، از کسانی که ما دلشان را از یاد خود غافل کردهایم، پیروی مکن. چه بسیار از زراندوزان که همه وجودشان متوجه ثروت و مکنتشان است و دیگر توانی ندارند که یاد خدا باشند. این بیچارهها توجهشان به دنیاست و قلبشان از یاد خدا تهی است و گرفتار کجرویی هستند جز نابودی و هلاکت خود و پیروانشان را فریاد نمیزنند. روشن است که پیروی از آنان جز هلاکت و نابودی ثمری ندارد، به این دلیل میفرماید از چنین افرادی تبعیت نکنید.
دلیل نهی
بعد دلیلش را بیان میفرماید: «وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» چنین افرادی که قلبشان بیمار شده است، دو مشکل درونی دارند، اولاً خودشان تابع هواهای نفسانی هستند، فرمانده وجود آنان هواهای نفسانیشان است و ثانیاً و چون اهل افراط و تفریط هستند، کار و فرمانشان نادیدهگرفتن حق است و نتیجه پیروی از آنان خروج از راه مستقیم الهی است.
تذکری برای ما
چنانچه ملاحظه فرمودید، قرآن ما را- بویژه رهبران مسلمان و کارگزاران دولت اسلامی و علما را- فرمانی جامع میدهد که این فرمان هم جهت امر دارد که آنان موظف هستند همواره با مومنان تهیدستی باشند که بدنه اصلی دین خدا هستند و هم جهت نهی که مبادا به دلیل توجه به دنیای زودگذر؛ چشماندازتان توانگرانی باشد که خدا را فراموش کردهاند و به نادیدهگرفتن حق فرمان میدهند که در این صورت نظام اسلامی از حقیقت خودش تهی میشود و کارگزاران نظام اسلامی به جانب افراط و تفریط کشانده میشوند.
22
1393
فضیلت امیرالمومنین علی علیه السلام
إنّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَکوهَ وَ هُمْ راکِعونَ
نیست صاحب اختیار و اولی به امور شما مگر خدا و رسول او و آنها که ایمان آوردهاند آنها که نماز برپا میدارند و در حالتی که در رکوعاند زکات میدهند.
ثعلبی در تفسیرش روایت کرده است که: روزی ابن عباس بر کنار چاه زمزم نشسته بود و حدیث نقل میکرد ناگاه ابوذر رضی الله عنه حاضر شد و گفت: یا ایها الناس! منم ابوذر غفاری شنیدم از رسول خدا صل الله علیه و آله به این دو گوش والّا هر دو کر شود و دیدم به این دو چشم والّا هر دو کور شود که میفرمود: علی قائد و پیشوای نیکوکاران است و کشنده کافران است، یاری کرده شده است هر که او را یاری کند و مخذول است هر که او را یاری نکند، به درستی که من نماز کردم در روزی از روزها با رسول خدا صل الله علیه و آله نماز ظهر پس سائلی در مسجد سؤال کرد کسی چیزی به او نداد.
سائل دست به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! گواه باش که من سؤال کردم در مسجد رسول خدا و کسی چیزی به من نداد.
و علی علیه السلام در رکوع بود پس اشاره کرد به سوی سائل به انگشت کوچک دست راستش و پیوسته انگشتر را در آن دست میکرد و سائل آمد و انگشتر را از انگشت آن حضرت گرفت.
و حضرت رسول صل الله علیه و اله نیز در نماز بود و آن را مشاهده کرد، چون از نماز فارغ شد سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! برادرم موسی از تو سؤال کرد و گفت: پروردگارا! سینه مرا گشاده گردان و آسان گردان برای من کار مرا و بگشای گرهی از زبان من که بفهمند سخن مرا و بگردان از برای من وزیری از اهل من که آن هارون است، محکم گردان به آن بازوی مرا و شریک گردان او را در کار من، پس تو دعای او را مستجاب گردانیدی و به او خطاب کردی که: به زودی محکم گردانم بازوی تو را به برادر تو و برای ما هر دو سلطنتی و استیلایی بدهم.
خداوندا! منم محمد پیامبر تو برگزیده تو، پس بگشای برای من سینه مرا و آسان کن برای من کار مرا و بگردان از برای من وزیری از اهل من که او علی علیه السلام است محکم گردان به او پشت مرا.
ابوذر گفت: هنوز سخن آن حضرت تمام نشده بود که جبرئیل علیه السلام نازل شد از جانب خداوند جلیل و گفت: یا محمد! بخوان. پس این آیه را بر آن حضرت خواند.
و آنچه وجه دلالتش بر امامت آن حضرت است آن است که «إنّما» کلمه حصر است و «ولیّ» در لغت به چند معنی آمده است: یاور، دوست، و صاحب اختیار و اولی به تصرف و دو معنی آخر نزدیکند به یکدیگر و دو معنی اول معلوم است که در این آیه مراد نیست زیرا که یاور و دوست مؤمنان مخصوص خدا و رسول و بضی از مؤمنان که موصوف به این صفت باشند نیست بلکه همه مؤمنان یاور و دوست یکدیگرند چنانکه حق تعالی فرموده است که: وَالمؤمِنونَ وَ المُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أوَلیاءُ بَعْضٍ» و ملائکه نیز محب و یاور مؤمنانند
منابع:
۱.سوره مائده آیه ۵۵
۲.تفسیر ثعلبی ج۴ ص۸۰
۳. احقاق الحق ج۳ ص۵۰۳
۴. حق الیقین ص ۸۶
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر اردیبهشت ۲۲, ۱۳۹۳
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت اردیبهشت ۲۲, ۱۳۹۳
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان اردیبهشت ۲۲, ۱۳۹۳
- سجده شکر اردیبهشت ۲۲, ۱۳۹۳
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر اردیبهشت ۲۲, ۱۳۹۳