18
1394
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۴۳
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قالَ هذا رَحْمَهُ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا(۹۸) وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً(۹۹) وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً(۱۰۰) الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً(۱۰۱)
آیه ۹۸
قالَ هذا رَحْمَهُ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا
ترجمه
گفت: این سد بخشایشى از سوى پروردگار من است و چون وعده پروردگارم فرارسد آن را درهم میکوبد و وعده پروردگارم حق است.
سخن مرد الهی
«قالَ» ذوالقرنین سد را که ساخت، آن را به خودش مستند نکرد بلکه آن را به رحمت خداوند مستند فرمود. «هذا رَحْمَهُ مِنْ رَبِّی» این سد بخشایشی از سوی پروردگارم است. همین سخن را حضرت سلیمان گفت: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» [نمل: ۴۰] و این نگاه همه مردان الهی است که ما وسیله اجرای بخشش خدا به مردم هستیم یعنی خودشان را مستقل نمیبینند بلکه توجه دارند که بنده خدا هستند و خدا به ایشان لطف کرده تا مجرای فیض الهی باشند.
نابودی سد
«فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ» «دَکّاء» دشت صاف و هموار همچنین شتر بیکوهان را گویند. [مفردات: ۳۱۶] گفتهاند: اصل در آن کوبیدن و از همپاشیدن است، بهگونهای که با زمین مساوی میشود یعنی نوعی تخریب است که شدیدتر از ویرانی است. [التحقیق: ۳/۲۳۱] زمانی که وعده و پیمان الهی برسد، این سد محکم چنان درهمکوبیده میشود که اثری از آن نمیماند. «وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» یقیناً وعده و پیمان پروردگار من حق است.» از این تعبیر دوم مشخص میشود که منظور از وعده الهی قیامت است. «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُه» [یونس: ۴] «بازگشت همه شما بنا به وعده راستین خداوند، به سوى او است بىگمان او آفرینش را مىآغازد آنگاه آن را بازمىگرداند.» پس زمانی که قیامت برپاشود، کوههای با خاک یکسان میشوند: «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّه واحِدَهُ» [الحاقه: ۱۴] «و زمین و کوهها از جاى خود برداشته شوند و هر دو یکباره کوبیده میشوند.» این سد هم از هم میپاشد.
تفصیل داستان
تفصیل این داستان در آیات ۹۶ و ۹۷ سوره مبارکه انبیاء آمده است: «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَهُ أَبْصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَهُ مِنْ هذا بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ» «تا وقتى که یأجوج و مأجوج راهشان گشوده شود و آنها از هر پشتهاى بتازند. و وعده حق نزدیک شود، ناگهان دیدگان کسانى که کفر ورزیدهاند خیره مىشود [و مىگویند:] «اى واى بر ما که از این [روز]در غفلت بودیم بلکه ما ستمگر بودیم.» که نشان میدهد یکی از علائم برپایی قیامت خرابشدن سد ذوالقرنین است که هرج و مرج زمین را در برمیگیرد و راه بستهشده یأجوج و مأجوج گشوده میشود و آنان از بلندیها به سوی مردم میتازند. آنگاه وعده قیامت که حق است، تحقق مییابد و چشمان کافران چنان خیره میشود که حتی پلک هم نمیزنند و بر خود نفرین میکنند که ما چگونه از این روز غافل بودیم. احتمال دارد که این آیه بیان این نکته باشد که هر امتی یأجوج و مأجوج خود را دارد، گروهی مفسد و نافهم که جز فساد کاری ندارند و اگر راه آنان سد نشود، در زمین فساد میکنند، یأجوج و مأجوج هستند. در دوره ما آمریکا و امثال آن که جریان استکباری را تشکیل میدهند، یأجوج و مأجوج هستند بلکه بالاتر شاید بتوان گفت هرکسی که گوش و چشم و قلب خود را بر معارف الهی بست و به راه شیطان رفت، نافهم میشود و او یأجوج و مأجوج است.
آیه ۹۹
وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً
ترجمه
آن روز آنان [مردم] را رها میکنیم تا مانند امواج در هم درآمیزند. و در صور دمیده میشود، آنگاه همه را یکجا گرد میآوریم.
مردم در آستانه قیامت
این آیه کلام ذوالقرنین نیست بلکه کلام خداست که وعده الهی را توضیح میدهد که چگونه محقق میشود. یعنی با این آیه داستان ذوالقرنین پایان مییاید و خداوند موضوع را به قیامت میکشاند تا مخاطب درک کند در چنین روزی جز رحمت خداوند چیزی او را کمک نمیکند: «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ» در چنین روزی مردم را به حال خود وامیگذاریم، چگونه موجهای دریای توفانزده روی هم سوار میشوند و درهم میآمیزند، مردم هم از وحشت قیامت چنین حالتی دارند. هرج و مرج جای آرامش را میگیرد.
۲ نفخه
از آیات قرآن روشن میشود که در برپایی قیامت دو بار در صور دمیده میشود: بار نخست و صور اول که از آن به «صعق» و «بیهوشی» تعبیر میشود و صور دوم که همه موجودات عالم برپا میشوند: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ»[زمر: ۶۸] «و در صور دمیده مىشود، پس هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است بیهوش درمىافتد، مگر کسى که خدا بخواهد، سپس بار دیگر در آن دمیده مىشود و بناگاه آنان بر پاى ایستاده مىنگرند». آیه مورد بحث درباره نفخ دوم است. وقتی در نفخ دمیده میشود. اول: «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ» یعنی «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ» «و در صور دمیده مىشود که ناگاه آنان از گورها به سوى پروردگارشان مىشتابند» مردم از گورها برمیخیزند اما این برخاستن نامنظم و آشفته است: «یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوث»[القارعه: ۴] «در آن روز مردم چون پروانههای پراکنده هستند.» دوم «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً».
معرفت جمعی و گردآوری مردم در صحنه قیامت
«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ» و در صور دمیده میشود «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً» و همه انسانها را یکجا گرد میآوریم. این همان تعبیری است که در آیات متعدد آمده است: «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم» [واقعه: ۴۹-۵۰] «بگو پیشینیان و پسینیان، همگی قطعاً در وعدهگاه روزی معلوم گردآورده میشوند.» یا «یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُن»[تغابن: ۹] «روزى که شما را براى روز گردآورى، گرد مىآورد، آن؛ روز حسرتخوردن است.» یا «ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُود»[هود: ۱۰۳] آن؛ روزى است که مردم را براى آن گرد مىآورند و آن؛ روزى است که جملگى در آن حاضر مىشوند.» یعنی قیامت روزی است که همه مردم در آن صحنه با هم گرد میآیند. معلوم میشود عمل و رفتار پشینیان و پسینیان با هم مرتبط است که همگی در یک صحنه گرد میآیند. امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند: «فَإِنَّمَا یُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ اتَّقُوا اللهَ فِی عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّکُمْ مسؤولونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم» [نهجالبلاغه] «بهیقین پیشینیان شما [که زودتر به صحنه قیامت وارد شدهاند] در انتظار پسینیان شما هستند [تا به آنان ملحق شوند]. خدا را در بندگان و شهرهایش مراقبت کنید. شما حتی نسبت به زمینها و چهارپایان مسؤول هستید.» بنابراین عمل فعلی ما، برآیندی از عمل گذشتگان ما است و آنان درباره ما مسؤول هستند و همچنین عمل ما روی آینده و آیندگان تأثیر دارد و ما نسبت به آنان مسؤول هستیم و از ما درباره آیندگان هم سوال میشود. بحث از این مطلب را ما تحت عنوان معرفت جمعی مطرح کردهایم که تفصیلش را باید به محل خود واگذاشت. آیه شریفه هم تاکید دارد که همه مردم را در صحنه قیامت در یکجا گرد میآوریم: «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»
آیه ۱۰۰
وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً
ترجمه
و آن روز دوزخ را براى کافران چنانکه باید آشکار مىکنیم.
عرضه دوزخ بر کافران
این آیه، جلوه دیگری از قیامت را بیان میفرماید. آنگاه که مردم را یکجا گردآوردیم، دوزخ را برای کافران چنانکه باید نشان میدهیم. در حقیقت دوزخ بر کافران عرضه و کافران هم بر آتش عرضه میشوند اما در مقابل، مومنان از جهنم آسوده هستند. «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُون لایَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُون» [انبیاء: ۱۰۱- ۱۰۲] «بىگمان کسانى که از پیش از جانب ما به آنان وعده نیکو داده شده است از آن [آتش] دور داشته خواهند شد. صداى آن را نمىشنوند و آنان در میان آنچه جانشان بخواهد جاودانند.» این آیه فقط از حال کافران خبر داد، زیرا از ابتدای سوره دیدیم که این سوره بیمی است برای کافران.
آیه ۱۰۱
الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً
ترجمه
همانان که چشمانشان از دیدن نشانههاى من که باعث یادکرد من است در پرده بود. و توانایى شنیدن حکمتها و اندرزها را نداشتند.
پردهای بر چشم
این کافران چه کسانی هستند؟ «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی» «غطاء» به معنای پرده است. [التحقیق: ۷/۲۳۹] بر دیدگان آنان پرده است که نتوانند یاد من کنند. این پرده را خودشان بر چشمان خود آویختهاند و چشم خود را بستهاند. آنان دیگر توان دیدن حقایق متعالی را ندارد و به این دلیل از یاد خدا غافل شدهاند. همه موجودات عالم نشانههای خدا هستند اما برای کسانی که چشم داشته باشند و آنان که چشم خود را بر حقایق میبندند، از یاد خدا هم اعراض میکنند.
بستهبودن گوش
«وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً» گوش خود را هم بستهاند و توان گوش دادن به حکمتهای الهی را ندارند و آنها را افسانه میدانند. گوش و چشمی که به گناه آلوده شود، کر و کور میشود و دیگر توان فهم ندارند. آنان را با دین و حقایق الهی چکار؟
6
1394
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۴۲
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (۹۲) حَتَّى إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً (۹۳) قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا (۹۴) قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً (۹۵) آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذا ساوى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً (۹۶) فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (۹۷)
آیه ۹۲
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه
آنگاه درپی وسیله روان شد.
حرکت به سمت شرق دور
سپس جناب ذوالقرنین از آن منطقه هم دور شد و به سوی دیگری رفت. مکنت و امکاناتی که ما به او داده بودیم، او را به سفری دیگر کشاند. پس او به غرب رفت و از آنجا به شرق آمد و از شرق نیز حرکت کرد تا به منطقهای دیگر رسید که ظاهراً شرق دور است.
آیه ۹۳
حَتَّى إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً
ترجمه
تا اینکه رسید میان ۲ سد [کوه] و در درهای میان آن دو سد بود، قومی را یافت که هیچ سخنی را نمیتوانستند بفهمند.
ملاقات با ملتی ناآشنا
«حَتَّى إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ» «السَّد» به دیوار و مانعی اطلاق میشود که موجب جدایی بین دو چیز است. [مقاییس اللغه: ۳/۶۶] میفرماید: تا به منطقهای رسید که درهای در آنجا بود که میان ۲ سد قرار داشت. ـ سدی مصنوعی یا طبیعی ـ ظاهراً منظور از ۲ سد، ۲ کوه است که بین آن دو شکافی است که درهای برای سکونت ایجاد کرده است. شاید هم منظور ۲ سد ساخته دست بشر باشد که میان آن دو شکافی بوده است. «و به وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً» در وسطه این دو کوه یا سد، دره و منطقهای واقع است که گروهی در آن زندگی میکردند. این گروه مورد آزار و اذیت اقوام غارتگری بودند که در اطراف آن دو کوه یا سد زندگی میکردند که در آیه بعد از آنان به یأجوج و مأجوج یاد میشود. «لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً» اما ویژگی این قوم آن بود که کلامشان قابل فهم نبود، یعنی با زبان مورد استفاده مردمی که ذوالقرنین به آنجا متعلق بود، سخن نمیگفتند. طبعاً آداب و رسوم و فرهنگ آنان نیز برای ایشان ناآشنا بود. خلاصه مردمی با فرهنگ و زبانی دیگر بود.
آیه ۹۴
قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا
ترجمه
گفتند: اى ذوالقرنین، «یأجوج» و «مأجوج» فسادکنندگان در زمین [غارتگر] هستند. آیا ترا مالی قرار دهیم که میان ما و آنان سدى قرار دهی؟
نیاز به فناوری پیشرفته
«قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» مردم آن سامان به ذوالقرنین گفتند: «إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» دو گروه یأجوج و مأجوج غارتگر هستند و در زمین فساد میکنند و امنیت و آسایش ما را سلب کردهاند. چون فرمود: زبان آنان ناآشنا بود و اکنون با ذوالقرنین سخن میگویند، طبعاً باید ذوالقرنین مترجمانی همراه داشته باشد و این نشان میدهد که او با برنامه و طرح قبلی بوده است. این دو گروه چه کسانی هستند؟ میگویند: مغولان و تاتارها هستند. [التحقیق: ۱۱/۳۵] اما چقدر این مطلب درست است؟ دلیل قطعی بر آن نداریم اما روشن است که اقوامی غارتگر و وحشی بودهاند که از راه جنگجویی و غارتگری زندگی میگذرانند. «فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا» آیا امکان آن است که ما هزینهاش را به شما بدهیم و شما سدی بین ما و آنان بسازید؟ معلوم است که مشکل مالی نداشتند اما مشکل مستشاری داشتند، متخصصانی که چنین کاری را انجام بدهند، نداشتند. اگر منظور از «السدین» در آیه ۹۳؛ دو سد مصنوعی باشد که آن هم بعید نیست، معلوم میشود که آنان فناوری اولیه ساخت سد را در اختیار داشتند اما آن کفاف مشکل آنان را نمیداده است و نیاز به فناوری پیشرفتهتری داشتند.
آیه ۹۵
قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً
ترجمه
گفت: آنچه پروردگارم مرا در آن توانمند کرده از کمک مالى شما بهتر است. مرا با نیرویى انسانى یارى کنید تا میان شما و آنها سدى استوار قرار دهم.
تفسیر
«قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ» ذوالقرنین نگفت: شما هزینهاش را تأمین کنید، من سد را با متخصصان خود میسازم بلکه گفت: خدا به من امکاناتی داده است که بهتر و بیشتر از مال شماست و نیازی به مال و امکانات شما ندارم. «فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ» بلکه مرا با نیروی خود کمک دهید. یعنی من برای ساختن سد نیازمند، نیروی انسانی هستم. «أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً» «رَدم» بستن روزنه با سنگ را گویند. [مفردات: ۳۵۰] امیرالمومنین علیهالسلام از سنگی که بر قبر میگذارند و روی آن را میپوشانند، به «رَدْمِ الصَّفِیح» [نهجالبلاغه: ۲۸۱] «تخته سنگ استوار» یاد میکنند که روی قبر را میپوشاند و بین ما و جهان بیرون سد میشود. به هرحال ذوالقرنین گفت: شما با نیروی انسانی خود مرا یای دهید تا سد محکم و استواری بسازم که منفذ و شکاف بین شما و آنان را محکم ببند تا دیگر طوایف غارتگر توان حمله به جان و مال شما را نداشته باشد.
آیه ۹۶
آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذا ساوى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً
ترجمه
برای من پارههای بزرگ آهن بیاورید. چنین کردند، تا جایی که میان آن دو کوه [یا سد] را برابر کرد. گفت: در دم آهنگری بدمید تا آن آهنها را آتشی گداخته کرد. گفت: برایم مس گداخته بیاورید تا بر شکافهای آهنها بریزم.
ساختن سد آهنین
«آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ» «زُبَر» جمع «الزُبرَه» به معنای تکه بزرگ آهن است. [مفردات: ۳۷۷] کمک شما به من این باشد که نیروهای انسانی شما، قطعههای بزرگ آهن را برای من بیاورند. معلوم میشود که اصل مصالح چنین سد محکمی آهن است، نه سنگ و آجر و امثال آن. بلکه سد آهنی است. آنان چنین کردند: «حَتَّى إِذا ساوى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ» «ساوی» از «سوی» به معنای برابری است اما «ساوی» به معنای بالاآوردن چیزی است به حدی که همه شکاف و روزنه را بپوشاند و آن دو را برابر سازد. [کتاب العین: ۷/۳۲۶] «صدف» به معنای تلاقی و برخورد از کنار است. [التحقیق: ۶/۲۱۲] و منظور از «صدفین» دو ناحیه کوه یا سد مذکور است. به من کمک کنید و قطعههای بزرگ آهن بیاورید، تا بین دو کوه را سدی آهنین و محکم و مرتفع بسازم. آنان چنین کردند و او بین دو کوه را بپوشاند و مسدود کرد. به این ترتیب راه حمله یأجوج و مأجوج را سد کرد. [المیزان: ۱۳/۳۶۵]
استفاده از فناوری
«قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً» بین دو کوه از آهن پوشانده شد. اکنون ذوالقرنین به آنان آهنگری صنعتی آموزش میدهد و طبعاً فناوری آن را هم در اختیار آنان قرار میدهد. گفت: بر آهنها بدمید تا اینکه آتش گرفته و نرم شوند. «قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً» «قِطر» مس ذوبشده و گداختهشده است. [مفردات: ۲۱۸] «أفرغ علیه قِطراً» یعنی مس ذوبشده میان شکافها ریخته شود تا فاصلهها را بپوشاند. [المیزان:۱۳/۳۶۴] فاصله آهنها را با مس ذوبشده پوشانید. آنگاه که سرد شد، دیگر هیچ شکافی نیست که بتوان از آن رخنه کرد و غارتگری را از سرگرفت. یعنی سدی بزرگ و مرتفع و مستحکم ساخته میشود، آنان نه میتوانند سد را خراب کنند و به شما حمله کنند، زیرا بسیار مستحکم است و نه میتوانند از بالای آن به پایین سرازیر شوند، زیرا ارتفاع سد چنان است که امکان حمله از بالا هم نیست.
آیه ۹۷
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً
ترجمه
پس بدینگونه یأجوج و مأجوج نه مىتوانستند از آن بالا روند و نه مىتوانستند بدان رخنه کنند.
سدی مرتفع و مستحکم
همانگونه شد که ذوالقرنین گفته بود. سدی مرتفع و استوار ساخته شد که یأجوج و مأجوج نه میتوانستند از آن بالا بروند و نه میتوانستند در آن رخنهای پدید بیاورند. و راه آنان به طور کلی سد شد و آن قوم از غارتگریهای آنان آسوده شدند.
تمدنی بر مبنای دین، عدالت و معنویت
این حاکم اسلامی است که برای جهانگشایی و استعمار و استثمار به جایی حمله نمیکند بلکه هدف او حل مشکلات جوامع بشری است؛ هم فناوری به آنان آموزش میدهد و هم امکاناتی فراهم میکند تا آنان از شر دشمنان غارتگر و تجاوزکار آسوده شوند. از سیاق آیاتی که خواندیم بویژه آیات ۸۴، ۸۵، ۸۹ و ۹۲ روشن میشود که ذوالقرنین از امکانات مادی که در اختیار بشر است، استفاده و براساس قانون علت و معلول رفتار میکرد. او امکاناتی را که خدا در طبیعت قرار داده است، با قدرت علمی و فنی دانشمندان و متخصصانی که در خدمت دولت خود داشت، به کار میگرفت و نه تنها به ملت خود، بلکه به ملل دیگر یاری میرساند و این ساخت تمدن برمبنای دین و عدالت و معنویت است.
* امامجمعه شمیرانات
2
1394
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف۴۱
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً (۸۷) وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً (۸۸) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (۸۹) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (۹۰) کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً (۹۱(
آیه ۸۷
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً
ترجمه
گفت: اما هرکه ستم کرده به زودى او را کیفر مىکنیم، سپس به سوى پروردگارش بازگردانده مىشود و او را عذابی سهمناک و ناآشنا خواهد کرد.
سیره حکومتی ذوالقرنین
گفتیم که در آیه پیشین ذوالقرنین مواجه با پرسشی شد که اکنون که خداوند چنین اقتداری به تو داده است، با این قومی که بر آنان چیره شدهای، چه رفتاری میکنی؟ آنان را عذاب میکنی یا روش نیکویی بر آنان بهکار میگیری؟ به تعبیر دیگر او موظف بوده که به این دو روش عمل کند و این دستور الهی بود که همه حکومتهای دینی موظف هستند طبق آن عمل کنند.
رفتار با ستمکاران
اکنون پاسخ وی. «قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ» «اما آن که ستم کرده» معنای آن که ستمکرده است، چیست؟ طبق آیات ۸۷ و ۸۸ ذوالقرنین مردم را به ۲ دسته کلی تقسیم کرده است؛ گروه نخست ستمکاران که در این آیه آمده است و گروه دوم مومنانی که کرداری نیکو دارند که در آیه ۸۸ آمده است: «وَ أما مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» از این قرینه معنای ستمکار روشن میشود. پس ستمکار شامل ۳ گروه است: کافران، مومنانی که کرداری نیکو ندارند و نیکوکارانی که مومن نیستند. این منطق قرآن درباره ستمکار است که هرجا در قرآن با این واژه مواجه شدیم، معنای جامع آن شامل این سه گروه است. کافر هم شامل مشرکان، ملحدان و منافقان است و مومنی که نیکوکار نیست، مسلمان و مومن شناسنامهای است که به احکام الهی پایبند نیست. برخی هم کاردار دنیاییشان خوب است اما ایمان در جان آنان نیست و چون باطن و درون آنان را پر نکرده است، کار آنان ارزشی ندارد. در هرصورت ذوالقرنین گفت: اما ستمکاران را بزودى کیفر مىکنیم: «قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ». از همین تعبیر برمیآید که ذوالقرنین مومن و پیرو پیامبران الهی است.
اقتدار در رفتار
مطلب بعدی اینکه در آیات گذشته درباره خضر هم گفتیم که وقتی عمل فردی با تعبیر جمع آمد و به جای «من» از «ما» استفاده شد، نشانه اقتدار است، ذوالقرنین هم گفت: «نُعَذِّبُهُ». مومن در عمل دینی مقتدرانه سخن میگوید و مقتدرانه عمل میکند. او گفت: در حکومت ما ستمکار جایگاهی ندارد و او را عذاب میکنیم. ظاهراً منظور از عذاب مجازات متناسب با عمل آنان است، امری اعم از کشتن و زندانیکردن و امثال آن.
عذاب ناشناخته الهی
«ثُمَّ یُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً» اما این پایان کار نیست، بلکه آنان به سوی پروردگارشان میروند و عذابی میچشند که برای آنان ناشناخته و سخت است. عذاب و ثواب الهی در قیامت برای همگی ما ناشناخته است و تصور درستی از آن نداریم. این بنده صالح خدا میگوید که من لشکر خدا هستم و اکنون که خدا به من حکومت داده است، کاری در دنیا میکنم که خدا در قیامت انجام میدهد. در آیه ۲۵ سوره مبارکه فجر عذاب خدا را چنین توصیف میفرماید: «فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ» «پس در آن روز، کسى چون عذابکردن او عذاب نکند» و این حکومت عادلانه دینی است که بدکردار در آن ایمن نیست و از مجازات حکومت در امان نیست.
آیه ۸۸
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً
ترجمه
و اما آن که ایمان آورد و کار شایسته کند، او را نیکوترین پاداش خواهد بود و او را به کارى آسان واخواهیم داشت.
پاداشی نیکو
بخش دوم سخن ذوالقرنین، عمل و رفتار دقیقتر او با آن ملت است: «وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» اما کسانی که ستمکار نیستند، بلکه مومنانی هستند که کرداری شایسته دارند، «فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى» «برای اوست، پاداشی نیکو». به تعبیر «فله» توجه شود، نمیفرماید که ما او را پاداشی نیکو میدهیم بلکه میگوید که حق او است که پاداشی نیکو داشته باشد. اصلاً حکومت این سرزمین حق آنان است، نه ستمکاران که به زور و زر و تزویر حکومت را غصب کردهاند.
تکلیفی آسان
«وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً» کار خود را بر آنان آسان میگیریم، زیرا دین آسانگیر است، وقتی چنین باشد، ذوالقرنین هم که حکومت دین را در زمین پیاده میکند، همین روش را نسبت به مردم دارد. پس مومن در حکومت دینی تکالیفی دارد و باید در جهت اهداف دینی حرکت کند اما این کارها سخت نیست و سختگیرانه با او عمل نمیشود. قرآن هم ما را تشویق میکند به حکومت جهانی عادل که در آن مومنان به تکالیف دینی و حکومتی مشغول باشند که آن تکالیف بر آنان آسان است و آنان نیز در سایه حکومت در آسایش و ایمنی به سر میبرند اما ستمکار در شکنجه و عذاب است، به گونهای که جرأت خطا و گناه ندارد.
آیه ۸۹
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه
پس او در پی سبب روان شد.
امکانات سفر به شرق
سفر اول ذوالقرنین به غرب پایان یافت و سفر دوم او به مشرقزمین آغاز شد. ما همه وسایل را برای او فراهم کردیم تا به طرف مشرق مسافرت کند. طبعاً او تنها نبوده است و لشکری عظیم او را همراهی میکرده است و این لشکر امکانات و ملزومات بسیاری برای جابهجایی از غرب جهان به شرق جهان نیاز داشته است و خداوند همه را در اختیار او قرار داده بوده است و او هم بخوبی از آن ابزار قدرت بهره میبرد.
آیه ۹۰
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً
ترجمه
و به راه افتاد، تا وقتى که به جایگاه برآمدن خورشید رسید، خورشید را یافت که بر مردمى طلوع مىکند که براى آنان در برابر تابش آن پوششى قرار نداده بودیم.
مردمی بدوی
«حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ» « مَطْلِعَ» به معنای جایگاه طلوع است. [مفردات: ۵۲۲] او به همراه لشکریان خود راه افتادند تا به جایگاه طلوع خورشید رسیدند، یعنی به مشرق زمین رسیدند. «وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً» با مردمی مواجه شد که از امکانات اولیه زندگی هم محروم بودند و هیچ پوششی از آفتاب نداشتند. نشان میدهد محل زندگی آنان دشت و کویر بوده است، نه کوهستان یا جنگل انبوه تا به صورت طبیعی آنان را از آفتاب مانع شود. در عین حال خانه و حتی چادر نداشتند تا بتوانند خود را از آفتاب محفوظ بدارند و آفتاب مستقیم بر آنها میتابید. از آیه برمیآید که حتی لباسهای مناسبی هم نداشتند. خلاصه زندگی بدوی داشتند و از تمدن به دور بودند.
آیه ۹۱
کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً
ترجمه
چنین بود و ما بر آنچه نزد او بود با آگاهى چیرگى داشتیم.
احاطه کامل خدا
«کَذلِکَ» ذوالقرنین آنان را چنین یافت. «وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً» او رفت و آنان را از نزدیک دید و از وضع آنان آگاه شد که چگونه از تمدن بهدور هستند اما ما به آنان احاطه داشتیم و از وضع آنان آگاه بودیم. ضمیر «لدیه» به ذوالقرنین بازمیگردد. ما از کار او و همراهانش آگاه کاملی داشتیم و آنچه از امکانات و ملزومات در اختیار او بود و حالی که در آن وضع داشت، آگاه بودیم و او براساس هدایت ما حرکت و عمل میکرد.
10
1394
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۳۱
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (۵۲) وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (۵۳)
آیه ۵۲
ترجمه
و یاد کن روزى را که خدا میفرماید: «آنهایى را که شریکان من پنداشتید، ندا دهید». پس آنها را فراخوانند اما پاسخی نمیدهند و ما میان آنان ورطهاى قرار دهیم.
ندای خداوند در قیامت
«وَ یَوْمَ یَقُولُ» منظور از «یوم» قیامت است، قیامت روزی است که خداوند سبحان به مشرکان میفرماید: «نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ» شما که میپنداشتید که من شریکانی دارم، آنان را صدا بزنید. انسان به خدا یا غیرخدا پناه میبرد تا مشکلاتش را حل کند. خطرناکترین موقف او هم روز قیامت است، اگر این شریکان کاری از دستشان بر میآید، آن روز باید به کمک بیایند. پندار باطل مشرکان آن است که بتها شریک خدا هستند و آنان را شفاعت میکنند و در شفاعت هم استقلال دارند. قیامت روزی است که حقیقت بخوبی برای آنان روشن میشود. «فَدَعَوْهُمْ» آنها را فرامیخوانند اما «فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ» این شریکان، پنداری آنان را اجابت نمیکنند. قیامت که روز ظهور حقیقت است، به عیان میبینند که همه کسانی که شریک خدا پنداشته میشدند، اموری موهم و باطل هستند. «إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُس»[نجم: ۲۳] «اینها [همه کسانی که شریک خدا پنداشته میشوند] چیزى نیستند جز نامهایى که خود و پدرانتان به آنها دادهاید. و خداوند هیچ دلیلى بر آنها نفرستاده است. تنها از پى گمان و هواى نفس خویش مىروند.» شریکان خدا اسمایی بیمعنی هستند که پشت آن حقیقت و مسمایی قرار ندارد و هیچ قدرتی در برابر قدرت خدا ندارند. بلکه آنان عدم محض هستند. «رب» و «خدا» که مشرکان برای این معبودهای دورغین به کار میبرند واژگان بیمعنی است که هیچ مصداق حقیقی ندارد. به این دلیل در قیامت گم میشوند: «حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِین» [اعراف: ۳۷] «آنگاه که فرستادگان ما [فرشتگان مرگ] بیایند تا جانشان را بگیرند، مىپرسند: آن چیزهایى که به جاى خدا پرستش مىکردید، اکنون کجایند؟ گویند: گم شدند و از دست ما رفتند و در این حال به زیان خود شهادت دهند که کافر بودهاند.» آنها گم شدند، زیرا ساخته واهمه آنان بودند و از اول چیزی نبودند: «ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً» [غافر: ۷۳ ـ ۷۴] «در صحنه قیامت به مشرکان گفته میشود که کجایند کسانی را که شریک خدا میپنداشتید؟ گویند: از ما گم شدند، بلکه ما از قبل کسی را نمیخوانیم.» آنها از اول چیزی نبودند که الان به کمک ما بیایند.
ورطهگاه نابودی
«وَ جَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَّوْبِقاً» اصل «موبق» «وبق» به معنای سبب هلاکت و نابودی است. «موبق» به معنای محلی است با مشخصات هلاکت، نابودی، ذلت، تنگی، تاریکی، شدت، بیچارگی، عذاب و زندانی که موجب هلاکت است که با آن باطن توجه مشرکان به شریکان خدا و حقیقت فراخوانی آنها و نتیجه شرکشان روشن میشود. [التحقیق: ۱۳/۱۴] پس موبق به معنای ورطهگاهی است که موجب نابودی است. بین خدایان دورغین و مشرکان باطلخواه ورطهگاهی فاصله میاندازد که موجب هلاکت آنان است. یعنی رابطه آنان بطورکلی قطع میشود. معبودها یا فرشتگان و انسانهای الهی چون حضرت عیسی علیهالسلام بودند که آنان از بندگی خدا سرباز نمیزنند: «لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلهِ وَ لَا الْمَلائِکَهُ الْمُقَرَّبُون» [نساء: ۱۷۲] «مسیح از اینکه بنده خداوند باشد هرگز سر باز نمىزند و فرشتگان مقرب نیز» معلوم است که جایگاه آنان بهشت است و فاصلهای هولناک بین آنان و مشرکان است، چنانچه در دنیا هم چنین فاصلهای بوده است: «فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ» [حدید: ۱۳] «آنگاه میان آنان [منافقان و مشرکان و گناهکاران] و مؤمنان دیواری میکشند که دروازهاى دارد، درون آن بخشایش و بیرون آن روى به عذاب دارد.» و اگر معبودهای دورغین سنگ و چوب و بتان و طاغوتها و شیاطین باشند هم کاری از آنها برنمیآید. «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُون» [انبیاء: ۹۸] «در حقیقت، شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید، هیزم دوزخید. شما در آن وارد خواهید شد.» زیرا خودشان هم گرفتار آتش هستند و در ورطهگاه و دره هلاکت گرفتار هستند و به هرحال رابطه مشرکان با شریکان پنداری کاملاً قطع میشود.
حقیقت شرک
توجه شود که حقیقت شرک و گناه پیروی و بندگی شیطان و نفس است: «بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُون» [سباء: ۴۱] «بلکه جنیان را مىپرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند.» و «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِین» [یس: ۶۰] «اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وى دشمن آشکار شماست؟» و «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه» [فرقان: ۴۳؛ جاثیه: ۲۳] «آیا آن کس که هواى نفس خود را معبود خویش گرفته است دیدى؟» بنابراین مشرکان شیطان یا نفس خود را میپرستند. یعنی آنان مشکل درونی دارند نه بیرونی. اگر درون خود را پاک میکردند، هرگز گرفتار شرک و پرستش دیگران نمیشدند. به این دلیل است که خداوند خطاب به شیطان میفرماید: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ» [ص: ۸۵] «به یقین جهنم را از تو و از هر کس از آنان که تو را پیروى کند، از همگىشان، خواهم انباشت.» یعنی گمراهان از شیطان پیروی میکنند و شیطان هم چیزها یا کسانی را به عنوان شریک برای خدا برای آنان مقرر میکند و همین باعث میشود آنان جهنمی شوند اگرنه او بر بندگان خدا که درون خود را پاک کردهاند، تسلطی ندارد: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» [حجر: ۴۲ ـ ۴۳]
هشدار
خلاصه! این آیه هشدار سوم به مشرکان است که هیچ رابطه حقیقی بین شما و معبودهایی که جز خدا میپندارید، برقرار نیست، مگر رابطه هلاکت و نابودی و ذلت. [المیزان: ۱۳/۳۳۰ ـ ۳۳۱] و معبودهای دورغین ساخته پندار و واهمه شما هستند که این معبودهای موهوم را نفسانیت شما به کمک شیطان ساخته است. از باب تطبیق میتوان گفت: امثال ما که گرفتار شرک خفی و پنهان هستیم، نیز گرفتار پرستش شیطان و نفس خود هستیم که ما را از بندگی خدا دور میکند، به گونهای که توجهمان به غیرخدا معطوف میشود.
آیه ۵۳
ترجمه
و گناهکاران آتش دوزخ را مىنگرند و درمىیابند که در آن فرو میافتند و آتش آنان را فرا میگیرد و از آن گریزى نیابند.
علم یقینی گناهکاران
«وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ» قرآن در این آیه صحنهای را بیان میکند که گناهکاران ـ یعنی اعم از مشرکان ـ در قیامت با آن مواجه میشوند، صحنهای که حکایت از ورطهگاه و دره هلاکت دارد و آن دیدن آتش دوزخ است و اینکه یقیناً در آن درخواهد افتاد و از آن گریزی نیست. «وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ» «رَأَی» به معنای مطلق دیدن به هروسیلهای است؛ دیدن با چشم یا با قلب یا شهود یا خیال. [التحقیق: ۴/۱۱ ـ ۱۲] در اینجا رویت شهودی است که آنان در مرتبه حقالیقین و علم حضوری، جهنم را میبینند. «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» [ق: ۲۲] «[در قیامت خداوند سبحان به انسان خطاب میکند] پس ما پرده را از پیش چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت تیزنگر است.» بنابراین گناهکاران آتش دوزخ را میبییند. «فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا» «ظن» در اینجا به معنای یقین و علم یقینی است. [مفردات: ۵۳۹] اصل «مواقعوها» «وقوع» است، «وقوع» به معنای افتادن و قرارگرفتن در چیزی و در مکانی است؛ واقعشدن. «مواقع» جای وقوع امری را گویند، افتادن و سقوط در جایی. [مفردات: ۸۸۰] آنان در آن حال یقین کردند که در جهنم واقع میشوند و فرو میافتند و آتش آنان را فرا میگیرد.
گریزگاهی نیست
«وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفاً» و هیچ راه فراری برایشان نیست و گریزگاهی از آتش جهنم ندارند، محلی نیست که به آن بگریزند و آنان از آتش جهنم منصرف و رها شوند. گناهکاران نتیجه باور باطل و کردارهای ناشایست خود را در قیامت چنین میبینند. و این هشداری است که اگر به آن توجه نشود، حتماً و به یقین با آن مواجه میشویم. قرآن صحنه خطرناکی را توصیف میکند که حتماً واقع خواهد شد و راه گریزی از آن نیست، مگر اینکه انسان وجود خود را از آلودگیهای شرک و شک و گناه پاک کند.
7
1394
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۳۰
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً
ترجمه آیه ۵۱
آنان [شیاطین] را نه در آفرینش آسمانها و زمین گواه کردم و نه در آفرینش خودشان؛ و من هرگز گمراهکنندکان را یاور نمیگیرم.
۲ برهان بر ممنوعیت یاریخواستن از شیاطین
در آیه ۵۰ بشر را توبیخ کرد که چرا شیاطین را اولیای خود برمیگزینید؟ در آیه ۵۱ بیان میفرماید که شیطان در نظام آفرینش هیچکاره است، نهتنها شیطان بلکه همه طاغوتهایی که انسان آنان را به مثابه اولیا و یاوران خود برمیگزید. همه شیاطین انس و جن شایستگی ندارند که ما به آنان پناه ببریم و شریک خدا قرار دهیم. در این آیه ۲ برهان بیان شده که طبق آنها امکان ندارد که شیاطین شایستگی ولایت داشته باشند و نباید آنان را اولیا خود برگزید.
نخست: آنان در صحنه آفرینش حضور نداشتند و بنابراین علمی به عالم آفرینش ندارند، وقتی از علم بیبهره باشند، توان یاریرساندن به دیگران را هم ندارند.
دوم: آنان گمراه هستند و امکان ندارد که خداوند گمراهان را یاور خود بگیرد. این دو برهان درباره همه طاغوتها یعنی هرچه غیرخداست، جریان دارد.
برهان نخست: توان علمی ندارند
«مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» معبودهای دروغین ـ ابلیس و دیگران ـ در هنگامه آفرینش آسمانها و زمین حضور نداشتند. آنها شاهد آفرینش آسمانها و زمین نبودند. «وَ لاَ خَلْقَ أَنفُسِهِمْ» شاهد آفرینش خودشان هم نبودند. پس هیچ علمی نه به آفرینش خود و نه نظام آفرینش ندارند. چرا علم ندارند؟ زیرا در صحنه آفرینش ظهور نداشتند. چرا در آن صحنه ظهور نداشتند؟ زیرا نیازی به آنان نیست. خدا نیاز به دستیار ندارد تا از دیگران کمک بگیرد. پس آنان در نظام آفرینش هیچ مسؤولیت و سمتی ندارند. بنابراین آنان هیچکاره هستند. آری! کسانی که نه به خود و نه به دیگران احاطه علمی ندارند، چگونه میتوانند دیگران را تدبیر کنند و یاور دیگران باشند؟ آنان نمیتوانند مشکل خودشان را حل کنند، چه برسد به اینکه یاور دیگران باشند و امور آنان را تدبیر کنند. تا اینجا برهان نخست این است که امکان ندارد که شیاطین اولیای انسان باشند.
نتیجه: تنها خدا ولی است
وقتی مسلم شد که دیگران در تدبیر کار خود ماندهاند و برای رفع نیاز خود به مددکار نیازمند هستند، امکان ندارد اولیای انسان باشند، این دیگران ممکن است شیطان باشد یا هر طاغوت دیگری. بنابراین باید متوجه باشیم که جز به خدا پناه نبریم و جز خدا را ولی خود مگیریم و جز او را نپرستیم: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی» [شوری: ۹]«آیا جز خدا برای خود یاورانی گرفتهاند؟ اما تنها خدا ولی است.» آری! در ادامه خواهیم دید که ما برای رسیدن به مقاصد خود بویژه در حرکت جمعی باید به دیگران پناه ببریم، اما باید توجه داشته باشیم که آنان در یاریرساندن مستقل نیستند، بلکه چون لشکریان خدا هستند، به عنوان فرمانده یا افسر یا سرباز لشکر خدا به کمک ما میآیند. «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» [فتح: ۱۱] و از خود هیچ استقلالی ندارند.
برهان دوم: آنان گمراهگر هستند
«وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» این بخش آیه برهان دوم است. «عضد» بازو را گویند، بین آرنج تا شانه. [کتاب العین: ۱/۲۶۸] بعد به معنای کمک و یاری آمده است. [همان و معجم مقاییس اللغه: ۴/۳۴۸] کار شیاطین گمراهگری است. شیطان با تمام تلاشش درصدد گمراهکردن بشر است: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین» [حجر: ۳۹؛ ص: ۸۲] آیه میفرماید: خداوند هرگز از گمراهان یاری نمیجوید. و این سنت الهی است، و زمان و مکان خاصی ندارد، بلکه تا بساط دنیا برپاست، جریان دارد، خداوند هرگز از گمراهان یاری نمیجوید.
هشدار به خود
برهان دوم بیان سنت الهی روی زمین است که ولایت گمراهکنندگان را بهطور کلی نفی میفرماید. [المیزان: ۱۳/۳۳۰] ما باید مراقب باشیم که هیچگاه گمراهکنندگان را یاور و کمککار خود نگیریم، وگرنه ما را هم به گمراهی میکشانند و از اهداف الهی بازمیدارند، چه در امور فردی خودمان و چه در امور اجتماعی و جمعی. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّه» [ممتحنه: ۱] «اى کسانى که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى مگیرید [به طورى] که با آنها اظهار دوستى کنید.» این دشمن؛ شیاطین جن باشند یا شیاطین انس، چون بیگانگان در لباس خودی که جز منافع مادی خود و کسب قدرت و مکنت نمیاندیشند یا طاغوتها و مستکبران بیرونی همانند شیطان بزرگ. چنانکه حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در حرکت به سمت کربلا و ملاقات با عبیدالله بن حُرّ جوفی که به او پیشنهاد همراهی دادند تا او هم رستگار شود، و او نپذیرفت، اما گفت اسب و شمشیر به شما میدهم، امام سلامالله علیه در پاسخ او این آیه را خواندند: «ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» [بحارالأنوار: ج۴۴، ص۳۱۵] از انسان گمراه نمیشود، کمک گرفت. دولت گمراهی چون آمریکا باشد یا فردی گمراه در حزب و دسته ما، روحانی باشد یا مسؤولیت سیاسی داشته باشد، در جناح ما باشد یا نباشد، اهل قلم باشد یا بیان؛ هرکس که چون شیطان به بیراهه رفت و جزو گروه «مضلین» شد، یاریخواستن از او ممنوع است. زیرا ما را از اهداف الهی منحرف میکند و دین ما را از ما میدزد. زیرا ظاهر کار آنان کمک و یاری است، اما حقیقت کار آنان، منحرف کردن ما از مسیر الهی است. بنابراین ما در مسیر رسیدن به اهداف الهی تنها باید از مومنان یاری بخواهیم که آنان چون در حزبالله هستند، در حقیقت یاوریشان به مثابه یاوری خداست: «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ» [انفال: ۴۲]
دو حیثیت ما
نتیجه دیگری که از گفتار گذشته گرفته میشود اینکه ما دو حیثیت داریم: حیثیت فردی و حیثیت جمعی. یعنی یک زندگی فردی داریم که طبق آن وظایف فردی بر دوشمان است و یک زندگی جمعی داریم که طبق آن وظایف جمعی بر عهدهمان است. وظایف فردی با اطاعت فردی حاصل میشود و وظایف جمعی با اطاعت جمعی. و در هر دو حیثیت هم مسؤول هستیم و مورد بازخواست الهی واقع میشویم. این دو حیثیت هم با ۲ نوع معرفت حاصل میشود: معرفت فردی و معرفت جمعی. هر دوی این معرفت را هم باید از کتاب و سنت بگیریم. و برای اینکه بتوانیم به وظایف بندگی خود در دو حیثیت عمل کنیم، نیازمند یاور و کمککار هستیم. بویژه در اطاعت جمعی که لازم است جمع به سمت اهداف الهی حرکت کند. پس از همکاری و پیداکردن یاور چارهای نیست تا به منزله بازوان ما در طی راه و رسیدن به اهداف الهی باشند. اما باید به هوش باشیم که گمراهان را بازوان و یاوران خود نگیریم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِین» [مائده: ۵۱] «اى کسانى که ایمان آوردهاید، یهود و نصارى را یاوران خود مگیرید که بعضى از آنان مددکار بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به یاری گیرد، از آنان خواهد بود. آرى، خدا گروه ستمگران را راه نمىنماید.» و تنها به مومنانی که دل به خدا سپردهاند، و در راه خدا آماده جهاد و یاریرسانی هستند، متوجه باشیم: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض»[انفال: ۷۲] «کسانى که ایمان آورده و هجرت کردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نمودهاند و کسانى که مومنان را در جهت اهداف دینی پناه دادهاند و یارى کردهاند، آنان یاران یکدیگرند».
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر فروردین ۷, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت فروردین ۷, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان فروردین ۷, ۱۳۹۴
- سجده شکر فروردین ۷, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر فروردین ۷, ۱۳۹۴