18
1394
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۴۶
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِاللهِالرَّحْمنِالرَّحِیم
أُولئِکَ الَّذِینَکَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً (۱۰۵)
ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً (۱۰۶)
آیات ۱۰۲ تا ۱۰۴ زیانکارترین انسانها را معرفی فرمود. در آیات بعدی این گروه بیشتر معرفی میشوند و سرنوشت تلخ آنان بازگو میشود.
آیه ۱۰۵
أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوابِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً
ترجمه
آنان کسانىاند که نشانههای پروردگارشان و دیدار او را انکار کردند. در نتیجه کردارشان تباه شد و روز قیامت براى آنها وزن و سنگینی نخواهیم نهاد.
اندیشه سکولار
زیانکارترین مردمان بیشتر معرفی میشوند: نخست: «أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ» «آیات رب» نشانههای ربوبیت خدا در جهان درون و بیرون انسان و معجزات الهی است. [المیزان: ۱۳/۴۰۰] آنان آیات خدا را انکار میکنند، یعنی به خدا ایمان و باور قلبی ندارند، به تعبیر امروزی سکولار میاندیشند. شاید در ظاهر هم دین را قبول داشته باشند، اما خدا و دین در زندگی آنان نقشی ندارد و آیات و نشانههای الهی را مستقل میپندارند.
انکار قیامت
دوم«وَلِقائِهِ» لقای خدا ـ یعنی معاد ـ را هم انکار میکنند. طبعاً چنین افرادی اصل دین و پیامبران الهی را انکار میکنند. حال یا کفر اعتقادی یا کفر عملی. توجه شود که از معاد به لقاءالله تعبیر فرمود تا نشان دهد حقیقت معاد و قیامت، بازگشت به خدا و دیدار خداست یا دیدار جمال الهی که بهشت است تا رضوان الهی و تقرب الیالله یا دیدار جلال الهی است که عذاب و دوزخ است.
پس حقیقت زیانکارترین افراد مشخص شد، آنان در قلب خود خدا، قیامت و نبوت و دین را انکار میکنند. یعنی کافر هستند. باز تاکید میکنم که کفر عملی هم در زیانکاری با این گروه شریک هستند، اگرچه کفر اعتقادی زیانکارترین هستند.
حبط اعمال
«فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»، «حَبط» به معنای سقوط همراه محو شدن است. [التحقیق: ۲/۱۶۷؛ تفسیر تسنیم: ۱۰/۵۶۸] اما در اصطلاح قرآن، «حبط» نابودی و بطلان عمل و سقوط تاثیر آن است. [المیزان: ۲/۲۱۷] اعمال و کردار این افراد که دچار کفر شدهاند، در دنیا و آخرت باطل میشود. زیرا ملاک تأثیرگذاری عمل آن است که عمل صالح باشد که آن هم مبتنی بر ایمان است:«مَنْ عَمِلَ صالِحاًمِنْ ذَکَرٍأَ وْأُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ماکانُوا یَعْمَلُونَ»[النحل: ۹۷] کافران که در دنیا، برای حق وزنی قائل نیستند و راه باطل را میروند، هیچ بهرهای از سعادت ندارند: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»[فاطر: ۱۰]
«سخنان پاکیزه به سوى او[خدا] بالا مىرود و کار شایسته به آن رفعت مىبخشد.» منظور از سخنان پاکیزه، کلامی است که به سعادت ابدی انسان بینجامد و آن باورهای حق است که عبارت از باور توحیدی و ایمانی است که انسان را به مقام قرب الهی میرساند و کارهای شایسته که مورد قبول ذات اقدس اله است، عملی است که برآمده از ایمان توحیدی باشد که موجب میشود رفعت و بلندی ایمان والاتر باشد.
انسان بیارزش
اما عملی که برگرفته از ایمان نباشد، موجب قرب نیست و انسان را رفعت نمیبخشد، وقتی چنین شد: «فَلا نُقِیمُ لهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً» آنان در قیامت وزنی ندارند. زیرا «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَق» [اعراف: ۸] حق واحد سنجش باورها و اعمال و میزان سنجش آدمیان است، وقتی عملی خارج از دایره حق باشد، هیچ وزن و ارزشی ندارد، و صاحب چنین عملی هم بیارزش است. زیرا او هیچ عمل نیکو و شایستهای ندارد که برای آن وزنی بتوان تصور کرد. بنابراین کسانی که به نشانههای پروردگار و دیدار او کافر هستند، هیچ ارزشی ندارند و کردار آنان هم پوچ است و سنگینیای ندارد. و این حقیقتی است که در قیامت ظهور پیدا میکند.
دو نوع حبط
تذکر این نکته ضروری است که حبط اعمال دو نوع است: محض و غیرمحض. حبط محض مخصوص کفار و مشرکان و مرتدان است که آنان بهمنزله مردگان هستند که هیچ اثری از هستی ندارند. اما حبط غیرمحض مخصوص مومنان گناهکاری است که اسیر هواهای نفسانی هستند، آنان چون بیمارانی هستند که برخی از اعمالشان باطل میشود. [تفسیر تسنیم: ۱۰/۵۸۵ ـ ۵۸۶] بنابراین همه انسانها در معرض خطر حبط اعمال هستند. درست است که مصداق بارز این آیات کفار و مشرکان هستند، اما براساس قانون «جری» بر مومنانی که دچار شرک خفی و کفر عملی هستند، هم تطبیق دارد، منتها در اولی حبط کلی و کامل جاری است، یعنی به صورت کلی اعمالشان باطل و بیاثر میشود و در گروه دوم، حبط جزئی جریان دارد که بر اثر برخی گناهان، برخی اعمالشان باطل و بیاثر میشود: «اللَّهُمَّ وَ أَعُوذُ بِکَ… مِنَ الذَّنْبِ الْمُحْبِطِ لِلْأَعْمَالِ» [الکافی: ۵/۴۶] بنابراین حبط عمل نتیجه زشتکاری انسان است که سرمایه عمر را در تجارتخانه دنیا میبازد و زیانکارترین افراد میشود، زیرا همه وجود خود را میبازد. در حقیقت او خودش را باخته است، و در قیامت نه توان بازگشت به دنیا را دارد تا جبران گذشته را بکند، و نه چیزی را میتواند به عوض این زیان ارائه دهد تا خود را برهاند.
آیه ۱۰۶
ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً
ترجمه
این است حقیقت امرشان. سزایشان به سبب کفری که ورزیدند، و نشانهها و پیامبران مرا به مسخره گرفتند، دوزخ است.
دلیل حبط اعمال
«ذلِکَ» حال و حقیقت وجود آنان چنین است که وصف میکنیم. [المیزان: ۱۶/۳۹۶]«جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ» آیه شریفه بیان چرایی و علت حبط اعمال و بیارزش و بیوزنبودن آنان در قیامت را بیان میفرماید. «بما کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً» آنان چون کفر ورزیدند و آیات الهی و پیامبران خدا را به استهزا گرفتند، و پنداشتند که مرگ پایان کارشان است، سزای اعمالشان جهنم و دوزخ است.
زیان به توهم سود
اصل جزا به معنای پاداش است. [التحقیق: ۲/۸۳] منظور از «جَزاؤُهُمْ» فایدهای است که آنان از کار دنیایی خود میبرند. و این کنایهای زیباست، زیرا آنان سرمایه عمر خود را باختند، و سودی عایدشان نشد، بلکه همواره زیان کردند، و این زیان؛ دوزخ است که نتیجه و مکافات و پاداش کارشان در دنیاست! یعنی آنان که حالشان را توصیف کردیم، از کارهای خود هیچ فایدهای نبردند، مگر دوزخ که حرمان، عذاب و دوری از خداست. و چه زیانی از این بالاتر و سختتر. و این همان حبط اعمال و وزننداشتن در قیامت است که در آیات پیشین بیان شد.
لحن شدید آیات
قیامت روز حساب است، و در آن روز، اعمال خوب، وزن و سنگینی دارند و بهحساب میآیند، اما اعمال و کردار ناشایست؛ چون پوچ هستند، هیچ وزن و سنگینی ندارند. بنابراین آنان از تلاش دنیایی خود، هیچ سودی نخواهند برد و این بزرگترین زیان است.
به لحن آیات شریفه توجه شود: اولاً آیات پنجگانه خطاب به پیامبر خدا صلیالله علیه و آلهوسلم است و با «قُل» و پرسش «هَل» (آیا) شروع شد. و به پیامبر خود میفرماید، از مخاطبان قرآن بپرس آیا… ثانیاً از مخاطب پرسید که آیا میخواهد خداوند خبر مهمی را به او اعلام فرماید: «نُنَبِّئُکُمْ» «آیا شما را از خبر مهمی آگاه کنیم؟» ثالثاً موضوع خبر مهم را زیانکارترین اعمال قرار داد و توجه داد که نباید به ظاهر اعمال توجه کرد، بلکه ضرورت دارد که حقیقت اعمال را مدنظر داشت، زیرا قیامت محل ظهور حقیقت است. رابعاً بیان فرمود که زیانکارترین اعمال آن است که تلاش افراد در پستترین مراتب زندگی گم شود، و هیچ ذرهای از آن به آخرت راه نیابد، این یعنی چسبیدن به حیات پست دنیوی. شدت این زمینگیری بهحدی است که آنان میپندارند که کارهایشان خوب و نیک است. یعنی اگرچه آنان پرتلاش هستند و کارهایی میکنند که ظاهرش بسیار بزرگ و تأثیرگذار است اما از حقیقت تهی است و همین موجب میشود که زیانی عاید آنان شود که سختترین زیان باشد. خامساً علت این زیان را بیان میفرماید: آنان به آیات و نشانههای پروردگار و لقاء خدا کافر شدند. یعنی آنان چون به مبدأ و معاد کافر شدند، چنین زیان سختی کردند. و اعمالشان نابود و خودشان بیارزش و بیوزن شدند. سودی که نبردند، بلکه زیانی بزرگ عایدشان شد. پس دلیل اصلی زیان؛ اندیشه و باور ناصواب آنان است که آنان را به کفر کشانده و آیات رب و لقاء او را انکار میکنند. [اللهشناسی: ۸ ـ ۱۳؛ با تلخیص] نتیجه اینکه آنان گرفتار چنان عذابی میشوند که اصلاً در مخیلهشان هم نمیگنجد: ِ«وَ بَدالَهُمْ مِنَاللهِ مالَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ» [زمر: ۴۷] «وآنچه را تصور نمیکردند، از جانب خدا برایشان آشکار مىشود».
30
1394
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۴۴
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
کیستی و چیستی ذوالقرنین
معنای ذوالقرنین
ظاهراً ذوالقرنین که در اصل لقب است، برای عرب آن روز اسم عَلَم بوده است، یعنی اسمی شناخته¬شده برای آنان بوده است، به این دلیل قرآن سه بار آن را تکرار کرده است. اما درباره وجه تسمیه اختلاف بسیاری بین لغویون است، زیرا «قرنین» تثنیه «قرن» است و برای «قرن» هم حدود ۱۶ معنی عنوان شده است. در هرحال این شخص «صاحب دو قرن» بوده است و با مشخصشدن معنای «قرن» بهتر میتوانیم درباره وجهتسمیه سخن بگوییم. به نظر میرسد مناسب¬ترین معنا برای «قرن» درباره شخصیتی که قرآن از آن سخن میگوید، یکی «امت» باشد [کتاب العین: ۵۱۴۱] و دیگری آقا و بزرگ قوم که از آنان دفاع میکند. [جمهور اللغه: ۲/۷۹۳] در این صورت «ذوالقرنین» به معنای کسی است که صاحب دو امت یا دو ریاست است و با توجه به اینکه قرآن تاکید دارد او جهانگشایی عادل بوده که شرق و غرب عالم را مسخر خود کرده بوده است، این معنا سازگار میشود. روایات هم این معنی را تایید میکنند، چنانچه از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «ثُمَّ ذُو الْقَرْنَیْنِ عَبْدٌ أَحَبَّ الله فَأَحَبَّهُ الله… وَ مَلَّکَهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا» [الکافی: ۵/۷۰] از سوی دیگر استناد به آیات ۸۶ تا ۹۰ که او شرق و غرب جهان آن روز را به تسخیر خود درآورده بود، نشان میدهد او باید از منطقه خاورمیانه باشد.
شخصیت تاریخی
اما بحث مهمتر درباره او آن است که او کیست؟
از آیات قرآن که گذشت، بهخوبی روشن میشود که او پادشاهی عادل، توانمند، بصیر، خبیر و انسانی مومن و صالح بوده اما روایاتی که درباره شخصیت او وارد شده، هم فراوان و هم بشدت متناقض است. [المیزان: ۱۳/۳۶۹ ـ ۳۸۷] روایاتی که درحقیقت جزو اسرائیلیات محسوب میشود. به این دلیل امکان ندارد که بتوانیم به این روایات اطمینان حاصل کنیم. مشکل بعدی آن است که در تاریخ مدونی که در اختیار ما است، پادشاهی که بتوان آن را با قاطعیت با ذوالقرنین تطبیق داد، شناسایی نشده است. به این دلیل اهل تحقیق درباره شخصیت مصداقی وی اختلاف کردهاند.
پادشاه چین
استاد امیرتوکل کامبوزیا او را «شین هوانگ تی» پادشاه مقتدر چین میداند که دیوار چین را ساخته است. وی یأجوج را معرب «یوچانک» و «مأجوج» را معرب «مانچونک» دو قبیله وحشی چین و «عَینٍ حَمِئَه..ٍ»، را معرّب «هوتسینک»- به معنای چشمهها و چاههایی با آبهای سوزان و لجندار که در مغرب چین فراوان است- میداند. ایشان تلاش کرده است با دلایل تاریخی نشان دهد وی همان ذوالقرنین است. [کامبوزیا، امیرتوکل؛ ذوالقرنین یا تس چی هوانک چی، بزرگترین پادشاه چین؛ آیین اسلام، اول دی ۱۳۲۳، شماره ۴۰؛ ص: ۱۳-۲۰؛ همچنین عبدالکریم بیآزار شیرازی، باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، ۱۳۸۰ (چاپ سوم)؛ صص۳۸۶- ۳۸۰] اما این نظر درست نمینماید، زیرا اولاً ذوالقرنین انسانی مومن و صالح بوده که شرق و غرب عالم را مسخر کرده است و این صفات با پادشاه چین تطبیق ندارد. ثانیاً سد ذوالقرنین آهنی- مسی است که بین دو کوه یا دو سد قرار دارد اما دیوار چین، سنگی و آجری است و بین دو کوه هم نیست. ثالثاً ذوالقرنین به غرب و شرق عالم سفر کرده است و درباره او چنین سخنی نیست.
اسکندر مقدونی
گروهی دیگر او را اسکندر مقدونی میدانند، احتمالی که برخی روایات هم آن را تایید میکند. اینکه او فتوحات بسیاری در شرق و غرب عالم داشته است، این احتمال را تقویت میکند. [ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه: ۶۷] اما او پادشاهی مومن و یکتاپرست و عادل نبوده است و با صفاتی که قرآن از ذوالقرنین بیان کرده است، تطبیق ندارد.
پادشاه آشور
گروهی دیگر او را پادشاه آشور میدانند که پایتخت او نینوا بوده است اما آنچه درباره پادشاهان آشور معروف است، جز کشتار و قتل و غارت مردم، چیزی نیست و آنان کاملاً از ایمان و عدالت تهی بودهاند.
فریدون
برخی دیگر او را فریدون پسر جمشید، پنجمین پادشاه از سلسله فارس پیشدادیان میدانند که پادشاهی عادل و مطیع خداوند متعال بوده است اما وجود چنین پادشاهی در تاریخ ثبت نشده است و داستان وی بیشتر به افسانهها شبیه است.
پادشاهان حمیری
دیگرانی از مورخان بر این باورند که ذوالقرنین یکی از پادشاهان سلسله عربی حِیمر یمن بوده است. اصمعی در کتاب تاریخ العرب قبل الاسلام، ابن هشام در السیره و التیجان و ابوریحان بیرونی در کتاب الآثار الباقیه و نشوان بن سعید حمیری در شمسالعلوم از این گروه هستند اما گزارشات تاریخی اینکه این سلسله سدی را ساخته باشد، تایید نمیکند و ضمن اینکه طبق اسناد تاریخی، آنان مفسدترین پادشاهان جهان بودهاند.
کورش
«ذوالقرنین» «کوروش» موسس سلسله هخامنشی است که امپراتوری ایران را تأسیس کرد و میان دو کشور فارس و ماد جمع کرد و بابل را به تسخیر خود درآورد. به یهودیان اجازه داد از بابل به اورشلیم بازگردند و در ساختن مجسمه هیکل مساعدت کرد. مصر را به تسخیر خویش درآورد سپس به یونان لشکرکشی کرد و تا مغرب پیش رفت. سپس به سوی دورترین نقاط آباد مشرق پیشروی نمود. او موحد، مومن، عادل و توانمند بوده است. [ابولکلام آزاد، کورش کبیر (ذوالقرنین)، ترجمه باستانی پاریزی؛ تهران، ۱۳۴۱] مرحوم علامه طباطبایی هم این احتمال را تقویت فرموده است. [المیزان: ۱۳/۳۹۱ ـ ۳۹۳] اما اینکه وی سدی با مشخصاتی که قرآن بیان میکند، ساخته باشد، در هالهای از ابهام است. ضمن اینکه او پادشاهی عادل و مومن بوده ولی اینکه با واسطه یا بیواسطه تحت الهام خداوند متعال باشد نیز تایید نشده است.
البته جز این افراد، پادشاهانی دیگر نیز با ذوالقرنین تطبیق داده شدهاند که دلیلی بر ذکر آنها نیست. کسانی که مایل به مطالعه بیشتر باشند به تفسیر شریف المیزان جلد ۱۳ صفحه ۳۶۹ تا ۳۹۸ و ترجمه آن جلد ۱۳ صفحات ۵۰۹ تا ۵۴۴ مراجعه کنند که بحث عمیق روایی و تاریخی درباره ذوالقرنین و شخصیت آن انجام داده ¬است.
هدف داستان
بهنظر میرسد تلاش برای تطبیق یک شخصیت تاریخی و یکی از پادشاهان دوران باستان با ذوالقرنین هنوز با موفقیت قرین نبوده است و این امر نیاز به تفحص و تحقیق بیشتری دارد اما پرسش آن است که چنین تحقیقی چقدر رازگشای اهداف قرآن است؟ و تا چه حد مفید فایده است؟
آنچه برای ما مهم است، تفکر در آیات قرآن است تا به هدف نزول آنها بصیرت یابیم. قرآن کتاب تاریخ نیست بلکه کتاب هدایت است. وقتی قرآن بنا ندارد مشخصات قهرمان داستان را بیان کند، چه وجهی دارد که ما پیرامون آن وقت بگذاریم؟ بلکه به نظر میرسد قرآن کریم برای مسلمانان نقشه راه آیندهشان را تبیین میفرماید، حکومت و دولت اسلامی؛ حکومت و دولتی است که قدرت و تمکن و توانایی خود را از خدا گرفته است: «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ» که خداوند همه رقم اسباب و وسایل حکومت مقتدرانه را در اختیار آن قرار داده است «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» آن هم عادلانه از این امکانات در جهت رفاه و آسایش زندگی مردم و گسترش امنیت و معنویت استفاده میکند: «فَأَتْبَعَ سَبَباً» طبعاً دولتی است که در آن همه خدمات خود را رحمت خدا میداند: «قالَ هذا رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی» و به این دلیل بر ملت منت نمیگذارد، بلکه به فرمان الهی خود را خدمتگزار مردم میداند و بین آنان عادلانه رفتار میکند. در امور مملکتداری و کارهای اجتماعی از آنان یاری میجوید: «فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ» دولتی است که در آن علم، فرهنگ الهی، اقتصاد پررونق و عدالت اجتماعی رواج دارد. حضور این دولت در سرزمینهای دیگر برای کشورگشایی و استعمار و استثمار نیست بلکه به جهت بسط عدالت و امنیت و کمک به مردم و ایجاد تمدن اسلامی و الهی است. آری! درسی که ما از جریان ذوالقرنین میگیریم، چنین است. اینکه او کیست و چه ملیتی دارد، چه اهمیتی دارد؟ چنانچه امام صادق علیهالسلام در معرفی ذوالقرنین میفرمایند: «إِنَّ ذَاالْقَرْنَیْنِ لَمْ یَکُنْ نَبِیّاً وَ لَا مَلِکاً وَ إِنَّمَا کَانَ عَبْداً أَحَبَ اللَّهَ فَأَحَبَّهُ اللَّهُ وَ نَصَحَ اللَّهَ فَنَصَحَهُ اللَّهُ وَ فِیکُمْ مِثْلُه» [معانی الاخبار: ۲۰۷] «ذوالقرنین نه پیامبر بود و نه پادشاه؛ بلکه بندهای بود که خدا را دوست میداشت و خدا هم او را دوست میداشت؛ خیرخواه دین خدا بود و خدا هم خیرخواه او بود. در میان شما هم همانند او هست.» این یعنی همان شاخصی که اسلام برای دولت اسلامی قائل است. در حقیقت قرآن از سنت الهی سخن میگوید که ما بندگان خود را که آماده پیادهسازی اهداف اسلامی روی زمین باشند، قدرت میدهیم و اسباب و وسایل مادی و معنوی حکومت را در اختیارشان قرار میدهیم و آنگاه آنان را میآزماییم که آیا از این وسایل در جهت اهداف اسلامی استفاده میکنند و عدالت و معنویت را بسط میدهند یا منحرف میشوند؟
معرفت الله
اما یک نتیجه مهمتری که از تفکر در این داستان و دو داستان دیگر- یعنی اصحاب کهف و علمآموزی موسی علیهالسلام- گرفته میشود، آن است که جهان و ما انسانها تحت ولایت و حکمرانی خداوند هستیم و خداست که اسباب را در اختیار ما قرار میدهد. ذوالقرنین این نکته را بهخوبی فهمید و از آن بهره برد و ما هم اگر بفهمیم، میتوانیم در جهت تحقق اهداف اسلامی حرکت کنیم و جامعهای اسلامی ایجاد کنیم که در آن معنویت و عدالت ساری و جاری است و خود و مردم همراه خود را به مقام قرب خدا برسانیم. آری! داستان ذوالقرنین بخوبی پرده از سنت جاری خداوند برمیدارد که در آن همه پدیدههای انسانی و اجتماعی تحت حاکمیت مطلق خداست و این همان معرفتی است که از آیه ۴۴ همین سوره اتخاذ میشود: «هُنالِکَ الْوَلایَهُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً» و ما مخاطبان قرآن اگر این حقیقت را درک کنیم و در مسیر ولایت الهی حرکت کنیم، همواره به اهداف بلند الهی میرسیم و این حقیقتی است که بر این سوره بلکه بر همه قرآن سایه افکنده است که در هر حادثهای ولایت و حکمرانی تنها مختص خداست و بیعنایت او هیچ چیزی کارساز نیست.
18
1394
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۴۳
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قالَ هذا رَحْمَهُ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا(۹۸) وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً(۹۹) وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً(۱۰۰) الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً(۱۰۱)
آیه ۹۸
قالَ هذا رَحْمَهُ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا
ترجمه
گفت: این سد بخشایشى از سوى پروردگار من است و چون وعده پروردگارم فرارسد آن را درهم میکوبد و وعده پروردگارم حق است.
سخن مرد الهی
«قالَ» ذوالقرنین سد را که ساخت، آن را به خودش مستند نکرد بلکه آن را به رحمت خداوند مستند فرمود. «هذا رَحْمَهُ مِنْ رَبِّی» این سد بخشایشی از سوی پروردگارم است. همین سخن را حضرت سلیمان گفت: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» [نمل: ۴۰] و این نگاه همه مردان الهی است که ما وسیله اجرای بخشش خدا به مردم هستیم یعنی خودشان را مستقل نمیبینند بلکه توجه دارند که بنده خدا هستند و خدا به ایشان لطف کرده تا مجرای فیض الهی باشند.
نابودی سد
«فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ» «دَکّاء» دشت صاف و هموار همچنین شتر بیکوهان را گویند. [مفردات: ۳۱۶] گفتهاند: اصل در آن کوبیدن و از همپاشیدن است، بهگونهای که با زمین مساوی میشود یعنی نوعی تخریب است که شدیدتر از ویرانی است. [التحقیق: ۳/۲۳۱] زمانی که وعده و پیمان الهی برسد، این سد محکم چنان درهمکوبیده میشود که اثری از آن نمیماند. «وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» یقیناً وعده و پیمان پروردگار من حق است.» از این تعبیر دوم مشخص میشود که منظور از وعده الهی قیامت است. «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُه» [یونس: ۴] «بازگشت همه شما بنا به وعده راستین خداوند، به سوى او است بىگمان او آفرینش را مىآغازد آنگاه آن را بازمىگرداند.» پس زمانی که قیامت برپاشود، کوههای با خاک یکسان میشوند: «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّه واحِدَهُ» [الحاقه: ۱۴] «و زمین و کوهها از جاى خود برداشته شوند و هر دو یکباره کوبیده میشوند.» این سد هم از هم میپاشد.
تفصیل داستان
تفصیل این داستان در آیات ۹۶ و ۹۷ سوره مبارکه انبیاء آمده است: «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَهُ أَبْصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَهُ مِنْ هذا بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ» «تا وقتى که یأجوج و مأجوج راهشان گشوده شود و آنها از هر پشتهاى بتازند. و وعده حق نزدیک شود، ناگهان دیدگان کسانى که کفر ورزیدهاند خیره مىشود [و مىگویند:] «اى واى بر ما که از این [روز]در غفلت بودیم بلکه ما ستمگر بودیم.» که نشان میدهد یکی از علائم برپایی قیامت خرابشدن سد ذوالقرنین است که هرج و مرج زمین را در برمیگیرد و راه بستهشده یأجوج و مأجوج گشوده میشود و آنان از بلندیها به سوی مردم میتازند. آنگاه وعده قیامت که حق است، تحقق مییابد و چشمان کافران چنان خیره میشود که حتی پلک هم نمیزنند و بر خود نفرین میکنند که ما چگونه از این روز غافل بودیم. احتمال دارد که این آیه بیان این نکته باشد که هر امتی یأجوج و مأجوج خود را دارد، گروهی مفسد و نافهم که جز فساد کاری ندارند و اگر راه آنان سد نشود، در زمین فساد میکنند، یأجوج و مأجوج هستند. در دوره ما آمریکا و امثال آن که جریان استکباری را تشکیل میدهند، یأجوج و مأجوج هستند بلکه بالاتر شاید بتوان گفت هرکسی که گوش و چشم و قلب خود را بر معارف الهی بست و به راه شیطان رفت، نافهم میشود و او یأجوج و مأجوج است.
آیه ۹۹
وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً
ترجمه
آن روز آنان [مردم] را رها میکنیم تا مانند امواج در هم درآمیزند. و در صور دمیده میشود، آنگاه همه را یکجا گرد میآوریم.
مردم در آستانه قیامت
این آیه کلام ذوالقرنین نیست بلکه کلام خداست که وعده الهی را توضیح میدهد که چگونه محقق میشود. یعنی با این آیه داستان ذوالقرنین پایان مییاید و خداوند موضوع را به قیامت میکشاند تا مخاطب درک کند در چنین روزی جز رحمت خداوند چیزی او را کمک نمیکند: «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ» در چنین روزی مردم را به حال خود وامیگذاریم، چگونه موجهای دریای توفانزده روی هم سوار میشوند و درهم میآمیزند، مردم هم از وحشت قیامت چنین حالتی دارند. هرج و مرج جای آرامش را میگیرد.
۲ نفخه
از آیات قرآن روشن میشود که در برپایی قیامت دو بار در صور دمیده میشود: بار نخست و صور اول که از آن به «صعق» و «بیهوشی» تعبیر میشود و صور دوم که همه موجودات عالم برپا میشوند: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ»[زمر: ۶۸] «و در صور دمیده مىشود، پس هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است بیهوش درمىافتد، مگر کسى که خدا بخواهد، سپس بار دیگر در آن دمیده مىشود و بناگاه آنان بر پاى ایستاده مىنگرند». آیه مورد بحث درباره نفخ دوم است. وقتی در نفخ دمیده میشود. اول: «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ» یعنی «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ» «و در صور دمیده مىشود که ناگاه آنان از گورها به سوى پروردگارشان مىشتابند» مردم از گورها برمیخیزند اما این برخاستن نامنظم و آشفته است: «یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوث»[القارعه: ۴] «در آن روز مردم چون پروانههای پراکنده هستند.» دوم «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً».
معرفت جمعی و گردآوری مردم در صحنه قیامت
«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ» و در صور دمیده میشود «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً» و همه انسانها را یکجا گرد میآوریم. این همان تعبیری است که در آیات متعدد آمده است: «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم» [واقعه: ۴۹-۵۰] «بگو پیشینیان و پسینیان، همگی قطعاً در وعدهگاه روزی معلوم گردآورده میشوند.» یا «یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُن»[تغابن: ۹] «روزى که شما را براى روز گردآورى، گرد مىآورد، آن؛ روز حسرتخوردن است.» یا «ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُود»[هود: ۱۰۳] آن؛ روزى است که مردم را براى آن گرد مىآورند و آن؛ روزى است که جملگى در آن حاضر مىشوند.» یعنی قیامت روزی است که همه مردم در آن صحنه با هم گرد میآیند. معلوم میشود عمل و رفتار پشینیان و پسینیان با هم مرتبط است که همگی در یک صحنه گرد میآیند. امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند: «فَإِنَّمَا یُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ اتَّقُوا اللهَ فِی عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّکُمْ مسؤولونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم» [نهجالبلاغه] «بهیقین پیشینیان شما [که زودتر به صحنه قیامت وارد شدهاند] در انتظار پسینیان شما هستند [تا به آنان ملحق شوند]. خدا را در بندگان و شهرهایش مراقبت کنید. شما حتی نسبت به زمینها و چهارپایان مسؤول هستید.» بنابراین عمل فعلی ما، برآیندی از عمل گذشتگان ما است و آنان درباره ما مسؤول هستند و همچنین عمل ما روی آینده و آیندگان تأثیر دارد و ما نسبت به آنان مسؤول هستیم و از ما درباره آیندگان هم سوال میشود. بحث از این مطلب را ما تحت عنوان معرفت جمعی مطرح کردهایم که تفصیلش را باید به محل خود واگذاشت. آیه شریفه هم تاکید دارد که همه مردم را در صحنه قیامت در یکجا گرد میآوریم: «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»
آیه ۱۰۰
وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً
ترجمه
و آن روز دوزخ را براى کافران چنانکه باید آشکار مىکنیم.
عرضه دوزخ بر کافران
این آیه، جلوه دیگری از قیامت را بیان میفرماید. آنگاه که مردم را یکجا گردآوردیم، دوزخ را برای کافران چنانکه باید نشان میدهیم. در حقیقت دوزخ بر کافران عرضه و کافران هم بر آتش عرضه میشوند اما در مقابل، مومنان از جهنم آسوده هستند. «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُون لایَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُون» [انبیاء: ۱۰۱- ۱۰۲] «بىگمان کسانى که از پیش از جانب ما به آنان وعده نیکو داده شده است از آن [آتش] دور داشته خواهند شد. صداى آن را نمىشنوند و آنان در میان آنچه جانشان بخواهد جاودانند.» این آیه فقط از حال کافران خبر داد، زیرا از ابتدای سوره دیدیم که این سوره بیمی است برای کافران.
آیه ۱۰۱
الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً
ترجمه
همانان که چشمانشان از دیدن نشانههاى من که باعث یادکرد من است در پرده بود. و توانایى شنیدن حکمتها و اندرزها را نداشتند.
پردهای بر چشم
این کافران چه کسانی هستند؟ «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی» «غطاء» به معنای پرده است. [التحقیق: ۷/۲۳۹] بر دیدگان آنان پرده است که نتوانند یاد من کنند. این پرده را خودشان بر چشمان خود آویختهاند و چشم خود را بستهاند. آنان دیگر توان دیدن حقایق متعالی را ندارد و به این دلیل از یاد خدا غافل شدهاند. همه موجودات عالم نشانههای خدا هستند اما برای کسانی که چشم داشته باشند و آنان که چشم خود را بر حقایق میبندند، از یاد خدا هم اعراض میکنند.
بستهبودن گوش
«وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً» گوش خود را هم بستهاند و توان گوش دادن به حکمتهای الهی را ندارند و آنها را افسانه میدانند. گوش و چشمی که به گناه آلوده شود، کر و کور میشود و دیگر توان فهم ندارند. آنان را با دین و حقایق الهی چکار؟
2
1394
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف۴۱
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً (۸۷) وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً (۸۸) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (۸۹) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (۹۰) کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً (۹۱(
آیه ۸۷
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً
ترجمه
گفت: اما هرکه ستم کرده به زودى او را کیفر مىکنیم، سپس به سوى پروردگارش بازگردانده مىشود و او را عذابی سهمناک و ناآشنا خواهد کرد.
سیره حکومتی ذوالقرنین
گفتیم که در آیه پیشین ذوالقرنین مواجه با پرسشی شد که اکنون که خداوند چنین اقتداری به تو داده است، با این قومی که بر آنان چیره شدهای، چه رفتاری میکنی؟ آنان را عذاب میکنی یا روش نیکویی بر آنان بهکار میگیری؟ به تعبیر دیگر او موظف بوده که به این دو روش عمل کند و این دستور الهی بود که همه حکومتهای دینی موظف هستند طبق آن عمل کنند.
رفتار با ستمکاران
اکنون پاسخ وی. «قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ» «اما آن که ستم کرده» معنای آن که ستمکرده است، چیست؟ طبق آیات ۸۷ و ۸۸ ذوالقرنین مردم را به ۲ دسته کلی تقسیم کرده است؛ گروه نخست ستمکاران که در این آیه آمده است و گروه دوم مومنانی که کرداری نیکو دارند که در آیه ۸۸ آمده است: «وَ أما مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» از این قرینه معنای ستمکار روشن میشود. پس ستمکار شامل ۳ گروه است: کافران، مومنانی که کرداری نیکو ندارند و نیکوکارانی که مومن نیستند. این منطق قرآن درباره ستمکار است که هرجا در قرآن با این واژه مواجه شدیم، معنای جامع آن شامل این سه گروه است. کافر هم شامل مشرکان، ملحدان و منافقان است و مومنی که نیکوکار نیست، مسلمان و مومن شناسنامهای است که به احکام الهی پایبند نیست. برخی هم کاردار دنیاییشان خوب است اما ایمان در جان آنان نیست و چون باطن و درون آنان را پر نکرده است، کار آنان ارزشی ندارد. در هرصورت ذوالقرنین گفت: اما ستمکاران را بزودى کیفر مىکنیم: «قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ». از همین تعبیر برمیآید که ذوالقرنین مومن و پیرو پیامبران الهی است.
اقتدار در رفتار
مطلب بعدی اینکه در آیات گذشته درباره خضر هم گفتیم که وقتی عمل فردی با تعبیر جمع آمد و به جای «من» از «ما» استفاده شد، نشانه اقتدار است، ذوالقرنین هم گفت: «نُعَذِّبُهُ». مومن در عمل دینی مقتدرانه سخن میگوید و مقتدرانه عمل میکند. او گفت: در حکومت ما ستمکار جایگاهی ندارد و او را عذاب میکنیم. ظاهراً منظور از عذاب مجازات متناسب با عمل آنان است، امری اعم از کشتن و زندانیکردن و امثال آن.
عذاب ناشناخته الهی
«ثُمَّ یُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً» اما این پایان کار نیست، بلکه آنان به سوی پروردگارشان میروند و عذابی میچشند که برای آنان ناشناخته و سخت است. عذاب و ثواب الهی در قیامت برای همگی ما ناشناخته است و تصور درستی از آن نداریم. این بنده صالح خدا میگوید که من لشکر خدا هستم و اکنون که خدا به من حکومت داده است، کاری در دنیا میکنم که خدا در قیامت انجام میدهد. در آیه ۲۵ سوره مبارکه فجر عذاب خدا را چنین توصیف میفرماید: «فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ» «پس در آن روز، کسى چون عذابکردن او عذاب نکند» و این حکومت عادلانه دینی است که بدکردار در آن ایمن نیست و از مجازات حکومت در امان نیست.
آیه ۸۸
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً
ترجمه
و اما آن که ایمان آورد و کار شایسته کند، او را نیکوترین پاداش خواهد بود و او را به کارى آسان واخواهیم داشت.
پاداشی نیکو
بخش دوم سخن ذوالقرنین، عمل و رفتار دقیقتر او با آن ملت است: «وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» اما کسانی که ستمکار نیستند، بلکه مومنانی هستند که کرداری شایسته دارند، «فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى» «برای اوست، پاداشی نیکو». به تعبیر «فله» توجه شود، نمیفرماید که ما او را پاداشی نیکو میدهیم بلکه میگوید که حق او است که پاداشی نیکو داشته باشد. اصلاً حکومت این سرزمین حق آنان است، نه ستمکاران که به زور و زر و تزویر حکومت را غصب کردهاند.
تکلیفی آسان
«وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً» کار خود را بر آنان آسان میگیریم، زیرا دین آسانگیر است، وقتی چنین باشد، ذوالقرنین هم که حکومت دین را در زمین پیاده میکند، همین روش را نسبت به مردم دارد. پس مومن در حکومت دینی تکالیفی دارد و باید در جهت اهداف دینی حرکت کند اما این کارها سخت نیست و سختگیرانه با او عمل نمیشود. قرآن هم ما را تشویق میکند به حکومت جهانی عادل که در آن مومنان به تکالیف دینی و حکومتی مشغول باشند که آن تکالیف بر آنان آسان است و آنان نیز در سایه حکومت در آسایش و ایمنی به سر میبرند اما ستمکار در شکنجه و عذاب است، به گونهای که جرأت خطا و گناه ندارد.
آیه ۸۹
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه
پس او در پی سبب روان شد.
امکانات سفر به شرق
سفر اول ذوالقرنین به غرب پایان یافت و سفر دوم او به مشرقزمین آغاز شد. ما همه وسایل را برای او فراهم کردیم تا به طرف مشرق مسافرت کند. طبعاً او تنها نبوده است و لشکری عظیم او را همراهی میکرده است و این لشکر امکانات و ملزومات بسیاری برای جابهجایی از غرب جهان به شرق جهان نیاز داشته است و خداوند همه را در اختیار او قرار داده بوده است و او هم بخوبی از آن ابزار قدرت بهره میبرد.
آیه ۹۰
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً
ترجمه
و به راه افتاد، تا وقتى که به جایگاه برآمدن خورشید رسید، خورشید را یافت که بر مردمى طلوع مىکند که براى آنان در برابر تابش آن پوششى قرار نداده بودیم.
مردمی بدوی
«حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ» « مَطْلِعَ» به معنای جایگاه طلوع است. [مفردات: ۵۲۲] او به همراه لشکریان خود راه افتادند تا به جایگاه طلوع خورشید رسیدند، یعنی به مشرق زمین رسیدند. «وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً» با مردمی مواجه شد که از امکانات اولیه زندگی هم محروم بودند و هیچ پوششی از آفتاب نداشتند. نشان میدهد محل زندگی آنان دشت و کویر بوده است، نه کوهستان یا جنگل انبوه تا به صورت طبیعی آنان را از آفتاب مانع شود. در عین حال خانه و حتی چادر نداشتند تا بتوانند خود را از آفتاب محفوظ بدارند و آفتاب مستقیم بر آنها میتابید. از آیه برمیآید که حتی لباسهای مناسبی هم نداشتند. خلاصه زندگی بدوی داشتند و از تمدن به دور بودند.
آیه ۹۱
کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً
ترجمه
چنین بود و ما بر آنچه نزد او بود با آگاهى چیرگى داشتیم.
احاطه کامل خدا
«کَذلِکَ» ذوالقرنین آنان را چنین یافت. «وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً» او رفت و آنان را از نزدیک دید و از وضع آنان آگاه شد که چگونه از تمدن بهدور هستند اما ما به آنان احاطه داشتیم و از وضع آنان آگاه بودیم. ضمیر «لدیه» به ذوالقرنین بازمیگردد. ما از کار او و همراهانش آگاه کاملی داشتیم و آنچه از امکانات و ملزومات در اختیار او بود و حالی که در آن وضع داشت، آگاه بودیم و او براساس هدایت ما حرکت و عمل میکرد.
11
1394
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۴۰
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ یسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَینِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیکُمْ مِنْهُ ذِکْراً (۸۳) إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیناهُ مِنْ کُلِّ شَیءٍ سَبَباً (۸۴) فَأَتْبَعَ سَبَباً (۸۵) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَه وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَینِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً (۸۶)
بیان کلی آیات ۸۳ تا ۱۰۲ درباره ذوالقرنین
در آیه ۸۳ تا ۱۰۲، از داستان ذوالقرنین یاد میشود و ما تلاش میکنیم پا به پای آیات بیستگانه حرکت کنیم و در حد بضاعت بسیار ناچیز خود تفسیری از این آیات ارائه دهیم.
آیه ۸۳
وَ یسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَینِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیکُمْ مِنْهُ ذِکْراً
ترجمه
و از تو درباره ذوالقرنین میپرسند بگو بزودی برای شما از آن یادی خوانم.
پرسش از ذوالقرنین
«وَ یسْئَلُونَکَ» داستان جدیدی شروع میشود که جزو سه داستان اصلی این سوره است، ظاهراً این پرسش از جانب یهود بوده است، اگر مشرکان مکه هم پرسیدهاند، تحت تأثیر یهود چنین پرسشی را مطرح کردهاند. «وَ یسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَینِ» اینکه ذوالقرنین کیست و چرا او را چنین لقب دادهاند- اگر خدا بخواهد- در انتهای آیات مربوط به اختصار توضیح میدهیم. اما آنان از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) درباره حال و کار ذوالقرنین میپرسند، نه شخص و اسم و رسم او. [المیزان: ۱۳/۳۵۵] در آن فضا شنیده بودند که او کارهای بزرگی انجام داده است، میخواستند از آنها خبر بگیرند. «قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیکُمْ مِنْهُ ذِکْراً» پیامبر ما پاسخ بده که بزودی برای شما از جانب خدا ذکری و یادی تلاوت میکنم. یعنی در همین قرآن آیاتی را خداوند درباره ذوالقرنین اختصاص میدهد تا برای شما تلاوت کنم.
آیه ۸۴
إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیناهُ مِنْ کُلِّ شَیءٍ سَبَباً
ترجمه
ما به او حکومتی مقتدرانه بخشیدیم و به او از هر چیزى وسیلهای دادیم.
حکومتی مقتدرانه
«إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ» از این آیه، تلاوت مذکور شروع میشود چون آغاز سخن با «انّا» «به یقین ما» است، نشان میدهد ضمیر «منه» در آیه پیشین به «الله» برمیگردد، یعنی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) از جانب خدا آیاتی را تلاوت میکند تا ذوالقرنین برای پرسشگران شناسایی شود. اما «مکن» به معنای استقرار و ماندگاری همراه با قدرت است که از نشانههای آن عظمت، بلندمرتبگی، حکومت، قدرت، شدت، آسانی و بودن در جایگاهی است. [التحقیق: ۱۱/۱۵۰] ما به ذوالقرنین استقرار و قدرتی دادیم، یعنی اسباب قدرت و حکومت را در اختیار او قرار دادیم تا در زمین- در شرق و غرب عالم- توانمندانه حکومت کند، آنچنانکه حکومتش اقتضا میکند در زمین تصرف کند. این منت خدا بر او است که او را قدرتی تام داد.
وسایل اقتدار
«وَ آتَیناهُ مِنْ کُلِّ شَیءٍ سَبَباً» «السَّبَب» ریسمانى است که با آن از درخت خرما بالا مىروند و جمع آن، اسباب است. به این مناسبت هر چیزی که وسیله رسیدن چیزی به دیگری باشد، سبب مینامند. [مفردات: ۳۹۱] توجه شود که در «سبب» نوعی احاطه به چیز دیگر خوابیده است، یعنی کسی که دارای سبب است، بر چیز موردنظر احاطه دارد، مثل اینکه بر آن تنگ گرفته است و از هر جهت آن را محاصره کرده است. [التحقیق: ۵/۱۵] «وَ آتَیناهُ مِنْ کُلِّ شَیءٍ سَبَباً» ما به او از هرچیزی که او را برای تحقق اهدافش لازم است، وسیلهای قرار دادیم تا بتواند به وسیله آن به هدف خود برسد و بر آن احاطه پیدا کند، و هدف و راه رسیدن به آن را تحت اختیار و قدرت خود قرار دهد. این سبب و وسیله، معنایی عام است که شامل اسباب علمی، ابزار عملی و هنری و صنعتی میشود یعنی او هم وسایل و ابزار علمی در اختیارش بود، مثلاً دانشمندان توانمندی در حکومت او خدمت میکردند، هم ابزار نظامی، هم ابزار مالی، و هم نیروی انسانی توانمند، مشاوران و کارگزاران امین و دانشمند و متخصص، و هم قدرت صنعتی و هنری لازم را در اختیار داشت. توجه شود که میفرماید: «مِنْ کُلِّ شَیءٍ» یعنی هر ابزاری که برای حکومت لازم داشت، اعم از ابزار مادی یا معنوی و انسانی در اختیار او بوده است. معلوم میشود که تمکن او در زمین و حکومت او مقتدرانه و وسیع بوده است.
آیه ۸۵
فَأَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه
پس او در پی سبب روان شد.
بهرهبرداری ذوالقرنین از ابزار قدرت
خداوند به او اسباب و وسیلههای مختلف عنایت فرمود، او هم از این قدرت بهرهها برد. «تبع» به معنای پیروی کردن و روانشدن در پی اثر چیزی است. [مفردات: ۱۶۲] ذوالقرنین سبب را دنبال کرد و از وسایلی که در اختیارش گذارده بودیم، بهره برد.
درسی برای حکومت دینی
پس خداوند به او حکومتی مقتدرانه داد، وسایل آن را هم فراهم کرد، او هم بهخوبی از این وسایل بهره برد. این درسی بزرگ برای نظام اسلامی است که خداوند که کشوری با این نعمت در اختیار ما قرار داده است، نیروی انسانی توانمند، منابع زیرزمینی، قدرت علمی و فرهنگی، حضور مردم در صحنههای مختلف اجتماعی و سیاسی، از همه مهمتر، قدرت برآمده از دین و ولایت الهی؛ همه این امور وسایلی است که باید کارگزاران نظام از آن بهره برند و اگر چنین نکنند، اشکال از خودشان است و باید صحنه را برای کسانی خالی کنند که چون ذوالقرنین، بهخوبی از امکانات و ابزار موجود بهره برند و بر اقتدار و عزت کشور ایران و نظام اسلامی بیفزایند.
آیه ۸۶
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَه وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَینِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً
ترجمه
سپس حرکت کرد تا آنگاه که به غروبگاه خورشید رسید، چنین مینمود که خورشید در چشمهای گلآلود و سیاه فرو میرود و در ساحل آن، گروهی را یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین؛ آیا آنان را کیفر میکنی یا در میانشان نیکویی پیش میگیری؟
حرکت به سمت مغرب
او با قدرت و مکنتی که داشت و اسبابی که برای او فراهم آورده بودیم، حرکت کرد «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» تا به غروبگاه خورشید رسید، منظور از غروبگاه خورشید که مغرب زمین است، کجاست؟ یقیناً آنچه امروز ما به عنوان شرق و غرب عالم میشناسیم، نخواهد بود بلکه آخرین نقطهای است که در آن دوران غرب عالم محسوب میشد. «وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَه» «عین» از واژگانی است که معنای بسیاری دارد، یکی از معانی آن چشمه است. [المصباح المنیر: ۲/۴۴۰] «حمئه» از «الحَمَأ» به معنای گل سیاه بدبو است. [کتاب العین: ۳/۳۱۲] منظور از «عَینٍ حَمِئَه» چشمه سیاهی است که آبی گلآلود دارد. ذوالقرنین از ساحل دریا چنین یافت که گویى خورشید در دریایى سیاه و گلآلود فرومىرود. اگر هنگام غروب آفتاب کنار ساحل دریا بایستیم، خیال میکنیم که خورشید در دریا فرو میرود. اگر هوا هم گرم باشد و ساحل هم گلآلود، آدمی تصور میکند آفتاب در چشمهای گلآلود فرورفته است. قرآن میفرماید، او به نقطهای رسید که گویی خورشید در دریایی سیاه و گلآلود فرو رفته است.
ملتی در ساحل
«وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً» در آن ساحل و جزیره گروه و ملتی را یافت که آنجا زندگی میکردند. «قُلْنا» ما به او گفتیم. این گفتار خدا چگونه بوده است؟ برای ما نامعلوم است، بلاواسطه بوده چنانکه با مادر موسی وحی فرمود یا با واسطه پیامبری بوده است، معلوم نیست. «یا ذَا الْقَرْنَینِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً» تو در رفتار خود با آنان مخیر هستی که یا آنان را عذاب کنی یا با آنان به نیکویی رفتار کنی. در حقیقت این جمله پرسش است که درباره این قوم چه میکنی؟ آنان را عذاب میکنی یا رفتاری نیکو درباره آنان اتخاذ میکنی؟ اکنون که خداوند به تو قدرت داد و بر ملتی هم چیره شدی، رفتارت با آنان چگونه است؟ این کلام از نوعی امتحان حکایت میکند که همواره افرادی را که خداوند اقتدار میبخشد، در معرض امتحان هستند، و رفتار آنان سنجیده میشود.
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر مرداد ۱۱, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت مرداد ۱۱, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان مرداد ۱۱, ۱۳۹۴
- سجده شکر مرداد ۱۱, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر مرداد ۱۱, ۱۳۹۴