شهریور
18
1394

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۴۳

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قالَ هذا رَحْمَهُ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا(۹۸) وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً(۹۹) وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً(۱۰۰) الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً(۱۰۱)

آیه ۹۸
قالَ هذا رَحْمَهُ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا
ترجمه
گفت: این سد بخشایشى از سوى پروردگار من است و چون وعده پروردگارم فرارسد آن را درهم می‌کوبد و وعده پروردگارم حق است.

سخن مرد الهی
«قالَ» ذوالقرنین سد را که ساخت، آن را به خودش مستند نکرد بلکه آن را به رحمت خداوند مستند فرمود. «هذا رَحْمَهُ مِنْ رَبِّی» این سد بخشایشی از سوی پروردگارم است. همین سخن را حضرت سلیمان گفت: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» [نمل: ۴۰] و این نگاه همه مردان الهی است که ما وسیله اجرای بخشش خدا به مردم هستیم یعنی خودشان را مستقل نمی‌بینند بلکه توجه دارند که بنده خدا هستند و خدا به ایشان لطف کرده تا مجرای فیض الهی باشند.

نابودی سد
«فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ» «دَکّاء» دشت صاف و هموار همچنین شتر بی‌کوهان را گویند. [مفردات: ۳۱۶] گفته‌اند: اصل در آن کوبیدن و از هم‌پاشیدن است، به‌گونه‌ای که با زمین مساوی می‌شود یعنی نوعی تخریب است که شدیدتر از ویرانی است. [التحقیق: ۳/۲۳۱] زمانی که وعده و پیمان الهی برسد، این سد محکم چنان درهم‌کوبیده می‌شود که اثری از آن نمی‌ماند. «وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» یقیناً وعده و پیمان پروردگار من حق است.» از این تعبیر دوم مشخص می‌شود که منظور از وعده الهی قیامت است. «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُه» [یونس: ۴] «بازگشت همه شما بنا به وعده راستین خداوند، به سوى او است بى‏گمان او آفرینش را مى‏آغازد آنگاه آن را بازمى‏گرداند.» پس زمانی که قیامت برپاشود، کوه‌های با خاک یکسان می‌شوند: «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّه واحِدَهُ» [الحاقه: ۱۴] «و زمین و کوه‏ها از جاى خود برداشته شوند و هر دو یک‌باره کوبیده می‌شوند.» این سد هم از هم می‌پاشد.

تفصیل داستان
تفصیل این داستان در آیات ۹۶ و ۹۷ سوره مبارکه انبیاء آمده است: «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَهُ أَبْصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَهُ مِنْ هذا بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ» «تا وقتى که یأجوج و مأجوج راهشان‏ گشوده شود و آنها از هر پشته‏اى بتازند. و وعده حق نزدیک شود، ناگهان دیدگان کسانى که کفر ورزیده‏اند خیره مى‏شود [و مى‏گویند:] «اى واى بر ما که از این [روز]در غفلت بودیم بلکه ما ستمگر بودیم.» که نشان می‌دهد یکی از علائم برپایی قیامت خراب‌شدن سد ذوالقرنین است که هرج و مرج زمین را در برمی‌گیرد و راه بسته‌شده یأجوج و مأجوج گشوده می‌شود و آنان از بلندی‌ها به سوی مردم می‌تازند. آنگاه وعده قیامت که حق است، تحقق می‌یابد و چشمان کافران چنان خیره می‌شود که حتی پلک هم نمی‌زنند و بر خود نفرین می‌کنند که ما چگونه از این روز غافل بودیم. احتمال دارد که این آیه بیان این نکته باشد که هر امتی یأجوج و مأجوج خود را دارد، گروهی مفسد و نافهم که جز فساد کاری ندارند و اگر راه آنان سد نشود، در زمین فساد می‌کنند، یأجوج و مأجوج هستند. در دوره ما آمریکا و امثال آن که جریان استکباری را تشکیل می‌دهند، یأجوج و مأجوج هستند بلکه بالاتر شاید بتوان گفت هرکسی که گوش و چشم و قلب خود را بر معارف الهی بست و به راه شیطان رفت، نافهم می‌شود و او یأجوج و مأجوج است.

آیه ۹۹
وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً
ترجمه
آن روز آنان [مردم] را رها می‌کنیم تا مانند امواج در هم درآمیزند. و در صور دمیده می‌شود، آنگاه همه را یک‌جا گرد می‌آوریم.

مردم در آستانه قیامت
این آیه کلام ذوالقرنین نیست بلکه کلام خداست که وعده الهی را توضیح می‌دهد که چگونه محقق می‌شود. یعنی با این آیه داستان ذوالقرنین پایان می‌یاید و خداوند موضوع را به قیامت می‌کشاند تا مخاطب درک کند در چنین روزی جز رحمت خداوند چیزی او را کمک نمی‌کند: «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ» در چنین روزی مردم را به حال خود وامی‌گذاریم، چگونه موج‌های دریای توفان‌زده روی هم سوار می‌شوند و درهم می‌آمیزند، مردم هم از وحشت قیامت چنین حالتی دارند. هرج و مرج جای آرامش را می‌گیرد.

۲ نفخه
از آیات قرآن روشن می‌شود که در برپایی قیامت دو بار در صور دمیده می‌شود: بار نخست و صور اول که از آن به «صعق» و «بی‌هوشی» تعبیر می‌شود و صور دوم که همه موجودات عالم برپا می‌شوند: ‌«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ»[زمر: ۶۸] «و در صور دمیده مى‏شود، پس هرکه در آسمان‌ها و هرکه در زمین است بی‌هوش درمى‏افتد، مگر کسى که خدا بخواهد، سپس بار دیگر در آن دمیده مى‏شود و بناگاه آنان بر پاى ایستاده مى‏نگرند». آیه مورد بحث درباره نفخ دوم است. وقتی در نفخ دمیده می‌شود. اول: «وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ» یعنی «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ» «و در صور دمیده مى‏شود که ناگاه آنان از گورها به سوى پروردگارشان مى‏شتابند» مردم از گورها برمی‌خیزند اما این برخاستن نامنظم و آشفته است: «یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوث»[القارعه: ۴] «در آن روز مردم چون پروانه‌های پراکنده هستند.» دوم «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً».

معرفت جمعی و گردآوری مردم در صحنه قیامت
«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ» و در صور دمیده می‌شود «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً» و همه انسان‌ها را یک‌جا گرد می‌آوریم. این همان تعبیری است که در آیات متعدد آمده است: «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم» [واقعه: ۴۹-۵۰] «بگو پیشینیان و پسینیان، همگی قطعاً در وعده‌گاه روزی معلوم گردآورده می‌شوند.» یا «یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُن»[تغابن: ۹] «روزى که شما را براى روز گردآورى، گرد مى‏آورد، آن؛ روز حسرت‌خوردن‏ است.» یا «ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُود»[هود: ۱۰۳] آن؛ روزى است که مردم را براى آن گرد مى‏آورند و آن؛ روزى است که جملگى در آن‏ حاضر مى‏شوند.» یعنی قیامت روزی است که همه مردم در آن صحنه با هم گرد می‌آیند. معلوم می‌شود عمل و رفتار پشینیان و پسینیان با هم مرتبط است که همگی در یک صحنه گرد می‌آیند. امیرالمومنین علیه‌السلام می‌فرمایند: «فَإِنَّمَا یُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ‏ اتَّقُوا اللهَ فِی عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّکُمْ مسؤولونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم» [نهج‌البلاغه] «به‌یقین پیشینیان شما [که زودتر به صحنه قیامت وارد شده‌اند] در انتظار پسینیان شما هستند [تا به آنان ملحق شوند]. خدا را در بندگان و شهرهایش مراقبت کنید. شما حتی نسبت به زمین‌ها و چهارپایان مسؤول هستید.» بنابراین عمل فعلی ما، برآیندی از عمل گذشتگان ما است و آنان درباره ما مسؤول هستند و همچنین عمل ما روی آینده و آیندگان تأثیر دارد و ما نسبت به آنان مسؤول هستیم و از ما درباره آیندگان هم سوال می‌شود. بحث از این مطلب را ما تحت عنوان معرفت جمعی مطرح کرده‌ایم که تفصیلش را باید به محل خود واگذاشت. آیه شریفه هم تاکید دارد که همه مردم را در صحنه قیامت در یک‌جا گرد می‌آوریم: «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»

آیه ۱۰۰
وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً
ترجمه
و آن روز دوزخ را براى کافران چنانکه باید آشکار مى‏کنیم.

عرضه دوزخ بر کافران
این آیه، جلوه دیگری از قیامت را بیان می‌فرماید. آنگاه که مردم را یک‌جا گردآوردیم، دوزخ را برای کافران چنانکه باید نشان می‌دهیم. در حقیقت دوزخ بر کافران عرضه و کافران هم بر آتش عرضه می‌شوند اما در مقابل، مومنان از جهنم آسوده هستند. «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُون لایَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُون» [انبیاء: ۱۰۱- ۱۰۲] «بى‏گمان کسانى که از پیش از جانب ما به آنان وعده نیکو داده شده است از آن [آتش‏] دور داشته خواهند شد. صداى آن را نمى‏شنوند و آنان در میان آنچه جان‌شان بخواهد جاودانند.» این آیه فقط از حال کافران خبر داد، زیرا از ابتدای سوره دیدیم که این سوره بیمی است برای کافران.

آیه ۱۰۱
الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً
ترجمه
همانان که چشمان‌شان از دیدن نشانه‏هاى من که باعث یادکرد من است در پرده بود. و توانایى شنیدن حکمت‏ها و اندرزها را نداشتند.

پرده‌ای بر چشم
این کافران چه کسانی هستند؟ «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی» «غطاء» به معنای پرده است. [التحقیق: ۷/۲۳۹] بر دیدگان آنان پرده است که نتوانند یاد من کنند. این پرده را خودشان بر چشمان خود آویخته‌اند و چشم خود را بسته‌اند. آنان دیگر توان دیدن حقایق متعالی را ندارد و به این دلیل از یاد خدا غافل شده‌اند. همه موجودات عالم نشانه‌های خدا هستند اما برای کسانی که چشم داشته باشند و آنان که چشم خود را بر حقایق می‌بندند، از یاد خدا هم اعراض می‌کنند.

بسته‌بودن گوش
«وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً» گوش خود را هم بسته‌اند و توان گوش دادن به حکمت‌های الهی را ندارند و آنها را افسانه می‌دانند. گوش و چشمی که به گناه آلوده شود، کر و کور می‌شود و دیگر توان فهم ندارند. آنان را با دین و حقایق الهی چکار؟

شهریور
2
1394

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف۴۱

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً (۸۷) وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‏ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً (۸۸) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (۸۹) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (۹۰) کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً (۹۱(

آیه ۸۷
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً
ترجمه
گفت: اما هرکه ستم کرده به زودى او را کیفر مى‏کنیم، سپس به سوى پروردگارش بازگردانده مى‏شود و او را عذابی سهمناک و ناآشنا خواهد کرد.

سیره حکومتی ذوالقرنین
گفتیم که در آیه پیشین ذوالقرنین مواجه با پرسشی شد که اکنون که خداوند چنین اقتداری به تو داده است، با این قومی که بر آنان چیره شده‌ای، چه رفتاری می‌کنی؟ آنان را عذاب می‌کنی یا روش نیکویی بر آنان به‌کار می‌گیری؟ به تعبیر دیگر او موظف بوده که به این دو روش عمل کند و این دستور الهی بود که همه حکومت‌های دینی موظف هستند طبق آن عمل کنند.

رفتار با ستمکاران
اکنون پاسخ وی. «قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ» «اما آن‌ که ستم کرده» معنای آن‌ که ستم‌کرده است، چیست؟ طبق آیات ۸۷ و ۸۸ ذوالقرنین مردم را به ۲ دسته کلی تقسیم کرده است؛ گروه نخست ستمکاران که در این آیه آمده است و گروه دوم مومنانی که کرداری نیکو دارند که در آیه ۸۸ آمده است: «وَ أما مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» از این قرینه معنای ستمکار روشن می‌شود. پس ستمکار شامل ۳ گروه است: کافران، مومنانی که کرداری نیکو ندارند و نیکوکارانی که مومن نیستند. این منطق قرآن درباره ستمکار است که هرجا در قرآن با این واژه مواجه شدیم، معنای جامع آن شامل این سه گروه است. کافر هم شامل مشرکان، ملحدان و منافقان است و مومنی که نیکوکار نیست، مسلمان و مومن شناسنامه‌ای است که به احکام الهی پایبند نیست. برخی هم کاردار دنیایی‌شان خوب است اما ایمان در جان آنان نیست و چون باطن و درون آنان را پر نکرده است، کار آنان ارزشی ندارد. در هرصورت ذوالقرنین گفت: اما ستمکاران را بزودى کیفر مى‏کنیم: «قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ». از همین تعبیر برمی‌آید که ذوالقرنین مومن و پیرو پیامبران الهی است.
اقتدار در رفتار
مطلب بعدی اینکه در آیات گذشته درباره خضر هم گفتیم که وقتی عمل فردی با تعبیر جمع آمد و به جای «من» از «ما» استفاده شد، نشانه اقتدار است، ذوالقرنین هم گفت: «نُعَذِّبُهُ». مومن در عمل دینی مقتدرانه سخن می‌گوید و مقتدرانه عمل می‌کند. او گفت: در حکومت ما ستمکار جایگاهی ندارد و او را عذاب می‌کنیم. ظاهراً منظور از عذاب مجازات متناسب با عمل آنان است، امری اعم از کشتن و زندانی‌کردن و امثال آن.

عذاب ناشناخته الهی
«ثُمَّ یُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً» اما این پایان کار نیست، بلکه آنان به سوی پروردگارشان می‌روند و عذابی می‌چشند که برای آنان ناشناخته و سخت است. عذاب و ثواب الهی در قیامت برای همگی ما ناشناخته است و تصور درستی از آن نداریم. این بنده صالح خدا می‌گوید که من لشکر خدا هستم و اکنون که خدا به من حکومت داده است، کاری در دنیا می‌کنم که خدا در قیامت انجام می‌دهد. در آیه ۲۵ سوره مبارکه فجر عذاب خدا را چنین توصیف می‌فرماید: «فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ» «پس در آن روز، کسى چون عذاب‌کردن او عذاب نکند» و این حکومت عادلانه دینی است که بدکردار در آن ایمن نیست و از مجازات حکومت در امان نیست.

آیه ۸۸
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‏ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً
ترجمه
و اما آن که ایمان آورد و کار شایسته کند، او را نیکوترین پاداش خواهد بود و او را به کارى آسان واخواهیم داشت.

پاداشی نیکو
بخش دوم سخن ذوالقرنین، عمل و رفتار دقیق‌تر او با آن ملت است: «وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» اما کسانی که ستمکار نیستند، بلکه مومنانی هستند که کرداری شایسته دارند، «فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى» ‏«برای اوست، پاداشی نیکو». به تعبیر «فله» توجه شود، نمی‌فرماید که ما او را پاداشی نیکو می‌دهیم بلکه می‌گوید که حق او است که پاداشی نیکو داشته باشد. اصلاً حکومت این سرزمین حق آنان است، نه ستمکاران که به زور و زر و تزویر حکومت را غصب کرده‌اند.

تکلیفی آسان
«وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً» کار خود را بر آنان آسان می‌گیریم، زیرا دین آسانگیر است، وقتی چنین باشد، ذوالقرنین هم که حکومت دین را در زمین پیاده می‌کند، همین روش را نسبت به مردم دارد. پس مومن در حکومت دینی تکالیفی دارد و باید در جهت اهداف دینی حرکت کند اما این کارها سخت نیست و سختگیرانه با او عمل نمی‌شود. قرآن هم ما را تشویق می‌کند به حکومت جهانی عادل که در آن مومنان به تکالیف دینی و حکومتی مشغول باشند که آن‌ تکالیف بر آنان آسان است و آنان نیز در سایه حکومت در آسایش و ایمنی به سر می‌برند اما ستمکار در شکنجه و عذاب است، به گونه‌ای که جرأت خطا و گناه ندارد.

آیه ۸۹
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه
پس او در پی سبب روان شد.

امکانات سفر به شرق
سفر اول ذوالقرنین به غرب پایان یافت و سفر دوم او به مشرق‌زمین آغاز شد. ما همه وسایل را برای او فراهم کردیم تا به طرف مشرق مسافرت کند. طبعاً او تنها نبوده است و لشکری عظیم او را همراهی می‌کرده است و این لشکر امکانات و ملزومات بسیاری برای جابه‌جایی از غرب جهان به شرق جهان نیاز داشته است و خداوند همه را در اختیار او قرار داده بوده است و او هم بخوبی از آن ابزار قدرت بهره می‌برد.

آیه ۹۰
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً
ترجمه
و به راه افتاد، تا وقتى که به جایگاه برآمدن خورشید رسید، خورشید را یافت که بر مردمى طلوع مى‏کند که براى آنان در برابر تابش آن پوششى قرار نداده بودیم.

مردمی بدوی
«حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ» « مَطْلِعَ» به معنای جایگاه طلوع است. [مفردات: ۵۲۲] او به همراه لشکریان خود راه افتادند تا به جایگاه طلوع خورشید رسیدند، یعنی به مشرق زمین رسیدند. «وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً» با مردمی مواجه شد که از امکانات اولیه زندگی هم محروم بودند و هیچ پوششی از آفتاب نداشتند. نشان می‌دهد محل زندگی آنان دشت و کویر بوده است، نه کوهستان یا جنگل انبوه تا به صورت طبیعی آنان را از آفتاب مانع شود. در عین حال خانه و حتی چادر نداشتند تا بتوانند خود را از آفتاب محفوظ بدارند و آفتاب مستقیم بر آنها می‌تابید. از آیه برمی‌آید که حتی لباس‌های مناسبی هم نداشتند. خلاصه زندگی بدوی داشتند و از تمدن به دور بودند.

آیه ۹۱
کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً
ترجمه
چنین بود و ما بر آنچه نزد او بود با آگاهى چیرگى داشتیم.

احاطه کامل خدا
«کَذلِکَ» ذوالقرنین آنان را چنین یافت. «وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً» او رفت و آنان را از نزدیک دید و از وضع آنان آگاه شد که چگونه از تمدن به‌دور هستند اما ما به آنان احاطه داشتیم و از وضع آنان آگاه بودیم. ضمیر «لدیه» به ذوالقرنین بازمی‌گردد. ما از کار او و همراهانش آگاه کاملی داشتیم و آنچه از امکانات و ملزومات در اختیار او بود و حالی که در آن وضع داشت، آگاه بودیم و او براساس هدایت ما حرکت و عمل می‌کرد.

فروردین
10
1394

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۳۱

حجت‌الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (۵۲) وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (۵۳)

آیه ۵۲
ترجمه
و یاد کن‏ روزى را که خدا می‌فرماید: «آنهایى را که شریکان من پنداشتید، ندا دهید». پس آنها را فراخوانند اما پاسخی نمی‌دهند و ما میان آنان ورطه‏اى قرار دهیم.

ندای خداوند در قیامت
«وَ یَوْمَ یَقُولُ» منظور از «یوم» قیامت است، قیامت روزی است که خداوند سبحان به مشرکان می‌فرماید: «نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ» شما که می‌پنداشتید که من شریکانی دارم، آنان را صدا بزنید. انسان به خدا یا غیرخدا پناه می‌برد تا مشکلاتش را حل کند. خطرناک‌ترین موقف او هم روز قیامت است، اگر این شریکان کاری از دستشان بر می‌آید، آن روز باید به کمک بیایند. پندار باطل مشرکان آن است که بت‌ها شریک خدا هستند و آنان را شفاعت می‌کنند و در شفاعت هم استقلال دارند. قیامت روزی است که حقیقت بخوبی برای آنان روشن می‌شود. «فَدَعَوْهُمْ» آنها را فرامی‌خوانند اما «فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ» این شریکان، پنداری آنان را اجابت نمی‌کنند. قیامت که روز ظهور حقیقت است، به عیان می‌بینند که همه کسانی که شریک خدا پنداشته می‌شدند، اموری موهم و باطل هستند. «إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُس»[نجم: ۲۳] «اینها [همه کسانی که شریک خدا پنداشته می‌شوند] چیزى نیستند جز نام‌هایى که خود و پدرانتان به آنها داده‏اید. و خداوند هیچ دلیلى بر آنها نفرستاده است. تنها از پى گمان و هواى نفس خویش مى‏روند.» شریکان خدا اسمایی بی‌معنی هستند که پشت آن حقیقت و مسمایی قرار ندارد و هیچ قدرتی در برابر قدرت خدا ندارند. بلکه آنان عدم محض هستند. «رب» و «خدا» که مشرکان برای این معبودهای دورغین به کار می‌برند واژگان بی‌معنی است که هیچ مصداق حقیقی ندارد. به این دلیل در قیامت گم می‌شوند: «حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِین» [اعراف: ۳۷] «آنگاه که فرستادگان ما [فرشتگان مرگ] بیایند تا جانشان را بگیرند، مى‏پرسند: آن چیزهایى که به جاى خدا پرستش مى‏کردید، اکنون کجایند؟ گویند: گم شدند و از دست ما رفتند و در این حال به زیان خود شهادت دهند که کافر بوده‏اند.» آنها گم شدند، زیرا ساخته واهمه آنان بودند و از اول چیزی نبودند: «ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً» [غافر: ۷۳ ـ ۷۴] «در صحنه قیامت به مشرکان گفته می‌شود که کجایند کسانی را که شریک خدا می‌پنداشتید؟ گویند: از ما گم شدند، بلکه ما از قبل کسی را نمی‌خوانیم.» آنها از اول چیزی نبودند که الان به کمک ما بیایند.

ورطه‌گاه نابودی
«وَ جَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَّوْبِقاً» اصل «موبق» «وبق» به معنای سبب هلاکت و نابودی است. «موبق» به معنای محلی است با مشخصات هلاکت، نابودی، ذلت، تنگی، تاریکی، شدت، بیچارگی، عذاب و زندانی که موجب هلاکت است که با آن باطن توجه مشرکان به شریکان خدا و حقیقت فراخوانی آنها و نتیجه شرک‌شان روشن می‌شود. [التحقیق: ۱۳/۱۴] پس موبق به معنای ورطه‌گاهی است که موجب نابودی است. بین خدایان دورغین و مشرکان باطل‌خواه ورطه‌گاهی فاصله می‌اندازد که موجب هلاکت آنان است. یعنی رابطه آنان بطورکلی قطع می‌شود. معبودها یا فرشتگان و انسان‌های الهی چون حضرت عیسی علیه‌السلام بودند که آنان از بندگی خدا سرباز نمی‌زنند: «لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلهِ وَ لَا الْمَلائِکَهُ الْمُقَرَّبُون» [نساء: ۱۷۲] «مسیح از اینکه بنده خداوند باشد هرگز سر باز نمى‏زند و فرشتگان مقرب نیز» معلوم است که جایگاه آنان بهشت است و فاصله‌ای هولناک بین آنان و مشرکان است، چنانچه در دنیا هم چنین فاصله‌ای بوده است: «فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ» [حدید: ۱۳] «آنگاه میان آنان [منافقان و مشرکان و گناهکاران] و مؤمنان دیواری می‌کشند که دروازه‌اى دارد، درون آن بخشایش و بیرون آن روى به عذاب دارد.» و اگر معبودهای دورغین سنگ و چوب و بتان و طاغوت‌ها و شیاطین باشند هم کاری از آنها برنمی‌آید. «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُون» [انبیاء: ۹۸] «در حقیقت، شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید، هیزم دوزخید. شما در آن وارد خواهید شد.» زیرا خودشان هم گرفتار آتش هستند و در ورطه‌گاه و دره هلاکت گرفتار هستند و به هرحال رابطه مشرکان با شریکان پنداری کاملاً قطع می‌شود.

حقیقت شرک
توجه شود که حقیقت شرک و گناه پیروی و بندگی شیطان و نفس است: «بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُون» [سباء: ۴۱] «بلکه جنیان را مى‏پرستیدند بیشترشان به آنها اعتقاد داشتند.» و «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِین» [یس: ۶۰] «اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وى دشمن آشکار شماست؟» و «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه» [فرقان: ۴۳؛ جاثیه: ۲۳] «آیا آن کس که هواى نفس‏ خود را معبود خویش گرفته است دیدى؟» بنابراین مشرکان شیطان یا نفس خود را می‌پرستند. یعنی آنان مشکل درونی دارند نه بیرونی. اگر درون خود را پاک می‌کردند، هرگز گرفتار شرک و پرستش دیگران نمی‌شدند. به این دلیل است که خداوند خطاب به شیطان می‌فرماید: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ» [ص: ۸۵] «به یقین جهنم را از تو و از هر کس از آنان که تو را پیروى کند، از همگى‏شان، خواهم انباشت.» یعنی گمراهان از شیطان پیروی می‌کنند و شیطان هم چیزها یا کسانی را به عنوان شریک برای خدا برای آنان مقرر می‌کند و همین باعث می‌شود آنان جهنمی شوند اگرنه او بر بندگان خدا که درون خود را پاک کرده‌اند، تسلطی ندارد: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» [حجر: ۴۲ ـ ۴۳]

هشدار
خلاصه! این آیه هشدار سوم به مشرکان است که هیچ رابطه حقیقی بین شما و معبودهایی که جز خدا می‌پندارید، برقرار نیست، مگر رابطه هلاکت و نابودی و ذلت. [المیزان: ۱۳/۳۳۰ ـ ۳۳۱] و معبودهای دورغین ساخته پندار و واهمه شما هستند که این معبودهای موهوم را نفسانیت شما به کمک شیطان ساخته است. از باب تطبیق می‌توان گفت: امثال ما که گرفتار شرک خفی و پنهان هستیم، نیز گرفتار پرستش شیطان و نفس خود هستیم که ما را از بندگی خدا دور می‌کند، به گونه‌ای که توجه‌مان به غیرخدا معطوف می‌شود.

آیه ۵۳
ترجمه
و گناهکاران آتش دوزخ‏ را مى‌نگرند و درمى‏یابند که در آن فرو می‌افتند و آتش آنان را فرا می‌گیرد و از آن گریزى نیابند.

علم یقینی گناهکاران
«وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ» قرآن در این آیه صحنه‌ای را بیان می‌کند که گناهکاران ـ یعنی اعم از مشرکان ـ در قیامت با آن مواجه می‌شوند، صحنه‌ای که حکایت از ورطه‌گاه و دره هلاکت دارد و آن دیدن آتش دوزخ است و اینکه یقیناً در آن درخواهد افتاد و از آن گریزی نیست. «وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ» «رَأَی» به معنای مطلق دیدن به هروسیله‌ای است؛ دیدن با چشم یا با قلب یا شهود یا خیال. [التحقیق: ۴/۱۱ ـ ۱۲] در این‌جا رویت شهودی است که آنان در مرتبه حق‌الیقین و علم حضوری، جهنم را می‌بینند. «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» [ق: ۲۲] «[در قیامت خداوند سبحان به انسان‌ خطاب می‌کند] پس ما پرده را از پیش چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت تیزنگر است.» بنابراین گناهکاران آتش دوزخ را می‌بییند. «فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا» «ظن» در اینجا به معنای یقین و علم یقینی است. [مفردات: ۵۳۹] اصل «مواقعوها» «وقوع» است، «وقوع» به معنای افتادن و قرارگرفتن در چیزی و در مکانی است؛ واقع‌شدن. «مواقع» جای وقوع امری را گویند، افتادن و سقوط در جایی. [مفردات: ۸۸۰] آنان در آن حال یقین کردند که در جهنم واقع می‌شوند و فرو می‌افتند و آتش آنان را فرا می‌گیرد.

گریزگاهی نیست
«وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفاً» و هیچ راه فراری برای‌شان نیست و گریزگاهی از آتش جهنم ندارند، محلی نیست که به آن بگریزند و آنان از آتش جهنم منصرف و رها شوند. گناهکاران نتیجه باور باطل و کردارهای ناشایست خود را در قیامت چنین می‌بینند. و این هشداری است که اگر به آن توجه نشود، حتماً و به یقین با آن مواجه می‌شویم. قرآن صحنه خطرناکی را توصیف می‌کند که حتماً واقع خواهد شد و راه گریزی از آن نیست، مگر اینکه انسان وجود خود را از آلودگی‌های شرک و شک و گناه پاک کند.

مهر
24
1393

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۱۹

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی:

بِسْمِ‌الله الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً

ترجمه آیه ۲۷
آنچه از نگارش‏یافته پروردگار توست که بر تو وحى مى‏شود، تلاوت کن. سخنان او را دگرگون‏کننده‏اى نیست، و جز او هرگز پناهگاهى براى خود نخواهى یافت.

تلاوت کتاب خدا
داستان اصحاب کهف پایان پذیرفت و از این آیه به‌گونه‌ای به آیات پیش از داستان باز‌می‌گردد، که ‌ای پیامبر ما؛ از اینکه گروهی حق را نمی‌پذیرند و ایمان نمی‌آورند، غمگین مباش و وظیفه رسالت خود را انجام بده و آیات قرآن را تلاوت کن و صبر پیشه نما. [المیزان: ۱۳/۳۰۱ ] زیرا قرآن کلام من است، وظیفه تو آن است که آن را خوب بگیری و خوب منتقل کنی و برای مردم تلاوت نمایی.

«وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ» «اتْلُ» از مصدر «التِّلاوه» به معنای قرائت‌‌کردن است. [الافصاح فی فقه اللغه: ۱/۲۲۰] اصل این واژه به معنای پیروی‌کردن است. [مفردات راغب: ۱۶۷] در حقیقت تلاوت کتاب الهی به معنای پیروی‌کردن از آیات آن است. اما «وحی» القای امری در باطن دیگری است، در این مقام القای کلمات الهی در قلب پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم است. [التحقیق: ۱۳/۵۹] یعنی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم کلام خدا را از منبع الهی دریافت می‌کند و وظیفه آن حضرت تلاوت وحی الهی است که دریافت کرده است. یعنی کتاب خدا که در لوح محفوظ نوشته‌شده است، و بر پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم با وحی الهی فروفرستاده می‌شود، باید بر مردم تلاوت شود. بنابراین قرآن کریم؛ کتاب جاویدان الهی است که به هیچ‌وجه دگرگون نمی‌شود، و حقایق عالم را به زبان وحی بیان می‌فرماید و در دسترس بشریت قرار می‌دهد.

کلماتی نفوذناپذیر
«لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ» امکان تبدیل کلمات خدا نیست، چنانکه امکان تبدیل خلق خدا هم نیست: «لاَتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ» [روم: ۳۰] یعنی نه کلمات تکوینی خدا دگرگونی می‌پذیرد و نه کلمات تدوینی او عوض می‌شود: «لاَمُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ الله» [انعام: ۳۴] نه خدا چنین می‌کند، زیرا آفرینش خدا بهترین است و نیازی به دگرگونی دارد: «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ» [سجده: ۷] و کلمات خدا هم شیواترین کلمات است که به متقن‌ترین وجه نازل شده است: «اللهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» [زمر: ۲۳]غیرخدا هم که توان و قدرتی بر دگرگون ‌کردن و تغییر آن ندارند. بنابراین کتاب خدا نفوذناپذیر است و قرآن از هرگونه تحریفی مصون است.

پناهگاه الهی
«وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً» «مُلْتَحد» به معنای پناهگاه است. [مفردات: ۷۳۷] خطاب به پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم است: «جز او هرگز پناهگاهی نخواهی داشت» اما در واقع خطاب به همه بشریت است که به هیچ‌وجه جز خدا پناهگاهی ندارد. انسان بدون خدا و جز او پناهگاهی ندارد تا در آن سنگر بگیرد و از دسترس شیطان و عذاب الهی نجات یابد. و خدا که تنها پناه بشر است، قرآن را بر پیامبر خود وحی کرد تا بر بشریت بخواند و راه نجات را بیابد. پس هرکس از قرآن و دستورات آن و دین الهی روی برگرداند، حتماً به دام شیطان می‌افتد و گرفتار عذاب می‌شود و آن‌که از قرآن پیروی کند، در پناه خدا سنگر گرفته و از شر شیطان در امان است و عذاب جهنم هم از او دور خواهد شد.

مَأْدُبَهٌ اللهِ
آیه شریفه بر این نکته تأکید دارد که آیات قرآنی و واژگان آن همگی کلمات و جملات الهی است و پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم تلاوت‌کننده آن برای مردم است، یعنی این آیات را ـ معصومانه ـ از مبدأ وحی دریافت کرده و آن را ـ معصومانه و همان‌گونه که بوده است ـ به مردم انتقال داده و تلاوت کرده است. بنابراین قرآن متن واقع و حق است و هرکس با دلی پاک بر آن وارد شود، به قدر توان خود از آن بهره می‌برد. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَهٌ‌الله تَعَالَى‏» [تفسیر امام حسن عسکری: ۶۰] «این قرآن سفره و غذای آماده خداوند متعال است.» وقتی چنین است، برای همگان غذای روحی و قلبی مناسب آنان را دارد، به شرط اینکه قلب خود را گرسنه معارف الهی کنند. آنگاه می‌بینند که چگونه از معارف نورانی قرآن سیراب می‌شوند.

نقدی بر نظریه قرائت‌های مختلف
بنابراین نباید کسی خیال کند که با داشته‌ها و پیش‌فرض‌ها و برداشت‌های خود که رهاورد اندیشه غربی است، می‌تواند به تفسیر قرآن بپردازد و بعد سخن از اختلاف قرائت بزند. چنین کسی سخت در اشتباه است. ما در فهم قرآن چاره‌ای نداریم که در کنار سفره قرآن بنشینیم و اگر داشته‌ای هم داریم، این داشته‌ها برگرفته از مفسران حقیقی قرآن یعنی اهل بیت عصمت علیهم‌السلام باشد. چرا چنین است؟ زیرا قرآن کلام خداست، یعنی گوینده این کلمات نورانی خداست، و گیرنده آن رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم است. کلام بشر نیست تا ما بتوانیم با داشته‌ها و برداشت‌های خود از آن قرائت خود را داشته باشیم. بلکه کتاب ناطق الهی است، وقتی ناطق شد، امکان ندارد که کسی بتواند نظر و اندیشه خود را بر آن تحمیل کند. اگر کسی چنین کرد، گرفتار تفسیر به رأی می‌شود. یعنی حرف خود را در کنار سخن خدا می‌گذارد، نه‌تنها به قرآن گوش نمی‌سپارد، بلکه حرف و نظر خود را ـ در برابر وحی الهی‌ـ اصل می‌داند و در این صورت هیچ‌ پناهگاهی ندارد. زیرا تنها خدا پناهگاه بشریت است و کسی که با سخن خدا بازی کرد، گرفتار هرج و مرج می‌شود: «بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیج» [ق: ۵] «بلکه حقیقت را، وقتى برایشان آمد، دروغ خواندند، و آنها در کارى سردرگم مانده ‏اند.» چنین افرادی که با اندیشه‌های غربی چون هرمنوتیک و اختلاف قرائت‌ها می‌خواهند قرائت خود را بر قرآن تحمیل کنند، گرفتار هرج و مرج فکری هستند و به این دلیل همواره سردرگم‌اند.

ناطق حکیم و سکوتی حکیمانه
خواننده محترم توجه دارد که امکان ندارد کسی بتواند مبانی خود را بر قرآن تحمیل کند. زیرا قرآن کلام نفوذناپذیر خداست و اقتدار دارد و تنها کسانی از آن بهره می‌برند که ظرف وجود خود را خالی به آن محضر می‌برند، در این صورت با قلبی پر بازمی‌گردند. این سخن نه‌تنها برای ماست، بلکه پیامبران الهی نیز باید در برابر کلام خدا گوش باشند: «فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى» [طه: ۱۳]. آنان هم نمی‌توانند با داشته‌های خود به محضر کلام الهی وارد شوند، بلکه باید در برابر وحی کاملاً گوش باشند. و این دستور صریح قرآن به همه مخاطبان قرآن است که «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون» [اعراف: ۲۰۴] «و چون قرآن خوانده شود، گوش بدان فرادارید و خاموش مانید، امید که بر شما رحمت آید» چون قرآن ناطقِ حکیم است، در برابر آن سکوتی همراه با توجه داشته باشید. چه کسی قرآن را برای ما می‌خواند؟ پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم: «وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ» پیامبری که این کتاب را از خداوند حکیم دانا گرفت: «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیم» [نمل: ۶] «و حقّاً تو قرآن را از سوى حکیمى دانا دریافت مى‏دارى» و برای ما تلاوت کرد و خواند، و چون غذایی آماده برای همگان فراهم آورد که هرکس به قدر وسع خود از این سفره آماده الهی بهره ببرد. بنابراین ما باید حکیمانه به آن گوش فرادهیم و خالی به محضرش وارد شویم تا به قدر ظرفیت‌مان پرمان کند.

مهر
22
1393

ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۱۸

حجت‌الاسلام والمسلمین سید سعید لواسانی:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ لَبِثُوا فی‏ کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَه سِنینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً (۲۵) قُلِ اللهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا یُشْرِکُ فی‏ حُکْمِهِ أَحَداً (۲۶)

آیه ۲۵
وَ لَبِثُوا فی‏ کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَه سِنینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً
ترجمه
و اصحاب کهف ۳۰۰ سال در غارشان به خواب ماندند و ۹ سال نیز بر آن افزودند.

مدت خواب اصحاب کهف
بعد از اینکه پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم از جدال با نادانان منع شدند، قرآن نکته‌ای را مطرح می‌کند که در فهم داستان نقش مهمی دارد و آن اینکه مدت درنگ و خواب اصحاب کهف چقدر بوده است؟ «وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَه سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً» در آیه ۱۹ گذشت که وقتی آنان از خواب طولانی بیدار شدند، از یکدیگر پرسیدند مدت خواب ما چقدر بوده است؟ گروهی گفتند: یک روز، دیگران گفتند: کمتر از یک ‌روز و دیگرانی که عمیق‌تر بودند، بیان داشتند: خدا به مدت خواب و درنگ شما داناتر است. «وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ لِیَتَسائَلُوا بَیْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُم» در این آیه مدت را مشخص می‌کند که خواب طولانی آنان به مدت ۳۰۰ سال شمسی بوده است: «ثَلاَثَ مِائَه سِنِینَ» که ۳۰۹ سال قمری می‌شود: «وَازْدَادُوا تِسْعاً». پس در عین حال که پرسش از نفرات آنان و حدس و گمان‌های مخاطبان درباره تعداد آنان را بیهوده می‌شمرد اما مدت خواب آنان را بیان فرمود، زیرا در فهم نشانه‌بودن داستان اصحاب کهف، تعیین‌کننده است. یقیناً این معجزه الهی است که کسانی ۳۰۰ سال بدون آب و غذا بخوابند، زنده بمانند و نه بدن‌شان و نه لباس‌شان نپوسد.

تفاوت ۹ سال
اما اینکه فرمود: «وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَه سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» «و آنان در غارشان ۳۰۰ سال درنگ کردند و ۹ سال بر آن افزودند» اشاره به تفاوت سال شمسی و سال قمری است که محاسبه درنگ آنان بر مبنای سال شمسی ۳۰۰ سال است و بر مبنای سال قمری ۳۰۹ سال. این مطلب را روایت امیرالمومنین علیه‌السلام نیز تاکید می‌کند. [تفسیر الصافی: ۳/۲۳۹]

آیه ۲۶
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا یُشْرِکُ فی‏ حُکْمِهِ أَحَداً
ترجمه
بگو خدا به مدت درنگشان در غار از همه داناتر است زیرا غیب آسمان‏ها و زمین تنها از آن او است. چه بینا و شنواست! براى آنان سرپرستی جز او نیست و هیچ‏کس را در فرمانروایى خود شریک نمى‏گیرد.

خدای دانای مطلق
در جریان این داستان چندین بار فرمود: «اللَّهُ أَعْلَمُ» منظور از «أعلم» آن نیست که شما می‌دانید و خدا داناتر است، بلکه منظور از «أعلم» به اصطلاح اهل ادب «افعل تعیینی» است، نه «أفعل تفصیلی» یعنی تنها خدا می‌داند و بس! اگر کسی هم دانست، به تعلیم الهی دانشمند شد. بنابراین تنها خداوند متعال، عالم و حکیم بالذات و مطلق است: «قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا» و دیگران به اذن الهی دارای علم و حکمت- آن هم بالعرض- می‌شوند. دلیل این حقیقت مهم سه امر است.

دانای غیب
اول: «لَهُ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» زیرا مدت درنگ آنان از اخبار غیبی است و خداوند مالک غیب آسمان‌ها و زمین است و تنها خدا غیب را می‌داند. دیگران، مگر با اجازه الهی به غیب راه ندارند.

چه بینا و شنوایی
دوم: خداوند هم بصیر است و هم سمیع یعنی هم بر همه رفتار موجودات بیناست و هم بر همه سخنان آنان شنواست و او است که حقیقت جریان اصحاب کهف را برای شما بازگو کرد. پس تنها او به مدت درنگ آنان هم آگاه است. «أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ» «أبصر» و «أسمع» فعل ماضی به صیغه تعجب است: «خداوند چه بینا و شنواست» و این دلالت بر نهایت و کمال مطلق بینایی و شنوایی خداوند است، همه عالم در محضر خداست، پس چگونه او به حال آنان دانا نباشد که همواره در محضر خداوند بوده‌اند و سخنانشان را می‌شنیده است. و این دلالت بر توحید ناب دارد، چنانکه در آیه ۷ سوره مبارکه مجادله نیز فرمود: «ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَهٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَه إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا» «هیچ گفت‌وگوى محرمانه‏اى میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از این [عدد] و نه بیشتر، مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست.» خداوند با همه است و هیچ‌کس از علم، بصر و سمع او بیرون نیست. اصحاب کهف هم از این حقیقت بیرون نیستند، به این دلیل خداوند به حال آنان و مدت درنگشان داناست و شما از آن آگاهی ندارید: «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون» [بقره: ۲۱۶]

سرپرستی خدا
سوم: «مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ» آنان-اصحاب کهف- جز خدا هیچ ولی و سرپرستی ندارند یعنی تنها خدا اداره امور آنان را برعهده داشته و تنها او از حال آنان و مدت درنگ آنان باخبر است.

توحید ناب
«وَ لاَ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً» و هیچ‌کس در حکم با او شریک نیست و نظام آفرینش بر مبنای توحید ناب اداره می‌شود و کسی را یارای آن نیست که در نظام تکوین بدون اجازه او دخالت کند. این عبارت پایانی داستان است که به منزله نتیجه از داستان یادشده است که همه موجودات تحت اختیار و ولایت الهی هستند و هیچ‌کس شریک خدا نیست که حکایت از توحید ناب می‌کند که تنها حکم خدا در جهان آفرینش‌- تکوین و تشریع- جاری است: «ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» [یوسف: ۴۰] معبودهای دروغین جز نام‌های بی‌معنی، تهی و مهمل نیستند که انسان‌ها بدون دلیل ساخته‌اند و حکم جز برای خدا نیست بنابراین تنها باید خدا را پرستید.

مبنای توحیدی حکومت اسلامی
اینکه در عبارت پیش از پایانی آیه فرمود: «ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ» و در پایان آیه فرمود: «وَ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً» و بین ولایت و حکم جدایی افکند، سِری نهفته است که باید به آن توجه شود. در عبارت نخست، ولایت دیگران را به صورت مستقل نفی فرمود، به این معنی که هیچ‌کس جز خدا ولایت ندارد اما در عبارت دوم بیان فرمود که هیچ‌کس در حکم، شریک خدا نیست بنابراین هیچ‌کس بر دیگران ولایت ندارد، مگر به اجازه خدا یعنی تنها کسانی که خداوند ولایت بدهد، امکان ولایت بر بندگان خدا را دارند: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاه وَ یُؤْتُونَ الزَّکاه وَ هُمْ راکِعُون» [مائده: ۵۵] که این تفویض ولایت به دیگران است اما ولایت آنان در طول ولایت الهی و براساس اجازه خداوند متعال است اما در «حکم» چنین تفویضی نیست بلکه تنها او حاکم بر عالم وجود است و تنها حکم او بر همه موجودات جاری است. «أَلا لَهُ الْحُکْمُ» [انعام: ۶۲] و کسی را در این جهت با خدا شراکتی نیست. «فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ» [مومن: ۱۲] بنابراین تنها او شایسته پرستش است. در امر حکومت نیز اگرچه ولایت به انسان‌های برگزیده تفویض شده یعنی پیامبران و ائمه اطهار علیهم‌السلام و به دنبال آنان فقهای جامع‌الشرایط اما حکم به معنای قانون، تنها از جانب خداست و جز قانون الهی نباید در زمین اجرا شود: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» [یوسف: ۴۰] بنابراین تنها حکومتی اسلامی است که در محدوده قانون تشریعی الهی تشکیل شده باشد و خلفای الهی هم باید بر مبنای قانون حق که همان قانون خداوند است، حکم کنند: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّه» [ص: ۲۶]. تصریح این مطلب در دستور به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ» [مائده: ۴۸] «وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ» [مائده: ۴۹]
بدین‌سان حکم و قانون تنها در شأن خداست که از آن به «ما انزل الله» تعبیر شد، و کسی در آن شریک خداوند متعال نیست. و دستورات و احکام پیامبر اعظم و ائمه اطهار علیهم‌السلام نیز بیانی از «ما انزل الله» است، زیرا فرمود: «إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَی» [یونس: ۱۵] «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏» [نجم: ۳- ۴]. به این دلیل است که باید بدون چون و چرا به مثابه قانون شرع پذیرفته شود اما در مقام اجرا که مقام ولایت است، این مقام در سلسله طولی تفویض شده است و این حقیقت حکومت اسلامی است که حکومت قانون الهی در مجرای ولایت الهی روی زمین است.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031