25
1393
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۲۲
حجتالاسلام و المسلمین سیدسعید لواسانی
بِسْمِالله الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً (۳۲) کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (۳۳) وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (۳۴)
حقیقت دنیا در قالب مَثَل
مالکیتپنداری
از آیه ۳۲ وارد فصل جدیدی میشویم، این فصل تا آیه ۴۴ ادامه دارد. در آیات هفتم و هشتم این سوره مشخص فرمود که آنچه در زمین است، زینت دنیاست و زینت حقی انسان ایمان است که در قلب اوست. هدف زینتهای دنیوی آزمودن آدمی است، تا شایستگان از ناشایستگان بازشناسی شوند. درنهایت هم آنچه در زمین است، چونان خاکی بایر درمیآید. آیات دوازدهگانه که در محضرش هستیم، این حقیقت را در قالب مثلی تبیین میکند، و آیه ۴۵ بیان حکایتی دیگر برای تبیین همین حقیقت است و آیه ۴۶ نتیجهای است که از این دو مثل حاصل میشود و به منزله جمعبندی است. در این دو مثل حقیقت زینت دنیا روشن میشود که به سرعت از دست انسان میرود، و آدمی بر آن مالکیتپنداری دارد. ویژگی این مالکیتپنداری آن است که انسان را به خود مجذوب و در نتیجه از خدا غافل میکند. در این دو حکایت بخوبی روشن میشود که همه زندگی آدمی چون رویایی میماند که در حقیقت کاذب است و آنچه برای انسان میماند، کردار شایسته اوست که نزد خدا باقی میماند و امید پاداشی نیکو از آنها میرود. [نگا: المیزان: ۱۳/۳۰۴]
سقوط در لجنزار
و این روش هدایتی قرآن است که حقیقتی والا را در قالبهای مختلف تبیین میکند تا در دل و جان مخاطبان جا بگیرد. دنیا چون چاهی است که درپوشی زیبا بر آن نهاده شده است، نفس آدمی به همراهی شیطان این درپوش را بر گنداب دنیا نهاده است تا ما فریب بخوریم و به سمت آن جلب شویم. جلبشدن همان و افتادن در چاه و گرفتار زبالهدان نفسانیت و دنیاپرستیشدن همان. نفس و شیطان، زندگی دنیوی را برای ما زینت میکنند، بهگونهای که فریب آن را میخوریم و در لجنزار سقوط میکنیم. و چه بسا این فریبندگی به نام دین، فرهنگ و خدمت باشد. تو که کارگزار نظام هستی و در خدمت مردم؛ خوب است که برای استراحت، به تفرجگاه بروی! و… اینگونه ما گرفتار میشویم. و وقتی گرفتار شدیم، مثل آن است که چارهای نداریم، جز اینکه اسیر نفس و شیطان باشیم و هر روز بیشتر از روز گذشته به گناه آلوده شویم، تا جایی که به اسم خدمت به نظام و مردم وارد صحنه شده و از روی عمد و با علم علیه مردم و نظام قیام میکنیم. و این حقیقتی است که در آیه هشتم بیان شد، و در این دو حکایت تبیین و در آیه ۴۶ جمعبندی میشود: «الْمالُوَ الْبَنُو نَزِینَهُ الْحَیاه الدُّنْیا»
آیه۳۳
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً
ترجمه
حکایت ۲ مردى را بازگو کن که به یکى از آنها دو باغ انگور دادیم و گرداگرد آن دو را با درختان خرما پوشاندیم و میان آن دو کشتزارى قرار دادیم.
حکایتی عبرتآموز
خطاب آیه به پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم است:«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ» براى مردمى که فریب زینتهاى دنیا را خوردهاند و نفسانیت بر آنان حاکم شده است، حکایتی بازگوکن تا حقیقت دنیا برای آنان روشن شود و بدانند که دنیا جز سرابی نیست. آیا این حکایت واقعی است یا صرف مَثَل است؟ احتمال دارد که این حکایت در عالم واقع رخ داده باشد. [المیزان: ۱۳/۳۰۵]
حکایت درباره ۲ مرد است: «رَجُلَیْنِ»که با هم همسایه بودند و یکی که از آنان توانگر بود و دیگری از توانایی مالی زیادی برخوردار نبود. این وضع دنیاست که انسانها از امکانات متفاوتی برخوردار هستند و همه در یک سطح نیستند. و همین تفاوت سطح زندگی، آزمون است، یکی به فقر و تهیدستی و دیگری به ثروت و مالداری آزمایش میشود. یکی به پست و مقام و دیگری به گوشهنشینی. خلاصه همه در آزمون الهی به سر میبرند و این حقیقت دنیاست.
توصیفی زیبا
ما به یکی از آنها دو باغ دادیم: «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً»ویژگی این دو باغ چنین است که وسط آن باغها انبوهی از درختان انگور بود، و گرداگرد آنها را درخت خرما پوشانده بود و میان این دو باغ هم کشتزاری بود. او هم محصول باغی پرباری داشت و هم کشاورزی پربار و خلاصه خداوند به او زندگی پررونقی داده بود.
آیه ۳۴
کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً
ترجمه
هردو باغ میوه خود را مىدادند و چیزى از آن نمىکاستند، و میان آن دو باغ نهر جوشان روان کرده بودیم.
ادامه توصیف باغهای پرمحصول «کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها» «اُکُل»به معنای خوراکی است[مفردات: ۸۰] هر دو باغ محصول خوبی داشتند. و در خوراکیهای این باغها ـ یعنی محصولات و فرآوردههایشان ـ کاستی نبود. «وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً» «لَمْ تَظْلِمْ»یعنی «لَم تنقٌص». [المحیط فی اللغه : ۱۰/۳۲؛ المفردات: ۵۳۸] هیچ نقص و کمبودی در محصولات آن دو باغ نبود، و محصولات کامل و بینقص در اختیار او بود.«وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً»و ما آب این باغها را هم تأمین کرده بودیم. و از وسط باغها نهری جوشاندیم که هم آب بسیاری داشت و هم برای باغداری و کشاورزی او کاربرد داشت.
تولید و رفاه مطلوب است
در این دو آیه تصویری روشن از امکانات و رفاه مالی یکی از آن دو مرد همسایه را بیان فرمود. نعمتهای فراوانی خداوند به بنده خودش داده است. و این نشان میدهد که تولید و رفاه و ثروت بد نیست، بلکه رفاهزدگی و اسراف و مالدوستی بد است. زیرا میفرماید این امکانات را ما به او دادیم تا وسیله آزمون او باشد. آیا رفاه او را به بیراهه میکشاند و فخرفروشی میکند یا از آن در راه خدا بهره میبرد؟ خدیجه کبری سلاماللهعلیها هم امکانات مالی داشتند، اما همه را در راه خدا خرج کردند. پس توجه داریم که اصل ثروت و قدرت بد نیست، بستگی به استفاده آن و نتیجه عملی آن دارد. نکند انسان را خیال بردارد که این امکانات زینت او هستند و تا ابد در اختیار او هستند؟ این خطرناک است. وگرنه تلاش در تولید بهتر و بیشتر هم نهتنها بد نیست، بلکه مطلوب است. زیرا جامعه را به خودکفایی میرساند و پیشرفت و رفاه را برای کل مردم میآورد.
آیه ۳۵
وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً
ترجمه
بهعلاوه او ثروتى فراوان داشت؛ به دوست خود ـ در حالىکه با او گفتوگو مىکرد ـ گفت:دارایى من از تو بیشتر است و نفراتم از تو نیرومندترند.
فخرفروشی
«وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ»«ثمر» ثروت و امکانات مالی است. [کتاب العین: ۸/۲۲۴؛ مقاییس اللغه : ۱/۳۸۸] دارایی او به این دو باغ بزرگ ختم نمیشد، او دارای «ثمر» یعنی درآمد مالی فراوان بود. [مفردات: ۱۷۶] لابد در کنار زراعت و باغداری؛ دامداری و صنایع تبدیلی و تجارت و امثال آنها هم بوده است. این ثروت انبوه که وسیله آزمون است، باید موجب شکرگزاری باشد. انسان عاقل نعمتهای الهی را شکر و آنها را در مسیر اهداف الهی استفاده میکند اما در مقابل او به همسایه و دوست خود که همسخنش بود، فخرفروشی میکرد: «فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ» این گفتوگو حکایت از تکبر و فخرفروشی آن مرد داشت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً» «نفر» همه اعضای خانواده را گویند، زیرا شخص را در نیازهایش حمایت میکنند. [مجمعالبیان: ۶/۷۲۳] من سرمایهدارم، بهمراتب ثروت بیشتری از تو دارم، فرزندان توانمندتر و خانواده و خدمتگزاران فراوانتری هم دارم. این ویژگی انسانهای فخرفروش است که خود را گم میکنند، به زبان و رفتارشان تکبر میورزند. یعنی زبان حال و گفتارش وهمآلود و متکبرانه است.
هشدار
برای این شماره به توضیح این چند آیه بسنده میکنیم اما خوب است دقت کنیم، خداوند به برخی انسانها امکانات مالی یا قدرت سیاسی میدهد اما آنها گمراه میشوند و به جای اینکه از نعمتها در جهت اهداف خدایی بهره ببرند، گرفتار فخرفروشی و دنیازدگی میشوند. قرآن نمرود، فرعون، قارون و دیگر مستکبران را مثال آورده تا ما بدانیم که عاقبت استکبار جز ذلت و خواری نیست. ذلتی که درون آدمی را فرامیگیرد و انسان را جهنمی میکند. بنابراین باید مراقب باشیم که ما که در نعمت نظام اسلامی زندگی میکنیم، اگر در پناه این نعمت بزرگ به قدرت و مکنت رسیدیم، در جهت اهداف الهی حرکت کنیم. وگرنه اگر در مقام کارگزار نظام، به خوشگذرانی و استفادههای نامشروع مشغول شویم و فخرفروشی کنیم، به همان چاهی میافتیم که پیشینیان افتادند.
25
1393
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۲۰
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداه وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَه الْحَیاه الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (۲۸)
ترجمه
اى پیامبر، خود را با کسانی که هر بامداد و شامگاه پروردگارشان را میخوانند و خشنودی او را خواهان هستند؛ شکیبادار و پایبند آنان باش و دیدگانت را از آنان- به سوی توانگران کفرپیشه- مگردان که آرایش زندگى این دنیا را بخواهى و از آن کس که ما دلش را از یاد خود غافل کردیم و از پى هواى خویش رفته و کارش افراط و تفریط و نادیدهگرفتن حق است، پیروى مکن.
تفسیر
خداوند وکیل مومنان تهیدست
آیه از آیاتی است که بسیار به مومنان نوید میدهد، در سوره مبارکه مزمل آیه ۹ میفرماید: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً» «خدا را وکیل خود بگیر» و در آیات متعدی میفرماید که کسی که به خدا توکل میکند چنین وکالتی برای او کافی است: «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الله وَ کَفى بِالله وَکِیلاً» [احزاب: ۳] آیه شریفهای که در خدمت آن هستیم از نمونههای آیاتی است که نشان میدهد خداوند چگونه وکیلمدافع مومنان است. گروهی از صنادید قریش نزد پیامبر خدا «صلیاللهعلیهوآلهوسلم» آمدند و دیدند جمعی از مومنان تهیدست چون سلمان، بلال، عمار و ابوذر نزد ایشان نشستهاند و تقاضا کردند که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم این جمع را- در زمانی که آنان در محضر حضرت هستند- از خود دور کند. و آیه شریفه به دفاع از مومنان نازل شد و قلب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را به آنان گرم کرد. [تفسیر القمی: ۲/۳۵، المیزان: ۷/۱۱۰] و این پیشنهادی است که البته پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نپذیرفتند، زیرا به پبامبران گذشته هم چنین پیشنهاداتی میشد و آن بزرگواران آن را رد میکردند.
روش گردنکشان
گردنکشان در طول تاریخ از گذشته دور تاکنون حاضر نیستند که با افراد فقیر و تهیدست دور هم جمع شوند و بیان میکنند یکی از دلایلی که حاضر به قبول دعوت پیامبران الهی نیستند، حضور همین گروه مومن تهیدست و فقیر در اطراف پیامبران است. قرآن نقل میفرماید کافران قوم نوح به ایشان عرض کردند:
«فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ وَ ما نَرى لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ» [هود: ۲۷] «اشراف قوم او که کافر شدند، به او گفتند: ما تو را جز بشرى همانند خود نمىبینیم و نمىبینیم از تو جز کسانى که در نخستین نگاه فرومایگان ما هستند کسى پیروى کرده باشد و شما را بر خودمان هیچ برترى نمىبینیم. بلکه شما را دروغگو مىپنداریم.» یعنی آنان مومنان را فرومایه میدانستند. کلام آنان این بود که اگر این فرومایگان را رها کنی ما امکان دارد به تو بپیوندیم. حضرتنوح هم قاطعانه پاسخ میدادند: «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُون» [هود: ۲۹] «و من کسانی را که ایمان آوردهاند، از خود نمیرانم. آنان پروردگار خود را ملاقات میکنند اما من شما را گروهی نادان میبینم.» یعنی آنانی را که شما فرومایه میپندارید، قلبی آکنده از ایمان به خدا دارند و در مقابل شما نادانید که حقیقت ایمان آنان را نمیتوانید ببینید.
دستوری جامع
اما خطاب آیه به پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، با این وجود در حقیقت خطاب به همه جامعه اسلامی بویژه رهبران و علمای آن است: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداه وَ الْعَشِیِّ» «پیامبر ما، دل به کافران مرفه نبند که آنان ایمان ندارند، بلکه با کسانى شکیبا باش که هرصبح و شام پروردگارشان را مىخوانند و خشنودى او را مىطلبند.» یعنی همواره پایبند و همراه این گروه باش زیرا آنان صبحگاه تا شامگاهان یعنی کل روزگار خود ملازم با یاد خدا هستند. در سوره مبارکه انعام آیه ۵۲ نیز چنین دستور میدهد: «وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداه وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَه ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ». «و ای پیامبر ما از خود دور نساز کسانى را که پروردگارشان را در بامداد و شامگاه مىخوانند و در آن حال رضاى او مىجویند. هیچ از حساب آنان بر تو نیست و هیچ از حساب تو بر ایشان نیست تا برانیشان و در نتیجه از ستمکاران باشى» ملاحظه بکنید که چگونه خداوند از مومنان فقیر دفاع میکند، طرد و بیرونراندن مومنان ستم و ظلم است. مومنانی که صبحگاهان و شامگاهان به یاد خدا هستند و نماز بر پا میدارند.
خواست خالصانه خدا
آری! آنان تنها برای خدا زندگی میکنند: «یُرِیدُونَ وَجْهَهُ» «وجه به معنای چهره و نیت و قصد است، [تفسیر ادبی قرآن: ۱/۳۱۱] و «یُرِیدُونَ وَجْهَهُ» یعنی خواستشان وجه الله است و خالصانه همه وجودشان متوجه خداست و نزدیکی به او را میجویند [المیزان: ۱۳/۳۰۲] و طبعاً هیچگاه به گناه آلوده نمیشوند. کسی که همواره خواستش وجه خداست، او در پیشگاه خداوند آبرومند است: «وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَ الْآخِرَه.. وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ» [آلعمران: ۴۵] و خداوند مدافع او است. حال که چنین است، با آنان در راه خدا استقامت بورز و همواره با این جماعت باش. [تفسیر ابنعربی (تاویلات عبدالرزاق) ۱/۱۹۵]
دو نهی پس از امر
«وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَه الْحَیاه الدُّنْیا» مبادا برای زندگی بیارزش دنیا که برای اهل آن آراسته شده است، دیدگانت را از آنان برگردانی و از ایشان چشمپوشی کنی. [المیزان: همان] چشمان تو از مومنانی که چنین هستند به سوی ثروتمندان برنگردد که مومنان فقیر را نبینی و چشماندازت توانگران باشد. آیه شریفه دو نهی دارد: یکی چشم از مومنان فقیر برنگردان و از آنان چشمپوشی نکن. دوم چشمانداز تو توانگران که ایمان ندارند، نباشد. برخی به دنبال زینت زندگی دنیویی هستند و همه توجهشان به توانگران است و آنان را احترام میکنند و بزرگ میپندارند و از فقیران و ناتوانان روی برمیگردانند اما در مقابل قرآن فرمان میدهد که چشمانداز شما جوانمردان مومن باشد، هرچند که فقیر و ناتوان جلوه کنند. زیرا آنان دارای طهارت روح هستند و از دو جهان آزادند.
نهی سوم
«وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» این نهی سوم است، از کسانی که ما دلشان را از یاد خود غافل کردهایم، پیروی مکن. چه بسیار از زراندوزان که همه وجودشان متوجه ثروت و مکنتشان است و دیگر توانی ندارند که یاد خدا باشند. این بیچارهها توجهشان به دنیاست و قلبشان از یاد خدا تهی است و گرفتار کجرویی هستند جز نابودی و هلاکت خود و پیروانشان را فریاد نمیزنند. روشن است که پیروی از آنان جز هلاکت و نابودی ثمری ندارد، به این دلیل میفرماید از چنین افرادی تبعیت نکنید.
دلیل نهی
بعد دلیلش را بیان میفرماید: «وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» چنین افرادی که قلبشان بیمار شده است، دو مشکل درونی دارند، اولاً خودشان تابع هواهای نفسانی هستند، فرمانده وجود آنان هواهای نفسانیشان است و ثانیاً و چون اهل افراط و تفریط هستند، کار و فرمانشان نادیدهگرفتن حق است و نتیجه پیروی از آنان خروج از راه مستقیم الهی است.
تذکری برای ما
چنانچه ملاحظه فرمودید، قرآن ما را- بویژه رهبران مسلمان و کارگزاران دولت اسلامی و علما را- فرمانی جامع میدهد که این فرمان هم جهت امر دارد که آنان موظف هستند همواره با مومنان تهیدستی باشند که بدنه اصلی دین خدا هستند و هم جهت نهی که مبادا به دلیل توجه به دنیای زودگذر؛ چشماندازتان توانگرانی باشد که خدا را فراموش کردهاند و به نادیدهگرفتن حق فرمان میدهند که در این صورت نظام اسلامی از حقیقت خودش تهی میشود و کارگزاران نظام اسلامی به جانب افراط و تفریط کشانده میشوند.
25
1393
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۱۳
حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَه مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِالله مَنْ یَهْدِ الله فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً(آیه ۱۷)
ترجمه :
و اگر در میان آنان بودی، مىبینى که چون خورشید طلوع کند، از غارشان به سمت راست مىگراید و بر آن جانب پرتو مىافکند و چون غروب مىکند، از آنان مىگذرد و نورش بر سمت چپ غار مىتابد. این در حالى است که آنان در وسط غار که فراخ بود، خوابیده بودند و آفتاب بر آن نمىتابید. این از نشانههای حکمت و قدرت خداست. خدا هرکه را هدایت کند او رهیافته است و هرکه را به گمراهى بیفکند، هرگز براى او یاری که راهنماییاش کند، نخواهى یافت.
جغرافیای غار
در آیه نشانهای از نشانههای حکمت و قدرت خداوند تبیین میشود. ابتدا وضعیت اقلیمی و هندسی غار را مشخص میفرماید که غار رو به شرق و غرب نبود تا آفتاب مستقیم به غار بتابد و از طلوع تا ظهر و از بعدازظهر تا غروب تا انتهای غار را فراگیرد و به آنان آسیب رساند، بلکه رو به شمال بود تا پرتو آفتاب در درون آن بتابد و آن را روشن کند اما رنجش نداشته باشد.
«وَ تَرَى الشَّمْسَ» اگر آن غار را ببینی یا در آن غار بودی، میبینی که «إِذا طَلَعَتْ» چون خورشید طلوع کند «تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ»، «تَتَزاوَرُ» از «زور» به معنای میل از سمتی [لسان العرب: ۴/۳۳۴] و انحراف از حق میآید. [المفردات: ۳۸۷] «تَتَزاوَرُ» یعنی متمایل میشود، پرتو خورشید از غار به سمت راست متمایل میشود و همه غار را نمیگیرد بلکه پرتوی از آن در غار میتابد. «وَ إِذا غَرَبَتْ» و چون غروب کند، «تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ»، «تَقْرِضُهُمْ» از «قرض» به معنای بریدن و قطعکردن گرفته شده است. [المفردات: ۶۶۶] «تَقْرِضُهُمْ» یعنی از آنها میگذشت و به سمت چپ میتابید، نهتنها آنها را اذیت نمیکرد و آسیب نمیرساند، بلکه موجب شادابی و نشاط غار بود. «وَ هُمْ فِی فَجْوَه مِنْهُ» «واو» حالی است، در حالی که آنان در فضای درون غار که گسترده بود، استراحت میکردند. اصل «فَجْوَه» «فجو» به معنای گستردگی در چیزی است. [مقایساللغه: ۴/۴۷۷] و «فَجْوَه» میدان وسیع و فراخ را گویند. [همان] آنها به غاری بزرگ پناه برده بودند و در میدان و وسط آن خوابیده بودند.
نشانه الهی
نور خورشید مستقیم به آنان نمیتابید بلکه پرتو آن پس از طلوع تا پیش از غروب از راست و چپ غار را روشن و تلطیف میکرد، نتیجه اینکه «ذلِکَ مِنْ آیاتِ الله» این از نشانههای حکمت و قدرت الهی است. کسانی که خودشان را به خدا سپردند در حالی که خطری تهدیدشان میکرد، به خوابی عمیق فرو رفتند و خداوند میهمانخانهای برای آنان فراهم آورد که هیچگونه اذیت و آسیبی برایشان نداشت بلکه همه وسایل آسایش را در اختیارشان قرار میداد. اینکه به خداوند عرض میکنیم که
«قُلِ اللهمَّ مالِکَ الْمُلْکِ» [آلعمران: ۲۶] «تو فرمانروایی همه هستی و قدرت فقط در دست توست» و خیر هم به دست توست: «بِیَدِکَ الْخَیْر» [همان] و ما خود و کارمان را به تو میسپاریم و یقین داریم که حتماً کار ما را به بهترین نحو به سامان میرسانی: «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى الله إِنَّ الله بَصِیرٌ بِالْعِباد» [غافر: ۴۴]. نمونه آن اصحاب کهف هستند که نشانه بارز حکمت و قدرت الهیاند.
اصلی جامع؛ هدایت و گمراهی پاداشی و کیفری خدا
در انتهای آیه اصلی جامع را بیان میفرماید. این اصل جامع دو جهت دارد؛
جهت نخست: «مَنْ یَهْدِ الله فَهُوَ الْمُهْتَدِ» کسی را که خداوند هدایت فرماید، او هدایت شده است. خداوند دو هدایت دارد: هدایت عام که همه مردم را با پیامبران و کتب الهی و عقل و فطرت درونی هدایت میفرماید اما مردم در برابر هدایت الهی دو دسته هستند: گروهی هدایت میپذیرند و گروهی از هدایت سر باز میزنند. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» [انسان: ۳] ما راه را به همگان نشان میدهیم؛ راهی که باید بپیمایند و به مقصد نهایی برسند.
راه همان نقشه الهی برای هدایت بشر به قرب الهی است. مسیری که اگر پیموده شد، حتماً به هدف میرسند اما مردم دو دسته هستند؛ گروهی شاکرند، در مسیر قرار گرفتند و گروهی کفران کردند و از مسیر خارج شدند اما کسانی که شکر نعمت هدایت ابتدایی را به جای آورند، هدایت پاداشی الهی شامل آنها میشود و به مقصد و هدف میرسند: «مَنْ یَهْدِ الله فَهُوَ الْمُهْتَدِ» این هدایت پاداشی الهی است که تنها مختص راهیافتگان در نقشه الهی است اما آنان که کفران کردند: «وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً» هرگز کسی ولی و راهنمای آنان نیست تا آنان را راه نماید. و این جهت دوم اصل جامع است.
سبک قرآن و گرفتاری امروز بشریت
توجه بفرمایید که این سبک خاص قرآن است که عمل را با نظر ممزوج میکند. در داستان اصحاب کهف از حقیقتی که در خارج واقع شده است، حکایت فرمود و آنگاه نتیجهای عملی و هدایتی گرفت که راهگشایی آدمیان در زندگی دنیوی است. هرکه به راه هدایت و خدا آمد و خداوند هم او را راه مینماید، او را از خطر دشمن محفوظ میکند و از بلایای طبیعی نگه میدارد، مهمتر به هدف نهایی میرساند و نامش را هم بلندآوازه میفرماید. کسی که راه گمراهی را پیمود، از همه این هدایتها محروم میشود و حیران و سرگردان باقی میماند. این هدایت و گمراهی هم به فرد انسان برمیگردد و هم جوامع انسانی.
بنابراین اگر شنونده کلام الهی خود را در مسیر هدایت یعنی نقشه الهی قرار دهد، به هدف نهایی راه مییابد وگرنه گمراه میشود و کسی را هم نسزد که او را هدایت کند. این امری است که به حکمت اسلامی بویژه حکمت متعالیه هم راه یافته و جدایی بین حکمت نظری و حکمت در آن نیست اما گرفتاری بشر جدید در آن است که فلسفه عملی آن از فلسفه نظری جدا شده و در نتیجه عمل از نظر جدا افتاده و تفکر و اندیشه به محاق رفته و همه امور و علوم در خدمت نفسانیت انسان قرار گرفته است و هرچه بیشتر جلو میرود به گمراهی و ضلالت خود بیشتر میافزاید.
در دوره جدید مبدأ و منتهای حرکت فراموش شده و انسان در این وسط حیران و سرگشته است و راهی هم به حقیقت ندارد، طبعاً در عمل هم بر مبنای وهم و هواهای نفسانی عمل میکند. خلاصه کلام اینکه قرآن به ما نشان میدهد که اگر اندیشه و نظر از عمل جدا شد، آن دیگر اندیشه و تفکر نیست بلکه وهمی است که نفسانیت بر انسان تحمیل کرده است. در این حالت است که علوم طبیعی راه تعرض به طبیعت و علوم انسانی فربهشدن نفسانیت و تعرض به حقیقت انسانیت را دنبال میکند.
دو نکته
بحث که به اینجا رسید لازم است دو نکته را تذکر دهم: اول اینکه علوم اسلامی مبتنی بر تفکر و اندیشه ناب اسلامی است و طبیعیات آن نحوه تعامل انسان با جهان و طبیعت را تنظیم میکند و علوم انسانی اسلامی، راه انسان را به سوی رستگاری و بهروزی هموار میکند. یعنی موضوع آن انسان در دنیاست تا دنیای او آباد و پلی برای آخرت او شود.
دوم؛ هدایت پاداشی در صورت پاسخگویی به هدایت اولیه است، پس کسانی که به ندای فطرت و عقل و پیام قرآن و رسول خدا(صل الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) پاسخ مثبت بدهند، در مسیر الهی بدون ترس و واهمه به پیش میروند. انقلاب اسلامی به ما نشان داد که بهرغم همه توطئهها و خباثتهای دشمنان، این انقلاب راه خود را به جلو راند و همه فتنهها نیز نتوانست در مسیر آن و مردم انقلابی خلل ایجاد کند، بهرغم اینکه مسیر را کند و پرهزینه کرد اما اگر به اسم عقلانیت، تدبیر، اعتدال و امثال این واژگان زیبا وادادیم و در برابر دشمنان با دستان بسته عمل کردیم، باید منتظر گمراهی و ذلت پس از آن باشیم که حتی درون خانهمان- ما را- تحقیر کنند. انتخاب با خود ماست اما نتیجه در اختیار ما نیست. راه هدایت را برگزینیم، بهروزی دنیوی، رستگاری نهایی و اخروی نصیب ما میشود و راه گمراهی را پی بگیریم، ذلت و خواری دنیوی و شقاوت نهایی و اخروی بهره ما میشود.
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر مرداد ۲۵, ۱۳۹۳
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت مرداد ۲۵, ۱۳۹۳
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان مرداد ۲۵, ۱۳۹۳
- سجده شکر مرداد ۲۵, ۱۳۹۳
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر مرداد ۲۵, ۱۳۹۳