28
1394
ترجمه و تفسیر آیه ۲۲ سوره مجادله
لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٢٢﴾
هرگز قومی رانمی یابی که ایمان به خدا و روز جزا داشته باشد و در عین حال با کسانی که با خدا ورسولش دشمنی می کنند، دوستی کنند، هرچند که آنها پدران یا برادران و یا قوم و قبیله ایشان باشند، چون آنها کسانی هستند که خداوند ایمان را در دلهایشان نوشته و با روحی از جانب خود ایشان را تأیید کرده و آنها را در بهشتهایی داخل می کند که نهرها دردامنه آن جاریست و در آن جاودانه خواهند بود، خدا از ایشان راضی است و آنها هم از خدا راضی هستند، آنها حزب خدایند، بدانید که فقط حزب خدا رستگارند.
تفسیر
در این آیه شریفه می خواهد بفرماید، ایمان راستین به خدا و روز جزا با دوستی بادشمنان خدا و رسول نمی سازد و کسی که واقعا به خدا و روز جزا ایمان دارد، ممکن نیست با دشمنان خدا دوستی کند، هر چند که همه قسم اسباب مودت و انگیزه برای دوستی موجود باشد، مثلا آن دشمنان پدر یا پسر یا برادر او بوده و یا از قوم وقبیله اوباشند، چون این عمل با ایمان به خدا منافات دارد، زیرا رابطه عقیدتی بر همه روابط دیگر مقدم است ، (و بعضی عقیده دارند این آیه در باره کسانی است که باسلطان همنشینی می کنند) اینکه در اینجا از بیان همه اسباب مودت فقط قرابت را ذکر کرد به جهت آنست که مودت خویشاوندی قویترین و باثبات ترین مودتهاست که زوال آن به آسانی ممکن نیست .در ادامه برای تعلیل این مطلب می فرماید: خداوند ایمان را در قلبهای چنین کسانی نوشته ، بنابراین هرگز ایمانشان متغیر و زایل نمی شود و نیز خداوند آنها را با روحی ازجانب خود تقویت نموده ، یا با روحی از جنس ایمان آنها را تأیید کرده و دلهایشان را باآن روح زنده ساخته (روح ) عبارتست از مبداء حیات ، که قدرت و شعور از آن نشأت می گیرد، بنابراین آیه شریفه این معنا را افاده می کند که در مؤمنین به غیر از روح بشری که در کافر و مؤمن موجود است ، روحی دیگر وجود دارد که از آن حیات و قدرت وشعور جدیدی ناشی می شود که همان حیات طیبه است و آثار این حیات طیبه ، عقیده طیب و عمل صالح خواهد بود و سعادت ابدی را برای انسان به ارمغان خواهد آورد وهمین حیات سبب برتری مؤمن و حزب الله بر کافر و حزب شیطان است .در ادامه به این مؤمنان وعده جمیلی می دهد که خداوند آنها را وارد بهشتهایی می کند که تا ابد درآن جاودانه خواهند بود، بدلیل آنکه خدا از ایشان راضی بوده است و رضایت خدا همان رحمت اوست که مخصوص افرادیست که در ایمان به خدا خالص باشند، و آنها نیز از خدا راضیند، چون با نیل به آن زندگی طیب و آن بهشت ، شادمان وخرسند می شوند، سپس در مقام بزرگداشت و احترام افراد مخلص در ایمان می فرماید:اینها حزب خدا هستند،(به خلاف منافقان که از حزب شیطان و زیانکار بودند)و بدانیدکه حزب الله رستگارند، و این جماعت حزب الله همیشه افعالشان در زمین تجسم منهج و راه الهی است ، انسان لامحاله عضو یکی از این دو حزب خواهد بود یا حزب الله و یاحزب شیطان .
تفسیر المیزان
3
1393
رهِ عشق؛ تفسیر سورۀ کهف ۱۰
حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی:
بِسْمِالله الرَّحْمنِ الرَّحِیم
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (۹) إِذْ أَوَى الْفِتْیهُ إِلَى الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَ هَیئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (۱۰)
آیه ۹:
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً
ترجمه: آیا پنداشتهاى که اصحاب کهف و رقیم از نشانه هاى بسیار شگفتانگیز ما بودهاند؟
داستان اصحاب کهف
از ظاهر سیاق آیات و روایات شأن نزول برمیآید که قصه اصحاب کهف که ضمن آیات ۹ تا ۲۶ این سوره آمده است، اجمالاً بر مردم معلوم بوده [المیزان: ۱۳/۲۴۴؛ اسباب نزول القران: ۳۰۰] و موجب شگفتی آنها بوده است که چند جوانمرد ۳۰۰ سال به خواب بروند و هیچ نیازی به غذا و آب نداشته باشند، قرآن میفرمایند: این واقعه برای شما شگفتآور است وگرنه ما در هر لحظه در کار خلق شگفتی هستیم. واقعاً اگر کسی به دور و بر خود نگاه کند به این حقیقت پیمیبرد که همه آیات الهی شگفت هستند، منتها باید آیتشناس باشیم. اگر آیتشناس باشیم از این نشانهها به معرفت الهی میرسیم که داستان اصحاب کهف نمونهای از آیات الهی است.
داستان اصحاب کهف چکیده معارف سوره
دانستیم که محور سوره کهف تبیین این حقیقت است که عالم تحت ولایت خداست که نمونه آن داستان اصحاب کهف است که این حقیقت را به طور واضحی نشان میدهد، بنابراین نباید از آن در شگفت بود، بلکه همانند همه آیات الهی شگفتانگیز است. شروع آیه چنین است: «أَمْ حَسِبْتَ» «آیا مخاطب میپندارد» انسانهایی چون اصحاب کهف ۳۰۰ سال بدون آب و غذا بخوابند، از نشانههای شگفت ماست؟ «أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیاتِنَا عَجَباً»
«کهف» غار بزرگ در درون کوه را گویند. درباره«رقیم» نظریات مختلفی نقل شده است، [تفسیر الکشاف زمخشری: ۲/۷۰۵] اما ظاهراً رقیم نام دیگر اصحاب کهف است و نام سنگنوشتهای است که سرگذشت اصحاب کهف در آن نوشته شده است. [المیزان: ۱۳/۲۴۶] و روایت هم این نظریه را تایید میکند. [کتاب التفسیر: ۲/۳۲۱].
موضوع این سوره بیان این مطلب است که انسان تنها با عمل صالح که از هر گونه شرکی خالی است، به مقصود نهایی میرسد، حقیقتی که داستان اصحاب کهف آن را به خوبی تبیین میفرماید. آری این داستان بیان حقیقت ایمان جوانمردانی است که به خدا ایمان داشتند و خداوند متعال هم بر هدایت آنها افزود و این داستان بحق نازل شده و حق محض است که ضمن آن حقیقت ایمان جوانمردان راه خدا روشن میشود: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدى» [کهف:۱۳]
چکیده داستان
آنچه مورد شگفتی مردم بود و در حقیقت جنبه آیت و نشانهبودن داشت آن بود که این گروه با ایمان که از شرک حاکم بر جامعه خود به تنگ آمده بودند و از آن شهر فرار کرده بودند، و به غاری در بیرون شهر پناه برده بودند، در آن غار به خواب رفتند و خداوند آن خواب را چنان طولانی کرد که ۳۰۰ سال به درازا کشید، به گونهای که وقتی بیدار شدند، خودشان تصور میکردند، یک روز یا بخشی از یک روز را به خواب رفتهاند و چون گرسنه بودند، وقتی یک نفر از آنان به شهر رفت تا غذا تهیه کند با صحنه شگفتی مواجه شد که منظره شهر غیر از آنی بود که از آن خارج شده بودند و مردم شهر نیز جمعیتی غیر از مردمی بودند که او میشناخت، بهگونهای که حتی او به زحمت زبان آنان را میفهمید و ایشان نیز به زحمت زبان او را میفهمیدند، پادشاهی که در آن شهر حکومت میکرد، مردی با ایمان بود و با پادشاهی که او میشناخت که فردی جبار و بتپرست بود، تفاوت داشت.
سرانجام مشخص شد که اصحاب کهف ۳۰۰ سال به خوابی عمیق فرورفتهاند و چنین شد که نشانهای شگفت برای مردم شد که به عینه بدانند که قیامت و مبعوثشدن در آن حق است و از آن گریزی نیست[برگرفته از روایتی از امام صادق علیهالسلام؛ تفسیر قمی: ۲/۳۱ ـ ۳۳]
آیه ۱۰:
إِذْ أَوَى الْفِتْیهٌ إِلَى الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَ هَیئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً
ترجمه: یاد کن هنگامی را که آن جوانمردان در غار جاى گرفتند و گفتند: پروردگارا! از جانب خود رحمتى به ما ببخش و در کارمان راه رشد را به ما بنماى.
شروع داستان
«أًوی» به معنای رفتن به مکانی [کتاب العین: ۸/۴۳۷] و در آن مأویگرفتن و پناهندهشدن است. [المفردات: ۱۰۳] «الفتیه» به معنای طراوت و جوانی [مقاییس اللغه: ۴/۴۳۷] و جوانمرد هر دو آمده است. اما به نظر میرسد که در اینجا به معنای جوانمرد باشد و جوانمرد کسی است که امر خدا را بر هواهای نفسانی خود برتری میدهد. [رحمه من الرحمن: ۳/۴] و این نظر مطابق با روایتی از امام صادق علیهالسلام است.
امام صادق علیهالسلام از کسی پرسیدند: «فتی» نزد شما چه کسی است؟ او عرض کرد: جوان. امام فرمودند: چنین نیست. «فتی» مومن است، اصحاب کهف سنی ازشان گذشته بود و خداوند عزوجل به دلیل ایمانشان آنها را جوانمرد و «فتیه» نامید.
«قال أبوعبدالله علیهالسلام لرجل: ما الفتى عندکم؟ فقال له: الشاب، فقال: لا، الفتى المؤمن، ان أصحاب الکهف کانوا شیوخا فسماهمالله عز و جل فتیه بایمانهم.» [تفسیر نور الثقلین: ۳/۲۴۵]
بنابراین قرآن از رادمردان و جوانمردانی سخن میگوید که از نظر سنی جوان نبودهاند اما ایمان قلب آنان را پر کرده بود و به مقام بندگی رسیده بودند و جز خشنودی خدای سبحان را نمیجستند.
پناهبردن به خدا
آنها جوانمردانی بودند که به غار پناه بردند. چرا؟ زیرا جامعهای که در آن زندگی میکردند، مناسبتی با ایمان آنها نداشت. فساد و ستم و انحرافات دینی و اعتقادی در آن بسیار بود و آنها از این جریان به ستوه آمده بودند. این مطلب اجمالاً از تعبیر پناهبردن آن جوانمردان به غار فهمیده میشود. اما در حقیقت آنان به خدا پناه بردند و از خداوند متعال درخواست کردند که از نزد خود برای ایشان رحمتی عنایت فرماید: «فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً»
«اتیان» به معنای آسان آمدن است، [مفردات: ۶۰] و «آتنا» به معنای «بیاور و ببخش» است. این تعبیر بویژه در «مِن لَدُنکَ» نشان میدهد آنان از همه وسایل عادی منصرف و ناامید شده بودند و تنها چشم به رحمت الهی داشتند که از جانب او سرازیر میشود. منظور آنان از رحمتی از جانب خدا، هدایت خاص است: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً » [آلعمران: ۸]
بلافاصله و در ادامه عرض میکنند: «وَ هَیئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً» «هییء» به معنای «تهیه و آماده کن» [مفردات: ۸۵۰] است، رشد هم در مقابل غی به معنای هدایت به مطلوب و مقصود است. [التحقیق: ۴/۱۴۰] آنان در دعای دوم خود از خداوند خواستند که در «کار ما» رشد و هدایت به مقصود را فراهم فرما. به قرینه آیه ۱۵ همین سوره روشن میشود که قوم آنها مشرک بودند و براساس آیه ۲۰ اگر بر آنها دست مییافتند یا آنان را میکشتند یا به فرهنگ منحط شرک بازمیگردانند. بنابراین آنان نگران بودند که از هدایت الهی که خداوند به آنان عنایت فرموده بود، خارج شوند. بنابراین از خداوند متعال درخواست کردند که در کار آنان که پرستش خدا و خودداری از شرک بود، رشد و هدایت به مطلوب عنایت فرماید تا رحمت خداوند متعال در حق آنان کامل شود.
درسی از آیه
درسی که باید از این امر گرفت، آن است که مومن در هرحال باید به خداوند پناهنده شود، بویژه در مقابل کسانی که بنا دارند، ایمان را خشک کنند. یعنی در همه امور تنها باید به خدا پناه برد و از او درخواست یاری کرد.
1
1393
رهِ عشق؛ تفسیر سورۀ کهف ۹
حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (۷) وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً (۸)
آیه ۷
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
ترجمه
بیگمان ما هرچه روی زمین است، زینتی برای آن قرار داده ایم تا ایشان را بیازماییم که کدامیک از آنان نیکوکارتر هستند.
زینت زمین و زینت انسان
آیۀ هفتم و هشتم، ادامۀ تسلی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم [المیزان: ۱۳/۲۳۷] و تبیین دلیل رویگردانی کافران از ایمان است. [البحر المدید: ۳/۲۴۷] در آن روشن میشود که مشکل کافران؛ آن است که گرفتار وهم هستند و تصور میکنند که هدف آفرینش آنها زندگی دنیویی و زیباییهای موقتی دنیویی است. زیباییهای طبیعی چون زیبا هستند، چشمان آدمی را نوازش و به خود جلب میکند. اما باید توجه داشت که آنها زینت زمین هستند، نه جان انسان؛ زیرا زوالپذیرند و جان انسان تنها در ابدیت آرامش میگیرد. هر آنچه در زمین است، زینت زمین است نه زینت ما و این نکتۀ بسیار مهمی است که اگر به آن توجه کنیم، به مال و امکانات مادی خود غره نمیشویم، بلکه میدانیم که همۀ این امور رفتنی هستند: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا» [کهف: ۴۶]
اما زینت ما چیست؟ طبق آیۀ ۷ سورۀ مبارکۀ حجرات؛ خداوند ایمان را زینت ما قرار داده است: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُم» یعنی خداوند هرچه در زمین است، زینت خود زمین قرار داد، اما ایمان را زینت بشریت مقرر فرمود.
بنابراین ما هرچه در این دنیا به دست آوریم، هرچند زیبا و دوستداشتنی باشد، زینت ما نیست، بلکه زینت زمین است، و تنها ایمان زینت ماست. زیرا انسان برای دنیا آفریده نشده است، بلکه انسان برای آخرت آفریده شده است: «وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون» [عنکبوت: ۶۴] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ» [بحار الانوار: ۵۸/۷۸] «شما برای نابودی آفریده نشدید، بلکه برای باقیماندن آفریده شدهاید، و جز این نیست که از خانهای (که خانۀ نابودی و نیستی) به خانهای (که خانۀ همیشگی و ابدی است) منتقل میشوید.» بنابراین باید با چیزی به آخرت وارد شویم که به کار ما بیاید و آن تنها ایمان است، ایمان واقعی که در ذیل آیه دوم همین سوره دیدیم که حتماً همراه عمل صالح است. پس زینت واقعی انسان ایمان است، اما باغ و خانه و فرش و ماشین و همۀ امکانات مادی و دنیویی از ما گرفته میشود، و چیزی که از ما جدا شود، یقیناً نمیتواند زینت ما باشد و نباید به آن دلبسته شویم. اما شیطان گاهی چیزهایی را برای انسان زینت میدهد که آنها زینتهای بدلی هستند: «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاهُ الدُّنْیا» [بقره: ۲۱۲] که بعداٌ حسرت میخوریم که چگونه فریب خوردیم: «یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّه» [زمر: ۵۶] «دریغا بر آنچه در حضور خدا کوتاهى ورزیدم.»
هدف آفرینش زینتهای زمینی
اما هدف از این زینتهای زمینی چیست؟ آزمون بشر است که چه کسی نیکوکردارتر است: «لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» در آیۀ ۱۴ آلعمران میفرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْث ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب» «دوستىِ خواستنیهایی از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسبهاى نشاندار و دامها و کشتزار براى مردم آراسته شده است، و حال آنکه این جمله، مایه بهرهوریهای زندگى دنیاست، و فرجام نیکو نزد خداست.» یعنی این خواستنیها، زینت زندگی دنیاست، زیرا انسان معجونی از دو بُعد است: بُعد نخست جسم و بدن اوست: «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِین» [ص: ۷۱]
دوم روح او «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» [ص: ۷۲]
بنابراین دو کشش دارد: هم کشش غریزی و طبیعی به دنیا و طبیعت و هم کشش فطری به خدا و عالم ملکوت؛ از میان این دو بُعد روح اصل است و بر جسم حاکم است و از میان این دو کشش، کشش فطری است که اصالت دارد. منتها خداوند هر دو را در دسترس انسان قرار داده است، تا او را بیازماید که آیا میتواند تشخیص بدهد که دنیا موطن و جایگاه او نیست، بلکه دنیا جایگاه عمل نیکو یعنی عقلورزی، پرهیز از محارم الله، و فرمانبرداری خداست. چنانچه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تفسیر آیه میفرمایند: «لیبلوکم أیکم أحسن عملا و أورع عن محارم الله و أسرعکم فی طاعه الله» [المیزان: ۱۳/۲۳۹] «شما را میآزماید که کدام یک از شما عقل نیکوتر، و نسبت به محارم الله پرهیزگارتر، و در فرمانبرداری سریعتر هستید.»
آیۀ ۸
وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً
ترجمه
و ما آنچه را بر آن است، قطعاً بیابانى بىگیاه خواهیم کرد
استعارهای دربارۀ زندگی دنیا
در ادامه میفرماید: هنگامى که آزمون به پایان رسد، آنچه را بر روى زمین است از بین مىبریم و آن را به صورت خاکى بىگیاه و جایى که مورد رغبت نباشد درمىآوریم، و این مَثَل زندگی دنیاست که همچون زمینی بیگیاه میشود که هیچ رغبتی به آن نیست. بنابراین آنچه در زمین است، در حقیقت برای زمین زینت هستند؛ و برای انسان، وسیلۀ آزمون و سرگرمیهایی در زندگی دنیا. اما چه کسی این سرگرمیها را برای انسان زینت قرار داده است؟ شیطان؛ «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون» [انعام: ۴۳]
این امور در حقیقت زینت نیستند، بلکه وسیلۀ آزمون هستند، همسر، فرزند، امکانات مالی و باغ و بوستان، مزرعه و اسب و غیره همگی وسیلۀ و محک آزمون هستند که ای انسان در دنیا چه کردهای؟ توجه هم بشود که هرچه خداوند داده است، زیبا و «زینۀ الله» است، و چون زیباست، برای انسان حلال است: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ» [اعراف: ۳۲]
اما هیچکدام از آنها هدف انسان نیستند، بلکه مواهب الهی هستند که خداوند برای بندگان خود آفریده است، اما نباید زینت داخلی انسان شوند، زیرا زینتهای دنیا از دست انسان میرود و سرنوشت نهایی انسان؛ تنها با زینت درونی رقم میخورد. حقیقت این زینتها «صعیداً جرزاً» است. «صعید» «سطح زمین» را گویند. «جرز» «زمینی است که در آن گیاه نمیروید، مانند اینکه زمین تخم گیاهان را میخورد.» [المیزان: ۱۳/۲۳۷]
بنابراین میفرماید: «ما زمین را بعد از آبادى ویران مىسازیم و سطح آنها را صاف و هموار مىکنیم بطورى که خشک و فاقد گیاه باشد.» [مجمع البیان: ۶/۶۹۵]
به تعبیر دیگر؛ هدف از زیباییهای دنیایی آزمون مردم است، تا نیکوکار مشخص شود، اما وقتی زمان کوچ رسید، مدت سکونت آنها در زمین پایان یافت، زمین خشک و بیگیاه میشود و همه از دست انسان میروند. و این حقیقت زندگی انسان است. بنابراین دلیل اعراض کافران؛ سرگرمی به زندگی مادی است، و ای رسول ما! از اعراض آنها غمگین نباش، آنها درگیر آزمون ما هستند. بنابراین آیۀ «وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً» معنایی کنایی و استعاری دارد که مقصود از آن قطع رابطۀ انسان و بهرههای زندگی دنیاست، که در زمین یافت میشود. [المیزان: ۱۳/۲۳۸]
20
1393
رهِ عشق؛تفسیر سورۀ کهف _ ۴
حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً
قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً
کژی و انحراف در قرآن راه ندارد
بیان شد که در قرآن کژی و انحراف راه ندارد، امیرالمومنین «علیه السلام»دربارۀ این حقیقت میفرمایند: «وَ عَلَیْکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ…لَا یَعْوَجُ فَیُقَامَ وَ لَا یَزِیغُ فَیُسْتَعْتَب» [نهج البلاغۀ: خ ۱۵۶؛ ص: ۲۱۹]«بر شما باد به کتاب خدا، که آن ریسمان محکم است…کج نمىشود تا آن را راست کنند، و از حق انحراف نمیشود تا آن را به حق باز گردانند.»
یعنی قرآن کجشدنی و منحرفشدنی نیست، تا نیاز باشد که آن را راست کنند، یا به حق بازگردانند؛ و به هیچوجه در آن اختلافی بروز نمیکند تا نیازمند امری بیرونی باشد تا آن را مستقیم کند.
بنده شویم
دیدیم که علت حمد الهی؛ نزول قرآن است، یعنی قرآن عظمتی بیمانند دارد که به آن دلیل شایسته است که خدا را حمد کرد، همچنین روشن شد که پیامبر اکرم «صلی الله علیه و اله و سلم» شایستگی گرفتن قرآن با این عظمت را داشتند، زیرا بندۀ مخلَص خدا هستند که به مقام قرب رسیدهاند و به این دلیل قرآن بر ایشان فروفرستاده شد. و گفتیم که قرآن هم دارای کمال درونی است و هم هرکس و هر جامعهای به وسیلۀ قرآن به کمال میرسد. [المیزان: ۱۵/۲۳۳ ـ ۲۳۴] در نتیجه اگر بخواهیم به کمال برسیم، و دچار انحراف و کژی در مقام اندیشه و عمل نشویم، تنها راه آن قرآن است، به شرط اینکه در خدمت قرآن باشیم و با آن حرکت کنیم تا ما را به مقصد و مقصود برساند. یعنی لازم است که با قرآن انس بگیریم و زندگی فردی و جمعی خود را بر مبنای آن بنا کنیم. اماچگونه امکان مییابیم که به این ریسمان محکم الهی چنگ بزنیم؟ در صورتی که بنده باشیم.
معیار سنجش
قران هم خود از هر انحرافی و کژیای مبراست و هم انسانها و جوامع بشری را از کژی و انحراف نجات میدهد [همان]. رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» هم از کژی و انحراف دور هستند، بنابراین هرکس که به وسیلۀ قران و سنت نبوی هدایت شود، از کژی و انحراف دور است و این معیار بسیار خوبی است که خودمان را با قرآن بسنجیم که هرچه در ما انحراف و کژی باشد، به همان اندازه از قرآن و سنت دور هستیم.
آیۀ دو
«قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنّ َلَهُمْ أَجْراً حَسَناً»
ترجمه
کتابى که مایه برپایى جوامع انسانى است، تا تبهکاران را به عذابى سخت که از جانب خداست بیم دهد و به مؤمنان نوید دهد، مومنانی که کارهاى شایسته مىکنند، که براى آنان پاداش نیکویی است.
تفسیر
قرآن قیم انسان و جامعۀ انسانی
«قیماً»؛ «قیم» به معنای کسی است که امور دیگران را بنابر مصالحشان تدبیر میکند، [جمهرهاللغه: ۲/۹۷۹ و مفردات: ۶۹۱] کتاب خدا که از هر کژی و انحراف و نقصی منزه است، و به قول مطلق کامل است، به این دلیل مستقیم است و انسانها را به کمال شایستهشان میرساند. یعنی قرآن اولاٌ خود کامل است، و ثانیاً انسانها را به کمال مطلوبشان میرساند و در هدایت انسانهاو جوامع انسانی به سوی اهداف الهی کامل است، و برای هدایت فرد و جامعه نیازی به امر بیرونی ندارد. به تعبیر دقیقتر کتاب خدا؛ جهانی است و تاریخ مصرف ندارد، همۀ مردم را ـ در همۀ زمانها و همۀ مکانها ـ سرپرستی میکند؛ از گمراهی و نادانی نجات میدهد و جوامع بشری به آن قوام مییابند و پابرجا میشوند. زیرا نقشۀ الهی برای زندگی بشر است و راه حق و مستقیم را به او نشان میدهد: «یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ» [أحقاف: ۳۰] و هم دنیای او آباد میکند و هم آخرت او را؛ به شرط اینکه به آن اقتداء کند، یعنی هم در آن تدبر کند و هم به آن عمل کند. [المیزان: ۱۳/۲۳۸]
توجه
امیرالمومنین علیه السلام ـ به نقل از کلمات قصار نهج البلاغه؛ کلمۀ ۴۳۲ ـ دربارۀ اولیا الهی میفرمایند: «اولیاء الهی ـ هنگامی که مردم به ظاهر دنیا توجه دارند ـ به باطن دنیا مینگردند، و آنگاه که مردم به امروز خود سرگرمند، آنها به فرداییشان میپردازند.» تا آنجا که میفرمایند: «بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ کِتَابُ اللَّهِ تَعَالَى وَ بِهِ قَامُوا» [نهج البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ ص: ۵۵۲] «کتاب خدا با آنها دانسته میشود، و آنها به کتاب خدا دانایند. کتاب خدا با آنها پابرجاست و و ایشان به کتاب خدا برپایند.» یقیناً مصداق بارز اولیاء الهی اهل بیت عصمت و طهارت «علیهم السلام» هستند که چنین رابطۀ مستحکمی با کتاب خدا دارند، زیرا هر دو ودیعۀ پربهای رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» هستند که از هم جدایی ندارند تا در قیامت ـ در حوض کوثر ـ بر پیامبر خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» وارد شوند. یعنی هر دو از یک منبع نوری هستند و اولاً کژی و سستی و ناسازگاری در آنها نیست و ثانیاً بشریت و جامعۀ بشری به آنها پابرجا میشود. و شاگردان مکتب اهل بیت عصمت و طهارت «علیهم السلام» که به مقام ولایت رسیدهاند، به همان اندازه که رسیدهاند، جدایی از قرآن ندارد، یعنی از انحراف و کژی دور هستند و به قرآن پابرجا شدهاند. و این واقعیت دولت و جامعۀ اسلامی و انسان طراز اسلام است که ما درصد تحقق آنها هستیم، دولت و جامعهای؛ اسلامی است که برمبنای قرآن وسیرۀ خاندان نبوت «علیهم السلام» تحقق یابد و افرادی؛ انسان طراز اسلام هستند که قرآن در جانشان حکومت کند و با دستگیری خاندان نبوت «علیهم السلام» به مقام قرب برسند. و چنین انسانها و دولت و جامعهای؛ قرآن را استوار میدارند.
انذار و تبشیر قرآن
«لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنّ َلَهُمْ أَجْراً حَسَناً»
هدف از فروفرستادنِ قرآن انذار و تبشیر است. زیرا «لام» در«لِیُنْذِرَ» برای بیان علت است: هدف از فروفرستادن قرآن چیست؟ اول «ینذر» و دوم «یبشر». چون قرآن نقشۀ الهی برای زندگی بشر در روی زمین است که انسان را به هدف نهایی ـ یعنی قرب الهی ـ میرساند، به این دلیل انذار و بیم است برای کسانی که بر مبنای این نقشه حرکت نمیکنند یا از آن منحرف میشوند، و از سوی دیگر نوید است برای مومنانی که کرداری شایسته دارند. پس عمل صالح یعنی عمل بر اساس نقشۀ الهی.
اما قرآن انذار و تبشیر به چیزی است؟ بیم به سختی شدید که از جانب خداست: «بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ»که منظور عذاب دردناک اخروی است. و نوید به پاداش نیکو: «أَنّ َلَهُمْ أَجْراً حَسَناً» که مقصود بهشت جاودان است.
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر اردیبهشت ۲۰, ۱۳۹۳
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت اردیبهشت ۲۰, ۱۳۹۳
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان اردیبهشت ۲۰, ۱۳۹۳
- سجده شکر اردیبهشت ۲۰, ۱۳۹۳
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر اردیبهشت ۲۰, ۱۳۹۳