1
1393
ره عشق؛ تفسیر سوره کهف ۱۴
حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی
بِسْمِالله الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ تَحْسَبُهُمْ أَیقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیهِمْ لَوَلَّیتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (۱۸)
وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ لِیتَسائَلُوا بَینَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِینَه فَلْینْظُرْ أَیها أَزْکى طَعاماً فَلْیأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیتَلَطَّفْ وَ لا یشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً (۱۹)
آیه ۱۸: وَ تَحْسَبُهُمْ أَیقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیهِمْ لَوَلَّیتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً
ترجمه:
و آنان را بیدار مى انگارى، در حالىکه خفتهاند و ما ایشان را از پهلوى چپ به راست و از پهلوى راست به چپ مىگردانیم و سگشان بر آستانه غار دو ساعدش را گسترده است. اگر بر آنها سر مىکشیدى، با حالت گریز از آنان روى مىگرداندى و از مشاهده آنها آکنده از ترس مىشدى.
حضور مخاطب در داستان
«وَ تَحْسَبُهُمْ» فعل حال است، مانند اینکه مخاطب در صحنه حضور دارد و خودش در حال مشاهده یاران غار است. تو میپنداری؛ «أَیقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ» «أَیقاظ» جمع «یقظ» به معنای بیداری است. [لسان العرب: ۷/۴۶۶] و «رُقُودٌ» جمع «رَاقِد» به معنای خفته است. [المفردات: ۳۶۲] دیدگان آنان باز بود و به این دلیل تصور میشد که بیدار هستند اما در واقع در خوابی خوش فرورفته بودند.
انقلاب الهی
«وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ» و ما آنان را از پهلوی چپ به پهلوی راست و از پهلوی راست به پهلوی چپ میگردانیدیم. اصل قلب به دو معنا آمده است، یکی به معنای ناب و شریف هر چیزی که قلب انسان از آن مأخوذ است: «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیم» [صافات: ۸۴]
دوم به معنای برگرداندن چیزی از رویی به روی دیگر. [معجم مقاییس اللغه: ۵/۱۷] که فعل «وَ نُقَلِّبُهُمْ» از آن گرفته شده است. «ما آنان را برمیگردانیدیم» یعنی پهلو به پهلوشدن آنان کار خدا بوده است. تا در خواب ۳۰۰ ساله، به بدن آنان آسیب نرسد و به اصطلاح زخم بستر نگیرند و لباسهای آنان نپوسد و بدنشان بهدلیل بیحرکتی کوفته و ازکارافتاده نشود. چگونه معلولی که در بستر خوابیده و توان جابهجایی ندارد، دیگران او را پهلو به پهلو میکنند، تا دچار زخم بستر و گرفتگی عضلات و امثال آن نشود؟ خداوند این خوابرفتگان را به همین صورت پهلو به پهلو میکرد.
سگی نامدار
«وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالْوَصِیدِ» اصحاب کهف تنها نبودند، بلکه سگی هم همراه آنان بود که در آستانه غار دستهای خود را گشوده بود. یعنی حالت خواب نداشت، بلکه حالت بیدارباش و حمله داشت، نشان میدهد که سگ نگهبان بوده است درباره معنای دقیق «وصید» دو نظر است. برخی آن را به معنای «درگاه» و «عُتبه» میدانند. [محیط اللغه: ۸/۱۷۱] «عتبه» در لغت به معنای چهارچوب در است، منظور از «عتبهبوسی» هم بوسیدن چهارچوب در حرمهاست اما بیشتر لغویون آن را به معنای «فِناء البیت» یعنی آستانه خانه میدانند. [کتاب العین: ۷/۱۴۵]
در زیارت عاشورا هم میخوانیم: «حَلَّتْ بِفِنَائِک» یعنی یاران امام حسین علیهالسلام در پیشگاه و آستانه آن حضرت گردآمدهاند. به نظر میرسد با توجه به تعبیر آیه که آن سگ بازوان خود را در روی زمین به حالت نگهبانی پهن کرده بود، معنای «آستانه» صحیحتر باشد. آن سگ مادامی که اصحاب کهف در غار آرمیده بودند در آستانه غار به حالت بیدارباش به خواب رفته بود. این از ویژگیهای مردان الهی است که هرکس با آنان همنشین شود، نامدار میشود، حتی اگر سگی باشد.
هیبت مؤمنانه
«لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیهِمْ» اگر بر آنان اطلاع مییافتی، هم از آنان گریزان میشدی و روی برمیتافتی. «لَوَلَّیتَ مِنْهُمْ فِراراً» و هم از مشاهده آنان آکنده از ترس میشدی «وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» نشان میدهد که چنان هیبتی خداوند به آنان داده بود که اگر کسی نزدیک آنان میشد، قلبش مملو از ترس و وحشت میشد و از آن مکان پا به فرار میگذاشت. توجه داریم که مخاطب را کاملا به صحنه نزدیک میفرماید تا خود را در آنجا ببیند و حالت فرار و ترس را حس کند. اگر تو ـ مخاطب قرآن ـ در غار حضور مییافتی و سر میکشیدی از نگرانیای که بر قلبت مستولی میشد، فرار میکردی: «لَوَلَّیتَ مِنْهُمْ فِراراً» این حالت اولی است.
اما حالت دوم آن است که از مشاهده آنان چنان ترسی قلب تو را فرامیگرفت که همه بدنت به لرزه میافتاد. «وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» [المیزان: ۱۳/۲۵۳]خداوند به آنان هیبتی داده بود که کسی توان دیدار آنان را نداشت. پس هیچ راهی برای آسیب به آنان نبود و خداوند محافظت تامی از ایشان داده بود و هیچ گزندی آنان را تهدید نمیکرد.
آیه ۱۹: وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ لِیتَسائَلُوا بَینَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِینَه فَلْینْظُرْ أَیها أَزْکى طَعاماً فَلْیأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیتَلَطَّفْ وَ لا یشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً
ترجمه:
و همانگونه که خواب را بر آنان مسلط کردیم، بیدارشان کردیم تا در میان خود از یکدیگر پرسش کنند. گویندهاى از آنان گفت: چقدر در خواب ماندهاید؟ چند تن از آنان گفتند: یک روز، گروهی دیگر گفتند: پارهاى از روز را ماندهایم و برخى دیگر گفتند: پروردگارتان به مقدار ماندنتان داناتر است؛ اینک یکى از خودتان را با این درهمهایتان به شهر بفرستید. او باید بنگرد که غذاى کدامین فروشنده پاکیزهتر است پس از همان براى شما خوردنى بیاورد و باید با مردم نرمى کند، مبادا کسى را از حال شما باخبر سازد.
بیداری به هدف گفتوگو و پرسمان
«وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ» ما آنان را به خواب بردیم و خودمان هم بیدارشان کردیم. در حقیقت خواب و بیداری همه انسانها به دست خداست. اما در این آیه به این نشانه تذکر میدهد تا مخاطب از خواب غفلت بیدار شود. «لِیتَسائَلُوا بَینَهُمْ» «یَتَسائَلوا» از مصدر «التساؤل» به معنای پرسش گروهی از یکدیگر است. [المیزان: ۱۳/۲۵۴] یعنی پرسش و پاسخ گروهی است. اینگونه نیست که یکی بپرسد و دیگری پاسخ دهد، بلکه گفتوگو و پرسمان است.
یک موضوع یعنی مدت خواب ایشان است که مورد بحث و گفتوگو آنان قرار گرفته است. میفرماید: ما آنان را بیدار کردیم تا از یکدیگر بپرسند. پس هدف بیدارکردن ایشان، پرسش از یکدیگر است. اصحاب کهف از خدا درخواست هدایت و رحمت کردند، [آیه ۱۰] و خداوند ۳۰۰ سال آنان را به خواب فروبرد و بیدارشان کرد، اکنون به گفتوگو پرداختند، تا رحمت و هدایت الهی را بهعینه ببینند و این کار خداست که هرگاه بخواهد کسی یا گروه یا جامعهای را هدایت فرماید، راههای هدایت و رحمت را بر آنان میگشاید، تنها باید آنان ـ با زبان حال، نه صرف زبان قال ـ هدایت و رحمت را بخواهند.
حقیقتی روشن
اما موضوع گفتوگو و پرسش و پاسخ گروهی چیست؟
«قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ» یکی از آنان گفت: چقدر خوابیدید؟ «قالُوا لَبِثْنا یوْماً أَوْ بَعْضَ یوْمٍ» گروهی گفتند: یکروز خوابیدیم و گروه دیگر گفتند: کمتر از یکروز به خواب رفته بودیم» اما گروهی که دقیقتر بودند و از حال خود و تغییر اوضاع فهمیده بودند که کار دست خداست، پاسخ دقیقتری دادند: «قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ». آنان با نگاه به پیرامون خود میدیدند که اوضاع اطرافشان تغییر کرده است و این خبر از خوابی طولانی میدهد. آری از ابتدا کار دست خدا بوده است و همواره هم چنین است تا آدمیان را بیازماید که چه کسانی به راه هواهای نفسانی میروند و گمراه میشوند و چه کسانی راه خدا را در پیش میگیرند و هدایت مییابند. اگر چشم هوس انسان کور شود و چشم حقیقتبین او بازمیگردد، درمییابند که همه عمر دنیا همانند رؤیا و خوابی است اندک و حقیقت در قیامت ظهور دارد.
1
1393
رهِ عشق؛ تفسیر سورۀ کهف ۹
حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (۷) وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً (۸)
آیه ۷
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
ترجمه
بیگمان ما هرچه روی زمین است، زینتی برای آن قرار داده ایم تا ایشان را بیازماییم که کدامیک از آنان نیکوکارتر هستند.
زینت زمین و زینت انسان
آیۀ هفتم و هشتم، ادامۀ تسلی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم [المیزان: ۱۳/۲۳۷] و تبیین دلیل رویگردانی کافران از ایمان است. [البحر المدید: ۳/۲۴۷] در آن روشن میشود که مشکل کافران؛ آن است که گرفتار وهم هستند و تصور میکنند که هدف آفرینش آنها زندگی دنیویی و زیباییهای موقتی دنیویی است. زیباییهای طبیعی چون زیبا هستند، چشمان آدمی را نوازش و به خود جلب میکند. اما باید توجه داشت که آنها زینت زمین هستند، نه جان انسان؛ زیرا زوالپذیرند و جان انسان تنها در ابدیت آرامش میگیرد. هر آنچه در زمین است، زینت زمین است نه زینت ما و این نکتۀ بسیار مهمی است که اگر به آن توجه کنیم، به مال و امکانات مادی خود غره نمیشویم، بلکه میدانیم که همۀ این امور رفتنی هستند: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا» [کهف: ۴۶]
اما زینت ما چیست؟ طبق آیۀ ۷ سورۀ مبارکۀ حجرات؛ خداوند ایمان را زینت ما قرار داده است: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُم» یعنی خداوند هرچه در زمین است، زینت خود زمین قرار داد، اما ایمان را زینت بشریت مقرر فرمود.
بنابراین ما هرچه در این دنیا به دست آوریم، هرچند زیبا و دوستداشتنی باشد، زینت ما نیست، بلکه زینت زمین است، و تنها ایمان زینت ماست. زیرا انسان برای دنیا آفریده نشده است، بلکه انسان برای آخرت آفریده شده است: «وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون» [عنکبوت: ۶۴] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ» [بحار الانوار: ۵۸/۷۸] «شما برای نابودی آفریده نشدید، بلکه برای باقیماندن آفریده شدهاید، و جز این نیست که از خانهای (که خانۀ نابودی و نیستی) به خانهای (که خانۀ همیشگی و ابدی است) منتقل میشوید.» بنابراین باید با چیزی به آخرت وارد شویم که به کار ما بیاید و آن تنها ایمان است، ایمان واقعی که در ذیل آیه دوم همین سوره دیدیم که حتماً همراه عمل صالح است. پس زینت واقعی انسان ایمان است، اما باغ و خانه و فرش و ماشین و همۀ امکانات مادی و دنیویی از ما گرفته میشود، و چیزی که از ما جدا شود، یقیناً نمیتواند زینت ما باشد و نباید به آن دلبسته شویم. اما شیطان گاهی چیزهایی را برای انسان زینت میدهد که آنها زینتهای بدلی هستند: «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاهُ الدُّنْیا» [بقره: ۲۱۲] که بعداٌ حسرت میخوریم که چگونه فریب خوردیم: «یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّه» [زمر: ۵۶] «دریغا بر آنچه در حضور خدا کوتاهى ورزیدم.»
هدف آفرینش زینتهای زمینی
اما هدف از این زینتهای زمینی چیست؟ آزمون بشر است که چه کسی نیکوکردارتر است: «لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» در آیۀ ۱۴ آلعمران میفرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْث ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب» «دوستىِ خواستنیهایی از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسبهاى نشاندار و دامها و کشتزار براى مردم آراسته شده است، و حال آنکه این جمله، مایه بهرهوریهای زندگى دنیاست، و فرجام نیکو نزد خداست.» یعنی این خواستنیها، زینت زندگی دنیاست، زیرا انسان معجونی از دو بُعد است: بُعد نخست جسم و بدن اوست: «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِین» [ص: ۷۱]
دوم روح او «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» [ص: ۷۲]
بنابراین دو کشش دارد: هم کشش غریزی و طبیعی به دنیا و طبیعت و هم کشش فطری به خدا و عالم ملکوت؛ از میان این دو بُعد روح اصل است و بر جسم حاکم است و از میان این دو کشش، کشش فطری است که اصالت دارد. منتها خداوند هر دو را در دسترس انسان قرار داده است، تا او را بیازماید که آیا میتواند تشخیص بدهد که دنیا موطن و جایگاه او نیست، بلکه دنیا جایگاه عمل نیکو یعنی عقلورزی، پرهیز از محارم الله، و فرمانبرداری خداست. چنانچه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تفسیر آیه میفرمایند: «لیبلوکم أیکم أحسن عملا و أورع عن محارم الله و أسرعکم فی طاعه الله» [المیزان: ۱۳/۲۳۹] «شما را میآزماید که کدام یک از شما عقل نیکوتر، و نسبت به محارم الله پرهیزگارتر، و در فرمانبرداری سریعتر هستید.»
آیۀ ۸
وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً
ترجمه
و ما آنچه را بر آن است، قطعاً بیابانى بىگیاه خواهیم کرد
استعارهای دربارۀ زندگی دنیا
در ادامه میفرماید: هنگامى که آزمون به پایان رسد، آنچه را بر روى زمین است از بین مىبریم و آن را به صورت خاکى بىگیاه و جایى که مورد رغبت نباشد درمىآوریم، و این مَثَل زندگی دنیاست که همچون زمینی بیگیاه میشود که هیچ رغبتی به آن نیست. بنابراین آنچه در زمین است، در حقیقت برای زمین زینت هستند؛ و برای انسان، وسیلۀ آزمون و سرگرمیهایی در زندگی دنیا. اما چه کسی این سرگرمیها را برای انسان زینت قرار داده است؟ شیطان؛ «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون» [انعام: ۴۳]
این امور در حقیقت زینت نیستند، بلکه وسیلۀ آزمون هستند، همسر، فرزند، امکانات مالی و باغ و بوستان، مزرعه و اسب و غیره همگی وسیلۀ و محک آزمون هستند که ای انسان در دنیا چه کردهای؟ توجه هم بشود که هرچه خداوند داده است، زیبا و «زینۀ الله» است، و چون زیباست، برای انسان حلال است: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ» [اعراف: ۳۲]
اما هیچکدام از آنها هدف انسان نیستند، بلکه مواهب الهی هستند که خداوند برای بندگان خود آفریده است، اما نباید زینت داخلی انسان شوند، زیرا زینتهای دنیا از دست انسان میرود و سرنوشت نهایی انسان؛ تنها با زینت درونی رقم میخورد. حقیقت این زینتها «صعیداً جرزاً» است. «صعید» «سطح زمین» را گویند. «جرز» «زمینی است که در آن گیاه نمیروید، مانند اینکه زمین تخم گیاهان را میخورد.» [المیزان: ۱۳/۲۳۷]
بنابراین میفرماید: «ما زمین را بعد از آبادى ویران مىسازیم و سطح آنها را صاف و هموار مىکنیم بطورى که خشک و فاقد گیاه باشد.» [مجمع البیان: ۶/۶۹۵]
به تعبیر دیگر؛ هدف از زیباییهای دنیایی آزمون مردم است، تا نیکوکار مشخص شود، اما وقتی زمان کوچ رسید، مدت سکونت آنها در زمین پایان یافت، زمین خشک و بیگیاه میشود و همه از دست انسان میروند. و این حقیقت زندگی انسان است. بنابراین دلیل اعراض کافران؛ سرگرمی به زندگی مادی است، و ای رسول ما! از اعراض آنها غمگین نباش، آنها درگیر آزمون ما هستند. بنابراین آیۀ «وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً» معنایی کنایی و استعاری دارد که مقصود از آن قطع رابطۀ انسان و بهرههای زندگی دنیاست، که در زمین یافت میشود. [المیزان: ۱۳/۲۳۸]
30
1393
رهِ عشق؛تفسیر سورۀ کهف _ ۶
حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (۲)
ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً (۳)
تبشیر
اما هدف دوم نزول قرآن تبشیر مومنان است، مومنانی که نیککردارند: «وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً» عمل صالح؛ کرداری است که شایستگی پذیرش الهی را داشته باشد، و عملی چنین است که هم بر مبنای دستور الهی انجام شود، و حسن فعلی داشته باشد و هم فاعل آن با نیت خالص و تنها برای خدا آن را به جا آورد، یعنی حسن فاعلی داشته باشد. فاعل «یبشر» هم همانند «ینذر» بالاصاله خداست که خداوند بندگانی که تعلق ایمانی دارند و نیککردارند، به پاداشی نیکو بشارت میدهد و به تبع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قران بشارت برای مومنان هستند.
پاداش نیکو
«أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً» «إجر» پاداش کردار نیک است در آخرت، و اُجرت پاداش عمل نیک است در دنیا. [مفردات: ۶۴] بنابراین «اجر» و «اُجرت» همواره در مقابل عمل هستند، [التحقیق: ۱/۳۷] بشارت پاداش نیکو است که آنها دارای پاداشی میشود که هماهنگ با ایمان و عمل صالح آنها و بلکه به مراتب بالاتر و بیشتر از مقدار عمل مومنان است: «جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً» [نباء: ۳۶] بهگونهای که او در شادکامی ابدی قرار میگیرد. بنابراین مومنی که خود را اجیر خدا دانست و طبق دستورات خدا عمل کرد، خداوند به او پاداشی نیکو میدهد. در حقیقت عمل انسان برای خودش است، اما خداوند او را تشویق میکند که به او پاداشی نیکو میدهد، لذا تعبیر به اجر؛ عنوانی تشویقی برای مومنانی است که بر مبنای نقشه و دین الهی حرکت میکنند.
نکتۀ مهم اینکه همواره در پاداش نیکو و وعدۀ بهشت جاودان در جایی است که دو شرط محقق شده باشد: ایمان و عمل صالح. و این دلیلی بر آنچه بیان کردیم که انذار برای جامع کفار، مشرکان، اهل کتاب، منافقان و مسلمانان بدکردار است، زیرا با قرینۀ این آیه که قرآن، تنها برای مومنانِ نیککردار بشارت است، بقیه گروهها را بیم میدهد.
آیۀ ۳
ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً
ترجمه
اقامتی همیشگی در آن دارند
«المُکث» مصدر «الماکث» است، برخی آن را به «انتظار» [کتاب العین: ۵/۳۵۳] برخی به ماندگاری و انتظار [مقاببس اللغۀ: ۵/۳۴۵] برخی به ماندن و اقامت [الافصاح: ۱/۲۸۳] و دیگرانی به پابرجایی و ماندگاری به همراه انتظار [مفردات: ۷۷۲] معنی کردهاند. آنچه در معنای آن میتوان برداشت کرد، توقف و ماندگاری است. ضمیر «فیه» به «اجراً حسناً» باز میگردد که نشان میدهد که ایشان در پاداش نیکوی الهی اقامت پابرجا و ممتد دارند و این پاداش نیکو؛ جنبۀ عینی و حقیقی دارد که امکان اقامت در آن وجود دارد و آن بهشت جاودان است. قید «ابداً» دلالت بر ادامه و همیشگی اقامت دارد. بنابراین معنای آیه آن است که «مومنانی که دلبستگی ایمانیشان با ایمان همراه است، در پاداش نیکوی الهی که بهشت جاودان است، همیشه اقامت دارند و در آن همواره انتظار پاداشی دارند، و پاداش نیکوی خدا از آنان قطع نمیشود.» آری کسی که در دنیا با ایمان و عمل صالح معتکف خانۀ دوست است، در قیامت هم همیشه انتظار پاداشی نیکو خدا را دارد و همواره هم این انتظار برآورده میشود.
جمع آیات سهگانه و نتیجهای اخلاقی
از آیات سهگانۀ نخست در آیه گذشته سه مطلب را تبیین فرمود:
[۱] خدا نازلکندۀ قرآن است،
[۲] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، قرآن را گرفتهاند،
[۳] قرآن از هر نقص و کژی منزه است. و
[۴] قوام انسانیت و جوامع انسانی به قرآن است.
[۵] هدف نزول قرآن انذار و تبشیر است.
[۶] انذار تبهکاران و تبشیر مومنانی که ایمانشان همراه با عمل صالح است.
[۷] تبهکاران در عذابی سخت گرفتار میآیند و مومنان پاداشی نیکو دارند که آن بهشت است و آنها در آن اقامتی دائمی دارند، پاداشی که بدایت آن بهشت است و نهایت آن دیدار یار و لقاء الله.
[۸] بنابراین حمد مخصوص خداست.
اما چرا ابتداء بیم است و آنگاه بشارت؟ زیرا اولاً همواره تخلیه از زشتیها مقدم بر آراستگی به خوبیهاست و ثانیاً اکثریت مردم با ترس از عذاب به راه میآیند و به تعبیر روایات ما «خوفاً من النار» [الامالی الصدوق: ۳۸] خدا را عبادت میکنند و این روش تربیتی قرآن است که با مردم به گونهای سخن میگوید که آماده شوند، ابتداء با بیمدادن از عذاب؛ آنها را به راه میآورد و از بیراهه و انحراف بیرون میکشد و با این روش جان آنها را از نفسانیت و گناه پاک و تخلیه میکند و آنگاه با تبشیر، آنها را بالا میآورد و به خوبیها آراسته میفرماید و در نهایت با محبت جذبشان میکند که در این حالت تنها خدا را میبیینند و به غیر خدا توجهای ندارند:
امام صادق سلام الله علیه میفرمایند:«إِنَّ النَّاسَ یَعْبُدُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ثَلَاثَهِ أَوْجُهٍ فَطَبَقَهٌ یَعْبُدُونَهُ رَغْبَهً فِی ثَوَابِهِ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرُونَ یَعْبُدُونَهُ خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ وَ هِیَ رَهْبَهٌ وَ لَکِنِّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْکِرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» وَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» َمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ تَعَالَى کَانَ مِنَ الْآمِنِین»
«مردم خدا را بر سه وجه پرستش میکنند؛ طبقهای او را به شوق ثوابش پرستش کنند و آن بندگی حریصان است و آن طمع است. دیگری او را از ترس آتش پرستش کنند و آن بندگی بردگان و ترس است؛ اما من خدا را با محبت و عشق پرستش میکنم و این بندگی کریمان است و عبارت از امنی است که خداوند فرموده است: «و آنها از هراس آن روز ایمن هستند» [نمل: ۸۹] و آن کلام خداوند است: «بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست داشته باشد و گناهانتان را بیامرزد» [آلعمران: ۳۱] کسی که خدا را دوست دارد، خدا نیز او را دوست دارد و کسی که خدا دوستش داشته باشد، در امنیت است.»[وسائلالشیعه:۱/۶۲]
بنابراین قرآن کریم راه را باز کرده است تا هر کس به قدر ظرفیت و توان خود بالا بیاید و به مقام قرب برسد، اما در نهایت نشان داده است که راه اصلی که انسان را به مقصد الهی میرساند، جلب خشنودی خداست و آن ویژۀ کسانی است که دلشان از محبت خالصانۀ خداوند پر کردهاند: «واجعل…قلبى بحبّک متیّما» «قلب مرا در محبت خودت بیتاب کن» [دعای کمیل] چنین انسانی به دنبال خرید و فروش نیست، تا جانش را به بهشت بفروشد؛ بلکه او واله و سرگردان خداوند متعال است و جز خشنودی دوست چیزی طلب نمیکند. و اینجاست که کلام امیرالمومنین علیه السلام توجۀ ما را به خودش جلب میکند: «الا حُرّ یدع هذه اللماظۀ لاهلها؟ انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنۀ فلاتبیعوها الا بها» «آیا آزادهای نیست که خُرده طعامِ مانده در کام دنیا را بیفکند و برای آنانکه درخورش هستند، وانهد؟ زیرا برای جانهای شما بهایی جز بهشت نیست، آن را جز به بهشت نفروشید» [نهج البلاغه؛ کلمات قصار ۴۵۶] حال که اینچنین است «اجراً حسناً» هم به مقتضای «وَلِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» «و خداوند را نامهای نیکوست» [اعراف: ۱۸۰] داده خواهد شد، و یکی از اسماء نیکوی خداوند «بهجت» و «زیبایی» است: «لَکَ الْبَهْجَهُ وَ الْجَمَالُ» [بحارالانوار: ۸۷/۱۵۷] و مومن که به دنبال کمال مطلق و بهجت ابدی و زیبایی دورنی است، با دلبستگی به خدا و عمل به دستور او در جهت اهداف الهی حرکت میکند و هیچگاه در اطاعت فردی و جمعی خود از مسیر منحرف نمیشود تا زمانی که وعدۀ الهی بر او تحقق پیدا کند و در قرب الهی اقامت دائمی یابد و همواره شاهد وجه الله باشد.
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۳
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۳
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۳
- سجده شکر اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۳
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۳