30
1393
رهِ عشق؛تفسیر سورۀ کهف _ ۶
حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (۲)
ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً (۳)
تبشیر
اما هدف دوم نزول قرآن تبشیر مومنان است، مومنانی که نیککردارند: «وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً» عمل صالح؛ کرداری است که شایستگی پذیرش الهی را داشته باشد، و عملی چنین است که هم بر مبنای دستور الهی انجام شود، و حسن فعلی داشته باشد و هم فاعل آن با نیت خالص و تنها برای خدا آن را به جا آورد، یعنی حسن فاعلی داشته باشد. فاعل «یبشر» هم همانند «ینذر» بالاصاله خداست که خداوند بندگانی که تعلق ایمانی دارند و نیککردارند، به پاداشی نیکو بشارت میدهد و به تبع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قران بشارت برای مومنان هستند.
پاداش نیکو
«أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً» «إجر» پاداش کردار نیک است در آخرت، و اُجرت پاداش عمل نیک است در دنیا. [مفردات: ۶۴] بنابراین «اجر» و «اُجرت» همواره در مقابل عمل هستند، [التحقیق: ۱/۳۷] بشارت پاداش نیکو است که آنها دارای پاداشی میشود که هماهنگ با ایمان و عمل صالح آنها و بلکه به مراتب بالاتر و بیشتر از مقدار عمل مومنان است: «جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً» [نباء: ۳۶] بهگونهای که او در شادکامی ابدی قرار میگیرد. بنابراین مومنی که خود را اجیر خدا دانست و طبق دستورات خدا عمل کرد، خداوند به او پاداشی نیکو میدهد. در حقیقت عمل انسان برای خودش است، اما خداوند او را تشویق میکند که به او پاداشی نیکو میدهد، لذا تعبیر به اجر؛ عنوانی تشویقی برای مومنانی است که بر مبنای نقشه و دین الهی حرکت میکنند.
نکتۀ مهم اینکه همواره در پاداش نیکو و وعدۀ بهشت جاودان در جایی است که دو شرط محقق شده باشد: ایمان و عمل صالح. و این دلیلی بر آنچه بیان کردیم که انذار برای جامع کفار، مشرکان، اهل کتاب، منافقان و مسلمانان بدکردار است، زیرا با قرینۀ این آیه که قرآن، تنها برای مومنانِ نیککردار بشارت است، بقیه گروهها را بیم میدهد.
آیۀ ۳
ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً
ترجمه
اقامتی همیشگی در آن دارند
«المُکث» مصدر «الماکث» است، برخی آن را به «انتظار» [کتاب العین: ۵/۳۵۳] برخی به ماندگاری و انتظار [مقاببس اللغۀ: ۵/۳۴۵] برخی به ماندن و اقامت [الافصاح: ۱/۲۸۳] و دیگرانی به پابرجایی و ماندگاری به همراه انتظار [مفردات: ۷۷۲] معنی کردهاند. آنچه در معنای آن میتوان برداشت کرد، توقف و ماندگاری است. ضمیر «فیه» به «اجراً حسناً» باز میگردد که نشان میدهد که ایشان در پاداش نیکوی الهی اقامت پابرجا و ممتد دارند و این پاداش نیکو؛ جنبۀ عینی و حقیقی دارد که امکان اقامت در آن وجود دارد و آن بهشت جاودان است. قید «ابداً» دلالت بر ادامه و همیشگی اقامت دارد. بنابراین معنای آیه آن است که «مومنانی که دلبستگی ایمانیشان با ایمان همراه است، در پاداش نیکوی الهی که بهشت جاودان است، همیشه اقامت دارند و در آن همواره انتظار پاداشی دارند، و پاداش نیکوی خدا از آنان قطع نمیشود.» آری کسی که در دنیا با ایمان و عمل صالح معتکف خانۀ دوست است، در قیامت هم همیشه انتظار پاداشی نیکو خدا را دارد و همواره هم این انتظار برآورده میشود.
جمع آیات سهگانه و نتیجهای اخلاقی
از آیات سهگانۀ نخست در آیه گذشته سه مطلب را تبیین فرمود:
[۱] خدا نازلکندۀ قرآن است،
[۲] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، قرآن را گرفتهاند،
[۳] قرآن از هر نقص و کژی منزه است. و
[۴] قوام انسانیت و جوامع انسانی به قرآن است.
[۵] هدف نزول قرآن انذار و تبشیر است.
[۶] انذار تبهکاران و تبشیر مومنانی که ایمانشان همراه با عمل صالح است.
[۷] تبهکاران در عذابی سخت گرفتار میآیند و مومنان پاداشی نیکو دارند که آن بهشت است و آنها در آن اقامتی دائمی دارند، پاداشی که بدایت آن بهشت است و نهایت آن دیدار یار و لقاء الله.
[۸] بنابراین حمد مخصوص خداست.
اما چرا ابتداء بیم است و آنگاه بشارت؟ زیرا اولاً همواره تخلیه از زشتیها مقدم بر آراستگی به خوبیهاست و ثانیاً اکثریت مردم با ترس از عذاب به راه میآیند و به تعبیر روایات ما «خوفاً من النار» [الامالی الصدوق: ۳۸] خدا را عبادت میکنند و این روش تربیتی قرآن است که با مردم به گونهای سخن میگوید که آماده شوند، ابتداء با بیمدادن از عذاب؛ آنها را به راه میآورد و از بیراهه و انحراف بیرون میکشد و با این روش جان آنها را از نفسانیت و گناه پاک و تخلیه میکند و آنگاه با تبشیر، آنها را بالا میآورد و به خوبیها آراسته میفرماید و در نهایت با محبت جذبشان میکند که در این حالت تنها خدا را میبیینند و به غیر خدا توجهای ندارند:
امام صادق سلام الله علیه میفرمایند:«إِنَّ النَّاسَ یَعْبُدُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ثَلَاثَهِ أَوْجُهٍ فَطَبَقَهٌ یَعْبُدُونَهُ رَغْبَهً فِی ثَوَابِهِ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرُونَ یَعْبُدُونَهُ خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ وَ هِیَ رَهْبَهٌ وَ لَکِنِّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْکِرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» وَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» َمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ تَعَالَى کَانَ مِنَ الْآمِنِین»
«مردم خدا را بر سه وجه پرستش میکنند؛ طبقهای او را به شوق ثوابش پرستش کنند و آن بندگی حریصان است و آن طمع است. دیگری او را از ترس آتش پرستش کنند و آن بندگی بردگان و ترس است؛ اما من خدا را با محبت و عشق پرستش میکنم و این بندگی کریمان است و عبارت از امنی است که خداوند فرموده است: «و آنها از هراس آن روز ایمن هستند» [نمل: ۸۹] و آن کلام خداوند است: «بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست داشته باشد و گناهانتان را بیامرزد» [آلعمران: ۳۱] کسی که خدا را دوست دارد، خدا نیز او را دوست دارد و کسی که خدا دوستش داشته باشد، در امنیت است.»[وسائلالشیعه:۱/۶۲]
بنابراین قرآن کریم راه را باز کرده است تا هر کس به قدر ظرفیت و توان خود بالا بیاید و به مقام قرب برسد، اما در نهایت نشان داده است که راه اصلی که انسان را به مقصد الهی میرساند، جلب خشنودی خداست و آن ویژۀ کسانی است که دلشان از محبت خالصانۀ خداوند پر کردهاند: «واجعل…قلبى بحبّک متیّما» «قلب مرا در محبت خودت بیتاب کن» [دعای کمیل] چنین انسانی به دنبال خرید و فروش نیست، تا جانش را به بهشت بفروشد؛ بلکه او واله و سرگردان خداوند متعال است و جز خشنودی دوست چیزی طلب نمیکند. و اینجاست که کلام امیرالمومنین علیه السلام توجۀ ما را به خودش جلب میکند: «الا حُرّ یدع هذه اللماظۀ لاهلها؟ انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنۀ فلاتبیعوها الا بها» «آیا آزادهای نیست که خُرده طعامِ مانده در کام دنیا را بیفکند و برای آنانکه درخورش هستند، وانهد؟ زیرا برای جانهای شما بهایی جز بهشت نیست، آن را جز به بهشت نفروشید» [نهج البلاغه؛ کلمات قصار ۴۵۶] حال که اینچنین است «اجراً حسناً» هم به مقتضای «وَلِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» «و خداوند را نامهای نیکوست» [اعراف: ۱۸۰] داده خواهد شد، و یکی از اسماء نیکوی خداوند «بهجت» و «زیبایی» است: «لَکَ الْبَهْجَهُ وَ الْجَمَالُ» [بحارالانوار: ۸۷/۱۵۷] و مومن که به دنبال کمال مطلق و بهجت ابدی و زیبایی دورنی است، با دلبستگی به خدا و عمل به دستور او در جهت اهداف الهی حرکت میکند و هیچگاه در اطاعت فردی و جمعی خود از مسیر منحرف نمیشود تا زمانی که وعدۀ الهی بر او تحقق پیدا کند و در قرب الهی اقامت دائمی یابد و همواره شاهد وجه الله باشد.
25
1393
رهِ عشق؛تفسیر سورۀ کهف ۵
حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَیُبَشِّرَالْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً
انذار
گفتیم که طبق آیۀ دوم سورۀ مبارکۀ کهف هدف نزول قرآن دو امر است: نخست انذار بدکرداران و دوم بشارت به مومنانی که عمل صالح انجام میدهند. زیرا «لام» در «لینذر» بیان هدف و سبب نزول قرآن است و «یبشر» به «ینذر» معطوف است. بنابراین نخستین هدف نزول قرآن انذار است: «لینذر». فاعل «ینذر» «الله» است که بالاصالۀ خداوند است که بشر را انذار و بیم میدهد: «إِنَّا أَنْذَرْنا کُمْ عَذاباً قَرِیباً» [نباء: ۴۰] همچنین ضمیر مستتر در «ینذر» میتوان به «عبده» و «الکتاب» برگردد، یعنی بالتبع رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم و قرآن بشر را بیم میدهند. و مفعول اول آن تبهکاران و گناهکاران و مفعول دوم «بأساً شدیداً» است. «بأس» به معنای شدت است، [مقاییس اللغۀ: ۱/۳۲۸] که در این آیه منظور از «بأس» «عذاب» است، یعنی خداوند متعال و به تبع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قران تبهکارانی را که از هدایت الهی سرباز میدارند بیم میدهند که آمادۀ عذابی سخت باشند که حکایت از شدت دردی و شکنجه ای دارد که این بداندیشان و بدکرداران برای خود فراهم میکنند. «من لدنه» این سختی و عذاب از جانب خداست. البته میتوان ضمیر «لینذر» را به قرآن و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برگرداند، یعنی گفت که فاعل «لینذر» «بیم دهد» رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن هستند و «من لدنه» را متعلق به فاعل دانست. آنگاه میگوییم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن در بیمدادن مستقل نیستند، بلکه تبهکاران را از جانب خدا بیم میدهند. زیرا «لدن» به معنای نزد است، و معنای آیه این میشود که «آنها تبهکاران را از نزد و جانب خدا بیم میدهند.». اما طبق تفسیر اول «من لدنه» متعلق به «بأساً» است، معنای آیه این میشود که خدا بالاصاله و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن به تبع؛ تبهکاران را به عذابی سختی از جانب خدا بیم میدهند.
توجه: هواهای نفسانی و گرفتاری در گناه
این نکته هم مهم است که عنوان تبهکاران؛ عنوانی عام است برای کافران، مشرکان، اهل کتاب، منافقان و مسلمانان گناهکار و بدکردار. تعبیر بسیار زیبایی از امیرالمومنین علیه السلام ـ در خطبۀ دوم نهج البلاغه ـ نقل شده است که عنوان جامعی برای این گروه است: «زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُور» [نهج البلاغه: ۴۷] آنان بذر گناه کاشتند و آن را با فریب آبیاری کردند و هلاکت درو کردند.» و انذار و بیم برای همۀ این گروهها است: «لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا» [احقاف: ۱۲]
بنابراین بیم از عذاب عنوان عامی است که همۀ مخاطبان قرآن را در بر دارد، به ویژه مسلمانان و مومنان که مخاطب اصلی قرآن هستند تا «زندهدلان» و «خردمندان» مراقب خود باشد که از قرآن و دین دور نشوند و همواره در مسیر قرب الهی حرکت کنند: «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِین» [یس: ۷۰] «تاهرکه را زنده است بیم دهد،وگفتار [خدا] درباره کافران محقّق گردد» و گرفتار تبهکاری و بدکرداری نشوند و اگر به دلیل سوءرفتار در دام تبهکاری گرفتار آمدند، بدانند که «بأس شدید» که تحقق وعید الهی است برای آنها هم جریان دارد.
بدینسان یکی از وظایف قطعی ما آن است که با هوای نفسانی و جلوهها و ظهورات آن مقابله کنیم، منظور از ظهورات هواهای نفس،جلوهگریهای نفس در مقام نظر و عمل است، این جلوهگریها هلاککننده هستند، یعنی هم در دنیا انسان را در رسیدن به قرب الهی جلوگیری میکند و هم موجب عذاب الهی درقیامت است. نکتۀ قابل تأمل آن است که شناخت ریزهکاریهای جلوههای هواهای نفس برای انسانها ممکن نیست، تنها خداوند برای کسانی که در راه هستند، به مقداری که در مسیر سلوک الی الله هستند، مشخص میکند.
یک نکتۀ کلی درباب هوای نفس
مشکل اصلی هواهای نفسانی آن است که چشم باطن انسان را کور میکنند، انسان که شاهد وجه الله است، وقتی در حجابهای نفسانی قرار گرفت، نه تنها وجه الله را مشاهده نمیکند، بلکه در مسیر تثبیت نفسانیت و حرکت در مسیر سقوط به «اسفل السافلین» حرکت میکند. اما حجابهای نفسانی مختلفی قلب ما را احاطه کردهاند، و شناخت این حجابهای برای ما ممکن نیست، تا تصور کنیم که با اندیشه و تأمل خود آنها را شناسایی میکنیم و از آنها رفع حجاب میکنیم. بلکه خداوند متعال که بر انسان و حجابهای نفسانی احاطه دارد، ما را ریزهکاریهای نفس آشنا میفرماید، آن هم در صورتی است که پیام قرآن را گرفته باشیم، «زنده دل» شویم، هر لحظه و در مسیر ما را بیم دهد. خداوند محیط مطلق است، و خارجشدن از حجابهای نفسانی را خدا باید به ما بفهماند.
انذار و رفع حجابهای ظلمانی
بنابراین انذار فقط ستمکاران را هدف قرار نداده است، بلکه معنای دقیقتری هم دارد، که آن ویژۀ مومنان است که «زندهدل» هستند و بنا دارند در مسیر الهی حرکت کنند. اما هوای نفسانیت و جلوههای آن و حجابهای ظلمانی قلب انسان را احاطه کردهاند و اجازۀ حرکت به او نمیدهند و تنها خداست که ـ به دلیل احاطۀ قیومیش بر انسان و حجابهای ظلمانی او و ریزهکاریهای نفسانیت ـ میتواند راه را به انسان نشان دهد و موانع را از سر راه او بردارد.
اما راههایی که برخی افراد که مدعی سلوک هستند، پیشنهاد میکنند، خودشان مانع راه هستند و جلوهای از جلوات هوایند و باعث هلاکت ما هستند. در مقام حرکت در مسیر انسانیت؛ جز از راهی که خداوند فرموده نباید حرکت کرد و ریاضتهای غیرشرعی، نه تنها ما را از حجابهای ظلمانی خارج نمیکنند، بلکه درهای نورانیت را بر ما میبندند، سِرش آن است که شناخت ریزهکاریهای نفسانیت برای هیچکس روشن نیست، تا راه خروج از آن را به ما نشان دهد. تنها خداوند متعال و آل الله که سُبُل الله هستند، دست ما را میگیرند و از ظلمات نجات میدهند: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» [بقره: ۲۵۷] بنابراین باید توجه شود که تنها با تبعیت از خدا و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است که ما از ظلمات نفس خارج میشویم، اما دستورالعملهایی که دیگران ارائه میدهند، ـ مثل اجتناب از خوردن گوشت حلال یا چلهنشینی ـ شاید برخی حجابها را برطرف کنند، اما اولاً بسیاری از حجابها را خرق نمیکنند و ثانیاً حجابهای دیگری بر قلب انسان میافزاید. این افراد شاید به مقاماتی هم برسند و شهوداتی هم داشته باشند، اما همۀ این امور حجاب بر قلب آنهاست. خلاصه اینکه هر حجابی، طریقی برای خرق دارد و خدا میداند که طریق آن چیست و باید در راه بود که به ما بیاموزد و موفق به خرق آن فرماید. دیگر راهها بنبست است: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِین» [آلعمران: ۸۵]
نتیجه اینکه بیمدادن تنها کار خداست و رسول خدا و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و قرآن هم به تبع انسان را بیم میدهند، اما علمایی که به دنبال این سیر حرکت کردهاند، هم در مسیر بیمدادن انسان قرار دارند، اما آن بزرگواران دست ما را میگیرند و ما را تابع خدا میکنند، زیرا حرکت در مسیر خدا و نقشۀ الهی؛ تنها برای کسانی میسر است که تابع خداوند باشند و این تبعیتشان هم تام و کامل باشند، اگر به بعضی دستورات عمل کنند و بعضی را عمل نکنند، موفقیت کامل نیست. بلکه باید به همۀ دستورات الهی بتمامه عمل کرد و تا به نتیجۀ کامل دست پیدا کنیم، و به هدف نهایی یعنی قرب الهی و شهود وجه الله نائل شویم.
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر اردیبهشت ۲۵, ۱۳۹۳
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت اردیبهشت ۲۵, ۱۳۹۳
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان اردیبهشت ۲۵, ۱۳۹۳
- سجده شکر اردیبهشت ۲۵, ۱۳۹۳
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر اردیبهشت ۲۵, ۱۳۹۳