اردیبهشت
8
1392

مراتب معرفت خداوند جل جلاله

خواجه نصیر الدین تشبیه کرده است که مراتب معرفت خدا ـ بلاتشبیه – مثل مراتب معرفت آتش است؛ اول مرتبه معرفت آتش آن است که شخصی بشنود که چیزی می‌باشد که هر چیز را که در آن می‌افکنی می‌سوزاند و فانی می‌گرداند. هر چه محاذی آن واقع شد، اثرش در آن ظاهر می‌گردد؛ و هر چند از آن اخذ می‌نماید، کم نمی‌شود. چنین موجودی را آتش می‌گویند.نظیر این، معرفت جماعتی است که دین خود را به تقلید بدانند و از راه دلیلی ندانند.

مرتبه بالاتر از این مرتبه کسی است که دود آتش به او رسیده اما آتش را ندیده و می‌گوید که این دود البته از چیزی حاصل شده و هر اثری مؤثری می‌خواهد. پس آتشی هست که این دود اثر اوست. نظیر این مرتبه در معرفت باری تعالی، معرفت اهل نظر و استدلال است که به دلایل عقلیه و براهین قاطعه حکم می‌نماید بر وجود صانع.

مرتبه از این بالاتر مرتبه کسی است که نزدیک آتش شده و حرارت آتش به او می‌رسد و نور آتش بر چیزها تابیده و جیزها را به آن نور می‌بیند. نظیر این مرتبه در معرفت خدا معرفت مؤمنان خاصی است که دل‌های ایشان به نور الهی اطمینان یافته و در جمیع اشیا به دیده یقین آثار صفات کمالیه الهی را مشاهده می‌نمایند.

مرتبه از این بالاتر مرتبه کسی است که میان آتش باشد و آثار آتش در او ظاهر گردیده باشد، این در مراتب معرفت الهی اعلی درجات معرفت است که از آن تعبیر به فنای فی الله می‌کنند. حصول این معنی به کثرت عبادات و ریاضات می‌شود.

چنان‌که امام جعفر صادق(ع) نقل شده است که حضرت رسول(ص) فرمودند: «خداوند عالمیان می‌فرماید: کسی که دوستی از دوستان مرا اهانت نماید و خوار گرداند، چنان است که با من محاربه کرده، بنده به سوی من تقرب نمی‌جوید به چیزی که نزد من دوست‌تر و پسندیده‌تر باشد از واجباتی که بر او واجب گردانیده‌ام و بعد از فرایض به من تقرب می‌جوید به نوافل و سنت‌ها، تا به مرتبه‌ای که من او را دوست می‌دارم؛ چون او را دوست داشتم، گوش اویم که به آن گوش می‌شنود؛ دیده اویم که به آن دیده می‌بیند؛ زبان اویم که به آن سخن می‌گوید؛ دست اویم که به آن کارها می‌کند؛ اگر مرا بخواند او را اجابت می‌نمایم و دعای او را رد نمی‌کنم و اگر از من سوال نماید به او عطا می‌نمایم. در هیچ چیز آن‌قدر تردید ندارم مانند تردید که در قبض روح بنده خود دارم، او مرگ را نمی‌خواهد و من آزردگی او را نمی‌خواهم.»

منبع: عین الحیات مجلسی ۸۳/۸۴ – اصول کافی ۲/۳۵۲-ح۷  

فروردین
15
1392

زمینه‌های فرهنگی و تربیتی گناه

برخی امور و مسائل فرهنگی و تربیتی زمینه را برای گناه افراد فراهم می کنند. برخی از آنها عبارتند از:

 جهل و حماقت
جهل و حماقت، زمینه گناه را در انسان به وجود آورده و او را به سوى گناه مى کشاند. جهل به خدا، جهل به هدف از آفرینش، جهل به قوانین خلقت، جهل به زشتى گناه و آثار آن.
چنانکه یک فرد جاهل و بى سواد غذاى آلوده به میکروب را بر اثر جهل به آسانى مى خورد، ولى یک دکتر میکروب شناس، هرگز آن را نمى خورد.
در دوران جاهلیت که گناهان گوناگون، سراسر زندگى مردم را گرفته بود، بیشتر بر اثر جهل و حماقت بود.

در اینجا به ذکر چند نمونه مى پردازیم:
١ – امام على (علیه السلام) در عهدنامه خود به مالک اشتر می فرماید: «لا یجترى على الله الا جاهل شقى»: گستاخى و جرأت بر (نافرمانى) خدا را جز جاهل و شقى روا نمی دارد.
٢- و نیز از گفتار آن حضرت است: «الجهل معدن الشر، الجهل اصل کل شر، الجهل یفسدالمعاد» :جهل مرکز زشتى است، جهل ریشه و پایه زشتى است، جهل موجب تباهى معاد انسان است».
٣ – امام صادق (علیه السلام) به سماعه فرمود: عقل و لشکرش را بشناس و همچنین جهل و لشکرش را بشناس. سپس ٧۵ خصلت زشت را به عنوان لشکر جهل برشمرد.


قوانین و سنت هاى غلط بشرى
انسان هنگامى از آلودگى ها و گناهان مختلف نجات می یابد که در پرتوی قانون کامل و اجراى آن قانون زندگى کند، قانونى که تمام ویژگى هاى ساختار انسان را مورد توجه دقیق قرار داده و آنچه را که موجب تکامل بشر و باعث رستگارى و نجات او از انحرافات و کژراهه ها است تامین نماید. چنین قانونى جز قانون الهى نخواهد بود. چرا که خداوند آفریدگار انسان و به تمام خصوصیات روحى و جسمى او آگاه می باشد و می داند که چه قانون و برنامه اى انسان را رستگار می سازد. روى این اساس نتیجه می گیریم که قوانین غلط بشرى یکى از عوامل و زمینه هاى فرهنگى گناه است چرا که این قوانین بجاى آنکه نجات بخش باشد گمراه کننده است.
در اینجا فهرست وار به ذکر بعضى از قوانین غلط بشرى می پردازیم:
١- آزادى بى قید زنان و کشف حجاب.
٢ – لغو قوانین قصاص و حدود و دیات.
٣ – ازدواج با همجنس (همجنس بازى)
۴ – آزادى زن در طلاق دادن شوهر.
۵ – اختلاط مدارس دختر و پسر.
۶ – شرایط سنگین قانون ازدواج.
٧ – گناه شمردن ازدواج موقت و آزادى زناى با رضایت.
٨ – قانونى بودن مشروبات الکلى.
٩- قانونى بودن کورتاژ.
 قانونى بودن ربا.۱۰
 معلم مرد براى شاگردان زن و معلم زن براى شاگردان مرد.۱۱
قانونى بودن قماربازى.۱۲
 آزادى فیلم ها و عکس هاى سکسى و….۱۳
این امور و امثال آن، هر کدام منشا و زمینه ساز گناهان بوده و جامعه و فرد را به تباهى و انحراف می کشکنند.

التقاط و تحریف
یکى از عوامل فرهنگى زمینه ساز گناه، مساله التقاط و تحریف قانون الهى است التقاط و تحریف عبارت از آن است که قانون الهى را تغییر داده و دستکارى کنند؛ مقدارى از قوانین بشرى در داخل آن کرده و معجونى از قانون بشرى درست کنند که سر از بدعت و دین سازى بیرون می آورد و آن را به عنوان قانون خدا معرفى نمایند.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در گفتارى می فرماید: «اگر باطل کاملا از حق جدا می شد بر جویندگان حقیقت پوشیده نمى ماند و اگر حق از باطل، خالص و جدا می شد زبان دشمنان (از بدگویى به حق) قطع می گردید. ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند اینجاست که شیطان بر دوستان خود چیره مى شود».
در اسلام، حفظ حریم قانون بسیار مورد توجه و تاکید قرار گرفته و از قانون شکنى و التقاط و بدعت گذارى که تجاوز از حریم قانون است شدیدا نهى و منع شده است.

فارس بن حاتم از دروغگویان و غلات مشهور و بدع تگذاران بود و مردم را به مذهب فاسد خود دعوت می کرد، امام هادى (علیه السلام) به اباجنید دستور داد تا فارس را اعدام کند و امام حسن عسکرى (علیه السلام) خون او را هدر دانست و بهشت را براى قاتل او ضامن گردید. سرانجام اباجنید آن بدعت گذار را کشت.

 گفتار و کتب ضاله
یکى از زمینه هاى فرهنگى گناه و انحراف کتب گمراه کننده و یا وسایل تبلیغاتى گمراه کننده و یا گوش دادن به سخنان گمراه کننده می باشد. بنابراین در اسلام خواندن کتب ضاله حرام است.

چنانکه در تاریخ دیده می شود دشمنان با انتشار کتب گمراه کننده مردم را از راه حق باز داشته و به سوى باطل می کشانند به عنوان نمونه: وقتى که اسلام ظهور کرد دانشمندان یهود موقعیت خود را در خطر دیدند، بنابراین اوصافى را که درباره پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) در تورات آمده بود تغییر دادند و صفاتى ضد آن را در تورات نوشتند تا عوام یهود به سوى اسلام جذب نشوند. قرآن در سرزنش آنان می فرماید: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون»: واى بر آنها که مطالبى با دست خود مى نویسند سپس آن را به خدا نسبت مى دهند تا به بهاى کمى آن را بفروشند. واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنها از آنچه از این راه به دست آوردند (بقره، ٧٨).
نظیر این مطلب در آیه ۶ سوره لقمان آمده که در تفسیر آن می خوانیم: تاجر مشرکى که به فارس آمده بود، داستانهاى رستم و اسفندیار را فرا گرفت و به حجاز بازگشت و گفت: اگر محمد (صلى الله علیه وآله) داستان عاد و ثمود می گوید، من هم داستان رستم و اسفندیار مى گویم که آیه مذکور در سرزنش او نازل شد.
امام جواد (علیه السلام) می فرماید: «من اصغى الى ناطق فقد عبده فان کان الناطق عن الله فقد عبد الله و ان کان الناطق ینطق عن لسان ابلیس فقد عبد الابلیس»: کسى که به (گفتار) گوینده اى گوش فرا دهد او را بندگى کرده است بنابراین اگر گوینده از خدا و دستورات او سخن می گوید شنونده او خدا را عبادت کرده و اگر از شیطان سخن مى گوید شنونده او شیطان را عبادت نموده است

 تلقین و تقلید
در مسایل تربیتى و فرهنگى یکى از عوامل زمینه ساز، تلقین و تقلید است که اگر شایسته و بر اساس صحیح باشند زمینه ساز کارهاى نیک می گردند و گرنه زمینه ساز گناه می شوند.
تلقین
در قرآن بعضى از عناوین تکرار شده که این تکرار علاوه بر فواید دیگر یکنوع تلقین و زمینه سوق دادن بشر به سوى این عناوین می باشد مانند: الله، اله، «ان الله على کل شیى قدیر» (خداوند بر هر چیز تواناست) و … این تکرارها بیشتر جنبه تلقینى دارد تا گوش جان ما، این امور را مکرر در مکرر بشنود و این مطالب در اعماق جان، نقش ببندد.
تقلید
یکى از موضوعات فرهنگى زمینه ساز گناه تقلید کورکورانه است.
تقلید داراى اقسامى است: ١- تقلید عالم از عالم ٢ – تقلید عالم از جاهل ٣- تقلید جاهل از جاهل ۴- تقلید جاهل از عالم.
در میان این اقسام تنها نوع چهارم صحیح است و نوع اول نیز گاهى صحیح و گاهى ناصحیح است. اما تقلید جاهل از جاهل و یا تقلید عالم از جاهل، تقلید کورکورانه است و گاهى زمینه ساز بسیارى از مفاسد و جنایات مى شود. تقلید کورکورانه یعنى عدم استقلال، وابستگى ذلیلانه به دیگران و به دنبال آن مدپرستى و هرزه گرایى و زندگى پوچ و طفیلى.
در قرآن می خوانیم: هنگامى که رسولان خدا مردم را به توحید و ترک بت پرستى دعوت می کردند بت پرستان در پاسخ مى گفتند: «ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا»: شما انسا نهایى مانند ما هستید و می خواهید ما را از آنچه پدرانمان می پرستیدند باز دارید (ابراهیم، ١٠).
تقلید کورکورانه از نیاکان یک منطق سستى است که مشرکان در برابر پیامبران اقامه می کردند و همین منطق بى اساس نمی گذاشت که از گناهان و انحرافات عقیدتى و اخلاقى خود دست بکشند.

 شخصیت گرایى
یکى دیگر از زمینه هاى فرهنگى گناه، شخصیت گرایى است. روشن است که انسان در زندگى نیاز به الگو دارد و الگو باید یک انسان کامل باشد تا به پیروى از آن بتوان به اهداف عالى انسانى نایل گردید. همیشه وجود الگوها و سرمشق هاى بزرگ در زندگى انسان وسیله مؤثرى براى تربیت آنها بوده است و انسان طبعا الگوگرا است و در تمام ابعاد زندگى می خواهد، شخصى را الگوى خود سازد و به دنبال او حرکت کند، ولى اگر فرهنگ صحیحى در جامعه نباشد، الگوهاى دروغین، جایگزین الگوهاى صحیح شده، و در این رهگذر ضربات سنگینى بر انسانیت وارد می گردد.
باید کاملا توجه داشت که الگوهاى دروغین و شخصیت هاى مصنوعى و تراشیده، یکى از بلاهاى بزرگ و زمینه هاى فساد و گناه است و باید در این راستا با کمال دقت و احتیاط گام برداشت.

 کتمان و انکار حق
کتمان (پوشاندن و انکار کردن) حق، کتمان علم و کتمان هرگونه ارزشى، یکى دیگر از عوامل فرهنگى زمینه ساز گناه است که موجب انحراف و برچیده شدن حق و ارزشها در جامعه مى شود، در نتیجه قرآن شدیدا از آن نهى کرده است: «و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون»: وحق را با باطل نیامیزید و حقایق را با اینکه مى دانید، کتمان نکنید (بقره،۴٢).
و در آیه ١۵٩ همین سوره، کتمان کنندگان حق مشمول لعن خدا و لعنت کنندگان قرار گرفته اند.
رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «من سئل عن علم یعلمه فکتم لجم یوم القیامه بلجام من نار»: هر گاه از دانایى چیزى سؤال شود ولى او با اینکه جواب پرسش را مى داند کتمان کند، در قیامت افسارى از آتش بر دهان او زده شود

منبع: کتاب گناه شناسی محسن قرائتی .

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031