دی
15
1394

سفری به سوی شام

سفری به سوی شام
بازرگانان قریش طبق معمول هر سال یک بار به سوی شام می‌رفتند. ابوطالب تصمیم گرفته بود که در سفر سالانه قریش شرکت کند و مشکل برادرزاده خود را که آنی او را از خود جدا نمی کرد چنین حل کرد که او را در مکه بگذارد وعده‌ای را برای حفاظت او بگمارد ولی موقع حرکت کاروان اشک در چشمان محمد صلی الله علیه و آله حلقه زد و جدایی سرپرست خود را سخت شمرد. سیمای غمگین محمد صلی الله علیه و آله طوفانی از احساسات در دل ابوطالب پدید آورد به گونه‌ای که ناچار شد تن به مشقّت بدهد و محمد صلی الله علیه و آله را همراه خود ببرد.
مسافرت پیامبر در سن دوازده سالگی از سفرهای شیرین او به شمار می‌رود. زیرا در این سفر از مدین و وادی القری و دیار ثمود عبور کرد و از مناظر زیبای طبیعی سرزمین شام دیدن به عمل آورد. هنوز کاروان قریش به مقصد نرسیده بود که در نقطه‌ای به نام بُصریٰ جریانی پیش آمد و تا حدی برنامه مسافرت ابوطالب را دگرگون ساخت.
سالیان درازی بود که راهبی مسیحی به نام بحیرا در سرزمین بُصریٰ در صومعه مخصوص خود مشغول عبادت و مورد احترام مسیحیان آن حدود بود. کاروان‌های تجارتی در مسیر خود در آن نقطه توقف می‌کردند و برای تبرک به حضور او می‌رسیدند. از حسن تصادف بحیراء با کاروان بازرگانی قریش روبرو گردید چشم او به برادرزاده ابوطالب افتاد و توجه او را جلب کرد. نگاه‌های مرموز و عمیق او نشانه رازی بود که در دل او نهفته بود. دقایقی خیره خیره به او نگاه کرد. یک مرتبه مهر خاموشی را شکست و گفت: این طفل متعلق به کدام یک از شماها است؟ گروهی از جمعیت رو به عموی او کردند و گفتند: متعلق به ابوطالب است. ابوطالب گفت او برادرزاده من است. بحیرا گفت: این طفل آینده درخشانی دارد این همان پیامبر موعود است که کتاب‌های آسمانی از نبوت جهانی و حکومت گسترده او خبر داده‌اند. این همان پیامبریست که من نام او و نام پدر و فامیل او را در کتاب‌های دینی خوانده‌ام و می‌دانم از کجا طلوع می‌کند و به چه نحو آئین او در جهان گسترش پیدا می‌نماید. ولی بر شما لازم است او را از چشم یهود پنهان سازید زیرا اگر آنان بفهمند او را می‌کشند.
بیشتر تاریخ نویسان برآنند که برادرزاده ابوطالب از آن نقطه تجاوز نکرد ولی روشن نیست که آیا عموی محمد او را همراه کسی به مکه فرستاد یا اینکه خود او همراه برادرزاده راه مکه را پیش گرفت و از ادامه سفر منصرف گشت و گاهی گفته می‌شود که او را همراه خود با کمال احتیاط به شام برد.

 

منابع:
۱- تاریخ طبری ج۱ ص۳۳
۲- سیره ابن هشام ج۱ ۱۹۴
۳- برگرفته از کتاب فروغ ابدیت ج۱ ص ۱۷۲

دی
6
1394

مصائب کودکی حضرت محمد صلوات الله علیه

از روزی که نو عروس عبدالمطلب،آمنه شوهر جوان ارجمند خود را از دست داده بود پیوسته مترصد فرصت بود که به یثرب برود و آرامگاه شوهر خود را از نزدیک زیارت کند و در ضمن از خویشان خود در یثرب دیداری به عمل آورد.
با خود فکر کرد که فرصت مناسبی به دست آمده وفرزند گرامی او بزرگ شده است و می‌تواند در این راه شریک غم او گردد. آنان با «امّ اَیْمَن» بار سفر بستند و راه یثرب را پیش گرفتند و یکماه تمام در آنجا ماندند. این سفر برای نوزاد قریش با تألمات روحی توأم بود. زیرا برای نخستین بار دیدگان او به خانه‌ای افتاد که پدرش در آن جان داده و به خاک سپرده شده بود و طبعاً مادر او تا آن روز چیزهایی از پدر وی برای او نقل کرده بود.
هنوز موجی از غم و اندوه در روح او حکمفرما بود که ناگهان حادثه جانگداز دیگری پیش آمد و امواجی دیگر از حزن و اندوه به وجود آورد. زیرا موقع مراجعت به مکه مادر عزیز خود را در میان راه در محلی به نام «أبْواء» از دست داد. این حادثه محمد صلی الله علیه و آله را بیش از پیش در میان خویشاوندان عزیز و گرامی گردانید. و یگانه گلی که از این گلستان باقی مانده بود فزون از حد مورد علاقه عبدالمطلب قرار گرفت. از این جهت او را از تمام فرزندان خود بیشتر دوست می‌داشت و بر همه مقدم می‌شمرد.
در اطراف کعبه برای فرمانروای قریش (عبدالمطلب) بساطی پهن می‌کردند. سران قریش و فرزندان او در کنار بساط او حلقه می‌زدند هر موقع چشم او به یادگار عبدالله می‌افتاد دستور می‌داد که راه را باز کنند تا یگانه بازمانده عبدالله را روی بساطی که نشسته است بنشاند.
قرآن مجید دوره یتیمی پیامبر صلی الله علیه و آله را در سوره الضحی یادآور می‌شود و می‌گوید:«ألم یَجدْکَ یَتیماً فَأوی» مگر تو را یتیم نیافت و پناه نداد؟
حکمت یتیم گشتن نوزاد قریش برای ما چندان روشن نیست. همین قدر می‌دانیم سیل خروشان حوادث بی حکمت نیست ولی با این وضع می‌توان حدس زد که خدا خواست رهبر جهانیان پیشوای بشر پیش از آنکه زمام امور را به دست بگیرد و رهبری خود را آغاز کند شیرینی و تلخی روزگار را بچشد و در نشیب و فراز زندگی قرار گیرد. تا روحی بزرگ و روانی بردبار و شکیبا پیدا کند و تجربیاتی از سختی‌ها بیندوزد و خود را برای مواجهه با یک سلسله از شدائد و سختیها محرومیتها و دربدریها آماده سازد.
خدای او خواست طاعت کسی بر گردن او نباشد و از نخستین روزهای زندگی حر و آزاد بار آید و مانند مردان خودساخته موجبات پیشرفت و ترقی و تعالی خود را به دست خویش فراهم سازد تا روشن گردد که نبوغ، نبوغ بشری نیست و پدر و مادر در سرنوشت او دخالتی نداشتند و عظمت و بزرگی او از منبع وحی سرچشمه گرفته است.
هنوز امواجی از اندوه در دل پیامبر حکومت می‌کرد که برای بار سوم با مصیبت بزرگتری مواجه گردید. هنوز هشت بهار بیشتر از عمر او نگذشته بود که سرپرست و جد بزرگوار خود عبدالمطلب را از دست داد. مرگ عبدالمطلب آن چنان روح وی را فشرد که در روز مرگ او تا لب قبر اشک ریخت و هیچ گاه او را فراموش نمی‌کرد.
ابوطالب روی عللی با افتخار سرپرستی پیامبر را برعهده گرفت. زیرا ابوطالب با عبدالله پدر محمد از یک مادر بودند و شخصیتی بود معروف به سخاوت و نیکوکاری. از این لحاظ عبدالمطلب او را برای نگاهداری نوه ارجمند خود برگزید. پیامبر در سن ده سالگی همراه عموی خود در جنگی شرکت نمود و چون این جنگ در ماه‌های حرام اتفاق افتاد آن را جنگ فجار نامیدند.

 

منابع:
۱- سیره حلبی ج۱ ص۱۲۵
۲- سیره ابن هشام ج۱ ص۱۶۸
۳- سوره الضحی آیه ۶
۴- تاریخ یعقوبی ج۱ ص ۱۲
۵- فروغ ابدیت ج۱ ص ۱۷۱

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031