26
1395
تبریک ولادت
مژده اى دل که دلربا آمد
دلربایى گره گشا آمد
محنت و درد و غم فرارى شد
شادى و رحمت و صفا آمد
ولادت امام هادی(علیه السلام) بر همه مسلمانان مبارک باد
26
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۳۸
سورۀ آلعمران آیات ۱۲۸ تا ۱۳۲
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (۱۲۸) وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۲۹) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۳۰) وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ (۱۳۱) وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۳۲)
آیۀ ۱۲۸
لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ
لیس لک من الامر شیء
این بخش آیه بمنزلۀ حد وسطی است که چهار امری که خداوند در دو آیۀ مذکور بیان فرمود، تبین فرماید. خداوند با امدادهای غیبی خود را مسلمانان را یاری فرمود تا پارهای از پیکر مشرکان را قطع کند یا با حالت خاری سرنگون نماید؛ یا آنان پشیمان شوند و توبه کنند یا چون خودسریهای خود را ستمکارانه ادامه میدهند، عذاب فرماید. اما در همۀ این امور تو که پیامبر ما هستی هیچکارهای نیستی. بنابراین در همۀ امور کار دست خداست نه تو. پس نه مدحی است و نه ذمی. اگر پیروز شدید، خدا شما را پیروز کرد، پس مدحی بر تو نیست، اگر شکست خوردید، به دلیل سرپیچی مسلمانان از دستور خدا و پایداری نکردند و تقوا نورزیدن آنهاست، پس تو ذم نمیشوی.
بنابراین پیامبر خدا و هرکس دیگری به اذن خدا و تحت ولایت الله است که در عالم وجود کار میکند، به ویژه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمۀ اطهار علیهم که خلفای الهی هستند که از جانب خدا و در محدودهای که مقرر اذن و خلافت و اجازه دارند که تحت ولایت الله کاری بکنند. پس وقتی به این ذاوت مقدسه از حیث ذات نگاه میکنیم، آنان کارهای نیستند و کار فقط دست خداست، اما وقتی به اجازهای که خداوند به آن بزرگواران داده است، نگاه میکنیم، توسل و شفاعت و امثال آن در حق آنان صحیح است، زیرا آنان اولیاء الهی و خلفای الهی روی زمین هستند.
بحث روایی
۱٫ رسول خدا مظهر تام خدا
روایتی در کشف الغمۀ آمده است که در روز احد به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از سوی مشرکان خیلی زخم وارد شد، به گونهای که خون رخسار مبارک حضرت را فراگرفت و بر محاسن آن حضرت جاری شد. سالم مولی ابیحذیفه خون را از چهرۀ مبارک آن حضرت پاک میکرد و میگفت: چگونه رستگار شوند جماعتی که با پیامبر خود چنین میکنند، با آنکه ایشان، آنها را به خدا دعوت میکند که آیه نازل شد. [کشف الغمۀ: ۱۸۹] اولاً روایت بیان میکند که آیه در بحبوحۀ جنگ احد نازل شد، نه جنگ بدر. ثانیاً در برابر دلسوزی اصحاب میفرماید که پیامبر ما کار دست تو نیست، خداست که میخواهد آنان را یا توبه دهد یا عذاب کند.
اما نکتۀ مهمتر آن است که قرآن کریم میفرماید: «قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّه» [آلعمران: ۱۵۴] در این آیه هم میفرماید: «لیس لک من الامر شیء» پس اولاً کار فقط دست خداست، ثانیاً پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچکاری دستشان نیست. از سوی سوم طبق روایات حقیقت مقام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم «إنَّ له مِنَ الأمرِ شیئاً شیئاً شیئاً» [تفسیر العیاشی: ۱/۱۹۷] است، که این روایت تفسیر آیات «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه» [نساء: ۸۰] «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» [حشر: ۷] است. جمع این آیات و روایات نشان میدهد که هر کار و حکم و سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، کار و حکم و کلام خداست. یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم مظهر تام خداوند متعال روی زمین است. بنابراین پیامبر خدا خلیفۀ تام الهی و مظهر کامل خدا است، و از خود هیچ استقلالی ندارد.
۲٫ امامت امیرالمومنین علیه السلام امری الهی
چندین روایت بیان میکند که صدر آیۀ شریفه یعنی «لیس لک من الامر شیء» دربارۀ اصل ولایت امیرالمومنین علیه السلام و استنکاف امت از آن است.
نخست: جابر الجعفی از امام باقر صلوات الله علیه میفرماید که وقتی خداوند متعال ولایت علی علیه السلام را بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آشکار کرد که ایشان برای مردم بیان کند، حضرت در اندیشۀ دشمنیهای قوم خود با ایشان رفت «ذَلِکَ لِلَّذِی فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ عَلَیْهِمْ فِی جَمِیعِ خِصَالِهِ کَانَ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ بِمَنْ أَرْسَلَهُ وَ کَانَ أَنْصَرَ النَّاسِ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ أَقْتَلَهُمْ لِعَدُوِّهِمَا وَ أَشَدَّهُمْ بُغْضاً لِمَنْ خَالَفَهُمَا وَ فَضَّلَ عِلْمَهُ الَّذِی لَمْ یُسَاوِهِ أَحَدٌ وَ مَنَاقِبَهُ الَّتِی لَا تُحْصَى شَرَفاً» این امور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به اندیشه فرو برد که کار برای امت سخت میشود و مخالفت میکنند. «فَأَخْبَرَ اللَّهُ أَنَّهُ لَیْسَ لَهُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ شَیْءٌ إِنَّمَا الْأَمْرُ فِیهِ إِلَى اللَّهِ أَنْ یُصَیِّرَ عَلِیّاً علیه السلام وَصِیَّهُ وَ وَلِیَّ الْأَمْرِ بَعْدَهُ فَهَذَا عَنَى اللَّهُ» [بحارالانوار: ۱۷/۱۱ ـ ۱۲] روایت ادامه دارد که به آن اشاره میکنم. این روایت نوع اول که روایات دیگری هم است که مضمون آنها این است که ولایت منصب الهی است، و مخالفت و موافقت مردم در آن اهمیتی ندارد و خلاصه هم خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و هم مردم در این نصب کارهای نیستند. اما روایت نوع دوم.
در تفسیر فرات کوفی از جابر بن یزید الجعفی نقل شده است که من آیۀ «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ» را نزد امام باقر سلام الله علیه خواندم. امام صلوات الله علیه فرمودند: «بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ لَهُ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ وَ شَیْءٌ» آری به خدا قسم که برای پیامبر خدا از امر چیزهای بسیاری است» یعنی ایشان مظهر خدا و خلیفۀ الهی است و خداوند کار را به ایشان سپرده است، اما نه به استقلال. «فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ؟ «عرض میکنم که فدای شما شوم، تأویل آیه چیست؟ «قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم حَرَصَ عَلَى أَنْ یَکُونَ الْأَمْرُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام مِنْ بَعْدِهِ فَأَبَى اللَّهُ» «پیامبر خدا علاقۀ شدید داشتند که حکومت و فرمانروایی پس از خودشان بر عهدۀ امیرالمونین علیه السلام باشد، اما خداوند ابا داشت که چنین باشد.» زیرا خداوند امور را از اسباب خودش به ثمر میرساند و میدانست که مردم فریب میخورند و امیدی به آنان برای یاری حق نیست. [در روایت اختصاص [ص: ۳۳۲] آمده است: وَ ذَلِکَ الَّذِی عَنَى اللَّهُ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ؛ این معنای آیه است که امر و اختیار مردم دست تو نیست، بلکه خداوند به آنان اختیار داده است که راه یا بیراهه بروند تا خداوند آنان را ـ با حُسن اختیار خود و پذیرش حق ـ توبه پذیرد، یا ـ با سوءاختیار خود و سرپیچی از حق ـ عذاب کند.] بنابراین هم نصب امیرالمومنین علیه السلام در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست، هم مخالفت و پیروینکردن مردم.
اما ادامه روایت دوم را توجه فرمایید که در همۀ روایات با تغییراتی مشترک است و نکات مهمی دارد و به ما تفسیر قرآن به قرآن را هم آموزش میدهد:
ثُمَّ قَالَ: وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ وَ قَدْ فَوَّضَ إِلَیْهِ. فَمَا أَحَلَّ کَانَ حَلَالًا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ مَا حَرَّمَ کَانَ حَرَاماً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ. [تفسیر فرات الکوفی: ۹۲]
همچنین در ادامۀ روایت اول هم چنین آمده است: «وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ لَهُ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ وَ قَدْ فَوَّضَ اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ جَعَلَ مَا أَحَلَّ فَهُوَ حَلَالٌ وَ مَا حَرَّمَ فَهُوَ حَرَامٌ قَالَ: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [حشر: ۷]» [بحارالانوار: ۱۷/۱۱ ـ ۱۲] ملاحظه میفرمایید که امام علیه السلام با آیهای مشکل تفسیری این آیه را حل کرده است. دو روایت دیگر برای تفسیر آیه از آیات دیگری استفاده شده است و ضمن بازکردن معنای آیۀ شریفه به ما هم راه درست تفسیر آیات قرآن را نشان میدهد:
روایت دیگر که از بصائر الدرجات نقل شده و در آن از امام باقر علیه السلام نقل میکند که فرمودند: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَدَّبَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم فَلَمَّا تَأَدَّبَ فَوَّضَ إِلَیْهِ؛ فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» وَ قَالَ: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» [نساء: ۸۰] فَکَانَ فِیمَا فَرَضَ فِی الْقُرْآنِ فَرَائِضُ الصُّلْبِ وَ فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَرَائِضَ الْجَدِّ فَأَجَازَ اللَّهُ ذَلِکَ لَهُ فِی أَشْیَاءَ کَثِیرَهٍ فَمَا حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَهُوَ بِمَنْزِلَهِ مَا حَرَّمَ اللَّه» [همان: ۱۰]
تفسیر العیاشی عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَوْلَهُ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ» فَسِّرْهُ لِی. قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: لِشَیْءٍ قَالَهُ اللَّهُ وَ لِشَیْءٍ أَرَادَهُ اللَّهُ یَا جَابِرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم کَانَ حَرِیصاً عَلَى أَنْ یَکُونَ عَلِیٌّ علیه السلام مِنْ بَعْدِهِ عَلَى النَّاسِ وَ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ خِلَافُ مَا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ قُلْتُ: فَمَا مَعْنَى ذَلِکَ؟ قَالَ نَعَمْ عَنَى بِذَلِکَ قَوْلَ اللَّهِ لِرَسُولِهِ لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ یَا مُحَمَّدُ الْأَمْرُ [إِلَیَ] فِی عَلِیٍّ أَوْ فِی غَیْرِهِ أَ لَمْ أَتْلُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ فِیمَا أَنْزَلْتُ مِنْ کِتَابِی إِلَیْکَ «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ» [عنکبوت: ۱ ـ ۳] إِلَى قَوْلِهِ فَلَیَعْلَمَنَ قَالَ فَوَّضَ رَسُولُ اللَّهِ الْأَمْرَ إِلَیْه» [بحار: ۱۷/۱۲]
آیۀ ۱۲۹
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
ترجمه
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ خداست. هر که را بخواهد مىآمرزد، و هر که را بخواهد عذاب مىکند، و خداوند، آمرزنده مهربان است.
تفسیر
آیۀ شریفه به منزلۀ تعلیل آیۀ پیشین است، با جملۀ اول دلیل اینکه «لیس لک من الامر شیء» بیان شد و با جملۀ دوم دلیل بخش دو آیۀ پیشین.
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ
همۀ آنچه در آسمانها و هرآنچه در زمین است، از آنِ خداست، یعنی ملک خداست و خداوند مالک حقیقی همۀ موجودات است، بنابراین کار فقط دست خداست و همۀ موجودات لشکریان او هستند: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً» [فتح: ۴ و ۷] بنابراین هیچ کس در عالم خلقت کارهای نیست، بلکه همۀ سپاهیان او هستند و تو هم در این امر کارهای نیستی.
صدر آیۀ شریفه در عین حال مقدمه است، برای ادامۀ آیه
یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
زیرا وقتی همۀ موجودات، از آنِ خدا هستند، خداوند هر تصرفی بخواهد در ملک خود میکند، هرکه را بخواهد، میآمرزد و هرکه را بخواهد، عذاب میکند. بنابراین انسانها تا زنده هستند، باید بین خوف و رجا حرکت کنند، نه خود را از عذاب الهی ایمن بدانند و نه اینکه از رحمت الهی ناامید شوند.
اما آنچه در عالم وجود حاکم است، غفران و رحمت الهی است که بر عذاب و غضب او سبقت دارد. و در هر صورت حکمت الهی حاکم مطلق در همۀ امور است. به این دلیل است که خداوند با لطف و رحمت خود با بندگان خود رفتار میکنند و زمینۀ بازگشت از گناهان و مخالفتها را برای آنان مهیا میفرماید، حتی با کفار چنین رفتار میکند.
آیۀ ۱۳۰
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه
اى کسانى که ایمان آوردهاید، ربا را با سود چندین برابر مخورید، و خدا را مراقب باشید تا رستگار شوید.
تفسیر
گفتیم که هدف اصلی سورۀ مبارکۀ آلعمران جامعهسازی است، و ما در فصل ششم آن قرار داریم. پس از اینکه وضع مردم در برابر پیادهسازی جامعۀ اسلامی و تحقق آن و مشکلات سر راه دو دسته شدند، گروهی در راه اهداف الهی پایدار هستند و تقواپیشه میکنند، گروهی سرباز زدند، و حاضر نشدند در مسیر تحقق کار کنند. اما یکی از ارکان اساسی جامعۀ اسلامی سلامت اقتصادی است که رکن آن مبارزه با رباست که در این آیه و آیۀ بعد به آن توجه داده میشود.
خطاب آیه به مومنان و جامعۀ اسلامی است که از هرگونه ربا با سود چندین برابر خودداری کنید، و تقوای الهی داشته باشید و مراقب باشید که خداوند بر نیات و کردار شما احاطه دارد و با او و دستوراتش مخالفت نکنید که در این صورت است که رستگار میشوید و به مقصد و مقصود نهایی که قرب الهی و اهداف زیرمجموعۀ آن یعنی تحقق جامعه و تمدن اسلامی نائل میآید.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَهً
مومنان ربا را با سود چند برابر مخورید. منظور از اضعاف مضاعفه» «سود چندین برابر» آن است که به کسانی قرض بدهید و چون مدیون نتوانست دَین خود را به موقع پرداخت کند، مدت اصل و سود آن را جمعاً به عنوان دین تمدید میکنند. [تفسیر تسنیم: ۱۵/۵۲۳] این ربای تصاعدی است، یعنی امری که هماکنون در نظام بانکی جاری و ساری است. در سورۀ بقره بیان شد که نقس ربا کم باشد یا زیاد حرام است و در حکم جنگ با خداست، در این آیه ربای تصاعدی نهی میشود. چنانچه در سورۀ بقره عرض شد، این آیه پیش از آیات سوره بقره نازل شده است، بنابراین ابتداء ربای تصاعدی حرام شد و بعد اصل ربا.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
تقوا الهی در این آیه به معنای خودداری از خوردن ربا و افتادن در حرام و آنچیزی است که خداوند متعال آن را نهی کرده و حرام فرموده است. مسلمانان مراقب باشید که از دستورات خداوند متعال تخطی نکنید. بعد میفرماید: «لعل» شاید رستگار شوید. یعنی تقوا به منزلۀ شرط رستگاری و رسیدن به اهداف الهی و تحقق مأموریت اسلامی یعنی تحقق جامعۀ اسلامی و حصول قرب الهی است. این شرط لازم است، اما شرط کافی نیست، بنابراین فرمود: «شاید» رستگار شوید تا نشان دهد که مومن تا زنده است، باید در مجاهده باشد، زیرا از آیندۀ خود خبر ندارد و کوچکترین تخطی میتواند وی را از جادۀ فلاح بیرون بیاندازد. [داستان آیت الله تحریری و علامه و آن عالم دیگر]
آیۀ ۱۳۱
وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ
مفردات
أُعدَّت
اصل آن «عدَّ» به معنای شمردن است و إعداد یعنی تهیهکردن. و همۀ فروع معنای این واژه از همین اصل مشتق میشود. چنانچه «عدد» یعنی مقداری که شمرده میشود. و «اعددته» و «اعدّه» یعنی آماده آن کار شدم. [مقاییس اللغۀ: ۴/۲۹] بنابراین «اعدت» یعنی آماده شده است که حکایت میکند که هماکنون برای کافران آماده است.
ترجمه
خود را از آتشی که برای کافران آماده شده است، محافظت کنید.
تفسیر
در این آیه بلافاصله تهدید میکند که اگر تقوای الهی نداشته باشید، شما دچار کفر میشویم و بترسید و مراقب آتشی باشید که برای کافران مهیا شده است.
وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ
تقوای الهی یعنی مراقبت و نگهداشتن حرمت الهی و انجام از روی میل و قلب خود دستورات الهی را. مومن باید حرمت خدا را نگهدارد و ربا نخورد. اما اگر چنین نکرد، لااقل از آتشی که برای کافران آماده شده است، پرهیز کند و خود را مراقبت کند. آیه توجه میدهد که رباخوار کافر است، زیرا او گرفتار «شُح نفس» یعنی «بخل درونی» خود است و برای برآوردن آن حاضر است که جامعۀ اسلامی را از درون بخورد و نابود کند. و این مخالفت و جنگ با خدا و رسول خداست: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه» [بقره: ۲۷۹] اگر ربا را رها کنید، بدانید که به خدا و رسول او برخاستهاید.» بنابراین باید بدانند که آتشی برای آنان آماده و مهیا شده است که هماکنون درون آن هستند، اگرچه حجاب دنیا نمیگذارد، این حقیقت را درک کنند، اما مرگ که پردههای افکنده میشود، حقیقت آتش برای آنان آشکار میشود.
آیۀ ۱۳۲
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
ترجمه
خدا و پیامبر را فرمان برید باشد که بر شما بر شما رحمت آید.
تفسیر
بلافاصله پس از تقوا و ترس از آتش دستور جامع فرمانبرداری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داده میشود. و این راهی است که خداوند رحمت خود را بر جامعۀ ایمانی شامل میفرماید.
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ
تحقق جامعۀ اسلامی راهی سخت در پیش دارد، و برای پیمودن این راه دشوار فقط یک مسیر باز است، فرمانبرداری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. و همۀ راهها جز این راه بسته است. اما اطاعت رسول را کنار اطاعت خدا و باید دستور جامع «اطیعوا» قرار داد تا بیان فرماید که اطاعت فقط در جنبۀ اطاعت از قانون الهی نیست، بلکه اطاعت عملی و اجرایی هم است، یعنی قانون با قانون اسلام باشد و مجری آن نیز پیامبر خدا یا کسانی که از جانب خدا مجاز هستند که در قرآن از آنان به «اولی الامر» یاد میشود.
اما این تنها جنبۀ آیه نیست، بلکه جنبۀ مهمتر آن این است که اطاعت مذکور هم در جنبۀ فردی و شخصی است و هم در وجهۀ جمعی و اجتماعی. یعنی ما هم باید از شریعت الهی در زندکی شخص خود اطاعت کنیم و هم دستورات پیامبر خدا و اولیاء الهی را در زیست فردی خود پیروی نماییم و هم در زندگی جمعی و اجتماعی خود، حرکت و اطاعت جمعی به سمت اهداف الهی داشته باشیم. و در این میان جنبۀ جمعی مهمتر است، زیرا سیاق آیات دربارۀ خودداری از رباست که نظام اجتماعی و اقتصادی را مختل میکند. همچنین دربارۀ جنگ احد و سرپیچی مسلمانان از فرمان فرماندۀ الهی خود است که سرپیچی در امور اجتماعی نتیجهاش تلختر است و فرمانبرداری در این وجه از اهمیت بیشتر برخوردار است.
لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
اما تعبیر «لعلکم» به این دلیل است که نشان دهد که فرمانبرداری همهجانبه به ویژه در مقام اجرا و امور جزیی که در زیست اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه و نظام آن اهمیت دارد، بسیار مشکل است و چهبسا افرادی در ابتدا همراه شوند، از مهم آن است که در همۀ مسیر چنین باشند. و این امر تلاش و مجاهده درونی میخواهد تا مسلمانان در هیچ امری از دستورات و فرامین الهی و اولیاء الهی ـ به ویژه در امور اجرایی و عملی ـ تخطی نکنند. وگرنه مشمول رحمت خدا نخواهند شد. اما تعبیر «ترحمون» که به صیغۀ مجهول بیان شده است، تعبیری ملاطفتآمیز است که نشان میدهد که مومنان در زیست فردی و اجتماعی خود تحت حمایت رحمانی خداوند متعال اداره میشوند.
الرسول
اینکه «الرسول» را بلافاصله پس از «الله» و با یک فعل «اطیعوا» بیان فرمود، نشان میدهد که نظام حکومتی اسلامی؛ نظامی الهی است که بین حاکم اسلامی که رسول خداست و الله جدایی و اختلافی نیست. به تعبیر دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مجری مطلق دستورات الهی است. بنابراین پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم باید کسی حاکم باشد که چنین اهلیتی را داشته باشد و آن بجز امیرالمومنین علیه السلام و ائمۀ اطهار علیهم السلام نیستند که اطاعتشان مساوی با اطاعت خداست.
فَإِنِّی لَکُمْ مُطِیعٌ مَنْ أَطَاعَکُمْ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاکُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّه» [من لا یحضره الفقیه: ۲/۶۱۷]
بنابراین اینکه امت از جانب خود خلیفه انتخاب کند یا یک خلیفهای پسر خود یا کس دیگری را حاکم پس از خود معرفی کند، و نام خود را هم خلیفۀ رسول خدا بگذارند، سخنی است که هیچوجه دینی و قرآنی ندارد. و این مشکلی است که مسلمانان را از درون به چنانچه انحطاط و ابتذالی رساند. همچنین است که حکومت در عصر غیبت مگر با مجوز و طبق برنامه و دستوراتی که دین مبین معین کرده است، تحقق نمییابد و در حقیقت حاکم اسلامی که ولی امر مسلمانان است، تنها برمبنای این برنامه انتخاب میشود و حکومت میکند که تفصیل آن در بحث ولایت فقیه باید بیاید. پس اینکه بگوییم که حکومت را بر مبنای عرف و انتخاب مردم بنا میکنیم، این تسامح در امر دین است، مردم در حکومت دینی مبنای مقبولیت آن هستند، نه مشروعیت آن. بلکه در این حکومت فقط حکم و قانون خدا حکومت میکند و ولی و حاکم هم باید براساس همین موازین حکومت میکند.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
26
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۳۷
سورۀ آلعمران آیات ۱۲۴ تا ۱۲۸
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ (۱۲۴) بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ (۱۲۵) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱۲۶) لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ (۱۲۷) لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (۱۲۸)
آیۀ ۱۲۴
إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ
مفردات
یمدکم
«مدّ» به معنای کشیدن چیزی در طول و اتصال چیزی به چیز دیگر در طول است. مثل «مَدَّ النهرُ و و مَدَّهُ نهرٌ آخر» به معنای آن است که طول آن را زیاد کردند و نهری دیگر به آن با اضافهکردن طول آن به آن متصل شد. یا «مدُّ النهارِ» که به معنای ارتفاع روز است. همینگونه است: أمددتُ الجیش بمَدٍ که به این معناست که سپاهیان با پیوستن به آنان یاری کردم.«[مقاییس اللغۀ: ۵/۲۶۹] «الأَمْدَاد» جمع «مَدَد» است و آن گروهی اعوان و انصار هستند که به مسلمانان در جهاد یاری میرسانند. [النهایۀ: ۴/۳۰۸]
ترجمه
یادآور زمانی را که به مومنان گفتی: آیا پروردگارتان شما را بس نیست که شما را با سه هزار فرشته فرودآمده یاری کند؟
تفسیر
آیۀ شریفه بحث امدادهای الهی به مومنان به ویژه در مواقع سخت را بیان میفرماید و این یکی از سنتهای الهی در تاریخ و اجتماعی بشری است و در طول حیات انسانی است. امداد الهی تکیهگاهی مطمئن است که مومنان در کارهای خود به ویژه در حرکتهای جمعی خود باید به آن تکیه کنند، نه اینکه به زیادی عِده و عُدۀ خود توجه نمایند. دیدیم که چگونه قدرت آنان در جنگ احد شکست و در جنگ بدر ضعف آنان ـ نتیجۀ عکس داد؟ به این دلیل به پیامبر خود میفرماید که یادآور زمانی را که به مومنان میگفتی که آیا برای شما کافی نیست که پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته که نازل کرده است، یاری فرماید؟ بنابراین آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین و ادامۀ جریان بدر است که بیان حقیقتی تاریخی است که مسلمانانی که هیچ گمان پیروزی نداشتند، با امدادهای غیبی خداوند به پیروزی رسیدند. و این حقیقتی است که از سنت الهی پرده برمیدارد.
إِذْ
اذ به معنای یادآور و به «نَصَرَکُمُ اللَّه» در آیۀ پیشین برمیگردد و چگونگی نصرت را بیان میفرماید.
تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ
پیامبر ما تو به مومنان گفتی. به پیامبر خدا و مومنان یادآور میشود، کلام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ـ به عنوان مظهر کلام الهی ـ را در مواجهای که در بدر با مشرکان داشتند، در زمانی که نه عِده داشتند و نه عُده و شکست آنان از نظر ظاهری قطعی مینمود. و همه چیز به ضرر مسلمانان بود.
أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ
آیا خداوند شما را کفایت نمیکند؟ این پرسش از فطرت مسلمانان است، که پاسخ آن در درون خود آن است، اگر انسان به خودش برگردد، میداند که خداوند انسان را کفایت میکند و دیگران در این جهت کارهای نیستند و طبعاً مسلمانی که خدا را دارد، از غیر او نمیترسند: «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ» [زمر: ۳۶]
أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ
در این بخش چگونگی کفایت خداوند را بیان میفرماید که پروردگار شما؛ با سه هزار فرشته که فروفرستاده بود، شما را یاری کرد. بنابراین کفایت خدا با امدادها و یاریهای اوست که در محاسبات عادی بشری نمیگنجد و این سنت الهی است که فکر مادهبین بشر از درک آن عاجز است و تنها اندیشه و قلب خدابین است که آن را بخوبی درمییابد. طبق گزارشات تاریخی تعداد مشرکان در جنگ مذکور هزار نفر بوده است، خداوند سه برابر آنان فرشته نازل فرمود تا قدرت اسلام به رخ آنان کشیده شود و مسلمانان اطمینان خاطر کامل پیدا کنند.
آیۀ ۱۲۵
بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ
مفردات
فورکم
«فور» به معنای جوشش دیگ و آتش و خشم است. [کتاب العین: ۸/۲۷۹] یعنی وقتی دیگ به جوش آمد و محتویات آن بالا رفت، یا آب از زمین جوشید و روان شد، یا بوی خوش پراکنده شد، یا هیجان غضب و خشم در انسان بالا گرفت، از واژۀ «فور» استفاده میشود. «فوّاره» هم به همین مناسبت است که منبع آبی است که آب را بالا میآورد و فوران میدهد. بنابراین «فور» دلالت بر شدت و غلیان و جوشش دارد. [مقاییس اللغۀ: ۴/۴۵۸] آیۀ شریفه میفرماید: «وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ» «دشمنانتان از شدت هیجان بر شما بتازند و به سرعت بر شما حمله کنند، [لسان العرب: ۵/۶۷] خداوند شما را با ۵ هزار از فرشتگان یاری میفرماید.
مسومین
اصل آن «السُّوم» به معنای علامت و نشانه است، ابناثیر در النهایۀ «أنه قال یوم بدر: «سَوِّمُوا فإن الملائکه قد سَوَّمَتْ» یعنی در روزجنگ بدر گفت: [مسلمانان] یکدیگر را علامتگذاری و نشانهگذاری بکنید، به واسطۀ آنها از هم شناخته میشوید. فرشتگان هم نشانهدار هستند.» بعد مینویسد: «و السُّومَهُ و السّمه» هر دو معنای علامت و نشانه است. و استناد به کلامی میکند که «إن للّه فرساناً من أهل السماء مُسَوَّمِینَ» برای خدا در آسمان شجاعانی نشانهدار هستند. و بیان میکند که در حدیث خوارج آمده است: «سِیمَاهُم التّحالق» «علامات آنان تراشیدن سر یکدیگر است.» [النهایۀ: ۲/۴۲۵] بنابراین «المُسَوَّمین» به معنای نشانهدارهاست. [مفردات: ۴۳۸]
اگرچه اصل آن به معنای درخواست چیزی است، همچنین است «سوم» در خرید و فروش است. [مقاییس اللغۀ: ۳/۱۱۸] اما «مسومین» صفت «الملائکۀ» است. [مشکل الاعراب القران: ۱/۱۵۷] در صاحب التحقیق میگوید: منظور از «الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ» «فرشتگان نشانهدار» آن است که فرشتگان مسلمانان را در چشم و دل دشمن چند برابر و بزرگ نشان دادند و مشرگان را در چشم و دل مسلمانان پست و ناچیز جلوه دادند. [تفسیر روشن: ۵/۱۴] اما «مسمومین» در باب تفعیل است و «تسویم» دلالت دارد که فرشتگان سپاه مسلمین را با القاء رعب و وحشت در دلهای کافران نشانهدار کردند، یا تفعیل برای مبالغه است، یعنی کافران را نشانهدار کردند در وحشت و اضطراب به القاء ترس در دلهای آنان و نشاندادن عظمت و قدرت و ابهت و قدرت بر آنان. و این معنا مناسب شأن فرشتگان در إلقاء و نفوذ و تصرف معنوی در دلهای و موافق نمایانگری بر کافران است. [التحقیق: ۵/۲۷۷]
ترجمه
بله! اگر پایداری کنید و تقوا ورزید، و دشمن بشدت بر شما بتازند و بسرعت حمله کنند، پروردگارتان با پنج هزار فرشتۀ نشاندار یاریتان کند.
تفسیر
آیۀ شریفه ادامۀ آیۀ پیشین است که امداد غیبی تنها منحصر به جریان غزوۀ بدر نیست، بلکه هرجا که مومنان و جامعۀ ایمانی در راه تحقق اهداف اسلامی استقامت ورزد و تقوا پیشه کنند و از دین و شریعت الهی منحرف نشود، اگر همین ساعت دشمنان سر رسند، خداوند مومنان را با ۵ هزار از فرشتگان خود که همگی نیز نشانه نهادهاند، یاری میفرماید. و در دل دشمنان شما ترس و وحشت و در دل شما آرامش و اطمینان نشانه میگذارند. یعنی یاری پروردگار و امدادهای غیبی الهی فوری است، به شرط اینکه مومنان دو شرط استقامت و تقوا را داشته باشند.
بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا
بلی حرف اثبات است، و نفی «أَ لَنْ یَکْفِیَکُم» آیۀ پیشین را برمیدارد. و اثبات میکند که خداوند برای بندگانش بس است. و این به معنای نصرت و یاری الهی است که در آیۀ پیشین به آن اشاره رفت. اما این یاری و امداد غیبی دو شرط دارد، مسلمانان در جهت پیادهسازی و تحقق اهداف الهی و در مسیر تحقق آن و سختیهایی که سر راهشان است، اولاً پایدار باشند و خسته نشوند و دست از استقامت برندارند، ثانیآ تقوا داشته باشند و مراقب باشند که در همۀ حال خدا را درنظر بگیرند و جز برای خدا مجاهده نکنند و همانند، جنگ احد به هوس غنائم نیفتند.
وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا
«هذا» صف یا عطف بیان برای «فور» است. [عطف بیان اسم جامدی است که اسم پیش از خود را توضیح میدهد] در حالی که شما در مسیر تحقق اهداف الهی پایدار و ثابتقدم هستید و تقوا را هم مراعات میکنید، در چنین زمانی دشمنان بر شما بشدت بتازند و با هیجان و سرعت بر شما حمله کنند، امدادهای غیبی به یاری شما میآید.
یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ
پروردگارتان با پنج هزار فرشتۀ نشانهدار شما را یاری میفرماید. زیرا فرشتگان، ماموران الهی هستند و به محض رسیدن دستور الهی فرود میآیند و فرمان را اجرا میکنند. «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ. لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُون» [انبیاء: ۲۶ ـ ۲۷]
اما تعبیر «مسومین» بیان این مطلب است که هریک از دیگری قابل تشخیص است، زیرا نشانه و علامت را بر کسی میگذارند تا از دیگری تمییز داده شود. این فرشتگان نشانهدار هستند، یعنی ازهم قابل تمییز هستند، و این تمییز برای مومنان و کافران قابل تشخیص است، به گونهای که در دلهای مسلمانان آرامش و در دلهای کافران وحشت میاندازند. اما کیفیت این نشانه و تمییز چگونه است؟ برای ما معلوم نیست، هرچه است مربوط به قلب دو طرف است، اگرچه اگر ظاهری باشد و به چشم هم دیده شود، استعبادی ندارد، اما دلیل معتبر میخواهد.
سیاق آیه [سنت الهی]
مرحوم علامه طباطبائی میفرمایند: آیه دربارۀ جنگ بدر است که خداوند آنان را با پنج هزار فرشته یاری فرمود. [المیزان: ۴/۸] در آیۀ پیشین هم فرمود: با سه هزار فرشته یاری فرمود. اگرچه میتوان با این سخن همراهی کرد، اما بنظر میرسد که این آیه در سیاق آیات سورۀ احد باشد که ما شما را در جنگ بدر با سه هزار نفر یاری کردیم و اگر شما در این جنگ پس از شکستی که خوردید، مجدد به دستوری که در آیۀ ۱۲۰ بیان شد یعنی «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» برگردید و پایداری کنید و تقوا پیشه کنید، پروردگارتان با تعداد بیشتری از فرشتگان که همگی هم نشانهدار هستند و از هم مشخص هستند، شما را یاری میفرماید. و این بشارتی به مسلمانان و جامعۀ اسلامی است که اگر در جایی خطایی کردید، یا برخی از شما خطا کردند، از راه خطا برگردید و مجدد به دو شرط مذکور پایبند گردیدید، خداوند بیش از گذشته شما را یاری میکنند و شما را رها نمیکند. خداوند در سورۀ اسراء آیات ۷ و ۸ میفرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَه» یعنی خوبی شما برای خود شما خوب و نیکو است، بنابراین اگر دین خدا را یاری کردید، برای خود شما خوب است. اما اگر بدی کنند، به زیان خود بدی کردهاید. «عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» و اگر به سوی خوبی بروید، امید است که پروردگارتان شما را رحمت کند و اگر به سوی گناه و بدی باز گردید، خداوند هم از رحمت خود باز میگردد. به هر حال آیۀ شریفه بیان سنت الهی است که هرگاه بر سر پیمان الهی بمانید، خداوند هم شما را یاری میکند و اگر چنین نکنید، خداوند شما را یاری نمیکند و گرفتار دشمن و بلاهای مختلف میشوید.
آیۀ ۱۲۶
وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ
ترجمه
و خدا آن امداد را جز برای مژدۀ شما و اطمینان قلبی به امداد خدا قرار نداد، و هیچ یاریای مگر از پیش خدای عزیزِ حکیم نیست.
تفسیر
آیه ادامۀ آیۀ پیشین است و در آن سه وجه را به ترتیب برای امداد الهی ذکر کرده است: بشارت برای مومنان، طمأنیۀ قلبی برای آنان، و سوم فهم و درک این حقیقت که یاری فقط از جانب خدای عزیز حکیم است.
وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ
خداوند امداد غیبی و نزول فرشتگان را برای سه هدف و سه وجه خاص مومنان انجام داد.، تعبیر «ما جعله الا» تأکید میکند که سه هدف و سه وجه برای امدادهای غیبی الهی درنظر گرفته شده است.
بُشْرى لَکُمْ
نخستین آنها بشارت و مژده برای مومنان. با ضمیر «کم» بیان فرمود که خطاب باشد تا مومنان را تکریم فرماید که محل مخاطب خداوند متعال هستند.
وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ
دوم حصول اطمینان قلبی برای شما مومنان به واسطۀ این امداد الهی است. طبعا وقتی قلب انسان طمأنینه پیدا کند، هرگونه اضطراب قلبی و تزلزل عملی از جان و عمل او زدوده خواهد شد.
وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ
دانستن این حقیقت که یاری فقط از جانب خداوند است، خدایی که عزیز است و بر همۀ قدرتهای غلبه و احاطه دارد و حکیم است و با حکمت و اتقان حکم میکند و کسی را یاری از فرار از حکمت او نیست.
تعبیر «ما النصر الا من عند الله» تأکید است بر اینکه تنها خداوند متعال منشأ یاری و پیروزی است و غیر خدا در این جهت هیچکاره است، زیرا با تأکید میفرماید: «نیست یاری مگر از نزد خدای عزیز حکیم.»
نکتۀ مهم آنکه این سه امر به هم مترتب هستند. اول مژده و بشارت است که موجب انبساط خاطر مومنان میشود، در مرتبۀ بعد طمأنینه هست که موجب ثبات قدم و رفع اضطراب درونی و تزلزل بیرونی و عملی میشود و آن موجب میشود که نصرت خدا بر مومنان حاصل شود. به تعبیر دیگر یاری خدا در جایی است که ایمان در قلب انسانها جایگیر شود و به وعدۀ الهی و امدادهای غیبی او ایمان بیاورند و خود را در معرض آن قرار بدهند. بنابراین طمأنینه واسطه است بین مژده و بشارت و نصرت الهی.
نکتۀ دوم اینکه نصرت الهی از دو اسم عزت و حکمت الهی برمیخیزد. پس خدا که بر همۀ امور غالب است: «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» [یوسف: ۲۱] و هرگز مغلوب کس یا چیزی نمیشود، مومنان را یاری میفرماید، در این صورت پیروزی آنان حتمی است و کسی بر آنان غالب نخواهد شد: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُم» [آلعمران: ۱۶۰]. از سوی دیگر خداوند حکیم است و به مقتضای حکمتش یاری میفرماید و حتماً در جای خود مومنان را یاری میفرماید. و این یاری هم محکم و حتمی است. و تخلف در آن نیست.
بنابراین کسانی که به یاری غیرخدا دلخوش کردهاند، حتماً مغلوب میشوند. «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ» [انفال: ۴۸] «و [یاد کن] هنگامى را که شیطان اعمال آنان را برایشان بیاراست و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد، و من پناه شما هستم.» پس هنگامى که دو گروه، یکدیگر را دیدند [شیطان] به عقب برگشت و گفت: «من از شما بیزارم، من چیزى را مىبینم که شما نمىبینید، من از خدا بیمناکم.» و خدا سختکیفر است.»
آیۀ ۱۲۷
لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ
مفردات
طرفاً
أَطْرَافُ الأَرْضِ به معنای نواحی و کنارههای آن است که مفرد آن «طَرَفٌ» است.« الطَّرَفُ» هم به معنای پارهای از چیز است. [کتاب العین: ۷/۴۱۴] اصل معنایی آن هم به معنای حد چیزی و کنارۀ آن است. [مقاییس اللغۀ: ۳/۴۴۷] اما تعبیر «لِیَقْطَعَ طَرَفاً» قطع را که به معنای جدایی و فاصله است، با «الطرف» و کنار تخصیص داد تا نشان دهد که نقصی در اطراف کفار پیدا شد و آن موجب سستی یا ازبینرفتن آنان گردید. [مفردات: ۵۱۷] خلاصه خداوند متعال که فاعل جداییافکندن است، چنان در محیط کافران جدایی افکند که حتی اطراف و کنارههایی آنان هم از هم پاشید.
یکبت
اصل آن «کَبَت» است، به معنای فرومایگی و منصرفشدن از چیزی است. وقتی کسی به ذلت و فرومایگی افتاد و خدا از او روی برگرداند، گفته میشود: «کَبَتَ اللَّهُ العدُوَّ یَکْبِتُه»، [مقاییس اللغۀ: ۵/۱۵۲] به این دلیل در لغت چیزی را از روی به زمین زندند «الکَبت» گویند. [کتاب العین: ۵/۳۴۲] بنابراین این واژه دلالت دارد بر ردکردن با قهر و خواری در آن است. [مفردات: ۶۹۵]
ترجمه
تا خدا پارهای از پیکر کسانی را که کافر شدند، نابود سازد، یا با خواری سرنگونشان سازد که ناامید و ناکام بازگردند
تفسیر
این آیه و آیۀ بعد نشان میدهد که خداوند چگونه مسلمانان را یاری کرده است و آن هزیمت در سپاه مشرکان است. در این آیه دو مطلب آمده است: اولاً چنان رعب و وحشتی در سپاه کفر انداخت که نظم نظامی آنان از بین رفت و سپاه از هم پاشید. و ثانیاً آنان را چنان دچار فرومایگی و خواری کرد که آنان از روی به زمین خوردند و کاملاً از هرگونه پیروزی ناامید شدند.
لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا
فاعل «لیقطع» «الله» است که در آیۀ پیشین آمد: «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیم» درست است که فرشتگان به یاری مومنان میآیدند، اما خداوند است که فرشتگان را به یاری میفرستد و یاری نیز فقط از جانب خداست، به این دلیل خداوند است که در محیط سپاه مشرکان را در جنگ بدر فاصله و جدایی انداخت تا جایی که به کناره و پهلوی این سپاه هم رسید و سپاه به طور کامل از هم پاشید. معمولاً در جنگ اول به کنارههای سپاه ضربه زده میشود و آنگاه است که میدان نبرد را از دست میدهند. اما در اینجا محیط و دامنه ضربه میخورد و بدینسان همۀ کنارههای مشرکان از هم میپاشد، چنانچه در جنگ بدر سران مشرکان کشته شدند و همین موجب ازهمپاشیدگی سپاه دشمن شد و تعداد بسیاری از آنها اسیر گردیدند. البته تعبیر «لیقطع طرفا» اشعار دارد که پارهای از سپاه دشمن قطع شد، نه اینکه به صورت کامل نابود شدند. توجه شود که ظاهراً اینجا منظور از «طرفا» کناره نیست، بلکه مرکز سپاه ضربه دشمن قطع میشود، اما این قطع موجب قطع برخی از ریشههای کافران است. زیرا میفرماید: «من الذین کفروا» «من» به معنای بخشی است، بخشی از کسانی که کافر هستند، ریشهشان قطع میشود و آنهم پارهای از این ریشه قطع میشود.
أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ
یا آنان را از روی به زمین بزند و چنان دچار فرومایگی فرماید که آنان کاملاً از رسیدن به پیروزی ناامید شوند. به این دلیل دگرگونی آنان به نوع محرومیت است که آنان هرگز به هدف خودشان نمیرسند. اما این دگرگونی ناامیدانه که شکست را همراه دارد، مجازات خداوند است که به دلیل پایداری و تقوای مومنان بر دشمنان مسلمانان وارد میشود.
آیۀ ۱۲۸
لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ
ترجمه
چیزى از کار به دست تو نیست؛ خدا، یا توبه آنها را مىپذیرد و یا دچار عذابشان مىسازد. پس براستى آنها ستمکارانند.
تفسیر
در آیۀ پیش دو مجازات خاص کافران را بیان فرمود، در این آیه دو امر دیگر را بیان میفرماید: یا خدا آنان را میبخشاید یا عذاب میکند. اما پیش از آن میفرماید، هیچ امری دست تو پیامبر ما نیست. و این بیانی ناب از توحید افعالی است، وقتی کار دست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست که شخص اول عالم خلقت است، دست هیچ کس دیگری هم نیست: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى» [انفال: ۱۷]
لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ
همۀ امور پیشین و امدادهای الهی و هرچه موجب میشد که مسلمانان پیروز شوند و کافران محروم؛ تو در آنها کارهای نیستی. بلکه اختیار در همۀ کارهای دنیویی و اخروی؛ تکوینی و تشریعی فقط دست خداست. و در همۀ امور فقط خواست خداوند متعال است که موثر است.
أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ
خداوند متعال این فشارها را بر کافران میآورد تا آنان هم بدانند که کار دست خداست و غیر او کارهای نیست تا توبه کنند و به سوی خدا بازگردند و خدا توبۀ آنان را بپذیرد و این لطف و رحمت خداست که بر آنان جاری است.
از این بخش آیه که یا بر آنان ببخشاید، دو نکته مشخص میشود:
نخست اینکه دلیل اینکه ریشۀ پارهای از کافران را قطع فرمود، نه همگی آنان را چون احتمال پیشمانی و توبه آنان است، بنابراین همه را مجازات نفرمود. بله! پس از آن اگر آنان توبه نکردند، ستمکاری در آنها نهادینه شده است و عذاب آنان حتمی است.
دوم اینکه منظور از «طرفا» پارهای است نه «کنار». یعنی خداوند پارهای از پیکره و محیط کفار را قطع میکند که این موجب هزیمت آنان میشود، و همین موجب میشود که اطراف و پیادهنظام آنان به خود فرو روند و به فکر افتند و توبه کنند. وگرنه اگر پیادهنظام زده شود، اولاً بنیان آنان ضربه نمیخورد، زیرا ریشه و اصل جریان کفر باقی میماند. ثانیاً افرادی ازیین میروند که امید بود که توبه کنند. به این دلیل است که وقتی قرآن دستور مقاتله میدهد، دستور جنگ با سران کفر را میدهد: «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفر» [توبه: ۱۲] یا «فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطان» [نساء: ۷۶] و اینجاها مطلق است، اما دربارۀ دیگران مقید است: «فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّه» [۹] درست است که این ظاهر آیه دربارۀ مسلمانان است، اما شامل غیرمسلمان هم میشود. چنانچه دربارۀ اهل کتاب فرمود: «قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ» [توبه: ۲۹].
أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ
اما اگر توبه نکردند، چون ستمکار هستند، آنان را عذاب فرماید. «فانهم ظالمون» توجه میدید که دلیل عذاب آنان این است که آنان ستمکارند.
البته این توبه و عذاب هم چون دو امر سابق نتیجۀ امداد و نصرت الهی است که زمینۀ بهخودآمدن و توبه را در آنان فراهم میکند، اما اگر خودسری کردند و از خباثت خود دست برنداشتند، آنان را عذاب میفرماید. نکته آن است که دو امر اول که در آیۀ پیشین بود، در عالم محسوس و دنیا رخ میدهد و امری است که در تاریخ و اجتماع میتوانیم ردپای آن را بیابیم. اما دو نکتۀ دیگر امر ظاهری و محسوس نیست، اگرچه نتیجه ظاهری هم دارد.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر شهریور ۲۶, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت شهریور ۲۶, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان شهریور ۲۶, ۱۳۹۵
- سجده شکر شهریور ۲۶, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر شهریور ۲۶, ۱۳۹۵