29
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۲۸
آیات ۸۶ تا ۹۱
کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۸۶) أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ (۸۷) خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (۸۸) إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۸۹) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ (۹۰) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۹۱)
فصل پنجم
آیات ۸۶ تا ۹۱ یکدسته آیات هستند که بهنظر میرسند که میتوانیم آنها را فصل پنجم سورۀ مبارکۀ آلعمران به حساب آورد. مرحوم علامه میفرمایند که «این آیات ممکن است با آیات پیشین که دربارۀ اهل کتاب است، مرتبط باشند و امکان هم دارد که آیات مستقلی باشند و امر ظاهر است.» مرحوم علامه احتمال دادهاند که آیات دربارۀ جماعت مرتدان باشد. [المیزان: ۳/۳۸۹؛ تسنیم: ۱۵/۳۸] اما بنظر میرسد که آیات مستقل باشند و دربارۀ منافقان است. چنانچه در سورۀ بقره بیان شد، در ابتدای تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، هنوز جریان نفاق کاملاً روشن نشده بودند، به این دلیل نامگذاری نشده و ویژگیهای آنها بیان میشده است.
آیۀ ۸۶
کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ
ترجمه
چگونه خداوند، گروهی را که بعد از ایمانشان و گواهی بر حقانیت رسول خدا کافر شدند، هدایت مىکند؟ هرگز آنان هدایت نمیشدند، زیرا بر آنان دلایل روشن آمد. و خداوند هرگز گروه ستمگران را هدایت نمىکند
تفسیر
آیۀ شریفه یکی از ویژگیهای اصلی منافقان را تبین میفرماید که قابل هدایت نشیند، زیرا این جماعت پس از اینکه ایمان آوردند، و شهادت دادند که رسول خدا حق است و بینات و دلایل روشن بر حقانیت اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای آنان آمد، کافر شد. و آنان ستمگر هستند و به خود و جامعۀ اسلامی ستم کردند.
کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً
چگونه خدا هدایت کند؟ این استفهام انکاری است. و بیان میکند که گروهی که در واقع کافر هستند و در ظاهر ایمان دارند، امکان ندارد که هدایت شوند. [المیزان: همان] بنابراین معنای آیه این است که «خدا قومی را که در حقیقت و باطن کافر هستند، و در ظاهر ایمان دارند، هدایت نمیکند.»
کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ
آنان پس از اینکه به ظاهر ایمان آوردند، کافر شدند. یعنی ایمانشان در ظاهرشان است و کفر در باطنشان.
وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ
و آنان به ظاهر شهادت دادند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حق است. «إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُون» [منافقون: ۱] دلیل اینکه خداوند متعال شهادت میدهد که منافقان دورغگو هستند، این نیست که آنان به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهادت دادهاند، بلکه آن است که آنان منافقانه و با دورغ و از روی ظاهر به شهادت به امر حقی دادند. در این آیه هم علم و حجت برای آنان تمام شد و آنان شهادت و گواهی به حقانیت رسول دادند، اما در شهادت خود دورغگو و منافق هستند.
وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ
اگرچه اقرار و ایمان آنان ظاهری است، اما دلایل روشنی بر حقانیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، و آنان این دلایل روشن را فهمیدند. بنابراین کفر آنان پس از آن است که حقیقت برای آنان روشن شده است، آنان از روی عناد و دشمنی است یعنی عالماً و عامداً کافر شدهاند، به این دلیل ستمکار هستند.
وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ
دلیل اینکه خداوند آنان را هدایت نمیکند، آن است که آنان ستمکار هستند و خداوند ستمکاران را هدایت نمیکند. اما چرا خداوند ستمگران را هدایت نمیکند؟ زیرا هدایت آنان به دلیل سوءاختیار و سوءرفتارشان محال است. بنابراین اصلاً امکان هدایت آنان وجود ندارد.
قرآن بیان میکند که آنان راه هدایت را بر خود بستهاند، زیرا دلایل روشن برایشان آمد، و هدایت ابتدایی شدند، اما آنان دل خود را بر هدایت بستند، و ستمگر شدند و راه هدایت را بر خود بستند. به این دلیل مادامی که در مسیر ستمگری حرکت کنند، هدایت آنان امکان ندارد. و این همان تعبیر «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» [بقره: ۱۰]
آیۀ ۸۷
أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ
ترجمه
آنان، سزایشان آن است که نفرین خدا و فرشتگان و مردم، همگى بر ایشان است.
تفسیر
این آیه و آیۀ بعدی نتیجۀ تلخ کفر درونی آنان را بیان میفرماید.
أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ
آنان چون با خدا و دین خدا و با حقیقت به مخالفت برخواستند، و خلاف جهت اهداف الهی و نقشۀ خداوند حرکت کردند، و ستمگر شدند، جزایشان این است که خدا و فرشتگان و مردم، همگی آنان را نفرین میکنند. یعنی همۀ عالم وجود آنان را نفرین میکنند، بنابراین از رحمت خداوند به صورت کامل دور هستند و هم در دنیا گرفتار کردار و نیات زشت خود هستند و هم در آخرت. این نفرین، لفظی صرف نیست، اگرچه آنان به زبان هم نفرین شوند، اما حقیقت نفرین آنان فعلی و عملی است، آنان گرفتار غضب و عقوبت خداوند میشوند. بنابراین هیچگاه نسیم رحمت بر آنان نمیوزد.
توجه شود که میفرماید که همۀ انسانها آنان را نفرین میکنند، مومنان که حالشان مشخص است، اما کفار هم در نهاد خود آنان را نفرین میکنند و حقیقت این نفرین در قیامت ظهور پیدا میکند: «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» [اعراف: ۳۸] در جهنم، هرگاه گروهی وارد میشوند، همگنان و همپیالگیهای خود را نفرین میکند.
آیۀ ۸۸
خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ
ترجمه
در آن [لعنت] جاودانه بمانند نه عذاب از ایشان کاسته گردد و نه مهلت یابند.
تفسیر
آنان در این نفرین جاودانه هستند. بنابراین دچار عذابی دائمیاند.
خالِدِینَ فِیها
نفرین و دوری از رحمت برای آنان جاودانه و ابدی است و آنان همواره در این نفرین غوطه میخورند و راهی برای خروج ندارند. آنان با ستمی که به خود کردند و مخالفتی که با حق روا داشتند، خودشان را مستحق استمرار نفرین خداوند و فرشتگان و همۀ انسانها کردند.
لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ
عذاب و عقوبت خدا از آنان برداشته نمیشود و آنان تخفیف نخواهند دید و عذاب آنان سبک نمیشود. چنان نیات و اندیشهای و عملکردی که در انهدام حق یعنی دین خدا داشتند، خطرناک است که مستحق هیچگونه تخفیفی در عذاب نیستند.
وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ
و آنان مهلت داده نمیشوند. چنان در غضب و عقوبت الهی غرق میشوند که ـ در دنیا ـ مهلت ندارند که اندیشه کنند و عاقبت شوم خود را تأمل کنند و در قیامت هم چنان عذاب شدید است که مهلت فکرکردن ندارند.
آیۀ ۸۹
إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
ترجمه
مگر کسانی که پس از آن توبه کردند و کارهای خود را اصلاح نمودند که خداوند آمرزندۀ مهربان است.
تفسیر
اما همواره راه توبه باز است، انسان تا در خانۀ دنیاست، راه توبه و بازگشت به رویش باز است. اگر کسانی که در قلب نفاق داشتند، از روی صدق توبه کنند که لازمۀ آن است که هرچه فساد کرده بودند، اصلاح کنند، خداوند توبۀ آنان را میپذیرد. زیرا خداوند غفور رحیم است.
إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ
با «الا» استثناء کرد که نشان دهد که راه گریز از نفرین ابدی همواره باز است، مگر آنان که پس از کفر باطنیشان؛ توبه کردند.
وَ أَصْلَحُوا
توبه نباید به صرف زبان باشد، بلکه باید گذشتۀ خود را جبران کنند و فسادی را که در دین خدا ایجاد کرده است، اصلاح کند. این توبه به ویژه در نگاه معرفت جمعی اهمیت بسیاری دارد. کسانی که حقیقتاً از کار خود پیشیمان میشوند، اما تلاش نمیکنند که فسادهایی که در جامعه ایجاد کردند، جبران کنند، آنان توبۀشان حقیقی نیست. و این توبهای بسیار سخت است. در آیۀ ۱۶۰ سورۀ مبارکۀ بقره گذشت که صفت «بَیَّنُوا» را همراه «تابوا» و «اصلحوا» آورد: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیم» و این نشان از سختی این گروه دارد.
فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
اما اگر توبۀ آنان حقیقی باشد، خداوند توبۀ آنان را میپذیرد. زیرا خداوند متعال غفور یعنی خیلی بخشنده و رحیم یعنی دارای رحمت خاص برای مومنان است.
آیۀ ۹۰
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ
ترجمه
کسانی که پس از ایمان کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، توبۀ آنان پذیرفته نیست. و آنان خود گمراهان هستند.
تفسیر
پس از آنکه حال منافقان را بیان فرمود، حکمی کلی را بیان میفرماید که زمانی توبه قبول میشود که پس از توبه باز به کفر سابق خود برنگردنند. بنابراین کسانی که منافقانه ایمان میآوردند و ایمان آنان ظاهری است و در زمین فساد میکنند، بعد توبه میکنند، و باز به کفر خود باز میگردندند، توبۀ آنان قبول نمیشود، زیرا آنان گمراه هستند.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ
کسانی که پس از ایمان کافر شدند. یعنی در تقابل کفر و ایمان؛ کفر را پذیرفتند.
ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً
توبه کردند و سپس به کفر باز گشتند و بر کفر و مخالفت و عناد خود افزودند. این ویژگی نفاق و کفر است که هرچه فرد در کفر خود غوطه بخورد، کفر او زیادتر میشود. زیرا او عالمانه و عامدانه در برابر حق موضع گرفته است و روز به روز بر کفر و عناد و موضعگیریش در مقابل حق افزوده میشود.
لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ
هرگز توبۀ آنان قبول نمیشود. زیرا کفر در مقابل ایمان قرار دارد و آنان در این تقابل راه کفر را در پیش گرفتند.
وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ
زیرا آنان راه را گم کردهاند و نمیتوانند به حقیقت بازگردند. بنابراین نباید به آنان در به ویژه در مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعۀ اسلامی اطمینان کرد.
خداوند متعال گمراهی آنان را با دو تعبیر «اولئک» و «هم» تأکید فرمود تا هم با «اولئک» نشان دهد که آنان به نهایت از هدایت و صراط مستقیم دور هستند، با «هم» با «هُم» و الف و لام معرفۀ «الضالون» نشان دهد که گمراهی آنان در حد نهایت است. بنابراین گمراهی آنان بسیار عمیق و ریشهدار است که راه هرگونه هدایت بر رویشان بسته است.
توضیحی دربارۀ ضلالت منافقان
خداوند در این آیه حقیقت منافقان را نشان میدهد که همواره بین کفر و ایمان در حرکت هستند و نمیتوانند در مسیر مستقیم صراط دین حرکت کنند: «مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاء وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً» [نساء: ۱۴۳] «منافقان بین کفر و ایمان درنوسانند، نه با گروه مومنان هستند و نه با گروه کافران. دلیل این امر آن است که آنان گرفتار گمراهی کیفری خدا هستند و به این دلیل راهی نمییابند.» بنابراین علیرغم اینکه حجت بر آنان تمام شده است، اما بین ایمان و کفر، در نوسان هستند و در نهایت هم جانب کفر را انتخاب میکنند، و اگر توبه کنند، توبۀ آنان حقیقی نیست و خود و فسادی که به وجود آورند، اصلاح نمیکنند. و مجدداً به کفر برمیگردند، اما در مقابل بر کفر خود و ستمگری خود فزونی میبخشند. چنین شخصی اگر توبه هم کند، چون توبۀ او حقیقی نیست، خداوند توبۀ او را نمیپذیرد. زیرا چنان در گمراهی غرق است که همۀ راهها را بر روی خود بسته است. بنابراین همۀ راههای هدایت بر روی آنان بسته است.
روایت
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً» «لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ» [نساء: ۱۳۶] قَالَ: نَزَلَتْ فِی فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ آمَنُوا بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم فِی أَوَّلِ الْأَمْرِ وَ کَفَرُوا حَیْثُ عُرِضَتْ عَلَیْهِمُ الْوَلَایَهُ حِینَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ ثُمَّ آمَنُوا بِالْبَیْعَهِ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثُمَّ کَفَرُوا حَیْثُ مَضَى رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَلَمْ یَقِرُّوا بِالْبَیْعَهِ [بر بیعیت پابرجا و ماندگار نمانند] ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً بِأَخْذِهِمْ مَنْ بَایَعَهُ بِالْبَیْعَهِ لَهُمْ فَهَؤُلَاءِ لَمْ یَبْقَ فِیهِمْ مِنَ الْإِیمَانِ شَیْءٌ.» [الکافی: ۱/۴۲۰]
امام صادق سلام الله علیه اولاً در این روایت روش تفسیر آیه به آیه را به ما آموختند، زیرا آیۀ حاضر را در کنار بخشی از آیۀ ۱۳۶ سورۀ نساء آوردند و نشان دادند که آنان حتی اگر توبه هم کنند، توبۀ آنان پذیرفته نیست. و این نکتۀ مهمی است که ما از روایت میآموزیم. دوم آیه را به جریان نفاق اساسی صدر اسلام تطبیق دادند که گروهی در اسلام در اول امر به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایمان ظاهری آوردند، اما همین که حقیقت ایمان یعنی ولایت برای آنان مشخص شد، کفر حقیقی و باطنی خود را آشکار کردند، و اگرچه به ظاهر بیعت کردند، اما در بیعت خود پابرجا نمانند و آن را شکستند و به همین مقدار هم اکتفاء نکردند، بلکه کفر خود را فزونی دادند و پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خدعه کردند و برای خود بیعت گرفتند و حکومت و خلافت را غصب کردند و هیچ از نشانی از ایمان در آنان باقی نماند. روایت به زبان واضح نشان میدهد که این گروه هیچ نشانی از ایمان ظاهری هم در وجودشان نمانده است.
بنابراین آیه را به گویاترین زبان تطبیق داده است. و به ما آموزش میدهد که میتوانیم خودمان و رفتار اجتماعی و حرکت جمعی خود را در رابطه با امام المسلمین و ولی امر الهی بسنجیم که آیا در مرحلۀ ایمان هستیم یا به ظاهر ایمان داریم و در واقع کافر هستیم یا اینکه کفرمان افزوده شده و افزوده میشود.
آیۀ ۹۱
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ
مفردات
ملء
هرگاه ظرفیت کاسه و جام پر شود، از واژۀ «المِلء» استفاده میشودد و جمع آن «أملاء» است. [فرهنگ ابجدی: ۸۵۸] مرحوم علامه طباطبائی میفرمایند: «واژۀ «ملء» در آیۀ «مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً» مقداری است که ظرف در چیزی گنجایش دارد. و آیه زمین را چون ظرفی فرض کرده است که آن را از طلا پر کردهاند. بنابراین در آیه دو استعاره است: استعارۀ تخییلیه و استعارۀ به کنایه» [المیزان: ۳/۳۹۱]
استعارۀ تخیبلیه است، یعنی استفاده از فرضی محال و موهم که در این آیه بیان میفرماید: اینکه زمین ظرفی از طلا شود، و این فرضی موهم است و هیچ تحقق خارجی ندارد. اما استعار به کنایه، در جایی است که سخنی کنایی را بیان میکند که با کنایه حقیقت را روشن میکند. در این آیه میفرماید: برفرض محال که چنین امری رخ دهد، و زمین ظرفی پر از طلا شود و این ظرف در اختیار کافران باشد، برای اینکه فدیۀ آنان شود و آنان را رهایی دهد، فایدهای ندارد. بنابراین کافران برای رهایی خود هرچه جزع و لابه کنند، فایدهای به حالشان ندارد. [تسنیم: ۱۵/۶۶]
ترجمه
یقیناً کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند، اگرچه زمین ظرفی پر از طلا شود و آن را برای رهایی خود فدیه دهند، هرگز از آنان پذیرفته نشود. آنان را عذابی دردناک است و یاورانی نخواهند داشت
تفسیر
نتیجهگیری کلی که هرکس که کافر باشد، اعم از اهل کتاب یا مشرکان یا منافقان و مرتدان و در حال کفر از دنیا برود، و تا آخر عمر کافرانه زندگی کرد، برفرض اگر زمین طلا شود، و آن را برای رهایی خود بدهند، از آنان پذیرفته نمیشود و آنان را عذابی دردناک است و هیچ کس یاور آنان نخواهد بود. و این آیه به شدیدترین وضع حال کافرانی را که حجت برایشان تمام شده است و در حالی که حق را میشناسند، به حق کافر شدهاند، تهدید میکند. و این حال همۀ کافران است که مصداق بارز آنها منافقانی هستند که در سرزمینهای اسلامی زندگی میکنند و در باطن کافر هستند.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ
کسانی که به حق کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، یعنی تا زنده بودند، کافرانه زندگی کردند و مرگ آنان هم در حال کفر بود. پس هم زندگی آنان با عناد و دشمنی با حق گذشت و هم مرگ آنان در حال کفر بود.
فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى بِهِ
آنان اگر همۀ ثروت دنیا را داشته باشند و برفرض زمین ظرفی از طلا و جواهر شوند و آن را برای رهایی خود فدیه بدهند، از آنان پذیرفته نمیشود. انسان تا زنده است میتواند، برای رهایی خود از عذاب الهی فدیه بدهد، اما پس از مرگ فدیه از او پذیرفته نیست. اما فدیۀ در دنیا توبۀ حقیقی است که همراه با اصلاح باشد. چنانچه فرمود: «وَ لَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّار أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً» [نساء: ۱۸] توبۀ کسانی که تا دم مرگ گناه کردند و وقتی علائم مرگ برایشان روشن شد و فهمیدند که دیگر بازگشتی نیست هم مانند کسانی که با حالت کفر مردند، پذیرفته نیست. زیرا توبۀ از روی ناچاری است نه اختیار، بنابراین توبۀ حقیقی نیست، بلکه بازی با الفاظ است. چنانچه دربارۀ فرعون فرمود: «وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِین آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِین» [یونس: ۹۰ ـ ۹۱] عمری عصیان و طغیان کردی و حالا که دیدی که دستت کوتاه شد و مرگت حتمی است، ایمان آوردی؟ نه! ایمان و توبۀ تو پذیرفته نیست.
أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ
آنان به دلیل کردار ناشایست خود، گرفتار عذابی دردناک میشوند. زیرا هیچ چیز جبران کفر آنان را نمیکند تا بتوانند با آن جان خود را از عذاب نجات دهند. انسان در قیامت خودش است با جانش و عملش. و کافر همۀ وجود و جان خود را در گرو اعمال ناشایست خود قرار داده است و فدیهای نیست تا او را رهایی دهد، به این دلیل از خدا و رحمت او در نهایت دوری است و چیزی برای آزادی و رهایی خود ندارد. او آرزوی رهایی از عذاب را دارد، اما عذابی دردناک او را از همه طرف احاطه میکند: «یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیه وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیه کَلَّا إِنَّها لَظى نَزَّاعَهً لِلشَّوى» [معارج: ۱۱ ـ ۱۶] «در قیامت دیدۀ آنان بینا میشود و مجرمان آرزو میکنند و دوست میدارند که برای رهایی از عذاب آن روز پسران خود، همسرانشان، برادران و خاندان و قبیلهاش را که به او پناه میدادند، و هرکس در روی زمین است، فدیه شد تا رهایی یابد. نه! چنین نیست، آتش زبانه میکشد، پوست و سر و اندام را بَرمیکَند.»
وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ
آنان هیچ یاوری ندارند. یعنی در قیامت کسی دست آنان را نمیگیرد و شفاعتشان نمیکند. پس قیامت که صحنۀ ظهور حق است، هرچه بافته بودند، ازبین میرود و شافعان که از جانب خداوند اجازۀ شفاعت دارند، به یاری آنان نمیآیدند.
تذکر
از آیه مشخص میشود که گروهی در قیامت یاوران مردم هستند که آنان را شفاعت میکنند. زیرا «ناصرین» جمع است و دلالت بر آن دارد که گروهی در قیامت یاور دیگران هستند. اما گروه کافران از یاری آنان بهرهای ندارند. چنانچه آیۀ ۴۸ سورۀ مبارکۀ مدثر هم این حقیقت را بیان میکند: «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعِین» که در قیامت گروهی شافع هستند که برای تکذیبکنندگان قیامت نفعی ندارند. [المیزان: ۳/۳۹۱]
جمعبندی فصل پنجم
بیان شده که آیات مذکور فصل پنجم هستند. از این آیات استفاده میشود که مرگ با حالت کفر نتیجۀ تلخی دارد، بنابراین باید ما جان خود را از هرگونه کفر و نفاقی نجات دهیم و تنها در حال اسلام بمیریم. و این پیام اصلی این سوره است که تنها اسلام از انسانها پذیرفته است، هم در حال زندگی «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون» [آلعمران: ۸۴] و هم اینکه این مراقبت کنیم و اسلام را تا دم مرگ با خود همراه داشته باشیم و در حال اسلام از دنیا برویم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون» [آلعمران: ۱۰۲] و این تنها با تقوای حقیقی امکان دارد و لاغیر.
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
مطالب مرتبط
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر خرداد ۲۹, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت خرداد ۲۹, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان خرداد ۲۹, ۱۳۹۵
- سجده شکر خرداد ۲۹, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر خرداد ۲۹, ۱۳۹۵