30
1388
فضیلت ماه مبارک رمضان
امیرالمومنین علی (ع) روایت کرده که رسول خدا (ص) روزی برای ما خطبه خواند و در ضمن آن فرمودند: …
30
1388
گناهان روزمره (قسمت سوم)
۵۱- از این که کار واجب را به خاطر کار مستحب رها کردم.
۵۲- از این که وقتی غیبت دوستم را کردند، درصدد خوبی های او نبودم و از او دفاع نکردم.
۵۳- از این که کسی را سرزنش بیجا کردم، یا اگر به جا بود در جمع او را سرزنش کردم.
۵۴- از این که فراموش کردم باید خداگونه شوم، بلکه دوست داشتم کاری بکنم که شبیه دیگران
۵۵- بشوم.
۵۶- از این که وقتی دیگران در کارها موفق نشدند خوشحال شدم.
۵۷- از این که بر کوچکترها سالاری کردم.
۵۸- از این که در کار دیگری تجسس کردم و دوست داشتم از حرفها و اسرار آنها سر در بیاورم.
۵۹- از این که از خودم تعریف کردم، یا حرف های نگفتنی را برای دیگران توجیه کردم.
۶۰- از این که در موقع خواندن کتاب در این فکر بودم که به دیگران یا به خودم بگویم فلان کتاب را خواندم و فکر یادگیری و به کار بستن آن نبودم.
۶۱- از این که «شاید امروز آخرین روز عمر من باشد» را در کارهایم دخالت ندادم.
۶۲- از این که حاضر نشدم بگویم نمی دانم، حتی در لحظه ای که نادانیام بر ملا شده بود.
۶۳- از این که خود کشی کردم : وّالعّصر إن الإنسان لّفی خْسر
۶۴- از این که اسراف کردم و اقتصاد و میانهروی را رعایت نکردم.
۶۵- از این که حجاب چشم، گوش، دست، پا و دل را فراموش کردم.
۶۶- از این که در سخن کسانی پریدم و حرفشان را قطع کردم.
۶۷- از این که بدون اجازه به چیزی که مال خودم نبود دست زدم و در آن دخالت کردم.
۶۸- از این که به دیگران اجازه دست زدن به چیزی یا انجام کاری دادم که مسئولش نبودم.
۶۹- از این که به امانتی خیانت کردم.
۷۰- از این که از تو ناامید شدم و فکر کردم مشکلم را نمی توانی حل کنی : إن الله علی کل شیء قدیر. در حالی که یأس از رحمت تو خود گناهی بزرگ است.
۷۱- از این که پوزش خواستن و معذرت خواستن برایم مشکل بود و نکردم.
۷۲- از این که روزه را فقط در چیزی نخوردن و ننوشیدن دانستم، در حالی که دیگر اعضایم روزه دار نبودند.
۷۳- از این که روزه خواری کردم.
۷۴- از این که در نظرم کمیت چیزی، با ارزش تر از از کیفیت آن بود.
۷۵- از این که کاری را عمداً کردم که دیگران پینند و یا خواستم هدف کاری را وارونه جلوه دهم.
۷۶- از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا کسی را مسخره کردم.
۷۷- از این که کسی با من حرف می زد و من بی اعتنا بودم.
۷۸- از این که کسی صدایم زد، اما من خودم را از روی ترس، جهل، حسد یا … به نشنیدن زدم.
۷۹- از این که برای ارضای نفس و غریزه در سؤال کردن و فشار آوردن بر کسی آن قدر پیش رفتم تا آن که (نمی دانم- را از زبانش بیرون بکشم.
۸۰- از این که چیزی را که باید می گفتم آن جا لب فرو بستم، و جایی که باید سکوت می کردم لب به سخن گشودم.
۸۱- از این که حرفی را به کنایه یا طعنه و یا زخم زبان زدم.
۸۲- از این که چیزی را بلد نبودم و از سؤال کردن عار داشتم.
۸۳- از این که جای که حق با من نبود، لجبازی کردم.
۸۴- از این که به غذا خوردن دیگران طوری نگاه کردم که گویی من روزی دهنده هستم نه «تو».
۸۵- از این که کسی خواست چیزی یادم دهد، به شخص او توجه کردم نه به سخن او.
۸۶- از این که زودباوری کردم و حرفی را بدون دلیل و برهان و ملاک پذیرفتم.
۸۷- از این که کاری را می توانستم بکنم و به دیگران گفتم بکنند.
۸۸- از این که کاری را با اخم و گرفتگی چهره انجام دادم، در حالی که می توانستم اصلا انجام ندهم.
۸۹- از این که وقتی کسی چیزی را که به آن چندان احتیاج نداشتم از من خواست، و یادم آمد که شاید به آن احتیاج پیدا کنم، به او ندادم.
۹۰- از این که برای کسی از روی کینه، دعای بد یا نفرین کردم.
۹۱- از این که وقتی کسی کار بدی کرده بود و خود ناراحت بود، آن را به رخش کشیدم.
۹۲- از این که به برنامه ای که برای کارهای خود گذاشته بودم و قراری که با خود داشتم عمل نکردم.
۹۳- از این که تعصب بیجا داشتم و خواستم توجیه کننده اشتباهات دیگران باشم.
۹۴- از این که از گذشته برای آینده استفاده نکردم و از اشتباهات خود یا دیگران عبرت نگرفتم.
۹۵- از این که وقتی از کنار مستضعفی رد می شدم، خود را به ندیدن زده و رد شدم.
۹۶- از این که وقتی چیزی را از دست دادم خیلی ناراحت شدم، حتی بیشتر از موقعی که یک چیز اخروی از دست می دادم.
۹۷- از این که از هنر یا استعدادم «فی سبیل الله» استفاده نکردم.
۹۸- از این که وقتی از یک حکم خبر نداشتم بر آن ایراد گرفته یا آن را حق پنداشتم.
۹۹- از این که به کسی بیش از اندازه اصرار کردم که چیزی را بگوید، کاری را بکند یا چیزی را نشانم دهد.
۱۰۰- از این که در زمان نبودم و دغدغه مسائل اجتماعی را نداشتم و فراموش کردم که برای رسیدن به «الله» باید از «ناس» گذشت.
۱۰۱- از این که کاری را نه از روی شناخت و علاقه، بلکه از روی عادت انجام دادم.
۱۰۲- از این که برای هر کاری باهمه مشورت کردم جز «تو».
۱۰۳- از این که «خدا می بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم.
۱۰۴- از این که در غم دیگران شریک نبوده، بلکه از ناراحتی آنها خوشحال بودم.
۱۰۵- از این که موقع رفتن به جایی، به فکر کیفیت آن بودم، اما برای نماز به پاکی لباس و قلب و روح کمتر اهمیت می دادم و اصولا خدا را مجسم نمی کردم.
۱۰۶- از این که احساسم بر قلبم غلبه کرد، یا به عکس، به گفته حضرت علی (ع- : اینها یک نسبت معین دارند، هر چه به یکی اضافه شود از دیگری کم می شود.
۱۰۷- از این که چیزی را که به درستی آن اطمینان نداشته گفته، بعد متوجه شدم که اشتباه گفتهام.
۱۰۸- از این که وقتی خود از انجام کاری یا خوردن چیزی خودداری می کردم، دیگری را هم از آن محروم مینمودم.
۱۰۹- از این که حاضر نشدم خود را به زحمت بیاندازم تا دیگری در آسایش باشد (ایثار نکردم-.
۱۱۰- از این که رعایت حقوق شخص غایب را نکردم و عادل نبودم.
۱۱۱- از این که در داوریها به جای این که بسنجم «حق کدام است»، به جانبداری پرداختم.
۱۱۲- از این که در سختیها ابتدا به مادیات متوسل شدم نه به «تو».
۱۱۳- از این که سخن گفتم، بدون اینکه فکر کنم چه بگویم.
۱۱۴- از این که تعهد کردم مواظب اعمالم باشم، ولی نشدم.
از این که کاری را برای عزیز کردن خود انجام دادم.
۱۱۵- به جای این که امیدوار شوم، ناامید شدم.
۱۱۶- از این که برای فخر فروختن چیذی یاد گرفتم.
۱۱۷- از این که به جای پیروی از عقل، از نفس پیروی کردم.
۱۱۸- از این که به مقامی رسیدم و دامنگیر غرور شدم.
۱۱۹- از این که قلم به دست گرفتم، ولی حق قلم را ادا نکردم.
۱۲۰- از این که کار مردم را به عهده گرفتم، ولی در انجام آن کوتاهی کردم.
۱۲۱- از این که در محل کارم با مراجعین برخورد تندی کردم.
۱۲۲- از این که در مقابل انجام کار، رشوه دریافت نمودم.
۱۲۳- از این که در محل کار بیاعتنایی به مراجعه کننده فقیری نمودم.
۱۲۴- از این که کار دوستم را سریع، ولی کار غیره را طولانی انجام دادم.
۱۲۵- از این که تقوای الهی را در محل کار و بازار و غیره فراموش نمودم.
۱۲۶- از این که باعث تضعیف دولت اسلام شدم.
۱۲۷- از این که مانع ایثار و خدمت و فداکاری مردم نسبت به اسلام شدم.
۱۲۸- از این که باعث تضعیف علاقه مردم نسبت به اسلام شدم.
۱۲۹- از این که دوستم به مقامی رسید، حسادت وجود مرا فرا گرفت.
۱۳۰- از این که قبول منصب نمودم، درحالی که با تقواتر از من وجود داشت.
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر مرداد ۳۰, ۱۳۸۸
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت مرداد ۳۰, ۱۳۸۸
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان مرداد ۳۰, ۱۳۸۸
- سجده شکر مرداد ۳۰, ۱۳۸۸
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر مرداد ۳۰, ۱۳۸۸