فروردین
12
1398

حدیث روز

رفتار و کردار

امام کاظم علیه السلام

ما تَقَرَّبَ المُؤمِنُ إلَى اللّهِ عز و جل بِشَیءٍ أفضَلَ مِن مُواساهِ المُؤمِنِ ، وهُوَ قَولُهُ تَعالى : «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» .

مؤمن با چیزى برتر از مواسات نسبت به مؤمن ، به خداوند عز و جل نزدیک نشده است ، و این ، همان سخن خداى متعال است که : «هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید ، تا این که از آنچه دوست دارید ، انفاق کنید» .

. جامع الأحادیث للقمّی (الغایات) : ص ۱۹۲

مرداد
15
1394

ربنا لا تُزِغْ قلوبَنا بعد اذْ هدَیْتَنا

از وصایاى امام کاظم علیه السلام به هشام:

یا هشام! إنّ الله جلَّ وعزَّ حَکى عن قومٍ صالحین أنّهم قالوا: «ربنا لا تُزِغْ قلوبَنا بعد اذْ هدَیْتَنا وَ هَبْ لنا من لَدُنکَ رحمهً إنّکَ انتَ الوَهّاب» حین عَلموا أنّ القلوبَ تَزیغُ وتَعودُ إلى عماها و رداها.
(تحف العقول صفحه ۳۸۸)
خداوند از مردم مؤمن و صالحى که عمرى را در راه ایمان گذرانده بودند این جمله را نقل مى‏کند که مى‏گویند:
خدایا دل ما را برمگردان و نور هدایتت را از ما مگیر، پیدا است که این خطر در کمین صالحان است. شهوات دلبستگیها، جاه‏طلبى، محبت افراطى نسبت به فرزند و بستگان و ضعفهاى اخلاقى، نقاط خطرى هستند که لحظه‏اى غفلت، ممکن است دل را برگرداند و به لغزش اندازد. از جمله چیزهایى که دائما باید از خدا بخواهیم مضمون این دعا است.

(از احادیث منتخب رهبر معظم انقلاب «دام ظله» در شروع درس خارج)

شهریور
23
1392

نامه امام موسى بن جعفر علیه السلام به استاندار یحیى بن خالد!

شخصى از اهالى رى نقل مى کند:
یحیى بن خالد کسى را والى (استاندار) ما کرد. مقدارى مالیات بدهکار بودم. از من مى خواستند و من از پرداخت آن معذور بودم ، زیرا اگر از من مى گرفتند فقیر و بینوا مى شدم .
به من گفتند والى از پیروان مذهب شیعه است ، در عین حال ترسیدم که پیش او بروم ، زیرا نگران بودم که این خبر درست نباشد و مرا بگیرند و به پرداخت بدهى مجبور ساخته و آسایشم را به هم بزنند.
عاقبت تصمیم گرفتم براى حل این قضیه به خدا پناه برم ، لذا به زیارت خانه خدا رفتم و خدمت مولایم امام موسى بن جعفر علیه السلام رسیدم و از حال خود شکایت کردم .
آن حضرت پس از شنیدن عرایض من نامه اى این چنین به والى نوشت :

((بسم الله الرحمن الرحیم اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لا یسکنه الا من اسدى الى اخیه معروفا او نفس عنه کربه ، او ادخل على قلبه سرورا، و هذا اخوک والسلام .))
((بدان که خداوند را در زیر عرش سایه اى است که کسى در زیر آن ساکن نمى شود مگر آنکه فایده اى به برادرش رساند و یا مشکل او را بر طرف سازد و یا دل او را شاد کند و این برادر توست . والسلام .))

پس از انجام حج به شهر خود بازگشتم و شبانه به نزد آن مرد رفتم و از او اجازه ملاقات خواستم و گفتم :
من پیک موسى بن جعفر علیه السلام هستم .
استاندار خود پابرهنه آمد و در را گشود و مرا بوسید و در آغوش گرفت و پیشانى ام را بوسه زد.
هر بار که از من درباره دیدن امام علیه السلام مى پرسید، همین کار را تکرار مى کرد و چون او را از سلامتى حال آن حضرت مطلع مى ساختم ، شاد مى گشت و خدا را شکر مى کرد.
سپس مرا در خانه اش قسمت بالاى اتاق نشانید و خود رو به رویم نشست . نامه اى را که امام خطاب به او نوشته و به من داده بود به وى تسلیم کردم . او ایستاد و نامه را بوسید و خواند.
سپس پول و لباس خواست پول ها را دینار دینار و درهم درهم و جامه ها را یک به یک با من تقسیم کرد، و حتى قیمت اموالى را که تقسیم آنها ممکن نبود به من مى پرداخت .
وى هر چه به من مى داد مى پرسید:
برادر! آیا تو را شاد کردم؟
و من پاسخ مى دادم :
آرى ! به خدا تو بر شادى من افزودى !
سپس دفتر مالیات را طلبید و هر چه به نام من نوشته بودند حذف کرد و نوشته به من داد مبنى بر این که من از بدهى مالیات معافم و من خداحافظى کردم و بازگشتم .
با خود گفتم : من که از جبران خدمت این مرد ناتوانم ، جز آن که در سال آینده ، هنگامى که به حج مشرف شدم برایش دعا کنم و وقتى محضر امام موسى بن جعفر علیه السلام رسیدم از آنچه او براى من انجام داد آگاهش سازم .
به مکه رفتم پس از انجام اعمال حج خدمت امام موسى بن جعفرعلیه السلام رسیدم و از آنچه میان من و آن مرد گذشته بود، سخن گفتم . سیماى آن حضرت از شادى برافروخته گشت .
عرض کردم :
– سرورم ! آیا این خبر موجب خوشحالى شما شد؟
حضرت فرمود:
– آرى ! به خدا این خبر مرا و امیرالمؤ منین علیه السلام و جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم و خداى متعال را مسرور کرد.

شهریور
22
1392

ارشاد با بذل مال

مدتى بود که شخصى دایم نزد امام کاظم علیه السلام مى آمد و فحش و ناسزا مى گفت . بعضى از نزدیکان حضرت که قضیه را چنین دیدند، به ایشان عرض کردند:
– اجازه بدهید ما این فاسق را بکشیم !
حضرت اجازه ندادند و از مکان و مزرعه او پرسیدند و سپس سوار بر مرکبى به مزرعه وى رفتند. آن مرد صدا زد:
– از میان زراعت من نیایید! حاصل مرا پایمال مى کنید!
حضرت آمدند نزدیک ایشان پیاده شدند. با لبخندى در کنارش نشستند و سپس فرمودند:
– چقدر براى زراعت خرج کرده اى ؟
گفت :
– صد دینار.
فرمود:
– چقدر امید دخل دارى ؟
گفت :
– دویست دینار.
فرمود:
– این سیصد دینار را بگیر و مزرعه هم مال خودت باشد. خداوند آنچه را که امید دارى به تو مرحمت مى کند.
مرد پول را گرفت و پیشانى حضرت را بوسید. حضرت تبسم کرده ، برگشت .
فردا که امام علیه السلام مسجد آمدند، آن مرد نشسته بود. وقتى که حضرت را دید گفت :
– الله اعلم حیث یجعل رسالته
اصحاب پرسیدند دیروز چه مى گفت ، امروز چه مى گوید، دیروز فحش ‍ و ناسزا مى گفت ، امروز تعریف و تمجید مى کند؟
حضرت به اصحاب فرمودند:
– شما گفتید اجازه بده ما این مرد را بکشیم و لکن من با مبلغى پول او را اصلاح کردم! یکى از راه هاى اصلاح حال مردم احسان و بخشش ‍ است .

شهریور
8
1392

چگونه به وضع یکدیگر رسیدگی کنیم

امام موسى بن جعفر علیه السلام فرمود:- اى عاصم ! چگونه به یکدیگر رسیدگى و به هم کمک مى کنید؟

عرض کرد:- به بهترین وجهى که ممکن است مردم به حال یکدیگر برسند.

فرمود:- اگر یکى از شما تنگدست شود و بیاید خانه برادر مؤ منش و او در منزل نباشد، آیا مى تواند بدون اعتراض کسى دستور دهد کیسه پول ایشان را بیاورند و سر کیسه را باز کند و هر چه لازم داشت بردارد؟

عرض کرد: – نه ! این طور نیست.

فرمود: – پس آن طور که من دوست دارم شما هنگام فقر و تنگدستى به هم رسیدگى و کمک نمى کنید.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031