بهمن
6
1396

عیادت بیمار و دعای نادرست او

ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ (سوره نساء آیه۷۹)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که همواره جویای احوال مسلمین می شدند، شنیدند یکی از یاران بیمار شده است.
به عیادت او رفتند و کنار بستر او نشستند و احوال پرسی کردند.
بیمار گفت در نماز مغرب که با شما به جماعت نماز می خواندم، شما سوره القارعه را خواندید.

تحت تأثیر قرار گرفتم و عرض کردم خدایا، اگر من در پیشگاه تو گناهکار هستم و می خواهی مرا عذاب کنی، در همین دنیا مرا عذاب کن.
اینک می بینید که گرفتار بیماری هستم.

پیامبر فرمودند درست نگفتی، می بایست بگویی پروردگارا، هم در دنیا و هم در آخرت به ما پاداش بده و ما را از عذاب دوزخ حفظ کن.
آنگاه پیامبر برای او دعا کرد و او خوب شد.

داستان ها و پندها، جلد ۴، صفحه۱۶۳

مهر
12
1396

اعتقادات ۶۷

اعتقاد به لزوم استغفار ، توبه و توبه نصوح (۱):

 

توبه به معنای بازگشته. یعنی دست برداشتن و برگشتن از راه، یا طرز تفکر یا عملی که مشغولش هستیم.

 

راننده ای که میفهمه داره مسیر رو برعکس میره، فورا دور میزنه و به سمت صحیح میره (توبه میکنه). حالا اگر دوباره بی دقتی کنه و دائم در حال برعکس رفتن و دور زدن باشه، در واقع داره دور باطل میزنه و بر میگرده سرجای اولش وهیچ وقت به مقصد نمی رسه.

 

اینکه بصورت موقتی در مورد مطلبی توبه کنیم ولی بعد از مدتی دوباره به همون مطلب رجوع کنیم، در واقع توبه محسوب نمیشه. اینکه میگند «صد بار اگر توبه شکستی بازآ»، مصداق همون دور باطل زدن و به بازی گرفتن توبه است.

 

توبه باید از نوع توبه نصوح (توبه بی بازگشت) باشه. مثل راننده ای که تازه مسیر درست رو پیدا کرده و دیگه با حواس جمع، فقط به سمت مقصدش میره و دیگه دور زدنی در کارش نیست.

 

کسیکه به درگاه خدا توبه می کنه ولی دوباره بر می گرده به مسیر قبلیش، مثل اینه که نعوذ بالله رحمت و بخشش خدا رو بازیچهٔ خودش قرار داده.

 

لذا توبه به این معنی نیست که موقتا از کاری پشیمون بشیم و توبه موقتی بکنیم ولی چند وقت بعد، دوباره به هر دلیلی و به میل خودمون برگردیم سرجای اول.

تیر
13
1393

تاخیر در توبه و مهلت آن

گناه تاخیر توبه

خلافی نیست که توبه واجب فوری است و به تأخیر انداختن آن موجب گناه می‌گردد، زیرا که گناهان به منزله سموم هستند همچنان که در سموم باید مدارا کرد پیش از آنکه شخص را هلاک کند، واجب است بر کسی که گناه کند قبل از آنکه او را هلاک کند مبادرت به توبه نماید. پس تأخیر توبه گناه دیگری خواهد بود و از آن نیز باید توبه کند، و اگر تأخیر کند دو گناه دیگر برای تأخیر توبه این دو گناه برای او حاصل می‌شود. و آنقدر بالا می‌رود تا آنکه محاسبان ماهر از حساب آن عاجز می‌شوند اگر ساعت را به شصت دقیقه قسمت کنیم چون در کمتر از دقیقه نیز می‌توان توبه کرد اگر ثانیه و ثالثه و رابعه را قسمت کنیم به غیر حق تعالی کسی حساب او را نمی‌تواند کرد چه اینکه بخواهیم روز و ماه و سال را هم قسمت کنیم و چه اینکه گناهان غیرمتناهی را به این نسبت قسمت کنیم!!
همچنان که نعمت‌های الاهی را احصاء نمی‌توان کرد گناهان و تقصیرات بنده را نیز احصاء نمی‌توان کرد.

اثرات تاخیر توبه

بعضی از محققین گفته‌اند: کسی که تسویف* و تأخیر توبه می‌کند و از وقتی به وقت دیگر می‌اندازد متردد است میان دو خطر عظیم که اگر از یکی سالم بماند مشکل است از دیگری سالم بماند:
اول آنکه اجل گریبان او را می‌گیرد و وقت تدارک می‌گذرد و درگاه توبه مسدود می‌گردد و آنوقت می‌رسد که حق تعالی فرموده است:« وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ یعنی: حایل شود میان ایشان و میان آنچه می‌خواستند»(۱) و طلب مهلت یک روز و یک ساعت می‌کند به او می‌گویند: وقت مهلت گذشت دیگر تو را مهلتی نیست چنانکه حق تعالی فرموده است:« پیش از آنکه بیاید احدی از شما را مرگ پس گوید پروردگارا چرا تاخیر نکردی مرا تا اجل نزدیکی»(۲)

بعضی از مفسرین در تفسیر این آیه گفته اند: محتضر در هنگامی که پرده از پیش دیده او برداشته شود می‌گوید: ای ملک الموت! تاخیر کن مرا یک روز تا عذر از پروردگار خود بخواهم و توبه کنم و توشه عمل صالحی بردارم. ملک الموت می‌گوید: روزهای عمر تو تمام شده است و روز نمانده است. گوید: یک ساعت تاخیر کن گوید: ساعتها نیز تمام شده است. پس درِ توبه را بر روی او ببندند و غرغره در حلق او پیدا شود و جرعه‌های یأس و حسرت و ناامیدی بنوشد بر ضایع کردن عمر خود، و بسا باشد که در این اهوال و اضطراب احوال شیطان ایمانش را نیز به غارت ببرد نعوذ بالله من ذلک»(۳)

دوم آنکه ظلمت‌های معاصی بر دل شخص متراکم و مجتمع می‌گردد به مرتبه ای می‌رسد که قابل محو نباشد زیرا که هر معصیت که آدمی می‌کند تیرگی در دل او به هم می‌رسد همچنان که از نفس تیرگی در آینه به هم می‌رسد و چون ظلمت گناهان بسیار جمع شد رین می‌شود چنانکه نفس را بر آینه مکرر بدمند چرک می‌گیرد. و چون مدتی بر این حالت بماند و آن را جلا ندهند در جرمش فرو می‌رود و او را فاسد می‌گرداند که دیگر قابل جلا نیست. همچنین دل آدمی وقتی اثر گناه بسیار در آن به هم رسید و به توبه و اعمال صالحه جلا نیافت به مرتبه طبع می‌رسد و بعد از آن قابل علاج نیست چنانکه حق تعالی فرموده است:«طَبَعَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»(۴) و این دل را قلب مطبوع و منکوس و اسود می‌گویند تا آنکه به حدی می‌رسد که اوامر شریعت در نظر او سهل می‌شود و دل او از قبول احکام الهی نفرت پیدا می‌کند و ایمانش را زایل می‌گرداند.

مهلت توبه کردن

از حضرت رسول صل الله علیه و آله روایت کرده‌آند که: خدا توبه بنده را قبول می‌کند مادام که غرغره نکند یعنی روح به گلویش برسد و غراغر در حلقش ظاهر شود.(۵)
و بعضی از مفسرین گفته‌اند : از جمله الطاف خداوند رحیم نسبت به بندگان آن است که امر کرده است به قابض ارواح که ابتدا کند در نزع روح به انگشت پاها و به تدریج و تأنّی به بالا آید تا به سینه برسد و بعد از آن به حلق برسد تا آنکه در این مدت و مهلت تواند روی دل را به سوی خداوند خود بگرداند و وصیت و توبه و انابه بکند پیش از آنکه معاینه امور آخرت بکند و توبه اش مقبول نباشد و از مردم حلیت بطلبد و یاد خدا بکند و روحش که مفارقت کند یاد خدا و ذکر حق تعالی بر زبان او باشد و عاقبت او نیکو گردد.(۶)

در تفسیر امام علیه السلام مذکور است که : اعرابی آمد به نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و گفت خبر ده مرا که توبه تا چه وقت قبول می‌گردد؟ حضرت فرمود که: در توبه مفتوح است از برای فرزند آدم و بسته نمی‌شود تا طلوع کند آفتاب از طرف مغرب و بعضی آیات که پروردگار فرموده است که ایمان بعد از آن نفع نمی‌کند این است که آفتاب از مغرب طلوع کند. (۷)
و همچنین از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که: البته در زمین امامی و حجتی از خدا می‌باشد که حلال و حرام خدا را بداند و مردم را به سوی خدا بخواند و منقطع نمی‌گردد حجت از زمین مگر چهل روز پیش از روز قیامت که حجت از زمین برداشته می‌شود و درهای توبه بسته می‌گردد و نفع نمی‌بخشد ایمان کسی که پیشتر ایمان نیاورده باشد و آن گروه بدترین حلق خواهند بود و ایشانند آنها که قیامت بر ایشان قائم می‌شود. (۸)

منابع:
۱- سوره سبا ۵۴
۲- سوره منافقون ۱۱
۳- التحفه السنیه ۲۵
۴- سوره توبه ۹۳
۵- الدعوات ۲۳۷
۶- بحارالانوار ج۶/۱۶
۷- تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام ۴۷۸
۸- کمال الدین ۲۲۹
برگرفته از حق الیقین محمد باقر مجلسی ص ۹۸۰/۹۸۴

تسویف: تسویف از ریشه سوف و به معنای تأخیر انداختن، مماطله و امروز و فردا کردن و کار امروز را به فردا انداختن است. یکی از مکاید و حیل شیطان تسویف در توبه است، به این معنی که توبه بنده را به تأخیر اندازد و وسوسه می کند که چون فرصت باقی است، به فلان گناه اقدام نما و بعد از آن توبه کن

مرداد
18
1392

توبه حقیقی

زنی نزد پیامبر صلوات الله علیه آمد و عرض کرد: یا رسول الله کسی که فرزند خود را کشته آیا فرصت توبه دارد.
پیامبر فرمود: قسم به خداوندی که جان محمد به دست اوست، اگر او هفتاد پیغمبر را کشته باشد بعد از آن توبه کند و پشیمان شود و خدا بداند که دیگر آن گناه را انجام نمیدهد، خدا حتماً توبه او را قبول میکند و از گناه او می گذرد. به درستیکه درِ توبه به اندازه فاصله میان مشرق و مغرب باز است و یقیناً کسی که از گناهی توبه می کند مانند کسی است که هیچ گناهی مرتکب نشده است.

مستدرک الوسائل ج ۱۲ ص ۱۲۱

مرداد
17
1392

پیشنهاد مشروب و تریاک به حاج حسین انصاریان

حجت‌الاسلام و المسلمین حسین انصاریان در کتاب «معاشرت» که از تالیفات اوست به بیان خاطره‌ای پرداخته‌ است که در پی می‌آید:

«از طرف یکی از دوستان که در عشق به امام زمان (عج) زبان‌زد اهل ایمان در نیشابور است و با شنیدن نام آن حضرت و یاد آن یادگار انبیاء و امامان (علیهم‌السلام) چون باران بهار از دیده اشک می‌بارد، در دهه دوم ماه ذی‌حجه به مناسبت عید ولایت جهت تبلیغ دعوت شدم.

چند شبی از مجلس نورانی تبلیغ گذشته بود که یکی از دوستان روحانی‌ام که در مشهد زندگی می‌کند به دیدنم آمد و به تقاضای من بنا شد تا آخرین شب اقامتم در نیشابور نزد من باشد.
در آن زمان مشغول نوشتن تفسیر صحیفه سجادیه امام زین‌العابدین (ع) بودم. روزی هنگام عصر دوست روحانی‌ام جهت رفع خستگی به من پیشنهاد پیاده‌روی در بلوار کمربندی شهر را داد، خواسته او را پذیرفتم. قلم بر زمین گذارده، همراه او وارد بلوار که نزدیک محل اقامتم بود شدیم. از پیاده‌روی ما دو نفر چیزی نگذشته بود که جوانی همراه با ماشینی لوکس کنار ما ترمز کرد و با لحنی محبت‌آمیز از ما خواست تا مقصدی که در نظر داریم سوار ماشین شویم. دوستم با اشاره دست و چشم از من خواست که او را از خود برانم و از سوار شدن به ماشین او که معلوم نبود صاحبش کیست و چه هدفی دارد، خودداری کنم. من با توجه به وضع جوان که چهره‌ای امروزی و مناسب با وضع غربیان داشت و لباسی رنگی و آستین کوتاه بر تن او بود و نشان می‌داد صد در صد در فرهنگ بیگانه استحاله شده و خلاصه بیماری است که نیاز به طبیب مهربان و همنشین اثرگذار و رفیقی دلسوز و دوستی خیرخواه دارد، سوار ماشین شدم و از دوست روحانی‌ام خواستم که او هم با من همراه شود.

دوست روحانی‌ام در کمال بی‌میلی آن هم در زمانی که رزمندگان با کرامت اسلام در جبهه جنوب و غرب مشغول جنگ با صدامیان کافر و حامیانش بودند و منافقان کوردل هم هر روز در گوشه و کنار شهرها به جان مردم آتش می‌زدند و خانواده‌ها را داغدار می‌کردند با ترس و لرز سوار ماشین شد.

راننده از من پرسید: کجا می‌روید تا شما را برسانم؟

گفتم: هر کجا دلخواه توست.

از جواب من خوشش آمد. پرسید: اهل کجایی؟

گفتم: تهران.

گفت: در این شهر چه می‌کنی؟

گفتم: برای دیدار و زیارت تو آمده‌ام. از چنین برخوردی آن هم از یک روحانی که هرگز برایش پیش نیامده بود و طبیعتا معهود هم نبود، فوق‌العاده خوشحال و در ضمن بهت‌زده شد.

به من گفت: من از وضع مالی مناسبی برخوردارم و خانه‌ای دو طبقه دارم و در آن خانه مجرد و تنها زندگی می‌کنم. دوست دارم چند لحظه‌ای در آن خانه مهمان من باشید.

رفتن به خانه او را پذیرفتم ولی دوست روحانی‌ام که از اوضاع آشفته کشور نگران بود با اشاره و فشردن دست من از من خواست که از رفتن به خانه او چشم‌پوشی کنم ولی من با تکیه به لطف خدا و یاری آن منبع رحمت و بر اساس وجوب امر به معروف و نهی از منکر تصمیمم به رفتن خانه او قطعی بود.

به خانه رسیدیم، ما را به اطاق پذیرایی‌اش راهنمایی کرد. چهار دیوار اتاق از انواع عکس‌های مستهجن و تابلوهای ســـــــکــــــــس و عکس انواع زنان هنرپیشه نیمه‌عریان غربی پر بود. دوست روحانی‌ام که برخوردار از تقدس و تقوا بود معترضانه به من گفت: این چه دوزخی است که به آن وارد شده‌ایم؟ در این اطاق جز اینکه چشم به زمین بدوزیم یا دیده بر هم نهیم چاره‌ای هست؟! به او گفتم حوصله کن، استقامت ورز، شاید سفر به این شهر از نظر اراده حق به این خاطر بوده که ما با این جوان آشنا شویم و ساعاتی با او همنشین و دوست گردیم تا از این منجلاب فساد به خواست خدا که به همه بندگانش مهربان است و درب توبه را به روی همه گناهکاران باز گذاشته است نجات پیدا کند؛ همچنانکه در دعاست:

«أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبادِکَ بَاباً إِلی عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَهَ، فَقُلْتَ : تُوبُوا إِلَی اللّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ

پروردگارا! تو کسی هستی که دری را برای بندگانت به سوی عفو و چشم‌پوشی‌ات باز کرده‌ای و نام آن را توبه گذارده‌ای، پس فرموده‌ای: همه به سوی خدا بازگردید، بازگشتی خالصانه. در نهایت برای کسی که از ورود به این در پس از گشوده شدنش غفلت ورزد چه عذر و بهانه‌ای خواهد بود؟»

جوان پس از چند لحظه وارد اتاق پذیرایی شد و پس از خوش‌آمد گفتن با قیافه‌ای جدی و گفتاری محکم بدون اینکه لباس ما دو نفر را که لباس پیامبر صلوات الله علیه است لحاظ کند و در بی‌خبری کامل از وضع ما دو نفر و بدون هیچ شرم وحیایی و به خیال اینکه ما هم مانند خود او در بی‌قیدی و بی‌مهاری به سر می‌بریم، گفت: مشروب ناب خارجی در یخچال حاضر دارم و تریاک خالص افغانی در بساطم موجود است. تا چای و میوه میل کنید هر کدام را می‌خواهید برای شما حاضر کنم!

او با این پیشنهاد به طور جدی فکر می‌کرد که بهترین نوع پذیرایی از دو دوست جدیدش گر چه روحانی هستند باید به این صورت باشد. به مغرب شرعی یک ساعت مانده بود. به او گفتم دوست مهربانم، من در ابتدای شب با دوستی بسیار عزیز و رفیقی با کرامت و یاری مهربان ملاقات دارم که او به شدت از مشروبات الکلی و مواد مخدر متنفر است. چنانچه بوی مشروب یا بوی مواد مخدر از من استشمام کند می‌ترسم برای همیشه از من جدا شود و از دست دادن او برای من حادثه‌ای غیر قابل جبران است و فراقش برای من قابل تحمل نیست. تو مرا به خاطر محبوب و معشوقم از این برنامه معذور بدار. او هم با کمال مهربانی پذیرفت و بنا شد با چای و میوه از ما پذیرایی کند.

دوست روحانی‌ام با اشاره دست و چشم از من خواست از خوردن میوه و چای خودداری کنم. به او آهسته گفتم: به اندازه‌ای که استفاده می‌کنیم خمسش را می‌پردازیم تا جای شبهه نباشد.

جوان نزدیک مغرب به من گفت: با دوستت در کدام نقطه شهر وعده داری؟

گفتم: کنار مسجد جامع نیشابور.

گفت: من شما را به محل وعده می‌رسانم.

هنگامی که کنار مسجد توقف کرد و با ما پیاده شد، پرسید: دوستت آمده یا نه؟

گفتم: آری، محبوبم حاضر است.

گفت: او را هم به من نشان بده.

گفتم: محبوبم خداست که وقت اذان به وسیله نماز با او قرار ملاقات دارم و این وقت قرار ملاقات است که آمده‌ام.

جوان فوق‌العاده یکه خورد. سر به گریبان فرو برد و شرمسار شد. به او گفتم: آری، او محبوب من است که به شدت از مشروب و مواد مخدر و قمار و رابطه نامشروع و مال حرام متنفر است و من حاضر نیستم با آلوده شدن به این امور با من ترک رابطه کند. جوان گفت: من در آن خانه هیچ شبی را بدون مشروب و مواد مخدر و گوش دادن به انواع نوارها و دیدن انواع فیلم‌های مبتذل نگذرانده‌ام ولی با این برخورد تو از الان تصمیم گرفتم که همه این امور را ترک کنم اما از تو می‌خواهم که فردا را با من بگذرانی. پیشنهادش را پذیرفتم و ساعت ۱۰ صبح فردا را کنار مسجد جامع با او وعده ملاقات
گذاشتم.

ساعت ۱۰ آمد، من و دوستم را به چند زیارتگاه شهر از جمله قدمگاه برد و درخواست داشت شب را با من باشد. از حسن اتفاق پیشنهاد او مصادف با شب جمعه بود و از طرف مجلسی که سخنرانی داشتم مردم به حضور در جلسه دعای کمیل دعوت شده بودند و او نمی‌دانست من در شهر منبر می‌روم. آدرس جلسه را به او دادم. پیش از شروع دعای کمیل به جلسه آمد. از کثرت جمعیت راه ورود به مجلس نبود. به او اشاره کردم نزد من آمد. او را به طرف قبله نزد خود نشاندم. تمام چراغ‌ها را خاموش کردند و در تاریکی مطلق، دعای کمیل را خواندم. آتش عجیبی از حال و قال و گریه و سوز در مجلس بود. پس از پایان دعای کمیل دیدم دو چشم آن جوان از کثرت گریه و شدت اشک ریختن چون دو کاسه خون است. به او گفتم: خدا همه گناهانت را بخشید. زندگی پاکی را شروع کن وسپس با او خداحافظی کردم و همان شب از نیشابور خارج شدم.

تا سه سال از او خبر نداشتم. در سفری به مشهد مقدس به دیدار دوست روحانی‌ام نائل شدم که گفت: شبی در حرم مطهر امام رضا علیه السلام آن جوان را دیدم، جویای حال شما شد. گفتم در تهران به سر می‌برد. یادی از آن سفر پرمعنویت کرد و گفت توبه واقعی کردم و از نیشابور برای زندگی به مشهد آمدم و در اینجا با شفاعت امام رضا علیه السلام همسری مومن نصیب من شد که در هدایت و بیداری بیشتر من اثر مطلوبی داشت!

آری، یک ساعت همنشینی سالم و رفاقت مطلوب و دوستی صحیح و معاشرتی که اندکی از حقایق عرشیه و معارف الهیه را به گمراهی انتقال می‌دهد، با چنین نتیجه مثبتی روبه‌رو می‌شود.

«بنابراین دوستی با گمراهان و فاسقان و فاجران اگر بر انسان آثار منفی گذارد و آدمی را در گردونه و خلق و خوی آنان اندازد، از نظر اسلام حرام و اگر انسان دارای مصونیت ایمانی باشد، دوستی با آنان برای هدایتشان و قرار دادنشان در صراط مستقیم حق، لازم و بلکه بر پایه وجوب امر به معروف و نهی از منکر واجب است.»

منبع: ایسنا

نویسنده مهمان : حسن کاشانی

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031