فروردین
6
1398

سقیفه و غدیر – سوال صد و دهم

اینکه به افاضه علم غیب به رسول خدا صلی الله علیه و آله بر اساس آیات قرآن از جمله ایات ۲۶ و ۲۷ سوره جن اشاره کردید (عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ)
به جای خود محفوظ است کما اینکه قبلا در سوال ۳۴ نیز به آن اشاره فرمودید‌ و تکرار آن باعث جا افتادن مطلب برای بنده شد.
اما سوالی که همچنان باقی مانده است این است که به چه دلیل امیرالمومنین علیه السلام را دارای علم غیب دانستید؟
ایشان که دارای مقام رسالت نبودند اگر خلفاء رسول خدا بایستی واجد علم غیب باشند استثناء معنی ندارد حتما باید جمیع خلفاء بالاخص خلفاء راشدین عالم به غیب باشند. لطفا در این مورد توضیح بفرمائید.

✍ پاسخ:

اولا 》 بعد از مجموع مباحث مستدلی که تا اینجا در مورد امر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره کردیم و جنابعالی تصدیق کردید، انتظار نداشتم جنابعالی مجدد افرادی که صرفا عده ای از مردم جمع شدند و آنها را خلیفه خواندند را، هم پای امیرالمومنین علی علیه السلام قرار دهید ولو اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آنها را مانند معاویه علیه الهاویه لعن نموده باشند.
در واقع اختلاف ما و اهل سنت همین جاست ما معتقدیم که جمیع خلفاء و اوصیایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله صراحتا از طرف خدا تعیین فرمودند مظهر تام و تمام آنحضرت بودند و به همین جهت همگی آنها عالم بغیب و باطن امور بودند و آن خلفاء تنها ۱۲ نفر هستند که همگی از عترت و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و امیرالمومنین و یازده فرزند بزرگوار آن حضرت بودند. چطور قبول کنیم افرادی که جمیع اکابر علماء خودتان تصدیق نموده اند که پیوسته در حل مسائل شرعی و سوالات عقیدتی مسلمین اظهار عجز می نمودند دارای علم غیب باشند.

ثانیا 》فرمودید به چه دلیل برای وصی رسول خدا، امیرالمومنین علی علیه السلام اثبات علم غیب می نمائیم. در این خصوص احادیث بسیاری وجود دارد. از جمله انها حدیث مهم و معروفی است که به حدیث مدینه مشهور است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
انا مدینه العلم و علیّ بابها و من اراد العلم فلیات الباب.
من شهر علمم و علی در و باب آن. هر کس علم من را اراده کرده. پس باید از در آن وارد شود.

بدیهی است که الف و لام “العلم” در این حدیث شریف الف و لام جنس است یعنی هر چیزی که اطلاق علم بر او می شود و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، باب تمام آن علوم علی علیه السلام بوده است.
شما را به خدا انصاف دهید آیا سزاوار بود باب علمی را که پیغمبر خود بروی امت گشاده افرادی مسدود کنند و باب دل بخواهی بگشایند که فاقد مراتب علمی باشد.

ادامه دارد….

فروردین
5
1398

سقیفه و غدیر – سوال صد و نهم

به چه دلیل علی علیه السلام را عالم به غیب و شهود خواندید در حالیکه علم غیب مخصوص ذات باریتعالی است و احدی از عباد در این علم راه ندارد. آیات چندی در قرآن مجید شاهد بر عرض حقیر است.
آیه ۵۹ سوره انعام صریحا می فرماید:
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ اِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّهٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلاَّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ
این آیه دلیل قاطع بر این است که احدی جز خدا متعال عالم به غیب نیست. هر کس علم غیب را برای غیر خدا قائل شود غلو نموده و بنده خدا را شریک در صفت خدا قرار داده است.
همچنین در سوره الأنعام آیه ۵۰ می فرماید:
قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ اِنِّی مَلَکٌ اِنْ أَتَّبِعُ اِلاَّ ما یُوحی اِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ
بگو: من به شما نمی گویم که در نزد من خزائن خدا هست و من از غیب آگاه نیستم و من به شما نمی گویم که ملِک هستم. من فقط از آنچه به من وحی شده، پیروی می کنم. بگو: آیا کور با بینا یکسان است؟ پس چرا فکر نمی کنید؟

مگر نه اینکه که صریح این ایه اذعان دارد که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دارای علم غیب نمی باشند، پس روی چه منطقی شما علم غیب را برای علی علیه السلام که دارای مقام نبوت هم نبود قائل هستید؟

✍️ پاسخ:

هر آیه ای از قرآن برای امری نازل شده است مقصود از نزول آیه ۵۰ سوره انعام جلوگیری از هوس بازیهای مردم جاهل بوده که بدانند دستگاه الوهیت و مقام رسالت و نبوت بالاتر از آن است که مانند خیمه شب بازی در دسترس هوس بازی آنها قرار گیرد.
لذا نمی توان با استناد به یک آیه به قضاوت سطحی پرداخت.
به عنوان مثال در آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن می فرماید:
عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً – اِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَاِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً
و یا در آیه ۱۷۹ سوره ال عمران می فرماید:
مَا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَىٰ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىٰ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ ۗ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشَاءُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ
این دو آیه شریفه صراحت کامل دارد بر اینکه برگزیدگان رسالت و فرستادگان حق تعالی، به اذن الهی عالم به غیب هستند. اگر افاضه علم غیب در عالم نبود پس انبیاء چگونه از باطن امور خبر می دادند و مردم را از زندگی داخلی آنها آگاه می نمودند. مگر در بخشی از آیه ۴۹ سوره آل عمران از قول حضرت عیسی علی نبینا و اله و علیه السلام صریحا نقل نمی نماید که به بنی اسرائیل می فرمود:
وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ
و به شما از غیب خبر دهم که در خانه هایتان چه می خورید و چه ذخیره می کنید.

خوبست مطلب را باز کنیم و واضح تر بیان نمایم تا حقیقت روشن شود و شیعیان مشرک قلمداد نشوند که امامان خود را شریک در علم خدا می دانند.
آنچه ما معتقدیم آنست که علم خدا متعال جزء ذات اوست و علم امام تصویری از علم خداست و متصل به علم اوست. مشیت او به این تعلق گرفته که امام هادی باشد و لذا خدای متعال به آنها در حدی که ظرفیت دنیا ایجاب می کرد علم و قدرت عنایت فرمود تا از این ابزار در جهت هدایت عالم استفاده کنند. اینطور نیست که حضرت احدیت با عنایت علم خود به امام مجبور و محدود شده باشد بلکه او فعّآل ما یشاء و قادر به استقلال است. در همه امور عالم حضوری موثر و قدرتمند دارد.

دی
6
1395

ملاقات در بستر بیمارى

ابن قُتیبه یکى از علماء و تاریخ نویسان اهل سنّت در کتاب خود آورده است :
پس از گذشت مدّتى از جریان سقیفه ، روزى عمر به ابوبکر گفت : ما فاطمه ، دختر رسول اللّه را از خودمان خشمناک و ناراحت گردانیده ایم ، بیا با یکدیگر به ملاقات و دیدار او رویم تا از ما راضى و خوشنود شود.
لذا هر دو حرکت کردند و چون به درب منزل رسیدند، اجازه ورود خواستند؛ ولى به ایشان اجازه داده نشد.
به ناچار حضور امام علىّ علیه السلام آمدند و در این باره با او سخن گفتند؛ بنابر این امام علىّ علیه السلام براى آنها اجازه ورود طلبید و چون وارد شدند، روبروى حضرت زهراء سلام اللّه علیها نشستند.
و حضرت روى خود را از آن ها برگرداند، سلام کردند، امّا حضرت جوابشان را نداد.
ابوبکر گفت : اى حبیبه رسول اللّه ! سوگند به خدا که من تو را بیش از دخترم ، عایشه دوست دارم .
روزى که پدرت از دنیا رفت ، اى کاش من مرده بودم ؛ علّت آن که تو را از حقّ میراث پدرت منع کردم ، چون شنیدم که فرمود: ما ارثیّه اى به جاى نمى گذاریم ، آنچه از اموال ما باقى بماند، صدقه است .
در این هنگام ، فاطمه سلام اللّه علیها فرمود: اگر حدیثى را از پدرم رسول خدا برایتان بگویم ، تأیید مى کنید؟ گفتند: آرى .
فرمود: خداوند را بر شما گواه مى گیرم ، آیا نشنیدید از پدرم ، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله که مى فرمود: رضایت فاطمه رضایت من است ، خشم و غضب فاطمه خشم و غضب من مى باشد، هرکه فاطمه را دوست دارد مرا دوست داشته است و هر که او را خشمگین و ناراحت کند، مرا خشمگین و ناراحت کرده است ؟!
گفتند: بلى ، چنین سخنى را از رسول اللّه شنیده ایم .
حضرت فاطمه فرمود: خدا و ملائکه را شاهد و گواه مى گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین و ناراحت کرده اید و من از شما خوشحال و راضى نخواهم شد تا پدرم ، رسول خدا را ملاقات کرده و شکایت شما را به او کنم .
ابوبکر گفت : از خشم خداوند و غضب فاطمه به خداوند پناه مى برم ، و سپس در حال گریه از نزد حضرت خارج شدند.

اءعیان الشّیعه : ج ۱، ص ۳۱۸، به نقل از الا مامه و السّیاسه .

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031