13
1392
محبت خاندان نبوت
شخصى از یوسف بن یعقوب – که مردى نصرانى و از اهل فلسطین بود پیش متوکل، سخن چینى کرد. متوکل دستور داد براى مجازات احضارش کنند.
یوسف نذر کرد: اگر خداوند او را به سلامت به خانه اش برگرداند و از متوکل آسیبى به او نرسد، صد اشرفى به حضرت امام على النقى علیه السلام پرداخت نماید.
در آن موقع ، خلیفه حضرت را از حجاز به سامرا آورده و خانه نشین کرده بود و از لحاظ معیشت در سختى به سر مى برد.
یوسف مى گوید: همین که به دروازه سامرا رسیدم با خودم گفتم: خوب است قبل از آنکه پیش متوکل بروم ، صد دینار را خدمت امام علیه السلام بدهم ، اما چه کنم که منزل امام علیه السلام را نمى شناسم و من مرد نصرانى چگونه از منزل امام هادى علیه السلام سؤال کنم ، مى ترسیدم کسى قضیه را به متوکل خبر دهد و بیشتر باعث ناراحتى و عصبانیت او بشود و از طرف دیگر، متوکل هم ملاقات با ایشان را قدغن کرده ، کسى نمى تواند به خانه حضرت برود.
ناگاه به خاطرم رسید که مرکبم را آزاد بگذارم ، شاید به لطف خداوند بدون پرسش – به منزل حضرت برسم . چون مرکب را به اختیار خود گذاشتم، از کوچه و بازارها گذشت تا بر در منزلى ایستاد. هر چه سعى کردم، از جایش تکان نخورد. از کسى پرسیدم : خانه از کیست ؟
گفت : منزل ابن الرضا (امام هادى )، است !
این حادثه را نشانى بر عظمت امام علیه السلام دانسته و با تعجب تکبیر گفتم . در این حال ، غلامى از اندرون خانه بیرون آمد و گفت : تو یوسف پسر یعقوب هستى ؟
گفتم : بلى !
گفت : پیاده شو!
پیاده شدم . مرا به داخل خانه برد.
با خود گفتم : این دلیل دوم بر حقیقت این بزرگوار که غلام ، ندیده مرا شناخت ! سپس گفت : صد اشرفى را که نذر کرده بودى به من بدهید.
با خودم گفتم : این هم دلیل سوم بر حقانیت آن حضرت ، پول را دادم و غلام رفت و کمى بعد دوباره آمد. مرا به داخل منزل برد.
دیدم مرد شریفى نشسته است . فرمود: اى یوسف آیا هنوز وقت آن نرسیده که اسلام اختیار کنى ؟
گفتم : آنقدر دلیل و برهان دیده ام ، کفایت مى کند.
فرمود: نه ! تو مسلمان نمى شوى ، ولى فرزند تو اسحق ، به زودى مسلمان مى شود و از شیعیان ما خواهد شد.
سپس فرمود: اى یوسف ! بعضى خیال مى کنند محبت و دوستى ما براى امثال شما فایده ندارد، به خدا سوگند هرگز چنین نیست . هر که به ما محبتى نماید بهره اش را مى بیند؛ چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان . آسوده خاطر پیش متوکل برو و هیچ تشویش و نگرانى نداشته باش ! به همه خواسته هایت مى رسى .
یوسف مى گوید: بدون نگرانى نزد متوکل رفتم و به تمام هدفهایم رسیدم و برگشتم .
پس از مرگ مرد نصرانى پسرش ، اسحاق ، مسلمان شد و از شیعیان خوب بشمار آمد و خودش پیوسته اظهار مى داشت :
من به بشارت سرور خود، امام هادى علیه السلام مسلمان شده ام .
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر آذر ۱۳, ۱۳۹۲
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت آذر ۱۳, ۱۳۹۲
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان آذر ۱۳, ۱۳۹۲
- سجده شکر آذر ۱۳, ۱۳۹۲
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر آذر ۱۳, ۱۳۹۲