شهریور
16
1397

☑️آبروی یکدیگر را نبرید…

حضرت هادی علیه السلام می فرمایند: دنیا بازار است، عده ای می برند و عده ای می بازند. به وعده های دنیا دل نبندید.
حضرت عبدالعظیم حسنی روایتی از امام هادی علیه السلام نقل می کنند: آبروی یکدیگر را نبرید، دوست ندارم برادر دینی آبروی برادرش را ببرد یا مومنی را ناراحت کند. اگر شخصی از شیعیان ما در سابقه مسئول یا شخص آبروداری در شهر جست وجو کند، از خدا خواسته ام خداوند او را در دنیا و آخرت رها نکند و در روز قیامت از اهل خسران باشد.

?سخنرانی حجت الاسلام شریعت زاده
شب بیست و ششم ماه رمضان
حسینیه فاطمیون

آذر
13
1392

محبت خاندان نبوت

شخصى از یوسف بن یعقوب – که مردى نصرانى و از اهل فلسطین بود پیش متوکل، سخن چینى کرد. متوکل دستور داد براى مجازات احضارش کنند.

یوسف نذر کرد: اگر خداوند او را به سلامت به خانه اش برگرداند و از متوکل آسیبى به او نرسد، صد اشرفى به حضرت امام على النقى علیه السلام پرداخت نماید.

در آن موقع ، خلیفه حضرت را از حجاز به سامرا آورده و خانه نشین کرده بود و از لحاظ معیشت در سختى به سر مى برد.

یوسف مى گوید: همین که به دروازه سامرا رسیدم با خودم گفتم: خوب است قبل از آنکه پیش متوکل بروم ، صد دینار را خدمت امام علیه السلام بدهم ، اما چه کنم که منزل امام علیه السلام را نمى شناسم و من مرد نصرانى چگونه از منزل امام هادى علیه السلام سؤال کنم ، مى ترسیدم کسى قضیه را به متوکل خبر دهد و بیشتر باعث ناراحتى و عصبانیت او بشود و از طرف دیگر، متوکل هم ملاقات با ایشان را قدغن کرده ، کسى نمى تواند به خانه حضرت برود.

ناگاه به خاطرم رسید که مرکبم را آزاد بگذارم ، شاید به لطف خداوند بدون پرسش – به منزل حضرت برسم . چون مرکب را به اختیار خود گذاشتم، از کوچه و بازارها گذشت تا بر در منزلى ایستاد. هر چه سعى کردم، از جایش تکان نخورد. از کسى پرسیدم : خانه از کیست ؟

گفت : منزل ابن الرضا (امام هادى )، است !

این حادثه را نشانى بر عظمت امام علیه السلام دانسته و با تعجب تکبیر گفتم . در این حال ، غلامى از اندرون خانه بیرون آمد و گفت : تو یوسف پسر یعقوب هستى ؟

گفتم : بلى !

گفت : پیاده شو!

پیاده شدم . مرا به داخل خانه برد.

با خود گفتم : این دلیل دوم بر حقیقت این بزرگوار که غلام ، ندیده مرا شناخت ! سپس گفت : صد اشرفى را که نذر کرده بودى به من بدهید.

با خودم گفتم : این هم دلیل سوم بر حقانیت آن حضرت ، پول را دادم و غلام رفت و کمى بعد دوباره آمد. مرا به داخل منزل برد.

دیدم مرد شریفى نشسته است . فرمود: اى یوسف آیا هنوز وقت آن نرسیده که اسلام اختیار کنى ؟

گفتم : آنقدر دلیل و برهان دیده ام ، کفایت مى کند.

فرمود: نه ! تو مسلمان نمى شوى ، ولى فرزند تو اسحق ، به زودى مسلمان مى شود و از شیعیان ما خواهد شد.

سپس فرمود: اى یوسف ! بعضى خیال مى کنند محبت و دوستى ما براى امثال شما فایده ندارد، به خدا سوگند هرگز چنین نیست . هر که به ما محبتى نماید بهره اش را مى بیند؛ چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان . آسوده خاطر پیش متوکل برو و هیچ تشویش و نگرانى نداشته باش ! به همه خواسته هایت مى رسى .

یوسف مى گوید: بدون نگرانى نزد متوکل رفتم و به تمام هدفهایم رسیدم و برگشتم .

پس از مرگ مرد نصرانى پسرش ، اسحاق ، مسلمان شد و از شیعیان خوب بشمار آمد و خودش پیوسته اظهار مى داشت :

من به بشارت سرور خود، امام هادى علیه السلام مسلمان شده ام .

آذر
12
1392

تپه توبره ها

متوکل عباسى مى کوشید با اتکاء بر نیروى نظامى خویش مخالفانش را بترساند.

به همین جهت ، یک بار لشگر خود را – که به نود هزار تن مى رسیددستور داد که توبره اسب خویش را از خاک سرخ پر کنند و در صحراى وسیعى ، آنها را روى هم بریزند.

سربازان به فرمان متوکل عمل کردند و از خاک هاى ریخته شده ، تپه بزرگ به وجود آمد، که آنرا تپه توبره ها نامیدند. متوکل بر بالاى تپه رفت و امام هادى علیه السلام را به نزد خود فراخواند و گفت : ((شما را خواستم تا لشگر مرا تماشا کنى ! به علاوه، او دستور داده بود همه، لباس هاى جنگ بپوشند و سلاح بر گیرند و با بهترین آرایش و کاملترین سپاه از کنار تپه عبور کنند.

منظورش ترسانیدن کسانى بود که احتمال مى داد بر او بشورند و در این میان بیشتر از امام هادى علیه السلام نگران بود که مبادا به پیروانش ‍ فرمان نهضت علیه متوکل را بدهد

حضرت هادى علیه السلام به متوکل فرمود: آیا مى خواهى من هم سپاه خود را به تو نشان دهم؟

متوکل پاسخ داد: آرى !

امام دعایى کرد! ناگهان میان زمین و آسمان از مشرق تا مغرب از فرشتگان مسلح پر شد. خلیفه از مشاهده این منظره غش کرد! وقتى که بهوش آمد، امام هادى علیه السلام به او فرمود: ما در کارهاى دنیا با شما مسابقه نداریم ما به کارهاى آخرت (امور معنوى) مشغولیم ، آنچه درباره ما فکر مى کنى درست نیست .

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031