22
1392
شرح دعای عرفه
شرح صفات ۲۱ گانه خداوند در فراز ابتدایی دعای عرفه
صفاتی که امام شهید و سیدالشهدا علیهالسلام در دعای عرفه برای خدا بیان میفرماید فقط به او اختصاص دارد، و احدی غیر از خدا صلاحیت توصیفشدن به این صفات را ندارد هرکس که باشد. اما این صفات عبارتند از:
۱ ـ «لیس لِقَضائهِ دافِعٌ».
الله، آن است که برای حکم و قضای او دفع کنندهای نیست.
احدی نیست که بتواند حکم آن ذات جامع جمیع صفات کمال را دفع کند. و ظاهراً به قرینه جمله بعد، مراد از قضا در اینجا قضا و حکمی است که بر نفی و نابودی و یا سلب نعمتی از کسی یا جامعهای باشد هرچند در برابر مطلق قضا و حکم الهی، کسی نیست که بتواند عرض اندام نماید اما در اینجا به ملاحظه قرینهای که ذکر شد مراد، این نوع خاص است.
و محتمل است مراد از قضا «موت» باشد که از مصادیق ظاهره یا اظهر مصادیق قضای الهی است و دعا و صدقه اصل آن را دفع نمینماید هرچند فیالجمله دعا و صدقه چنانکه در حدیث است:
«الدّعاءُ یَرد القَضاء بعد ما اُبرِمَ اِبراماً» (۱)
ردّ قضا مینماید. که البته در این موارد نیز دافع حقیقی قضای الهی، خداست که ما در رساله «سرّالبداء» پیرامون مسأله تأثیر دعا و صدقه و امور دیگر در دفع بلا و طولانی شدن عمر یا کم شدن عمر یا وسعت رزق و امثال این امور، توضیحاتی دادهایم.
در اینجا فقط عرض میکنیم که به قضا و قدر الهی باید ایمان داشت چنانکه به تأثیر دعا، صدقه، صله رحم و امور دیگر نیز ایمان داریم اگر چه تفاصیل و ارتباطات کامل این امور و مخصوصاً قضا و قدر بر ما مخفی است و شاید فهم آن تفاصیل برای ما دشوار و بلکه غیرممکن باشد. ایمان به این امور، علاوه بر این که ایمان به واقعیات و نظامی است که خدا در عالم کون مقدّر و مقرّر فرموده است در استصلاح حال عبد و تربیت و تکمیل او نقش مؤثر دارد و بدون ایمان به این امور و عقیده به اختیار عبد وامر بین امرین، تربیت و تکمیل انسان میسّر نیست. همه این امور از جنبه عقیدتی از اسباب و ابزار تربیت بشر است که خداوند مقدّر فرموده است.
بشر میباید که در عین حالی که مختار است و اسباب و وسائل مادی را استخدام کرده و به کار میگیرد، به خدا اعتماد داشته باشد و همیشه از او کمک بخواهد و منصرف از او نباشد، و به فراهم بودن اسباب مغرور نگردد و غافل از خدا نشود که در بسیاری از موارد با اینکه انسان اسباب امری را فراهم مینماید و در نظرش حصول نتیجه قطعی است، ناگهان وضع بهم میخورد و نتیجه حاصل نمیشود و همه زحمتها بیثمر میگردد.
وگاهی هم به عکس، اسباب پیشامد سوئی فراهم میشود و انسان در سراشیبی سقوط قرار میگیرد و بیچاره میشود ناگهان عنایت غیبی بهطور معجزهآسا او را نجات میدهد.
و سرّ بزرگی که در این جریان دیده میشود همان توجه بندگان به خداوند متعال است که اگر امور بر مجرای اسباب ظاهری بگردد و تخلف نپذیرد، مردم از عالم غیب و اسباب غیبیّه غافل میشوند. هریک از این دو جریان انسان را به خدا و عالم غیب متوجه میسازد و همه و هرکس این دو جریان را مکرر تجربه میکنند و از آن اگر روحشان بیمار نباشد خدا را میشناسند.
داستانها و حکایتهای معرفتآموز در هر یک از این دو زمینه بسیار است و رشته اول همان رشته معرفت خدا به «فسخ عزیمت» است که فرمودند:
عَرَفْتُ الله بِفَسخِ الْعَزائم و نقض الهِمَم
خدا را شناختم به فسخ عزیمتها و شکسته شدن همّتها.
چنانکه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
عَرَفْتُ الله سُبحانَهُ بِفَسخِ العزائم وَحَلِّ الْعُقُودِ وَنَقْضِ الهِمَم(۲)
شناختم خدا را به فسخ عزیمتها (تصمیمهای قطعی) و باز شدن گرهها و شکستن همّتها
و حاصل این است که حصول اسباب مادی همیشه محصل مسبّبات نیست؛ گاهی با یأس از نیل به مقصود، مقصود حاصل میشود و گاهی نیز با یقین به حصول مطلوب به لحاظ حصول اسباب ظاهری و مادی، مطلوب حاصل نمیشود و امر، به عکس اراده و اسباب چینی انجام میگیرد به وجود خدا و تصرف اراده او پی میبریم و به گفته شاعر میفهمیم که قضای حق در کار است:
اگر محول حال جهانیان نه قضاست *** چرا مجاری احوال برخلاف رضاست
هزار نقش برآرد زمانه و نبود *** یکی چنانکه در آیینه تصور ماست
بلی قضاست بهر نیک و بد عنانکش خلق *** بدان دلیل که تدبیرهای جمله خطاست
به دست ما چو از این حلّ وعقد چیزی نیست *** به عیش ناخوش وخوشگر رضا دهیم سزاست
۲ ـ وَلا لِعطائهِ مانِعٌ
و برای عطای او مانعی نیست هرکسی را بخواهد به هر عطایی سرافراز کند و هر نعمتی را به او عطا فرماید هیچکس نمیتواند عطای او را منع نماید و کسی را از عطای او محروم سازد.
بدیهی است کمال حضرت ربوبی (عزّ اسمه) همین اقتضا را دارد که «لا دافِع لِقضائِهِ وَلا مانعٌ لِعطائِهِ» باشد زیرا اگر غیر از این باشد به عجز و نداشتن توانایی موصوف میشود و (الله) عاجز و ناتوان نمیباشد. پس این دو صفت در حقیقت راجع به صفت قدرت اوست که همه و هر چیز تحت سلطه قدرت و توانایی او قرار دارند و قدرت او مافوق همه قدرتها و غالب بر همه است بلکه همه قدرتها و نیروها از قدرت او به وجود آمده و دلیل قدرت او هستند چون بدیهی است که سایر قدرتها حادث و مسبوق به عدم میباشند لذا باید قدرت بالذاتی باشد که همه قدرتها عطای او و مخلوق او و مستند به او باشند.
۳ ـ ولا کَصُنْعِهِ صُنعُ صانِع
مانند صنع و ساختن یا صنعت و مصنوع و ساخته او، صنع و ساختن یا صنعت و ساخته و مصنوع هیچ صانعی نیست؛ زیرا صنعتِ صنعتگران کامل نیست و بتدریج و با توجه به نواقص آن تکمیل میشود چه بسا که خود صنعتگر به نقص او توجه نمینماید در حالی که صنایع الهی همه در حدّ خود کامل و بیعیب و نقص است. چنانکه در قرآن کریم میفرماید:
ما تَری فی خَلْقِ الرّحمن مِنْ تَفاوت فَارْجِعِ البَصَرَ هَل تَری مِنْ فطور
هیچ در نظم خلقت خدای رحمان، بینظمی و نقصان نخواهی یافت. بارها با دیده عقل در نظام مستحکم آفرینش بنگر آیا هیچ سستی و خلل در آن توانی یافت.
صنایع الهی بدون الگو و بدون الهام از صنعت و نقشه دیگر، آفریده شده است و صنایع بشری همه با الهام از اوضاع و نظامات، آثار و خواص، ارتباطات صنایع الهی با یکدیگر و ترکیبات و چگونگی اجزای آنها فراهم شده است.
در صنایع بشری همه از مواد و عناصری که خداوند متعال آفریده استفاده میشود و با تصرف در آنها و تلفیق آنها با یکدیگر صنایعی را عرضه داشتهاند امّا صنایع الهی در بخش بدایع، آفرینش بسائط و مواد و عناصر است و در بخش مرکّبات تلفیق مواد و ترکیب اجزا و صورتگریها و امور دیگر است که هرگز در صنعت بشر مثل آن یافت نخواهد شد.
در این معانی تفاوت نمیکند که صنع در کلام امام ـعلیهالسلامـ مثل خلق که به معنی مخلوق گرفته میشود به معنی مصنوع و ساخته، تفسیر شود و یا مثل خلق و خلقت که به معنی فعل آفرینش و آفریدن هم استعمال میشود. صنع و صنعت نیز به معنی ساختن و مصنوع را پدید آوردن باشد که در این صورت نیز بین فعل خدا و ساختن او با فعل دیگران همین گونه فرقها وجود دارد و خدا در صنع و فعل خود بیشریک است؛ نه از کسی یاری میگیرد و نه کسی با او همکاری میکند و نه از کسی مثل صنایع و افعال او صادر میگردد.
این جمله اشارهای است به گوشهای از مفهوم متعالی توحید افعالی که معنایش این است که خداوند متعال در افعال و صنایعی که از او صادر میشود متفرد و یگانه است. بدون شریک و بدون استعانت از احدی هر فعلی و صنعتی را انجام داده و فعل و صنعت او نیز بیمثل و نظیر است. فعل و صنع هیچ کس همانند صنع و فعل او نیست و مثل آن از احدی صادر نمیشود.
۴ ـ وَهُوَ الجَوادُ الواسِعُ
جود به معنی بخشش است و جواد که از صفات مشبهه است به معنی بخشنده و عطا کننده، کثیرالانعام و الاحسان است خواه از او خواسته شده باشد یا خواسته نشده باشد. و واسع به معنی صاحب وسعت و گشایش است. چنانکه گفتهاند: کسی است که دارایی و قدرت او بر جود و بخشش، همگان را شامل است و ظاهر، این است که «الواسع» صفت «جواد» و اشاره به این است که جود جواد کافی و فراگیر همه و واسع است و این هم از صفات جمالیه و فعلیّه خداوند و به معنایی هم صفت ذاتیّه اوست؛ چون مبدأ جود و بخششِ خدا، کمال ذات اوست. پس به اعتبار صدور جود از او، از صفات فعل و به اعتبار اینکه ذات، مبدئیت و اقتضای صدور جود و فیض دارد، از صفات ذات است. و اگر واسع مثل جواد صفت خدا باشد که بر رفع فقر و قضای حوایج همه قادر است و قدرتش بر قضای حوایج همه را شامل است.
در عدهالداعی میفرماید:
الواسع: هوالذی وسع غناه مفاقر عباده ووسع رزقه جمیع خلقه (۳)
که بنابراین میشود وسیعتر از این، این اسم شریف را معنی کرد به اینکه: واسع رحمتش، قدرتش، حاکمیّت، حافظیّت، رازقیّت، ولایت، قیّومیت، هدایت و سایر صفاتش همه در کمال کمال و محیط بر همه چیز همگان است.
۵ ـ فَطَرَ اَجناسَ البَدایع
«بدایع» جمع بدیع است و بدیع هم بر مخلوقاتی که بیآنکه از چیزی آفریده شده باشد یا نظام آن و نقشه آن از نظم چیز دیگر گرفته شده باشد و به قدرت خدا پدید شده باشد و هم بر خدا که پدیدآورنده اشیا و اجناس بدایع است، اطلاق میشود. بنابراین از اسماءالحسنی است.
«فاطر» نیز به معنای بدیع و مبدع است و آن از اسماء اللهالحسنی است و از صفات فعلیّه خداوند است که مبدأ آنها صفت قدرت است که از صفات ذاتیّه است. بنابراین مضمون این جمله در وصف الله این است که او و فقط او اجناس و انواع پدیدههای بدیع را آفرید.
۶ ـ وَاتْقَنَ بِحکْمَتِهِ الصِّنایعَ».
اتقان و استحکام صنعت از نشانههای علم و حکمت صانع است. به گفته شاعر:
فعلی بس محکم است گیتی و باشد *** فعل محکم دلیل حکمت فاعل
و حقیر سرودهام:
عالم که چنین اساس محکم دارد *** برنامه و دستور منظم دارد
بر علم و قدرتش هست گواه *** چیزی نه زحد فزون ونه کم دارد
ظهور این صفت در تمام موجودات عالم امکان از عناصر، بسایط، مرکبات، جماد، نبات، حیوان، انسان، معادن، زمین، آسمان، منظومهها، کهکشانها و موجودات ذرّهبینی و ریزی که با چشمهای غیر مسلح دیده نمیشوند، آشکار است و تمام علوم و دانشهایی که بشر به آن دست یافته، مربوط به اطلاع و آگاهی از بخش کمی از نظام متقن و محکم این عالم است که انسان اگر از خود شروع و اتقان و استحکامی را که در وجود خودش برقرار است بخواهد بررسی نماید عمرش اگرچه چند برابر عمر طبیعی باشد کفایت نمیکند.
اکنون نظام هربخشی از وجود انسان از روح و جسم آن، علمی جداگانه و پراهمیّت است که محققان در آن به تحقیق و کاوش بیشتر دائماً اشتغال دارند مبدأ این صفت اتقان صنع است. چنانکه در این جمله امام ـعلیهالسلامـ است.
صفت حکمت و علم خداوند است که با صفت قدرت که هردو از صفات کمالیه و نخستین، جمالی و دوم جلالی است از صنع صانع و اتقان صنایع و اتقان مجموعه عالم امکان، تجلی مینمایند.
۷ ـ لا تخفی عَلَیهِ الطَّلایعُ
«طلائع» جمع طلیعه است به معنی دیدهبان و پیش درآمد لشکر یا هر چیزی. که در اینجا ظاهراً مقصود آغاز مخفی و غیرمرئی اشیا و حوادث و وقایع است که بر غیر خدا مخفی و پنهان است ولی بر او مخفی و پنهان نیست. بدیهی است عالمیت مطلقه و دانایی همه جانبه، همین اقتضا را دارد این صفت ذاتی حقتعالی و بدون اعطا از کسی یا امکان ایجاد حجاب و پردهای برای او ثابت است و از صفات جمالیّه کمالیّه است.
۸ ـ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدایعُ
این جمله ظاهراً مجاز است و اگر حمل بر حقیقت بنماییم هم باید بگوییم مفهوم ودیعه، هم شامل ودیعه و سپردههای مادی است که بعضی بندگان نزد بعض دیگر میگذارند و هم شامل ودیعههای معنوی است مثل راز و سرّ و مطلب مکتومی را که کسی به کسی بگوید به شرط آنکه برای کسی بازگو نکند. و مثل شهادت که در نزد شاهد، ودیعه و امانت است. و مثل اعتقادات صحیح، اعمال و وظایف، طاعات و عبادات که نزد خدا محفوظ است و به حکم:
اَنّی لا اُضیعُ عَمَلَ عامِل مِنکُمْ
ضایع نخواهد فرمود.
چنانکه از فخرالمحققین ـعلیه الرحمهـ نقل شده است که:هرکس بخواهد در هنگام موت بر عقاید حقه ثابت بماند و از حق به باطل عدول نکند، اصول پنجگانه دین را با دلایل آن در پیش خود حاضر نماید و آن را به خداوند متعال بسپارد که در وقت رسیدن موت به او رد فرماید؛ به این طریق که پس از استحضار عقاید در ذهنش بگوید:
اَللّهُمَّ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ اِنّی اَودَعْتُکَ یَقینی هذا وَثَباتَ دینی وَاَنتَ خَیرُ مُستودَعٍ وَقَد اَمَرتَنا بِحفظِ الوَدائِع فَرُدَّهُ عَلی وَقْتَ حُضُورِ موتی(۴)
۹ ـ جازی کُلَّ صانع
۱۰ ـ وَرایشُ کُلِّ قانع
۱۱ ـ وَراحِمُ کُلِّ ضارع
۱۲ ـ وَمُنْزلُ المَنافِع وَالکِتابِ الجامِعِ بِالنُّور السّاطِعِ
در این چند فراز نیز امام از افعال و عنایات الهی به بندگان یاد کرده و او را به این اوصاف که همه از صفات فعلی اوست و به اعتبار صدور این افعال بر او اطلاق میشود، توصیف نموده است هرچند مبدأ این افعال هم صفات ذاتیه او مثل علم و قدرت است او پاداش دهنده هر صنعتگر و صاحب کار است و مصلح احوال هرقناعت پیشه است. کسی که قناعت نمیکند و بیش از اندازهای که به او از طلب رزق و روزی با کسب و کار میرسد میخواهد و بیشتر از آن صرف مینماید، کارش روبه فساد و اختلال میرود. به عکس کسی که به کار و زحمت و طلب حلال که از عبادات مهمه است تن در میدهد و رنج عمل را متحمل میشود و به آنچه از این طریق به او رسید راضی و خوشنود میشود و از اسراف و تبذیر پرهیز مینماید و بیش از آنچه درآمد دارد خود را در خرجهای اضافی و زاید بر حال خود نمیاندازد، کارش را خدا روبه نظام و اصلاح میبرد.
او رحم کننده به هر متضرع و زاری کننده است آنکه به هر تضرع کننده از مؤمن و کافر، موحد و مشرک، مطیع و عاصی رحم میکند و حتی به ضراعت و زاری جنبندگان دیگر جواب میدهد، فقط خداست. لذا حتی اگر ما بشنویم که خدا به بتپرستان و کفار در یک واقعه و یک جریان رحم نموده یا با نماز استسقا و ضراعت و زاری غیر مؤمنین از مخالفین، باران رحمتش را فرستاده است تعجب نمیکنیم؛ چون کاری است که بر حسب رحمانیت از او صادر میشود.
به علاوه در این مواقع که دلها متوجه به عالم غیب میشود و در حال یأس و ناامیدی به او که پناه همه در همه اوقات است بر حسب فطرت پناهنده میشوند برای این که نور ایمان به غیب در آنها بالمرّه خاموش نشود و زمینه برای هدایت بیشتر آنها فراهم شود. خداوند به ضراعت آنها جواب میدهد در این میان گاه هم بعض ضراعتها بیجواب میماند به لحاظ این که پاسخ مثبت، به مصلحت تضرع کننده نیست و درواقع پاسخ موافق رحم، بر او نیست یا این که انجام آن خلاف بعض سنن ثابته و حکمتهایی است که در علم خدا رعایت آنها لازم است و ما از فهم تمام اطراف و جوانب آن عاجزیم.
بدیهی است در این مواقع و در همه موقعیتهای دیگر خداوند حکیم طبق حکمت بالغه خود و مصالح واقعی بندگان عمل میکند و بر خلاف ما رحم و لطف و تفضّل او از حکمت او چیزی کم نمیکند، و اما جمله بعد نخست اشاره میفرماید به انزال و فرو فرستادن منافع که ممکن است مصدر میمی یا اسم محل و مکان جمیع منفعت باشد و غرض انزال امور و چیزهایی است که موجب نفع و سودمند باشد مثل باران و نور آفتاب که بر زمین میتابد و نازل میشود و عنایات و فیوضی نامرئی. و خلاصه آثار ربّانیّت و ربوبیّت الهی که شامل حال تمام جهانیان میگردد و با نزول فیض از او به سوی همه انجام میشود مثل این بیان که میفرماید: ممکنات و مخلوقات نمیتوانند برای کسب انواع کمالات و ایجاد ربط با خدا، بخودی خود به سوی او صعود نمایند و این فیض خداست که نزول مییابد و به آنها متصل میشود تا شرایط صعود آنان فراهم گردد.
سپس اشاره به انزال کتاب که در اینجا ظاهراً مقصود فقط قرآن کریم است و الف و لام برای عهد و اشاره به قرآن است که آنچه مورد حاجت بشر است از معارف، احکام، نظامات و هدایتهای لازمه در هر موضوع، جامع است. و شاید مراد از نور ساطع تابان، همان تعالیم کامل و درخشان آن باشد.
۱۳ ـ وَهُوَ لِلدَّعواتِ سامِعٌ
۱۴ ـ وللکرباتِ دافِعٌ
۱۵ ـ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ
۱۶ ـ وَلِلجَبابِره قامِعٌ
این چهار صفت که بازگشت به صفت علم و قدرت حق از صفات ثبوتیه دارند، خدایی خدا را بیان مینماید که دعاها را میشنود. دعا از هر کس ودر هرکجا باشد شنوایی خدا محدود به آلت و وسیله نیست که مشروط به شرایطی باشد و فاصله زمان و مکان در شنودن و نشنودن مؤثر باشد.
در دیگر شنوندگان با تغییر شرایط صدا و صدا کننده یا تغییر شرایط صدا شده و شنونده، شنیدن و نشنیدن و کیفیّت شنوایی تغییر میکند. اما در خدا در جانب شنونده دعا، هیچ تغییر شرایطی تصور نمیشود چون اصلاً قدرت حق بر شنیدن از جانب او مطلق، بیقید، بیحد و بیانتهاست. از طرف دعا کننده اگرچه شرایط و کیفیّات، تفاوت میکند؛ گاهی آهسته دعا میکند و گاهی با صدای بلند خدا را میخواند و گاه در ضمیر و باطن خود به او توجه مینماید، گاه از پشت پرده و داخل خانه و جاهایی که موانع نشنیدن برای اشخاص عادی موجود است. وگاهی نیز در محیط فارغ از موانع، دعا میکند.
هیچیک از این شرایط و ظروف در شنیدن خدا اثر نمیگذارد و او همه را میشنود گر مورچهای دم بزند در ته چاه از دم زدن مورچه آگاه بود همانطور که از صداهای بسیار بلند آگاه است این علم و آگاهی خداوند است.
و اگر میگوییم خدا سمیع است یعنی از آنچه مخلوق با آلت و حاسّه سمع میشنود، آگاه است و او صداهایی را که مردم نمیشنوند نیز میشنود.
و اگر میگوییم خداوند بصیر و بینا است و میبیند مقصود این است که آنچه را ما مبصر و دیدنی میدانیم و بدون حاسّه چشم نمیتوانیم به آنها آگاهی یابیم مثل رنگها، او از آنها آگاه و به آنها عالم است بیآنکه به آلتی و حاسهای نیاز داشته باشد و آنچه را که قوّه بینایی ما از دیدن آن عاجز است نیز میبیند.
در انسان هم این حواس شنوایی، بویایی، بینایی، چشائی و بسایایی نیز وسیله علم میشوند ولی خداوند چون علمش عین ذات و قدیم است و منزّه از ترکیب و تجسم است بیاسباب و وسیله به همه چیز عالم بوده و هست.
عقیده باطل مجسّمه
مجسّمه اهل سنت خلاف این حقیقت را عقیده دارند آنها جمود به ظاهر الفاظ میکنند! و با این که به فرض الفاظی مثل: عین، ید، سمع، و غیر اینها ظاهر در همین مفاهیم جسمانی باشند، بر مجاز بودن آنها و عدم اراده معنی حقیقی از آنها قرائن عقلیّه دلالت دارد. بلکه در بعض موارد، قرائن حالیّه و عرفیّه نیز دلالت دارد.
مثلاً اگر بگویند: دست فلانی بر سرهمگان دراز است یا چشم او همه جا را میبیند یا پایش همه جا را گرفته است این عبارت دلالت بر معنی حقیقی ندارد بلکه دلالت بر معنای عرفی دارد و معنی عرفی آن این است که: فلانی بر همه جا تسلط دارد.
درباره خداوند مطلب به طریق اولی روشن و واضح است. علاوه بر آنکه: اثبات آلت سمع یا رؤیت برای خدا مساوی با سلب صفت خدایی و اثبات صفات سلبی و نفی صفات ثبوتی است. ذوق و فهم عرفی و عرفانی هم بر آنچه گفتیم دلالت دارد.
ولی مجسّمه و حنابله ـ که وهّابیان عصر ما را باید افراطیترین آنها در اثبات جسمیّت برای حقتعالی و ایمان به خرافات دیگر دانست ـ از این ذوق و درک و بینش که اساسی از اصول معرفه الله و از پلّههای مهم نردبان ترقی در شناخت و معرفت خداست محروم هستند. یعلمون ظاهراً من الالفاظ و هم عن معانیها و حقایقها غافلون.
صفت دیگر که در این چهار فقره به آن اشاره شده است و ذکر آن پس از فقره «وَهُوَ لِلدَّعواتِ سامِعٌ» مناسبت پیدا میکند؛ زیرا در اینجا مقصود توجه دادن به صفات کمالیه جمالیه خداوند متعال است. لذا چون دعاها بیشتر مشتمل درخواست دفع نگرانیها، اندوه، غصه و غمهاست، اگرچه مجرد شنیدن دعاها و دیدن حالات بندگان و مخلوقات و آگاهی از آنها کمال است اما برای بندهای که دعا میکند قبله دعایش قدرت و توانایی خدا بر دفع آن ناراحتیهاست و از این جهت که او دفع کننده کربتها است و لازمه این که دعاها را در این امور میشنود دفع آنهاست، بنده امیدوار میشود و به سوی او ملتجی میگردد و تضرع و زاری مینماید.
و همچنین دعا مشتمل بر درخواست رفع درجه و مقام است که در جمله «وَلِلدَّرجاتِ رافِعٌ» بیان میفرماید که این رفع درجه و بلند شدن مقام نیز با خداست و اوست که درجات را در اثر دعا یا حکمتهای دیگر بلند میکند و رافعالدّرجات است.
این چند صفت همه از صفات ثبوتیّه فعلیّه است که به دو صفت ذاتی علم و قدرت (دانایی و توانایی) برگشت دارند. و علم مطلق و قدرت مطلقه مقتضی قدرت بر این افعال و کارهاست.
سپس به یکی دیگر از صفات ثبوتیّه فعلیّه که: «قامع الجبابره» است و از صفات جلال است در این جمله: «وَلِلجَبابِرهِ قامِعٌ» اشاره میفرماید که اوست که جبابره، طواغیت و ستمگران را قلع و قمع، نابود و هلاک مینماید و دعاهایی را که برای برانداختن و قلع و قمع آنها میشود، میشنود و مستجاب میفرماید. اوست که میفرماید:
اَفَرَاَیتَ اِنْ مَتَّعناهُمْ سِنینَ ثُمَّ جاءهُمْ ماکانُوا یُوعَدُونَ ما اَغنی عَنْهُمْ ماکانُوا یُمتَّعُونَ
اوست که گردنکشان و استکبارگران را بر خاک ذلت مینشاند و تخت ستمگران را سرنگون مینماید.
و مصداق این اشعار منسوب به امیرالمؤمنین ـعلیهالسلامـ میسازد؛ اشعاری که حضرت امام علی نقی ـعلیهالسلامـ در مجلس متوکِل ناصبی، انشا فرمود و مثل آن خبیث را تحت تأثیر قرار داد:
باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم *** غلب الرجال فما اغنتهم القلل
واستنزلوا بعد عزّ من معاقلهم *** واسکنوا حفراً یابئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد دفنهم *** این الاساور والتیجان والحلل
این الوجوه التی کانت منعمه *** من دونها تضرب الاستار والکلل
فافصح القبر عنهم فیه سائله *** تلک الوجوه علیها الدود یقتیل
قد طال ما اکلوا دهراً وماشربوا *** فاصبحوا بعد طول الاکل قد اکلوا (۵)
بر قلّههای بلند، خانه کردند و مردانی به نگهبانی آنان مشغول شدند لیکن قلّهها آنان را سودی نبخشید.
پس از سرفرازیها با خفّت از آن جایگاههای استوار، به زیر کشیده شدند و در گورهایی ـ چه بد منزل و مسکنی است! ـ جای داده شدند.
بعد از خاکسپاری، منادی بانگ زد: آن تاجها، زیورها، پوششها و تجمّل به کجا رفت؟!.
آن چهرههای ناز پرورده که همواره در پسپرده و حجاب پنهان شده بودند، چه شدند؟!.
عاقبت، گورها سرنوشت شوم آنان را نشان دادند و چهرههای کرم زده آنان را به نمایش گذاشتند!.
مدت درازی خوردند و آشامیدند و اینک پس از خوردنها، خورده شدند!.
خاقانی هم در همین معانی سروده است:
گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک *** زیشان شکم خاک است آبستن جاویدان
۱۷ ـ فَلا اِلهَ غَیرُهُ
۱۸ ـ وَلا شیء یَعْدِلُهُ
۱۹ ـ وَلیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ
۲۰ ـ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ اللَّطیفُ الْخَبیر
۲۱ ـ وَهُوَ علی کُلِّ شَیء قدیرٌ
این فرازها و جملههای بلند توحیدی همانند نتیجه و حاصل شانزده جملههای عرفانآموزی است که قبلاً امام ـعلیهالسلامـ فرمود؛ یعنی کسی که دارای این صفات باشد که نه برای قضایش دافعی باشد و نه از عطایش منع کنندهای و نه صنع هیچ صانعی مثل او باشد و دارای سایر صفاتی باشد که بَر شمرده شد، غیر از او خدایی نیست؛ چون صاحب آن صفات باید منفرد و یگانه و بیهمتا باشد. کسی که برای قضای او دافعی و برای عطایش مانعی نیست باید در قدرت، یگانه باشد و چیزی عِدل و برابر او نگردد و مثل او چیزی نباشد. و او شنوا، بینا، لطیف و آگاه است و او بر هر چیز تواناست چون لازمه اتصاف به آن صفات، این اوصاف است.
پینوشتها:
۱. کافی، ج۲، باب ان الدعا یردالبلاء والقضاء، ص۳۴۱، ح۷.
۲. نهجالبلاغه / صبحیالصالح، حکمت ۲۵۰، ص۵۱۱.
۳. عدهالداعی، (فی تفسیر اسماء الحسنی)، ص۳۱۱.
۴. مفاتیح الجنان (بعداز دعای عدیله).
۵. تذکره الخواص / سبط بن الجوزی، فصل فی ذکر الهادی ـعلیهالسلامـ، ص۳۶۱. البته این اشعار در کتابهای مختلفی با اندک اختلاف نقل شده است رک: مرآه الجنان، ج۲، ص۱۶۰، نزهه الجلیس، ج۲، ص۱۳۸. الاتحاف بحب الاشراف، ص۶۷. جوهره الکلام، ص۱۵۲. در کتاب اخیر میگوید: اشعار فوق بر قصر سیفبن ذییزن حمیری مکتوب بوده است و قبل از اشعار فوق، این ابیات نیز بوده است:
انظر ماتری ایها الرجل *** وکن علی حذر من قبل تنتقل
وقدم الزاد من خیر تسرّبه *** فکل ساکن دارسوف یرتحل
وانظر الی معشرباتوا علی دغه *** فاصبحوا فی الثری رهناً بما عملوا
بنوافلم ینفع البنیان وادخروا *** مالاً فلم یغنهم لما انقضی الاجل
یعنی: «ای مرد! نیک بنگر که چه میبینی و قبل از رفتن بهوش باش».
«و توشهای از اعمال نیک که خشنودت سازد، پیش فرست. و بدانکه هر ساکن خانهای بزودی خانه را ترک کرده خواهد رفت».
«به گروهی بنگر که مدتها در آرامش و خوشی زیستند و اینک در زیر خاک در بند اعمال خود هستند».
«خانههایی بنا کردند و اموالی گردآوردند لیکن همینکه مدت آنان بسرآمد هیچیک، آنان را سودی نبخشید».
منبع: نیایش در عرفات، تألیف حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی
مطالب مرتبط
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر مهر ۲۲, ۱۳۹۲
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت مهر ۲۲, ۱۳۹۲
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان مهر ۲۲, ۱۳۹۲
- سجده شکر مهر ۲۲, ۱۳۹۲
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر مهر ۲۲, ۱۳۹۲