7
1394
قدرت روحی پیامبر اکرم صلوات الله علیه در جنگ فجار
در جبین عزیز قریش از دوران کودکی و جوانی آثار قدرت و شجاعت و صلابت و نیرومندی نمایان بود. وی در سن پانزده سالگی در یکی از جنگهای قریش با طائفه هوازن که آن را «حرب فجار» مینامند شرکت داشت.
عرب جاهلی تمام سال را با جنگ و غارت بسر میبرد و ادامه این وضع زندگی آنان را مختل میساخت. از این جهت فقط در ظرف سال در چهارماه (رجب ،ذی القعده، ذیالحجه، محرم) جنگ را تحریم میکردند تا در این مدت بازارهای تجارتی خود را باز کنند و به کار و کسب بپردازند.
روی این تصمیم در طول این چهارماه بازارهای عکاظ ،مجنه، ذیالمجاز شاهد اجتماعات شگفت انگیزی بود و دوست و دشمن کنار یکدیگر به داد و ستد و ابراز تفاخر میپرداختند. سرایندگان بزرگ عرب سرودههای خود را در میان آن محافل میخواندند. خطیبان معروف سخنرانی مینمودند. یهودیان و مسیحیان و بت پرستان با کمال اطمینان از گزند دشمن عقائد خود را به جهان عرب عرضه میداشتند.
ولی در طول تاریخ عرب چهار بار این سد شکسته شد و بعضی از قبائل عرب به جان یکدیگر افتادند و چون این جنگها در ماههای حرام اتفاق افتاد نام آنها را «جنگ فجار» نهادند. اینک به طول اجمال به آنها اشاره میکنیم:
فجار نخست: طرفین درگیر در این جنگ قبیله کنانه و هوازن بودند و علت جنگ را چنین مینویسند که: مردی به نام بدر بن معشر در بازار عکاظ برای خود جایگاهی ترتیب داده بود و هر روز بر مردم مفاخر خود را بیان میکرد. روزی شمشیری به دست گرفته گفت: مردم! من گرامیترین مردم هستم و هر کس گفتار مرا نپذیرد باید با این شمشیر کشته شود. در این هنگام مردی برخاست و شمشیری بر پای او زد و پای او را قطع کرد. از این جهت طائفه دو طرف بهم ریختند، ولی بدون اینکه کسی کشته شود از هم دست برداشتند.
فجار دوم: سبب جنگ این بود که زن زیبائی از طائفه بنی عامر توجه جوان چشم چرانی را به خود جلب کرد. آن جوان از او درخواست کرد که صورت خود را باز کند. آن زن اباء نمود جوان هوسباز پشت سر او نشست و دامنهای دراز زن را با خار بهم دوخت به طوری که موقع برخاستن صورت آن زن باز شد. در این هنگام هر کدام قبیله خود را صدا زدند پس از کشته شدن عدهای دست از هم برداشتند!
فجار سوم: مردی از قبیله بنی عامر از یک مرد کنانی طلبکار بود. مرد بدهکار امروز و فردا میکرد از این جهت مشاجره میان این دو نفر درگیر شد و چیزی نمانده بود که دو قبیله همدیگر را بکشند که کار با مسالمت خاتمه یافت.
فجار چهارم: همان جنگی است که پیامبر در آن شخصاً شرکت نمود. سن او را در موقع بروز جنگ به طور مختلف نقل کردهاند عدهای میگویند: پانزده یا چهارده سال داشت برخی نوشتهاند که بیست سال داشت ولی چون این جنگ چهار سال طول کشید از این جهت ممکن است تقریبا تمام نقلها صحیح باشد.
کار او در جبهه رزم این بود که تیر به عموهای خود میرساند. ابن هشام در سیره خود این جمله را از آن حضرت نقل میفرماید که حضرتش فرمود: به عموهایم تیر میدادم تا پرتاب کنند»
شرکت او در این جنگ آنهم با این سن و سال ما را به شجاعت آن حضرت رهبری میکند و روشن میشود که چرا امیر مؤمنان درباره پیامبر میفرماید: هر موقع کار در جبهه جنگ عرصه بر ما سخت و دشوار میشد به پیامبر پناه میبردیم و کسی از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود.»
ریشه نزاع این جنگ را چنین مینویسند: نعمان بن منذر هر سال کاروانی ترتیب میداد و مال التجارهای به عکاظ میفرستاد تا در مقابل آن پوست و ریسمان و پارچههای زربفت برای او بخرند و بیاورند. مردی از قبیله هوازن به نام عروه الرجال حفاظت و حمایت کاروان را به عهده گرفت ولی براض بن قیس کنانی از پیش افتادن مرد هوازنی سخت عصبانی شد پیش نعمان بن منذر رفت و اعتراض نمود. ولی اعتراض او ثمر نبخشید آتش خشم و حسد در درون او شعله میکشید. پیوسته مترصد بود که در اثناء راه عروه الرجال را از پای درآورد و سرانجام در سرزمین بنی مره او را کشت و دست خود را با خون مرد هوازنی آلوده ساخت.
آن روزها قبیله قریش و کنانه با هم متحد بودند و این جریان موقعی اتفاق افتاد که قبائل عرب در بازار عکاظ سرگرم داد و ستد بودند. مردی قبیله قریش را از جریان آگاه ساخت از این جهت قبیله قریش و کنانه پیش از آنکه قبیله هوازن از جریان آگاه گردند دست و پای خود را جمع کرده روی به حرم ( چهار فرسخ از چهار طرف مکه را حرم گویند و جنگ در آن نقطه میان عرب ممنوع بود) آوردند. ولی طائفه هوازن فورا آنان را تعقیب کردند و پیش از آنکه به حرم برسند چنگ میان دو گروه درگیر شد. سرانجام تاریکی هوا سبب شد که دست از جنگ بردارند و این خود فرصتی بود که قریش و کنانه راه حرم را در تاریکی پیش گیرند و از خطر دشمن ایمن شوند. از آن روز به بعد گاه و بیگاه قریش و متحدین آنها از حرم بیرون میآمدند و جنگ میکردند. در بعضی از روزها رسول خدا همراه عموهای خود در جنگ شرکت میکرد. این وضع چهارسال ادامه داشت. بالاخره جنگ با پرداختن خونبهای کشتگان هوازن که بیش از قریش کشته داده بودند خاتمه پذیرفت.
منابع:
۱- سیره ابن هشام ج۱ ص ۱۸۶
۲- نهج البلاغه عبده ج۳ ص ۲۱۴
۳- تاریخ کامل ج۱ ص ۳۵۸
۴- فروغ ابدیت ج۱ ص ۱۸۰
مطالب مرتبط
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر بهمن ۷, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت بهمن ۷, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان بهمن ۷, ۱۳۹۴
- سجده شکر بهمن ۷, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر بهمن ۷, ۱۳۹۴