12
1394
اشتغال پیامبر صلوات الله علیه در تجارت
ابوطالب که خود بزرگ قریش بود و به سخاوت و شهامت و مناعت طبع معروفیت داشت وضع دشوار زندگی برادرزاده او را وادار نمود که برای وی شغلی در نظر بگیرد. از این لحاظ به برادرزاده خود چنین پیشنهاد کرد: «خدیجه» دختر «خویلد» که از بازرگانان قریش است دنبال مرد امینی میگردد که زمام تجارت او را بر عهده بگیرد و از طرف او در کاروان بازرگانی قریش شرکت کند و مالالتجاره او را در شام به فروش برساند چه بهتر ای محمد خود را به وی معرفی نمائی.
مناعت و بلندی روح پیامبر مانع از آن بود که مستقیما بدون هیچ سابقه و درخواستی پیش خدیجه برود و چنین پیشنهادی کند. از این لحاظ به عموی خود چنین گفت: شاید خود خدیجه دنبال من بفرستد. زیرا میدانست او در میان مردم به لقب امین معروف است.
اتفاقا جریان هم همینطور شد. وقتی خدیجه از مذاکرات ابوطالب با پیامبر آگاهی پیدا کرد فورا کسی را دنبال پیامبر فرستاد و گفت: چیزی که مرا شیفته تو نموده است همان راستگوئی ، امانتداری و اخلاق پسندیده تو است و من حاضرم دو برابر آنچه به دیگران میدادم به تو بدهم و دو غلام خود را همراه تو بفرستم که در تمام مراحل فرمانبردار تو باشند.
رسول خدا جریان را برای عموی خود بیان کرد. وی در پاسخ چنین گفت: این پیشآمد وسیلهای است برای زندگی که خدا آن را به سوی تو فرستاده است.
کاروان قریش آماده حرکت شد کالاهای بازرگانی خدیجه نیز در آن میان بود. در این هنگام خدیجه شتری راهوار و مقداری کالای گرانبها در اختیار وکیل خود گذارد و ضمنا به دو غلام خود دستور داد که در تمام مراحل کمال و ادب را به جا آورند. و هر چه او انجام داد ابداً اعتراض ننمایند و در هر حال مطیع او باشند.
بالاخره کاروان به مقصد رسید و همگی در این مسافرت سودی بردند ولی پیامبر بیش از همه سود برد و چیزهایی نیز برای فروش در بازار تهامه خرید.
کاروان قریش پس از پیروزی کامل راه مکه را پیش گرفت. جوان قریش در این سفر برای بار دوم از دیار عاد و ثمود گذشت. سکوت مرگباری که در محیط زندگی آن گروه سرکش حکمفرما بود او را بیشتر به عوالم دیگر متوجه نمود. علاوه براین خاطرات سفر سابق تجدید شد. به یاد روزی افتاد که همراه عموی خود همین بیابانها را پشت سر مینهاد. کاروان قریش به مکه نزدیک شد «میسره» غلام خدیجه رو به رسول خدا نمود و گفت: چه بهتر شما پیش از ما وارد مکه شوید و خدیجه را از جریان تجارت و سود بی سابقهای که امسال نصیب ما گشته است آگاه سازید.
پیامبر در حالی که خدیجه در غرفه خود نشسته بود وارد مکه شد. خدیجه به استقبال او دوید و او را وارد غرفه نمود. پیامبر با بیان شیرین خود جریان کالاها را تشریح کرد چیزی نگذشت که میسره وارد شد.
غلام خدیجه میسره آنچه را در این سفر دیده بود که تمام آنها بر عظمت و معنویت محمد امین صلوات الله علیه گواهی میداد برای خدیجه مو به مو تعریف کرد. از جمله اینکه امین بر سر موضوعی با تاجری اختلاف پیدا نمود آن مرد به او گفت به لات و عزّی سوگند بخور تا من سخن تو را بپذیرم. امین در پاسخ او چنین گفت: پستترین و مبغوضترین موجودات پیش من همان لات و عزّی است که تو آنها را میپرستی. و نیز میسره اضافه نمود که: در بصری امین به منظور استراحت زیر سایه درختی نشست. در چنین هنگام چشم راهبی که در صومعه خود نشسته بود به امین افتاد و آمد از من نام او را پرسید. سپس چنین گفت: این مرد که زیر سایه این درخت نشسته است همان پیامبریست که در تورات و انجیل درباره او بشارتهای فراوانی خواندهام!
منابع:
۱- بحارالانوار ج۱۶ ص۲۲
۲- سیره ابن هشام ج۱ ص ۱۵۸
۳- فروغ ابدیت ج۱ ص۱۹۰
مطالب مرتبط
فرستادن دیدگاه
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر بهمن ۱۲, ۱۳۹۴
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت بهمن ۱۲, ۱۳۹۴
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان بهمن ۱۲, ۱۳۹۴
- سجده شکر بهمن ۱۲, ۱۳۹۴
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر بهمن ۱۲, ۱۳۹۴