خرداد
10
1390

در چه دقیقه حساسی برگشت و توبه کرد

حضرت باقر (ع) فرمود : پسر بچه ای از یهودیها خدمت حضرت پیغمبر (ص) زیاد می آمد ، کم کم اُنسی به آن حضرت گرفته بود آن جناب نیز او را در رفت و آمدهایش می پذیرفت گاهی او را پِی کاری میفرستاد و یا نامه ای به دستش می سپرد که به یکی از خویشاوندان خود بدهد روزی حضرت رسول (ص) متوجه شد که چند روز است آن پسر بچه دیده نمیشود ، جویای حالش گردید ، گفتند مریض شده و نزدیک مردن است ، پیغمبر اکرم (ص) با چند نفر از اصحاب به عیادت آن پسر بچه یهودی رفت آن جناب را برکتی بود که با هرکس سخن می گفت جوابش را میداد ( اگرچه در آخرین لحظات زندگی بود ). به بالین بیمار محتضر نشست صدا زد فلانی ! پسرک چشم گشوده عرض کرد ( لبیک یا ابا القاسم ) فرمود بگو ( اشهد ان لا اله الا الله و انی رسول الله ) گواهی به یگانگی خدا و رسالت من بده ، آن جوان تا این سخن را شنید نگاهی به صورت پدر خود کرده چیزی نگفت ( این نگاه حاکی بود که پسرک از پدر خود شرم دارد یا می ترسد ) برای مرتبه دوم ، حضرت او را صدا زده به گفتن شهادتین امرش کرد ، باز نگاهی به صورت پدر کرده چیزی نگفت ، در مرتبه سوم که پیغمبر (ص) صدایش زد همینکه جوان چشم باز کرد حضرت رسول گفتار قبل را تکرار نمود ، این بار نیز چشم بصورت پدر انداخت ؛ در آن هنگام پیغمبر (ص) فرمود میل خودت میخواهی گواهی بده و در صورتی که مایل نیستی لب فروبند. (( جوان تصمیم خود را گرفت در آن لحظات آخر که چشم از جهان فرو بست سعادت خود را با دو جمله خرید مثل اینکه متوجه شد در مسئله ایمان شرم و حیاء ، یا رعایت خواسته پدر شرط نیست )) بدون تامل گفت (( اشهد ان لااله الاالله و انک رسول الله )) گویی از زندگی او گفتن همین دو جمله باقیمانده بود چه بلافاصله دیده از جهان فروبست.
( فقال رسول الله (ص) لابیه اخرج عنا ) پیغمبر اکرم (ص) به پدرش فرمود ما را با این جوان واگذار و از پی کار خود برو و اکنون به ما تعلق گرفت ، اصحاب را دستور داد او را غسل دهند و کفن کنند وقتی آماده گردید بیاورند تا آن جناب بر جنازه اش نماز بخواند ، از منزل یهودی بیرون شد خدای را ستایش میکرد که امروز یک نفر را به وسیله من از آتش جهنم نجات داد.جلد ۶ بحارالانوار صفحه ۲۷ ، پند تاریخ جلد ۴ صفحه ۲۴۶

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

خرداد ۱۳۹۰
ش ی د س چ پ ج
« اردیبهشت   تیر »
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
28293031