شهریور
14
1391

داستان طنز کوتاه دفاع مقدس

پیرزن و تخم مرغ اهدایی به جبهه! اکبر صحرایی

غیر از سه وعده غذای بخور و نمیر، هیچ چیز گیر بچه های گردان نمی آمد. همه ی این ها برمی گشت به مرد میان سالی که تدارکات گردان را به عهده داشت.

ـ اصراف نکنید، اینا تخم مرغ پیرزنه، با هزار زحمت فرستاده جبهه، حیفه بخورید!

صغیر و کبیر می گفتند: قربون شکلت بشم، تخم مرغ پیرزنه چه ربطی دارد به کنسرو، کمپوت، شکر، آبلیمو…

ـ تجربه ندارید،اومدیم و تو محاصره ی دشمن افتادید…اینا باید تو نداری، مصرف بشه!…قدیما نون نبود، چای و قند کوپنی بود…

ـ حالا هم که کوپنیه!

ـ فرق داره! حالا از سیریه، کوپنیه! نداریم!

کسی حریفش نبود، حتا فرمانده ی گردان!

پیک گردان خبر آورد که: تو سنگرش، از شیر مرغ، تا جان آدمی زاد گیر می آد! همه چیز رو احتکار کرده!

گفتم: می رم و هر جوریه، ازش، جنس می گیرم!

زیر آتش خمپاره، خودم را به سنگر تدارکات رساندم. تدارکات چی گردان، دستی به ریش جوگندمی اش کشید که: امریه؟

ـ کمپوت، آبلیمو، شکر و این جور چیزا می خوام!

توی چشمم زُل زد که: فقط همین!

ـ ها بله!!

ـ قصه ی اون پیرزن و تخم مرغ اهدایی به جبهه رو شنیدی؟

ـ صدبار از خودت شنیدم، تو یی گرما یه چیزی بده بریزبم تو حلقم!

ـ این جا از ریخت و پاش خبری نیس! همه چیز حساب و کتاب داره! اصراف حرامه!

دستی به ریش کشیدم که: تو رو خدا!

جدی و با تحکم گفت: نداریم! حیف این وسایل و خوراکی ها نیس، بره توی شکم شما! بعدش هم برید خالی اش کنید!

ـ قربونت برم، از بی قوتی،دهنمون بو کرده، خوراکی، برای خوردنه!

ـ شما که یکی دو روز بیشتر زنده نیستید! این وسایل رو می خواید حیف و میل کنید که چی؟

ـ مرد حسابی برعکس می گی! همه جای دنیا وقتی یکی رفتنی و مُردنیه، بهش می رسن و دست و دهنش می کنن.

با قیافه ی حق به جانب گفت: می خوام وقتی شهید بشین با درجات بالاتر تو بهشت برین.

حریفش نشدم و دست از پا درازتر برگشتم داخل سنگر و بقیه به من خندیدند.

عصر توی سنگر هنوز دمغ حرف های مرد تدارکات چی بودم که از بیرون صدای همهمه شنیدم. با احتیاط از سنگر بیرون رفتم. گلوله ی خمپاره ای صاف وسط سنگر تدارکات فرود آمده بود و کوهی از کمپوت، کنسرو و هر چیز خوردنی که فکرش را می کردیم، اطراف سنگر پراکنده بود. بچه های گردان یکی یکی از سنگرها بیرون آمدند و انگار که از قحطی آمده باشند، هجوم بردند به دارو و ندار تدارکات چی. بعضی ها هم می خوردند و شعار می دادند:

ـ جنگ جنگ تا پیروزی، صدام بزن جای امروزی!

از خوشحالی داشتیم بال در می آوردیم که تدارکات چی آفتابه به دست از مستراح بیرون آمد. سنگر را که ویران و تاراج رفته دید، تسویه حساب گرفت. بار و بینه را بسته و از جبهه رفت!

شهریور
14
1391

فضیلت سوره «نصر»

فضیلت سوره «نصر» :

امام صادق (علیه السلام) فرمودند :

هرکس سوره «نصر» را در نماز نافله و یا واجب بخواند، خداوند او را بر جمیع دشمنانش پیروز می گرداند. و درهای روزی نیز در دنیا بر رویش باز می گردد.

محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۸۹ ص ۳۴۳

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

شهریور ۱۳۹۱
ش ی د س چ پ ج
« مرداد   مهر »
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
25262728293031