9
1390
پیامبر صلى الله علیه و آله و مبارزه با کارهاى بى منطق
اى مادر! چرا دو برادرانم را (منظورش دو فرزندان حلیمه بود) روزها نمى بینم ؟ گفتم : فرزندم ! آنها روزها گوسفندان را به بیابان براى چراندن مى برند. گفت : چرا من همراه آنها نمى روم ؟
گفتم : آیا دوست دارى همراه آنها به صحرا بروى ؟
گفت : آرى
!
صبح بعد روغن بر موى محمد صلى الله علیه و آله زدم و سرمه بر چشمش کشیدم و یک (مهره یمانى) براى حفاظت او بر گردنش آویختم . حضرت که از دوران کودکى با خرافات و کارهاى بى منطق مبارزه مى کرد، فورا آن مهره را از گردن بیرون آورد و به دور انداخت .
آنگاه رو به من کرد و گفت : مادر جان ! این چیست ؟ من خدایى دارم که مرا حفظ مى کند
8
1390
قوانین آسان
خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله رسید و گفت : هلاک شدم ! هلاک شدم !
پیغمبر صلى الله علیه و آله پرسید: چه کار کرده اى ؟
مرد گفت : در ماه رمضان با زنم همبستر شده ام . اکنون چاره چیست ؟
حضرت فرمود: یک نفر غلام بخر و آزاد کن !
مرد گفت : نمى توانم .
پیامبر صلى الله علیه و آله : دو ماه روزه بگیر!
مرد: تواناى دو ماه روزه گرفتن ندارم .
پیامبر صلى الله علیه و آله : برو شصت فقیر را غذا بده !
مرد: براى خوراک دادن شصت نفر فقیر وسیله اى ندارم .
پیامبر صلى الله علیه و آله کمى سکوت کرد. در این وقت شخص دیگرى وارد شد و یک سبد خرما به پیغمبر تقدیم کرد.
حضرت فرمود: این سبد خرما را ببر و در بین مردم فقیر تقسیم کن !
مرد عرض کرد: اى پیامبر خدا! در سراسر این شهر هیچ کس از من فقیرتر نیست .
حضرت خندید و گفت : بسیار خوب ، برو این خرماها را میان زن و فرزندانت تقسیم کن .
8
1390
یک درس بزرگ
پیامبر اسلام حاضر نشد جایش را عوض کند و فرمود: من به آن شخص وعده داده ام در این مکان منتظرش باشم و اگر نیامد تا هنگام مرگ اینجا خواهم بود تا روز قیامت از همین مکان برانگیخته شوم.
4
1390
انسان بزرگ
موقعى که رسول خدا صلى الله علیه و آله سربازان اسلام را آماده جنگ تبوک مى ساخت ، یکى از بزرگان بنى سلمه به نام جد بن قیس که ایمان کامل نداشت ، محضر پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و عرض کرد: اگر اجازه دهى من در این میدان جنگ ، حاضر نشوم و مرا گرفتار گناه مساز! زیرا من علاقه شدید به زنان دارم ، چنانچه چشمم به دختران رومى بیفتد ممکن است فریفته آنها شده دل از دست بدهم و نتوانم بجنگم و گرفتار گناه شوم . رسول خدا صلى الله علیه و آله به او اجازه داد.
در این وقت آیه نازل شد؛(بعضى از آنها مى گویند: به ما اجازه ده در این جهاد شرکت نکنیم و ما را به گناه گرفتار مساز، آگاه باشید که آنان – به واسطه بهانه جویى غلط – هم اکنون در میان فتنه و گناه افتاده اند و جهنم گرداگرد کافران را احاطه کرده است .) خداوند با این آیه عمل آن شخصى را محکوم کرد. آنگاه حضرت رو به طایفه بنى سلیم نمود و فرمود: بزرگ شما کیست ؟ در پاسخ گفتند: جدبن قیس ، لکن او آدم بخیل و ترسویى است . پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: درد بخل بدترین دردهاست .
سپس فرمود: بزرگ شما آن جوان سفیدرو، بشر بن براء، است که مردى سخاوتمند و گشاده روى است
1
1390
رفیقان همسفر
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله با گروهى به مسافرت رفته بودند، در بین سفر فرمود: گوسفندى را ذبح کرده از آن غذا تهیه کنند.
یکى از آنها گفت : من ذبح کردن گوسفند را به عهده مى گیرم .
دیگرى گفت : پوست کندن آن را من انجام مى دهم .
سومى قطعه قطعه کردن او را پذیرفت .
و چهارمى پختن و آماده کردن آن را به عهده گرفت .
حضرت فرمود: من هم هیزم جمع مى کنم .
عرض کردند: یا رسول الله ! این کار را نیز ما انجام مى دهیم .
فرمود: مى دانم که شما مى توانید این کار را انجام دهید ولى خداوند از کسى که با رفقاى خویش همسفر بوده و براى خود امتیازى قایل شود، راضى نیست . سپس حضرت برخاست و به جمع آورى هیزم پرداخت .آرى این است اخلاق کریمه .
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر تیر ۱, ۱۳۹۰
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت تیر ۱, ۱۳۹۰
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان تیر ۱, ۱۳۹۰
- سجده شکر تیر ۱, ۱۳۹۰
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر تیر ۱, ۱۳۹۰