مهر
9
1395

۲۸ ذی الحجه :عزیب الهجانات

عزیب الهجانات نام یکی از منزلگاه ها نزدیک کوفه، که سیدالشهداء از آن گذشت و چون آب داشته، عذیب گفته می شد. معنای آن آب خوشگوار است. موقعیت آن میان قادسیه و فعیثه از منازل راه کوفه است که تعلق به بنی تمیم دارد. آب و برکه و چاه و خانه ها و قصر و مسجدی داشته و پاسگاهی هم در آنجا بوده که محل نگهبانی برای ایرانیان بوده است.

حسین بن علی علیه السلام در این منزل، با چهار نفر که از کوفه می آمدند برخورد کرد. نافع بن هلال نیز همراه جمع بود. پس از گفتگوهایی که بین امام و آنان انجام گرفت، آنان به حسین علیه السلام پیوستند و به فداکاری در رکابش پرداختند. حرّ نیز همراه کاروان حسینی حرکت می کرد. در همین جا بود که نامه ابن زیاد به حرّ رسید که فرمان به سختگیری داده بود و حرّ نیز مانع حرکت امام شد

مهر
8
1395

شش چیز نیازمند شش چیز

امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
مردى نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: به من کارى بیاموز که خداوند، به سبب آن، مرا دوست بدارد و آفریدگان نیز دوستم بدارند، و خدا دارایى ام را فزون گرداند و تن درستم بدارد و عمرم را طولانى گرداند و مرا با تو محشور کند.

فرمود: «اینها [یى که گفتى] شش چیز است که به شش چیز، نیاز دارد:

اگر مى خواهى خدا تو را دوست بدارد، از او بترس و تقوا داشته باش.

اگر مى خواهى آفریدگان دوستت بدارند، به آنان نیکى کن و به آنچه دارند، چشم مدوز.

اگر مى خواهى خدا دارایى ات را فزونى بخشد، زکات آن را بپرداز.

اگر مى خواهى خدا بدنت را سالم بدارد، صدقه بسیار بده.

اگر مى خواهى خداوند عمرت را طولانى گرداند، به خویشاوندانت رسیدگى کن.

و اگر مى خواهى خداوند تو را با من محشور کند، در پیشگاه خداى یگانه قهّار، سجده طولانى کن.

 

منابع:
 أعلام الدین: ص ۲۶۸،

بحار الأنوار: ج ۸۵ ص ۱۶۴ ح ۱۲

مهر
7
1395

۲۶ ذی الحجه:کشته شدن «عمربن خطاب»

عمر بن خطاب بن نفیل، مکنّی به ابو حفص،چهل سال پیش از هجرت، در مکه معظمه به دنیا آمد و پس از ظهور اسلام،درسال های قریب به هجرت، مسلمان شد و در زمره یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) درآمد. وی، دخترش حفصه را به عقد ازدواج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) درآورد و از طریق او، خود را به آن حضرت نزدیک کرد.
وی بااین که در واقعه غدیر خم شاهد معرفی حضرت علی (علیه السلام) به جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) بود و به همین جهت نخستین فردی بود که با علی (علیه السلام) به ولایت بیعت کرد و به وی تبریک گفت،ولی پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) مهمترین عنصر غصب خلافت از امیر مؤمنان (علیه السلام) و انحراف آن به صحابه سالخورده ای چون ابوبکر بن ابی قحافه به شمار می آمد و از این راه ،زمینه دست یابی خویش به خلافت پس از مرگ ابوبکر را مهیا کرد.
به هر روی، وی به مدت ده سال و نیم برمسندخلافت اسلامی تکیه زدو در این مدت به مناطق شام،مصر،عراق و ایران لشکر کشی نمود و فتوحاتی نصیب مسلمانان کرد و تغییراتی در زمام داری و تشکیل ادارات و دیوان ها به وجود آورد.تا اینکه در ذی حجّه سال ۲۳ هجری قمری به دست فیروز ابولؤلؤی ایرانی کشته شد.
ماجرای قتل وی از این قراراست که مغیرهبن شعبه، عامل عمربن خطاب درکوفه،به هنگام باز گشت به مدینه منوره،یکی از اسیران ایرانی نژادبه نام فیروز و مکنی به ابو لؤلؤ راکه فردی کاردان و توانمند بود به همراه خویش به مدینه برد ولی در آنجا به وی ستم می کردو برای انجام کارهای زیاد و متحمّل کردن وظایف سنگین،وی راتحت فشار قرار می داد.
فیروز در نزد عمربن خطاب از ستمگری و زور گویی مغیره بن شعبه شکایت کرد،ولی عملاً ترتیب اثری داده نشد و مغیره به إعمال روش های غیرانسانی خویش ادامه می داد.فیروز بار دیگر در نزد عمر بن خطاب مغیره شکایت کرد و عمر به جای دلجویی و یا پشتیبانی از وی،از مغیره حمایت کرد و به فیروز گفت: با آن همه کارهایی که از تو بر می آید،این مقداری که مغیره بر تو واجب کرده است چیز زیادی نیست. وانگهی من شنیده ام که تو می توانی آسیاب بادی بسازی،اگر برای من چنین کاری انجام دهی به تو پاداش نیکو دهم و بگویم که بر وظیفه ات بکاهند .
فیروز گفت:آری من می توانم آسیاب بادی بسازم و برای تو نیز آسیابی بسازم که آوازه آن به شرق و غرب عالم برسد!
عمر بن خطاب ، به اطرا فیان خود گفت:این غلام ایرانی مرا با این سخنانش تهدید کرده است.به همین لحاظ ،عمربن خطاب از سوی فیروز دلهره داشت و پیشاپیش وصیت کرد و أمر خلافت را بر عهده شش تن از معروف ترین صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) گذاشت.
سر انجام در بیست و هفتم و یا در بیست و ششم ذی حجّه،مورد هجوم متهورانه فیروز ابولؤلؤ قرار گرفت.
گویند ابو لؤلؤ سه ضربه و به روایتی شش ضربه کاری بر عمر وارد ساخت و از مسجد گریخت، چندین نفر در پی او دویدند که دستگیرش کنند، نتوانستند و سیزده نفر از تعقیب کنندگان، به دست ابو لؤلؤ زخمی شده که شش تن از آنان،جان باختند و سر آخر وی را دستگیر کرده و پیش از آن که اسیرش کنند،خودکشی کرد(۱)و به قولی از دست آنان گریخت و به ایران آمد.
هم اکنون، در کاشان مقبره ای است که منصوب به فیروز ابولؤ ایرانی است .
به هر حال، عمر بن خطاب بر اثر آن ضربات، و فات یافت.
باز ماندگان عمر بن خطاب که از کشته شدن وی به دست یک ایرانی بسیار ناراحت و خشمگین بودند،بی مهابااتباع ایرانی مقیم مدینه را مورد تاخت و تاز خویش قرار دادند.گویند عبیدالله پسر عمر بن خطاب در این اقدام غیر اسلامی و غیر انسانی،سه تن از ایرانی نژاد را صرفاً به جرم رابطه و مراوه پیشین با فیروز ابولؤلؤ،دستگیر و بدون اثبات هیچ جرم و گناهی آنان را کشت و این سه تن عبارت بودند از:هرمزان،جفینه و دخترابولؤلؤ.(۲)
پس از قتل عمربن خطاب،بنا به توصیه وی و یک جانبه گری های عبد الرحمن بن عوف،رئس شورای شش نفره منصوب عمر ،خلافت به عثمان بن عفان رسید و امام علی (علیه السلام) بار دیگر از دستیابی به خلافت اسلامی محروم ماند.
۱- نک: الفتوح[ابن اعثم کوفی]،ص۲۶۶؛ تاریخ ابن خلدون،ج۱ ،ص۵۳۹ ؛ بحار الانوار[علامه مجلسی]،ج۱۳ ،ص ۱۱۳و ج۹۲،ص ۵۲۹
۲- حیاه الامام الحسن بن علی (علیه السلام)،ج۱،ص۲۲۶
مهر
7
1395

۲۶ ذی الحجه منزل شراف

شراف به معنای بلندی است. نام منزلی از منزلگاه های میان مکه تا کوفه که امام حسین علیه السلام آنجا هم فرود آمد. منطقه ای پرآب و درخت که تا واقصه (یکی دیگر از منزلگاه ها) ۵/۷ کیلومتر فاصله دارد. حرّ در اینجا راه را بر حسین علیه السلام بست. امام و همراهان شب را آنجا ماندند. سحرگاهان حضرت به جوانان کاروان دستور داد تا می توانند آب بسیاری ذخیره بردارند. همه مشک ها و ظرف ها را پر از آب کردند. پس از حرکت از آنجا بود که با سپاه حرّ برخورد کردند که همه تشنه بودند. حضرت فرمود تا سپاه حر، حتی اسب های آنان را آب های ذخیره سیراب کنند. شراف، نام مردی بوده که در این محل چشمه و چاه های پرآبی احداث کرده بود.

مهر
5
1395

۲۵ ذی الحجه منزل عقبه

این منزل «عقبه» و «عقبه البطن» نامیده شده است. امام در روز جمعه بیست و پنجم ماه ذی حجه الحرام در این منزل بار نهادند. کسی که مسیر مکه را طی می کند، قبل از قاع به این منزل می رسد. بنابراین , عقبه منزلی در مسیر حج است.(۱) آب اینجا، از « بنی عکرمه» از « بکر بن وائل» است.(۲)
روایتی با سند بسیار قوی از ابن قولویه است که وقتی امام از « عقبه البطن» بالا آمدند، به یاران فرمودند: « خود را کشته می بینم». گفتند: « آن چگونه است یا اباعبدالله؟» فرمود:« رویایی دیده ام». پرسیدند: « آن چیست؟» فرمود: « سگانی را دیدم که مرا گاز می گرفتند، شدیدترین آن ها بر من سگی بود که به برص و پیسی مبتلا بود» (۳)
۱- معجم البلدان، ج ۴ ، ص ۱۳۴
۲- مراصد الاطلاع، ج۳، ص ۹۴۸
۳- کامل الزیارات، ص۱۵۷ – بحارالانوار، ج ۴۵،ص۸۷، ح ۲۴ – موسوعه الکلمات الامام الحسین(ع) ص ۳۵۲ و ۳۵۱ – مراصد الاطلاع، ج ۲، ص ۷۸۸

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

شهریور ۱۳۹۵
ش ی د س چ پ ج
« مرداد   مهر »
 12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
2728293031