اردیبهشت
18
1392

در شهادتگاه مرج العذراء

بارها از آنان خواستند که از امیر المومنین علی علیه السلام بیزاری بجویند تا آزادشوند؛ ولی آنان زیر بار نرفتند و پذیرای شهادت در راه عشق مولا شدند.  قبرهایی برای آنان کندند،  کفن ها یشان را آماده ساختند.  حجر گفت : مثل این که کافریم،  ما را می کشند و مثل آن که مسلمانیم،  ما را کفن می کنند!  غل و زنجیرهایشان راگشودند.  آنان همه آن شب را به نماز پرداختند.  زمزمه دعا و نمازشان بلند بود و آماده رو به رو شدن با عروس شهادت بودند. شب خوشی داشتند.  صبح شد.  باز هم برای آخرین بار،  به آنان پیشنهاد شد که از علی علیه‌السلام بیزاری بجویند.

گفتند: خیر،ما پیرو و شیفته اوییم و از آنان که وی از ایشان بیزار بود،   بیزاریم. ماءموران آماده شدند که آنان را به قتل برسانند.  در آن لحظه، حجر بن عدی حدیثی نقل کرد. گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرموده بود:  ای حجر!  در راه محبت علیعلیه السلام،  با شکنجه کشته می شوی،  وقتی سرت به زمین برسد،  از زیر آن چشمه ای می‌جوشد و سرت را شست و شو می دهد.  یاران حجر،  بی تاب شهادت بودند و پروانه وار برگرد چلچراغ شهادت می چرخیدند و هر کدامشان می خواستند زودتر به این فیض بزرگ برسند‌. یکایک در خون خویش تپیدند و داستان جاودانگی در سایه شهادت را نگاشتند،  تا آن که نوبت به حجر رسید.  هدبه بن فیاض، ماءموریت داشت حجر بن عدی را گردن بزند.  طبق برخی نقل ها،  فرزند حجر به نام همام نیز همراه پدر بود.  صحنه کشتن پدردر پیش چشمان فرزند،  بسیار تکان دهنده و برای حجر نگران کننده بود.  حجربن عدی بیم آن داشت که اگر فرزند کم سن وسالش شاهد آن صحنه فجیع و هولناک باشد.  روحیه خود را از دست بدهد و دست از راه حق و مرام اهل بیت بردارد.

به جلاد گفت:  اگر به کشتن پسرم همام نیز ماءموریت داری،  او را زودتر از من به قتل برسان.  جلاد نیز چنین کرد.  وقتی به حجر گفته شدچرا چنین خواستی و داغدار فرزند نوجوان خویش شدی؟

گفت:  ترسیدم وقتی شمشیر را بر گردن من ببیند وحشت کند و دست ازوالای امیرالمؤمنین علیه السلام بردارد و در نتیجه،  در روز قیامت من و او در بهشت برین که خداوند به صابران وعده داده است،  همراه هم نباشیم.  این بود که نخواستم او شاهد شهادت من باشد.  این نهایت ایثار و فداکاری در راه حق است و از صحنه های نادربه شمار می رود.  یکی از محققان در ترسیم این بخش از حادثه،  که بسیار زیبا و بر خور دار از اوج حماسه است می نویسد: سر مطهر آن نوجوان در برابر نگاه های پدر بر زمین چرخید و کنار آن پیکر پاک و خونین قرار گرفت.  در حالی که پدر،  این منظره جانگداز را تماشا می کرد،  دست به آسمان گشود و خدا را بر این نعمت سپاس گفت،  نعمت جهاد و صبر،  نعمت این که فرزندش فدای راه حق شد و از عقیده اش دست نشست.  پدر کنار جسد فرزند دلبند و شهیدش نشست،  خاک و خون از چهره اوپاک کرد و بر پیشانی او بوسه زد،  بوسه ای که عمیق ترین رنج های یک انسان را همراه داشت. 

سپس خطاب به فرزند شهیدش چنین گفت:  خداوند رو سفیدت گرداند،  همچنان که مرا نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رو سفید ساختی.  راستی که ایمان معجزه می کند و انسان را در پیشگاه این همه عظمت روحی و جلوه باطنی و جان روشن و الهی،  خاضع می سازد.  همین روحیه ها و ایمان ها بود که از سوی پیروان حق و یاران علی ابن ابی طالب علیه السلام آشکار می شد و قدرت اهریمنی امویان را به لرزه می‌انداخت.  حجربن عدی دیگر نگران فرزند و باختن روحیه و سست شدن ایمان او نبود و آمادگی کامل برای استقبال از شهادت درراه عقیده داشت،  سرانجام ، حجربن عدی با تیغ همان هدبه یک چشم به شهادت رسید،  در حالی که می گفت:  حبیبم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مرا به چنین روزی خبر داده بود. آن روز، مرج العذراء به خون این شش شهید جاودانه رنگین شد:  حجربن عدی،  شریک بن شداد حضرمی،  صیفی بن فسیل شیبانی، قبیصه بن ضبیعه عبسی،  محرز بن شهاب تمیمی، کدام بن حیان عنزی.  در برخی نقل ها،  نام همام،  فرزند نوجوان حجربن عدی را هم آورده اند که پیش از پدر،  او را به شهادت رساندند.  بر پیکر آن شهیدان نماز خواندند و همان جا به خاک سپردند.  اکنون ضریحی قبر آن شش شهید را در بر گرفته است و در کنار آن مسجدی قدیمی است.  مزار حجربن عدی و یاران به خون خفته اش،  سمبل جهاد در راه عقیده و حب اهل بیت و عشق به امیرالمؤمنین و الهام بخش فداکاری در راه حق است.  شهادت حجر بن عدی و یارانش در سال ۵۱ هجری بود.  خون حجر،  به ما چنین می آموزد: فداکاری و قربانی شدن در راه محبت و دوستی، آسان است. شهیدان عشق،  با شهادت خود راه حق و عزت را هموار ساختند. مسلمانان راستین،  مصالح دین را بر منافع دنیوی ترجیح می دهد. استواری بر سر ایمان و عقیده، خصلت مردان آزاده است. برترین جهاد،  سخن حق در برابر حکومت ستمگر است. دوره باطل گذرا،  اما دولت حق،  ابدیاست.

آری . . . مسافران رهی سرخ از اعتیاد به بودن از اعتیاد به ماندن به بال های سفید فرشتگان چو نشستند.  به شوق شهر شهادت از این سیاهی زندان،  وز این اقامت در بند رها شدند و برستند ز دست بسته خود،  دستبند گشودند ز پای خسته خود، پای بند گسستند و درب های قفس را که سالیان درازی به قفل قدرت طاغوت،  بسته بود شکستند و بندهای ستم را،  به بازوان توانا و لاله گون شهادت به حکم معجزه خون زهم دریده،  پریدند،  تا که شهادت دهند که هستند.

اردیبهشت
17
1392

در حادثه صفین و نهراوان

دلباختگی حجر نسبت به مولایش علی علیه السلام بسیار شدید بود. شیفتگی در حد عشق و اطاعت و فرمانبرداری در حد اعلا را به هم آمیخته بود.  وقتی نبرد صفین و رویارویی امیرمؤمنان با سپاه معاویه پیش آمد، حجر در طلیعه یاران امام و از کوشاترین اصحاب، چه در حضور در صحنه و چه در حمایت از امام، چه بسیج نیرو برای نبرد و چه در میدان نبرد بود. در ماه ذیحجه که مصادف با ایام کارزار بود ، علی علیه السلام یکایک چهره های بارز و با نفوذ یاران را به همراه عده ای از رزم آوران به مصاف دشمن می فرستاد، یک بار مالک اشتر را و بار دیگر حجربن عدی را. در عین حال ، مراقب بود که فرماندهان و سربازانش از مرز ادب فراترنروند. در همین نبرد ، حجربن عدی و عمروبن حمق ، از شامیان اظهار برائت کرده و لعنتشان می کرند. امام پیغام داد که دست ازاین کار بردارند. خدمت امام آمدند و گفتند:  مگر این که ما بر حقیم و آنان باطلند؟ فرمود:  چرا،  ولی دوست ندارم که شما ناسزاگو و فحاش باشید،  بهتر است که زشت کاری های آنان را بازگو کنید و بهتر آن که خواستار هدایتشان و صلح و آشتی میان مسلمانان باشید.  آن دو گفتند:  ای امیرمؤمنان ! پندت را می پذیریم و به تربیت تو ادب می شویم ! سپس حجر به امام علی علیه السلام گفت:  ما مرد جنگ و پرورده میدان رزمیم،  قبیله ما نیز هم بسیارند و هم شایسته و جنگ آزموده ، همه ما نیز گوش به فرمانیم . اگر بدرخشی می درخشیم . اگر غروب کنی غروب می کنیم و هر چه فرمان دهی همان کنیم . حضرت فرمود : آیا همه قبیله تو با تو هم عقیده اند؟

گفت: از آنان جز نیکی ندیده ام . همه مطیع فرمانیم.  امام آنان را ستود،  سپس پرچم نبرد قبایل مختلف را بست و حجربن عدی را فرمانده قبیله اش کنده قرار داد. در هنگامه نبرد، حجربن عدی ولای خود به امام علیه السلام را نشان داد. پیوسته بر دشمن می تاخت و هنگام حمله ، چنین رجز می خواند: پروردگارا ! علی را،  این انسان پاک وپرهیزکار را،  این مؤمن هدایت یافته و پسندیده را بر ایمان نگه دار . او را هادی این امت قرار بده و آن گونه که پیامبرت را حفظ کردی،  او را هم نگهبان باش ، که پیامبر سرپرست ما بود و او را به جانشینی خود پسندید. در یکی از صحنه های نخست درگیری در جنگ صفین حجر در لشکر علی علیه السلام بود و پسر عمویش که نام او حجر بود در سپاه معاویه . حجر بن عدی به حجر خیر معروف بود و پسر عمویش به حجر شر. آن دو با هم به نبرد برخاستند و کسانی از دو سوی جبهه به کمک این دوهماورد آمدند و در این میان، حجر طرفدار معاویه کشته شد و علی علیه السلام بر هلاکت او خدا را شکر کرد. حماسه های حجردر نبرد صفین،  از او چهره ای شاخص و دوست داشتنی و دلاور ترسیم کرد.  جنگ صفین با حکمیت شوم پایان یافت . نتیجه حکمیتی که آمیخته به نیرنگ و فریب ، وضع جامعه را همچنان ملتهب نگاه داشت.  فتنه انگیزی های معاویه در قلمرو حکومت امام علی علیه السلام اوضاع را متشنج ساخته بود . امام ، ناچار برای فرونشاندن در اندیشه بسیج نیرو و سازماندهی دوباره یاران رزمنده بود.  مردم کوفه را دوباره به جنگ با شامیان فرا خواند و از بزرگان قبایل خواست که تعداد نیروهای رزمی قبیله خود را به آن حضرت گزارش دهند . حجربن عدی از جمله کسانی بود که در پاسخ به در خواست امام ، پاسخ مساعد داد و خواسته امام را به صورت مکتوب برای حضرتش نگاشت .در آن میان ، فتنه دیگری سر برآورد و آن طغیان و شورش گروهی از سربازان ساده لوح و نابخرد امام بود که با عنوان خوارج نهروان شناخته می شوند. در جنگ نهروان ، امام علی علیه السلام با یاغیان فریب خورده و فتنه جو جنگید و آنان را از میان برد . در نبرد نهروان ، حضرت علی علیه السلام به سبب رشادت و اخلاص و کاردانی حجر بن عدی ، او را به فرماندهی جناح راست خویش گماشت .  هیچ صحنه ای از رویارویی حق و باطل نبود ، که حجربن عدی درآن حضوری فعال و نقش آفرین در حمایت از جبهه امیرالمؤمنین نداشته باشد و مگر از یک مسلمان با ایمان و مخلص ، به ویژه آن که دم مسیحایی پیامبر و نگاه پر جذبه علی علیه السلام به او خورده باشد ، انتظاری جز این است ؟

اردیبهشت
16
1392

همپای حجر، در حوادث تاریخی

حجر بن عدی پس از افتخار شرف یابی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وایمان آوردن به آیین او، پیوسته در راه گسترش این مکتب و دفاع از آن می کوشید ، سخنان پیامبر را می‌شنید و به دیگران می رساند.  چون در عراق می زیست ، از حوادث مدینه که مرکز خلافت بود ، کمی دور بود؛ اما در جریان حق و باطل بی تفاوت نبود.  وقتی یار پارسا و انقلابی پیامبر، ابوذر غفاری را به ربذه تبعید کردند و آن بزرگ مرد در تبعید گاهش غریبانه به شهادت رسید ، حجر بن عدی و مالک اشتر از جمله کسانی بودند که شاهد جان باختن او بودند و بر پیکر آن صحابی نستوه ، نماز خواندند. در دوران خلافت عثمان، حجر بن عدی در کوفه می زیست. خلاف کاری های عثمان گسترش یافته و آوازه آن به همه جا رسیده بود.  دوازده نفر از چهره های برجسته و پارسا ومقتدر کوفه، نامه به خلیفه نوشتند و ضمن انتقاد از عملکرد نادرست او در امور مسلمانان، او را نهی از منکر کردند و راه صلاح واصلاح را به وی یادآور شدند. حجر بن عدی نیز یکی از نویسندگان این نامه اعتراض آمیز بود. موضع سیاسی حجر، جانبداری از حق مجسم در وجود علی بن ابی طالب علیه السلام بود و با حکمان غاصب هرگز کنار نیامد و در اعلام مواضع خویش بی پروا بود و سازش کاری نداشت. وی شاهد ماجراهای تلخ آن روزگار در عرصه خلافت و حکومت بود و خون دل می خورد، تا آن که پس از کشته شدن عثمان ، حجر بن عدی فرصت را مغتنم شمرد و در جبهه نورانی علوی، همه ظرفیت وجودی خویش را به کار گرفت و با همه توان به میدان آمد . حتی در عرصه فرهنگ دینی و نقل حدیث نیز از راویان معتبری به شمار می آمد که تنها از علی علیه السلام روایت می کرد،  نه از دیگران ! و در سروده های خویش حتی در میدان جنگ جمل ، علی علیه السلام را وصی راستین پیامبر خدا معرفی می کرد و از خداوند متعال ، سلامتی آن وجود پربرکت و هدایتگر را که ولی خدا و وصی پیامبر بود،  مسألت می کرد. در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام ، زمانی که پیمان شکنان از حکومت حق علوی سر بر تافتند وفتنه جمل پیش آمد، آن حضرت، نماینده ای به کوفه فرستاد تا مردم را برای یاری امام‌فراخواند.  دلباختگان مولا، پاسخی مناسب و حمایتگرانه به فرستاده حضرت دادند وهر یک به پا خاسته ، اطاعت و همراهی خویش برای پیکار با فتنه انگیزان را اعلام کردند.
حجربن عدی نیز یکی از کسانی بود برخاست و گفت:  ای مردم ! به ندای امیر مؤمنان پاسخ دهید و سواره و پیاده بکوچید، حرکت کنید و بشتابید و من خودم پیشتاز این راه خواهم بود. جبهه نبرد صفین، موقعیت دیگر بود که حجر توانست با حمایت از امام خویش، جوهره ناب ایمان خود را به نمایش بگذارد.

عملکرد او را در این مقطع تاریخ، جداگانه می آوریم.

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031