20
1402
روزه و رمضان – دعا
امام صادق علیه السلام
اللّهُمَ إنّی أسأَلُکَ فیما تَقضی وتُقَدِّرُ مِنَ الأَمرِ المَحتومِ فِی الأَمرِ الحَکیمِ فی لَیلَهِ القَدرِ فِی القَضاءِ الَّذی لا یُرَدُّ ولا یُبَدَّلُ ، أن تُطیلَ عُمُری وأن تُوَسِّعَ عَلَیَ فی رِزقی،وأن تَجعَلَنی مِمَّن تَنتَصِرُ بِهِ ولا تَستَبدِلَ بی غَیری.
خداوندا! از تو مى خواهم در آنچه حتمى و مقدّر مىکنى، از فرمان قطعى در امر حکیمانه خویش در شب قدر، در آن تقدیرى که برنمىگردد و عوض نمىشود، که عمرم را طولانى سازى و روزىام را وسعت بخشى و مرا از کسانى قرار دهى که با او دینت را یارى مىکنى و دیگرى را جایگزین من نسازى!
تهذیب الأحکام : ج ۳ ص ۱۰۲ ح ۲۶۴ .
18
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیده ۳۱
سورۀ مبارکۀ آلعمران آیات ۱۰۲ ـ ۱۰۳
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۰۲) وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰۳)
آیۀ ۱۰۲
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
ترجمه
ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را آنگونه حق تقوای اوست، مراقبت کنید و نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید.
تفسیر
ادامۀ هشدار به مسلمانان و جامعۀ اسلامی است و در آن اول دعوت و سفارش به تقواست که اگر بخواهند مسلمانان و جامعۀ اسلامی از کید دشمنان درونی و بیرونی و شیاطین انس و جن آسوده باشند، لازم است که حق تقوا را بجا بیاورند. یعنی تقوای آنان از روی حقیقت باشد و به هیچوجه به امور ناروا و ناپسند، گرفتار نیایند و از هر امری که آنان را دچار کردار ناپسند میکند، خودداری کنند و همواره خدا را حاضر و ناظر بر خود بدانند. دوم این است که همۀ زندگی آنان بر اساس اسلام ناب سپری شود و تا زنده هستند، در پیشگاه خداوند متعال و دستورات او خاضع باشند و فرمانبردار دستورات خدا و اولیاء الهی در جهت تحقق اهداف اسلامی روی زمین باشند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
خطاب به جامعۀ اسلامی و مجموع مسلمانان است
اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ
ای مومنان تقوای خدا را آنگونه که حق تقواست، رعایت کنید. این رعایت در درون جامعه است. یعنی مومنان و مسلمانان موظف هستند که در درون جامعه و فعالیتهای متعدد اجتماعی رعایت تقوای الهی را آنگونه که شایسته و حق تقواست رعایت کنند.
منظور از حق تقاته چیست؟
«تقوا» از «وَقَی» گرفته شده است و «وقی» به معنای نگهداشتن است. و عرب هر آنچه چیزی را نگه میدارد «وَقاء» و «وَقایۀ» میگوید. در حدیث هم آمده است که «و من عصى الله لم تَقِهِ منه» «کسی که خدا را نافرمانی کند، از او خود را نگه نداشته است.» [کتاب العین: ۵/۲۳۸] تقوی هم از این اصل گرفته شده و اسم برای «وقی» است. [لسان العرب: ۱۵/۴۰۴] بنابراین ترجمۀ پرهیزگاری، ترجمۀ ناقص بلکه غلطی از تقواست. حقیقت تقوی آن است که خود را محفوظ نگهداریم. اما تقوا الله یعنی بین خود و خدای سبحان وقایه و نگهدارندهای قرار بدهیم [مقایس اللغۀ: ۶/۱۳۱] تا به هیچوجه به مخالفت با خدا نیافتیم و همواره خدا را ناظر و حاضر بر خود بدانیم. و چنانچه قرآن تأکید کرده است، تقوا همانند لباس است که انسان را از هر بدی و سختی حفظ میکند: «وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ» [اعراف: ۲۶] زیرا همانگونه که لباس ظاهری؛ ظاهر ما را میپوشاند و زیبا میکند، لباس تقوی باطن ما را از بدیها و نافرمانیها میپوشاند و باطن ما را زیبا و آراسته میکند.
اما تقوی مراتبی دارد، از نخستین مرتبۀ آن که نگهداشتن خود از بدیهاست، و در همۀ مراحل زیست فردی و ما جریان دارد تا به «حق التقاته» یعنی حق و شایستگی مراقبت از خود در پیشگاه خدا را در بردارد که انسان نه تنها خلاف نمیکند، بلکه همۀ تلاشش آن است که مسیر الهی را در اطاعت و حرکت جمعی برای تحقق اهداف الهی بر روی زمین به کار برد. این تنها در صورتی امکان دارد که انسان رعایت حق تقوای الهی را بکند و تنها خدا را ببیند و رضایت او مدنظرش باشد. بنابراین «حق تقاته» اصلی جامع است که همۀ مراتب تقوا زیرمجموعۀ آن است و بدون آن جامعۀ اسلامی، آنگونه که شایستۀ نام جامعۀ اسلامی است، تحقق پیدا نمیکند. بنابراین همۀ ما باید تلاش کنیم که در حد توان و وسع خودمان تقوای الهی را رعایت کنیم و به تکالیف الهی خود در حرکت فردی و جمعی عمل کنیم و در تهذیب نفس خود بکوشیم و همۀ رفتار فردی و جمعی خود را بر مبنای تقوا پیریزی کنیم. «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم» [تغابن: ۱۶] روشن است که وقتی در این مسیر حرکت کردیم، به حق تقوا میرسیم. به تعبیر دیگر هرچه ما در مسیر تقوا به اندازۀ توانمان کوشش کنیم، خدای متعال وسعت و توان بیشتری برای عمل طبق فرمان الهی به ما عنایت میکند و در نهایت به «حق تقاته» خواهیم رسید. روایات این معنی را تأکید میکنند. چنانچه ابوبصیر میگوید که از امام صادق علیه السلام پرسیدم که معنای کلام خداوند که میفرمایند: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» چیست؟ فرمودند: «یُطَاعُ فَلَا یُعْصَى وَ یُذْکَرُ فَلَا یُنْسَى وَ یُشْکَرُ فَلَا یُکْفَرُ» [وسائل الشیعۀ: ۱۵/۲۳۵] «خدا را فرمان برند و او را نافرمان نباشند؛ خدا را همواره یاد کنند و هرگز فراموش نکنند و خدا را شاکر باشند و هرگز کافر نشوند» بنابراین حق تقوا آن است که انسان در مقام فرمانبرداری فردی و جمعی خالص باشد، و هرگز نافرمانی نکند. در مقام توحید هم همواره یاد خدا باشد و هرگز او را فراموش نکند. و در مقام زبان و عمل هم همواره شاکر خدا باشد و هرگز نعمتهای خدا را کفران نکند و در غیر جهت و مسیر الهی به کار نبندد. به این دلیل است که روایات تأکید دارد که این آیه را تنها اهل بیت عصمت و طهارت عمل کردهاند. زیرا آنان چنان در توحید خدا غرق هستند که هرگز خدا را ـ در هیچ مرحلهای ـ فراموش نمیکنند. و چنان در شاکر نعمتهای خدا هستند که جز در مسیر الهی به کار نمیبندند و در فرمانبرداری هم هیچ شائبۀ نافرمانی در آنان نیست. [بحار الانوار: ۳۸/۶۳] بنابراین تقوا اصل جامعِ اخلاق الهی است و نهایت آن رعایت «حق تقاته» است که تنها شیعیان خالص در پرتو تأسی به قران و عترت به آن رعایت آن توانمند میشوند.
وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
تا زنده هستید فرمانبردار و خاضع خدا و اوامر و نواهی او یعنی مجموع احکام دینی و رعایت اخلاق الهی و دینی باشند و از راه و روش مسلمان بودن تخطی نکنید. این امر نتیجۀ رعایت حق تقواست. اگر جان ما تقوا را در خود نهادینه کرد، اسلام یعنی تسلیم خالصانۀ خدا و اوامر و نواهی او، در جان ما راسخ میشود و اسلام در جامعۀ اسلامی، امری ثابت و پابرجا میشود که همۀ مسلمانان خود را موظف به تحقق اهداف الهی و اسلامی در روی زمین میدانند و هرگز از آن تخطی نمیکنند و این اسلام ناب است که حضرت امام بخوبی آن را تبین فرمودند. البته لازمۀ آن این است که رعایت حق تقوا دفعی نباشد، بلکه امری همیشگی و مستمر باشد و تا لحظۀ مرگ رعایت گردد و چنانچه گفتیم، هرچه زمان بر آن میگذرد، رشد و تکامل معنوی آن بیشتر میشود و در نهایت مسلمان از دنیا میرویم. روشن است که مرگ در اختیار ما نیست، اما ما میتوانیم، بهگونهی زندگی کنیم که درون ما از تقوا پر شود، و همۀ وظایف و تکالیف الهی و فرمانبرداری تام را در جان خود نهادینه کنیم، در این صورت است که مرگ ما در حال اسلام است. بنابراین فرمان «و لا تموتنّ الا و انتم مسلمون» تنها در صورتی امکان دارد که ما مقدمات آن را فراهم کرده باشیم، و مقدمۀ ضروری آن تقوا و حق تقواست.
روشن است که این امر سادهای نیست و جهاد مستمر درون میخواهد، وگرنه همواره در معرض این خطر هستیم که شیطان تا پیش از مرگ ما را از اسلام جدا کند. به این دلیل است که حضرت یوسف با آن مقام جلالت و آن آزمونهای سخت در اواخر عمر از خدا درخواست میکند که او را مسلمان بمیراند: «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِین» [یوسف: ۱۰۱]
آیۀ ۱۰۳
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
مفردات
بحبل
حبل به معنای ریسمان و طناب است که دو چیز را به هم متصل میکند. [کتاب العین: ۳/۲۳۶] و در اصل دلالت بر امتداد چیز دارد. [مقاییس اللغۀ: ۲/۱۳۰] بنابراین حبل عبارت است از شی ممتد و درازی که به وسیلۀ آن به هدف میرسند. یا با آن چیزی را میبندند و محکم میکنند و این معنی در مادیات و امور معنوی هر دو به کار میرود. [التحقیق: ۲/۱۶۱] اما حبل الله یعنی وسیله و ریسمانی که خداوند آوبخته است و یک سر آن دست خداست و انسانها موظف هستند که در حرکتی جمعی کمربستۀ آن شوند و خود را با آن محکم ببندند و به سوی خدا حرکت کنند و صعود نمایند تا به مقصود نهایی برسند.
تفرقوا
تفرق که به معنای پراکندهشدن و جداشدن، بعد از تحقق جمع است، امری است که است که مقابل تجمع و جمعشدن قرار دارد. [التحقیق: ۹/۷۳] بنابراین نهی است که به حبل خدا در حالت پراکندگی و جدایی اعتصام نکنید که این امری بیهوده بلکه ناممکنی است.
فألّفَ
اصل معنای آن پیچدگی چیزی به چیز دیگر است؛ درهمتنیدگی. [مقاییس اللغۀ: ۵/۲۰۷] که میان انسانها جمعشدن و همراهی انسانها با دوستی و محبت است. [التحقیق: ۵/۲۰۷]
شفا
شفا که اصل آن «شفو» است کناره و لبۀ هر چیزی را گویند. [کتاب العین: ۵/۲۸۸] و این واژه مثالی است برای نزدیکی هلاکت. [مفردات: ۴۵۹]
حفرۀ
حفره مکان کَندهشده و گود را گویند. [مفردات: ۲۴۴] که ما در فارسی به آن گودال میگوییم. بنابراین معنای «شفا حفرۀ من النار» «لبۀ گودالی از آتش است» مانند این است که میفرماید، شما انسانها و جوامع شما بر لبۀ تیز آتش جهنم بودید.
فانقذکم
النقذ: به معنای رهایی و نجات است. انقذ از فلان امر به معنای نجات از آن و رهایی از آن است. [تاج العروس: ۵/۴۰۴] این واژه وقتی به کار میرود که رهانید از چیزی مدنظر باشد. [مقاییس اللغۀ: ۵/۴۶۸] راغب و علامه مصطفوی تأکید میکنند که در این واژه رهایی و تجات از ورطه و محیط هلاکت و بلا و سختی و شرهم خوابیده است. [مفردات: ۸۲۰؛ التحقیق: ۱۲/۲۱۶]
ترجمه
به ریسمان خدا چنگ بزنید، همگی؛ و پراکنده نشوید. و نعمت خدا بر خود را به یاد آورید، هنگامی که شما دشمنان یکدیگر بودند و بین دلهای شما مهربانی و همراهی برقرار کرد، و به نعمت او برادران هم شدید. و شما بر پرتگاه گودالی از آتش بودید، شما را از آن نجات داد. آنچنان خدا آیات خود را بر شما تبین میکند، باشد که هدایت شوید.
تفسیر
آیه دستوری جامع به مسلمانان و جامعۀ اسلامی است. در آیۀ ۱۰۱ بیان شد که هرکس به خدا اعتصام یابد، هدایت شده است و دانستیم که آن هدایت پاداشی است که رشد درون اسلام ناب برای رسیدن به اهداف الهی در روی زمین و از همه مهمترین تحقق قرب الهی است. در آیۀ پیشین هم بیان شد که جامعۀ اسلامی به این مهم با رعایت دو دستور جامع رعایت حق تقوای خدا و مرگ در حال اسلام میرسد. در این آیه میفرماید که این مهم تنها با اعتصام جمعی به ریسمان خدا یعنی دین الهی و در اطاعت جمعی تحت رهبری ولی خدا امکان دارد، بنابراین باید مسلمانان تحت زعامت دین خدا و احکام نورانی آن و اطاعت از ولی خدا، اتحاد داشته باشند و هرگز تفرقه نکنند. تفرقه در درون جامعۀ اسلام، هدف شیطان و شیاطین و طواغیت انسانی است. در ادامۀ آیه؛ خداوند متعال بیان میفرماید که اتحاد شما نعمت خداست که بین دلهای شما الفت و دوستی برقرار کرد، و با نعمت خدا برادران یکدیگر شدید و در حالی که در پرتگاه آتش اختلاف بودید، خداوند شما را از آن رهانید. بنابراین آیه هم دستوری جامع برای جامعۀ اسلامی است که در درون جامعه بین هم اتحاد داشته باشیم و همگی با اتحاد و همرنگی و برادری به ریسمان خدا چنگ بزنید و هم هشدار است که اگر با هم حول محور اعتصام به حبل الله اعتصام نداشته باشید، جامعۀ اسلامی گرفتار آتش اختلاف و دشمنی میشود که در پیش از آن داشت و در آستانۀ پرتگاه دورخ قرار میگیرد و آنگاه نجاتبخشی نخواهد داشت.
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً
اعتصام به حبل خدا در سیر صعودی جامعۀ اسلامی و مسلمانان ضرورت دارد، و این اعتصام باید جمعی باشد، نه فردی. اصل اعتصام یعنی اینکه شما مسلمانان در مسیر تحقق اهداف اسلامی در روی زمین، نیازمند هستید که به وسیلهای که شما را به مقصد و مقصود برساند و این وسیله جز حبل الله نخواهد بود. بنابراین بر همگی شما واجب است که برای دفاع از کیان جامعۀ اسلامی و رسیدن به اهداف الهی، حبل خدا را اختیار کنید. بنابراین حبل الله وسیلهای است که میان بندگان و خدا ارتباط برقرار میکند و آنان را به خدا میرساند. و آن چیزی جز دین اسلام و تقوای الهی نیست که با اطاعت جمعی تحت زعامت و رهبری ولی الهی حاصل میشود.
بحبل الله
قید حبل الله؛ نشان میدهد که مسیر الهی طولی و صعودی است که مسلمانان باید در حرکتی جمعی آن را طی کنند تا به مقصد و مقصود نهایی برسند. بنابراین حقیقت دین، صعود به جایگاه رفیع است و برای صعود به این جایگاه لازم است که ما به حبل الله متمسک بشویم تا ما را صعود دهد. بنابراین جامعۀ بشری و جامعۀ اسلامی برای صعود نیازمند حبل الله است، و اصل حبل الله ولی الله است که دین را در جان خود پیاده کرده است و جامعۀ اسلامی را هم در جهت اهداف الهی صعود میدهد و به مقصود نهایی میرساند.
جمیعاً
اما قید جمعیاً نشان میدهد که این صعود؛ فردی نیست، بلکه فردی امکانپذیر نیست و حتماً باید جمعی باشد. زیرا دین خدا برنامۀ جامع هدایت است که تنها در حرکتی جمعی و متحد مسلمانان قابل تحقق است. بنابراین از قید «جمیعاً» استفاده کرد، که «حال» برای برای فاعل «اعتصموا» است. یعنی مومنان که مخاطب آیه هستند، در حالی که با هم مجتمع هستند، دستهجمعی موظف هستند به حبل الله اعتصام پیدا کنند و بپیوندند، یعنی با قرآن و پیامبر خدا و عترت ایشان صلوات الله علیه و علیهم اجمعین پیوند بخورد و تحت رهبری امام المسلمین اهداف الهی روی زمین را تحقق بخشند و به مقام قرب الهی که مقصود نهایی از راه صعودی الهی است، نائل شود.
وَ لا تَفَرَّقُوا
وقتی آنان موظف هستند که همگی در حرکتی جمعی به خدا و دین او بپویدند تا بتواند برنامۀ جامع الهی در روی زمین و جامعۀ خود تحقق بخشند، حتماً باید از هرگونه جدایی هم خودداری کنند. تفرق در مقابل تجمع است. مسلمانان حق ندارند که گروهگروه شوند و تفرقه فتنه است که موجب میشود که مسلمانان نتواند اهداف الهی را تحقق بخشند و دین را در روی زمین اقامه کنند. این دستور جامع قرآنی است: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» [شوری: ۱۳] «که دین را اقامه کنید و در آن تفرقه نکنید» بنابرین برپایی و تحقق و اقامۀ دین تنها در حرکتی جمعی ممکن است، پراکندگی در دین خدا ممنوع است، اینکه آنچه را مورد پسند ما بود، بپذیریم و آنچه را ناپسند یافتیم، کنار بزنیم، اصلاً در حرکت دینی توجیهپذیر نیست. زیرا حرکت جمعی نیاز به وحدت فرماندهی و رهبری دارد و جدایی از رهبری الهی ممنوع و ناپسند است و جلوی تحقق اهداف الهی را میگیرد.
وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً
خداوند مسلمانان را به نعمت الهی یادآور میشود که یاد آورید، نعمت خدا بر خود را که شما دشمن هم بودید، دشمنی قریش یا غیرقریش و اوس و خزرج و اختلافاتی که قبایل با هم داشتند، که هموار موجب خونریزی بین آنان بود. اما خداوند با محوریت توحید و دین خدا و نزول قرآن و رهبری پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم این اختلاف را برطرف فرمود و این نعمت خدا برای مسلمانان تا قیامت باقی و جاوید است.
فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً
خداوند متعال با همین نعمت، یعنی بین مسلمانان رابطۀ استحکام برادری ایجاد فرمود. این نعمت رایگان و آسان به دست نیامده است، بلکه با خوندل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مسلمانانی که برای پیادهسازی اسلام از هم سبقت میگیرد، حاصل شده است و باید مراقب باشید که به آسانی آن را از دست ندهید. یکی از نخستین اقدامات بنیادین پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم در ورود به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی در این شهر، عقد اخوت ایمانی بین مسلمانان بود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه» [حجرات: ۱۰] بنابراین مبنای جامعۀ اسلامی برادری ایمانی است که در سبک زندگی اسلامی نمودی تام دارد که یک رابطۀ ولایی و صمیمت ایجاد میکند: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه» [توبه: ۷۱] و دلیل آن هم الفت و محبتی است که خداوند سبحان در میان قلوب و دلهای مومنان ایجاد کرد.
وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ
و شما زندگیای داشتید که مشرف بر پرتگاه آتش بود. یعنی همواره در معرض خطر نابودی و هلاکت و جنگ و غارت و تجاوز و ستم و فساد بودید. و هیچ نشانی از معنویت و عدالت و توحید و محبت در میان شما نبود. و این مشخصات جامعۀ جاهلی است. جاهلیت به معنای نبود علم نیست، بله نبود علم و معرفت یکی از مشخصات جاهلیت است، اما از آن مهمترین حاکمیت نفسانیت بر روابط انسانی است. آنچه در دنیای جاهلی حکومت میکند، تمایلات شهوانی و غضب و تعدی و ستم و مهارگسیختگی نفسانیت است، در چنین جامعهی فضایل انسانی چنان بندرت است که مثل آن است که گم است. در مقابل همۀ رذائل اخلاقی به مثابۀ ارزش و هنجار پذیرفته شده است. این در این جامعه اختلاف و تفرقه و کینهتوزی و جنگ و غارت امری عادی است. و این صفت دنیایی است که در آن اسلام حاکم نباشد که در دورۀ معاصر بعینه آن را در جوامع غربی میبینیم. و در این حالت جوامع بشری در آستانه و لبۀ پرتگاه سقوط به آتش دورخ هستند.
فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها
خداوند شما را از این پرتگاه رهانید و آزاد کرد و نظام و جامعهای نورانی به شما عنایت کرد. خداوند با اسلام شما را از سقوط نجات داد.
این بخش آیه در عین حالی که نوید به جامعۀ مسلمانان است که طبق دستورات الهی عمل میکنند و همگی در حرکتی جمعی به ریسمان خدا و دین الهی چنگ میزنند، هشداری است که خطر نزدیک شماست و هرگاه تفرقه کنید، سقوط شما حتمی است.
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
خداوند اینچنین آیات الهی را برای شما تبین میفرماید تا هدایت شوید. بنابراین خداوند است که با لطف و رحمت خودش حقایق و معارق بلندی الهی را برای بشر تبین میفرماید. تعبیر «تبین» نشان میدهد که خداوند ما را به تقلید کورکورانه از دستورات دینی فرانخوانده است، بلکه بنا دارد که دستورات و حقایق و معارف الهی را با پشتوانۀ «تبین» به ما ارائه دهد تا با تفکر و تعقل برای همگی ما روشن شود. [المیزان: ۳/۴۲۳] و این نعمتی بزرگ است که اسلام ما را به تفکر و تعقل فرار میخواند.
نکتۀ مهم دیگر آن است که خداوند متعال است که آیات الهی را برای همۀ مخاطبان قران تبین میفرماید. و چنان این آیات را واضح و روشن بیان میکند که همگان به آنها دسترسی داشته باشند و بتوانند در آنها تفکر و تعقل کنند و با آنها هدایت یابند.
بحث روایی
۱٫ قران و ولایت
امام سجاد سلام الله علیه پس از اینکه میفرمایند که امامت جز با عصمت راست نیاید، در پاسخ به این پرسش که معنای معصوم چیست میفرمایند: «هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا یَفْتَرِقَانِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ الْإِمَامُ یَهْدِی إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ» [معانی الاخبار: ۱۳۲] حبل الله را قرآن معرفی فرموده است که از امام جدا نمیشود.
این دسته روایات به زبانهای مختلف آمده است که از جملۀ آنها روایات ثقلین است. از جمله روایتی که طبرسی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند.
یا أیّها النّاس إنّی قد ترکت فیکم حبلین، إن أخذتم بهما لن تضلّوا بعدی: أحدهما أکبر من الآخر کتاب اللَّه حبل ممدود من السّماء إلى الأرض، و عترتی أهل بیتی. الا و إنهما لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض» [مجمع البیان به نقل از منهاج البراعۀ: ۹/۱۰۶]
۲٫ پیامبر و آل او صلی الله علیه و علیهم اجمعین
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ الَّذِی مَنِ اعْتَصَمَ بِهِ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیم» [تفسیر فرات الکوفی: ۲۵۸]
این دسته روایات که پیامبر خدا و دوازده معصوم علیهم السلام را حبل الله معرفی میفرمایند، متعدد است. روایات متعددی هم وارد شده است که مصداق اکمل حبل الله را امیرالمومنین علیه السلام معرفی میکنند. چنانچه پیامبر اکرم به جناب ابوذر امیرالمومنین علیه السلام را اینچنین معرفی میفرمایند:
«عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عُرْوَهُ اللَّهِ الْوَثِیقَهُ وَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ عَیْنُهُ عَلَى الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ وَ سَیْفُ نَقِمَتِهِ عَلَى الْمُشْرِکِین» [تفسیر فرات الکوفی: ۳۷۴]
۳٫ تفرقه در دین
روایات چندی وارد شده است که امت موسی بر ۷۱ فرقه و امت عیسی بر ۷۲ فرقه و امت اسلام بر ۷۳ فرقه پراکنده میشود که تنها یک گروه نجات پیدا میکنند. و این روایات از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم است. یک روایت را نقل میکنم:
«إِنَ أُمَّهَ مُوسَى افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً؛ فِرْقَهٌ مِنْهَا نَاجِیَهٌ وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّهُ عِیسَى بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً؛ فِرْقَهٌ مِنْهَا نَاجِیَهٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِی النَّار.ِ وَ إِنَّ أُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ بَعْدِی عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً؛ فِرْقَهٌ مِنْهَا نَاجِیَهٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ.» [الخصال: ۲/۵۸۵] در روایت دیگری که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیان میفرمایند که تنها یک گروه نجات مییابد. میپرسند؟ این یک گروه کیست؟ میفرمایند: «الجماعۀ» و به همین آیه استناد میفرمایند. [تسنیم: ۱۵/۲۴۸] اما ملاک جماعت به چیست؟ امام باقر علیه السلام هم در تفسیر سخن خداوند متعال «و لا تفرقوا» این امر را توصیح میدهند:
«إِنَ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلِمَ أَنَّهُمْ سَیَفْتَرِقُونَ بَعْدَ نَبِیِّهِمْ وَ یَخْتَلِفُونَ فَنَهَاهُمْ عَنِ التَّفَرُّقِ- کَمَا نَهَى مَنْ کَانَ قَبْلَهُمْ- فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَجْتَمِعُوا عَلَى وَلَایَهِ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام وَ لَا یَتَفَرَّقُوا.» [تفسیر القمی: ۱/۱۰۸] بنابرین ملاک جماعت و عدم پراکندگی چهارده معصوم علیهم السلام هستند.
۴٫ نجاتبخشی خدا
روایات میفرمایند که خداوند متعال مردم جهان را به واسطۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نجات بخشیده و از شر جاهلیت و پرتگاه مغاک آتش رهایی بخشیده است.
أبی عبد الله علیه السلام فی قوله «وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها» محمد صلی الله علیه و آله و سلم» [تفسیر العیاشی: ۱/۱۹۴]
امام صادق علیه السلام: و الله یقول فی کتابه «وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها» فبرسول الله و الله أنقذوا» [تفسیر العیاشی: ۱/۱۹۵]
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَوْلُهُ تَعَالَى وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها بِمُحَمَّدٍ هَکَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا- جَبْرَئِیلُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم.» [الکافی: ۸/۱۸۳].
بنابراین نجاتبخش و رهاییبخش حقیقی همۀ بشریت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند و ائمۀ اطهار علیهم السلام و ولایت آن بزرگواران کار ایشان را تکمیل میکنند و امام زمان صلوات الله علیه به نهایت میرسانند. این همان است که رهبری عزیز ما میفرمایند: انسان ۲۵۰ ساله. آنان به منزلۀ یک نفر هستند. در روایات هم است که «اولنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد.» [حدیقۀ الابرار: ۳/۱۶۲] به این روایت توجه کنیم:
أبی جعفر عن أبیه، إنه قال فی قول اللّه تعالى: «وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها» قال: بالإقرار بالولایه، فلتعبدوا، أ تعستم فیها بالجحود» [شرح الاخبار فی فضائل الائمۀ الاطهار: ۱/۲۳۸] «چگونه خدا مردم را از پرتگاه آتش و لبۀ دورغ نجات داد؟ با اقرار به ولایت، که ولایت الله است و از رسول خدا تا امام زمان صلوات الله علیهم اجمعین ادامه دارد. بنابراین همۀ مسلمانان موظف هستند که بندۀ خدا باشند و وظایف بندگی را بجا آورند و این تنها از راه ولایت امکان دارد. به این دلیل است که امام علیه السلام در انتهای میپرسند: «آیا با انکار دربارۀ ولایت خود را به هلاکت میاندازید؟»
15
1395
تفسیر حکمت تفسیر سورۀ آلعمران
چکیدۀ ۳۰
سورۀ آلعمران آیات ۹۸ تا ۱۰۱
شب قدر
شب قدر شب دعا و نیایش و توسل است، قران را به سر میگذاریم و به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام متوسل میشویم. از خدا چه بخواهیم؟ در خطبههای نماز جمعه عرض کردم، همۀ حاجاتمان را از خدا بخواهیم. اما مهمترین حاجات ما این باشد که خداوند ما را آزاد کند. این آزادی معنوی چیز بسیار باارزشی است. شنیدهاید بحث «آزادیهای یواشکی» را. سقف اینها چون کوتاه است، دنبال این هستند که مثل حیوانات زندگی کنند. آنان در حقیقت میخواهند ما را در زندانی محبوس کنند که از زندان هارون و مأمون بدتر و خطرناکتر است، از بدترین سیاهچالهای دنیویی است. اما آزادی معنوی؛ آزادی از بند نفسانیت و شیاطین دورن و برون است. راه این آزادی در ماه رمضان و به ویژه شبهای قدر باز است. انسان راه ۸۰ ساله را در یک شب میرود، این کم چیزی نیست. ملاحظه فرمایید، میفرماید: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» [قدر: ۳] از هزار ماه بهتر است، به این تعبیر «خیرٌ» توجه فرمایید. وقتی خدا به پیامبر خود میفرماید: «وَ لَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى» [ضحی: ۴] آخرت برای تو بهتر از دنیاست، نشان میدهد که «خیر» بار معنایی دارد، دنیا و آخرت اصلاً قابل مقایسه نیستند، این «خیرٌ» و بهتری را در این نسبت ببینید. بهتر از ۸۰ سال است، یعنی چنان راه را باز میکند که یک عمر هم برای آن کم است، یعنی ما را یک شبه به خدا میرساند و قرب الهی حاصل میشود، اگر معرفت و یقین داشته باشیم که روایات ما روی معرفت و یقین تکیه میکنند، اگر شک داشتیم، یا سوءظن داشتیم یا ناامید بودیم که هیچ! تقوا در ماه رمضان یعنی همین که ما به خدا برسیم. این همه دنبال دنیا دویدیم، از ما بدتر دنیاطلبان خودشان را برای دنیا هلاک کردند، به چه رسیدند؟ هیچ! حیف نیست که ما در شبهای قدر بجز خدا، به چیز دیگر فکر کنیم؟ حیف نیست که ما به غیرخدا دل ببندیم که هرچه هست، در معرض زوال و تغییر است.
اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که خداوند متعال میفرمایند: «الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أَجْزِی [أُجْزَى] بِهِ» [عده الداعی: ۲۴۰] «روزه برای من است، و من آن را پاداش میدهد» یا «من پاداش آن هستم» در صورتی که مجهول خوانده شود. و باز فرمود: قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ بِقَلْبِ بَشَرٍ.» [همان: ۲۴۱] این همان معنایی است که گفتیم خداوند ما را آزاد میکند و برای خودش برمیدارد. یادتان است در بحثهای تفسیری عرض شد که مادر مریم علیها السلام نذر کرد که کودکی که در شکم داشت، «محرر» باشد: «إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً» [آلعمران: ۳۵] ملاحظه میفرمایید که او نذر کرد که بچهاش برای خدا آزاد باشد. خدا هم خود مریم را قبول فرمود: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَن» [آلعمران: ۳۷] ما هم قرآن را به سر بگذاریم و نام چهارده معصوم علیهم السلام را ببریم و با زبان استغاثه و تضرع و ناله از خدا بخواهیم که ما آزاد شویم و آنگاه خدا جان ما را میپذیرد و ما عند اللهی میشویم. این راه بیشتر از ۸۰ ساله است که ان شاء الله در یک شب طی میکنیم. امام با همین دعاها توانستند، هم خودشان و هم همۀ ما را آزاد کنند. اگر اینگونه بشود، خداوند بندگان خدا در سراسر جهان به ویژه این مسلمانان مظلوم را به دست من و شما آزاد میکند.
نکتۀ مهم دیگر اینکه توجه کنیم که در دعا حضور قلب داشته باشیم و از خودمان مراقبت کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ (۹۸) قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۹۹) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ (۱۰۰) وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۰۱)
آیۀ ۹۸
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ
ترجمه
بگو ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر میورزید، با آنکه خدا بر آنچه میکنید، گواه است؟
تفسیر
آیۀ شریفه و آیۀ بعدی احتجاج با اهل کتاب یعنی دشمنان درجۀ یک مسلمانان و جامعۀ اسلامی است. شما به آیات الله و نشانههای الهی کافر شدهاید، و این کار هم خلاف عقل است و هم خلاف دین. خداوند هم گواه بر هرچه انجام میدهید است. بنابراین شما در محضر خداوند هستید و هرگز بر کفر خود عذری نخواهید داشت.
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ
آیۀ با «قل» خطاب به اهل کتاب و پرسش از «چرایی» افکار و اعمال ناروای آنان شروع میشود. و در حقیقت توبیخ اهل کتاب است که آیات خدا را انکار میکنند. بنابراین آیه احتجاجی با اهل کتاب است که با توبیخ آنان آمیخته است. یعنی میفرماید: خداوند به شما کتاب الهی عنایت کرده است، چرا به آیات خدا کفر میورزید؟ و این احتجاج همراه با توبیخ آنان است. زیرا انکار آیات خدا همانند انکار نبوت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و حقانیت قرآن کریم، در حقیقت انکار خداوند متعال و کفر به خداوند متعال و دین خودشان و کتاب آسمانی خودشان است.
وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ
همۀ عالم ملک خداست و همه در محضر خدا هستند، از جمله کردار باطنی و ظاهری انسانهاست. بنابراین انسانهایی که چون اهل کتاب به حقیقت کافر میشوند، خداوند بر همۀ رفتار و کردار آنان گواه است و آنان هیچ عذری در پیشگاه خداوند متعال ندارند.
آیۀ ۹۹
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
مفردات
تصدون
اصل آن «صدد» است، «صدَّ» به معنای اعراض است. و «صَدَّهُ عن الأمر صَدًّا» یعنی او را منع کرد و از آن روی برگرداند. [الصحاح: ۲/۴۹۵] بنابراین ریشۀ این واژه به معنای رویگردانی شدید است و به این لحاظ مفاهیمی چون عدول، میل، اعراض، منع و همچنین نزدیکی و اقبال هرکدام به اعتباری از همین ریشه برمیخیزد. [التحقیق: ۶/۲۰۳] بنابراین این واژه دلالت بر رویگرداندن و خودداری از چیزی است، مثل آیۀ شریفۀ «یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً» [النساء: ۶۱]، همچنین به معنای منعکردن و بازداشتن است: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیل» [النمل: ۲۴]. [مفردات: ۴۷۷] آیۀ شریفه هم به همین معنی است که آنان از راه خدا باز میدارند و منع میکنند.
سبیل
سبیل به معنای راه و جمع آن سُبُل است. و در مذکر و مونث به کار میرود. [تهذیب اللغۀ: ۱۲/۳۰۲] بلکه گفتهاند که راهی که به راحتی پیموده میشود، سبیل است. [مفردات: ۳۹۵] بنابراین راه روشنی که رونده را به مقصد میرساند. سبیل الله راهی است که خداوند برای تقرب خود قرار داده است که بندگان با عمل خالص در راه خدا به آن میرسند، چه واجبات باشد یا مستحبات. [النهایۀ: ۲/۲۳۸] به تعبیر دیگر سبیل الله راه هدایت است که روندگان به آن فراخوانده شدهاند. [لسان العرب: ۱۱/۳۱۹]
عوجاً
«عَوْج» هرچیزی به معنای کجشدن و خمشدن آن است. [کتاب العین: ۲/۱۸۴] بنابراین معنای خمیدگی در چیزی و یا مطلق کجی در آن است. [مقاییس اللغۀ: ۴/۱۷۹] بلکه باید بگوییم که «عوج» کجشدن از حالت اعتدال و استقامت [التحقیق: ۸/۲۴۹] و استواری و پابرجایی است. [مفردات: ۵۹۲] اما «عِوَج» در دین بازگشت از اعتدال و حق و عِوَج در سبیل به معنای انحراف از آن و در آن است، مادی باشد یا معنوی. [التحقیق: ۸/۲۴۹] بنابراین تشخیص آن نیازمند بصیرت است و به آسانی قابل درک نیست. [مفردات: ۵۹۲]
غافل
اصل غفلت، ترککردن کاری از روی سهو است و چهبسا در آن عمد باشد. [مقاییس اللغۀ: ۴/۳۸۶] اما در معنای کلی غفلت نوعی لغزش است که به دلیل کمی هوشیاری و بصیرت است. [مفردات: ۶۰۹]
ترجمه
بگو اى اهل کتاب! چرا کسانى را که ایمان آوردهاند، از راه خدا باز مىدارید، میخواهید که آن را کژ و منحرف سازید و با اینکه خود به درستی آن راه گواه هستید؟ و خدا از آنچه میکنید، غافل نیست.
تفسیر
احتجاج دوم با اهل کتاب که وقتی به آیات الله کافر شدند و منکر حقانیت آنها شدند، نتیجۀ آن راه خدا را میبندند و مومنان را از پیمودند، راه خدا منحرف میکنند. این در حالی است که آنان به حقانیت اسلام و شریعت اسلامی گواه هستند. آیه با هشداری شدید پایان مییابد که خداوند از آنچه میکنید، غافل نیست و با کمال بصیرت مراقب شماست.
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ
سبیل الله، راه مستقیم ممتدی است که انسانها را به هدف و مقصود نهایی یعنی قرب الهی میرساند. مسیری است که در نقشۀ الهی یعنی دین اسلام مشخص شده است و قرآن آن را ترسیم کرده است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن را به مسلمانان نشان میدهد. و مسیری است مسلمانان موظف هستند، در حرکت جمعی در آن وارد شوند تا سوی خدا بروند تا به هدف نهایی برسند. این راه کفر به طاغوت و ایمان به خداست: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى» [بقره: ۲۵۶] اما اهل کتاب این راه را سد میکنند، با انواع ترفندهای تبلیغاتی و با فریب و تزویر و تهدید و محاصرۀ اقتصادی و سیاسی، حیلههای علمی و حملۀ نظامی. قرآن آنان را توبیخ میکند که چرا راه خدا را کژ مینمایانید و مومنان را منحرف میکنید؟
من آمن
«من آمن» مفعول به فعل «لم تصدون» است، در حقیقت آیه چنین است که چرا کسانی را که ایمان آوردهاند، از راه خدا باز میدارید؟ این کار چگونه است؟
تَبْغُونَها عِوَجاً
بنا دارید که در این راه انحراف ایجاد کنید یا با شدت و حدت تلاش میکنید که آن راه را کژ بنمایانید. بنابراین آنان با همۀ جدیت خود میخواهند که در دین انحراف ایجاد کنند. نمونۀ آن همین کاری است که انگلستان در پیدایش وهابیت انجام داد و امروزه امریکا در پیدایش داعش و گروههای تکفیری انجام میدهند.
هدف آنان این است که مسلمانان از راه خدا منحرف شوند و به بیراهه بروند و راههای انحرافی را بپیمایند. و در اعمال خود، حتی اگر به ظاهر دین پایبند باشند، اما از باطن و حقیقت آن فاصله بگیرند و از حرکت جمعی در جهت تحقق اهداف الهی بازمانند. قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، برنامۀ زندگی مسلمانان را براساس نقشۀ الهی بهگونهای ترسیم کردهاند که مسلمانان توان یابند که اهداف الهی را روی زمین تحقق بخشند و جامعه و جوامع بشری را اسلامی کنند. اما اهل کتاب چنان انحرافی در این ایجاد میکنند که مسلمانان از راه باز مانند، به جای راه خدا، راههای مختلف انحرافی را بروند و با هم اختلاف کنند و در نتیجه از مسیر حق بازمانند.
وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ
این درحالی است که آنان خود گواه هستند که راه حق کدام است و قرآن کتاب الهی و حضرت رسول اکرم پیامبر خداست. همچنین شما خود میدانید و بر جان خود گواه هستید که مسیر راه خدا را میبندید و مردم را به انحراف میکشانید.
وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
پایان آیه هشداری به آنان است که خداوند از آنچه عمل میکنید غافل نیست. همۀ نهان و آشکار شما و توطئههای شما را میداند. این هشدار به گویایی بیان میفرماید که خداوند مراقب بندگان خود است و این مراقبت از بالاست که محیط بر بندگان است.
هشدار به جامعۀ اسلامی
اگرچه خطاب آیه به اهل کتاب است، اما باید توجه داشت که دو آیۀ ۹۸ و ۹۹ اصلی کلی را برای مسلمانان مطرح میکند، به این دلیل، خطاب آیه را میتوان عام گرفت تا شامل همۀ کسانی شود که در راه دنیا گام برمیدارند و به آیات الهی کافر میشوند و در راه تحقق سبیل الله و رسیدن به اهداف الهی سد ایجاد میکنند. آنان راههای مختلفی را در برابر سبیل الله قرار میدهند تا در مردم انحراف ایجاد کنند. به این ترتیب در حالی که خودشان حق را میشناسند، مردم را به انحراف میکشانند و در برنامه و حرکت جمعی آنان خلل و سستی ایجاد میکنند و آنان را گرفتار هواهای نفسانی و فسادهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی میکنند و به این ترتیب راه خدا را سد میکنند. این آیه به ما هشدار میدهد که مراقب باشیم که از سبیل الله که راه مستقیم الهی است به راههای انحرافی کشانده نشویم: «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِه ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون» [انعام: ۱۵۳] و این کار سیاستبازان مکار و نخبگان سیاسی و دانشمندا و علماء سوء و دنیاطلب و روشنفکران دینگریز است.
یکی از ابزار اساسی این جریان تحریف است، اگر آنان بتوانند حقایق کتاب الهی و دین خدا را منطبق بر هواهای نفسانی خود تحریف کنند، میتوانند مردم را به انحراف بکشانند و در راه خدا را سد کنند. از این مورد میتوانیم بفهمیم که چرا در انقلاب اسلامی؛ برخی تلاش میکنند که امام و مکتب امام را تحریف کنند. هدف آنان انحراف از اهداف امام است که همان اهداف اسلام و قرآن است.
نکتۀ مهم در آیه میتوان برداشت کرد و تطبیق دارد اینکه ضرری که از این جریان به اسلام میرسد، بسیار زیاد است، زیرا راه خدا را میبندد و جلوی تحقق اهداف الهی روی زمین را میگیرد. بنابراین خطر نفوذیها در جامعۀ اسلامی که به نام اسلامغ راه خدا را میبندند از دشمنان بیرونی به مراتب بیشتر است. و این دشمنشناسی عمیقی است که قرآن در اختیار ما قرار میدهد.
بنابراین آیات مذکور گذشته از آنکه توبیخ اهل کتاب است، هشداری به مسلمانان است که مراقب دشمنان خود و نفوذیهای آنان در جامعۀ اسلامی باشند تا راه خدا بر روی آنان بسته نشود.
آیۀ ۱۰۰
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ
مفردات
فریقاً
هر دو چیزی که از هم جدا شوند، فَرق و هر ناحیهای از این دو را فَرق و فَریق گویند. [جمرۀ اللغۀ: ۲/۷۸۴] و الِفرق گروهی از مردم هستند، و الفَریق گروهی از انسانها هستند که تعدادشان بیشتر از الفِرق باشد. سیبویه هم گفته است که فَریق به گروهی گفته میشود که باهم همداستان و دوست هستند. [لسان العرب: ۱۰/۳۰۱] در واژۀ «فریق» جدایی از دیگران هم خوابیده است، یعنی گروهی هستند که از دیگران جدا هستند. [مفردات: ۶۳۳] بنابراین جماعت خاصی هستند که هدف مشخصی دارند و همین این دلیل آنان را از اکثریت جامعه جدا میکند. آنان جماعت هستند، اما به این اعتبار که از جماعت بیشتر مردم جدا هستند، به آنان فریق گفته میشود. [التحقیق: ۹/۷۳] ظاهراً در این آیه فریق به سران و نخبگان اهل کتاب اطلاق میشود که اهل توطئه و سیاستبازی برای منحرفکردن مسلمانان هستند.
ترجمه
اى کسانى که ایمان آوردهاید، اگر از گروهی که کتاب به آنان داده شده است، فرمانبردار شوید، شما را پس از ایمانتان به کفر برمىگردانند
تفسیر
پس از آنکه روش فریبکارانۀ سران اهل کتاب در بستن راه خدا و به انحرافکشاندن را مسلمانان بیان فرمود، به مسلمانان هشدار میدهد که اگر شما از گروهی که به آنان کتاب الهی داده شده است، فرمانبرداری کنید، شما را پس از اینکه ایمان آوردید، به کفر میکشانند. در حقیقت آیۀ شریفه هشدار به مسلمانان است که مراقب باشید که اگر از سران اهل کتاب فرمان برید، یقیناً آنان به اهداف خود که به کفرکشاندن شماست، خواهند رسید.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ
خطاب دو آیۀ پیشین با واسطه به اهل کتاب بود و در این آبه خدا به جامعۀ اسلامی و مسلمانان است که حال که دانستید که هدف سران اهل کتاب انحراف شما، اگر از آنان اطاعت و فرمانبرداری کنید،
یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ
شما را به کفر میکشانند، پس از اینکه به ایمان رسیده بودید.
فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ
تعبیر «فریقاً من الّذین اوتوا الکتاب» نشان میدهد که خطر از جانب عامۀ اهل کتاب نیست، بلکه گروهی از آنان هستند که در آیات پیشین مشخص شد که سران مستکبر اهل کتاب هستند که با دین خدا دشمنی دارند و برای انحراف جامعۀ اسلامی از هیچ توطئهای فروگذار نمیکنند. ضمن اینکه تعبیر «اوتو الکتاب» نشان میدهند که کتاب الهی بر آنان نازل شده و به آنان داده شده است، اما آنان نه تنها کتاب الهی را اخذ نکردند و ملازم آن نشدند، بلکه آن را پشت سر گذاشتند و از آن سوءاستفاده کردند: «نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُون» [بقره: ۱۰۱] «گروهى از اهل کتاب (که همان سران مستکبر و دانشمندان اهل کتاب هستند) کتاب خدا را پشت سر گذاشتند، که گویا هرگز از آن خبر ندارند.»
بنابراین میتوان آیه را تعمیم داد و گفت که همۀ کسانی که از دین سوءاستفاده میکنند و درصدد به انحرافکشاندن جامعۀ دینی هستند، ـ یعنی سیاستبازانه دغلباز به ظاهر مسلمان و دانشمندان بدکردار را هم شامل میشود.
آیۀ ۱۰۱
وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ
مفردات
یعتصم
گفتهاند: اصل «عصم» دلالت بر نگهداشتن، و منعکردن و همراهیکردن دارد. و معنا در همۀ موارد یکی است. عصمت هم از همین ریشه است. وقتی میگویند: «أن یعصم اللَّهُ تعالى عَبْدَه» یعنی خداوند او را از بدی حفظ کرد تا در آن واقع نشود، که اینجا همان معنای نگهداشتن و مانعشدن است. یا وقتی میگویند: «و اعتصم العبدُ باللَّه تعالى» به معنای آن است که بنده به خدا پناه برد، و خداوند مانع شد که او به بدی بیافتد. بنابراین عصمت در هر چیزی متناسب با آن است. مثلاً عصمۀ الطعام به این معناست که غذا فرد را از گرسنگی نگه میدارد. [مقایس اللغۀ: ۴/۳۳۰ ـ ۳۳۱] اعتصام هم به معنای آویختن و خود را حفظکردن است. یک نوع دستآویزی که به آن دست میآویزند و خود را حفظ میکنند. [مفردات: ۵۶۹]
ترجمه
و چگونه است که کافر میشوید با اینکه آیات خدا بر شما خوانده مىشود و پیامبر او میان شماست؟ و هر کس به خدا بپیوندد، قطعاً به راه راست هدایت شده است.
تفسیر
هشدار به مسلمانانی است که به دلیل تزویرهای اهل کتاب ایمانشان سست میشود و کافر میشوند، در حالی که جامعۀ شما اسلامی است و در آن اولاً آیات الهی برای شما تلاوت میشود و دسترسی به آیات خدا دارید، و ثانیاً پیامبر خدا در میان شماست. و کسانی که خود را در پناه عصمت خدا قرار میدهند، یعنی به قرآن و پیامبر خدا میپیوندند تا آنان را به خدا برسانند، به راه مستقیم هدایت شدهاند و از انحراف و کفر مصون است.
وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ
«کیف» توبیخ و هشدار است که شما مسلمانان چگونه است که کافر میشوید؟ توجه شود که منظور از کفر، لزوماً کفر اعتقادی نیست؛ بلکه کفر عملی را هم شامل میشود. کراراً بیان شد که اهل کتاب بنا ندارند که مسلمانان را به آئین خود دربیاورند، همینکه در باورها و عمل دینی آنان رخنه وارد کنند و آنان را در باورها و عمل و فرهنگشان سست کنند، برای آنان کافی است وقتی مسلمانان اینچنین شدند، نفوذ در آنان آسان میشود و میتوانند ارزشهای دینی را کمرنگ کنند و ضدارزشهای خود را به مثابۀ فرهنگ و هنجار اجتماعی جا بیاندازند.
وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ
این کفر در حالی است که دو عامل در جامعۀ اسلامی وجود دارد که موجب میشود که آنان در برابر هجمۀ فرهنگی دشمنان مصون باشند. نخست: کتاب خدا و آیات آن که در اختیار آنان است و پیوسته برای آنان تلاوت میشود. دوم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از سوی خدا برای هدایت آنان آمده است. وقتی شما مسلمانان در دو حجت الهی را در اختیار دارید که متن بدون خدشۀ الهی است که حقیقت ناب را در اختیار شما قرار میدهد، حقیقتاً جای تعجب دارد که چنین به انحراف و کفر کشانده شوید.
منظور از «فیکم رسولۀ» سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و طبعاً عترت ایشان است که نزد مسلمانان محفوظ است و میتوانند از آن بهره ببرند.
وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ
دین برای سعادت و کمال بشر در دنیا و آخرت آمده است و صراط مستقیم الهی است که بشریت را به مقصود خود یعنی قرب خدا میرساند، راه اینکه بشر به سعادت برسد، اعتصام و پیوستگی به خداست. بنابراین کسانی که به قرآن و پیامبر خدا و عترت ایشان میپیوندند و از آنان پیروی میکنند و تسلیم فرامین آنان هستند، در حقیقت در عصمت خدا قرار گرفتهاند و آنان به راه مستقیم خدا هدایت شدهاند و بنابراین دشمنان نمیتوانند به آنان صدمهی بزنند. زیرا در مسیر هدایت قرار دارند و این مسیر انسان را از هر انحراف و کفری مصون میدارد.
توجه به این نکته هم ضروری است که نمیفرماید: «بحبل الله» یعنی ریسمان الهی چنگ زدهاید، بلکه میفرماید که به خدا عصمت یابید. بنابراین پیوندخوردن به قرآن و پیامبر خدا؛ حقیقتش پیوندخوردن با خدا و به عصمت و خدا درآمدن است.
بنابراین ما دو نوع پیوند با خدا و قرآن و چهارده معصوم داریم: گروهی که در ابتدای راه هستند به ریسمان الهی یعنی قرآن و پیامبر خدا و عترت علیهم السلام دست میآویزند تا به خدا برسند و دوری خود از خدا را جبران کنند. اما کسانی که توانستند بالا بیایند، درمییایند، که دستآویزی به قرآن و ذوات مقدسه به منزلۀ توسل به خدا و پیوندخوردن به خداست، زیرا آنان از خود چیزی ندارند. یعنی در آن بالا میفهمند که اگر بخواهند عند اللهی باشند، باید با قرآن و چهارده معصوم پیوند داشته باشند.
نکتۀ آخر اینکه این بخش از آیه بشارت به مسلمانان پس از انذارها و هشدارهای پیشین است.
دعوت به تعقل و تفکر
قران مسلمانان را به توجه به دو حجت الهی یعنی قرآن و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و طبق حدیث صحیح نبوی عترت و اهل بیت پیامبر خدا دعوت میکند. اما این ایمان باید عمیق باشد تا موجب انحراف و کفر پس از ایمان نشود. بنابراین خداوند مسلمانان را به تعقل و تدبر و تفکر پیرامون آیات خدا و سیرۀ رسول خدا دعوت میکند. بنابراین مسلمانان اولاً موظف هستند که با قرآن و پیامبر خدا و عترت ایشان انس داشته باشند، ثانیاٌ این انس نباید سطحی و بدون تأمل باشد، بلکه باید جمع عقل و محبت باشد.
بحث روایی
۱٫
ابیعَبْدِاللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: قَالَ إِبْلِیسُ: خَمْسَهُ أَشْیَاءَ لَیْسَ لِی فِیهِنَ حِیلَهٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ فِی قَبْضَتِی مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَنْ نِیَّهٍ صَادِقَهٍ وَ اتَّکَلَ عَلَیْهِ فِی جَمِیعِ أُمُورِه» [الخصال: ۱/۲۸۵]
روایت نشان میدهد که دستآویختن به خدا و پیوند با خدا باعث میشود که شیطان راهی به بنده نداشته باشد و نوعی عصمت برای بنده ایجاد میکند.
۲٫
امام صادق علیه السلام میفرمایند: «ثَلَاثَهٌ مَنْ تَمَسَّکَ بِهِنَّ نَالَ مِنَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ بُغْیَتَهُ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّه» [تحف العقول: ۳۱۶] «سه چیز است که اگر کسی به آنها تمسک جوبید به مطلوب و آرزوی خود در دنیا و آخرت رسیده است، اولی آنان کسانی هستند که به خدا پناهنده میشوند. دلیل این امر در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است:
أَبِیعَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:..مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَصَمَهُ اللَّهُ…» [الکافی: ۲/۶۵] «هر بندهاى به خدا دست آویزند و پناهنده شود، خدا او را پناه دهد.
۳٫
قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام: «مَنْ تَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ لَا یُغْلَبُ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَا یُهْزَم» [روضۀ الواعظین: ۲/۴۲۵] برای کسانی که به خدا پناهنده میشوند، شکست وجود ندارد.
۴٫ چند روایت کوتاه از امیرالمومنین علیه السلام
«مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ نَجَّاه»
«مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَمْ یَضُرَّهُ شَیْطَانٌ»
«مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَزَّ مَطْلَبُهُ».
«عَلَیْکَ بِالاعْتِصَامِ بِاللَّهِ فِی کُلِّ أُمُورِکَ فَإِنَّهَا عِصْمَهٌ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» [غرر الحکم: ۱۹۸] نمونههای فراوانی دیدهایم و شنیدهایم. داستان پیامبران الهی را بخوانیم، مطلب دست ما میآید.
۵٫ معنای اعتصام به خدا
امام صادق علیه السلام: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیم» [معانی الاخبار: ۱۳۲]
معنای اعتصام و پناهندگی به خدا عصمت است که با آن قوهای بنده پیدا میکند که محارم الله برای او محال میشود
حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی
14
1395
اعمال شب اول ماه شوال
شب اول:یکى از شبهاى شریف است و در فضیلت و ثواب عبادت و احیاى آن احادیث بسیارى وارد شده،از جمله در روایت آمده:آن شب کمتر از شب قدر نیست،و براى آن چند عمل مستحبّ است:
اوّل:غسل کردن هنگامىکه آفتاب غروب کرد.
دوّم:شب زنده دارى به نماز دعا و استغفار و درخواست از خدا و بیتوته [شبزندهدارى]در مسجد.
سوم:پس از نماز مغرب و عشا و نماز صبح و نماز عید بخواند:
اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا هَدَانَا وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَى مَا أَوْلانَا .
خدا بزرگتر است،خدا بزرگتر است،معبودى جز خدا نیست و خدا بزرگتر است،و خداى را سپاس،و سپاس خداى را بر آنچه ما را بدان هدایت کرد، و او را شکر بر آنچه به ما ارزانى داشت.
چهارم:چون نماز مغرب و نافله آن را خواند،دستها را به جانب آسمان بلند کند و بگوید:
یَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ یَا ذَا الْجُودِ یَا مُصْطَفِیَ مُحَمَّدٍ وَ نَاصِرَهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَحْصَیْتَهُ وَ هُوَ عِنْدَکَ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ.
اى صاحب نعمت و کرم،اى داراى جود،اى برگزیننده محمّد و اى یاور او،بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و بر من بیامرز هر گناهى که شماره نمودىاش،و آن پیش تو در کتابى آشکار است.
پس به سجده رود و در سجده صد مرتبه بگوى:«اتوب الى اللّه»[به سوى خدا مىپویم]سپس هر حاجتى که دارد از خدا بخواهد،که بخواست خدا برآورده خواهد شد. و در روایت شیخ آمده است که پس از نماز مغرب به سجده رود و بگوید:
یَا ذَا الْحَوْلِ یَا ذَا الطَّوْلِ یَا مُصْطَفِیا مُحَمَّدا وَ نَاصِرَهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ نَسِیتُهُ أَنَا وَ هُوَ عِنْدَکَ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ
اى صاحب قدرت،اى داراى عطا،اى برگزیننده محمّد و اى یاور او،بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و بر من بیامرز هر گناهى را که مرتکب شدم و آن را فراموش کردم،و آن گناه نزد تو در کتابى آشکار است.
پس صد مرتبه بگوید: اتوب الى اللّه
پنجم:امام حسین علیه السّلام را زیارت کند که فضیلت بسیار دارد،و زیارت مخصوص این شب در باب زیارات خواهد آمد ان شاء اللّه تعالى
ششم:ده مرتبه ذکر«یا دائم الفضل»را که بیان آن در اعمال شب جمعه گذشت بگوید.
هفتم:ده رکعت نمازى که در شب آخر ماه رمضان گذشت بجا آورد
6
1395
شهادت حضرت علی(علیهالسلام)
خبر دادن پیامبر(صلی الله علیه و آله) از شهادت علی(علیهالسلام) در جنگ احد
در روز پیکار تاریخی احد، پس از پایان آن روز سرنوشت ساز و به خون خفتن ده ها تن از یاران، هنگامی که علی(علیهالسلام) بر اینکه چرا شهادت نصیب او نگشته است تأسف خورد، پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: علی جان، تو در آینده به شهادت خواهی رسید.
شهادت، مرگ برگزیده مولا علی(علیهالسلام)
مرگ سرخ در راه خدا، زیباترین و برترین گونه جان سپردن است. ارزشی بس والا دارد و ناب ترین تصویر را ترسیم می کند و علی(علیهالسلام) مرگی این سان را می طلبید و در انتظارش به سر می برد و چنین فرمود: «سوگند به آن که جان پسر ابی طالب به دست اوست که تحمل هزار زخم شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستری است که نه در راه پیروی از خداست».
امید به شهادت، راز پایداری علی(علیهالسلام)
حضرت علی(علیهالسلام) در دوران زندگی پر تلاطم و پرفراز نشیب اش، همواره به شهادت می اندیشید و آنچه از آن نیرو می گرفت و جانش را سیراب می ساخت، امید به کشته شدن در راه خدا بود. این کلام از حضرت علی(علیهالسلام) است که می فرمود: «به خدا سوگند که اگر این امید نبود که در یکی از دیدارهای سخت که با دشمن در پیش است شهادت را بهره برم، اسب خویش زین می نهادم و از میان شما برای همیشه کوچ می کردم و دیگر تا آن زمان که نسیمی از شمال یا جنوب بوزد شما را طلب نمی کردم».
توطئه خوارج
جنگ نهروان پایان یافت و علی(علیهالسلام) به کوفه مراجعت کرد. ولی عده ای از خوارج که در نهروان توبه کرده بودند، دوباره زمزمه مخالفت سر دادند و بنای فتنه و آشوب گذاشتند. فراریان خوارج، مکّه را مرکز عملیات خود قرار دادند و سه تن از آنان به نام های عبدالرحمان بن ملجم مرادی و برک بن عبد الله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در یکی از شب ها گرد هم آمدند و تصمیم به قتل سه تن گرفتند. این سه تن عبارت بودند از علی(علیهالسلام)، معاویه و عمروعاص که به گمان آنان منشأ فتنه ها بودند. در این میان قتل علی(علیهالسلام) آن امام خوبی ها را ابن ملجم، عهده دار شد و برای انجام این مأموریت به سوی کوفه رهسپار گردید.
کوفه، آستین فتنه
عبدالرحمان بن ملجم مرادی، آن نگون بخت تاریخ، در روز بیستم ماه شعبان سال چهل هجری به قصد کشتن علی(علیهالسلام) به کوفه آمد و در خانه اشعث بن قیس منزل گرفت. در آنجا با دختری به نام قطام آشنا شد و چنان دل به او بست که همه چیز را فراموش کرد. از این رو از قطام خواستگاری کرد. اما قطام که پدر و برادرش در جنگ نهروان کشته شده بودند شرط ازدواج را کشتن علی(علیهالسلام) قرار داد و در این راه گروهی را با ابن ملجم همراه کرد. عبدالرحمان نیز که سخت در دام عشق قطام گرفتار آمده بود شبیب بن بجره را با خود همداستان ساخت و بدین سان قتل رادمرد تاریخ و امیر والایی ها تدارک دیده شد و جنایت بارترین واقعه تاریخ به وقوع پیوست.
افطار شب موعود
علی(علیهالسلام) شصت و سومین سال عمرش را پشت سر نهاده بود. در رمضان شصت و سومین سال عمر خود بار دیگر به میهمانی خدا آمده بود. در آن ماه، هر شبی را در خانه یکی از فرزندانش افطار می کرد. در نوزدهمین شب ماه خدا، در خانه دخترش ام کلثوم بود. او افطار پدر را در طبقی به حضورش آورد، دو تکه نان جو،کاسه ای از شیر و مقداری نمک اما همین که نگاه علی(علیهالسلام) به ظرف غذا افتاد سرش را تکان داد و با صدای بلند گریست و گفت: «دخترم برای من در یک طبق دو خورش حاضر کرده ای؟ مگر نمی دانی که من متابعت برادرم رسول خدا می کنم… دخترم به خدایم سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش یکی را برداری». ام کلثوم ظرف شیر را برداشت و آن یگانه دوران با کمی نام جو و نمک ساییده افطار فرمود.
علی(علیهالسلام) آماده شهادت
در آن شب موعود امیر فضیلت ها، گاه و بی گاه از اطاق خویش بیرون می رفت و نظری بر آسمان می افکند. فرمود: «به خدای سوگند این همان شبی است که آموزگار مجربم، رسول خدا به من وعده داده است». گاهی زمزمه استغفار بر لب داشت و گاهی تلاوت «یس» می کرد. آن شب به نماز و راز و نیاز علی(علیهالسلام) با شب های دیگر فرق می کرد. می گفت: اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا، مرگ را بر من مبارک گردان. لحظه ای خواب چشمانش را فرا گرفت. او آن حالت را چنین توصیف می کند: «در آن حال رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در عالم رؤیا دیدم. عرض کردم چه بسیار کارشکنی ها و لجاجت و دشمنی ها که از امتت دیدم! فرمود: آنها را نفرین کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط کند».
حرکت علی(علیهالسلام) به سوی مسجد کوفه
مقتدای حق جویان برای نماز آماده رفتن به مسجد است. اما تو گویی همه ی ذرات هستی می گویند مولا، امشب به مسجد مرو. مرغابیان نالان و پرزنان گرد او را گرفته اند. علی(علیهالسلام) نگاهی به آنان می کند و می فرماید: «نیست خدایی مگر خدای یگانه. صیحه هایی که در پی آن نوحه سرایی ها خواهد بود و فردا قضا و قدر الهی ظاهر می شود». علی(علیهالسلام) به راه خویش ادامه می دهد؛ ولی این بار، قلابِ درْ کمربندش را می گیرد. او نیز فهمیده است که امشب چه اتفاقی قرار است که بیفتد. مولا کمربندش را محکم می کند و شعری بدین مضمون می خواند: «هان ای فرزند ابوطالب! کمر خویش را برای مرگ محکم بند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد و از مرگ آن گاه که به سوی تو آید فریاد مکن» و دیگر بار زمزمه کرد: «خداوندا مرگ را بر ما سعادت مندانه ساز و دیدارت را بر ما مبارک گردان».
علی(علیهالسلام) در مسجد کوفه
امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) با شتاب به سمت مسجد حرکت می کند. حسن(علیهالسلام) را که برای حفاظت پدر به دنبال او آمده بر می گرداند. وارد مسجد می شود و در تاریکی، چند رکعتی نماز به جا می آورد و آنگاه بر بام مسجد می رود و بانگ اذان سر می دهد. اذانی که در سایه همت و رشادت مردانه او این سان شکوه و جلال یافته است. پس از آن از مأذنه به زیر می آید و در صحن مسجد با بانگ الصلوه، الصلوه، خفتگان را برای نماز بیدار می کند.
علی(علیهالسلام) در محراب شهادت
علی(علیهالسلام) اینک به نماز نافله فجر ایستاده است. اما این نماز حال و هوای دیگری دارد. رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. علی(علیهالسلام) او را به معراج می برد. لحظه موعود فرا رسیده است. همین که سر از سجده رکعت اول بر می دارد «شبیبن بحره»، آهنگ قتل آن حضرت می کرد. اما شمشیر او به طاق اصابت کرد و خطا نمود. ابن ملجم مرادی، تیره روزترینِ مردمان که در تاریک اندیشی و فضیلت سوزی گوی سبقت ربوده بود، به آن حضرت نزدیک می شود و شمشیر زهرآلود خود را بر فرق مبارک آن رهبر آزاده فرود می آورد؛ ضربتی که به جای زخم عمروبن عبدود می نشیند و تا جای سجده را می شکافد. آن ضربت دین را از وجود علی(علیهالسلام)، محروم کرد. انسانیت را در سوگ رهبری والا نشاند و عدالت را بی مقتدا ساخت.
فُزْتُ و رَبِّ الْکَعْبَه
مسجد کوفه، آن شب نظاره گر آخرین مناجات و نماز مولای پارسایان بود. علی(علیهالسلام) دیگر خود را آزاد می دید. به آستانه وصال رسیده بود. دیگر از رنج ها و دردهایی که مردمان نابکار برای او آفریده بودندر هایی می یافت. آری وعده ای که به او داده بودند تحقق پیدا کرده بود. پس همین که ضربه آن دشمن پاکی ها بر فرق او فرود آمد سر برداشت و در حالی که چشم به آسمان دوخته بود فریاد کرد: بِسْمِ اللّهِ وَبِاْاللّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اللّهِ فُزتُ و رَبِّ الْکَعْبَه؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار و کامروا شدم».
ندای جبرئیل
شگفتی این است که پس از فرود آمدن تیغِ حق ستیز ابن ملجم، فرشته وحی در حالی که علی(علیهالسلام) هنوز از عالم خاک عروج نکرده بود، شهادت او را اعلام داشت و آه و ناله فرشتگان در آسمان ها طنین افکند. بادی تیره وزیدن گرفت و جبرئیل بی امان فریاد برآورد: به خدای سوگند که پایه های هدایت فرو ریخت. به خدای سوگند که ستارگان آسمان تیره و تار شدند. پرچم ها و نشانه های پرواپیشگی از میان برداشته شد. پسرعموی گران قدر پیامبر و جانشین راستین و برگزیده او، علی مرتضی، کشته شد».
سفارش حضرت علی (علیهالسلام) در مورد ابن ملجم
مردم با دیدن این منظره هجوم آوردند و ابن ملجم را گرفتند و به نزد علی (علیهالسلام) بردند. علی (علیهالسلام) چشمانش را گشود. با صدای ضعیف اما با یک دنیا مهربانی و لطف رو به او کرد و گفت: ای ابن ملجم، آیا به تو مهربانی نکردم؟… آیا برای تو امام بدی بودم تا مرا این گونه پاداش دهی؟ …».
آنگاه رو به فرزند ماتم زده اش حسن(علیهالسلام) کرد و فرمود: «پسرم، با اسیر خود مدارا کن و شفقت و مهربانی پیش گیر… ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. از آنچه خود می خوری به او بخوران و از آنچه می آشامی به او بنوشان. اگر من از دنیا رفتم با یک ضربه او را قصاص کن و اگر زنده ماندم خود می دانم که با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم».
گاهشمار تاریخ خورشیدی
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
---|---|---|---|---|---|---|
« فروردین | ||||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخرین دیدگاه
نوشته های تازه
- منتظر ظهور ولی عصر تیر ۶, ۱۳۹۵
- خداوند متعال، قرآن را مثل حبل و طنابِ مستحکم به زمین آویخت تیر ۶, ۱۳۹۵
- غربت امام حسن علیه السلام میان یارانشان تیر ۶, ۱۳۹۵
- سجده شکر تیر ۶, ۱۳۹۵
- مسابقه رنگ آمیزی به مناسبت میلاد حضرت ولی عصر تیر ۶, ۱۳۹۵