آبان
2
1392

زبانم لال اگر از رسول خدا(ص ) نشنیده باشم!

ابو مسلم مى گوید:
روزى با حسن بصرى و انس بن مالک به در خانه ام ّسلمه (همسر رسول گرامى ) رفتیم . انس کنار در خانه نشست . من با حسن بصرى وارد منزل شدیم.

حسن بصرى سلام کرد و امّسلمه پاسخ داد.

بعد پرسید:- توکیستى فرزندم ؟

گفت :- من حسن بصرى هستم .

فرمود:- براى چه آمده اى ؟

گفت :- آمده ام حدیثى از رسول خدا صلی الله علیه  درباره على بن ابى طالب علیه السلام برایم بگویى.

امّ سلمه فرمود:- به خدا قسم حدیثى به تو خواهم گفت که آن را با این دو گوشم از پیامبر خدا شنیده ام ، کر شوم اگر دروغ بگویم ! و با این دو چشمم دیدم ، کور شوم اگر ندیده باشم ! و قلبم آن را به خاطر سپرد، خداوند مهرش بزند اگر گواهى ندهد! و زبانم لال شود اگر از رسول خدا صلوات الله علیه نشنیده باشم که ایشان به على بن ابى طالب علیه السلام فرمود:یا على ! هر کس روز قیامت در پیشگاه خداوند حاضر شود و ولایت تو را انکار کند، در صف مشرکان و بت پرستان قرار مى گیرد.

در این حال، حسن بصرى گفت :- الله اکبر! شهادت مى دهم که حقا على بن ابى طالب علی السلام سرور من و سرور همه مؤمنان است .هنگامى که از منزل امّ سلمه بیرون آمدیم ، انس بن مالک به او گفت :- چرا تکبیر گفتى ؟

حسن بصرى حدیث امّ سلم را نقل کرد سپس گفت: من از عظمت مقام على علیه السلام تعجب کردم و تکبیر گفتم.

در این وقت انس ‍ بن مالک خادم پیغمبر خدا صلی الله علیه اظهار داشت:  این حدیث را رسول خدا صلوات الله علیه سه یا چهار بار فرموده است.

اردیبهشت
12
1392

وقتى عمر از على علیه السلام مى گوید

ابووائل نقل مى کند، روزى همراه عمربن خطاب بودم ، عمر برگشت ترسناک به عقب نگاه کرد.

گفتم : چرا ترسیدى ؟

گفت : واى بر تو! مگر شیر درنده ، انسان بخشنده، شکافنده صفوف شجاعان و کوبنده طغیان گران و ستم پیشگان را نمى بینى؟

گفتم : او على بن ابى طالب است.

گفت : شما او را به خوبى نشناخته‌اى! نزدیک بیا از شجاعت و قهرمانى على براى تو بگویم، نزدیک رفتم، گفت : در جنگ احد، با پیامبر پیمان بستیم که فرار نکنیم و هر کس از ما فرار کند، او گمراه است و هر کدام از ما کشته شود، او شهید است و پیامبر صلى الله علیه و آله سرپرست اوست . هنگامى که آتش جنگ ، شعله ور شد، هر دو لشکر به یکدیگر هجوم بردند ناگهان ! صد فرمانده دلاور، که هر کدام صد نفر جنگجو در اختیار داشتند، دسته دسته به ما حمله کردند، به طورى که توان جنگى را از دست دادیم و با کمال آشفتگى از میدان فرار کردیم . در میان جنگ تنها ایشان ماند. ناگاه! على را دیدم، که مانند شیر پنجه افکن ، راه را بر ما بست ، مقدارى ماسه از زمین بر داشت به صورت ما پاشید، چشمان همه ما از ماسه صدمه دید، خشمگینانه فریاد زد! زشت و سیاه باد، روى شما به کجا فرار مى کنید؟ آیا به سوى جهنم مى گریزید؟

ما به میدان برنگشتیم . بار دیگر بر ما حمله کرد و این بار در دستش ‍ اسلحه بود که از آن خون مى چکید! فریاد زد: شما بیعت کردید و بیعت را شکستید، سوگند به خدا! شما سزاوارتر از کافران به کشته شدن هستید.

به چشم‌هایش نگاه کردم ، گویى مانند دو مشعل زیتون بودند که آتش از آن شعله مى کشید و یا شبیه، دو پیاله پر از خون . یقین کردم به طرف ما مى آید و همه ما را مى کشد! من از همه اصحاب زودتر به سویش شتافتم و گفتم: اى ابوالحسن! خدا را! خدا را! عرب ها در جنگ گاهى فرار مى کنند و گاهى حمله مى آورند، و حمله جدید، خسارت فرار را جبران مى کند.

گویا خود را کنترل کرد و چهره اش را از من برگردانید. از آن وقت تاکنون همواره آن وحشتى که آن روز از هیبت على‌علیه السلام بر دلم نشسته ، هرگز فراموش نکرده ام!

شهریور
13
1391

باورت رااصلاح کن!

دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد. او در میان یک آکواریوم یک دیوار شیشه‌ای قرار داد، که آن‌را به دو بخش تقسیم کرد.
در یک بخش، ماهی بزرگی قرار داد و بخش دیگر ماهی کوچکی که غذای مورد علاقه ماهی بزرگتر بود.
ماهی کوچک، تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به او غذای دیگری نمی‌داد.
او برای شکار ماهی کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد، ولی هر بار با دیوار شیشه‌ای برخورد می‌کرد، همان دیوار شیشه‌ای که او را از غذای مورد علاقه‌اش جدا می‌کرد.
پس از مدتی، ماهی بزرگ از حمله و یورش به ماهی کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوی آکواریوم و شکار ماهی کوچک، امری محال و غیر ممکن است.
در انتها دانشمند شیشه بین دو بخش آکواریوم را برداشت، ولی دیگر هیچ‌گاه ماهی بزرگ به ماهی کوچک حمله نکرد و به آن سوی آکواریوم نیز نرفت. گرچه دیوار شیشه‌ای دیگر وجود نداشت، اما دیواری که در ذهن ماهی بزرگ ساخته شده بود.هیچ‌گاه فرو نریخت، دیواری که از دیوار واقعی سخت‌تر و بلندتر می‌نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود.
و چه زیبا فرمود امیر سخن علی بن ابیطالب(علیه‌السلام): «چون سختی‌ها به نهایت رسد گشایش پدید آید و آن هنگام که حلقه‌های بلا تنگ گردد، آسایش فرا رسد.» (نهج البلاغه، حکمت ۳۵۱)

خرداد
15
1391

میلاد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) مبارک

یا علی یا علی بهارم باش

فصل جان دادنم کنارم باش

این همه مستجیر مال شماست

التماس فقیر مال شماست

میلاد مسعود و پر خیر و برکت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) بر همه شیعیان جهان مبارک باد.

 

گاه‌شمار تاریخ خورشیدی

اردیبهشت ۱۴۰۳
ش ی د س چ پ ج
« فروردین    
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031